میزگرد نشریه کمونیست -یکسال بعد از برجام

یکسال بعد از برجام

میزگرد نشریه کمونیست

کمونیست: بیش از یکسال از معاهده موسوم به برجام میگذرد. قرار بود روحانی با برجام مناسبات جمهوری اسلامی با کشورهای غربی را بهبود دهد و فراتر گام های ضروری برای عادی سازی روابط با آمریکا را بردارد. میگفتند که راه برای ورود سرمایه های غربی و ایجاد اشتغال و حل مشکلات اقتصادی باز شده است. آیا این اتفاق افتاده است؟ اگر آری در چه حدی و اگر نه دلایل آن چیست؟

رحمان حسین زاده: دولت روحانی در اهدافی که تعقیب میکرد و یا وعده میداد، ناکام مانده است. یکساله شدن برجام فرصتی بود که همه به وضوح از به گل نشستن این پروژه صحبت کنند. این را نه فقط ما که از قبل پیش بینی کرده بودیم، بلکه هواخواهان سینه چاک دولت “اعتدال “در پوزیسیون و اپوزیسیون وژورنالیستها و مفسران “بنفش” پوشیده از جمله در بی بی سی اذعان کردند. مسئله این نیست که در چهارچوب مورد سئوال شما هیچ تفاوتی با دوره قبلتر یعنی دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد به وجود نیامده است، واضح است بعد از توافق هسته ای و جاری شدن برجام تفاوتهایی در مناسبات جمهوری اسلامی و غرب و به ویژه کشورهای اروپایی مشاهده میشود. اینکه روند برچیده شدن تحریمها شروع شده، سطح محدودی از بستن قراردادهای اقتصادی جاری شد، آمد و رفت های دیپلماتیک با کشورهای اروپایی شروع شده و احتمالا ادامه هم پیدا میکند، البته از مقطع لغو سفر روحانی به اتریش، تحرک مورد نظرشان در این زمینه هم کند شده است. این فضا با دوره ای که دولت  احمدی نژاد در همگامی با کل نظام و خامنه ای بر طبل “تخاصم با غرب” میکوبید طبعا فرق دارد. اما این وضعیت با وعده هایی که روحانی از “تعامل” سازنده با غرب اعلام میکرد، بسیار متفاوت است. روحانی و “اصلاحیون و اعتدالیون” در هیئت حاکمه جمهوری اسلامی به قول خودشان اهداف “راهبردی تر” یعنی استراتژیک تر از برجام و دوره پسابرجام داشتند. میخواستند در این چهارچوب مناسبات همه جانبه تری با کشورهای غربی و خود آمریکا برقرار کنند. خود را با شرط و شروط های آمریکا و غرب منطبق کنند، همچنانکه در جریان توافق هسته ای کردند. علاقه روحانی و دولت او به اجرای برجام دو و سه و… چیزی جز تلاش برای گام گذاشتن در این مسیر نبود. به زعمشان راه نجات نظامشان از مسیر رابطه همه جانبه با آمریکا و غرب میگذرد و این ترند سیاسی جناحی و خط مشی آن همیشه در جمهوری اسلامی وجود داشته و همواره هم بنا به موانع سد راه آن از جمله پیش شرط های چنین رابطه ای که از جانب آمریکا و غرب مطرح میشود و مخالفتهای جناح سکاندار جمهوری اسلامی با نرمال کردن کامل رابطه مشخصا با آمریکا ناکام مانده است. قبلا دولتهای رفسنجانی و خاتمی این تجربه شکست خورده را پشت سرگذاشتند و اکنون دولت روحانی آن را تکرارمیکند.

جریان ما از مقطع شروع تقلاهای دوره اول دولت رفسنجانی برای برقراری این سطح از رابطه با غرب و آمریکا و تداوم آن توسط دولت خاتمی،  بارها تحلیل و پیشبینی های بسیار درستی از مشکلات سدراه این اقدامات و عاقبت شکست آن ارائه کرده است. اکنون هم دولت روحانی با همین روند روبرو است،به این دلایل: آمریکا و غرب در چهارچوب رابطه ای نرمال یا به قول روحانی “تعامل سازنده” از جمهوری اسلامی میخواهند به “غرب ستیزی” پایان دهد. در خاورمیانه با اهداف و پروژه های غرب خود را منطبق کند و مهمترینش اینست، خصومت با اسرائیل را تمام کند و مانع پروسه سازش احتمالی میان دولت اسرائیل و دولت فلسطین نشود. در این رابطه شاید یادآوری این فاکت گویا باشد، سال گذشته بعد از امضای توافق هسته ای به فوریت قبل از همه هیئت دولت آلمان به سرپرستی وزیر اقتصادشان به تهران رفت و در دیدار با مسئولین جمهوری اسلامی اولین صحبتش این بود که “اگر میخواهید روابط اقتصادی محکم با غرب احیا شود، موجودیت دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسید”. به علاوه آمریکا و غرب از جمهوری اسلامی میخواهند به این ابعاد از دخالتهایش در خاورمیانه و کشورهای همجوار، همچون سوریه و لبنان  و ادامه حمایت از حزب الله و دخالت در فلسطین و عراق و یمن و بحرین و … پایان دهد وخود را با  پروژه های غرب در منطقه هماهنگ کند. جمهوری اسلامی تحت این فشارها به عقب نشینی ها و مانوورهای محدود دست زده اما نتوانسته و نمیتواند در این قلمروها گامهای تعیین کننده بردارد، چون با خط مشی سیاسی که نزدیک به چهار دهه آن را اعلام کرده در تناقض است و با خصلتهای ایدئولوژیک و سیاسی این نظام در تقابل قرار میگیرد. چرخش در این عرصه ها لاجرم دست اندازهای جدی برای نظام در برخواهد داشت و بر این اساس همواره با مخالفت جدی جناح سکاندار جمهوری اسلامی، خامنه ای و اصولگرایان افراطی و سپاه پاسداران روبرو شده و میشود. از نظراین جناح دست کشیدن از غرب ستیزی و تن دادن به شرایط غرب و پیامدهای سیاسی و فرهنگی یک رابطه نرمال با غرب، هویت ایدئولوژیک و سیاسی نظام را زیر سئوال میبرد و بقای نظام را به مخاطره جدی میاندازد.تشدید جدالهای دو جناح و در راس آنها خامنه ای و روحانی در دوره پسابرجام همین واقعیت را تاکید میکند. تقابل آشکار خامنه ای با پروژه روحانی و وعده های برجام دو  و سه مورد نظر روحانی در این چهارچوب قابل توضیح است. خامنه ای و جناح تابع او بر خلاف دولت روحانی از توافق هسته ای و برجام اهداف تاکتیکی و محدود از جمله رفع تحریمها و داد و ستدهای معمولی، آن هم با کشورهای اروپایی و نه آمریکا را دشتند ، که این سطح از تحرک هم در بطن ناسازگاریهای موجود با آمریکا و غرب با مشکل روبرو شده و عملا برجام را به گل نشانده است. واقعیت اینست تلاش برای عادی سازی رابطه با غرب و مسئله سرمایه گذاریهای قابل اعتنا درجا میزند. در رابطه با سرمایه گذاری موثر و پایه ای آنطور که مورد نظر سرمایه داران و دولت حامی است و به زعم آنها رشد و گشایش سرمایه در ایران را به همراه داشته باشد، باید به دو مانع اساسی دیگر هم اشاره کرد، اولی بی ثباتی خاورمیانه و تبعات آن در آینده سیاسی ایران است که مانع سرمایه گذاری بنیادی غرب در ایران و حتی بعضی کشورهای دیگر در این منطقه است و دومی تکنولوژی فرسوده و قدیمی و کهنه در رشته های کلیدی صنعت ایران از جمله صنعت نفت که از دوره شاه به این طرف نوسازی نشده و کاهش سودآوری را به دنبال داشته است. با این مجموعه دلایل روند سرمایه گذاری بنیادی  و عادی سازی با غرب و به ویژه آمریکا فعلا در بن بست است.

