مصاحبه در باره کنفرانس پراگ و آلترناتیو سازیهای امپریالیستی! / گفتگوى پيام فدايى با فريبرز سنجرى

در باره کنفرانس پراگ و آلترناتیو سازیهای امپریالیستی! / گفتگوى پيام فدايى با فريبرز سنجرى

مصاحبه

 

 

به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره  162 ، آذر ماه 1391

 

توضیح : بدنبال کنفرانس پراگ و در ارتباط با تلاشهای اخیر قدرتهای امپریالیستی برای پیشبرد پروژه های آلترناتیو سازی در ایران، پیام فدائی اخیرا گفتگویی با رفیق فریبرز سنجری ترتیب داد که متن آن را در زیر ملاحظه می کنید.

در باره کنفرانس پراگ و  آلترناتیو سازیهای امپریالیستی!  

پیام فدایی: رفیق سنجری با تشکر از اینکه دعوت ما را به این گفتگو پذیرفتید.

 

رفیق فریبرز سنجری: خوشحالم که یک بار دیگر فرصتی پیش آمده تا در رابطه با مسائل روز و اموری که در واقعیت عینی در مقابل چشمان همه فعالین جنبش انقلابی علیه جمهوری اسلامی در جریان است با هم به گفتگو بنشینیم.

 

سئوال: بگذارید از کنفرانس پراگ شروع کنیم  که اخیرا یعنی در روز های شنبه و یکشنبه ۲۷ و ۲۸ آبان ۱۳۹۱ و در تداوم کنفرانس های قبلی برگزار شد . در رابطه با چنین  تلاشهائی چه فکر می کنید؟ می دانید که این حرکت انعکاسات گوناگونی داشت. چه در میان کسانی که در آن شرکت داشتند و چه در صفوف آنهائی که توافقی با چنین حرکاتی ندارند و حتی وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی هم نسبت به آن واکنش نشان داد.

 

پاسخ: کنفرانسی که در باره اش سئوال می کنید در راستای تلاشهائی برگزار شد که از مدتها پیش شروع شده، همان تلاش هائی که در رسانه ها به عنوان “آلترناتیو سازی” از آنها یاد می شودنه. در این کنفرانس نزدیک به صد نفر که به نحله های فکری مختلفی گرایش دارند دور هم جمع شدند تا به ادعای خویش اتحادی برای برقراری دمکراسی در ایران شکل دهند. در این کنفرانس از به اصطلاح تحلیل گر سیاسی تا دانشجو و نویسنده و از سلطنت طلب تا اکثریتی خائن و از حزب دمکرات کردستان تا کومله مهتدی شرکت داشتند. همه اینها دور هم جمع شدند و در تداوم کنفرانس استکهلم و بروکسل که هر کدام رسوائی شرکت کنندگان را به عینه در مقابل دید همگان قرار دادند، دیدگاه های خود را برای چگونگی مقابله با جمهوری اسلامی و گذار از آن روشن نمودند.

واقعیت این است که این تلاشها را باید در رابطه با سیاستهای اخیر قدرتهای غربی در رابطه با جمهوری اسلامی دید. به دنبال تحریم هائی که در چند سال گذشته این قدرتها از طریق شورای امنیت سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی پیش بردند و تحریم های سخت تری که اخیرا خودشان مستقلا اعمال نمودند و به خصوص با توجه به تهدید های این قدرتها مبنی بر اینکه ” همه گزینه ها روی میز ” است،  عده ای از مخالفین رژیم به این نظر رسیدند که مثل اینکه زمان تغییر جمهوری اسلامی فرا رسیده و آنها هم باید خودشان را فوراً جمع و جور کنند تا از این نمد کلاهی نصیب شان بشود. البته روشن است که وقتیکه آمریکائی ها و دیگر قدرتهای امپریالیستی اروپا از وجود ” همه گزینه ها روی میز ” سخن می گویند و نئوکان های آمریکائی رسماً از ضرورت تغییر جمهوری اسلامی صحبت کرده و در همین رابطه هم از ضرورت ارتباط با نیرو های مخالف جمهوری اسلامی و سر و سامان دادن به وحدت آنها با یکدیگر سخن می گویند، خیلی ها هم که صرفاً ظاهر روند های جاری را می بینند بوی کباب به مشامشان برسد و خود را برای پروژه های ” چلبی سازی ” نوع عراقی و “کرزای آفرینی” به شکل افغانستانی آماده کنند، و در کنفرانس هائی شرکت کنند که امثال تیمرمن و امانوئل اتولنگی از نئوکانهای معروف که همواره در موضعگیری های خود مدافع حمله نظامی آمریکا به ایران بوده اند (این افراد از سخنرانان نشست بروکسل و پاریس بودند) برای  آنها سخن بگویند و اندر مزایای “تابو شکنی” به آنها آموزش دهند.

