مصاحبه “کارگر کمونیست” با سیامک بهاری درباره لغو کار کودک- ملزومات لغو کار کودک مهیا است

ملزومات لغو کار کودک مهیا است

مصاحبه “کارگر کمونیست” با سیامک بهاری درباره لغو کار کودک

کارگر کمونیست: در ایران کار کودک بسیار رایج شده است، طوری که چندین نهاد دفاع از حقوق کودک و فعالیت برای لغو کار کودک تشکیل شده اند. حزب کمونیست کارگری هم خواهان لغو کار کودک است. در یکی از بندهای یکی از قطعنامه‌های تعدادی از نهادهای کارگری هم آمده است: “ممنوعیت کار کودکان و نوجوانان کمتر از ١٦ سال و محدود کردن کار کارگران ١٦ تا ١٨ ساله به حداکثر ٤ ساعت کار در روز.” سئوالی که اینجا مطرح می شود این است که خانواده های این کودکان و نوجوانان که به دلخواه آنها را روانه بازار کار نمی کنند، بلکه این نوجوانان و کودکان تنها منبع درآمد آنها هستند. اگر ما خواهان ممنوعیت کار آنها باشیم، زندگی شان چگونه تأمین خواهد شد؟

 

سیامک بهاری: اجازه بدهید قبل از هر چیز بر این نکته تاکید کنم که کار حرفه‌ای کودکان انتخاب شغل نیست. این یک اجبار و تحمیل است که مستقیما دوران کودکی را نشانه‌ می‌رود و او را بعنوان کارگر خردسال، به نان آور خانواده بدل می‌سازد. کودک به بازار بیرحم کار پرتاب می‌شود، چون تأمین اقتصادی و معیشتی و پشت و پناهی ندارد. کار کودکان فراتر از استثمار نیروی کار آنان است. این یک بربریت محض است و نشانه رفتار وحشیانه و کودک ستیزی سیستماتیک است. این هجوم رسمی و سازمان یافته و تخریب دوران کودکی برای همیشه است!

رواج کار کودکان در همه رشته‌ها و حرفه‌ها دیده می شود. روز به روز هم وضعیت بدتر و نگران‌ کننده ‌تر می‌شود. چرا؟! چون تأمین نیازهای اقتصادی کودک به‌ عهده خانواده و یا سرپرست کودک گذاشته می‌شود و دولت تعهد و مسئولیتی در این باره نمی‌پذیرد. بر اساس قانون، خانواده را صاحب اختیار کودک قرار می‌دهد و خودش را از تأمین هزینه زندگی آنان کنار می‌کشد. مخارج سلامتی و تحصیل کودک بعنوان امری ابدی و ازلی و حتی به عنوان یک “رسالت” بر عهده خانواده گذاشته می‌شود. وقتی خانواده‌ قادر به تأمین نیازهای اولیه معیشتی خود نباشد، به ناچار خود کودک این وظیفه را باید به دوش بگیرد و راهی بازار کار شود. در اینجا مرزهای کودکی با دنیای بزرگسالی بکلی در هم می‌ریزد و کودک به عرصه‌ای پا می‌گذارد که اساسا مربوط به او نیست.

به همین ترتیب حق دسترسی همگانی به ‌آموزش و پرورش نه تنها به رسمیت شناخته نمی‌شود بلکه با پولی و کالایی کردن آموزش و پرورش، محرومیت میلیونها کودک ازحق تحصیل قطعی و حتمی می‌گردد. وقتی خانواده قدرت پرداخت هزینه‌های سرسام آور تحصیلی را ندارد و سرکیسه کردن مداوم و پرداخت شهریه خانواده را فلج می‌کند، کودکان از تحصیل باز می‌مانند. هیچ متولی هم وجود ندارد که دلیل غیبت و ترک تحصیل دانش‌آموز را جویا شود. چرا که دولت متولی و مسئول ادامه تحصیل و تأمین امکانات دسترسی به آموزش نیست. نه بودجه‌ای به این امر اختصاص یافته و نه مصوبه و قول و قراری در این باره وجود دارد.

