نهاد “مادران علیه اعدام” – مصاحبۀ نشریۀ روشنگر با مهوش علاسوندی و بیژن فتحینهاد “مادران علیه اعدام”

 

نهاد “مادران علیه اعدام”
مصاحبۀ نشریۀ روشنگر با مهوش علاسوندی و بیژن فتحی، 27 جولای
روشنگر: خانم مهوش علاسوندی و آقای بیژن فتحی مدتی است ما شاهد فعالیتهای گستردۀ شما در زمینۀ مبارزه علیه اعدام بوده ایم، و اخیرا با خبر شدیم از تأسیس نهاد “مادران علیه اعدام” به وسیلۀ شما . با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید می خواستیم در مورد این نهاد، اهداف، و چشم انداز های آن با شما گفتگویی داشته باشیم.
بیژن فتحی و مهوش علاسوندی: با کمال میل، ما هم از توجه شما تشکر می کنیم.
روشنگر: با چه هدفی و چگونه این نهاد را بنیان گذتشته اید؟
بیژن فتحی: ما تصمیم گرفته ایم بر علیه اعدام دست به یک مبارزۀ اساسی و اصولی بزنیم و کاری کنیم که در کشور ما، کشورهای منطقه و در جهان، قانون اعدام لغو شود. به همین دلیل نهاد “مادران علیه اعدام” را بنیان گذاشتیم.
روشنگر: چه افراد و یا گروه هایی برای شروع با شما همکاری کردند؟
بیژن فتحی: بنیانگذار و شروع کننده فقط من و مهوش هستیم و برای شروع هیچ کمکی به ما نشد. فقط در اولین همایشی که داشتیم و حدود چهل نفر آمده و عضو شدند، یک تقسیم وظایفی انجام دادیم. همچنین در در دو نوبت که در مقابل محل برگزاری جشنوارۀ تیرگان حضور پیدا کرده و نمایشگاه عکس برعلیه اعدام ها در ایران برپا کردیم ، حدود شصت نفر هم آنجا عضو شدند. در واقع تا کنون ما صد و چند نفر عضو داریم. فعالیتِ ما در خارج از کشور به صورت علنی و شفاف است؛ ولی از درونِ ایران تنها با ما یعنی من ومهوش تماس می گیرند. این امر کاملا مخفی می ماند و مسئولیت داخل کشور فقط با من و مهوش است.
روشنگر: شما این نهاد را در کانادا به ثبت رسانده اید؟
بیژن فتحی : بله ثبت کشوری یا فدرالی شده است. ما فکر کردیم این ثبت شامل ثبت استانی هم می شود. ولی بعد مطلع شدیم که باید نهاد را به ثبت استانی، یعنی طبق قوانین انتاریو نیز باید انجام دهیم که در پروسۀ انجام شدن است.
روشنگر: از حمایت چه گروه هایی برخوردار شدید؟
بیژن فتحی : هرفردی از این جریان با خبر می شود، عموما خوشحال می شود. و اظهار می کند که خیلی فعالیت خوبی است. ما قبل از اولین همایش نهاد، برای سی و چهار گروه و حزب سیاسیِ خارج از کشور نامۀ رسمی فرستادیم و از آنها خواستیم موضع شان را در مورد اعدام مشخص کنند؛ و یا اگر می خواهند شرکت کنند یا پیامی بفرستند. چندتا از از احزاب و جریانها به ما پاسخ دادند؛ و از بقیه جوابی نگرفتیم. از جمله گروه هایی که به ما پاسخ دادند حزب کمونیست کارگری بود که در برگزاری همایش هم با ما همکاری داشت. همچنین چند جریان سیاسیِ دیگر اعلام پشیبانی کردند که اسامی آنها را من در برنامۀ همایش خواندم و فیلمِ آن موجود است. حزب مشروطه و رضا پهلوی هم به ما پاسخ دادند. به جز حزب کمونیست کارگری که قول همکاری به ما دادند و با ما همکاری کردند هیچ کدام از جریانات دیگر عملا همکاری نداشتند و در تظاهرات ما هم شرکت نکردند. ولی ما به همین هم راضی هستیم؛ همین که اینها فعلا موضع شان را علیه اعدام مشخص کرده اند.
