مصاحبه کمونیست هفتگی با فاتح شیخ -درام بد فرجام جدائی بریتانیا از اتحادیه اروپا!

درام بد فرجام جدائی بریتانیا از اتحادیه اروپا!

مصاحبه کمونیست هفتگی با فاتح شیخ

 

کمونیست هفتگی: با پیروزی کمپین خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا در رفراندوم 23 ژوئن شوک و سردرگمی بزرگی بریتانیا و سراسر جهان را فرا گرفته است. دنیا از اخبار این رویداد پر است اما منشا اصلی رویداد به این مهمی کمتر مورد توجه است. روندهای اساسی پشت این رویداد چیست؟ چرا این قدر وزن و اهمیت دارد؟ و چرا این میزان شوک و سردرگمی به دنبال آورده است؟

 

فاتح شیخ: رعدوبرقی چنان تکاندهنده و پرسروصدا که چنین شوک و سردرگمی بزرگی در پی داشت قطعا در آسمان بی ابر اتفاق نیافتاده است. هشت سال است ابرهای تیره بحران ۲۰۰۸ بر آسمان بریتانیا و اروپا و دنیا سایه انداخته اند. این رویداد البته ریشه در آن بحران دارد؛ از رشد رقابت بخشهای مختلف سرمایه بر متن بحران، از تشدید استثمار طبقه کارگر در پیامد بحران، از گسترش فقر و فلاکت و بیکاری، از تفرقه افکنی وقیح امثال نایجل فاراج و حزب استقلال بریتانیا (UKIP) در صفوف کارگران منشا گرفته است. باید افزود: بقایای فروپاشی بلوک شرق هم، ازجمله در شکل مهاجرت وسیع کارگران ماهر از لهستان و بالتیک به بریتانیا، به سهم خود موثر بوده است. حتی میشود به مولفه های دیگر در سطح وسیعتر جهان و اروپا اشاره کرد: اوضاع نابسامان و بی لنگر و بی دروپیکر جهان امروز، پروسه تجدید تقسیم بازارها میان قدرتهای سرمایه، ناتوانی اتحادیه اروپا در تخفیف رقابت اعضای اتحادیه بویژه میان دو اقتصاد بزرگ آلمان و بریتانیا، ناموزونی رشد اقتصادی کشورهای عضو در سالهای اخیر، سهمگیری متفاوت دولتها از امکانات و امتیازات عضویت اتحادیه، بازتر شدن شکاف هولناک نابرابری اقتصادی، افزایش فقر و گسترش روزافزون فاجعه بیکاری، اختلاف سیاست دولتها در برخورد به سونامی آوارگی و پناهندگی اخیر از خاورمیانه و آفریقا به اروپا، این مولفه ها هر یک به سهم خود بر وقوع این زلزله سیاسی – اقتصادی بسیار پیچیده موثر بوده اند.

ارجاع و اشاره به روندها و مولفه های پشت این رویداد نظیر بحران ۲۰۰۸، برای فرارفتن از جزئیات نگاری و بازگوئی ساده اخبار و در جهت ارائه تحلیل جامع از آنچه روی داد البته لازم است، اما به تنهایی برای پاسخ دادن به این سوال که: چرا در 23 ژوئن 2016 این اتفاق روی داد؟ کافی نیست. حاصل سیر این روندها و کارکرد این مولفه ها صف آرائی کنکرت جنبشها و احزاب سیاسی حاکم و اپوزیسیون در بریتانیا در جدال جاری بر سر مساله مشخص خروج از یا ماندن در اتحادیه اروپا بود که با رفراندم 23 ژوئن به نفع خروج (Brexit) تعیین تکلیف حقوقی شده و در ماههای آینده عملا به جریان خواهد افتاد و البته هنوز روشن نیست به کدام سطح از مناسبات میان بریتانیا و اتحادیه اروپا و جوامع اروپای قاره میانجامد. نایجل فاراج رهبر حزب استقلال بریتانیا (UKIP) چهارشنبه گذشته در نشست پارلمان اروپا گفت هفده سال پیش به شما گفتم تلاش میکنم بریتانیا را از اتحادیه اروپا خارج کنم. به من خندیدید. امروز نمیخندید! اما سئوال واقعی این است که چرا پروژه هفده ساله نایجل فاراج به جایی نرسید تا اینکه در سالهای اخیر در صفوف حزب حاکم محافظه کار یک جناح نیرومند طرفدار پیدا کرد و جناح دیگر آن حزب به رهبری دیوید کامرون پای برگزاری رفراندم رفت و سرانجام در ژوئن امسال به این نتیجه رسید که رسید؟

