کارگر برای زندگی تا کجا باید بجنگد؟ در حاشیه خبری درباره جنبش “کارخانه بدون کارفرما”

کارگر برای زندگی تا کجا باید بجنگد؟

در حاشیه خبری درباره جنبش “کارخانه بدون کارفرما”

ناصر اصغری

“جنبش اشغال کارخانه” نامش از همان پراتیکش است؛ “اشغال و کنترل کارخانه”. جنبشی که در اوایل دهه اول قرن ۲۱ در جواب به ورشکستگی بیش از ۳۹۰۰ کارخانه و دیگر محیطهای کار و به دنبال بحران اقتصادی دهه ۱۹۹۰ که آرژانتین را در خود فروبرد، توسط کارگران و کارمندان حدود ۳۰۰ میحط کار، از کارخانه و بیمارستان گرفته تا هتل و رستوران به راه افتاد و بخش وسیعی از جامعه را پشت سر خود بسیج کرد. در مارس ۲۰۰۶ مطلبی را در چندین قسمت، تحت عنوان “کارخانه بدون کارفرما” در باره جنبش اشغال کارخانه در آرژانتین نوشتم که در نشریه “کارگر کمونیست” منتشر شد. در آن مطلب محدودیتهای تعاونی‌ها و کنترل کارگری در کشوری تحت حاکمیت سرمایه‌داری را توضیح داده ام. در مطلب حاضر وارد توضیح این محدودیتها نمی‌شوم. برای شناخت بهتر این جنبش، پیش زمینه های پاگیری آن، پراتیک کارگران و فعالین جنبش کارگری و جنبش چپ آن دوره، توجه خوانندگان علاقمند را به مطلب فوق، که به خواندنش می ارزد، جلب می کنم.

نگرانی فعالین جنبش اشغال کارخانه

سایت www.pri.org روز ۲۷ مارس مطلبی درباره کارگران رستورانی که سال ۲۰۱۳ به اشغال کارگرانش در آمده بود را درج کرده است. نوشته فوق نگرانی فعالین “جنبش اشغال کارخانه” را برجسته کرده است که اکنون که حزب محافظه کار در قدرت است، بر سر محیطهایی که توسط کارگران اشغال شده و مدیریت می شود، چه خواهد آمد؟! این سئوالی است که در همان ابتدای شروع اشغال و کنترل کارخانه های رها شده توسط صاحبان قانونی و رسمی آنها، مشغله فعالین چپ بود. در همان نوشته “کارخانه بدون کارفرما” نوشتم که: “سئوالاتی كه ذهن بسیاری از كارگران را به خود مشغول كرده است این است كه آیا در یك جامعه سرمایه‌داری یك چنین نمونه‌هائی می‌توانند دوام بیاورند؟” و اکنون معلوم شده است که دولت و کل طبقه سرمایه دار و با سر کار آمدن حزب آن بخش از طبقه که معمولا شمشیر را از رو می بندد، می خواهد با حمله‌ای شدید به مقاومت کارگران در برابر بیکاری، این مقاومت را در هم بشکند.

نگرانی این دوستان واقعی است. نه تنها از این جهت واقعی است که دولت می خواهد بر سر راه ادامه کاریشان موانع جدیدی ایجاد کند، بلکه در جامعه‌ای سرمایه‌داری، سود و ارزش اضافه اصل و هدف تولید است و اگر کارخانه‌های “احیا شده” این اصل را دنبال نکنند، خودبخود زیر فشار رقابت کارتلها از دور خارج خواهند شد و اگر هم خودشان را با اصل استخراج ارزش اضافه همگام کنند، وارد دور باطل برده داری مزدی شده اند.

مقاومت برای زندگی کردن

در بلبشوی بیکاری، کار سیاه و غیر رسمی، کاهش دستمزدها و فقر و فلاکت میلیونی، هزاران کارگری که با بیکاری روبرو شده بودند، تنها راه نجات و امتناع از بیکاری و فقر و محرومیت را در اشغال کارخانه‌ها و راه انداختن آنها می‌دیدند. بیش از آنكه به تملك یا به سیستمی از اقتصاد و امثال اینها فكر كنند، در پی داشتن كاری بودند که بتوانند با آن زندگی خود را بگذرانند. کاملا قابل درک است! همه صاحب نظران توافق دارند که کنترل کارگری در آرژانتین به سادگی از این ناشی میشد که کارگران نمیخواستند به فقر و مشقت بیشتر رانده شوند. کسی به فکر عبور از سیستم سرمایه‌داری نبود. تمامی مراکزی که به کنترل کارگران در آمده بودند، مقاومت در برابر بیکارسازیها بود. در شرایط عادی سرمایه‌داری، کارگر بیکار شده دنبال کار جای دیگری می گردد. اما کارگری که در آرژانتین بیکار می‌شد، امیدی برای پیدا کردن شغلی جای دیگری نداشت. این واقعیت وضعیت اقتصادی آرژانتین بود.