در مورد انعکاسات این نشست اشاره کردید. خوب این موضوع دو زاویه دارد. اولاً پس از پایان نشست بیانیه ای منتشر نشد. خب، کنفرانسی که قادر نشود “بیانیه پایانی” خود را در طی نشستهایش به بحث گذاشته و آنرا به امضای شرکت کنندگان و یا حداقل موافقین آن برساند و سپس منتشر کند، خود نشان می دهد که این حرکت در همین چهارچوبی هم که تعدادی را جمع کرده با موفقیت همراه نبوده و نتواسته به اهدافش دست پیدا بکند. در ثانی  این “پروژه آلترناتیو سازی” آنقدر رسوا شده که حتی در صفوف اکثریتی ها که با فرو پاشی شوروی سابق ریل عوض کرده و چشم امید به آمریکا و قدرتهای غربی دوخته اند هم شکاف انداخته و تنشهائی را در صفوفشان دامن زده که در مرداب ساکن آنها خودش طوفانی است؛ طوفانی در “جوی حقیری” که آب زلالی در آن وجود ندارد و به همین دلیل هم به قول فروغ فرخزاد مرواریدی هم در آن پیدا نمی شود.

از سوی دیگر روشنه که اکثریتی هائی که دل در گرو اصلاح جمهوری اسلامی از درون بسته اند. نمی توانستند با نشستهائی که در راستای سیاستهای قدرتهای بزرگ برای تغییر رژیم شکل می گیره حتی اگر برخی از شرکت کنندگان فریاد زنند که هدفشان”انتخابات آزاد” و تأکید بر چنین راهبردی است توافقی داشته باشند. به همن دلیل هم بود که امثال فرخ نگهدار به اعتراض بر خاستند که چرا به جای نامه نگاری به “ولی فقیه” وارد بازیهائی شده اید که بوی سرنگونی ازش می آید! مجموعه اینها باعث شده تا هنوز کنفرانس تمام نشده ما شاهد موجی از انتقادات و اعتراضات درسایتهای گوناگون در شبکه اینترنت باشیم. همچنین شاهد بودیم که حزب دمکرات برای تاکید بر مواضعی که از نظر این حزب در نشست پراگ به آنها بهای لازم داده نشده بود خود مبتکر سازمان دادن کنفرانس دیگری در بروکسل بشود. البته اختلافاتی که در این کنفرانس برجسته شد بهانه به دست وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی داد تا باز هم مدعی شود که ” اتحاد در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی غیر ممکن است”. البته روشنه و نیازی به تاکید نیست که همچون همیشه کمونیستها و نیرو های انقلابی هم به افشای اهداف پشت پرده چنین نشستهائی پرداختند. اینها انعکاسات گوناگون  این کنفرانس بوده که در سئوال شما به آنها اشاره شد.

 

سئوال: برگزارکنندگان کنفرانس پراگ خود اعلام کرده اند “قادر نشدند متن بیانیه پایانی خود را به گفتگو و تبادل‌نظر و نهایتاً به امضای موافقین آن برسانند”. شما هم به این موضوع اشاره کردید.  واضح است که خود چنین امری گویای  اختلافات و توهماتی است که در بین شرکت کنندگان در چنین نشستی وجود داشته است. اما یکی دیگر از نکاتی که در رابطه با این نشست جلب نظر می کند مخفی کردن مراکز و منابع تأمین بودجه برگزاری نشست پراگ می باشد. گوئی از ویژگی های این قبیل نشست ها این است که منابع مالی باید در تاریکی باقی بمانند. در حالی که هر کسی می داند که بالاخره تدارک و تشکیل هر کنفرانسی نیازمند بودجه خاص خودش می باشد. براستی چرا چنین است و  به نظر شما هزینه کنفرانس پراگ از کدام منبع تأمین شده و اساساً چنین کنفرانس هائی از کجا تامین مالی می شوند؟

 

پاسخ:  منطقا برگزارکنندگان هر کنفرانسی باید توضیح دهند که بودجه مربوط به تدارک و تشکیل آن از کجا آمده است. به خصوص اگر این برگزار کنندگان مدعی ” شفاف سازی ” هم باشند. اما آنچه برگزارکنندگان این نشست تاکنون گفته اند تنها این بوده که گویا ایرانیان “خیرخواهی” هستند که نسبت به سرنوشت ایران علاقمندند و به همین دلیل هم به برگزاری این نشست کمک کرده اند. بعد ادعا کرده اند که آنها هم به دلائل امنیتی نمی توانند نام این خیر خواهان را آشکار کنند. این، خب، البته توجیه کودکانه ایست که هیچ پرسشی را پاسخ نداده، تازه سئوالات بیشتری را سبب می شود. به خصوص وقتیکه بدانیم که این کنفرانس بر عکس همه کنفرانس هائی که بطور روزمره در گوشه و کنار جهان بر پا می شود صرفا مخارج سخنرانان را نپرداخته بلکه به گفته کسانی که مسائل این  کنفرانس را دنبال کرده اند، همچنین مخارج همه شرکت کنندگان (از پول بلیط مسافرت آنها گرفته تا تهیه جا و اقامتشان) را هم از هر لحاظ تامین نموده است. با توجه به تعداد شرکت کنندگان که خودشان آنرا بالای صد نفر اعلام کرده اند، واضح است که چنین مخارجی به بودجه سنگینی نیازمند می باشد که با صرف خیر خواهی چند ایرانی پولدار اما گمنام قابل تامین نمی باشد. شاید این مخفی کاری از این الزام ناشی شده باشد که شرکت کنندگان در این کنفرانس هنوز قادر به شکستن “تابو” هائی که قولش را داده اند نشده اند! بنابراین شاید باید کمی صبر کرد تا این تابو ها شکسته شود تا آنها هم “جسارت” یابند اعلام کنند که چنین بودجه قابل توجهی را فلان نهاد امپریالیستی تامین نموده است!