با مروری بر روند بحران ۲۰۰۸ از زاویه تاثیر آن بر تحول اوضاع در بریتانیا بررسی مشخص رفراندم اخیر را پی میگیریم. بحران اقتصادی ۲۰۰۸  بر استراتژی و دیدگاه نئولیبرالیسم و تاچریسم مهر اکسپایر کوبید بی آنکه استراتژی و دیدگاه آلترناتیوی به جای آن در میدان باشد. وقتی در نیمه سپتامبر ۲۰۰۸ بحران اقتصادی در والستریت آمریکا فوران کرد و فورا همه جا را فرا گرفت ، در بریتانیا حزب لیبر حاکم و گوردن براون نخست وزیر بود. در آمریکا بوش و نئوکانهای حاکم درگیر شرایط مبهم انتخابات رئیس جمهوری بودند (شبیه خفیفتر شرایط امروز). در آن اوضاع، گوردن بروان با ارائه یک پکیج مقابله با بحران از دیدگاه لیبر جدید به میدان رفت تا پرچمدار و قهرمان پایان دادن سریع به بحران شود. ادعای ناگفته اش این بود که بن بست استراتژی نئولیبرالیسم راه را برای پا پیش گذاشتن “راه سوم” نیولیبر باز میکند که نه تماما کینزیانیستی است و نه طبعا نئولیبرالیستی است.

اما آن توهم و آن داعیه پرچمداری طولی نکشید. در آوریل 2009 در کنفرانس (G20) روشن شد که پکیج گوردن براون هم پاسخگو نیست. سونامی بحران همچنان میتاخت و میتاخت و ویران میکرد. در بریتانیا کارگران و شهروندان عادی جامعه ناتوان از پرداخت وام چهاردیواری خود، ناگزیر آن را به بانکها واگذار میکردند و از مسکن محروم میشدند و بعضا هم به اردوی “هوم لس”ها میپیوستند، اما در همان حال گوردون براون و دولتش در ظرفیت پادوهای حقیر و وقیح سودآوری سرمایه، برای نجات بانکها از ورشکستگی، صدها میلیارد پوند خزانه دولتی – انباشت حاصل از استثمار طبقه کارگر – را به گلوی بانکها میریختند و باز میریختند. درست به عکس “اصل رابین هود” (گرفتن از ثروتمندان و دادن به فقرا) که یک سنت درخشان تاریخ مبارزه طبقاتی انگلستان است، گوردن براون حق ابتدائی مسکن و کل زندگی کارگران را میچلاند و بشکه بشکه در گلوی گشاد اژدهای بانکها میریخت.

همین سیاست سخیف ضد کارگر و ضد جامعه در قبال بحران، باعث شد که حزب کارگر در انتخابات بعدی از حزب محافظه کار و دیوید کامرون شکست خورد و زمین مقابله با بحران اقتصادی را به وارثان نیمگرم تاچریسم و نئولیبرالیسم و ریاضت کشی واگذار کرد. رهبری اد میلیباند به ظاهر میلیتانت هم نتوانست حزب لیبر را از مخمصه ای که در دوران بحران گریبانگیرش شده بود نجات دهد. چنین شد که در انتخابات پارلمانی بعدی هم حزب محافظه کار و دیوید کامرون با اکثریت بالاتری برنده شدند.

