مصاحبه میلیتانت با رفیق سارا قاضی به مناسبت روز جهانی زن

مصاحبه میلیتانت با رفیق سارا قاضی به مناسبت روز جهانی زن
اسفند ۱۷, ۱۳۹۱
سارا قاضی
۱- در ابتدا باید این پرسش همیشگی و بسیار مهم را- مهم از لحاظ نتایج سیاسی و پروگراماتیک متعاقب آن، و نه صرفاً از جنبۀ تئوریک- باری دیگر مطرح کرد که آیا اصولاً می توان از مسألۀ مشخصی به نام “مسألۀ زنان” صحبت کرد؟ به عبارت دیگر با درنظر داشتن اهمیت تحلیل طبقاتی در مارکسیسم، آیا اصولاً می توان چنین مسأله ای را متصور شد؟
از دیدگاه مارکسیزم انقلابی و در یک کلام “بله“. از این دیدگاه، مسألۀ زنان در جامعۀ سرمایه داری به مانند حق آزادی بیان، حق آزادی مذهب، حق آزادی اقلیت های قومی و غیره، از جمله حقوق دموکراتیکی است که در نظام سرمایه داری مورد تعرض و نقض سیستماتیک قرار گرفته و به ویژه در نظام هایی مانند جمهوری اسلامی ایران جزو ابتدایی ترین حقوقی است که به دلیل اعمال سرکوب و خشونت شدید به عقب نشی نیمی از طبقۀ کارگر و زحمتکش انجامیده.
امروز در نظام سرمایه داری ایران ستم وارد بر زنان که عملاً و کاملاً محسوس است، از دو زاویه وارد می آید: یکی ستمی که ذاتآ صاحبان تولیدی ها و کارخانه های تولیدی بر کارگران وارد می آورند (یا بر هرگونه کارگر و کارمند مزدگیر روا می دارند) و دیگری ستمی است که بر اثر تبعیض جنسی (یعنی به صِرف این که زن هستند) به طور اخص بر زنان کارگر، کارمند در محیط کار (و حتی زنان خانه دار زحمتکش در خانه) اعمال می گردد.
ستم سرمایه داران، از آن زاویه که به کلیۀ زنان زحمتکش و کارگر مربوط می گردد، مشکلی است تماماً طبقاتی؛ مشکلی که بر اثر تضاد و به اصطلاح شاخ به شاخ شدن دو طبقۀ سرمایه دار و کارگر (که شامل مزدگیران غیر وابسته به رژیم هم می شود) ایجاد می گردد و البته از دیدگاه مارکسیزم انقلابی برای رفع آن تنها یک راه وجود دارد و آن انقلاب سوسیالیستی است؛ انقلابی که در آن قدرت دولت سرمایه داری حاکم، به قدرت شوراهای کارگری، یعنی نظام شورایی، انتقال می یابد. با برچیده شدن کلّ نظام سرمایه داری، مسلمآ تبعیض مزدی علیه زنان نیز پس از برقراری قوانین و سیستم نوین کار در جامعه برچیده می شود. البته در مرحلۀ سوسیالیستی، این بدان معنا است که سود کار تولیدی در هر زمینه ای در میان تولیدکنندگان واقعی آن (کارگران) به طور مساوی تقسیم می گردد و در این جا است که قوانین نوین می تواند از تقسیم نابرابر میان مرد و زن جلوگیری کند. در نتیجه سطح زندگی کلیۀ کارگران به سطحی فوق العاده بالا نسبت به گذشته می رسد و سطح زندگی زنان کارگر در مقایسه با مردان کارگر مساوی می شود. این رفاه مالی در زندگی هر زن در هر زمینه ای در نفس خود، نیاز به تن دادن زنان به هرگونه کار خارج از شأن انسانی را می زداید. به خصوص که در این مرحله، راه به سوی پیشرفت و رسیدن به اهداف بهتر و مناسبت تر، به روی هر زنی از هر سن و سالی باز می شود. در آن مرحله برطرف شدن نگرانی کمبود مالی که دغدغه ای برطرف ناشدنی در دنیای امروز زنان جامعۀ ما است، از فکر و ذهن هر زن زحمتکشی در نظام سوسیالیستی رخت برمی بندد…آه این آسایش خیال، بزرگترین هدیه ای است که به هر زن کارگر و مزدگیر امروز ما می توانی بدهی!
اما در دیدگاه مارکسیزم انقلابی، از آن جایی که تبعیض جنسی ابعاد دیگری هم دارد که بسیار عمیق تر است، آگاهی به آن ها و رفع آن ها در حقیقت بستگی به ابعاد خود انقلاب سوسیالیستی دارد. به عبارت دیگر بعد از انقلاب، ما تا چه اندازه در صحنۀ جامعه فعال باقی می مانیم و قادریم که در برچیدن ریشه های باقی مانده از نظام سرمایه داری پیشین همت می گماریم.
برخی از فعالین سیاسی چپی ما بر این باورند که به دنبال یک انقلاب سوسیالیستی و روی کار آمدن طبقۀ کارگر، مسائل به طور خود به خودی حل شده و مشکلی باقی نمی ماند. مارکسیست های انقلابی بر اساس اصول پیاده شده در کتاب “انقلاب مداوم” اثر لئون تروتسکی عمل کرده و نسل پس از نسل پشت جامعۀ اجتماعی و سیاسی خود را خالی نمی گذارند.
این امر، یعنی باقی ماندن در صحنۀ سیاسی و اجتماعی پس از انقلاب برای برچیدن ریشه ها و عوامل ستم و فساد متداول در جامعۀ سرمایه داری پیشین و برقراری قوانین نوین در دموکراسی کارگری، تنها تضمین برقراری آن قوانینی است که می تواند از آن پس حافظ حقوق دموکراتیک افراد در جامعۀ انقلابی ما باشد و حقوق زنان، یعنی برقراری قوانینی که متضمن حفاظت از حقوق مساوی زنان و مردان در جامعه است نیز از این شمار است. امروز قوانین تبعیض آمیز علیه زنان را می توان به طوماری تبدیل کرد: نابرابری در حق تحصیل در رشتۀ مورد علاقه، نابرابری در حق ارث، وجود قوانین محدودکنندۀ زن در ازدواج، نبود حق خروج آزاد از کشور و محدود کردن آن به “اذن ولی” و اجازۀ همسر یا پدر، نابرابری حقوق مادر با پدر و فرزندان، تنها نمونه هایی از قوانین زن ستیز کنونی است که باید بعد از انقلاب طبق اصول قوانین انقلابی ریشه کن گردد.اما جامعه هر قدر هم انقلابی باشد، باز هم نمی تواند تضمین کنندۀ قوانین ضروری در رابطه با حقوق زنان باشد. زنان بعد از انقلاب، می توانند- و می باید- مانند مردان به راحتی در شوراها شرکت کنند و در جهت پیاده کردن این قوانین فعال باشند. حتی بعد از برقراری قوانین انقلابی، این تنها خود زنان هستند که می توانند و می باید اجرای این قوانین را در عمل از کل جامعه طلب کنند و در برابر مردانی که این قوانین را زیر پا می گذارند، ایستاده و درصورت لزوم آنان را تحویل قانون دهند.
بُعد دیگر مبارزه زنان علیه تبعیض جنسی، رهایی خویش از چارچوب “خانواده” است. این بحث بنا به تجربۀ شخصی خود من، موضوعی تقریباً غیرقابل انجام به نظر می رسد، چون در یک حالت “ترس” ایجاد می کند. به نظر من دلیل این “ترس” یکی وابستگی مادی زنان به خانواده هایشان است و دیگری تأثیر ذهنی آن بر “معنویات” آن ها که مکتسب از فرهنگ بورژوایی است و سوم مسألۀ فرزندانشان است. لذا زنان ما اگر از به اصطلاح “موهبت” داشتن خانواده برخوردار باشند، نمی خواهند و می ترسند که به آن پشت کنند. به نظر من البته حق دارند، زیرا در ایران امروز امکان استقلال مادی تنها برای جماعت ناچیزی از زنان ما مقدور می باشد. سایر زنان، چه آنان که شاغلند و چه آنان که کار نمی کنند، عموماً آن اندازه درآمد ندارند که مستقل زندگی کنند. از نظر “اخلاقی” هم جامعه نسبت به زنانی که می خواهند مستقل زندگی کنند، با نگاه شک و تردید می نگردد. به این دلیل، مثلاً زنان مطلقه طبق ادبیات مردسالارانۀ رایج در جامعه باید “برگردندند به خانۀ پدر“. به علاوه به خاطر جوّ حاکم، اولاً کم­تر کسی به او خانه اجاره می دهد و ثانیاً خود زن هم ترجیح می دهد تا به خانۀ پدر یا یکی از اقوام برود تا این که تنها زندگی کند. در جامعۀ ما کمتر زنی حق- و توانایی- داشتن محل زندگی مستقلی برای خود را دارد. افراد خانواده تا آخر عمر مجبورند در کنار هم به سر برند، تا از آسیب جوّ حاکم و فضای جامعه به دور باشند. این امرحتی در مورد آنان که در شهرستان های کوچک و یا روستاهای دور افتاده سکونت دارند هم صادق است. دیگر این که زنان ما حتی المقدور ترجیح می دهند که وقتی به“خانۀ شوهر” می روند با تمام قلدوری های او بسازند، ولی به اصطلاح “ننگ طلاق” را بر دوش نکشند، به خصوص اگر صاحب فرزند شده باشند که نه تنها به آن ها آسیب روحی می خورد، بلکه این “ننگ” بر دوش فرزندان نیز سنگینی خواهد کرد؛ در چنین زندگی اسفباری میلیون ها زن ایرانی روز را شب و شب را صبح می کنند، بدون این که از زندگی لحظه ای احساس لذت کرده و آرامش و آسایش داشته باشند.
در مقابل در جامعۀ سوسیالیستی که درآمد مرد و زن با هم برابر و مقدار آن برای یک زندگی آسایش بخش کافی می باشد، جوانب “اخلاقی” باقی مانده از فرهنگ سرمایه داری، تدریجاً در مسیر رسیدن به جامعۀ سوسیالیستی، از فرهنگ زدوده می شود، زیرا که اولین تأثیر انقلاب کارگری بر جامعۀ بورژوایی، زدودن مذهب و اخلاقیات آن از فرهنگ جامعه است. مذهب، در این مرحله تبدیل به عقیده ای شخصی می شود و در قانون و مسائل اجتماعی نقشی ندارد (البته اقلیت های مذهبی هم مانند اقلیت های ملی حقوق محفوظ دارند و کسی به حقوق دموکراتیک آنان تجاوز نمی کند، ولی آنان نیز باید به انقلاب احترام گذاشته و عقاید مذهبی خود را درون اماکن مذهبی خود محدود کرده و از این مهم تر انتظار کمک مالی دولتی برای تبلیغات خود نداشته باشند). دوم وجود رفاه مادی زنان است که به تدریج در جامعه جا افتاده و ثابت می کند که زنان ذاتاً به اصطلاح “ضعیف تر” نیستند و قوانین نوین هم اجازۀ برخوردهای توهین آمیزی را که ناشی از باقی مانده های فرهنگ بورژوایی است نسبت به زنان نمی دهد. اما مسألۀ فرزندان باعث می شود که به نظر برسد که در این دوران تمام زنان بلافاصله بعد از انقلاب خواهان طلاق شده و“کانون گرم خانواده” را از فرزندانشان سلب نموده و برای آنان ایجاد ناراحتی های روحی و روانی می کنند.