روشنگر: فعالیت های شما وابستگی سیای یا فکری با هیچکدام از احزاب یا گروه های سیای دارد؟ و اگر دارد کدام گروه یا حزب است؟
بیژن فتحی : طبق اساسنامۀ نهاد، هر فردی صرفا مخالف اعدام باشد و بخواهد علیه اعدام فعالیت بکند، با هر اندیشه و هر فکری که دارد می تواند عضو باشد. برای ما فرق نمی کند که تفکرش چه باشد یا وابستگی به چه سازمانی داشته باشد. ما هم وابسته به هیچ گروه سیای نیستیم.
روشنگر: در واقع برای شما فرق نمی کند که کسی که عضوِ این نهاد می شود، چه تفکر و عقیده ای دارد؛ آیا در مورد افرادی هم که محکوم به اعدام شده اند نیز همین دید را دارید؛ و از آنها حمایت می کنید؟
بیژن فتحی: دقیقا همین طور است. ما علیه اعدامِ هر انسانی تلاش و مبارزه می کنیم صرف نظر از اینکه چه عقایدی دارد، به چه دسته و گروه و دسته ای وابسته است.
روشنگر: آیا در مورد کارگران افغانی که در ایران محکوم به اعدام شده اند نیز فعالیتی داشته اید، یا اسامی آنها را در لیست افرادی که باید مورد حمایت قرار بگیرند دارید؟ البته ما می دانیم که جمهوری اسلامی نام افغانی های محکوم به اعدام را اعلام نمی کند.
مهوش فتحی: برنامه ای که فعلا داریم این است که خانواده ها یا وابستگان آنها باید با ما تماس بگیرند و بخواهند از ما که فعالیت بکنیم. اگر آنها اسامی را اعلام نکنند ما شاید متوجه نشویم که چه فرد یا افرادی را می خواهند اعدام کنند. تمام صحبت ما این است که خانواده ها ساکت نباشند و فریب حکومتگران را نخورند. چون عوامل امنیتی خانواده ها را تهدید می کنند که اگر با نهادهایی مثل ما یا با رسانه های خارج از کشور تماس بگیرند ممکن است برایشان گران تمام شود. همین بلایی بود که به سرِ ما آمد و ما تجربۀ خودمان را به آنها منتقل می کنیم. مثلا زمانی که ما دو سه روز بود که به کانادا آمده بودیم، ده نفر را می خواستند اعدام کنند؛ خانوادۀ صدیقی از طریق دوستان ما در مالزی با ما تماس گرفتند و گفتند که قرار است این اشخاص را اعدام کنند و گفتند که برادرش در آلمان است. با ایشان صحبت کردیم. گفت که خانوادۀ من تحت فشار است. گفتیم که بار را از روی دوش خانواده ات بردار ، مصاحبه ها را خودت انجام بده و از ایشان پرسیدیم که حتما تا حالا این مراحل را طی کرده اید، درست است؟ گفت بله. راهنمایی اش کردیم که درِ زندان جمع نشوید، بروید درِ خانۀ خودِ خامنه ای که عاملِ اصلیِ تمام این جنایات است؛ که برای اولین بار حدود دویست نفر رفتند آنجا و اگر ما سازماندهی بیشتری داشتیم در تهران، و یا اگر ما تلویزیونی در اختیار داشتیم شاید بهتر می توانستیم کار کنیم و جلوی اعدام را بگیریم. البته همان موقع یکی از تلویزیون هایی که در اینجا [کانادا] برنامه ای در کانالِ اندیشه داشت و قرار بود که حداقل یک ربع یا بیست دقیقه را در اختیار ما بگذارد که با مردم صحبت کنیم. ولی خودشان به توافق نرسیدند؛ بعد ما متوجه شدیم که این سازمان یا گروه با اعدام موافقند.