کامرون برای بردن آن انتخابات به حمایت جناح تاچریست حزب خود نیاز شدیدی داشت و برای جلب آن جناح به دو سیاست راستروانه تر از دوره پیشین زمامداری خود دست زد: اول ادامه سیاست ریاضت کشی در شرایطی که اقتصاد بریتانیا دوران سخت بحران اقتصادی را پشت سر گذاشته بود و دوم وعده برگزاری رفراندم درباره ماندن در اتحادیه اروپا یا خروج از آن در سال 2016 بود. کامرون در کنار جلب حمایت جناح تاچریست حزب خود میخواست در مذاکره با اتحادیه اروپا هم برای گرفتن امتیاز و تحمیل شرایط راستروانه خود از کارت فشار رفراندم خروج همچون شمشیر داموکلس استفاده کند. شمشیری که سرانجام بر سر خود او فرود آمد.

کمیسیون اتحادیه اروپا به همه خواستهای کامرون تن نداد درنتیجه پروژه رفراندم عملا به پروژه مشترک دو جناح حزب محافظه کار با دو شعار مختلف ماندن و خروج بدل شد اما همین پروژه راه را برای تقویت ناسیونالیسم و پوپولیسم و راسیسم و دروغپردازیهای غیرمتعارف نایجل فاراج و حزب او و گرایشهای ضدکارگر و خارجی ستیز بورژوازی بریتانیا بازتر کرد. هر دو سیاست دولت کامرون در جهت یاری رساندن به کمپ خروج عمل کرد. سیاست ریاضت کشی با هدایت جورج آزبرن به رشد روزافزون نارضایتی پایین جامعه از دولت حاکم و کل هیات حاکمه انجامید و سیاست دوم در مورد رفراندم به جناحهای راست افراطی و راسیست امکان داد که با ابزار دروغپردازی، وعده های واهی دروغین، پوپولیسم و راسیسم و بیگانه ستیزی، آن نارضایتیها را در جهت رای به خروج از اتحادیه اروپا کانالیزه کنند. اگر کامرون و جناح راستتر حزبش رفراندم را روی میز خود و هیات حاکمه بریتانیا نمیگذاشتند تلاش هفده ساله نایجل فاراج حتی به آنجا نمیرسید که برگزاری چنان رفراندمی در دستور قرار گیرد و به تصویب برسد. نفس در دستور قرار گرفتن و تصویب آن رفراندم یک پیشروی اولیه برای کمپ طرفدار خروج بود که پیشرویهای بعدی خود را بر آن بنا کردند.

این آن مسیری بود که هیات حاکمه بریتانیا و در پیشاپیش آن دیوید کامرون در راس حزب محافظه کار و در کنار جناح تاچریست افراطی آن از بحران اقتصادی ۲۰۰۸ تا رفراندم 23 ژوئن 2016 طی کرد. در این مسیر نقش درجه دو حزب کارگر و بویژه بی برنامگی و تزلزل رهبری آن هم به نوبه خود مستمرا به تقویت احتمال پیروزی رای خروج یاری میرساند و یا دستکم باعث میشد که از اختصاص انرژی کافی برای آگاهگری و بسیج پایگاه اجتماعی خود در جهت تقویت رای ماندن بریتانیا در اتحادیه اروپا باز بماند.

کمونیست هفتگی: صف آرائی جنبشها و احزاب سیاسی بریتانیا در این کشمکش چطور بود؟ ویژگیهای کاراکتر طبقاتی و نسلی این صف آرائی چه بود؟

فاتح شیخ: از دو سال پیش که دیوید کامرون و حزب محافظه کار پای برگزاری رفراندم رفتند صف آرائی جنبشها و احزاب سیاسی بریتانیا در جدال حول مناسبات با اتحادیه اروپا وارد فاز جدی و جدیدی شد که آشکارا به نفع تقویت کمپ طرفدار خروج پیش میرفت. اما تقویت این کمپ هنوز تا شب بعد از رفراندم به معنی احتمال بالای پیروزی آن نبود هرچند پیدا بود که در بسیج میزان آرائی نزدیک به کمپ طرفدار ماندن موفق میشوند.