البته همین عدم شفافیت در روشن کردن مراکز تامین کننده بودجه این کنفرانس خود محکی است برای سبک و سنگین کردن هر ادعائی در مورد شفافیت در روند چنین پروژه هائی، محکی که نشان می دهد ادعای چنین شفافیتی به هیچ وجه با واقعیت انطباق نداشته و دروغی بیش نیست.

 

سئوال: از شکستن تابو هائی از طرف آنان صحبت می کنید. منظور چه تابو هائی است؟ چون از لحن صحبت شما این طور بر می آید که آنها تحت لوای تابو شکنی، خوابی برای مردم ما دیده اند. لطفاً این موضوع را توضیح دهید.

پاسخ:  همان طور که می دانید نشست پراگ به دنبال کنفرانس استکهلم و بروکسل بر پا شد.  این کنفرانسها از جمله تلاشهائی می باشند که در میان مخالفین انقلابی جمهوری اسلامی به حق به عنوان “آلترناتیو سازی” قدرتهای امپریالیستی شناخته شده اند. با توجه به چنین واقعیتی و با علم به حساسیت مردم ما نسبت به توسل جستن به امپریالیستها و کمک گرفتن از آنها روشن است که یکی از کارهائی که طرفداران چنین نشستهائی مجبورند انجام دهند و اساسا “اتاق های فکر” ی که پشت چنین تلاشهائی قرار دارند از آنها می خواهند که  چنین کنند، جا انداختن نظراتی است که چنین حساسیتهائی را در افکار عمومی از بین ببرد. برای همین هم طرفداران چنین کنفرانسها و راه حل هائی شروع می کنند به اشاعه اندیشه هائی که توسل جستن به امپریالیست ها را امری درست و به نفع مطالبه دموکراسی و آرادی مردم ایران جا بزنند. مثلا شروع کرده اند به اشاعه این ادعا که گویا تجربه نشان داده : ” کشورها بعد از جنگ سرد به دموکراسی نرسیدند مگر این که از غرب کمک گرفتند.” و یا مدعی می شوند که : ” مردم در شعارهای خود عملا از غرب کمک می‌خواهند، اما اپوزیسیون هنوز مخفیانه رابطه برقرار می‌کند. ”  و با طرح چنین خزعبلاتی با بیشرمی ویژه این جماعت اعلام می کنند که : ” در مورد دریافت کمک از غرب باید تابو شکنی  کنیم . ” بنابراین بحث بر سر هموار کردن راه مزدوری برای امپریالیستهاست.  البته باید بدانیم که مساله صرفا ارتباط بر قرار کردن با قدرتهای امپریالیستی و یا کمک مالی گرفتن از آنها هم نیست بلکه مهمتر از آن قرار است به مردم ما چنین حقنه کنند که تا چشم امید به غرب نبندند و از غرب کمک نگیرند به دمکراسی هم دست نخواهند یافت. اما واقعیت این است که وقتیکه قرار باشد کسانی به ضریح کاخ سفید دخیل ببندند و نقش چلبی و کرزای را در رابطه با ایران بازی کنند، چنین افکار و اندیشه هائی و چنین توجیهاتی هم جهت باز کردن راه این مزدوری، لازم و ضروری می افتد. فکر هم نکنید که چنین اراجیفی صرفا در اتاق های دربسته چنین نشستهائی طرح می شود. نه، چنین افکار سازی هائی ابتدا در رسانه های امپریالیستی مثل بی بی سی و صدای آمریکا ارائه می شود و سپس کودنهای شرکت کننده در چنین نمایشاتی آنرا تکرار می کنند، و یا به خیال خود می کوشند آن نظرات را تئوریزه کنند.

سئوال: اجازه دهید که روی همین مواردی که برشمردید کمی تأمل کنیم.  گفتید که در این کنفرانسها مطرح شده که بعد از جنگ سرد هیچ کشوری به دموکراسی نرسیده مگر این که از غرب کمک گرفته باشد. ولی در واقعیت، ما هیچ کشوری را نمی شناسیم که با کمک غرب به دموکراسی رسیده باشه. حالا منظورشان کدام کشور است که قرار است ایران دومی اش باشد؟