موضوع اما در مرحلۀ سوسیالیزم به این گونه است که آزادی های حقوقی و قانونی زنان درنفس خود سبب طلاق خود به خودی نمی شود. اگر روابط میان زن و شوهر به درجه ای بد شده باشد که یکی از طرفین خواستار جدایی باشد، قانون مانعی بر سر راه آن ها ایجاد نمی کند. در این حالت هم زن و هم مرد می توانند زندگی ای مطابق میل و توان مالی خود برای خودشان فراهم آورده و فرزندان مشترکشان را هم بر طبق توافق بین پدر و مادر (وحتی فرزندان) اسکان داده و امکان دیدار فراهم کنند. ضمناً فرزند هر زوج، فرزند کلّ جامعه محسوب می شود. از سوی دیگر اگر زن و شوهر مایل به ادامه زندگی با هم باشند، تنها تغییری که انقلاب در زندگی آنها پدید می آورد، این است که زن این فرصت را پیدا می کند که مثل شوهرش در خارج از خانه کاری تمام وقت داشته باشد و به یک فرد فعال وسازنده در جامعه تبدیل شود، اما وقتی به خانه می آید مجبور نباشد تا مانند خدمتگار خانه، به پختن غذا و شستن لباس ها و تمیز کردن خانه و رسیدگی به نیازهای تک تک افراد خانه برسد و در آخر با خستگی مفرط، شب حتی نتواند خواب و استراحت کافی داشته باشد و صبح روز بعد روانۀ محل کارش شود. این وضعیت برای آن دسته از زنانی که در نظام سرمایه داری پیشین هم شاغل نبوده اند بسیار انسانی تر، عادلانه تر و لذت بخش تر می شود. این زنان که در آن نظام در محدودۀ خانه هم چون برده ای به ارائۀ خدمت مشغول بودند، پس از انقلاب، کار خارج از خانه نه تنها برایشان افتخارآفرین است، بلکه اتکاء به نفس آن ها را هم افزایش داده و از نظر روحی به قدری غنی می شوند که برای اولین بار در زندگیشان احساس اهمیت واقعی و مفید بودن می کنند.
در این میان، کارهای خانگی این زنان توسط زنان/مردان دیگری که شغلشان سرویس دادن به خانه ها است انجام می گیرد و به این ترتیب همۀ افراد جامعه اعم از زن و مرد در کارهای تولیدی و خدماتی کل جامعه شریک بوده و در کنار آن از مزایای شغلی هم برخوردار می گردند و مهم تر از همه، کار طاقت فرسای خانه، به کارخدماتی در اجتماع تبدیل شده و این حتی با استخدام یک خدمتکار که کار را به صورت شخصی و خصوصی انجام می دهد، فرق دارد.رسیدگی به کودکان هم به همین نحو است. به جای این که مادر در حصار خانه دائماً مشغول نگهداری از کودکان باشد، او هم مانند شوهرش سر کار می رود و وجود مهد کودک ها و کودکستان ها و مدارس (به نسبت سن کودکان) از آن ها نگهداری می کنند و هر زمان که پدر و مادر کارشان پایان می یابد، می توانند با فرزندان خود به خانه بروند و چون در این شرایط دغدغۀ مالی و دغدغه انجام امور خانه را ندارند، بسیار راحت تر و با توان بیشتر فرصت آن را دارند که چند ساعتی را به دور هم گذرانده و از وجود یکدیگر بیش از هر زمان دیگری لذت ببرند. چنین نحوه ای در تربیت فرزندان بسیار سازنده تر و مطلوب تر از زندگی در چارچوب خانواده به شکل آن چه در نظام بورژوازی سابق تجربه کرده بودند، می افتد؛ زندگی روزمرّه، یکنواخت، پردغدغه، دشوار و ناراحت کننده در جامعۀ بورژوایی، با ایجاد رفاه مالی و کاهش فشار کار (خانه و خارج از خانه) در جامعۀ نوین، فرصت رفع خستگی جمسی و روحی را فراهم و به سلامتی جسمی و روحی مرد و زن در جامعه کمک می کند.
از این رو است که از نظر مارکسیزم انقلابی، رهایی زن از بند “خانواده” به مصداق گسستن کل ریشه و بطن ستم مضاعف یا تبعیض جنسی از زندگی زن به شمار می آید. انگلس در کتاب“دولت، خانواده و سرمایه خصوصی” می گوید که ارتش و مذهب و خانواده، سه پایۀ برقراری و روی پا نگهداشتن نظام مالکیت خصوصی بوده است. صاحبان سرمایه های خصوصی با داشتن نیروهای امنیتی خود همیشه می توانستند هرگونه اعتراض و قیامی را سرکوب کنند و با کمک اعتتقادات مذهبی، اخلاق حاکم و متداول را در فرهنگ جامعه جا اندازند. اما پایۀ سوم حفظ نظام خانواده به شکل امروزی آن بود و هدف از آن صرفاً مشخص نمودن فرزندان مرد مالک/سرمایه دار بوده، تا به این ترتیب آن سرمایه نسل به نسل و دست به دست گشته و در میان یک طیف خانواده باقی بماند تا به این ترتیب برای آن مرد و فرزندانش نام و شهرت بیاورد.
اما زن که تا پیش از آغاز مالکیت خصوصی در جمع طایفۀ خود نیرویی قوی و مورد اتکا به شمار می آمد و برابر مرد و یا حتی بیش از او در تولید اجتماعی نقش داشت و از احترام و موقعیت بالایی برخوردار بود، به ناگاه هم چون برده یا زندانی به “خانۀ شوهر” رفت. به این ترتیب مرد صاحب سرمایه، صاحب یک خانوادۀ خصوصی هم شد و خود در رأس آن قرار گرفت و زن (زنان) و فرزندان تحت کنترل او در این خانه حق زندگی پیدا کردند. از این رو فرهنگ پدرسالاری نضج گرفت و امروزه هم همۀ ما با مردسالاری حاکم در قانون، در محل کار، در کوچه و بازار و حتی در خانه از طرف کوچک ترین فرزند مذکر خود در حال دست و پنجه نرم کردن هستیم و متأسفانه در جامعه حتی زنانی هستند که به این مردسالاری عقیده دارند و در حفظ آن می کوشند!
