ناصر مرادی -وظایف جدید رفیق مظفر محمدی و سقوط به تز حجاریان

 

وظایف جدید رفیق مظفر محمدی و سقوط به تز حجاریان

جمهوری اسلامی امروز، رژیم ١٠ سال و ٥ سال پیش نیست. جمهوری اسلامی با این سیاستهای بورژوایی پرچم سکولاریسم و حق زن و خلاصی فرهنگی جوان را از دست مدعیان سابقش ( بخوانید کونیستها ) گرفته و خلع سلاح شان کرده است. شرایط به نفع جمهوری اسلامی تغییر کرده. هنوز مردم از جمهوری اسلامی قطع امید نکرده. اگر قرار است چیزی تغییر کند چه در سیاست کلان و روز و چه حتی در مبانی ایدئولوژیک و اسلامیش، از جانب خود رژیم صورت خواهد پذیرفت.  بورژوازی ایران چه در حاکمیت و چه در حواشی آن تا به امروز به این اندازه متحد نبوده است. جمهوری اسلامی از دولت نامطلوب و غیر متعارف بورژوازی که نمی تواند از زاویه منفعت بورژوازی، اقتصاد را سازمان دهد یا جامعه  را اداره کند، به دولت مطلوب و قابل صلاحیت از زاویه منفعت بورژوازی تبدیل شده است. متحد شدن صفوف بورژوازی دور جمهوری اسلامی مهمترین محصول ودلیل روشن این شرایط است. نیاز بورژوازی را هم، دولت احمدی نژاد بیشتر از هر کسی از جمله رفسنجانی و روحانی و غیره جواب داد. جمهوری اسلامی هیچگاه دریچه ی امید به بهبود را بروی مردم نبسته است. و آخر سر می نویسد توازن قوای اجتماعی به ضرر طبقه کارگر تغییر کرده است.

مظفر محمدی: “جدال طبقاتی، وظایف کمونیستها” بتاریخ ، ۷ آوریل 2016

رفیق مظفر محمدی ، مطابق قراری که به ” کنگره” ” خط رسمی” بتاریخ  ٢٨ فوریه ٢٠١٦ ارائه کرده، قول داد برای روشن کردن فاصله بنیادی جریانشان با کسانی که تحت نام کمونیسم کارگری و حکمتیست که از نظر او و همقطارانش کمونیسم بورژوایی را به جامعه معرفی می کنند،  تلاش کند.

از بررسی جایگاه این تجمع مخفی از انظار عموم، که توجه هیچ کسی را بخود جلب نکرد، و الیت سیاسی و فعالین جنبشهای اجتماعی جامعه ایران با بی تفاوتی از کنار آن گذشت می گذرم. برای من هم بطریق اولی این تجمع حائز اهمیت نبود و نیازی به بررسی آن نمیبینم. اما زمانیکه نتیجه سیاسی و عملی قرار مورد بحث و بیان تفاوتها از طرف مظفر محمدی با نوشته اخیرش “جدال طبقاتی، وظایف کمونیستها” رونمایی میشود،  تدقیق چند نکته را ضروری دانسته و سکوت در مقابل آن را جایز ندیدم.

قبلا اشاره کنم نقد کل نوشته مظفر محمدی هدف این نوشته کوتاه نیست و من قصد پرداختن به آن را ندارم. تز اصلی مظفر محمدی در نوشته مورد بحث بطور موجز دراین جمله بیان میشود: زمانی همه می گفتند و حالا هم بعضا می گویند،جمهوری اسلامی مطلوب بورژوازی ایران نیست. بورژوازی ایران پروغرب است و جمهوری اسلامی هم ضد غرب و ضد شیطان بزرگ که سرکرده سیاسی نظامی غرب است. یا اینکه، جمهوری اسلامی هیچگونه تغییر و اصلاحی نمی پذیرد. در نتیجه هر گونه عقب نشینی از سیاستها و مبانی ایدئولوژیکش به معنای مرگ جمهوری اسلامی است. عبارت “جمهوری اسلامی متعارف” چنان چپ ضد رژیمی را برآشفته می کرد که انگار به مبانی ایدئولوژیکش تعرض شده است.

با رجوع به این تز و جملات بالا در متن نوشته، معلوم میشود، رفیق مظفر بیان تفاوتهایش را علیه چه کسی و چه دیدگاهی ابراز می کند. با کمی تعمق در محتوای این تز در نوشته  مظفر محمدی خواننده متوجه خواهد شد این رمز و راز و ایما و اشاره تئوری و سیاست مشخصی را مد نظر دارد. زمانی همه می گفتند و حالا هم همه می گویند جمهوری اسلامی مطلوب بورژوازی ایران نیست. رفیق مظفر! هیچ زمانی همه این را نمی گفتند و حالا هم همه این را نمی گویند. برای کسی که کوچکترین آشنایی با مبانی کمونیسم کارگری داشته باشد، این یکی از نظریه های جریان کمونیسم کارگری است. این فرمولبندی منصور حکمت است. می گویید اینطور نیست؟ بگذارید خوانندگان و جویندگان حقیقت قضاوت کنند.