پاسخ: کسی در زندگی واقعی، چنان کشوری را سراغ ندارد. ولی اگر اینها چنین ادعائی دارند، به خاطر این است که دارند جنس بنجل و معیوبی را به نام دمکراسی جا می زنند. در نزد اینها دموکراسی در واقع نام مستعاری است برای تجاوز و دخالتگری امپریالیستی. در واقع همه ریاکاری و تزویر مساله هم در همین جاست.  از نظر این جماعت و اتاق های فکری که آنها را تغذیه می کنند منطقا عراق و افغانستان  و تکه تکه کردن یوگسلاوی سابق و تشکیل چند کشور جدید از این تکه ها که همه با دخالتگری و تجاوز امپریالیستها صورت گرفته به معنای دست یابی مردم این مناطق به دمکراسی می باشد. اینها وجود انتخابات در عراق و افغانستان را دلیل بر حاکم شدن دموکراسی در این کشورها جا می زنند. ولی اگر صرف وجود “انتخابات” آنهم از نوع مهندسی شده اش به معنی برقراری دموکراسی باشد که در همین جمهوری اسلامی در 34 سال گذشته ما شاهد بیش از 30 انتخابات بوده ایم که هیچ کدام هم فرق  اساسی با انتخابات در عراق و افغانستان نداشته اند. در حالی که اینها به هیچ وجه هم معنای وجود دمکراسی در ایران را نمی دادند و نمی دهند، همانطور که انتخابات قلابی در افعانستان و عراق چنین معنائی نمی دهند.  بنابراین  قدرتهای غربی هر کجا که بخواهند نفوذ و سلطه خود را گسترش بخشند پرچم دمکراسی را علم می کنند و مزدورانشان هم در زیر همین پرچم برایشان سینه می زنند. و گرنه حداقل در ایران چه کسی نمی داند که امروز نه در عراق و نه در افغانستان اثری از دمکراسی دیده نمی شود و اساسا مسأله قدرتهای بزرگ هم که امروز افراد ریاکاری مدعی می شوند بدون کمک آنها امکان رسیدن به دمکراسی وجود ندارد، نه آزادی و دمکراسی برای مردم بلکه بر عکس به وجود آوردن شرایطی است که در آن حق واقعی مردم در تعیین سرنوشت خویش زیر پا گذاشته شده و غارت و استثمار آنها هر چه بیشتر تسهیل گردد. اتفاقا برعکس ادعای سخیف آنها ویژگی اوضاع جهان پس از جنگ سرد نه امکان پذیری رسیدن به دمکراسی در کشورهای تحت سلطه به کمک آمریکا و دیگر قدرتهای غربی بلکه بر عکس هار شدن هر چه بیشتر امپریالیستها و تلاش مضاعفشان در این کشورها برای دست اندازی به بازار های جهان و منطقه می باشد، این آن چیزی است که تحت نام دفاع از حقوق بشر و دمکراسی تا کنون پیش برده شده است.

سئوال: پس منظور اینها از تابو شکنی هم این است که بتوانند قبح مزدوری برای امپریالیست ها را بشکنند!

 

پاسخ: بله. همین طور است و برای به کرسی نشاندن این منظور مدعی شده اند که گویا مردم در ایران در شعارهای خود عملا از غرب کمک می‌خواهند، اما اپوزیسیون هنوز جسارت این امر را پیدا نکرده است. در همین رابطه اینها با تردستی و شاید بهتر باشد بگویم با شارلاتانیزم مخصوص به خود، از اینکه تعدادی در جریان تظاهرات های سال 88 در جائی شعار داده اند که “اوباما یا با مائی یا با آنها” بدون توجه به اینکه چرا چنین شعاری داده شده و منظور از آن چه بوده این نتیجه را گرفته اند که همه مردم ما و یا اکثریت مردم ما دوستدار آمریکا بوده و هستند و مهمتر از آن اینکه این اکثریت مردم خواهان کمک آمریکا و دخالت آنها برای تغییر جمهوری اسلامی می باشند. در حالیکه می دانیم در یک خیزش بزرگ مردمی هر شعاری و گاه حتی شعار های نادرستی هم سر داده می شود. بنابراین به صرف شنیدن هر شعاری در یک خیزش مردمی نمی توان آنرا نظر و تمایل اکثریت مردم جلوه داد. در چنین شرایطی مهم این است که ببینیم فلان شعار تا چه حدی ابعاد توده ای می گیرد و از سوی چه بخشهائی از مردم معترض تکرار می شود و به این ترتیب منعکس کننده نظر و تمایل چه اقشار و طبقاتی در این خیزش همگانی می باشد.  در حالیکه بررسی گزارشات موجود در رابطه با خیزش سال 88  بروشنی نشان می دهد که گرچه این شعار از سوی برخی و در مقطع مشخصی داده شده اما شعاری نبوده که بار توده ای یافته باشد. این یک واقعیت انکار ناپذیر است که تبلیغات و شعار های ضد آمریکائی سردمداران جمهوری اسلامی و آتش زدن پرچم آمریکا در تظاهرات های مختلف از طرف مشتی مزدور جمهوری اسلامی از یک سو و از سوی دیگر تبلیغات دولت آمریکا مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی یکی از اجزای”محور شر” و رژیمی “یاغی” می باشد باعث شده که بر عکس دوران شاه که همه یکپارچه علیه امپریالیسم امریکا بودند، بخشی از مردم دستان آمریکا را در جنایات جمهوری اسلامی نبینند. اما علیرغم این واقعیت حتی همین ها در کنار اکثریت مردم ایران به هیچ وجه خواهان مداخله این دولت در امور داخلی کشور خود نمی باشند. چرا که همگان نتایج تجاوز آمریکا به عراق و افغانستان را دیده اند و می دانند که چنین دخالت و تجاوزی جز تشدید مرگ و فلاکت، حاصلی برای آنها در بر ندارد.

