نادر بکتاش – این و آن، و آنها

این و آن، و آنها
نادر بکتاش
14/01/24
هم جمهوری اسلامی و هم نمایندگان بورژوازی آمریکا (دمکرات ها و جمهوریخواهان) و همراه با آن چین و روسیه و اسرائیل و اروپا و کم کم عربستان سعودی در جهت یک سازش بزرگ پیش می روند. همه به آن احتیاج دارند: ازدواجی است که مرتب بر سر مهریه و شیربها و محل نهایی جشن و حق طلاق و لیست میهمانان و غیره عرو تیز خواهند کرد و فیلم “این آخرین حرف من است والا می روم” و امثالهم راه خواهند انداخت. اما ارابه سازش بزرگ به راه افتاده است (تنها جنگ یا اختلافی بسیار جدی بین آمریکا با روسیه و چین می تواند مشکلاتی جدی ایجاد کند که آن هم احتمالش ناچیز است). غیر منتظره های بزرگ هم می توانند آن را متوقف کنند. اما اتفاقا، تا الآن، یک نه چندان غیرمنتظره مهم – خون جوش آوردن القاعده و سنی ها علیه ایران و منجمله آخرین صحنه آن یعنی ترور دیپلمات ایران در یمن – در جهت تحکیم این سازش و بنزین رساندن به ارابه است: هم برای جمهوری اسلامی و هم برای آمریکا.
منتهی مساله تعیین کننده “آنها” نیستند: “این و آن” یعنی خامنه ای و رفسانجانیسم هستند. رفسنجانی از معدود سیاستمداران خط دار جمهوری اسلامی است. خطی که با گذشت زمان و تجارب و وقایع مختلف داخلی و خارجی و توازن قوای اکنونی، از یک الگوی چینی به کیسنجریسم مستقل ارتقا پیدا کرده است؛ روحانی آن را در داووس به روشنی بیان کرد: تضمین امنیت انرژی جهانی و تعامل با دنیا و منطقه (به زبان سیاسی و منطقه ای-جهانی و اضطراری- الزامی امروز:ایفای نقش ژاندارم مستقل و نقطه اتکا ثبات اقتصادی-سیاسی منطقه ای)؛ و طبعا ادامه سرکوب در داخل کشور.
خامنه ای خامنه ایسم نیست، خط ندارد. با این بی خطی اش هم دارد به خودش پشت پا می زند. این را نمی فهمد که حتی آن هایی هم که ظاهرا با او توافق دارند و به توافقات ژنو و رفسنجانی اخ و تف می کنند، اگر مساله “بودن یا نبودن” و بقا برایشان مطرح شود پشتش را خالی خواهند کرد. در این زمینه، خامنه ای هم به همان اندازه بخش مهمی از اپوزیسیون بد فهمی دارد: کلیت نظام می خواهد بماند و جایی که مساله هست و نیستش یه گرو گرفته شود، به کسی- حتی شریعتمداری و کیهانش- رحم نخواهد کرد. رفسنجانی نماینده این عقل بقا نظام اسلامی ایران در کلیتش است؛ خامنه ای جز قدرت شخصی و بیتش و عده ای که جز به دزدی های مافیایی و “بزن و برو” فکر نمی کنند و جانوران خارج از زمان و مکانی مانند مصباح یزدی چیز دیگری نمی بیند و نمی فهمد.
اپوزیسون بیش از حد رویای خودش برای دعواهای داخلی رژیم را بزرگ می کند. آن چه را که می تواند به عنوان عواملی حاشیه ای و مساعد یا غیرمساعد، کندکننده یا تسریع کننده، در نظر بگیرد تبدیل به هویت و بنیان ذهنی مبارزه اش کرده است. جمهوری اسلامی و آمریکا می توانند به توافق برسند یا نه؛ سریع یا کند؛ پردردسر یا بی دردسر؛ و غیره. اما چرا این تبیین شرایط عمومی مبارزه سیاسی-طبقاتی کمونیستی این همه اهمیت پیدا کرده است؟ و این اهمیت مبالغه آمیز، واقع بینی ودیدی همه جانبه و متناقض برای در نظر گرفتن احتمالات متفاوت و متناقض را به شدت سست و یک جانبه کرده است؟ و انگار گاهی و شاید غالبا فراموش می شود که مستقل از هر شرایط سیاسی و عملی روز، کار کمونیست ها سازماندهی کارگران و تشکل و اتحاد آنان حول مبارزات بلافاصله و افق سوسیالیستی است.
http://www.mobarez-k.com/arshiv/%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%B4-%D9%85%D9%87%D9%86%D8%AF%D8%B3%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF/