مصطفی صابر-از هر کس به اندازه استعدادش، به هر کس به اندازه نیازش که شعار استراتژیک کمونیست ها ست یعنی چه؟  

از هر کس به اندازه استعدادش، به هر کس به اندازه نیازش که شعار استراتژیک کمونیست ها ست یعنی چه؟

مصطفی صابر: این شعار بطور خلاصه  برابری واقعی بین انسانها را بیان میکند. برای اینکه انسانها واقعا از فرصت های برابر در زندگی اجتماعی برخوردار باشند، لازم است که همه ویژگیهای فردی آنها در نظر گرفته شود. قابلیت ها و توان هر عضو جامعه، و همینطور نیازهای وی، طبعا با افراد دیگر متفاوت است. یک جامعه حقیقتا انسانی تمامی نیازهای یک فرد را بدون هیچ چشم داشتی و به بهترین وجه تامین میکند. در عوض توان و استعداد هر فرد را در هر حدی که باشد در جهت شکوفایی زندگی اجتماعی به خدمت میگیرد. مبنای روابط انسانها در چنین جامعه ای نه مالکیت است و نه رنگ و جنس و نه هیچ تبعیض و تمایز دیگر. قانون اساسی اینجا عبارت از آزادی و اختیار فرد از یکسو و هماهنگی و وحدت فرد و جامعه از سوی دیگر است.

چنین مناسبات متعالی و خلاقی بین فرد و جامعه در نظام سرمایه داری نمی تواند برقرار شود. چرا که اساس برابری بورژوایی مناسبات بازار و مبادله کالاها است.  کالاها بر پایه ارزش مبادله، یعنی کار اجتماعا لازمی که برای تولید شان صرف شده، مبادله میشوند. انسانها هم بر اساس ارزشی که تولید میکنند یا در اختیار دارند تعریف میشوند. بالاخره باید برای هر چیزی بپردازید و یا کسی باید برایتان بپردازد. وای بحال روزی که نداشته باشید بپردازید!  اما حتی همین مبادله برابرها هم در جامعه سرمایه داری صوری و قلابی است. یعنی در یک مورد اساسی و تعیین کننده که بنیاد کل زندگی و تولید اجتماعی است، این مبادله برابرها عملا نقض میشود. آنهم وقتی است که کارگر کالایش یعنی نیروی کارش را به بازار میبرد و  به سرمایه دار میفروشد. در این مبادله کارگر حتی اگر تمام ارزش نیروی کارش را هم بگیرد، باز وقتی که سرمایه دار این نیروی کار را مصرف میکند ارزشی بیشتر از آنچه برای ارزش نیروی کار پرداخته بدست می آورد؛ که همان سود مربوطه باشد. در نتیجه مبادله برابرها در بازار عملا به تصاحب بلاعوض قدرت خلاقه کار و تولید بشری توسط طبقه سرمایه دار منجر میشود. منشاء همه بدبختی ها و از جمله نابرابری های وحشتناکی که اکنون با آن مواجه هستیم همین است. اینکه چند ده نفر میلیاردر در دنیا به اندازه نصف تمام مردم دنیا ثروت دارند، نتیجه طبیعی و ناگزیر همین برابری بورژوایی یعنی “مبادله برابرها” در بازار است.

برای پایان دادن به این بربریت  ناشی از حاکمیت بازار و سرمایه و مالکیت خصوصی باید شعار “از هرکس به اندازه قابلیتش و به هرکس به اندازه نیازش” را متحقق کرد. برای این کار باید کل مناسبات اجتماعی تولید را عوض کرد. باید از بورژوازی سلب قدرت سیاسی و اقتصادی کرد. باید کل وسائل تولید اجتماعی به تملک اشتراکی جامعه در بیاید. باید به خرید و فروش نیروی کار و بردگی مزدی پایان داد. باید کار به فعالیتی داوطلبانه و آزاد و حقیقتا خلاق تبدیل شود. باید بازار و مبادله و کالا و پول و بانک و سرمایه و استثمار را به موزه عصر ماقبل تاریخ سپرد.  باید تولید ثروت اجتماعی و توزیع آن در خدمت تعالی فرد و جامعه قرار گیرد.

بعنوان نکته پایانی بگویم که این شعار “از هرکس به اندازه قابلیتش و به هرکس به اندازه نیازش” اختراع کمونیستها نیست. این شعار قبل از مارکس نیز مطرح بود، هرچند او نقش اساسی در توضیح و  توده گیر کردن آن داشت. هرکس کلاهش را قاضی کند خود میتواند به این شعار برسد. هیچ چیز طبیعی تر از این نیست که یک جامعه انسانی بیدریغ از تمام اعضایش مستقل از توان و ظرفیت آنها نگهداری کند و در عوض افرادی که در چنین جامعه ای پرورده میشوند تمام استعداد ها و خلاقیت های خود را بیدریغ در خدمت تعالی همه  قرار دهند. اهمیت مارکس بویژه در این بود که نشان داد چگونه  این آرزو و آرمان دیرینه بشر که در شعار فوق مستتر است میتواند در دنیای واقعی متحقق شود.