بنابراین تکیه بر چنین شعار ها و اظهار نظراتی به هیچ وجه تصویر واقعی و درستی از افکار و باورها و مواضع مردم ما را منعکس نمی کند و نمی توان با چنین ترفند هائی راه نوکری و مزدوری برای امپریالیستها را در اپوزیسیون هموار نمود و به این ترتیب به چنین اپوزیسیونی مدال” جسارت” داد.

سئوال:  مسلماً دست اندرکاران چنین کنفرانس هائی علیرغم هر تبلیغاتی که می کنند خودشان هم به مخالفت مردم ما با نیروهای امپریالیستی و هرگونه تجاوز آنها به ایران واقف هستند و به همین خاطر هم از تابو شکنی در مورد دریافت کمک مالی از امپریالیست ها و غیره دم می زنند. در این زمینه چه فکر می کنید؟

پاسخ: مردم ما بطور تاریخی از دخالتهای امپریالیستها در امور کشورشان رنج کشیده و از آنجا که شاهد اعمال نفوذ قدرتهای بزرگ بر دولتها و حتی سازمانها و شخصیتهای سیاسی بوده اند به این جمع بندی رسیده اند که تنها به سازمانها وکسانی اعتماد کنند که مستقل بوده و به نیروی خارجی وابسته نمی باشند. به همین دلیل هم در باور این مردم کمک گرفتن از قدرتهای بزرگ در صورتیکه بیانگر وابستگی هر شخصیت و نیروئی به خارجی باشد از بار منفی بزرگی بر خوردار می باشد . و اتفاقا به خاطر وجود همین باور عمومی است که امروز و در چنین کنفرانسهائی از ضرورت تابو شکنی سخن گفته می شود. این سخنها اتفاقا همین باور و تجربه مردمی را هدف قرار داده و می کوشد تا آنرا در اذهان مردم در هم شکند تا راه چلبی سازی های علنی هموار گردد. جالب است که در همین راستا شاهد بودیم که چگونه برخی از اکثریتی هائی که درچنین کنفرانسهائی شرکت کرده اند اندر ضرورت “عبور” از “تابوی کمک مالی” گرفتن از غرب سخن گفته و قلم زدند.  افرادی همچون جمشید طاهری پور که تا دیروز گرفتن کمک های مالی از حزب بزرگ برادر اردوگاه به اصطلاح سوسیالیستی را تئوریزه می کرد و خود و سازمانش به آن امید بسته بودند و از آن سود می جستند، امروز “جسورانه” برای “تعامل” با غرب سینه می زنند و می خواهند “تابوی کمک مالی” گرفتن از غرب را البته با “جسارت”در هم بشکنند. برای اینها که تا دیروز تعامل با جمهوری اسلامی و شوروی را تئوریزه می کردند چه فرقی می کند که امروز تعامل با غرب و سینه زدن در زیر پرچم آمریکا را تئوریزه کنند.  اینها دیروز نوکر قدرت حاکم بر کشور بودند و امروز هم برای نوکری در درگاه قدرت دریوزگی می کنند. در واقع اینها نیازی به عبور از هیچ تابوئی را ندارند، چون به واقع هیچگاه  به هیچ اصل و اصولی پای بند نبوده و نیستند .

 

سئوال: بگذارید باز هم به خود کنفرانس پراگ و چنین کنفرانس هائی بازگردیم .  بر اساس آنچه گفتید شما این نشستها و  تلاشها را در رابطه با سیاستهای اخیر قدرتهای غربی در رابطه با جمهوری اسلامی  می بینید. ممکن است این موضوع را بیشتر تشریح کنید؟

 

پاسخ: واقعیت اینه که با شدت گیری و تعمیق بحران اقتصادی در نظام جهانی امپریالیستی و تلاش بی وقفه امپریالیسم آمریکا جهت گسترش دست اندازی هایش به بازارهای جهان، سیمای سیاسی جهان موقعیتی ملتهب پیدا کرده. آمریکائی ها با تکیه بر قدرت نظامی خود در همه جا خواهان سهم شیر می باشند. آنها برای تقسیم مجدد منابع طبیعی ومناطق نفوذ و پیشبرد خطوط استراتژیک شان از توسل به هر آتش افروزی ای هم دریغ نورزیده اند. در ده سال گذشته ما در مجاورت کشور خودمان شاهد لشکرکشی به افغانستان و اشغال عراق بوده ایم که نمونه های آشکار پیشبرد این خط می باشند. در پیشبرد این سیاست، چه به دلیل وجود منابع بیکران انرژی و چه به دلیل ضرورت حضور مستقیم نظامی برای پاسخ گوئی به الزامات آینده، منطقه خاورمیانه از موقعییتی استراتژیک برخوردار می باشد.  در چنین چهارچوبی است که در حال حاضر آمریکائی ها  با کوبیدن بر طبل خطر پروژه هسته ای جمهوری اسلامی برای صلح جهانی، این منطقه را به بازار فروش تجهیزات و سلاحهای مرگبار خود تبدیل نموده اند. در عین حال با اعمال تحریم ها و سخن گفتن از گزینه نظامی، در حالی که منطقه را در وضعیت بحرانی نگاه می دارند و برای کالاهای مرگبار خود بازار یابی می کنند، در جهت پیشبرد خطوط استراتژیک شان نیز زمینه سازی می کنند.