حزب کارگر در کمپ طرفدار ماندن بود اما رهبر چپگرای آن جرمی کوربین که با موج رشد چپگرائی نسل جوان به این موقعیت عروج کرد، با نشان دادن دودلی و تزلزل قابل انتظار در چندماهه قبل از رفراندم کارائی حزب خود در این جدال را به میزان زیادی کاهش داد. جناح راست حزب لیبر، کل حزب محافظه کار و شخص دیوید کامرون از این موضع ضعیف جرمی کوربین برای انتقام گرفتن از او و پائین کشیدنش از رهبری حزبش بهره برداری کرده اند و در این عرصه دست به تلاشی جدی زده اند. رای عدم اعتماد 170 نماینده پارلمان بریتانیا از حزب لیبر در برابر چهل نماینده موافق کوربین، اولین اقدام انتقامجویانه  جناح راست حزب علیه جرمی کوربین بود. کوربین در حال حاضر در برابر آنها ایستاده و تن به کناره گیری نداده است.

احزاب دارای نفوذ در اسکاتلند و ایرلند طرفدار ماندن بودند و در حوزه نفوذ خود موفق شدند آراء بالا برای ماندن بسیج کنند. اهالی شهرهای بزرگ و در راس آنها لندن در کمپ ماندن ابراز وجود نیرومندی کردند. نسل جوان تا حد سه چهارم طرفدار ماندن بودند. اهالی شهرهای کوچک و مناطقی که در آنها صنعت عقب نشسته و بیکاری زیاد است و بخشی از کارگران این مناطق از کمپ خروج حمایت کردند.

کلا با نگاهی به این صف آرائی متنوع جنبشی و حزبی و طبقاتی و نسلی میتوان درک کرد که سپردن چنین مساله پیچیده، مهم و پروزنی به مکانیسم ساده رفراندم میتواند چه میزان مخاطره آمیز و مشکل ساز باشد.

یکی از مشکلات کنونی هیات حاکمه بریتانیا و اتحادیه اروپا در قبال این رویداد، همین واقعیت است که تعیین تکلیف مناسباتی به این پیچیدگی در قالب ساده رفراندم “ماندن یا خروج” باعث شده است که جمع کردن پیامدهای آن اصلا کار آسانی نباشد. همه طرفها در آن مانده اند. در یک هفته ای که از جو و فضای احساساتی و جنجالی پس از اعلام نتیجه فاصله گرفته ایم، روز به روز واضحتر دیده میشود که طرفداران خروج چنان غرق شوک و سردرگمی اند که انگار حرف و سخنی، طرح و برنامه ای برای ادامه پروژه جنجال برانگیزشان ندارند. واقعا ندارند. به نظر میرسد که شخصیتهای اصلی کمپین خروج مانند بوریس جانسون و نایجل فاراج منتظر نبودند رای خروج برنده شود. ساعاتی پس از پایان رفراندم شاهد “پیش بینی” جالب نایجل فاراج بودیم که گفت: رای ماندن با حاشیه ضعیفی میبرد. نتیجه برعکس شد. میتوان تصور کرد که هدف کمپ خروج شامل حزب استقلال نایجل فاراج، جناح راستتر حزب محافظه کار و دیگران، نه الزاما خود خروج بلکه کسب یک رای بالا به خروج و استفاده از آن به عنوان کارت فشار بر اتحادیه اروپا برای امتیاز گرفتن به نفع “بریتانیا” بود. باران خواسته بودند سیل آمده است و نمیدانند با آن چکار کنند. تناقض قضیه در این است که پیروزی کمپ خروج، تماما به زیان “بریتانیا”ی آنها برگشته است. بوریس جانسون تا چند روز خود را از انظار پنهان کرده بود. سرانجام پنجشنبه سی ژوئن اعلام کرد کاندید پست رهبری حزب محافظه کار و نخست وزیری نیست و اعتراف کرد که آمادگی آن را در خود سراغ نمی بیند.