به طور خلاصه، این طور می توانم بگویم که وقتی در انقلاب سوسیالیستی ما به سرکوب تمام ابعاد نظام سرمایه داری می کوشیم، زنان ما باید آگاهانه متوجه اهمیت این “خانواده” بوده و در نابودی آن شکل بورژوایی با تمام قوا کوشا باشند، چرا که ریشه و اساس ستم جنسی در آن نهفته است و بدون نابودی آن نمی توان تبعیض جنسی را ریشه کن کرد.
۲- به این ترتیب آیا می توان از پدیده ای به نام “جنبش زنان” در جامعۀ ایران صحبت کرد یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت است، این جنبش چه خصوصیات و ویژگی هایی دارد، و اهمیت آن از حیث تغییر و تحولات اجتماعی و چشم انداز انقلاب آتی ایران چیست؟
بله، در ایران پدیدۀ “جنبش زنان” سابقه و پیشینۀ مبارزاتی دارد. زنان ایران از دوران انقلاب مشروطه تجربۀ مبارزات سیاسی را بدون کمک یا حمایت هیچ ارگانی کسب نمودند. جنبش زنان ایران در آن دوران از جنبش زنان اروپا حتی جنبش زنان فرانسه هم مترقی تر بود. مبارزۀ زنان ایران در دوران انقلاب مشروطه برای حق رأی و حق تحصیل بود. در این زمان حتی در اروپا هم زنان هنوز حق رأی نداشتند. اقتدارگرایان اسلامی آن زمان در مجلس مانند شیخ فضل الله نوری، به مانند اقتدارگرایان طبقۀ حاکم مرتجع کنونی با این مطالبات با اشد خشونت و سرکوب برخورد کردند. در آن زمان تحصیل برای زنان مخالف عرف اسلامی محسوب می گردید و به همین دلیل فضل الله نوری گفته بود “مدرسۀ علم برای نسوان، خلاف دین و مذهب است“.اما دلیل واقعی این مخالفت این بود که حکام وقت می دانستند که هرگونه کوتاه آمدن در برابر مطالبات زنان منجر به فوران مطالبات دموکراتیک دیگر اقشار جامعه و آغاز مبارزات کارگری می شد که شعله های آن، حکومت وقت را به آتش می کشید.
در ایران همیشه به علت شدت دیکتاتوری که محافظ منافع رژیم های حاکم بوده، هرگز نتوانسته اند کوچک ترین مطالبات دموکراتیک اقشار مختلف جامعه، از جمله حقوق دموکراتیک زنان را تثبیت نمایند. لذا مبارزات زنان حول محور مسائل بسیار پیش پا افتاده ای در دوران انقلاب مشروطه از همان اول تبدیل به مبارزات سیاسی گشت. اعتراضات زنان با سرکوب شدید اوباش حاکمان اقتدارگرای اسلامی آن دوران مواجه گردید. لذا جنبش زنان جلسات مخفیانه در منزل یکی از اعضای خود می گذاشت و یک نفر را هم مأمور حفاظت محل قرار می داد که در صورت حملۀ اوباش آماده باش بدهد. زنان در این جلسات نیازهای آموزشی دختران را مطرح و با پولی که از میان خود جمع آوری می کردند، وسائل آموزشی دختران را فراهم نموده و در خانه هایشان به طور نیمه پنهانی تدریس می کردند؛ برای نمونه: اقتدارگرایان اسلامی مجلس تنها با آموزش خانه داری و آشپزی به دختران موافقت می کردند. لذا در این کلاس ها از میان همین زنان، آنان که باسواد بودند، به دختران خواندن و نوشتن می آموختند و همزمان در ظاهر آشپزی را هم برگزار می کردند. پس ملاحظه می کنیم که جنبش زنان ایران پدیده ای با سابقه و مترقی و شجاعت و پشت کار آنان همیشه چشم گیر بوده است. حضور یکپارچۀ زنان در انقلاب 57 را فراموش نکرده ایم و حرکت شجاعانۀ زنان در سال 88 که با سرکوب وحشیانۀ رژیم روبه رو شد نیز ادامۀ همین راه است.
امروز جنبش زنان ایران دارای ویژگی های خاص شرایط خود است. اولین ویژگی هر مبارزۀ دموکراتیک در ایران امروز، هرچند بر روی امری پیش پا افتاده باشد، این است که از همان ابتدا شکل سیاسی به خود می گیرد، چرا که هرگونه تجمع اجتماعی اعتراضی می تواند تبدیل به یک حرکت ضدّ رژیم شود و از آن جا گسترش یابد. در نتیجه رژیم از همان ابتدا با سرکوب، جلوی آن را می گیرد. اگرچه در نظام بورژوایی غربی هیچ گونه مطالبه دموکراتیکی خصلت انقلابی پیدا نکرده و کلّ نظام را مورد تهدید قرار نداده است (البته در آن کشورها هم امروزه وقتی اجتماع مردم خیلی بزرگ می شود و مثلاً به مسدود شدن خیابان یا محل عمومی می انجامد، پلیس وارد صحنه می شود و در این حالت امکان زدوخورد ایجاد می گردد و عده ای صدمه دیده و حتی دستگیر می شود). اما این امر به زندانی شدن نامحدود و یا شکنجه و مرگشان (مثل سال 88 در ایران) نمی انجامد.
بورژوازی ایران اما، از آن جایی که از ابتدا به طور طبیعی روند تاریخی خود را طی نکرد، خصلتی بیمار گونه دارد: نظام سرمایه داری در کشورهای غربی از دل انقلابات بورژوایی و سرنگون شدن فئودالیزم بیرون آمد و در نتیجه از ابتدا و برای دوره ای خصلت انقلابی و مترقی داشت؛ تا این که این خصلت در تضاد با میزان سود سرمایه قرار گرفت و تدریجاً خصلت ارتجاعی یافت. این تاریخچۀ انقلابی است که فرهنگ بورژوازی غربی را امروز از فرهنگ بورژوازی کشور ما جدا می کند، زیرا در ایران، این مرحلۀ انقلابی طی نشد و بورژوازی ایران با سرنگونی حکومت قاجار و سر کار گذاشتن رضاخان توسط امپریالیزم و برقراری دیکتاتوری نوین، حیات یافت. این خصلت دیکتاتوری همواره بخشی از فرهنگ بورژوازی ما باقی مانده است. این امر ریشۀ خشونت رژیم نسبت به اعتراضات زنان در دفاع از حقوق خود است.
