مصاحبه سازمانده کمونیست با آذر ماجدی -موقعیت کنونی جنبش آزادی زن و گرایشهای مختلف آن

موقعیت کنونی جنبش آزادی زن و گرایشهای مختلف آن

مصاحبه سازمانده کمونیست با آذر ماجدی، رئیس سازمان آزادی زن

سازمانده کمونیست: جنبش برابری زن و مرد در ایران از مقطع انقلاب 57 تاکنون با موقعیت سخت و تناسب قوای نامساعدی رویرو بوده است. با این وصف جمهوری اسلامی این جنبش را به عنوان یک کابوس در مقابل خود دیده است. پیشینه این جنبش چگونه است؟ چه مسیری را تاکنون طی کرده است؟ موقعیت کنونی جنبش آزادی زن را چگونه ارزیابی میکنید؟

آذر ماجدی: باید گفت که در مقطع انقلاب 57 جنبش آزادی زن تنها به شکل نطفه ای عرض اندام کرده بود. در مقاطع مختلف تاریخ، هر زمان که اختناق در جامعه فروکش کرده و یک فضای بازتر سیاسی بوجود آمده، سازمان هایی در دفاع از حقوق زن شکل گرفته و ادبیاتی در زمینه برابری زن و مرد منتشر شده است و فعالین حقوق زن تلاشهای خود را بشکلی علنی تر به پیش برده اند. لیکن نمی توان از جنبش حقوق زن در سطح وسیع و اجتماعی در این مقاطع سخن گفت.

از دهه 40 شمسی با عروج سرمایه داری در ایران، ورود زنان به زندگی اجتماعی تسریع شد. امکان تحصیلات برای دختران گسترش یافت. در اواسط دهه پنجاه حدود یک سوم دانشجویان دختر بودند. سطح اشتغال اما چندان بالا نبود و زنان عمدتا در مشاغل سنتا زنانه، معلمی، پرستاری، سکرتری و کارمند دفتری مشغول بکار بودند. اجباری شدن خدمت سربازی برای دختران نیز در خدشه وارد آوردن به ارزشهای سنتی و مذهبی موثر بود. رشد سرمایه داری و مدرنیسم در جامعه حضور زنان را در اجتماع بارزتر نمود. بعلاوه بخشی از خانواده های طبقات بالا و متوسط دخترانشان را برای تحصیل بخارج اعزام می کردند. در مقطع انقلاب 57 بسیاری از جوانانی که برای تحصیل به خارج کشور رفته بودند به کشور بازگشتند. سازمانهای زنانی که در زمستان 57 پیش و بعد از قیام تشکیل شد، عمدتا توسط همین زنان جوانی بود که از خارج باز گشته بودند. بیشتر سازمان های چپ یک سازمان زنان نیز در ظاهر بشکل مستقل تشکیل دادند. بطور نمونه سازمان زنان مبارز به اتحادیه کمونیستها، بیداری زن به سازمان زحمت، رهایی زن به وحدت کمونیستی، اتحاد ملی زنان به سازمان فدایی وابسته بودند. در کردستان نیز سازمان زنانی وابسته به کومه له شکل گرفته بود. همانگونه که اشاره شد، این وابستگی اعلام نمی شد و علنی نبود. منتهی درون جنبش چپ همه از این وابستگی ها مطلع بودند. در آن مقطع چپ پوپولیست به فعالیت سوسیالیستی و دموکراتیک بعنوان دو عرصه متمایز قائل بود و فعالیت در عرصه زنان بعنوان فعالیت دموکراتیک ارزیابی می شد.

