دودلی ها در انقلاب

دودلی ها در انقلاب

ناصر اصغری

اعتراضاتی که این روزها در ایران شاهدش هستیم، به روزهای اولیه یک انقلاب شباهت دارند. در همین باره یادداشت کوتاه دیگری نوشته ام که علاقمندان می توانند به آن رجوع کنند. درباره این اعتراضات و شخصیتها و شعارهای آن هم باید جداگانه نوشت و مورد بررسی قرار داد. جدا از مورد ایران امروز، این یادداشت درباره دودلی ها در انقلابات است.

***

انقلابات اتفاقات نادری در تاریخ‌اند که در عین حال موتور محرکه اصلی آن نیز می‌باشند. در کل تاریخ سیصد سال گذشته تعداد انقلابات از یک دوجین فراتر نمی‌روند. فاکتورهای مهمی در این مسئله سهیم‌اند. در عین حال همین “دوجین” انقلابات هستند که پیشرفت اجتماعی تا اینجا را جلو آورده اند. مثلا بدون انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه، معلوم نبود که واقعا کدام ارباب و پاپ الان چند صد هزار برده و سرف در کدام مستعمره داشت.

فاکتورهایی که انقلابات را به تعداد معدودی محدود کرده‌اند، زیادند. تاریخا انسانها منافع مشترکی در اعتراض نداشته‌اند. مثلا در مورد انقلاب ١٩٠٥ روسیه، وقتی که انقلاب رادیکالیزه و شورای شهر پتروگراد یک پای اصلی رهبری شد؛ و لغو سلطنت یکی از مطالبات بخش وسیعتری از توده‌های انقلابی شد، بخش محافظه‌کار و لیبرال پشت انقلاب را خالی کرد و با وعده‌های تزار سوت پایان انقلاب را کشید. انقلاب ١٨٤٨ فرانسه هم تقریبا یک چنین سرنوشتی داشت. این یک فاکتور است. فاکتورهای سرکوب و توهم و عقب نشینی های به موقع دولتها هم فاکتورهای دیگری هستند.

اما آنچه که می‌خواستم اینجا مورد تأکید قرار دهم، فائق آمدن بر دودلی‌هاست. این شک و دودلی‌ها برای شرکت و یا عدم شرکت در انقلاب دلائل زیادی دارند. مثلا بسیاری از کسانی که در انقلابات پیشین شرکت داشته و شکست خورده‌اند، با تجربیات منفی زیادی با انقلاب پیش‌رو مواجه می‌شوند. سرکوب را خوب به یاد دارند. از نظرشان چیزی از قدرقدرتی سرکوب کنندگان کم نشده است! کسی و حزبی را در رهبری انقلاب، که شایسته رهبری باشد را نمی‌بینند. ناخالصی‌ها و شعارهای تفرقه‌افکنانه روزهای اولیه انقلاب، بر شک و دودلی اینکه این انقلاب شانس پیروزی ندارد، از نظرشان مهر تأیید مستقیمی است.

منتها شک و دودلی مختص نسل گذشته خیلی دور نیست. مثلا در مورد ایران، شکست اعتراضات ٧٧ و ٨٨، خود نسل امروز معترض و انقلاب کننده را دست به عصا می‌کند. دولت مرتب ناکامی‌ها را به یادشان می‌آورد.

برای عبور از زندگی غیرقابل تحملی که مردم را به خیابان می‌کشد، بر شک و دودلی‌ها می‌شود و باید غلبه کرد. اول اینکه دولتهایی که هدف انقلاب هستند، دائم زیر فشار بحرانهائی که مردم را به خیابان می آورد، ضعیف تر شده. بخش وسیعتری از خود صف دولت مزبور دیگر به اینکه دولتشان شانس فایق آمدن بر بحرانها و قدرت سرکوب اعتراضات برای مطالبات بسیار پیش پا افتاده مثل کار، نان، مسکن، نه به زندانی کردن کسی که نان و کار می خواهد و غیره، ندارند.

در هر انقلابی بخش وسیعتری از توده‌ها پا جلو می‌گذارند و از اشتباهاتی که اعتراضات گذشته‌شان را ناکام کرد درس کافی گرفته‌اند. رهبران تازه‌ای پا جلو گذاشته‌اند. شرایط موجود زیستی و رفاهی، دیگر قابل تحمل نیست. بقول معروف، نمی توان از ترس مرگ دست به خودکشی زد!

باید مرتب به خود یادآوری کرد که زندگی بهتری امکان پذیر است. شرایطی که جامعه را به انقلاب کشانده، قابل تحمل نیست. انقلاب اینگونه بر دودلی ها غلبه خواهد کرد.

٣٠ دسامبر ٢٠١٧