کمونیست هفتگی: این سردرگمی به کجا خواهد کشید؟ هیات حاکمه بورژوایی بریتانیا و اتحادیه اروپا برای جمع کردن این بساط درهمریخته چه راههایی در پیش دارد؟

فاتح شیخ: طول خواهد کشید. هیات حاکمه بریتانیا تازه پا به دوره سردرگمی و بی ثباتی گذاشته است. تا دو سال دیگر که روشن است اما بسیاری معتقدند که بریتانیا تا ده سال دیگر از پیامدهای این درام بدفرجام رنج خواهد برد. قطعا چند ماه آینده به همین روال سردرگم خواهد گذشت به دو دلیل: اول تعیین تکلیف جانشین کامرون برای رهبری حزب محافظه کار و نخست وزیری چند ماه میبرد تا امکان شروع مذاکره رسمی با کمیسیون اروپا فراهم گردد. تا امروز با اعلام کاندیداتوری دو وزیر کابینه کامرون: ترزا می و مایکل گوف (Micheal Gove) و سه کاندید کمتر شناخته شده زنگ شروع این پروسه چندماهه زده شده است. فاکتور دوم برای ادامه این دوره بی ثباتی و سردرگمی، تاثیر تعیین تکلیف انتخاب رییس جمهور آمریکا بر اوضاع بریتانیا است. ویژگیهای این دوره از رقابت انتخاباتی در آمریکا فی نفسه موجب یک پروسه پر از ابهام و ابهام آفرینی در آمریکا و بقیه جهان است. انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مستقل از رفراندم بریتانیا هم به تنهایی یک سایه تیره و گسترده ابهام و سردرگمی بر اوضاع دنیا انداخته است. حالا اوضاع آشفته بریتانیای پس از رفراندم هم به آن اضافه شده است.

 

کمونیست هفتگی: طبقه کارگر و نسل جوانی که با دیدگاه پیشرو درگیر این گیرودار طوفانی و بحرانی است چه راهها و انتخابهایی در پیش دارند؟

فاتح شیخ:  در حال حاضر راهها و انتخابهای زودفرجامی برای پیشروی کارگران آگاه و نسل جوانی که با دیدگاه پیشرو درگیر این گیرودار طوفانی و بحرانی هستند در چشم انداز مشاهده نمیشود. اما تلاش این بخش جسور و رزمنده جامعه برای برگرداندن اوضاع شروع شده است. این بسیار امیدبخش است. خود این واقعیت هم که ظرف یک هفته از رفراندم موج نگرانی از آینده جامعه بریتانیا، سرعت آشکار شدن دروغپردازی جریانات ناسیونالیست و راسیست و موج “پشیمانی” در صفوف رای دهندگان به خروج، به راه افتاده است میتواند راهگشای فرصتها و شرایط مساعدی باشد که عناصر فعاله پیشرو در جامعه برای پیشبرد اهداف خود از آن استفاده کنند. دوره بی ثباتی و سردرگمی هم پیش بینی میشود که دو سال طول بکشد. در این زمانه پیشرفتهای سریع و سورپرایز کننده دو سال فرصت کمی نیست. بعلاوه تحولات سیاسی دیگری هم در جامعه بریتانیا در پیش است ازجمله در اسکاتلند و ایرلند شمالی که در این گفتگو نه مجال پرداختن به آنها موجود است و نه هنوز مشخصات آن تحولات تماما روشن و در دسترس است. بیشک دخالتگری از موضع رادیکال و پیشرو در آن تحولات سیاسی هم به نیروهای پیشرو جامعه امکانات جدید برای پیشروی خواهد داد. فعلا میتوان حکم داد که جامعه بریتانیا از اعماق درون دارد میجوشد. در چنین اوضاعی رشد سمپاتی به تغییرات رادیکال یک احتمال واقعی و یک انتخاب پیشرو است مشروط بر اینکه رهبری سیاسی پیشرو و رادیکال در هیات جنبش و حزب دارای دیدگاه و پراتیک سوسیالیستی و کمونیستی در صحنه حضور فعال و موثر و بانفوذ داشته باشد.