البته زنان ویژگی های دیگری را هم از خود نشان داده اند: در سال 88 زنان ما با نشان دادن درایت سیاسی قوی، پیشتاز آن اعتراضات شدند و از آن جایی که آن حرکت بدون رهبر و برنامه بود، آنان به سرعت هدایت اعتراضات خیابانی و شعارها را به عهده گرفتند. در سال 88، ما شاهد حرکت دختران دبیرستانی نیز بودیم. این، نکته ای بسیار چشم گیر بوده و می باید برای مارکسیست های انقلابی که در داخل کشور فعالیت دارند، بسیار ارزنده باشد. فراموش نکنیم که انقلاب اکتبر 1917 در ابتدا با اعتصابات و تظاهرات زنان کارگر آغاز گردید.
قبل از این که به اهمیت “جنبش زنان” در انقلاب آینده پاسخ بدهیم، باید مسألۀ بسیار مهم و تعیین کنندۀ دیگری را توضیح داده و کاملاً روشن کنیم و آن مسأله ماهیت طبقاتی جنبش زنان است. در دوران دیکتاتوری که خفقان و سرکوب به طوری همه جانبه تمام اقشار جامعه را دربرمی گیرد و به جایی می رسد که مثل وضعیت کنونی ایران، در آخر باندهای مختلف حاکم به جان یکدیگر می افتند، زنان ما از بورژوازی اپوزیسیون گرفته تا زنان طبقۀ کارگر، جملگی تحت “ستم” و “ستم مضاعف” هستند. در چنین شرایطی، جنبش زنان که ساختاری باز و دموکراتیک دارد، پس از یک دوره یا نسل تحت دیکتاتوری مطلق، اغلب بر سر یک مسألۀ روز، طغیان زا شده و زنان بدون داشتن رهبری و برنامۀ معین به خیابان ها ریخته و دست به اعتراض می زنند، مانند سال88.
برای مارکسیست های انقلابی که هدف نهایی را انقلاب کارگری و سرنگونی نظام سرمایه داری و برقراری دموکراسی کارگری (نظام شوراها) می دانند، واضح است که یک چنین اعتراضی بی برنامه و بی رهبری بلافاصله با سرکوب روبه رو شده و عدۀ زیادی با ضرب و شتم مواجه شده و دستگیر می شوند و بعد از آن هم چیزی تغییر نمی کند و حکومت وقت هم­چنان به روند پیشین جلو می رود. جنبش زنان ایران هم اکنون به مانند جنبش طبقۀ کارگر نیاز به کار تئوریک و سازماندهی دارد. همان طوری که اشاره شد، جنبش زنان ایران در مقطع کنونی از ترکیب همه اقشار زنان در جامعه شکل گرفته است. البته این مسأله مختص به وضعیت کنونی نیست و تنها در سال 88 ما شاهد آن نبوده ایم. حرکت های زنان ایران در سال 57 و در انقلاب مشروطه هم ترکیبی بورژوا-دموکراتیک داشته است. برای ایجاد جنبشی که اهداف مترقی سوسیالیستی داشته باشد، ضروری است که در ابتدا زنان را در ارگانی دموکراتیک متشکل کرد. در این ارگان می باید دست کلیۀ عناصر حکومت فعلی و پیشین و کلیۀ گروه های سنتی را کوتاه کرده تا زنان مستقل و آزاد بتوانند در آن به مسائل خود بپردازند. ما نام این چنین تشکیلاتی را “تشکل مستقل زنان”نهادیم. در تشکل مستقل زنان، مؤکداً ضروری است که از نفوذ هرگونه عنصر وابسته به رژیم کنونی جلوگیری کرد تا این تشکل در رابطه با هیچ ارگان حکومتی قرار نگیرد. همچنین واضح است که زنان تحت ستم و خفقان ما به کمک، هدایت و مشارکت زنان بورژوای نظام سرمایه داری پیشین نیز ندارند و برای ارتقا در مبارزات خود علیه نظام سرمایه داری کنونی واجب است که در مقابل حکومت سرکوب و خفقان قبلی موضع محکم داشته باشند و دستخوش تبلیغات نشوند.این تشکل می باید همچنین خود را از نفوذ سیاست های گروه های اپوزیسیون سنتی مبرا داشته و اجازۀ نفوذ سیاست های این گروه ها و احزاب را به درون این تشکل ها به هیچ وجه ندهند.
ما به عنوان عناصر روشنفکر و مترقی مارکسیست که می خواهیم جنبش زنان کارگر را از یک طرف در ارتباط با جنبش طبقۀ کارگر و از طرف دیگر در ارتباط با سایر اقشار زحمتکش زنان قرار دهیم، باید کار را از ابتدا و از درون این تشکل ها شروع کنیم. روشنفکرکارگری (زن) باید به درون این تشکل ها رفته و با مشکلات و مطالبات این زنان از نزدیک آشنا شود و در پیدا کردن راه حل با بقیه همکاری کند. او البته به علت داشتن تجربه بیشتر می تواند به طریق برخورد با این مشکلات و مطالبات خط داده و به آگاهی بقیه بیافزاید. حضور در تشکل های مستقل برای برقراری و نگهداشتن ارتباط با اقشار مختلف زنان و جلب تدریجی اعتماد آنان از طریق دخالت دادن آنها در تصمیم گیری ها برای فعالیت های آینده به طرف انقلاب کارگری هم مؤثر خواهد افتاد. تشکل های مستقل زنان، ماهیتی علنی دارد، ولی ماهیت نیروهای مترقی و روشنفکر کارگری در درون آن ها نباید علنی گردد، تا شناسایی علنی آن ها حتی المقدور ممکن نباشد. وجود این عناصر برای مراحل بعدی بسیار با اهمیت و تعیین کننده است. از درون این تشکل ها است که نیروهای انقلابی فعال می توانند زنان مترقی و زنان کارگر آگاه را تدریجاً از بقیه جدا کرده و با آن ها کار تئوریک انجام دهند. این بخش از فعالیت که با این عناصر خاص انجام می شود، می تواند در درون کمیته های مخفی انقلابی باشد. این زنان سپس می توانند ارتباط طبیعی و ملموس و مورد اعتمادی را با اقشار مختلف از زنان کارگر و زحمتکش فراهم آورند. تهییج و ترویج انقلاب کارگری توسط این زنان در میان سایر کارگران اعم از مرد و زن، خود به تنهایی بزرگترین قدم در راه آماده کردن لااقل نیمی از جامعۀ کارگری است. این نوع فعالیت سازماندهی شده چنان چه با حفظ اصول و اخلاق انقلابی صورت پذیرد، می تواند خود را برای کار با حزب طبقۀ کارگر آماده کند که این خود بحثی جداگانه است.