از دی ماه 57 جلساتی در دانشگاه تهران و برخی دانشکده های دیگر در مورد مساله زن برگزار می شد. عمدتا زنان چپ در مورد مساله زن و تلاش برای کسب برابری سخنرانی می کردند. این جلسات توسط دانشجویان و بعضا دانش آموزان مورد استقبال قرار می گرفت. چپ با ارجاع به جنبش بین المللی سوسیالیستی و انقلاب اکتبر وظیفه خود می دانست که در عرصه سازماندهی زنان، بویژه کارگر و زحمتکش فعالیت کند. “بدون شرکت زنان هیچ انقلابی پیروز نمی شود” شعار این سازمان ها بود. از آنسوی حاکم شدن جنبش اسلامی بر جنبش انقلابی مردم، بخشی از جامعه، زنان غیر مذهبی و غیر سنتی را بوحشت انداخته بود. خمینی فقط در میان بازاریان و بخش سنتی جامعه شناخته شده بود، جوانان شناختی از او نداشتند، این مساله که خمینی در سال 41 با حق رای زنان مخالفت کرده و یکی از دلایل مخالفتش با شاه نیز همین بود، برای بسیاری ناشناخته بود. اما همین واقعیت که او آخوند بود و اسلامی ها بجلوی صف جنبش سرنگونی هول داده شده بودند، نگرانی و اضطراب بسیاری ایجاد کرده بود. جالب اینجاست که برای مقابله با این ترس و نگرانی شایعاتی چون: “بتول خانم (همسر خمینی) پیانو می زند و به فرانسه و انگلیسی صحبت می کند” به سر زبانها افتاده بود. این شایعات قرار بود چهره ای مدرن و غربی از خمینی ارائه دهد.

از آنجا که سازمانهای زنان، وابسته به سازمانهای چپ بودند همگی برنامه ای برای 8 مارس سازمان داده بودند. از پیش از قیام بهمن پوستر ها و اطلاعیه های مراسم 8 مارس در دانشگاه ها و محل های تجمع و بحث پخش شده بود. حدود پنج شش مراسم 8 مارس در تهران برگزار می شد. رژیم اسلامی تصمیم گرفت باصطلاح “گربه را دم حجله بکشد”، با پخش اخبار مربوط به 8 مارس، بنظرم بسیار زودتر از آنکه قصد داشتند یورش به زنان را آغاز کردند. قیام 22 بهمن برای رژیم کاملا غیر قابل انتظار و پیش بینی بود. عملا نقشه ها و توافقات آنها را با آمریکا و غرب تغییر داد. دیگر نمی شد به سادگی ارتش را کاملا دست نخورده باقی گذاشت، رفتن خمینی به قم به سیاق پاپ در واتیکان نیز دیگر مطلوب نبود. و لزوم “سرکوب انقلاب تحت نام انقلاب” بشیوه قهرآمیز تری در دستور قرار گرفت. در صورتی که 8 مارس برگزار نمی شد، ضرورتی نداشت خمینی کمتر از یک ماه پس از قیام دستور حجاب به زنان بدهد. اما باید جنبشی که در شرف پای گرفتن بود را در نطفه خفه می کردند، بنابراین روز 8 مارس (17 اسفند 57)  صبح ساعت 6 یا 7 صبح رادیو اعلام کرد که “امام دستور داده اند زنان کارمند و شاغل در موسسات دولتی باید حجاب داشته باشند.”

این اولین فرمان اسلامی رژیم بود. همین فرمان آغازگر یک جنبش وسیع آزادی زن در ایران شد که علیرغم افت و خیزهای بسیار اکنون به یک جنبش وسیع و توده ای، رادیکالترین و توده ای ترین جنبش آزادی زن در دنیا تبدیل شده است. روز 8 مارس برف می بارید. فعالین مشغول تدارکات برای مراسم 8 مارس بودند که در بعد از ظهر در دانشگاه تهران، صنعتی و یکی دو محل دیگر برگزار می شد. زنان کارمند به محل کارهای خود که رسیدند، تصمیم به راهپیمایی بسوی دانشگاه تهران گرفتند. جامعه هنوز در تب و تاب انقلابی بود. راهپیمایی و تظاهرات به یک وجه زندگی اجتماعی تبدیل شده بود. لذا در چنین فضایی تصمیم به اعتراض به تصمیم “امام” پدیده عجیبی نبود. هزاران زن در خیابان شاهرضا (انقلاب کنونی) راهپیمایی کردند و بجلوی دانشگاه رسیدند. دختران دانش آموز نیز به آنها پیوستند. اولین حملات سازمان یافته حزب الله نیز آغآز شد. شعار “یا روسری یا توسری!” در این روز برای اولین بار در خیابانها طنین انداخت. در این راهپیمایی شعارهای “آزادی زن نه شرقی نه غربی، جهانی است” “ما انقلاب نکردیم که به عقب برگردیم!” “در بهار آزادی جای زنان خالی است!” فریاد زده می شد و بر پلاکاردها نوشته شده بود.