مهوش علاسوندی: و دغدغه اعدام را ندارند.
روشنگر: اتفاقا این سؤالی است که می خواستیم از شما بپرسیم؛ خیلی افراد یا گروهها هستند که به شما می گویند ما از فعالیت شما علیه اعدام حمایت می کنیم. به نظر شما چه ملاکی وجود دارد که بیاییم ارزیابی کنیم آیا اینها به خاطر اینکه “علیه اعدام” حرفِ روز هست برای تبلیغات خودشان این ادعا را می کنند یا اینکه واقعا اعتقاد دارند به اینکه اعدام یک عمل ضد انسانی و یک قتل عمد دولتی است و نباید اعدام وجود داشته باشد؛ به نظر شما با چه ملاکی می توان مطمئن شد که یک جریان یا گروه مخالف اعدام است؟
بیژن فتحی: ملاکِ صحتِ ادعای آنها عمل است. یعنی وقتی وارد عمل نشوند، هر قدر هم که حرف بزنند قابل قبول نیست. حتی در همین کارزار علیه اعدام را که برپا کرده ایم حضور ندارند.
مهوش علاسوندی: ده روز است که ما هر روزه مقابل پلازای ایرانیها تظاهرات داریم، ولی از آنها خبری نیست.
بیژن: آنهایی را که آمده اند ما اسامی شان را هر روز اعلام می کنیم که چه سازمان یا گروهی می آیند. ما عرصۀ عمل را میدان امتحان می دانیم.
روشنگر: آیا در تظاهراتِ مقابل جشنواره ی تیرگان هم احزاب و گروهها شرکت داشتند؟
مهوش علاسوندی: بله، افرادی از سکولارها آمده بودند.
روشنگر: آیا جریانِ سکولارها حمایت کرده بودند یا فقط افرادی از این جریان بودند؟
مهوش علاسوندی: فقط افرادی از سکولارها، نه خود این جریان. افرادی هم از اعضای کنگرۀ ایرانیان، و نه خودِ این جریان. ما هیچ اطلاعیه و یا اعلامیه ای از این دو جریان دریافت نکردیم؛ و متوجه شدیم که اینها در رابطه با اعدام نطر مشخصی ندارند.
بیژن فتحی: مثلا ما برای سکولارهای سبز هم نامه نوشتیم و از آنها خواستیم موضع شان را در رابطه با اعدام مشخص کنند؛ و با مسئولین شان در اینجا [تورنتو] تماس گرفتیم. گفتند ما پیگیری می کنیم ولی تا این تاریخ ما پاسخی دریافت نکرده ایم. اشخاص دیگری هم حضور پیدا کردند مثل سیامک ستوده، سر دبیر نشریه روشنگر؛ همچنین افرادی از حزب کمونیست کارگری. این حزب به عنوان یک تشکل شرکت و با ما همکاری کردند.
روشنگر: در چه فاصله زمانهایی قرار است که این نهاد، جلسه یا نشست عمومی برای اعضا داشته باشد ؟
مهوش علاسوندی: ما چون در ابتدای کار هستیم، سعی می کنیم فاصله جلسات کوتاه باشد. یعنی حداقل ماهی یک بار را جلسه داشته باشیم؛ و در آخرین جلسه ای که داشتیم سعی کردیم این برنامه را پی ریزی کنیم.
بیژن فتحی : در فاصله بین جلسات هم به مناسبت های خاص مثل همین کارزار علیه اعدام، و یا برگزاری مراسم گرامیداشت افشین اسانلو، سعی می کنیم از طریق ایمیل یا جلسات فوق العاده با هم تماس داشته باشیم.