۳- در طول اعتراضات پس از انتخابات خرداد 88 در ایران، حضور زنان- با خاستگاه های طبقاتی متفاوت و در نتیجه مطالبات متفاوت- در مبارزات بسیار محسوس بود؛ تاحدی که به روشنی نگاه غالب مردسالار در جامعۀ ایران را به چالش کشیده بود. به نظر شما چه عواملی موجب این حضور پررنگ شد؟
پاسخ به این سئوال توسط سایر رفقا در همان مقطع به تجزیه و تحلیل گذاشته شد و در قالب مقاله هایی به روی سایت هم آمد و من البته با آن نظرات کاملاً موافقم: همان طور که در فیزیک صحبت می شود، با فشردن یا متراکم کردن یک فنر، انرژی پتانسیل در آن بیشتر ذخیره می شود و سپس با رها کردن فنر، این انرژی به ناگاه آزاد می شود. زنان ما در این رژیم دیکتاتوری از شدت خفقان به دست وپا زدن افتاده اند، زیرا که نه تنها مانند مردان زیر فشار این دیکتاتوری قرار دارند که این اندازه ستم کافی نبوده و باید آنان را تحت ستم مضاعف به دلیل “زن” بودنشان هم قرار داد! این است که در مقاطعی از زمان که مسائل روز و شرایط دست به دست هم می دهند و به ناگاه فشار بر آخرین سطح تحمل می آید، انسان ها ناخودآگاه عکس العمل نشان می دهند و این عکس العمل به شکل طغیان سر باز می کند.
به نظر من اما، در این دوران فشارهای ستم مضاعف قرون وسطایی در یک سو و وجود اینترنت و ارتباط با دنیای خارج که دسترسی به همه گونه آگاهی علمی و سیاسی را با فشاری بر چند دکمه کامپیوتر ممکن می سازد در سوی دیگر، برای زنان ما، به ویژه زنان جوان تحصیل کرده، تضادی بدتر از خود ستم جنسی ایجاد کرده است. در نتیجۀ این تضاد، سطح آگاهی سیاسی زنان جوان ما به سرعت رشد کرده و در برابر ارزش های اسلامی تحمیلی رژیم مانند دیواری در حال بالا رفتن است. به این دلیل است در سال 88، تنها در یک حرکت خود جوش و بدون سازماندهی، زنان توانستند بر دهان فرهنگ مردسالاری مشتی محکم بزنند. حال تصور کنید که اگر این زنان سازماندهی و رهبری داشته باشند و برای هر حرکت برنامه مشخص، مرد سالاری با چه سرعتی از جامعه ما رخت برخواهد بست!
نکتۀ دیگری که من مایلم در این جا مطرح کنم و یادآور بشوم این است ما همیشه در بحث های خود می گوییم و می نویسیم که بورژوازی غرب بعد از انقلاب و روی کار آمدن نظام سرمایه داری قادر بود که مطالبات دموکراتیک اقشار مختلف جامعه را برآورده سازد. حقیقت این است که چه در مرحلۀ انقلاب و چه بعد از روی کار آمدن نظام سرمایه داری و چه در عصر ما بعد از جنگ جهانی دوم این طبقۀ کارگر و اقشار تحت ستم بودند که برای این مطالبات مبارزه کرده و حتی جان دادند که بعد ما می گوییم بورژوازی غربی این مطالبات را “اعطا” کرد. بورژوازی غرب به این دلیل به این خواسته ها تن داد که در آن مقاطع از تاریخ، با وجود پرداخت این مزایا به کارگران، بورژوازی تمام کشورهای غربی در حال بردن بیش از حد انتظار سود سرمایه بود.لذا توافق به پرداخت مزایایی مانند حق بیمۀ بیماری، بیمۀ بازنشستگی، حق مرخصی سالیانه، حق مرخصی زایمان، و پاداش ها و نظیر این ها جملگی بر اثر مبارزات کارگری طبقۀ کارگر و زحمتکشان کشورهای غربی به صورت قانون درآمد.
۴- به نظر شما به طور کلی چه ضعف هایی در دیدگاه ها و موضع گیری های رایج و کنونی جریان های چپ نسبت به مسائل مرتبط با زنان در ایران وجود دارد؟
اصولاً مطالبات دموکراتیک زنان کارگر و اقشار زحمتکش ایران، همان طوری که در اروپا و آمریکا هم ثابت شده، بدون داشتن برنامۀ انقلابی برای برچیدن نظاام سرمایه داری، تنها به نفع زنان طبقۀ بورژوا تمام می شود. از این رو، کسانی که به پیوند بین مبارزه زنان و انقلاب کارگری باور نداشته و معتقد باشند که مبارزه برای کسب حقوق زنان و برچیدن هرگونه ستم بر زن می تواند جدا از مبارزۀ طبقۀ کارگر برای برچیدن نظام سرمایه داری صورت پذیرد، به آزادی زن در درون طبقۀ بورژوا فکر کرده و صرفاً خواهان رسیدن زنان بورژوا به امتیازات مردان این طبقه هستند.