خوب در چنین اوضاعی که آمریکا و غرب هر روز با تحریم های به اصطلاح “هوشمند” و “گزنده” خود علیه ایران، بر طبل بحران می کوبند طبیعی است که با آلترناتیو سازی  هم به رژیم فشار آورند و هم خود را برای شرایطی که مساله ضرورت تغییر رژیم بطور واقعی در مقابلشان قرار گرفت آماده کنند. خارج کردن سازمان مجاهدین از لیست گروه های تروریستی هم درست در همین راستا مطرح و عملی شد (این سازمان خود مدت های مدیدی از آمریکا می خواست که آن را از لیست تروریستی خارج کرده و به مثابه آلترناتیوی در مقابل جمهوری اسلامی بپذیرد). قدرتهای غربی با توسل به چنین شیوه هائی می خواهند رژیم را تحت فشار قرار دهند و جدا از تحریم ها، زمینه سازی برای علم کردن آلترناتیو های دلبخواهشان هم یکی از اقدامات آنها در رابطه با همین هدف می باشد.

سئوال: بر اساس تصویری که شما از اقدامات اخیر امپریالیسم آمریکا در ارتباط با شرایط کنونی ایران ارائه دادید، آنها میدان را خالی دیده و علاوه بر رسانه های شناخته شده شان، از طریق بعضی از نیروهای سیاسی نیز که خود را در اختیار  پیشبرد مقاصد نیروهای امپریالیستی قرار می دهند، دارند برای مقاصد شوم خود زمینه سازی می کنند. در چنین شرایطی چه بسا که تبلیغات آنها در میان مردم گوش های شنوائی هم پیدا بکند. این طور نیست؟

پاسخ:  اول اینو بگم که من بر این باور نیستم که میدان خالی است. اتفاقا به باور من در شرایط کنونی میدان خالی نیست. در همه جا کارگران و کمونیستها و آزادیخواهان واقعی و کلا توده های ستمدیده در مقابل این وضع سنگر گرفته اند و در حد توان و امکانات خود می کوشند تا مانع تحقق اهداف سرمایه داران زالو صفت چه خارجی باشند و چه ایرانی بشوند.  اما علیرغم این واقعیت غیر قابل انکار، مسئله این است که توازن قوا در حال حاضر به نفع این نیروهای رزمنده نیست و آنها از تشکل و سازمان و در نتیجه رهبری لازمه برخوردار نیستند.

این ضعف که سالهای طولانی است که مردم ما از آن در رنجند، باعث شده که عده ای با ازلی و ابدی تلقی کردن چنین ضعفی، یأس و ناامیدی را در جامعه اشاعه داده و پاسیفیزم و بی عملی را تبلیغ کنند. در حالی که این طور نیست، اگر جوانان انقلابی ایران در دهه 50 در دل یک شرایط سیاه موفق به ایجاد تشکیلات انقلابی شدند، اگر به طور کلی ما در تاریخ مبارزاتی ایران شاهد بوجود آمدن تشکل های انقلابی بودیم که هر یک با مبارزه و جنگ با دشمنان در خدمت ترقی و پیشروی جامعه عمل کردند، باز هم شاهد برپائی چنان تشکل هائی خواهیم بود. در شرایط کنونی حتی اگر به این امر توجه کنیم که امروز چگونه قدرتهای گوناگون امپریالیستی به  هم دندان نشان می دهند و هر یک در تلاش اند تا در این “بازی بزرگ” مناطق نفوذ و بازارهای خود را حفظ کرده و یا به ضرر دیگری آنرا گسترش بخشند، آن وقت می توان دید که این تضاد ها گاه فرصتهائی هم در دل خود به بار می آورد که انقلابیون می توانند از آن به نفع خود سود جویند.