سیاوش دانشور: یکسال بعد از برجام کِشتی جمهوری اسلامی بیش از پیش در گل نشسته است و بعبارتی بحران همه جانبه حکومت اسلامی تشدید شده است. تحلیل در باره نفس برجام و آینده آن و صد البته نتایج برجام بعد از یکسال، شیوه برخورد و ارزیابی ما به این روند را اثبات میکند. خوانندگان این نشریه میتوانند بطور ابژکتیو به فضای روزهای آخر مذاکرات و همینطور اعلام توافق جمهوری اسلامی با پنج باضافه یک برگردند، ذوق زدگی اپوزیسیون ملی اسلامی را بخاطر بیاورند، اعتراضات ناسیونالیستی بسیاری از شخصیت ها و نیروهای اپوزیسیون را مرور کنند، و در عین حال روش برخورد کمونیستی ما به این واقعه را مورد ارزیابی قرار دهند. من واقعا نمیدانم کسانی که از معاهده برجام، تثبیت جمهوری اسلامی، شروع “دوران جدیدی در سیاست ایران”، آغاز “تنش زدائی در سیاست خارجی”، “آغاز یک دوره تاریخی” و غیره را به خورد مردم میدادند امروز حاضرند مواضع شان را مجددا منتشر کنند؟ حتی بعضا در میان چپ و کمونیستهائی که مخالفت شان با جمهوری اسلامی مُسجل است، شاهد نوعی مرعوب شدن بودیم. بسیاری با استدلالهای مختلف این واقعه و آمد و رفت چند هیئت اقتصادی اروپائی را به ایران دلیلی بر نجات جمهوری اسلامی از بحرانهای لاعلاج و چه بسا افزایش قدرت جمهوری اسلامی بررسی میکردند. این ارزیابی ها، مستقل از سایه روشن ها و اختلافات جدی تحلیلگران، همگی دود شده اند و هوا رفته اند. حق با کمونیست هائی از جنس ما بود که دلائل بحران پیچیده و رو به وخامت جمهوری اسلامی را پایه ای تر و فراتر از چنین معاملات و بده و بستان ها ارزیابی میکردند و مشخصا تلاش داشتند هدف سیاسی عاشورای تبلیغاتی برای برجام و جمهوری اسلامی، تاثیری بر تحرک کارگر و مردم زحمتکش علیه وضع موجود نگذارد.

برجام و مسئله توافق در قلمرو پرونده هسته ای نیاز طرفین بود. آمریکا نه امکان و نه برنامه یک تهاجم نظامی به ایران را نداشت و البته مُستقل از لفاظی های تبلیغاتی خبر دقیق داشتند که جمهوری اسلامی نتوانسته است در این پروژه پیشروی لازم را بکند. جمهوری اسلامی در بحران داخلی غوطه ور بود و حتی برخی ارزیابی های حکومتی براین نکته تاکید داشت که تشدید بحران اقتصادی امکان تنش های تند و به هم خوردن اوضاع را بالا برده است. وخیم شدن بحران اقتصادی پتانسیل تحرکات ضد حکومتی را افزایش داده بود. برجام برای جمهوری اسلامی بمثابه تنفس مصنوعی برای بیماری عمل میکرد که در موقعیت بحرانی قرار گرفته است. نباید اسیر تبلیغات ائتلاف روحانی و شرکا و یا جِرّ زدن ریاکارانه خامنه ای و حواریونش شد. خامنه ای راسا این مذاکرات را از دوران احمدی نژاد هدایت کرده و بدون اجازه وی یک قدم از این توافقات ممکن نبود. هیئت جمهوری اسلامی برای هر نکته جدید در وسط مذاکرات به ایران برمیگشت و توافق “آقا” را کسب میکرد. دلائل تبلیغات این بخش از جمهوری اسلامی سیاسی است و به مسائل بعد از برجام و تبعات آن چه در میان حکومت و چه بویژه در جامعه برمیگردد که ما بارها در این زمینه ها سخن گفته ایم.

اینکه روحانی مدعی بود که “با برجام مناسبات جمهوری اسلامی با کشورهای غربی را بهبود دهد و فراتر گام های ضروری برای عادی سازی روابط با آمریکا را بردارد”، در بهترین حالت چیزی جز انعکاس تمایلات قدیمی جناح پرو غربی حاکمیت اسلامی در ایران را منعکس نمیکرد. این خط از دوره رفسنجانی قرار بوده موانع راه را بکوبد و هر بار شکست خورده است. شکست این خط مشی برمیگردد به تناقضات جمهوری اسلامی و مسئله بقای آن. مذاکره با آمریکا برخلاف “تابو”ها و “خط قرمز”هائی که توسط حکومتیها جار زده میشود، از دوره خمینی قاتل وجود داشته و امروز هم در قلمروهای مختلف وجود دارد. جمهوری اسلامی نمیتواند بدون دُکان هویت ضد آمریکائی و بدون روشن شدن تثبیت موقعیتش در ایران و منطقه، بدون کسب امنیتی استراتژیک از جانب آمریکا، بطور علنی یک دوست و شریک بقول خودشان “شیطان بزرگ” شود. تبلیغات خامنه ای ها ناشی از ضد آمریکائی بودنشان نیست بلکه تلاش دارند کنترل اوضاع از دست شان در نرود. روحانی اما هرچه گفت و هرچه رسانه ها راجع به وی و اظهاراتش گفتند و نوشتند، واقعیات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران نشان میدهد اینها خزئبلاتی تبلیغاتی آنهم با دوره مصرف کوتاه بیش نبوده است. این خط مشی تبلیغاتی ابزاری برای جاانداختن سیاست انتظار و فرصت خریدن، در عین حال استفاده از این توافق برای بهبود موقعیت ائتلافی که وی سخنگوی آنست، در رقابتهای درون حکومتی بود. همینطور ما تاکید کردیم که “اجرای توافقات جمهوری اسلامی و پنج باضافه یک، پروسه ای کشدار و با انواع کشمکشها و افت و خیزها روبرو خواهد بود. این در پایه ای ترین سطح خصوصیت هر توافق میان نیروهای ارتجاعی است. مضافا اینکه این توافق در متن یک منطقه بحران زده و بی ثبات منعقد شده است که هر تغییر جدی در تناسب قوای منطقه میتواند لااقل روند پیشبرد این توافق را دچار دست اندازهای جدی کند. اما نه چانه زنی و جِرّ زنی طرفین و تلاش برای امتیازگیری بیشتر در هر مقطع، مسئله ما و طبقه کارگر ایران نیست”.

از نظر عملی و عینی آنچه رخ داده است برداشتن بخشی از تحریمهای تجاری در ازای توقف فعالیتهای هسته ای مورد نظر آمریکا و متحدینش، برگشت بخش محدودی از سرمایه های بلوک شده، آمد و رفت تعدادی هیئت تجاری و معاملات محدود مانند خرید تعدادی هواپیمای مسافرتی و برداشتن تحریم از روی تعدادی موسسات اقتصادی و افراد بوده است. بخشی از تحریمها هنوز برداشته نشدند و آنها هم که برداشته شده اند، تداومشان به “راست آزمائی” یعنی تعهد جمهوری اسلامی به مفاد برجام منوط شده است. هنوز جمهوری اسلامی نمیتواند معاملات بانکی اش را به دلار انجام دهد و هنوز مراودات ساده و رایج بانکی در سطح بین المللی برای جمهوری اسلامی مقدور نیست. مضافا اینکه حتی اگر همه تحریمها بفوریت برداشته شوند، حتی اگر جمهوری اسلامی به نقطه قبل از تحریمها برگردد، هنوز سوال اساسی جمهوری اسلامی سرجایش است. این حکومت برای تبدیل شدن به جزئی انتگره از جهان سرمایه داری، برای استفاده از کارکرد سرمایه در بازار جهانی، برای جلب سرمایه و تکنولوژی و تخصص، برای نوسازی صنایع مهم از قبیل نفت و گاز و غیره، برای دادن یک تصویر ثبات نسبی و لازم برای سرمایه همچنان با موانع قدیمی اش روبرو است. راه دوری نباید برویم، وقتی اعلام یک شرکت معمولی مُرغ کِنتاکی آنهم از نوع “حلال” و ترکیه ای، که شباهتی اسمی با شرکت آمریکائی دارد، با چنین جار و جنجال و بستن آن روبرو میشود، تصور و درک این مسئله مشکل نیست که موانع سیاسی و ریشه های سیاسی بحران اقتصادی حکومت اسلامی کدامند و چرا دو جناح رژیم نمیتوانند به آن فائق آیند.

به نظر من ارزش مصرف روحانی بعنوان پروژه ای برای بفرجام رساندن “برجام” تمام شد و تمام و جار و جنجالهای درون حکومتی و تغییر موضع خامنه ای و شرکا برهمین واقعیت دلالت دارد. ائتلاف روحانی- رفسنجانی- خاتمی امیدوار بود که “برجام” های دیگری صورت بگیرد. مثلا پایه درون حکومتی گسترش یابد، نوعی “آشتی ملی” اسلامی متحقق شود، و به این اعتبار با تحکیم موقعیت جناح پروغربی در حاکمیت ایران برای میانمدت فرصتی بوجود آید تا جمهوری اسلامی بتواند خود را در مقابل طبقه کارگر و مردم عاصی بازسازی کند. نه فقط تضاد منافع درون حکومتی و لایه های مختلف سرمایه داران مانع این امر شد بلکه تلاش میکنند روحانی و شرکا را به کنج رینگ برانند و در جامعه نیز با تشدید سرکوب و اعدام و ترور و پرونده سازی، روی دوش برجام برای نظامشان وقت بخرند. اوباما بارها اعلام کرد که جمهوری اسلامی میتواند از این فرصت استفاده کند و به جامعه جهانی برگردد، یعنی رسما با قبول شرایط آنها که چیزی جز کوتاه آمدن از سیاستهای منطقه ای اش نیست و تضمین امنیت اش مقدمات رفع انزوای خویش را فراهم آورد. اما دولتهای آمریکا و جمهوری اسلامی میدانند که این راه را ممکن است جمهوری اسلامی بزعامت هر آخوندی اعم از روحانی یا خامنه ای آغاز کند اما پایان آن و تونل خروجی اش پدیده جمهوری اسلامی امروز با تغییراتی کنترل شده نیست. آمریکا سیاست پراگماتیستی اش را پیش میبرد و در بُعد سیاست خارجی فعلا تلاش دارد از جمهوری اسلامی و نفوذش در منطقه در جهت پیشبرد سیاستهای منطقه ای و جهانی اش استفاده کند. جمهوری اسلامی نه صرفا با تناقضات درونی و اختلافات داخلی بلکه با جامعه ای روبرو است که هر قدم این پروسه را گامی در جهت سرنگونی ارزیابی میکند. این کله شقی خامنه ای و ضدیت کور با آمریکا نیست که حکومت را به این مواضع میکشاند بلکه تناقض پایه ای این حکومت با جامعه ایران است که هر تلاش جمهوری اسلامی برای عبور از بحران را با شکست مواجه میکند.

ما تنها نیروئی بودیم که مخالفتی با توافق در این مذاکرات نداشتیم و فراتر از آن اعلام کردیم که بهبود مناسبات جمهوری اسلامی و آمریکا و آنچه که “عادیسازی روابط ایران و آمریکا” نام گرفته، با مخالفت ما بعنوان یک نیروی انقلابی و سرنگونی طلبِ کمونیست و ضد اسلام روبرو نمیشود. ما برخلاف کسانی که از موضع ناسیونالیستی “دایه مهربانتر از مادر” برای جمهوری اسلامی شدند و یا کسانی که با این توافقات قالب تهی کردند که آمریکا و جمهوری اسلامی دوست شدند و دیگر کسی نمیتواند این کوه را از جا تکان دهد، بروشنی و بدون ابهام اعلام کردیم که مسئله اساسی مردم ایران سرنگونی جمهوری اسلامی است. اعلام کردیم که کارگران و مردم زحمتکش ایران نه در ایجاد تاسیسات هسته ای نقش داشته اند، نه در ایجاد تنش و بحران در منطقه و نه در توافق کنونی دولتهای متفرقه مرتجع و جنایتکار. این توافقی بین بالائی ها با اهداف ارتجاعی و ضد انسانی است. مسئله مردم اما سرجای خود بقوت باقی است و آن سرنگونی جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی با برجام بطور عینی نتوانست با تکان دادن جدی به اقتصاد ایران و ایجاد رفرمهائی در جامعه پایه اجتماعی خود را تقویت و بقایش را برای دوره ای قابل پیش بینی تضمین کند. جناح پرو غربی حکومت نتوانست با برجام پدیده اصلاح طلبی اسلامی و استحاله را به بستر اصلی سیاست در جمهوری اسلامی تبدیل کند. مهمتر اینکه سیاست انتظار حکومت شکست خورد. برخلاف جار و جنجال رسانه ها و صنعت خبرتراشی کسی توهمی به این توافق نداشت و به حکومت رضایت نداد. معلمان در همان روزهای مذاکرات اعتراضاتشان را از سر گرفتند و موج اعتراض و اعتصاب کارگری بالا گرفت. توقعات جامعه بالا رفت و دیگر نمی شد این توقعات را پس راند. جامعه ایران این مسئله را درک کرد که جمهوری اسلامی از سر منفعت مردم پای میز مذاکره نرفته و تمایلات آنها را مطلقا نمایندگی نمیکند. جامعه این توافق را نه نشان قدرت حکومت بلکه از سر ضعف و استیصالش دید. مردم کارگر و زحمتکش در پس این واقعه رژیمی ناتوان و شرایط بهتری برای مبارزه برحق شان را دیدند. ما بارها اعلام کردیم و بازهم اعلام میکنیم که مناسبات جمهوری اسلامی و سازگاری با دولتهای غربی به هر سمتی برود، مناسبات مردم با حکومت و ناسازگاری شان با آن تشدید میشود. مردم به حکومت اسلامی “کمی دوست آمریکا” رضایت نمیدهند و جمهوری اسلامی ناچار است تداوم حاکمیتش را بیش از پیش با تشدید سرکوب و اِعمال فشار به مردم مخالف پیش ببرد. امری که هر روز شاهد آن هستیم.

علی مطهری: یک سال بعد از برجم نشئه ملی اسلامی ها از سرشان پریده و در خماری دارند تلفاتشان را می شمارند. تلاش روحانی برای عادی شدن رابطه با امریکا و غرب ادامه تلاشی بود که در دوره رفسنجانی و سپس خاتمی صورت گرفت که در نهایت با مانع درونی روبرو شد و به بن بست رسید، تفاوت این دوره در این است که روحانی و رفسنجانی با اتکا به برجام و اعتبار بین المللی که در این رابطه کسب کرده بودند در ماه های اول با جنجال و بزرگ نمایی در مورد برجام و فعال کردن طیف وسیعی از نیروهای ملی اسلامی در داخل و خارج اهرم فشاری در جامعه جهت جلب رضایت خامنه ای و خنثی کردن اصولگرایان مخالف برجام درست نمایند تا بلکه خامنه ای را به درک شرایط و همسوی با خودشان بکشانند و جمهوری اسلامی را به سمت یک مناسبات سیاسی و اقتصادی قابل قبول با غرب و عادی سازی روابط با امریکا ببرند. از دیدگاه جناح اعتدال و جریانات ملی اسلامی این پروژه سیاسی بعد از برجام شناش بیشتری را از دوران خاتمی برای موفق شدن یافته بود به همین دلیل در اوایل تلاش زیادی برای عملی شدن گام به گام آن انجام دادند.

اما واقعیت های سر سخت ساختارهای فکری و سیاسی جمهوری اسلامی بار دیگر نشان داد که عادی شدن رابطه بین جمهوری اسلامی و امریکا، راه طولانی و پر فراز و نشیب است که در حیات چنین رژیمی بعید بنظر میرسد. به همین دلیل همچنانکه انتظار میرفت تلاش این بار روحانی و رفسنجانی و ملی اسلامی های داخل و خارج با شدت بیش از دوران خاتمی با سد محکم خامنه ای و سپاه و آخوند و آیت الله های ریز و درشت برخورد کرد و این بحران درونی جمهوری اسلامی را بیش از هر زمانی تشدید کرده است. شرایط داخلی و منطقه ای امروز جمهوری اسلامی بسیار بحرانی تر از دوران خاتمی است. برای مثال دوران خاتمی جمهوری اسلامی فرجه و امکان بیشتری برای مانور دادن در داخل و در برابر امریکا و غرب را داشت و هنوز در آغاز راهی بود که امروز دارد به انتهای آن نزدیک میشود.

ما همان روزهای اول برجام گفتیم دورنمای اینکه حکومت اسلامی از قالب و آرایش کنونی بیرون بیآید و بتواند تغییر مورد نیاز امریکا را در خود ایجاد نماید، بسیار ضعیف است و بنظر نمی رسد این رژیم قادر به چنین کاری باشد، ولی جریانات ملی اسلامی و بخشی از احزاب اپوزیسیون فکر میکردند که جمهوری اسلامی قدمهای مهم و اساسی را در جهت عادی سازی رابطه با امریکا و غرب برداشته است و چندان طول نخواهد کشید که بر سر مسایل منطقه ای نیز به توافق برسند و ایران به کشور گل و بلبل تبدیل شود. بنظر می رسد همه این آرزوها و توهمات در حال دود شدن است.

از نظر ما روشن بود که گفتگو بر سر مسایل منطقه ای با موانع داخلی جناح های حکومتی در ایران روبرو میشود و کشمکش درونی را بسیار حاد میکند، و این اتفاق افتاد و جناح خامنه ای و سپاه امروز خسارت برجام را برای روحانی و دولتش می شمارند و آنها را با شرایط بسیار دشوار و با موانع سخت و شکننده ای روبرو کرده اند، تعیین تکلیف امریکا با ایران بر سر مسایل خاورمیانه هنوز با مشکل جریانات اسلامی طرفدار جمهوری اسلامی در خاورمیانه و حل مسایل فلسطین و تعیین تکلیف سوریه و عراق و همچنین رابطه ایران با حزب الله لبنان و حوثی ها روبرو است. به این مسئله باید نگرانی کشورهای عربی و هم پیمان امریکا و غرب در خاورمیانه را از دخالت رژیم ایران در کشورهای منطقه و صف آرایی جدید منطقه ای این کشورها درمقابل ایران را نیز اضافه کرد. گذشته از این بارها گفته ایم که رژیم اسلامی برای انطباق خود در جهت عادی سازی روابط با امریکا، مجبور است به درجه ای تعدیل در ایدئولوژی و اخلاق اسلامی اش ایجاد نماید، فشار فرهنگی را به میزان زیادی کا‌هش دهد و همراه آن غرب ستیزی و شعارهای ضد امریکائی را هر چند هم سطحی باشد کنار بگذارد، روحانی و ملی اسلامی ها دراوایل برجام فکر میکردند خامنه ای از روی ناچاری کجدار و مریض به این سمت می آید و جناح های درونی رژیم به نقطه سازشی برای عادی سازی رابطه با امریکا دست می یابد. اما خامنه ای و سپاه با تعرض همه جانبه به روحانی و رفسنجانی به عنوان صاحبان این پروژه، خیلی زود پایه های توهم و خوش و باوری روحانی و ملی اسلامی ها را خراب کردند و آرزوهایشان را بر باد دادند و یک بار دیگر برای همه معلوم شد تا عادی شدن رابطه ایران با امریکا راه طولانی و پر پیچ و خمی است و احتمال اینکه در حیات جمهوری اسلامی طی شود بسیار ضعیف است. نه بخاطر اینکه اینها هنوز اسلام گراهای ایدئولوژیک اوایل انقلاب هستند، بلکه به این دلیل که اسلامیت و استکبار ستیزی و ضدیت با امریکا بخش مهمی از هویت جمهوری اسلامی است و هنوز هم مشروعیت خود را بویژه در منطقه از آن میگیرد و زیر سوال رفتن این هویت برای خامنه ای، سپاه و آخوندها و آیت الله های ریز و درشت خطرناگ است و حکم مرگ سیاسی آنها را دارد، به همین دلیل بخش زیادی از جناح راست درون حکومت، در مقابل آن عکس العمل تند نشان میدهند، این هویت وبال گردن این بخش از رژیم شده و بدون این هویت کسب و کار داخلی و منطقه ای شان از رونق میافتد. به همین خاطر خامنه ای در طول یک سال بعد از برجم بارها به این هویت مراجعه و بر آن پافشاری کرده است. جمهوری اسلامی پدیده پیچیده تری از رژیم های نرمال سرمایداری است، خروج جمهوری اسلامی ایران از بن بست اقتصادی منوط به تغییر ریل سیاسی و دست کشیدن از دخالت های منطقه ای است. واقعیت این است که هنوز صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی از خامنه ای، سپاه، بسیچ تا بخش زیادی از آخوندها، بقای خود و حفظ نظام شان را با اتکا به ایدئولوژی اسلامی و ساختارهای هویتی که جمهوری اسلامی بر مبنای آن خود را تعریف کرده است، دنبال میکنند. از ایجاد گشت نامحسوس و اختصاس 7000 نفر برای کنترل زنان و جوانان در تهران و شلاق زدن ها و جلوگیری از برگزاری کنسرت ها تا گل کردن ضد امریکایی گری و استکبار ستیزی خامنه ای و طرفدارنش بعد از برجام،همه در خدمت این هویت صورت میگیرد. قطعا امروز کوبیدن بر طبل این سیاست ها و ایدئولوژی اسلامی نه تنها برش سابق را ندارد، بلکه جمهوری اسلامی را با تنفر بیشتری روبرو میکند، با وجود این خامنه ای میداند هر تغییر ریلی سیاسی و کم رنگ شدن هویت اسلامی، پیامد های داخلی و منطقه ای دارد و او و رژیم اسلامی را با مخاطرات جدی روبرو میکند.

در مورد ورود سرمایه های غربی و ایجاد اشتغال نیز دولت روحانی تمام تلاش خود را بکار گرفت تا بلکه بتواند فضای مناسب و قابل قبولی را برای ورود سرمایه های خارجی به ایران و سرمایه گذاری در عرصه تولید و تجارت فراهم نماید، اما برای ایجاد چنین فضا و شرایطی میبایست حداقل تغییراتی سیاسی ملموسی در بالای رژیم اسلامی صورت میگرفت و نشانه های از توافق هر دو جناح رژیم در راستای ایجاد امنیت برای سرمایه های غربی نیز به چشم میخورد. ولی چنین اجماعی در بین جناحهای رژیم نه در حرف و نه در عمل به چشم نمی خورد. سیاست روحانی و رفسنجانی هر قدر هم معطوف به جلب اطمینان غرب و دعوت از سرمایه های غربی باشد نمیتواند اتومات سرمایه های خارجی را جذب کند. گذشته از این در دولتی که سگ صاحب خودش را نمیشناسد و هر روز رئیس دولت مورد تهاجم و حمله خامنه ای و سپاه است و هر آخوند و امام جمعه ای قادر است مانع برگزاری کنسرت ها شود و برای مجوز دولت تره هم خورد نکند، تا جایی که خود روحانی اذعان میکند، دولت قدرت ندارد و ملوک الطویفی در هر استانی بر قرار است، نه تنها سرمایه دار خارجی بلکه سرمایه دار داخلی نیز که فعلا مشغول تجارت و رانت خواری و دلالی است،حاضر نیست ریسک کند.

کنترل اقتصاد در دست روحانی و دولتش نیست و قادر نیستند گردش آزادنه سرمایه و رقابت در بازار داخلی را سازمان دهند، روحانی نمی تواند امنیت سیاسی سرمایه را برای ورود به قلمرو صنعت تضمین کند، چنین تضمین چه به سرمایه داران خارجی و چه به سرمایه داران داخلی از حیطه قدرت او خارج است. به همین دلیل بازسازی چرخه اقتصاد و دعوت از سرمایه داران غربی برای سرمایه گذاری در این عرصه با موانع زیادی روبرو است که دولت روحانی قادر به برطرف نمودن آن نیست، احتمالا در عرصه تجارت همکاری های صورت گیرد و قراردادهای بسته شود ولی آن هم تحت چنین شرایطی نمی تواند همه گیر و گسترده باشد.

در کشوری که فساد و دزدی های کلان به امری عادی تبدیل شده است، سپاه پاسدارن برای حرف رئیس جمهور و اجرای قانون تره هم خرد نمی کند، بسیج از اجرای قانون سر باز میزند و مجلس به مصوبات دولت اعتنایی نمی کند. در کشوری که بارها سپاه بخشی هائی از مراکز تولیدی را با پرداخت مبلغ ناچیزی با فشار و زور تصاحب کرده و 60 الی 70 در صد آنرا به نام خصوصی سازی تحت کنترل خود در آورده است و حتی امنیت را از سرمایه های دیگر نیز سلب نموده است و مهم تر از این در جامعه ای که سایه شوم جمهوری اسلامی آنرا به یکی از نا امن ترین کشورهای جهان تبدیل کرده است و کارگران، زنان و جوانان هر روز با خطر بازداشت، زندان و شکنجه روبرو هستند، در کشور بی قانون ایران هر کسی را بدون حکم دادگاه هر وقت خواستند بازداشت میکنند، فعالین کارگری را بدون اطلاع قبلی و بدون ارتکاب جرمی و فقط به دلیل فعالیت صنفی و دفاع از معیشت خود و خانواده اش، گاها ماهها و سالها در زندان نگاه میدارند، در کشوری که کنترل جوانان و زنان در امکان عمومی و هجوم وحشیانه به پارتی های شبانه و شلاق زدن جوانان تهدیدی روزمره بر بالای سر جامعه است و هر آخوند و امام جمعه ای میتواند مانع برگزاری کنسرت ها شود و یا آنرا لغو کند و… ادعای قانونمند کردن نیروی های انتظامی، بسیچ و سپاه و متکی کردن نهادهای اقتصادی تحت کنترل آنها به قانون و رفع موانع اداری موجود بر سر راه اقتصاد بازار و تحکیم رابطه فعال با غرب و از این طریق باز سازی و به تحرک در آوردن اقتصاد بیمار ایران، ادعای پوچ و غیر واقعی از جانب حسن روحانی است. گذشته از این ورود سرمایه های خارجی مستلزم روشن بودن آینده سیاسی ایران و فرض گرفته شدن کنترل دراز مدت غرب و شرکت ها و کمپانی های غربی بر فضای سیاسی و اجتماعی ایران است. در صورتی که ثبات ایران نه تنها امروز بلکه در آینده نیز قابل پیش بینی نیست. اینها دلایل هستند که عادی سازی روابط با امریکا را با مشکل جدی روبرو کرده و امکان پا گذاشتن سرمایه خارجی و حتی سرمایه دار داخلی را که فعلا تجارت و دلالی میکند به عرصه صنعت بسیار محدود کرده است.

کمونیست: در همین مناسبت یکساله شدن برجام، جنگ جناحهای حکومتی به شکل بی سابقه ای بالا گرفته و موج وسیعی از حمله به دولت و شخص روحانی آغاز شده و هر روز تشدید میشود. حتی وی را “خائن” و “ساده لوح” نامیدند. چرا جدال جناح های رژیم تشدید شدند و زمینه های واقعی آن کدامند؟ از نظر شما ادامه این روند به کجا ختم میشود؟

رحمان حسین زاده: در پاسخ به سئوال قبلی ریشه های اصلی تشدید جدال جناحها مورد اشاره قرار گرفته است.  کشمکش جناحهای جمهوری اسلامی و تشدید آن را صرفا با اختلافات این دوره بر سر برجام و غیربرجام نباید توضیح داد. این مسئله هم دلایل قدیمی و هم دلایل امروزی و خاص این دوره را دارد. در این میان دلیل پایه ای این اختلافات نباید گم شود. اساس مسئله بر تلاش هرجناح برای حفظ  جمهوری اسلامی و اختلاف در راه حل های متفاوتی است که هر کدام برای بقای  نظامشان ارائه میکنند. میخواهم این را برجسته کنم که این جناحها علیرغم همه اختلافات و جدالها در تلاش برای بقای نظام شریکند. به همین دلیل علیرغم ادعاهای پوچ که در هر دوره طرفین داشته و دارند، این جدال نه تنها بر سرمنافع مردم نبوده و نیست، بلکه ابزاری بوده برای دست به دست شدن قدرت در میان جناحهای جمهوری اسلامی و عمرخریدن برای این نظام هار اسلامی.

بر این اساس روحانی در شرایط معضلات تلنبار شده جمهوری اسلامی سه سال قبل پا به صحنه مضحکه “انتخابات” گذاشت. به ویژه بحران و معضلات اقتصادی دیرینه و فشار تحریم های اقتصادی، جمهوری اسلامی را فلج کرده بود. هیئت حاکمه جمهوری اسلامی و در راس آن خامنه ای هم به این نتیجه رسیده بودند، باید کاری کنند که تحریمها برداشته شود و بر سر نزاع هسته ای با غرب به سازش برسند. “نرمش قهرمانانه” خامنه ای از این ضرورت سربرآورد. در میان کاندیداهای نظام برای ریاست جمهوری، پلاتفرم روحانی با وعده “تعامل سازنده” با جهان که اساسا منظور آمریکا و غرب بود، بیشتر با این روند همخوانی داشت و سر از صندوق درآورد. جناحها در همراهی کجدار و مریز با هم توافق هسته ای را به سرانجام رساندند. بالاتر شاره کردم هر جناح اهداف متفاوتی از برجام داشت. به زعم خامنه ای و جناحش پیشبرد این پروژه طبق آنچه روحانی و رفسنجانی و ظریف و … تعقیب میکنند، یعنی بر باد دادن سر جمهوری اسلامی و در نتیجه با عکس العمل تند و هر روزه این جناح روبرو است. حملات متعدد و تند اخیر به روحانی از اینجا مایه میگیرد. به این فاکتور هم باید توجه داشت، به طرف مضحکه انتخابات در سال آتی میروند و از همین حالا دو طرف در مقابل هم صف آرایی کردند. تلاش برای به شکست کشاندن روحانی برای دور دوم ریاست جمهوری در دستور کار این جناح است. خامنه ای در دیداراخیر سالانه با هیئت دولت، با ترفند و زبان آخوندی این پیام را به گوش روحانی و دولت رساند که برای “یکسال باقی مانده برنامه ریزی کنند و خود را درگیر مسائل انتخابات نکنند” به زبان صریح یعنی اینکه به دنبال ادامه دولت داری در چهار سال بعدی نباشند. اینکه نقشه خامنه ای اجرایی میشود یا نه حرف دیگری است. نکته اینست اگر تا به شکست کشاندن روحانی هم در دور دوم زورشان نرسد، میخواهند در این پروسه چنان او را گوشمالی دهند اگر دوباره رئیس جمهور شد، نقشی جز “آبدارچیگری” نظام را نداشته باشد.

در مورد چشم انداز این اوضاع و بر بطن این تناقضات، به نظرم معضلات عمیق  اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و تلنبار شده جمهوری اسلامی به قوت خود باقی خواهد ماند. ناسازگاریهای سه ضلعی و دیرین جمهوری اسلامی از جمله  ناسازگاری رژیم با جامعه و مردم، ناسازگاری با  آمریکا و غرب و ناسازگاریهای جناحی ادامه  پیدا خواهد کرد و هیچکدام نمیتوانند و نه مطلوبشان است دیگری را به طور کامل از هیئت حاکمه بیرون برانند. تقلای خامنه ای و جناح سکاندار جمهوری اسلامی اینست، جناح روحانی، رفسنجانی و نزدیکان آنها را در ساختار قدرت تماما حاشیه ای و بی تاثیر کنند. آنچه روشن است جمهوری اسلامی ضربه پذیرتر و شکننده تر خواهد بود.

سیاوش دانشور: البته اینها را از ته دلشان نگفته اند، روحانی فرزند قاتل و امنیتی دست پروده خودشان است. اینها صرفا پروپاگاند و اخطار است که پایتان را گلیم تان بیشتر دراز نکنید. یک بعد اوجگیری جدالهای درون حکومتی تشدید رقابت جناح های مختلف برسر سهم شان از قدرت سیاسی و اقتصادی است. اما ریشه اساسی تشدید جدال در بالا انعکاسی از افزایش توقعات مردم و رشد بحرانهای تو در توی جامعه و خطر سرنگونی و تقابل دو خط مشی برای بقای نظام است. خامنه ای و شرکا نمیخواهند ائتلاف روحانی و جناح رقیب از برجام استفاده سیاسی درون حکومتی بیش از کوپن شان را بکنند. بحث “نفوذ” که توسط خامنه ای طرح شد، ابزاری برای کشیدن ترمز خوشباوری های روحانی و رفسنجانی بود که صریحا این نکته را تاکید میکرد که نشست و برخاست با آمریکا در تداوم برجام میتواند با مخاطرات جدی روبرو باشد. حتی عده ای تا حد “بنی صدریزه” کردن وی پیش رفتند. در دنیای واقعی اما این تناقض باندهای سرمایه داری درون حکومت است که اجازه نمیدهد هر کسی ساز خود را بزند و یا روحانی برجام را تخته پرشی برای تغییر در مناسبات جمهوری اسلامی با دنیای بیرون قرار دهد. مستقل از جدال جناح ها برسر منفعت مادی و موقعیت سیاسی، که امری تاریخی و قدیم تر از برجام است، برای ما روشن بود و اعلام کردیم که تغییراتی که بدنبال معاهده موسوم به برجام ایجاد میشود محدود و موقتی و ناپایدار است. در مناسبت یکسالگی برجام باید مجددا تصریح کرد که نه رابطه با غرب و دنیای بیرون و گسترش مناسبات تجاری بحدی میرسد که نیازهای واقعی برای یک بازسازی اقتصادی در چهارچوب جمهوری اسلامی را فراهم کند، نه چهارچوبهای سیاسی منطقه و وضعیت بحرانی و ناپایدار آن اساسا چنین فرصت و امکانی را میدهد، نه مسئله اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی و مسائل قدیمی تر منطقه بجائی رسیده اند که خاورمیانه و کشورهای اسلام زده به کانونی برای صدور سرمایه و تکنولوژی و تخصص تبدیل شده باشند، و نه رقابتهای جهانی فی الحال چنین امکانی را ایجاد میکند. لذا جمهوری اسلامی مانند دیگر کشورهای منطقه با بحران زندگی خواهد کرد و همواره در تهدید سرنگونی است. بطور مشخص تر، جمهوری اسلامی تناقضاتش با تمایلات واقعی در جامعه تشدید خواهد شد. بیش از پیش جامعه و جنبشهای واقعی جمهوری اسلامی را اولین مانع هر گشایش سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خواهند دید. تشدید جدال جناح ها را باید در این متن دید.

با توجه به سیر بحران اقتصادی و وخامت بیش از حد شاخص های اقتصادی، با توجه به پیامدهای اجتماعی و وخیم بحران که عملا جامعه را در آستانه تلاشی قرار داده است، با توجه به ناتوانی حکومت در پاسخ به معضلات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی، با توجه به چشم انداز رشد بحران لاعلاج جمهوری اسلامی و رشد تقابل با جمهوری اسلامی، این کشمکش ها در هر مرحله جدید کیفیت خرد کننده تری خواهند یافت. اما خود این کشمکش ها بخودی خود منجر به هیچ گشایشی بنفع مردم نمیشود. مسئله اساسی درک زمینه های مادی این تقابل ها، درک منافع واحد جناح های رژیم در مقابل مردم، و استفاده از ضعف رژیم برای یک هجوم اساسی به حکومت اسلامی و بزیر کشیدن آنست. جمهوری اسلامی با بحران و کشمکش درونی بدنیا آمد و تا روز آخر حیات منحوسش از این پدیده گریزی ندارد. مسئله اساسی برای جامعه ای که این حکومت را وصله ای ناجور به پیکر خود تلقی میکند، برای طبقه کارگری که موجودیت اجتماعی و هویت و حرمتش توسط این حکومت گروگان گرفته شده است و دورنمائی جز تشدید فقر و فلاکت و پیامدهای آن وجود ندارد، اینست که به طُرق انقلابی به این وضع خاتمه دهد.

برای اینکه جمهوری اسلامی در منگنه بحران دچار یک فروپاشی اقتصادی نشود، به نظر من بسیار محتمل است که تغییر آرایشی در درون حکومت اسلامی برای تقابل با بحران همه جانبه رُخ دهد. تغییر آرایشی که پاکسازی درون حکومتی یک شرط لازم آنست. جمهوری اسلامی کارت زیادی برای ادامه بازی ندارد و با توجه به مسائل منطقه ای و بحرانهای داخلی که چشم انداز ختم آن ضعیف است، بیشتر از هر زمانی به یک حکومت یکدست نیاز دارد. به نظر میرسد، اگر چنین فرصتی پیدا کنند، این تغییر آرایش چیزی جز ورژن پاکستانی حکومت اسلامی و برجسته کردن بیشتر جایگاه نظامیان در قدرت نخواهد بود. کودتا و ضد کودتا در درون حکومت در چنین دوره هائی ضروری میشود اما این تلاشها به هر درجه و به هر میزان هدفی جز وقت خریدن برای نظام اسلامی ندارد. به نظر من چشم انداز اوضاع سیاسی در ایران، برخلاف تبلیغات رسانه ها و ترسیم دوقطبی “خامنه ای – روحانی”، به سمت تلاقی های خرد کننده و تعیین کننده میرود که یک بازیگر اساسی آن طبقه کارگر و مردم آزادیخواهی هستند که از کل پدیده اسلام سیاسی و ارتجاع سرمایه داری نفرت دارند.

علی مطهری: ببینید پایه های این کشمکش را نمیتوان جدا از مو‌قعیت همواره ناسازکار این حکومت و همه جناح هایش با جامعه ایران و به ویژه با طبقه کارگر و نسل جوان و زنان بررسی کرد. بنظر من سه عامل اساسی به تقابل بیسابقه جناح های دورنی دامن زده و آنرا تشدید کرده است، اولی شرایط بسیار وخیم کارگران به لحاظ معیشتی و بحران اجتماعی و فرهنگی است که رژیم قادر به حل آن نیست و هر روز نیز وخیم تر میشود. دومی ناسازگاری رژیم اسلامی با امریکا و غرب و سومی سیاست های متفاوت در بر خورد به بحران های داخلی و منطقه ای است.

 بنظرمن این یک جنگ واقعی است، جنگ دو بخش از جمهوری اسلامی است که بیش از هر زمانی احساس میکنند نظامشان در معرض خطر قرار دارد. هر دو جناح برای نجات رژیم از بحران پای میز مذاکره رفتند و توافق را پذیرفتند، برای خامنه ای برجام تاکتیکی جهت رفع تحریم ها و برون رفت از بحران، کمی گشایش و خروج نسبی از فشار بین المللی و سپس ادامه سیاست های داخلی و منطقه ای بود، ولی برای روحانی و اصلاح طلبان قدم اولی بود در راستای تحقق بخشیدن به استراتژی که در دوره رفسنجانی و سپس خاتمی ناکام مانده بود، می بایست بر مبنای آن گام به گام موانع داخلی و منطقه ای در راستای بر قرار کردن مناسبات سیاسی و اقتصادی با غرب و ادغام در بازار جهانی سرمایه و عادی سازی رابطه با امریکا برداشته شود. این دو سیاست در برخورد به مسایل داخلی، منطقه ای و بین المللی با هم متفاوت هستند و تقابل این دو راحل سیاسی در شرایط بحرانی امروز آنقدر شدید است و ترس از انفجار اجتماعی بعد از برجام به درجه ای رسیده که شکاف درونی جمهوری اسلامی را بیش از هر زمانی باز کرده و جناح ها را بطور بیسابقه ای به جان هم انداخته است، ولی صورت مسئله جنگ جناح ها تغییری نکرده و هنوز هم یافتن راهی برای بقای رژیم است.

تصور روحانی این بود که بعد از توافق هسته ای سرمایه های غربی به سوی ایران سرازیر می شوند، اقتصاد ایران در میان مدت با رونق نسبی روبرو میشود و گشایشی در ایجاد اشتغال و کاهش بحران بیکاری بوجود می آید و زیر لوای این اتفاق میتوانند جامعه را راضی نگه دارند و کنترل آن را در دست بگیرند و از این طریق خامنه ای را نیز به برجام دو و مذاکره بر سر مسایل منطقه ای امیدوار کنند، اما خامنه ای و سپاه و آخوند های طرفدارشان چنین توهمی نداشتند و ندارند و میدانند چنین نقطه تعادلی بین رژیم اسلامی و مردم ایران ممکن نیست و پروژه روحانی و رفسنجانی تنفر عمیق مردم نسبت به جمهوری اسلامی را کاهش نمیدهد، بلکه زمینه را برای جلوتر رفتن جامعه و شکل گیری اعتراضات اجتماعی علیه رژیم فراهم میکند. یک سال بعد از برجام نه تنها چنین اتفاقی رخ نداده است، بلکه همان طور که ما همان روزهای اول توافق هسته ای گفتیم و نوشتیم به جنگ تمام عیاری بین جناح های حکومتی تبدیل شده است که در تاریخ جمهوری اسلامی بی سابقه است.

  جنگ و کشمکش درونی بسته به شرایط در هر دوره بشکلی بروز کرده و بعضا رژیم را تا لبه پرتگاه نیز کشانیده است. اما امروز مردم بیش از هر زمان با شرایط سخت و بشدت نگران کننده ای روبرو هستند و جامعه به مرز انفجار رسیده است. یک عامل اساسی که در دوره بعد از برجام جناح های حکومت را به جان هم انداخته است، فقر چند ده میلیونی کارگران و مردم ایران، مسئله بیکاری و فشار فرهنگی و اجتماعی بر زنان و جوانان و همچنین تنفر اکثریت مردم از جمهوری اسلامی و ترس از اعتراض عمومی که در بطن جامعه نهفته است، عامل دیگر سیاست های متفاوت در برخورد به مسایل داخلی و منطقه ای جهت بقای جمهوری اسلامی است.

در بالا اشاره کردم که یک سوی این دعوا خامنه ای، سپاه پاسداران، اصولگرایان حکومتی و امامان جمعه و سوی دیگر آن روحانی و رفسنجانی و طیف وسیع اصلاح طلبان و ملی اسلامی های داخل و خارج می باشند. تشدید بی سابقه کشمکش و اختلافات درونی جمهوری اسلامی که بر متن شرایط جدید شکل گرفته است، نشاندهنده جان سختی دو راه حل جناح های حکومتی در بر خورد به شرایطی است که بعد از توافق هسته ای بوجود آمده است. قطعا این نیز مثل همیشه جنگی برای بقای رژیم و در عین حال سهم بیشتر از چپاول و دزدی اموال جامعه و استثمار نیروی کار ارزان طبقه کارگر ایران است، اما تفاوت در این است که بحران حکومتی در شرایطی تشدید شده که توافقی صورت گرفته است و قدرت مانور و وقت خریدن را برای جمهوری اسلامی بیش از هر زمانی محدود کرده است. شرایط طوری رژیم اسلامی هر روز بیشتر بسمت یک تعیین تکلیف درونی کشیده میشود. تعرضی که جناح خامنه ای در عرصه های مختلف به روحانی و دولت شروع کرد بیسابقه است. تعرض سیاسی و همه جانبه و دادن القابی نظیر “خائن” و “ساده لوح” به روحانی، از یک سو هدفش هیچ کاره و بی اختیار کردن روحانی و کابینه اش رو به جامعه و رو به امریکا و دول غربی است و از سوی دیگر نمایش قدرتی برای مرعوب کردن مردم است. بنظر میرسد اوضاع داخلی و منطقه ای بحران حکومتی را افزایش خواهد داد، آنچه قابل مشاهده است جمهوری اسلامی به سمت حکومتی یکدست حرکت میکند، خامنه ای و سپاه چشم اندازی روشنی برای خود نمی بینند و راه حل آشتی با جامعه و عادی سازی مناسبات با امریکا از نظر خامنه ای و سپاه محکوم به شکست است و روش مطلوبی برای بقای رژیم نیست و شکاف جامعه با حکومت را بیشتر باز میکند و تقابل جامعه و رژیم را تسریع میکند، در نتیجه حکومتی یکدست برای تعیین تکلیف با جامعه را ابزاری کار آمد و سودمند برای بقای رژیم میداند. بنظر من حکومت یک دست مورد نظرخامنه ای نیز تقابل جامعه با جمهوری اسلامی را تشدید میکند و مردم را به مصاف های تعیین کننده ای با رژیم می کشاند. جمهوری اسلامی قادر نیست از این بحران عبور کند و اوضاع رژیم از آنچه است و خیم تر نیز میشود. باید منتظر ماند، ولی آنچه از روند اوضاع سیاسی پیدا است، بالا گرفتن مصاف کارگران و جامعه با جمهوری اسلامی است.

کمونیست: یک رکن تبلیغاتی روحانی بعد از برجام وعده گشایش فرهنگی بود. همینطور وی با شعار وعده رونق اقتصادی و ایجاد اشتغال در مدت شش ماه تلاش کرد جامعه را در انتظار نگهدارد. بعد از یکساله شدن برجام نه فقط هیچکدام از این وعده ها متحقق نشدند بلکه وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم بدتر و اختناق سیاسی و فرهنگی نیز افزایش یافته است. اینبار مقامات رژیم میگویند حداقل چند سال لازم است تا اوضاع را کمی سر و سامان داد. جواب کمونیسم کارگری به این سوالات چیست؟ واکنش جامعه و جنبش های اجتماعی به حکومت اسلامی چه باید باشد؟

رحمان حسین زاده: جمهوری اسلامی 38 سال وقت در اختیار داشته و در این فرصت زمانی طولانی امتحان پس داده و امروز اظهر من الشمس است که هیچ سازگاری با جامعه ندارد. اینها وقت بیشتری میخواهند که جامعه را به تباهی بیشتر بکشانند.ترفند وقت بیشتر را میخواهیم را باید از دست این سفاکان روزگار بیرون آورد، زیادی به این رژیم وقت داده ایم. جمهوری اسلامی به ناحق زیادی عمر کرده است. همانطور که اشاره کردید، در زمینه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی اوضاع بسیار بدترشده است. این را دیگر وزیر و وکیلهای خود دولت روحانی برزبان میاورند و احتیاجی به توضیح ما نیست. در نتیجه ما همیشه گفته ایم پاسخ برون رفت از این اوضاع و این معضلات عمیق جامعه بیرون از چهارچوب جمهوری اسلامی و در گرو سرنگونی آن است.نزدیک به 38 سال حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی و بارها دست به دست شدن قدرت در میان جناحهای آن و عمر خریدن آنها برای این نظام سیاه باید هر کسی را متقاعد کرده باشد، باید کار دیگری کرد. هر جریان و فردی هنوز این توهم را دامن زند که از درون جمهوری اسلامی و جناح “خوش خیمی” پیدا میشود و اوضاع را بهتر میکند، اگر همدست جمهوری اسلامی نباشد، چیزی کمتر از یک شیاد سیاسی نیست. پاسخ اساسی و به نفع آزادی و تامین رفاه و سعادت مردم، دریک جمله تنها در گرو به میدان آمدن اراده متحد و آگاهانه و سازمانیافته کارگران، زنان و جوانان و مردم حق طلب ایران برای تعیین تکلیف قطعی با جمهوری اسلامی و سرنگونی این رژیم است.  ما به مثابه کمونیسم کارگری و حزب حکمتیست برای تحقق فوری چنین روندی تلاش میکنیم. این وظیفه عاجل ما است. اینکه جمهوری اسلامی این چنین اضافی عمر کرده ما و جنبش ما و صف آزادیخواهانه جامعه به درست به این وظیفه خود عمل نکرده ایم. وظیفه ما کمونیستها، حزب حکمتیست و جنبشهای ریشه دار و رایکال جامعه است با تمام توان برای سرنگونی فوری جمهوری اسلامی به صحنه بیاییم و به سیکل تکراری و جنگ جناحها و به اسارت گرفتن جامعه در این چهار چوب پایان دهیم.

در این راستا ما به جنبشهای اجتماعی ریشه دار و رادیکال در جامعه متکی هستیم. جنبش کارگری، جنبش آزادی زن، جنبش نسل جوان، جنبش اعتراضی و حق طلبانه مردم، هر کدام به سهم خود ستونهای محکم سازماندهی و کانالیزه کردن اراده و انرژی بخشهای تعیین کننده نیروی انسانی جامعه ایران برای تغییر وضع موجود، بهبود روزمره شرایط معیشتی و سیاسی و فرهنگی، عقب راندن جمهوری اسلامی و تغییر تناسب قوا و نهایتا گردآوری نیرو برای سرنگونی جمهوری اسلامی است. برای تحقق این چشم انداز راه دیگری نیست و بارها گفتیم معجزه ای هم در کار نیست. این مسیری است که باید طی کنیم و اراده کارگر و زن و جوان و مردم حق طلب برای به دست گرفتن سرنوشت خود و ساقط کردن بورژوازی و جمهوری اسلامی را به میدان بکشیم.

سیاوش دانشور: اگر لایه هواداران جمهوری اسلامی و سرمایه داران حکومتی و اوباش سرکوبگر و آخوندها را کنار بگذارید، کسی در ایران این توهم را نداشت که بعد از برجام از نظر فرهنگی ایران گلستان میشود! کسی این توهم را نداشت که گشایش سیاسی و امکان عمل اعتراضی بعد از این واقعه مهیا میشود! کسی این توهم را نداشت که از رفع تحریمها و بازگشت پولهای بلوکه شده، چیزی به کارگر و مردم زحمتکش و کودک خیابانی میرسد! کسی فکر نمیکرد منبعد در ایران گروه های موسیقی مشهور در دنیا کنسرت میگذارند و جوانان آزادانه دیسکو میروند و پوشیدن و رقصیدن و روابط آزاد انسانها با چماق قانون اسلام روبرو نمیشود! کافی است به عِر و تیز امام جمعه ها راجع به برگزاری کنسرت های مردانه و مجاز تاکنونی نگاه کنید. کافی است به ۲۴۰ نهاد و ارتش ضد زن برای کنترل حجاب این سمبل آپارتاید جنسی و بردگی زن نگاه کنید. کافی است به اقدامات پلیس فتا برای اظهار نظر دو خطی این و آن شهروند در سوشیال میدیا نگاه کنید. این حکومت حتی از سایه خودش میترسد. این حکومت حتی نمیتواند شرکای قتل و جنایت در دهه شصت را تحمل کند. واضح است توافق با بیرون با سرکوب بیشتر در درون همراه است. واضح است که اینها نمیخواهند جواب خواستهای انباشت شده مردم را بدهند. واضح است که برای این مرتجعین “عتبات عالیه” و هزینه های نجومی جنگ و تروریسم از بخیه زدن چانه یک کودک فقر زده و حقوق معوقه خانواده های کارگری و سرنوشت دهها میلیون بیکار و تن فروش و قربانی اعتیاد و انواع مصائب اجتماعی بسیار مهمتر است. این نیازهای واقعی سیاسی و ایدئولوژیک و منافع اقتصادی حکومت است که تشدید اختناق و اعدام و سرکوب را ضروری میکند و نه وعده های پوچ شارلاتان و جنایتکاری مانند روحانی.

میگویند سر و سامان دادن به اوضاع وخیم اجتماعی و اقتصادی زمان بر است. باید گفت ۳۷ سال وقت داشتید و “هنر” تان اینست که جامعه ایران به رکورد دار اعدام در جهان، به کشور چندین میلیونی تن فروشان و معتادین، به کشور کودکان خیابانی، به کشور سازماندهی گسترده فحشای اسلامی، به کشوری که انواع توحش و زورگیری و جنایت در آن به راه است، به کشور پناهگاه باندهای ترویست اسلامی، به رکورد دار تفاوت طبقاتی و اختلاف طبقاتی، به کشور عده بسیار قلیلی از سرمایه داران تازه بدوران رسیده با ثروتهای نجومی، به کشور مُشتی افراد فاسد و رشوه بگیر و اختلاس کننده، به کشور دزدهای سرمایه هائی که به مردم ایران تعلق دارند، به جهنمی برای زنان و جوانان، به کشوری با بمب بیکاری بیش از ده میلیونی، به کشور سرکوب توقعات و سوزاندن افق و آینده نسل جوان، و به کشور حاکمیت باندهای مافیائی سرمایه داران اسلامی تبدیل کرده اید. آیا این جماعت حاضرند یک ذره از منافع شان پا پس بکشند؟ بطور قطع جواب منفی است. این جارگن تبلیغاتی هر دولت و هر عنصر دولتی است که تلاش میکند مشکلات موجود را به گردن عملکرد دولت قبلی یا رقبا بیاندازد و نفس نظامی که موجد این مشکلات است را از زیر ضرب اعتراض مردم کارگر و زحمتکش بیرون ببرد. حال که فهمیده اند میخ تبلیغات پوک شان به سنگ نمیرود، وقت میخواهند! سیاست انتظار همان روزهای اول شکست خورد و دیگر کسی فرصتی به این جماعت نمیدهد.

از نظر عینی ما بیش از هر زمان با این واقعیت روبرو خواهیم شد که تقابل با جمهوری اسلامی تشدید میشود و این تقابل برخلاف تلاش اصلاح طلبان حکومتی و واریاسیونهای دو خردادی و سبز و بنفش آن، با بیان و سیاست چپ در جامعه گسترده تر میشود. برآمد گسترده اعتراض مردم کارگر و زحمتکش در چهارگوشه ایران از همان روز توافق هسته ای تاکنون و انگشت گذاشتن روی سوالهای واقعی جامعه و سیاست در ایران، بر صحّت این دیدگاه تاکید میکند. جامعه ایران چاره ای جز گسترش اعتراض و سازماندهی خود و آماده شدن برای یک تعیین تکلیف واقعی و بنیادی ندارد. جمهوری اسلامی بیش از پیش ناسازگاریش را با هر نوع تغییر نشان میدهد. نه اصلاح طلبی حکومتی، نه تبدیل ولی فقیه از مشروعه به مشروطه، نه قانونی شدن ولی فقیه یا شورائی کردن آن، نه اجرای کامل اصول معطل مانده قانون اساسی، نه مدل چینی حکومت اسلامی، هیچکدام ربطی به خواستهای واقعی سیاسی و رفاهی و فرهنگی مردم ایران ندارد. در جامعه ای که فقر و فلاکت اقتصادی و سرکوب و اختناق سیاسی را بحد اعلا رسانده و برای بقایش ناچار به تشدید آنست، کشمکش برسر سرنگونی جمهوری اسلامی بناگزیر حاد میشود.