8 مارس روز اولین های بسیاری بود: اولین یورش اسلامی رژیم که اولین یورش به زنان نیز بود، اولین اعتراض توده ای و اولین تظاهرات توده ای علیه رژیم، اولین حضور سازمانیافته حزب الله،اولین بار که شعار معروف اسلامی “یا روسری، یا توسری” طرح شد و اولین تنش واقعی سیاسی میان مردم و رژیم. از همان روز جنبش آزادی زن به یک ستون اصلی جنبش ضد رژیم اسلامی و سپس جنبش سرنگونی بدل شد. تقابل جنبش آزادی زن و جنبش اسلامی در روز 8 مارس 1979 یا 17 اسفند 1357 بشکل توده ای آغاز شد. 8 مارس پر شور و پر از آژیتاسیون بنفع آزادی و برابری زن و مرد بود. اعتراضات زنان علیه حجاب چند روز ادامه یافت. تجمع در صحن دادگستری که قرار بود به یک تحصن بیانجامد، اما بدلیل وعده های دولت پراکنده شد، تجمع در زمین چمن دانشگاه تهران که در آن دختران دانش آموز و فعالین مسن تر حقوق زن سخنرانی کردند و شعارهایی که با هیجان و اشتیاق در دفاع از آزادی زن داده می شد، همه برگهایی از فصل اول جنبش آزادی زن هستند.

رژیم اسلامی بدنبال این اعتراض وسیع عقب نشست تا دوباره در تیرماه 58 مساله حجاب را طرح کرد. این بار زنان در مقابل کاخ ریاست جمهوری تجمع کردند. بنی صدر رئیس جمهور بود و اعلام کرده بود که “موهای زنان اشعه ای ساطع می کند که باعث تحریک مردان می شود.” زنان در این مرحله عملا شکست خوردند. ده ها زن پرستار را که در اعتراض لباس سیاه پوشیده بودند، اخراج کردند. سازمانهای زنان مجبور شدند فعالیتشان را کمی مخفیانه تر ادامه دهند. در آبانماه 59 کنفرانسی از جانب تمام سازمانهای زنان در دانشکده پلی تکنیک تشکیل شد. نماینده های سازمانهای زنان بمدت چند ماه در خانه یکی از فعالین در خیابان پهلوی (ولیعصر) نزدیک میدان ولیعهد برای فعالیت مشترک تجمع می کردند. کنفرانس آبانماه 59 نتیجۀ این جلسات مشترک بود. اما این کنفرانس مصادف شد با اشغال سفارت آمریکا و در نتیجه بسیاری از سازمانهای چپ از کنفرانس زنان حمایت نکردند و در اعتراض به “امپریالیسم آمریکا” جلوی سفارت آمریکا رفتند. این کنفرانس با یورش حزب الله مواجه شد، برق سالن را قطع کردند، به اذیت و آزار و ارعاب زنان دست زدند، در این شرایط کنفرانس دو ساعتی ادامه یافت. این آخرین اقدام علنی زنان در آن دوره بود. عملا پس از آن فعالیت سازمانهای زنان کاملا زیر زمینی شد. نشریات زنان تک و توک منتشر می شد تا خرداد 60 که کشتار رژیم اسلامی آغاز شد.