مثال زیر شاید مسأله را بهتر باز کند: در ایران زنی مانند فائزه رفسنجانی می تواند خواهان مطالبات دموکراتیک باشد و تنها در حد دریافت آن ها مبارزه کند و در آن صورت وضعش تبدیل می شود به وضعیت یک زن بورژوا در کشورهای غربی، مثل وضعیت هیلری کلینتون (زن رئیس جمهور پیشین آمریکا، که دو دوره زن رئیس جمهور بود، بعد وزیر امورخارجه شد و حالا هم ظاهراً قصد دارد کاندیدای ریاست جمهوری سال 2016 شود). هیلری کلینتون به صِرف زن بودنش الزاماً وجه مشترکی با زنان زحمتکش اقشار وسیع ایالات متحده آمریکا و یا زنان طبقه کارگر آن کشور ندارد. او هم مانند مردان طبقۀ خود و مردان قشر حاکم عمل می کند و در یک مبارزۀ طبقاتی شانه به شانۀ مردان طبقۀ خود و قشر حاکم می ایستد. در ایران اگرچه این زنان باید برای رسیدن به این حقوق دموکراتیک مبارزه کنند، ولی مبارزۀ آن ها در همین حد دموکراتیک باقی می ماند و آنان اغلب قادر به ادامۀ مبارزه به نفع زنان اقشار متوسط و کارگر که نیستند به کنار، قادر به مبارزه برای گرفتن مطالبات بورژوا-دموکراتیک خود هم نیستند. اما اگر فرض را بر این بگذاریم که زن رفسنجانی و زنان هم-طبقه­ای او یک چنین مبارزه ای را بکنند و این مطالبات را هم به دست بیاورند، پس از این، تفاوتی بین این زنان و مردانشان برای بقیۀ زنان کشور که به طبقۀ سرمایه دار تعلق ندارند، وجود نخواهد داشت. نتیجه این که زنان بورژوا عموماً در یک کفه با مردان طبقۀ خود قرار می گیرند و در حقیقت به همان نسبت مردان طبقه خود، دشمن طبقاتی سایر زنان هستند.
زنان کارگر و تمام زنانی که به نوعی “مزدبگیر” هستند اما، وضعشان با زنان بورژوا که “مزد ده” می باشند، فرق دارد. زنان “حقوق گیر” ولو این که تحصیل کرده و مرفه هم باشند، از نظر طبقاتی به طبقۀ کارگر تعلق دارند، نه طبقۀ بورژوا. باز هم برای بهتر روشن شدن به مثالی رجوع می کنم:
فرض کنید که دختر رفسنجانی بعد از او ارث خود را گرفته و در منطقه ای از تهران یک آسمان خراش می سازد و آن را تبدیل به مرکز خرید پوشاک، رستوران و غیره می کند. طبیعتاً برای حفظ و نگهداری و گرداندن این محل خودش دست به کار نمی شود، بلکه از کاخ خود و از دور، کار و دسترنج دیگران را با پول می خرد و در مقابل، سود این تجارتی را که راه انداخته مستقیماً به جیب سرازیر می کند. در نتیجه از خانم صندوقدار فروشگاه تا کارگر نظافتچی، جملگی“مزدبگیر“اند و دختر رفسنجانی “مزد ده“! و بینشان رابطۀ سرمایه دار و کارگر ایجاد می گردد و صِرف “زن” بودن آن ها هیچ نقشی در رابطه شان نداشته و تبعیض جنسی هم در حقوق آنان آشکارا باقی می ماند: مثلا نظافتچی زن مزدی کمتر از مرد همطراز خود می گیرد! البته یک خانم فروشنده ای که تا به الآن در این جا مغازه ای را اجاره کرده، می تواند طی مرحله ای خود صاحب مغازه شود و با استخدام چند کارگر، به “سرمایه دار” مبدل شود و بدین گونه به مقام بورژوا ارتقا یابد، اما آن نظافتچی برای تکامل و ارتقای خود به مرحلۀ رهایی از ستم طبقاتی همچنان می باید مبارزات دموکراتیک خود را علیه تبعیض جنسی با مبارزات طبقاتی اش پیوند زده و مانند مردان و زنان هم-طبقه اش درپی برچیدن نظام سرمایه داری باشد.
لذا جریانات چپ ما که خود را مارکسیست می دانند، می باید این درس را گرفته باشند که زنان طبقۀ کارگر و زحمتکش در جامعۀ ایران به منظور برچیدن هرگونه ستمی بعلیه خود، می باید به محض آغاز آن مبارزۀ دموکراتیک و هرچند پیش پا افتاده، آماده باشند تا آن مبارزه را به مبارزه طبقاتی سوق داده و وارد برخورد خیابانی با رژیم گردند. درغیر این صورت، رژیم قیام آنان را با کشتن، زندانی کردن و اعدام کردن، به طور کلی نابود می کند و خود هیچ صدمه ای نمی بیند. در نتیجه بر نیروهای انقلابی مارکسیستی واجب است که در برابر دیدگاه های بورژوا-فمینیستی موضع گیری کنند و مسألۀ زنان را از موضع مارکسیزم انقلابی ببینند.