اما در مورد این که تبلیغات رسانه های امپریالیستی و این نیروهائی که خود را در خدمت آنها قرار داده اند ممکن است باعث گمراهی و فریب بخشی از توده ها بشود، این خطری است واقعی که آینده ایران را تهدید می کند. به همین خاطر به نظر من حتماً باید واقعیات را به همان گونه که هست با مردم و کارگران و زحمتکشان با صراحت تمام در میان گذاشت.  نباید اجازه داد که  هیچ ملاحظه ای جلوی بیان واقعیتها را بگیرد، همانطور که نباید ما را وادارد که در بیان واقعیت نا خوشایند توازن قوای موجود دچار تردید شویم. ما در شرایطی زندگی می کنیم  که خیلی ها علیرغم هر ادعائی که در گذشته داشته و یا امروز دارند عملا منافع و مصالح مردم را فراموش کرده  و چشم به لطف و گوشه چشم کاخ سفید بسته اند.  وقتیکه امپریالیستها کنفرانس بر پا می کنند تا “تابو” ها را درهم بشکنند، نباید انتظار داشت که کسانی که با بیشرمی در چنین کنفرانس هائی شرکت کرده و اندر ضرورت عبور ار “تابو ها”  قلم می زنند – تابو هائی که قبلا آنها را توضیح دادم –  در راستای خط ارباب شروع به جو سازی نکنند و روز را شب جلوه ندهند، یا آنهائی که  با وقاحت از “نتایج مثبت” تحریم هائی سخن می گویند که زندگی مردم رنجدیده ما را آماج قرار داده و معیشت سخت آنها را سخت تر نموده، بیکار بنشینند و در راستای خواست ارباب به هر اقدامی علیه مردم دست نزنند. در مقابل اینها که به هر طریق این ایده سخیف را در میان مردم اشاعه می دهند که بدون کمک غرب امکان رسیدن به دمکراسی وجود ندارد، خیلی مهم است که هر نیروی انقلابی و کمونیستی ای که بر اصول و ارزشهای انقلابی و کمونیستی پای بند است بکوشد تا بار مبارزه نظری و ایدئولوژیکی وسیعی را بر دوش گرفته و وسیعاً به روشنگری بپردازد. باید به مردم گفت و با فاکتهای زنده نشان داد که تحقق دمکراسی و رسیدن به آزادی هرگز با کمک غرب امکان پذیر نیست. تجربه نشان داده که بدون نابودی نظام استثمارگرانه حاکم که تا مغز استخوان به سیستم جهانی امپریالیستی وابسته است امکان رهائی وجود ندارد. مردم ما به عینه دیدند که انقلاب آنها شاه را از قدرت ساقط کرد اما چون سلطه امپریالیسم و نظام سرمایه داری وابسته را نتوانست نابود سازد به جای شاه خمینی و جمهوری اسلامی به قدرت رسیدند و خمینی در جنایت آن کرد که حتی قائم مقام و یا ولیعهد اش منتظری هم برایش نامه نوشته و گفت دستگاه امنیتی شما روی ساواک شاه را سفید کرده است. جدا از این مگر همین امروز و در مقابل چشم همه ما در کشور های عربی شاهد تکرار همین داستان نیستیم و نمی بینیم که اگر مبارزات مردم طبقه حاکمه را در مصر مجبور به تن دادن به رفتن مبارک کرد نیروهائی که به امپریالیست ها وابسته اند کسی را جایگزین وی نمودند که هنوز نیامده قصد دارد مبارک را عقب گذاشته و فرعون شود. چرا مردم مصر بعد از سرنگونی مبارک به آزادی و دمکراسی نرسیدند و امروز کسی که با انتخابات مهندسی شده شورای نظامی دست در دست آمریکا، روی کار آمده کار را به آنجا رسانده که مردم کاخ ریاست جمهوری اش را محاصره کرده اند و از ضرورت تغییر اش سخن می گویند. دلیلش آن است که نظام اقتصادی و سلطه امپریالیستی هنوز در مصر پا برجاست؛ چون علاوه بر نیروهای ضد انقلابی شناخته شده، شیادانی مثل همین نیروهای ایرانی سازشکار که هر روز در کنفرانسی از ضرورت تابو شکنی جهت تسهیل ارتباط با غرب سخن می گویند، در مصر هم به کمک امپریالیست ها و سرمایه داران داخلی مصر آمده و به تضعیف نیروی انقلابی مردم پرداختند. بنابراین برای رسیدن به آزادی ضروری است که با قاطعیت تمام علیه چنین افکار و تابو شکنی هائی به مقابله برخاست و چنین گفتمان هائی را افشا نمود.

سئوال : آیا در رابطه با گفتمانی که می گوئید قطب بندی مشخصی در میان اپوزیسیون شکل گرفته و کلاً رهنمود شما برای مردم ایران در این زمینه چیست؟