همراه با کشتار خونین اپوزیسیون و کمونیست ها و حاکم شدن اختناق مرگبار اسلامی، جنبش آزادی زن نیز که تازه داشت پا می گرفت به سکوت کشیده شد. اما باید توجه داشت که مقاومت در مقابل رژیم اسلامی بصورت فردی ادامه پیدا کرد. پس از پایان جنگ عراق و در اواخر ریاست جمهوری رفسنجانی مساله زن بار دیگر به یک مساله مهم اجتماعی بدل شد. نسل جوانی که از کشتار دهه 60 خاطرۀ دست اولی نداشت و عملا تحت رژیم اسلامی رشد کرده بود فعالیت در عرصه مساله زن و به زیر سئوال بردن فرامین اسلامی را بشکلی اجتماعی آغاز کرد. انتشار مجلات و نشریات زنان رونقی یافت. در دوره دو خرداد مساله زن و جنبش حقوق زن و جنبش خلاصی فرهنگی بسیار فعال شدند. باید گفت که به صحنه آمدن این دو جنبش عامل اصلی سر کار آمدن خاتمی است.

جنبش حقوق زن در داخل کشور عمتا تحت حاکمیت جنبش ملی – اسلامی بود و مقوله “فمینیسم اسلامی” در این مقطع به سر زبانها افتاد و برای چند سالی یکی ازگفتمان های اصلی جنبش فکری حقوق زن در ایران و خارج کشور بود. با مرگ جنبش دو خرداد و ریختن توهم ملی – اسلامی اصلاح رژیم اسلامی پایه های فکری جنبش ملی اسلامی زنان نیز سست شد. جنبش حقوق زن از نیمۀ دهه 80 میلادی در خارج کشور نیز پا گرفت. فعالینی که توانسته بودند از دستگیری یا زندانهای رژیم جان سالم بدر برند عملا مجبور به مهاجرت به خارج شدند. جنبش حقوق زن در کشورهای اروپایی شکل گرفت و برای دوره ای فعالیت های چشمگیری داشت. فعالین حزب کمونیست کارگری وقت در این عرصه بسیار فعال بودند و بخش رادیکال و ماکزیمالیست جنبش حقوق زن را تشکیل می دادند. با وجود جنبش آزادی زن کمونیسم کارگری نقش مهمی در رادیکالیزه شدن جنبش حقوق زن در داخل و خارج کشور و در کنار زدن اوهام ملی اسلامی داشت. از اواخر دهه 90 میلادی تا اواسط 2000 جنبش زنان کمونیسم کارگری بسیار قوی بود و جریان ملی – اسلامی در بسیاری مصاف های فکری خود را موظف به مرزبندی با آن می دید. کنفرانس های مدوسا بطور نمونه در برخی نشریات داخل کشور انعکاس یافت و یک رابطۀ فعال با برخی فعالین داخل شکل گرفت.

وجود یک جنبش وسیع اجتماعی و توده ای حق زن، فعالین ملی اسلامی را به تکاپوی در دست گرفتن رهبری این جنبش انداخت. برخی از فعالین ملی اسلامی جنبش حقوق زن به کمونیسم کارگری و فعالینش در عرصه جنبش آزادی زن حملات تندتری می کردند تا به رژیم اسلامی و اسلام. جنبش حقوق زن در ایران افت و خیزهای بسیاری داشته است. سرکوب خشن رژیم از یک سو و از دست دادن امید به تغییر تحت رژیم اسلامی فاکتورهای اصلی این افت و خیزها بوده اند. پس از سرکوبگریهای جمهوری اسلامی در تابستان 88 بسیاری از فعالین جنبش حقوق زن به خارج مهاجرت کردند. روشن است که صفبندی های سیاسی درون  جنبش حقوق زن در خارج کشور بارزتر و قابل شناسایی است. در داخل کشور صف ها مخلوط تر است. اما بجرئت می توان گفت که در هیچ کشور دیگری در جهان جنبش حقوق زن به این وسعت و با این درجه از رادیکالیسم وجود ندارد. جنبش حقوق زن ایران در خارج کشور نیز شناخته شده و قابل احترام است. تجمعات وسیع فعالین جنبش آزادی زن در خارج کشور بطور روتین برگزار می شود.