روشنگر: در برنامۀ همایش علیه اعدام، شما از بعضی افراد که از بستگان شان اعدام شده بودند دعوت کرده بودید مثل مینا احدی و کاسپین ماکان؛ نظر شما در مورد صحبت های ماکان چیست؟ آیا فکر می کنید صحبت هایش با فعالیت های علیه اعدام ارتباطی داشت؟
بیژن فتحی: البته قرار بود کسانی که دعوت شده بودند، فقط راجع به اعدام صحبت کنند چون همایش علیه اعدام بود. ما نمی خواستیم در باره مسائل اقتصادی بحث کنیم ، یا نظام را تجزیه و تحلیل کنیم. فقط قصد ما این بود که اعدام و اثری که این عمل جنایت آمیز بر بازماندگان می گذارد را برای جامعه نمایان کنیم.
مهوش علاسوندی: در حالیکه آقای ماکان همان اول صحبتش گفت که دغدغه ما اعدام نیست. در کشورهای دیگر هم اعدام می کنند فقط ایران نیست؛ و همینطور در باره محیط زیست صحبت کرد. بعدا او به ماگفت که تمرکز حواس نداشته است.
بیژن فتخی : ولی نکته اینجاست که ایشان آمد آنچه را در چنته داشت نشان داد. به او فرصت داده شده بود تا بیاید در باره ندا صحبت کند. از چشم های ندا، آن نگاهی که او به مردم داشت، یک میلیارد نفری که آن نگاه را دیدند، آن نگاهی که سمبل دادخواهی مردم ایران بود؛ ولی متأسفانه آن چیزی را که باید می گفت، نگفت. برخوردهایی را هم که با ایشان شد نمی پسندیم. به نظر ما هر شخصی می تواند اعتقادات خود را بیان کند. و هر کس هم که با آن نظرات مخالف است بیاید و نقد منصفانه کند؛ نه اینکه با داد و فریاد اعتراض کند. فیلم هایی هم بعدا یکی از رسانه ها علیه همایش ساخته بود.
روشنگر: آیا شما برای افرادی که به شما می پیوندند این را روشن می کنید که در این نهاد مرزبندی های سیاسی نقش اصلی را بازی نمی کنند؟
بیژن فتحی: بله، ما در اولین جلسه ای که داشتیم و فیلمش هم موجود است، این موضوع را کاملا روشن کردیم. ولی به نظر می رسد که بعضی از ما هنوز نپذیرفته ایم که قرار است تقسیم کنیم کارهایی را که می خواهیم انجام بدهیم. در نتیجه، می خواهیم تمام مسائل و مشکلات را در یک جلسه و در یک جا زود حل کنیم، تمام کنیم و حکم صادر کنیم. ولی علیرغم تمام قول ها و امضا ها ما این پیش بینی را داشتیم که این مسائل ممکن است پیش بیاید. ما بیشتر به این فکر می کنیم که از چه راهی می توان از جو شانتاژ در این نهاد جلوگیری کرد. به همین منظور ما بحث شفافیت را داشتیم که تمام کارهای ما باید شفاف باشد. نهاد، تمام کارهایش را در اتاق شیشه ای انجام می دهد بطوری که حتی اگر کسی در این سیستم نفوذ کند، همه شاهد کارهای او باشند و مشخص شود. با توجه به تجربیاتی که من ومهوش در فعالیت های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی داشتیم شاید بتوان گفت که تنها راه مبارزه با آسیب های سازمانی، شفافیت است.
روشنگر: پس برای نشریه روشنگر این امکان وجود دارد که بتواند از فعالیت ها و جلسات شما گزارش تهیه کند.
بیژن فتحی : ما وقتی روابط عمومیِ نهاد را سازمان دادیم، حتما آدرس مطبوعات را می گیریم و برای آنها تمام فعالیت هایی را که داریم اعلام می کنیم.