 

کمونیست هفتگی: در این تندپیچ تاریخی، یک واقعیت تاسفبار هم سردرگمی آشکار چپ بریتانیا و بعضا جایگاه غیرموجه بخشی از آن “چپ” در کمپ ناسیونالیسم گندزده بریتانیائی کنار دست راستترین طیف بورژوازی بود. سیاست و دیدگاه کمونیسم پرولتری متمایز از این چپ در تندپیچ سیاسی اخیر بریتانیا چه میتوانست باشد و در دوره پیش رو چه میتواند باشد؟

فاتح شیخ:  قبل از هر چیز وظیفه هر کمونیست روشن بین است که به کارگرانی که رای خروج داده اند، به چپهایی که به هر دلیل متاسفانه در کنار راستترین جریانات راسیست و ناسیونالیست و پوپولیست قرار گرفتند و زیر پرچم دروغین آنها رفتند روشن و صریح و صمیمانه بگوید: عزیزان اشتباه کردید. آیا به خود مجال میدهید که دوباره فکر کنید؟ بخصوص حالا که یک هفته از اعلام نتیجه رفراندم گذشته و دروغگویی بیشرمانه آن کمپ راسیست- ناسیونالیست آشکارتر شده و موج پشیمانی در طیفی که رای خروج داده اند به راه افتاده، کار برای انجام این دیالوگ صریح و صمیمانه آسانتر شده است و بسیار هم ضروری است.

این بخشی از آگاهگری کمونیستی پس از تجربه است که سنت کمونیستی کلاسیک و پرسابقه ای است و پیش شرط هر پراتیک ضروری دیگری در این زمینه است. گام بعدی به نظر من کار صبورانه و پیگیرانه در راستای ترویج و به کرسی نشاندن ضرورت تحزب کمونیستی طبقه کارگر، گرد آوردن و تقویت اتحاد و همبستگی رادیکال و سوسیالیستی در صفوف گرایش رادیکال سوسیالیست طبقه کارگر در راستای پراتیک سازمانی و سیاسی کمونیستی هرچند نیرو و ماتریال انسانی موجود برای آن در حد مینیمم و نطفه ای باشد.

شاید گفته شود این روزها بخصوص در شرایط رواج پوپولیسم و راسیسم ناشی از این رویداد اوضاع برای پیشبرد چنین ایده ها و پروژه هایی مساعد نیست. این حقیقت است اما بخشی از حقیقت. بخش دیگر این است که در تندپیچهای تاریخی که جامعه بر سر دوراهی قرار میگیرد، که جامعه پولاریزه تر میشود، افقهای چپ و راست قطبی تر و متمایزتر مقابل هم قرار میگیرند، فعال کمونیست و جریان رادیکال و کمونیستی میتواند فرجه های مساعدی در صفوف پیشروان آگاه و رادیکال پرولتاریا و میان انسانهایی که زیر زیپ کاراکتر پیشرو و حقیقت جویشان قلب یک سوسیالیست در تپش است، پیدا کند که در مقاطع “آرام” و “نرمال” و کم تحرک تر جامعه کمتر دست میدهند. کشف و فرموله کردن شیوه های کار، “از کجا باید شروع کرد؟”ها، “چه باید کرد؟”ها و بخصوص “چه میتوان کرد؟”ها دست فعالان کمونیست در محیط زیست و کار و پراتیک خودشان را میبوسد. به نظرم دوره آتی، دوره تقابلهای حاد طبقاتی و سیاسی و اجتماعی در بریتانیا است. زمینه رشد و گسترش رادیکالیسم اجتماعی در صفوف طبقه کارگر باسابقه دیرینه و درخشان از مبارزات گذشته و در میان نسل جوان پرشور این دوره قابل مشاهده است. بر این رادیکالیسم چنانکه کمونیسم مارکسی  تماما متمایز از چپ سنتی و بورژوایی تاکنونی ناظر شود، حزب کمونیستی روشن بین به صحنه آید و نقش رهبری را در جدالهای تعیین کننده به عهده بگیرد، سیر تحولات در بریتانیا و به تبع آن در اروپا و حتی جهان معاصر مسیر امید بخشی را به خود خواهد دید. تحقق این روند در گرو نقش خلاقه فعالین و رهبران کمونیست طبقه کارگر است. دست این عزیزان را در چنین مسیری باید فشرد.

***