نگاه “فراطبقاتی” به مسألۀ زنان که امروز شنیده می شود، از همان دیدگاه فمینیستی اولیه تراوش می کند که جامعه را به دو صف زن و مرد در مقابل هم تقسیم می کند. آن چه که آنان را به برداشت “فرا” طبقاتی سوق می دهد، این واقعیت است که زنان کارگر همواره توسط مردان کارگر مورد ضرب و شتم قرار می گیرند؛ اگر با دقت بنگریم ستم جنسی را خیلی واضح در میان جریانات و احزاب چپی هم می توانیم ببینیم. آن چه که در این دو مورد از ستم جنسی، بر آنان پوشیده می ماند یا از نظرشان می افتد، دو عامل اصلی است: یکی فرهنگ بورژوایی حاکم و دیگری اساس “خانواده“، همان طور که جلوتر در بحث آمد. لذا در این جا فقط این را یادآور می شوم که فرهنگ بورژوایی، تا زمانی که خانواده به شکل بورژوایی آن از جامعه رخت برنبسته باشد، همواره در وجود ما است و به صِرف این که فرد به طبقۀ کارگر تعلق داشته و یا تعلقات سیاسی دارد، این فرهنگ را تغییر نمی دهد. شکل خانوادۀ کارگری ما همان شکل خانوادۀ بورژایی را دارد و در آن پدر، برادر، شوهر و فرزند ذکور از امتیاز مردسالاری برخوردارند.مرد کارگر بدون این که متوجه باشد، ستم جنسی را روا می دارد. او به طور خود به خود آگاه به این امر نیست که از فرهنگ طبقۀ مقابل و دشمن طبقاتی خود آسیب دیده است و خانوادۀ او از آن رنج می برد؛ به خصوص که اعتقادات اسلامی هم در طی قرن ها به قدرت مردسالاری افزده و زنان را به سکوت و “قبول” انسان درجۀ دوم بودن واداشته است. تنها در جامعه سوسیالیستی است که با برقراری قوانین نوین و بالأخص در ستیز با ستم جنسی و وارد کردن زنان در تولید اجتماعی پا به پای مردان و برقراری روابط خانوادۀ نوین در آن نظام، می توان گفت فرهنگ بورژوایی از جامعه رخت برمی بندد و فرهنگ سوسیالیستی کارایی عملی پیدا می کند.
۵- در شرایط کنونی موضع، آلترناتیو مشخص و مطالبات پیشنهادی مارکسیست های انقلابی در ارتباط با زنان ایران به طور اعم، و زنان طبقۀ کارگر به طور اخص، چیست؟
اهداف ما مارکسیست های انقلابی، برنامۀ کلی ما را هم جلوی روی ما می گذارد. ما در عین حال که به مطالبۀ خواسته های دموکراتیک زنان بها داده و احترام می گذاریم و برای رسیدن به آن ها به زنان کل اقشار زحمتکش ایران کمک می کنیم، بر این باور هستیم که در شرایط کنونی حتی مطالبۀ یک حق دموکراتیک، همان طور که اشاره شد، باید با برنامۀ مشخص درازمدت صورت پذیرد، زیرا تجربۀ قیام های زنان، دانشجویان و کارگران در گذشته ثابت کرده (حتی اگر جمعیت کوچک ناچیزی هم باشد)، رژیم بدون هیچ گونه شرم و بی معطلی، آن حرکت را سرکوب می کند و به این ترتیب علی­رغم تمام جان هایی که باخته می شود، هیچ چیز تغییر نمی کند. در مقابل این وضعیت، مارکسیزم به ما می آموزد که برای جلوگیری از شکست هر حرکتی، سازماندهی و برنامۀ حزبی لازم است. آشنایی با مفهوم سازماندهی حزبی و برنامۀ حزبی امری است که به طور خود به خودی کسب نمی گردد، بلکه باید اصول آن را اول در تئوری آموخت.
در این جا است که وظیفه به دوش نیروهای انقلابی و روشنفکر-کارگر زن می افتد. این زنان در حال حاضر در ایران کم نیستند و اگر به جای گرایشات انحرافی و سنتی که در گذشته با شکست مواجه شد، قدم اول را در راه آموزش تئوریک نوین خود بردارند و به جای محدود کردن روابط خود با سایر زنان زحمتکش بر روی کارهای پیش پا افتادۀ اجتماعی، می باید از این نوع روابط برای ایجاد روابط عمیق و عمیق تر سیاسی، استفاده نموده و روش صحیح فعالیت سیاسی در جامعۀ خفقان زده ای مثل ایران را به دیگر زنان فعال بیاموزند. مسئولیت نیروهای مترقی و انقلابی در این مقطع بسیار سنگین است، زیرا آنان حلقه های ارتباط مابین تشکل های مستقل زنانبا کمیته های مخفی و رابطۀ کمیته های مخفی با “حزب پیشتاز کارگری” می باشند. تنها از طریق ایجاد یک رابطۀ کاملاً طبیعی مابین این سه تشکل است که می توان با خفقان مبارزه کرده و فعالیت و اهداف سیاسی را به جلو برد (این بحثی است وسیع و خارج از حوصلۀ این مصاحبه) .
به طور خلاصه این طور می شود گفت که تنها تشکیلاتی که در هرگونه اعتراضات اجتماعی می تواند از زنان پشتیبانی اصولی و عملی نماید، حزب طبقۀ کارگر است. وقتی مبارزه علیه نظام حاکم چه برای کسب حقوق دموکراتیک زنان و چه در مطالبات طبقاتی آنان، آغاز می گردد، حزب پیشتاز کارگری ما بالاترین و قدرتمندترین ارگان است که می تواند در مقابل سرکوب رژیم دوام آورد و حتی آن را به عقب نشینی واداشته و به زانو درآورد. درک اهمیت این مسأله و درک صحیح از چگونگی برقراری یک رابطۀ طبیعی بین تودۀ زنان زحمتکش و حزب پیشتاز انقلابی که از بالا بر زنان تحمیل نگردیده، بلکه از درون یک نیاز مشترک و طبیعی طبقاتی بیرون آمده باشد، یک شرط اصولی و اساسی برای موفقیت است. لذا حزب پیشتاز انقلابی ما هم که از کلّ کارگران روشنفکر و مترقی مرد و زن شکل می گیرد، باید به مانند تشکل های مستقل زنان همواره از مداخله و آسیب جریانات حاکم و احزاب اپوزیسیون سنتی محفوظ مانده و خود از ترکیبی طبیعی و روابطی اصولی شکل گرفته باشد. در این صورت است که این ارگان ها که خود تحت شرایط و روابط طبیعی و پذیرفته شده بین اعضایشان به وجود آمده اند، می توانند رابطه ای ارگانیک با یکدیگر برقرار کرده و خصلت سوسیالیستی و انقلابی داشته باشند.
به امید رهایی همۀ زنان جهان از تمام ابعاد ستم، روز زن را به تمام زنان زحمتکش در سطح جهانی و به خصوص زنان ایران تبریک می گویم.
و با تشکر از شما