روشنگر: شما از ایرانیان خارج از کشور چه انتظاری دارید؟
بیژن فتحی: از آنجا که این یک مصیبت و گرفتاری است که نه فقط دامن جامعه ایران را گرفته، بلکه دامن کسانی هم که در اینجا ساکن هستند را نیز گرفته؛ افراد ساکن خارج از کشور هم دوست دارند که آزادانه به ایران سفر کنند. الان چند نفر از کسانی که حکم اعدام گرفته اند ایرانی- کانادایی هستند. مسئله خانم زهرا کاظمی را همه می دانیم. این خطر هست برای کسانی که از کانادا به ایران می روند به جرم های واهی مثل جاسوسی بازداشت و یا حتی اعدام شوند. دیدیم که محسن اژه ای می گوید کسانی که از خارج می آیند اگر مجرم باشتد بلافاصله پس از ورود دستگیرشان می کنیم. و یا گفته که رژیم در مقابل حقوق بشر غربی می ایستد. بنا براین به صلاح همه ماست که در این رابطه فعال باشیم، تجربیات خود را در اختیار این نهاد بگذاریم و فعالیت های این نهاد را هرچه بیشتر گسترده تر کنیم.
روشنگر: در این چند روزه ی کارزار علیه اعدام، وقتی مردم با شما روبرو می شدند، چه نکته ای برای شما جالب و برجسته بود؟
مهوش علاسوندی: بعد از این که محمد و عبدالله، دو فرزند ما اعدام شدند، من فکر می کردم همه از این موضوع باخبر هستند، ولی چنین نبود. روش کار ما در مقابل پلازای ایرانیها که مقر کارزار هست و یا در مقابل درب ورودی محل جشنواره تیرگان، این بود که بدون بلندگو ، بدون شعار، فقط عکس کسانی که اعدام شده بودند و اشخاصی که زیر حکم اعدام هستند را به نمایش گذاشتیم. وقتی مردم با تصاویر روبرو می شدند، انگار تصاویر با آنها حرف می زدند. خودشان در تصاویر کند و کاو می کردند، بعد می امدند از من سؤال می کردند. با دیدن عکس محمد و عبدالله و اینکه می دیدند من و بیژن به عنوان پدر و مادرشان در آنجا حضور داریم یک مکث شدید داشتند و تحت تأثیر قرار می گرفتند. متأسفانه کُشته های ما تا حدود زیادی به اعداد و ارقام تبدیل شده اند. مثلا می گوییم تعدادکُشته های دهه شصت و یا می گوییم ظرف بیست و دو روز در ایران صد و دو نفر اعدام شده اند. ولی الان که مردم می بینند پدر ومادر این دو اعدامی در اینجا حضور دارند، انگیزه ای می شد برای بعضی از افراد که از ما سؤال می کردندکه شما پسر دیگری هم دارید؛ می گفتیم نه؛ می کفتند پس این فعالیت شما برای چیست، بچه های شما که زنده نمی شوند. ما به آنها می گفتیم که ما آمدیم که صدای پدران و مادرانی باشیم که در ایران هستند و نمی توانند صدا داشته باشند. ما آمده ایم ماتع کشتارهای بعدی شویم مانع کشته شدن کسانی که زیر حکم اعدام هستند و کسانی که دارند کار و زندگی میکنند و در صورت دستگیر شدن احتمال دارد اعدام شوند. می خواهیم مانع از این شویم که فرزندانمان به اعداد و ارقام، به پوستر تبدیل شوند؛ و یا تصویرشان روی پیراهن مان بیفتد مثل تصویر فرزندان ما. برای مردم جالب بود که می دیدند کسانی دارند از مخالفت با اعدام دم می زنند که فرزندان خودشان اعدام شده اند. کسانی که شعار نمی دهند بلکه عملا علیه اعدام مبارزه می کنند. می گویند که قاتلین بچه های ما هم نباید اعدام شوند و این برای خیلی ها تکان دهنده و غیر قابل باور بود. با فردی برخورد داشتم که بعد از دیدن عکس فرزندانم گفت: “نه من نمی توانم قاتل اینها را ببخشم”. من روی شانه اش دست گذاشتم، دلدلاریش دادم و گفتم: “عزیزم، من هم نمی بخشم؛ وقتی می گویم قاتلین فرزندانم نباید اعدام بشوند، به این معنی نیست که آنها را می بخشم. من با این شیوه مجازات مخالفم، من خواهان محاکمه عادلانه برای آنها هستم.” بیشتر عکس العمل ها در این موقع ستایش و تحسین بود. البته