جنبش کنترل کارگری در آرژانتین دارای دو نوع تشکل از دو جنبش متفاوت است. تعاونی های کارگری و مجامع عمومی – شوراهای کارگری. این جنبش در ابتدا به نظر می آمد که یك دست است و یک نقطه عظیمت دارد. بعد از هر اشغالی اولین اقدام کارگران تشکیل مجامع عمومی و شوراهای کارگری برای در دست گرفتن امور کارخانه بود. تمام کارخانجات احیا شده توسط تشكل كارخانه و بصورت دسته جمعی اداره میشدند. هر كارگری دارای یك رای بود و کارگران دارای حقوق و مسئولیت‌های برابری بودند. در پروسه‌های بعدی، فعالین جنبش تعاونی‌های کارگری، راه دیگری پیش گرفتند. این تعاونی‌ها یا در همكاری با بعضی از صاحب كارخانه‌ها، كلیسا و اتحادیه‌ها درست شده‌اند، و یا زیر فشارهای دولت مجبور شده‌اند این شیوه را برگزینند.

در كارخانجاتی كه متكی به شورا و مجامع عمومی هستند، تصمیم درباره امور كارخانه در مجامع عمومی كارگران گرفته می‌شوند. منتخبین باید به مجامع عمومی كارخانه گزارش بدهند و همه نمایندگان قابل تغییرند. بالاترین مرجع نیز مجمع عمومی است. اما تعاونی‌ها كه همانطور كه اشاره شد معمولا غیر از كارگران در آن صاحب كارخانه و كلیسا و دولت نیز شركت دارند، در واقع به نوعی عواقب بحران را بر سر كارگران هم سرشكن می‌كنند. یك تفاوت مهمی كه این دو نوع كنترل كارخانه با هم دارند، مسئله دستمزد كارگران است. برای مثال در كارخانه زانون که توسط شورای کارگری اداره می‌شد، دستمزد كارگران تقدم خاصی داشت. چیزی حدود ٨٠٠ پزو آرژانتین دستمزد می‌گرفتند. اما در تعاونی‌ها دستمزدها این تقدم را نداشتند. معمولا دستمزدها بعد از كسر قرض و قوله‌هائی را كه مالكین پیشین بالا آورده‌ بودند، تعیین می‌گشتند؛ كه در بسیاری از موارد حتی كمتر از حد معمولی دستمزدها نیز بود. همان قوانین كش دادن ساعات كار برای بالا بردن سود و ارزش اضافه حاكم است. و مهتمر از همه دستمزدها هم برابر نیستند! نمونه شناخته شده و مشخص این تیپ تعاونی‌ها، تعاونی كارخانه تراكتورسازی زانلا (Zanello) است كه از همكاری و مشاركت بین كارگران، صاحبان كارخانه و فروشندگان تراكتورهای تولید شده این شركت تشكیل شده است. این تعاونی تصویب كرده است كه به همه اعضای خود دستمزد برابر نپردازد! در این موارد بیشتر از هر چیزی منافع شخصی و صنفی كارگران قدیمی مد نظر است. اگر در این تعاونی‌ها كارگران جدیدی استخدام بشوند، معمولا با شرایط كاری و دستمزدهای بدتری از كارگران قدیمی روبرو می‌شوند. اكثرا به عضویت تعاونی‌ها پذیرفته نمی‌شوند؛ و استخدامی اعضای تعاونی می‌شوند! لازم به یادآوری است كه تعاونی‌هائی نیز هستند كه متكی بر مجامع عمومی هستند و اختلاف دستمزدها نیز در آنها خیلی هم زیاد نیست. در زانون، بزرگترین كشتی سازی آرژانتین و شناخته شده‌ترین كارخانه اشغال شده، مجمع عمومی بدهی‌‌های صاحبان قدیمی را به عهده نگرفته و كارگران با سازمان دادن اعتراضات و جمع آوری طومار از دولت میخواهند كه كنترل كارگری را به رسمیت بشناسد. در مواردی چون نساجی «بروكمن» گرچه مجمع عمومی زیر فشار دولت و دادگاه مجبور شده است وام‌های صاحبان پیشین را بپردازد، اما تا قبل از حمله پلیس و از كنترل كارگران خارج كردن این كارخانه، برابری دستمزدها و مرجعیت مجمع عمومی اصل بود.