منصور حکمت: به نظر من در کل دو ديدگاه در جامعه ايران، در تبيين‌شان از اتفاقى که در ايران دارد ميافتد، رو در روى هم هستند. يکى تبیينى است که کل بنياد جنبش دوم خرداد و طرفدارانش روى آن بنا شده؛ و آنهم اين است که جمهورى اسلامى بعد از بیست سال دارد ميرود که خودش را با زيست اقتصادى، سياسى و فرهنگى جامعه سازگار کند و به يک دولت متعارف و يک جامعه مدنى در ايران شکل دهد و اين تحولات پروسه تبديل شدن جمهورى اسلامى به حکومت ايران به معنى نرمال و روتين و روزمره کلمه است. اين تز دو خردادى‌ها است. تز حجاريان است. تز اکثريتى‌ها، توده‌اى‌ها و تز همه کسانى است که به يک معنى سرنگونى را رد ميکنند. پتانسيل تحولات انقلابى را در ايران رد ميکنند و ميگويند بايد بدون خشونت جلو رفت. “خشونت گريزى” يا اصلاح طلبى اسلامى يا غير اسلامى همه در چارچوب اين تز عمومى است که: بحث بر سر تغيير نظام نيست، اگر هم باشد انتهاى پروسه‌اى است که در آن دولت متعارف دارد تشکيل ميشود و جمهورى اسلامى خودش پرچمدار اصلاح خودش شده است و اين روندى است که دارد اتفاق مى‌افتد و از اين طريق جمهورى اسلامى جايگاه خودش را در ايران پيدا ميکند، در مناسبات بين المللى پيدا ميکند، در اقتصاد جهانى پيدا ميکند و غيره. يعنى کسانى که ميخواهند سرنگونى را رد کنند ميروند روى اين چارچوب که جمهورى اسلامى دارد به حکومت بورژوازى ايران تحول پيدا ميکند. روبناى سياسى و رژيم سياسى ناظر بر توسعه کاپيتاليسم در ايران و مدل اقتصادى‌اش هم چنين و چنان خواهد شد.

 منتخب آثار منصور حکمت، ضميمه 1″

منصور حکمت : يک چيز به نظر من مسلم است، و آن اين است که نقطه تعادل جديدى که در آن جامعه با رژيم اسلامى حاکم بر آن نوعى ثبات نسبى و روال متعارف بخود بگيرد وجود نخواهد داشت. اين چرخ، از هر طرف که بچرخد، قدر مسلم از حرکت باز‌نميايستد. ” نشریه پرسش شماره 1″

معلوم میشود منظور از بعضی ها قبل از هر کسی منصور حکمت است! اما دلیل اینکه مظفر با کلمات قصار و اما و اگر و زمانی و بعضیها ، بیاناتش را علیه منصور حکمت تدوین می کند این است که قبلا کسانی دیگر بسیار روشن و بدون هیچ ابهامی به نقد دیدگاههای کمونیسم کارگری و منصور حکمت نشستند و هنوز صندلی دادستانیشان اشغال است. بسیار قبلتر از مظفرمحمدی، ایرج آذرین، و شرکا درنوشته  “چشم انداز و تکالیف”، و “بن بست، سه حزب کمونیست کارگری در انتهای راه” این راه را پیمودند و  امروز جایگاه و موقعیت سیاسی این افراد  برای هر کسی که با سیاست آشنایی مختصری هم داشته باشد روشن و واضح است. به وضوح روشن است که  مظفر محمدی هم با قرار و هم با نوشته اخیرش نه تنها در مقابل ” کمونیسم بورژوایی قرار نگرفته بلکه تمایل جنبشهای بورژوایی را در مقابل کمونیسم کارگری ترسیم کرده و شخصا فکر می کنم با این دیدگاه و تحلیلها و جهتگیری البته  نه بسیار جدید،  رفیق مظفر دو راه دارد یا بطورعلنی و بدون بکارگیری دیپلماسی در بیان نظرات و بکارگیری  کلمات و واژه های مبهم و با ایما و اشاره به نقد و افشای مبانی کمونیسم کارگری بنشیند تا در بارگاه روسای این دیدگاه و سیاست پذیرفته شود، یا اینکه نقطه را بگذارد سر خط و عالم سیاست و تلاش را تعطیل کند. اما مظفر و جمع همراهش باید یاد بگیرند در دنیای متمدن امروز و حتی در گذشته های خیلی دور انسانها وقتی دیدگاه و سیاست دیگری را انتخاب می کنند، با نام و پرچم و آرم خودشان وارد عرصه فعالیت و کارزار می شوند. نمیشود به نقد منصور حکمت نشست اما اسم خود را حکمتیست گذاشت. نمی شود لوگوی حکمتیست را به گردن آویزان کرد ولی با اسم رمز ” بعضی ها” به مبانی فکری آن حمله کرد. گفتم در گذشته های دور هم کسی اجازه چنین بی مسئولیتی ای را بخود نمی داد. پلخانوف، آکسلرودو مارتوف  نه  ادعا میکردند بلشویک هستند و نه مدعی بودند که لنینیست هستند و نه از اسم “پراودا “(روزنامه بلشویکها) استفاده می کردند. آنها خودشان کسی بودند و از اسم و رسم خود استفاده می کردند. شما هم اینکار را بکنید باور کنید محترمانه تراست.

و نکته پایانی، با توجه به سابقه تلاش و مبارزه طولانی رفیق مظفر در صفوف جنبش کمونیسم کارگری در  غلطیدن او به چنین دیدگاه سیاسی برای من نه تنها خوشایند نیست بلکه جای تاسف است.

ناصر مرادی

11 آوریل 2016