جا دارد من به نکته ای اشاره کنم دادستان محمد رضا حبیبی که اسمش در لیست بیست و نه نفر تحریمیِ اتحادیه اروپا به علت صدور احکام ناعادلانه و بی اساس است، این شخص، دادستان محاکمه فرزندان من بود و عامل اصلی در گرفتن حکم اعدام برای فرزندان ما بود. از چهار پنج روز قبل از اجرای حکم دادستان حبیبی غیبش زده بود. وقتی برای آخرین بار به دیدار فرزندانم رفتم، عبدالله میگفت دادستان حبیبی کجاست من حرف برای گفتن دارم و می خواهم صحبت کنم؛ تصور کنید وقتی یک زندانی می گوید که می خواهد صحبت کند و شاید حرف جدیدی داشته باشد باید دادرسی و رسیدگی ادامه پیدا گند. ولی در همان چهار پنج روزی که پسرم می خواست دادستان را ببیند، دادستان حبیبی خودش را نشان نمی داد. ولی بعد از اعدام فرزندانم نیم ساعت پس از خاک سپاری، حبیبی در شبکه پنج استان اصفهان ظاهر شد کتابی را در دست داشت و اشاره می کرد به دو خط از نوشته های آن کتاب و می گفت ببینید مردم ما این دو نفر را طبق این قانون اعدام کردیم.
روشنگر: در واقع شما می خواهید بگویید در سیستم قضایی ایران دادگاه و قاضی فقط نمایشی هستند و فقط دادستان است که در واقع حکم را صادر می کند و قاضی حکم را تایید می کند.
بیژن فتحی: همینطور است. قوه قضایی در ایران زیر نظر ولایت فقیه هست و استقلال برای آن معنی ندارد و تمام کارشان نمایشی است. در جشنواره تیرگان که نمایشگاه عکس دایر کرده بودیم ، یکی از ایرانی ها از من در مورد عکسها از من پرسید؛ وقتی توضیح دادم او گفت پس سران رژیم را باید اعدام کرد. از من پرسید شما مخالف اعدام سران رژیم هم هستید! گفتم: بله. گفت پس شما را خود آقای خامنه ای فرستاده تا افکار را به این جهت سوق بدهید که وقتی سقوط کردند از مجازات و اعدام نجات پیدا کنند. من عکس محمد و عبدالله را به او نشان دادم. گفتم: اینها را می شناسی؟ گفت: بله اینها اعدام شده اند. گفتم: من پدرشان هستم. وقتی این را شنید شوکه شد. به او گفتم: یعنی تو می گویی پسرانم را کشتند بعد مرا فرستادند از آنها حمایت کنم؟ هیچ جوابی نداد و بعدا با من و مهوش عکس گرفت. به نظر ما حضور خانواده ها خیلی مهم است ؛ ما از خانواده های قربانیان دهه شصت و دیگران می خواهیم که در کنار ما باشند و بیایند در اعدامی هاشان صحبت کنند.و بگویند که اعدام، شکنجه و ترور چه اثری روی جامعه می گذارد. آیا جامعه با داشتن شمشیر اعدام روی سرش می تواند روی آسایش و آرامش را ببیند.
مهوش علاسوندی: بحث دیگر این که وقتی جمهوری اسلامی فردی را به زندان می اندازد و به هر دلیل و به هر جرمی او را مجازات می کند، خانواده او را نیز درگیر می کند و به آنها نیز آزار و اذیت می رساند.وقتی یک نفر را اعدام میکنند در واقع یک فرد را اعدام نمی کنند ؛ یک خانواده یک فامیل و می شود گفت یک نسل را اعدام می کنند. تمام دوستان، همبازی ها و همسالان در گیر این ماجرا می شوند. یکی از اهداف ما در همایش این بود که می خواستیم بگوییم که اعدام فقط اثرش روی خود فرد نیست ، بلکه خانواده و بستگان را درگیر می کند. بعضی از بستگان ما حتی بستگان درجه دو و یا سه وقتی طناب را می بینند آشفته می شوند. خود من عکس طناب دار را که می بینم حالم بد می شود. نوه خواهر من کلاس سوم دبستان بود بعد از اعدام محمد و عبدالله دچار افسردگی شد و هر وقت عکس های آن د و را می دید گریه می کرد. آنها را خیلی دوست داشت. آنها را نماد خوبی و جذابیت و خوبی می دانست. اگر صحبت از زیبایی و جذابیت می شد، می پرسید: ” یعنی مثل محمد و عبدالله زیبا؟” او در سن کودکی با چنین تجربه تلخی روبرو می شود.