چرا این بحث؟

سئوال این است که چرا این بحث برای من ضروری شده است؟ کسانی که جنبش اشغال وال استریت را دنبال کرده باشند، حتما با نام ریچارد وولف (Richard Wolff) آشنا هستند. او یکی از فعالین چپ است که بخصوص در دوره جنبش اشغال وال استریت شناخته شده تر شد. ریچارد کارهای زیادی در توضیح اقتصاد و همچنین توضیح مارکس کرده است. با زبانی شیوا و قابل فهم برای بخش وسیعی از مردمی که با ترمینولوژی های بعضا پیچیده اقتصادی آشنائی ندارند. وولف اما یکی از فعالین پرکار جنبش تعاونی‌های کارگری نیز هست. او با جزئیات معضلات اقتصاد سرمایه داری و بحرانهای اجتناب ناپذیر آن را توضیح می دهد، اما وقتی که آلترناتیو خود برای اقتصاد سرمایه داری را معروفی می کند، تعاونی های ماندراگن (Mondragon) در منطقه باسک اسپانیا را معرفی می کند که گذشته و انگیزه ایجاد آن هر چه باشد، اکنون خود یک کمپانی بزرگ بورژوائی است با تمام کارکردهای دیگر شرکتهای آن کشور! بیکار می کند. دستمزد می دهد. دستمزدها را بالا و پائین می کند. گوشه هایی از کاری را که قبلا کارگران یک بخش از آن تعاونی تولید می کردند، به جاهای دیگری می فرستد. بر سر حدود مزایا با کارگر چانه می زند و غیره. از آنجا که ریچارد وولف برایش تبلیغ می کند، حتما شرایط کار در آنجا بهتر از شرایط کار در شرکتهای واقع در چین و هند و بنگلادش است. منتها بحث قرار بود چیز دیگری باشد.

هر انسانی که بوئی از انسانیت برده باشد، می داند و قبول دارد که داشتن شغل حتی با دستمزد پائین، از زندگی در فقر مطلق بهتر است! می داند که زندگی کردن تحت حاکمیت یک پارلمان با اکثریت اعضای حزب سوسیال دمکرات بهتر از زندگی کردن تحت حاکمیت احزاب محافظه کار و تاچریست است. می داند که دولت رفاه بهتر از دولت ریاضت اقتصادی است. می داند که زندگی کردن در سوئد قابل تحمل تر از زندگی کردن در ایران و عربستان است. برای کارگر و مبارزه کارگری این اما که چیز تازه ای نیست! از خود ریچارد وولف شنیده ام که در جواب بازگشت به کنیز گفته است استثمار آن زمان هم برقرار بود و بحران آن زمان هم اجتناب ناپذیر! در مقاله سایتی که معرفی کردم آمده است که کارگران تعاونی رستورانی که نگران آینده خود هستند، گفته اند کار مثل دوره قبل از بحران است؛ هر روز به سر کار می روند، بعضا هفته ای تا ۵۰ ساعت هم کار می کنند. دستمزد می گیرند. درست مثل دوره قبل. با این تفاوت که هنوز کار دارند! و رئیسی بالای سرشان نیست و کارگران دسته جمعی بر سر شیفتها و دیگر مراتب مربوط به کار تصمیم می گیرند. تمام حکمت تعاونی ها برای دوستانی که برای تعاونی ها و بخصوص برای کسانی مثل ریچارد وولف که شعارش “دمکراسی بر سر کار” است، در همین نکته است که “کارگران دسته جمعی بر سر مسائل مربوط به امور کارخانه تصمیم می گیرند”. این نکته مهمی است و الحق که بهتر از کار در مٶسسه ای است که ارباب و برده دار با شلاق بالای سر کارگر فرمان می دهد.

من فکر می کنم هیچ چیزی خطرناکتر از این نیست که یک فعال جنبش چپ و جنبش کارگری بخواهد توقع کارگر را پائین بیاورد. ملیسا هوور (Melissa Hoover)، مدیر اجرائی مٶسسه “دمکراسی بر سر کار” که ریچارد وولف از فعالین شناخته شده آن است، از انتخاب ترامپ و ریتوریکهای او که می‌خواهد کارها را از چین و مکزیک و کانادا بار دیگر به آمریکا برگرداند، چند نمونه از تعاونی‌های کارگری در آمریکا را نشان می‌دهد و در پیش گرفتن تلاش برای رسیدن به یک چنین مدلی را تبلیغ می‌کند. کارگر در طول راهی که برای رهائی می پیماید توقفهائی هم خواهد کرد؛ اما نهایتا باید از سیستم کار مزدی و جنایتکار سرمایه داری عبور کند. جایز نیست که یک فعال کارگری صادق کارگران را یک روز دنبال دولت رفاه بکشد، روز دیگر دنبال کینز و اوباما و روز بعدش هم با تعاونی های ماندراگن سرگرم کند. واضح است که کارگر برای زنده ماندن و جلوگیری از پرتاب به دره فقر مطلق مبارزه می کند و گاه در قلب آمریکا و آلمان کارخانه ای را هم به کنترل خودش در خواهد آورد. شورا و اتحادیه و تعاونی مصرف و غیره هم درست خواهد کرد. فعال کارگری چپ باید اینها را پله هائی برای ارتفاع و برای عبور از سیستم سرمایه داری بداند و از این پله ها برای این هدف استفاده کند. راه میانبری برای خلاصی از این دور باطل فقر مطلق و فقر نسبی کمی قابل تحمل وجود ندارد.

۳۱ مارس ۲۰۱۷