پاسخ: به نظر من اولاً واقعیت اینه که در طیف رنگارنگ معترضین و مخالفین جمهوری اسلامی از اصلاح طلبانی  که هنوز هم چنین جلوه می دهند که جمهوری اسلامی و ولایت مطلقه فقیه اصلاح پذیر است و می خواهند با توسل به معجزه، کرکس  را به کبوتر تبدیل کنند و یا درست تر است که همان طور که تجربه نشان داد بگویم کرکس را رنگ کرده و به نام کبوتر به مردم قالب کنند، از اینها که بگذریم که منطقا هم باید گذشت ؛ دو دسته در مقابلمان باقی می ماند. دسته ای که برای خلاصی از شرّ جمهوری اسلامی به هر وسیله ای متوسل می شوند. برای اینها قبل از اینکه مختصات جایگزینی جمهوری اسلامی مطرح باشد امر تغییر این رژیم مطرح است (و یا بهتر است بگویم چنین جلوه می دهند) و اصلا هم حاضر نیستند به تجربه خونبار رفتن شاه و آمدن خمینی توجه کنند. این دسته چون خود را در موقعیتی نمی ببینند که قادر به سرنگونی رژیم باشند و به قدرت مردم هم باور ندارند، برای تغییر جمهوری اسلامی دست به دامن غرب و قدرتهای امپریالیستی هم می شوند.  چنین افراد و نیروهائی را در همین کنفرانسها و یا میتنگ هائی که با کمک دست اندرکاران قدرتهای غربی برگزار می شود، میتوان دید. اینها برای جبران بی اعتقادی خود به قدرت مردم به کمک امپریالیستها که گاه برای مخفی کاری آنرا “جامعه جهانی” هم می نامند دل بسته اند. در تقابل با اینها ما طیفی از افراد و نیرو ها را می بینیم  که مخالف هرگونه دخالت امپریالیستها در امور داخلی ایران و در تعیین سرنوشت مردم ما می باشند. برای این دسته اتفاقا مهم است که سرنگونی جمهوری اسلامی به گونه ای صورت گیرد که به آزادی و رهائی رنجبران منجر شود. در این طیف ما شاهد نیرو هائی هستیم که امپریالیستها را جزء دشمنان قسم خورده مردم ما ارزیابی کرده و معتقدند که بدون نابودی سلطه همین قدرتها و بدون نابودی نظام سرمایه داری حاکم، مردم ما به آزادی و دمکراسی و سازماندهی یک زندگی شایسته انسانی که دور از ظلم و ستم باشد دست نخواهند یافت. بیشک چنین نیروئی و باورمندان به چنین تحلیلی نه تنها مخالف هر گونه آلترناتیو سازی امپریالیستی می باشند بلکه خواهان قطع قطعی سلطه امپریالیستی و نابودی نظام سرمایه داری حاکم  می باشند و برای سازماندهی انقلابی می رزمند که چنین هدف بزرگی را در مقابل خود قرار داده باشد، انقلابی که تجربه نشان داده بدون رهبری طبقه کارگر به پیروزی دست نخواهد یافت.

به نظر من باید با هر نظر و تحلیلی که می خواهد امپریالیستها و به خصوص امپریالیسم آمریکا را از صف دشمنان مردم ما خارج کرده و با پاشیدن خاک به چشم مردم، آنها را به کرامات دشمنانشان دلخوش کند به مقابله برخاست. کسانی که برای رسیدن به قدرت نه تنها با عامل اصلی ادبار مردم ما یعنی سلطه امپریالیسم و نظام سرمایه داری حاکم به مبارزه بر نمی خیزند بلکه دست به دامن امپریالیسم می شوند، خود را در کنار دشمنان مردم قرار داده اند. کسانی که می خواهند در چهارچوب آلترناتیو سازی های امپریالیستی و با شرکت در کنفرانس هائی که آنها سازمان می دهند و با پیشبرد خطوطی که آنها دیکته می کنند، با کمک مالی و تسلیحاتی امپریالیسم به جنگ جمهوری اسلامی بروند هرگز برای مردم ما آزادی و دمکراسی به ارمغان نخواهند آورد. برعکس اینها در چهره دوست در خدمت آمریکا و نیروهای امپریالیستی دیگر به مثابه دشمنان اصلی مردم ایران عمل کرده و به خیال خودشان خواب “سوری کردن” اوضاع ایران را دیده اند. برای شناخت کامل اینها نیازی نیست که مردم ما صبر کنند تا برنامه های آنها پیش برود و جنایات آنها را به چشم ببینند. همه آنها که در مسیر امپریالیست ها رکاب می زنند، در واقع هنوز به قدرت نرسیده با تائید چنین راه حل هائی حکم مرگ هزاران ایرانی را امضا کرده اند.  به همین دلیل هم کارگران  و همه ستمدیدگان که بدون شرکت مستقیم شان در امر مبارزه علیه وضع ظالمانه موجود  تغییر این وضع امکان پذیر نیست، باید با هشیاری هر چه فزونتری با نیروهای سیاسی علیرغم هر پرونده ای که در گذشته داشته اند، برخورد کرده و با تجربه آموزی از مبارزات انقلابی ای که همین امروز در منطقه خاورمیانه می گذرد به هیچ نیروئی امکان ندهند که تحت لوای مبارزه با جمهوری اسلامی نیروی مبارزاتی آنها را در خدمت امپریالیست ها به هرز ببرند. مسئله این است که قدرت جهنمی حاکم بر جامعه ایران باید با قدرت کارگران و ستمدیگان به زیر کشیده شود و برای چنین هدف بزرگی هم دنیائی کار در مقابل کمونیستها و انقلابیون قرار دارد که با تشکل و باسازماندهی همه انرژی های موجود در راستای یک خط کمونیستی و بابر قراری اتحاد بین همه نیرو های انقلابی می توان به آن دست یافت.

 

پیام فدایی: با تشکر از شما و به امید گفتگو های بیشتر در آینده.

 

رفیق فریبرز سنجری: متقابلا از شما که این فرصت را فراهم کردید سپاسگزارم.