رقم بهت آور بیش از ٧٫٥ میلیون دانش‌آموزی که از چرخه آموزش باز مانده و به بازار بیرحم کار پرتاب شده است، مثل کابوسی هولناک روی سر جامعه چرخ می‌زند. کودکان اولین قربانیان فقر و فلاکت و مصائب اجتماعی‌اند که در سکوتی باورنکردنی و جانکاه، غرق در انبوهی از آسیب‌های اجتماعی نابود می‌شوند.

با توجه به فلاکت عمومی، بیکاری و گرانی، شیوع گسترده سوءتغذیه، ازدواج و اعتیاد روزافزون کودکان، ممنوعیت و توقف کار کودکان در ایران، امری فوری و اضطراری باید تلقی شود و بی درنگ هم اجرا گردد. این یک مطالبه فوری و اضطرای جامعه است. اما چگونه این امر میسر است؟ و یا به بیانی دیگر آیا چنین امری اصولا در حال حاضر ممکن است؟ می‌شود جمهوری اسلامی را مجبور و متعهد به قبول چنین مسئولیتی کرد؟

ممنوعیت و توقف کار کودکان باید بعنوان یک اقدام اجتماعی مستقیما توسط دولت انجام گیرد. اینجا پای قانون و تأمین اجتماعی کودکان هر دو به موازات هم به میدان می‌‌آید. ضامن اجرای این ممنوعیت و تأمین زندگی و احتیاجات کودک، نظارت مستمر جامعه بر این امر است.

دولت باید مسئولیت و تأمین نیازها و احتیاجات، اقتصادی، آموزشی، بهداشت و درمانی، بازی و تفریح کودکان را رسمی و قانونی، با بودجه تعریف شده و قابل محاسبه به عهده بگیرد. اگر چنین شود، به یک معنا کودک دیگر وابسته به وضعیت اقتصادی خانواده نیست. تمامی هزینه‌های زندگی کودک، مستقل از وضعیت اقتصادی خانواده بعهده دولت است. امری که در بسیاری از کشورهای پیشرفته کم و بیش انجام شده است.

معنای عملی این تعهد این است که آموزش و پرورش کاملا رایگان و اجباری می‌شود و عملا یک استاندارد واحد می‌تواند داشته باشد. هزینه‌ای بر دوش خانواده نیست. بساط این همه مدارس پولی با استانداردهای فاحش برچیده می‌شود. آموزش و پرورش از یک تجارتخانه و مؤسسه مالی به یک نهاد آموزشی متعلق به جامعه بدل می‌شود. آموزش رایگان باید با قید اجبار همراه باشد. چون همه امکانات برای تحصیل احاد جامعه فراهم است و هیچ عذر و بهانه‌ای برای عدم ادامه تحصیل وجود ندارد.

همانطور که می‌بینید این امر هیچ پیچیدگی و نکته غیر معقولی ندارد. عملا هم در بسیاری از کشورهای پیشرفته در حال انجام است و آنقدر بدیهی است که نوع دیگری از آموزش و پرورش برای مردم این کشورها قابل تصور نیست. یک آموزش و پرورش شاد، انسانی و خلاق کاملا ممکن و شدنی است. با همین روند نیازهای درمانی و بهداشتی و غیره هم در جامعه سازمان می‌یابد و بعنوان یک حق و بخشی از حقوق شهروندی و اجتماعی آحاد جامعه پیش می‌رود.

وقتی هیچ تهعد و التزامی از جانب حکومت اسلامی برای تأمین اجتماعی وجود ندارد. نه تنها کودکان که کل جامعه به حال خود رها شده و دولت نه بعنوان متولی که بعنوان ضامن اجرای بیعدالتی روی سر جامعه ایستاده است. سقوط ارزش‌های والای انسانی در دره فقر و فلاکت حتمی است. بدون تعرض به این وضعیت محال است، حق کودک و معیار رفاه جامعه تغییر کند.

لغو کار کودکان هم ممکن است و هم همه ملزومات آن مهیا است. ثروت جامعه و امکانات اقتصادی اگر در دست خود مردم باشد بهترین و پیشرفته رفته آموزش و پرورش‌ها را می‌تواند ایجاد کند. با به عقب راندن جمهوری اسلامی و طرح مطالبات پیشرو باید جامعه را برای تعرض جدی آماده کرد. جمهوری اسلامی باید عقب زده شود. اعتراضات روزافزون این را بخوبی نشان می‌دهد که جامعه بیشتر از هر وقت دیگر آماده تعرضی سرنوشت ساز است.