یک فاکت که در مورد جامعه ایران باید در نظر گرفت این واقعیت است که موقعیت دوفاکتو (واقعی) زنان در جامعه از موقعیت رسمی و قانونی آن فاصله زیادی دارد. اگر به قوانین  و هارتو پوت های ارازل و اوباش رژیم نگاه کنید، موقعیت زنان در عربستان سعودی در ذهن متبادر می شود، در حالیکه موقعیت زنان هیچ ربطی به وضعیت زنان در عربستان سعودی ندارد. شرکت زنان در زندگی اجتماعی، هنری و این واقعیت که اکثریت دانشجویان دختر هستند، بویژه سبک لباس پوشیدن و آرایش زنان در تناقض کامل با فرامین اسلامی و حجاب اسلامی قرار دارد. علیرغم سختگیری های بسیار رژیم و تصویب تنبیه و مجازات سخت، رابطه جنسی در ایران مثلا بشکلی مخفیانه بسیار وسیع است. رقم بالای سقط جنین در ایران خود گواه این امر است. یا پدیده هایی از قبیل “ازدواج سفید”، “طلاق های عاطفی” و گسترش باصطلاح “پیردختری” همه از ضد اسلامی گری حاکم در جامعه، بویژه جوانان خبر می دهد. برخی از جامعه شناسان و فعالین ملی – اسلامی این موقعیت دوفاکتو را بحساب “مدرنیسم” و “آزادیخواهی” رژیم اسلامی می گذارند. این یک اشتباه و عوامفریبی بزرگ است. زنان با جنگ هر روزه توازن قوا را بنفع خود تغییر داده اند و این شرایط را به رژیم تحمیل کرده اند،این حقیقت خود گواه گسترش و عمق جنبش آزادی زن و خلاصی فرهنگی (که زنان از فعالین اصلی آن هستند و کاملا با مساله زن و آپارتاید جنسی مرتبط است) را نشان می دهد.

سخنگویان قطب های مختلف جنبش حق زن در ایران را بهتر می توان در نمایندگان آن در خارج کشور یافت. بخش ملی – اسلامی اصلاح طلب حکومتی که قصدش بیشتر حفظ رژیم و اسلام است تا کسب حقوق زن، بخشی که اسلامی نیست اما به حقوقی ناچیز و عمدتا در عرصه لباس پوشیدن، لغو حجاب اجباری و امثالهم قانع است و بالاخره بخش رادیکال و ماکزیمالیست که خواهان آزادی و برابری کامل، واقعی و بی قید و شرط است، سخنگویان این قطب جنبش کمونیسم کارگری و سازمان آزادی زن هستند.

جنبش آزادی زن کماکان نقش اصلی و پایه ای در جنبش سرنگونی دارد. این جنبش تا زمانی که رژیم اسلامی در قدرت است به حیات خود ادامه خواهد داد. بسیار قوی است و قابلیت رادیکالیزه شدن بسیاری دارد. نقش ما می تواند در رادیکالیزه شدن این جنبش بسیار حیاتی باشد.

سازمانده کمونیست: به دلیل تناسب قوای نامساعد تحمیل شده و شرایط سرکوب، جنبش آزادی زن فاقد تشکل توده ای رادیکال در جامعه ایران بوده، با این وجود این جنبش تماما پراکنده نیست، سطحی ازاتحاد مبارزاتی دیده میشود، چه مکانیسمی این اتحاد را ایجاد کرده است؟ آیا میتوان از وجود سازماندهی درونی محکم این جنبش صحبت کرد،چگونه؟ نقش فعالین و پیشروان حقوق برابر زن و مرد چگونه است؟

آذر ماجدی: ابتدا تجمعات و محافلی حول برخی نشریات و مجله های زنان وجود داشت. تلاشهایی برای تجمعات وسیعتر نیز در جریان بود. فعالین شناخته شده و علنی این تجمعات عمدتا ملی – اسلامیند. چند تظاهرات وسیع و موفق سازمان داده شد. سپس فعالین ملی – اسلامی کوشیدند یک روز ملی برای جنبش حقوق زن بتراشند، خیلی روشن بود که این تلاش برای صفبندی در مقابل کمونیسم و چپ بود تا رژیم اسلامی. هدف اصلی روز ملی ساختن آلترناتیوی در مقابل 8 مارس بود. این تلاش بجایی نرسید. رهبری کمپین یک میلیون امضاء که چند سالی فعال بود و بسیار گسترده شده بود نیز در دست ملی – اسلامی ها بود اما فعالین رادیکال نیز در آن حضور داشتند. باین معنا کمپین یک میلیون امضاء برای مدتی به یک کمپین وسیع بدل شد و سپس پراکنده گردید. اینها تشکلات و تجمعاتی است که لااقل رهبریش در دست فعالین ملی – اسلامی است.