روشنگر: در واقع حکومت ها با اعدام می خواهند اطرافیان را دچار خمودگی و افسردگی کنند و امیدشان را به آینده را از آنها بگیرند.
مهوش علاسوندی: شاید فرزندان من هم به این نکته پی برده بودند. محمد در آخرین دیدار با من گفت: “مادر بعد از من شادی کنید و مبادا برای ما عزاداری کنید.” من در زمان لحظات فبل از اعدام فرزندانم حالی داشتم که فکر می کردم که نتوانم حتی سر پا بایستم، قادر به حرکت نبودم ولی ناگهان خودم را دوباره پیدا کردم؛ نمی خواستم آنها مادرشان را ضعیف و ناتوان ببینند. و پس از اعدام نیز تصمیم گرفتم آنگونه رفتار کنم که فرزندانم خواستند.از کسانی که برای مراسم خاک سپاری آمده بودند می خواستم که گریه نکنند، دست بزنند، کِل بزنند.
در همین رابطه در مورد نمایشگاه عکسی که ما به عنوان نهاد مادران علیه اعدام در مقابل درب ورودی محل جشنواره تیرگان [چون برگزارکنندگان و مدیران جشنواره اجازه ورود نهاد مادران به نمایشگاه را نداده بودند]،(توضیح از روشنگر) که نمایشگاه عکس علیه اعدام برپا کرده بودیم، بگویم از آنجا که جشنواره هنری بود، جشن موسیقی و آواز و تئاتر بود،و در آن جشنواره هنر مردم ایران را نشان می دادند، ما هم می خواستیم با نمایش عکسِ کسانی که اعدام شدند و کسانی که زیر حکم اعدام هستند، هنر رژیم جمهوری اسلامی را نشان بدهیم . هرچند عده ای اکراه داشتند از افشای این جنایات، و با بی انصافی ما را متهم می کردند که: “شما میخواهید در این جشنواره که جای هنر و شادی است با عزا داری و نمایش عکس اعدامی ها و شعار مرگ مردم را ناراحت کنید” در حالی که ما بدون هیچ بلندگویی، بدون هیچ شعار مرگ و نابودی با نمایشگاه عکس با مردم ارتباط برقرار کردیم. ما هم می دانستیم که آنجا جشنواره هنر و شادی است، ما عزادری نکردیم؛ ما پیام آور شادی هستیم، ما پیام آور عشق و انسانیت هستیم؛ ما از مرگ و نیستی صحبت نمی کنیم. ما برای زندگی و به احترام زندگی با اعدام مخالف هستیم. ما اصلا در زندگی مان و در شغلمان، که هر دو معلم بودیم با مرگ و نیستی ارتباطی نداشتیم. از شما می خواهیم که این پیام ما را مخصوصا برسانید که ما پیام آور زندگی هستیم نه مرگ و نیستی.
روشنگر: ما برای شما آرزوی موفقیت می کنیم و علاقه مند هستیم شاهد فعالیت های بیشتر شما باشیم؛ و فکر می کنیم شروع خیلی خوبی داشتید.
مهوش: ما هم فکر می کنیم شروع خوبی داشته ایم و امید داریم با همکاری و همراهی همه کسانی که با اعدام مخالف هستند، بتوانیم نقش مؤثری در جلوگیری از اعدام و کشتار انسانها داشته باشیم.