کمونیسم کارگری برای این دور بازی سیاسی باید آماده شود. ما یک پاسخ بنیادی به کل این اوضاع داریم و نقطه عزیمت حرکتمان برخلاف جریانات ملی اسلامی و اپوزیسیون پرو رژیم، نه از تغییرات میکروسکوپی در درون حکومت بلکه از افق بزرگ برای یک تغییر بنیادی حرکت میکند. پاسخ کمونیسم کارگری به اختناق سیاسی نفی ضرورت مادی استبداد و اختناق صد ساله در ایران است. پاسخ کمونیسم کارگری به فقر و فلاکت اقتصادی و تشدید شکاف طبقاتی و نفس جامعه طبقاتی، انقلاب علیه مناسبات استثمارگر سرمایه داری و ایجاد جامعه ای مبتنی بر برابری و رفاه و خوشبختی انسانهاست. پاسخ کمونیسم کارگری به نخواستن جمهوری اسلامی، چفت شدن با تمایلات انسانی و آزادیخواهانه میلیونها مردم و تلاش برای تامین رهبری یک سرنگونی انقلابی حاکمیت اسلامی در ایران است. ما تلاش میکنیم که محمل وسیعترین اتحاد و انسجام حول سرنگونی طلبی انقلابی و راه حل کمونیستی در قبال وضع موجود باشیم.

 علی مطهری: به نظر من کسی این توهم را نداشت که وعده های روحانی در مورد کشایش فرهنگی و ایجاد اشتغال و رونق اقتصادی عملی میشود، این یک رکن تبلیغاتی جناحی از جمهوری اسلامی در همه دوره ها از حیات ننگینش بوده، اما هیچ وقت قادر به ایجاد بهبود در اوضاع اقتصادی مردم ایران نبوده اند و وعده گشایش فرهنگیشان را نیز نتوانسه اند عملی کنند و اگر هم ذره ای گشایش فرهنگی بدست آمده، نتیجه چند دهه مبارزه زنان و جوانان است که هزینه زیادی هم برایش پرداخت کرده اند. بعد از برجم هم مسئله آزاد شدن پولهای بلوکه شده جمهوری اسلامی و اینکه جمهوری اسلام از آن برای باز سازی اقتصادی و ایجاد اشتغال استفاده میکند به بخشی از تبلیغات ملی اسلامی ها برای ایجاد توهم در میان مردم ایران تبدیل شده بود. اما برای ما روشن بود که این پولها هم به مصرف باز سازی قتصاد ایران نمیرسد، ولی اگر به مصرف این امر هم میرسید باز نمیتوانست گوشه کوچکی از قتصاد فلج و ورشکسته ایران را باز سازی کند. ما همان وقت گفتیم که مقامات فاسد و دزد حکومت اسلامی کیسه برای آزاد شدن پولها بلوکه شده دوخته اند و بخشی از این پول ها به جیب مقامات و سپاه سرازیر میشود و بخشی دیگر به مصرف جنگ سوریه و عراق و حزب الله و حوثی های یمن میرسد، و سهم کارگران و مردم ایران نیز از این پول فقر و بیکاری و گرسنگی بیشترخواهد بود و چنین شد.

 یکسال بعد از برجام روحانی نه تنها قادر به کمترین بهبود در زندگی مردم  نشده، بلکه اوضاع اجتماعی و معیشتی مردم بدتر هم شده است. در زمینه اقتصادی چند ده میلون نفر از مردم کارگر و زحمتکش در فقر و گرسنگی و فلاکت اقتصادی تمام عیاری قرار دارند. در عرصه اجتماعی  بیکاری،اعتیاد، کودک خیابانی، فحشا در ابعاد باور نکردنی جامعه را تخرب کرده است، تهاجم فرهنگی بیش از سابق افزایش یافته است. جلوگیری از برگزاری کنسرت ها، حمله به مهمانی های که به مناسب های مختلف برای شادی و دور هم جمع شدن برگزار میشود شکل وسیعی به خود گرفته است، نیروی انتظامی بسیار بیشتری برای کنترل خیابانی و خشونت بر زنان و جوانان اختصاص داده اند. اینها مسائلی هستند که روحانی وعده داده بود به آنها رسیدگی کند، اما سه سال بعد از روی کار آمدنش و یک سال بعد از برجام نه تنها رسیدگی نشده بلکه اوضاع در همه عرصه های سیاسی. اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بسیار بدتر شده است. این جهنمی که حکومت ایران برای مردم درست کرده، کارگران، زنان و جوانان را در تقابل کامل با جمهوری اسلامی قرار داده است. مردم متمدن و با فرهنگ ایران با حکومت اسلامی ایران سر سازگاری ندارند، مردم خواهان آزادی و برابری و رفا، یک زندگی بهتر، شاد، مدرن و امروزی هستند، آنچه مردم میخواهند با ماهیت جمهوری اسلامی در تناقض است و این تناقض امروز جامعه را به مرز انفجار رسانده است. واقعیت این است که ماهیت حکومت فاسد و جنایتکار اسلامی ایران برای همه روشن است. جمهوری اسلامی یک ناهنجاری است بر پیکر جامعه ایران و وقت آن رسیده کارگران و زنان و جوانان این رژیم را از سر راه خود و جامعه بردارند و به این اوضاع خاتمه دهند.

 واقعیت این است که سالها است جمهوری اسلامی در محاصره خشم و نفرت عمومی قرار دارد و مردم در انتظار سرنگونی آن روز شماری می کنند. ولی هر دفعه در خلاء یک آلترناتیو با نفوذ و رادیکال که افق روشنی در مقابل جامعه قرار دهد و حضور سیاسی و متشکل کارگران، جناحی از رژیم، به مدد بورژوازی داخل و خارج و رسانه های غربی، خشم و اعتراض مردم را با وعده های دروغین به انتظار تبدیل میکنند و مانع یکسره شدن تکلیف اسلام و حکومتش می شوند. کمونیستها، نیروهای رادیکال و سکولار کارگران و بخش آگاه جامعه نباید به این جنایتکاران اجازه دهند این سیکل فریب و دروغ تکرار شود.

رهبران کارگری، زنان، جوانان آگاه و فعالین کمونیسم کارگری باید روند اوضاع را با دقت تعقیب کنند و در دل این شرایط اعتراض علیه وضع موجود را سازمان دهند. کمونیسم کارگری باید به عنوان یک نیروی سیاسی قابل اتکا و یکی از بازیگران جنگ قدرت در تحولات سیاسی آینده ایران خود را آماده کند. باید از کشمکش جناح های حکومتی برای گسترش امکانات و باز شدن فضای سیاسی جامعه استفاده نمود و خود را متشکل و قدرتمند کرد. اوضاع سیاسی شرایط مناسبی برای دخالتگری بیشتر کمونیست ها، جامعه و جنبش های اجتماعی، در سیاست و به میدان آمدن کارگران، زنان و جوانان و گسترش مبارزه اقتصادی، فرهنگی واجتماعی فراهم نموده است، مردم نباید نظاره گر جنگ جناح ها باشند، باید از نرمها و قواعدی که جناح ها جلورویشان قرار میدهند فراتر روند و جمهوری اسلامی بیش از این در منگنه قرار دهند، باید از شکاف عمیقی که در درون رژیم ایجاد شده است واز فرصتی که بعد از برجام بوجود آمده است برای متشکل شدن و اعتراض به وضع موجود نهایت استفاده را کرد.

جواب کمونیسم کارگری به این شرایط، قبل هر چیز سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است. حرف کمونیسم کارگری این است که ‌نباید به جنگ جناح ها چشم دوخت، بلکه باید از شکاف رژیم اسلامی برای هر چه متشکل شدن و اعتراض علیه وضع موجود استفاده کرد. این فرصت را نباید از دست داد، همیشه این فرجه در ابعاد امروزی باز نمی ماند، نباید گذاشت جمهوری اسلامی این دوره را پشت سر بگذارد. جنبش کارگری، جنبش زنان، جوانان، دانشجویان چپ و آزادیخواه و حرکت اعتراضی معلمان لازم است در شریط امروز با اعتراض وسیع خود به یک جنبش وسیع اجتماعی شکل دهند و رژیم اسلامی را بیش از این در منگنه قرار دهند، دوره آن رسیده که برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی خود را آماده کنیم، و جامعه ایران و مردم منطقه را از شر این رژیم جنایتکار نجات دهیم.