در دانشگاه ها در تجمعات دانشجویی مساله زن جایگاه مهمی دارد. باید توجه داشت که دو جنبش وسیع و اجتماعی حق زن و خلاصی فرهنگی عمدتا حول مساله آزادی زن و برابری زن و مرد حرکت می کنند. از اینرو محافل بسیاری باید وجود داشته باشد که مساله زن حال در ابعاد مختلف آن امرشان است. این جنبش مکانیزم های درونی خود را دارد و با وجود رشد وسیع اینترنت و سایت های اجتماعی استفاده از آنها نیز نوعی تجمع حال ویرچوال را بوجود آورده است. تشخیص درجه استحکام این سازماندهی کار ساده ای نیست. اما وجود یک نارضایتی عمومی، یک “نه” بزرگ به رژیم اسلامی و به سرکوب زن شرایط ارتباط گیری و فعالیت محفلی را آسان می سازد. وجود سازمانها و کادرهای شناخته شدۀ جنبش آزادی زن در خارج می تواند بر جهتگیری و گرایش های سیاسی – اجتماعی جنبش درون کشور بسیار تاثیر گذار باشد، تا در یک شرایط تلاطم سیاسی در جامعه این سازمانها بتوانند در راس جنبش آزادی زن عروج کنند.

سازمانده کمونیست: چشم انداز حرکت در مسیر ایجاد سازمان توده ای جنبش آزادی زن را چگونه می بینید، چه موانعی را باید کنار زد. در حال حاضر اتحاد و انسجام سیاسی و سازمانی این جنبش در گرو چیست؟   

آذر ماجدی: بنظر من یک سازمان توده ای آزادی زن فقط در یک شرایط باز سیاسی امکانپذیر است. در شرایطی که رژیم اسلامی بمیزان زیادی تضعیف شده و جامعه آمادۀ یک تلاطم و خیزش سیاسی است. باین ترتیب توپ در زمین ماست. ما باید آمادگی و هشیاری لازم را برای تشخیص چنین شرایطی داشته باشیم. ما یک گنجینۀ بزرگی از تئوری و دانش و تجربه در زمینه مساله زن، فعالیت سیاسی و فعالیت اجتماعی داریم. چهره های شناخته شده، سرشناس و معتبر در عرصه جنبش آزادی زن داریم. در نتیجه ما ماتریال لازم را داریم، آمادگی و هشیاری برای تشخیص شرایط مناسب و حرکت سریع خصوصیتی است که باید بکوشیم خود را به آن مجهز کنیم. اگر ما بتوانیم یک فعالیت هدفمند فکری و اجتماعی را ادامه بدهیم؛ اعتماد بخش قابل توجهی از رهبران عملی و فعالین جنبش آزادی زن را جلب کنیم؛ واگر بتوانیم تبیین ملی – اسلامی، اصلاح طلبانه و کم توقع از آزادی زن را حاشیه ای کنیم و در عوض تبیین رادیکال و مارکسیستی خود از شرایط و آزادی و برابری زن و مرد را جانشین آن کنیم، در چنین شرایطی فعالین رادیکال آزادی زن خود سازمان توده ای آزادی زن را در ایران ایجاد خواهند کرد. چه زمانی این امر مقدور است؟ روشن است که نمی توان زمان اعلام کرد؛ صرفا می توان از شرایط معینی که این کار امکانپذیر می شود سخن گفت. بنظر من آمادگی، اشتیاق و شناسایی در ایران برای این کار باندازه کافی موجود است.

***