محمود قزوینی -دفن یک تاریخ ( روایت ناسیونالیسم چپ از تاریخ حزب کمونیست ایران و کو مه له) – بخش اول

محمود قزوینی
8 سپتامبر 2015

دفن یک تاریخ
( روایت ناسیونالیسم چپ از تاریخ حزب کمونیست ایران و کو مه له) – بخش اول

ابراهیم علیزاده بمناسبت سالگرد حزب کمونیست ایران در ویژه برنامه ای در تلویزیون حزب کمونیست در 5 بخش گفتگو در باره تاریخ حزب کمونیست ایران به تحریف حقایق و جعل بسیاری از مسائل مربوط به تشکیل حزب و جدایی کمونیسم کارگری از آن و جایگاه نیروها و شخصیتها پرداخته است. نظرات ساختگی و دروغ به دیگران نسبت میدهد و سپس با تبختر به نقد آن مینشیند. “افق سوسیالیسم” اقای مهتدی باضریب بالاتری در حزب کمونیست ایران دوباره شروع به انتشار کرده است. هیستریک بر علیه تاریخ کمونیستی حزب کمونیست ایران و کومه له، در کومه له پسا جنگ خلیج کاملا شناخته شده است. مهتدی در یک دوره ده ساله در دهه 90 در راس کومه له و حزب کمونیست ایران کارش همین بود. ناسیونالیسم مهتدی امروز احتیاج به پوشش چپ ندارد، برای همین تمام آن تاریخ را نادرست و اشتباه اعلام کرده است. البته هنوز هم از مصادره نام و تاریخ کومه له کمونیست و کمونیستها ابائی ندارد. ناسیونالیسم چپ نام کومه له و پوشش چپ و سوسیالیستی آن را میخواهد، اما دوست دارد ورژن تمام خلقی و ناسیونالیستی از آن ارائه دهد.
نام کومه له در تاریخ جنبش چپ و کمونیستی ایران نامی با اهمیت تاریخی و مهم است. این نام را زمانی که اکثریت رهبری و تشکیلات کومه له و حزب کمونیست ایران در سال 91 میلادی از حزب کمونیست ایران و کومه له جدا میشدند، برای علیزاده و مهتدی به جا گذاشته اند. علیزاده و مهتدی در آن موقع اعلام کرده بودند که به تمامی آن تاریخ و سیاستهایش وفادار هستند. امروز گویا کومه له و تاریخ آن زمین زرخرید آنهاست که بر سر آن مشغول کشمکش هستند و هر سیاست و حرکتی را به نام کومه له و تاریخ آن به مردم تحویل میدهند. عبدالله مهتدی و ایلخانی زاده هم به اندازه علیزاده خود را به تاریخ کومه له وصل میکنند و ناسیونالیسم تندشان را به عنوان ادامه تاریخی کومه له عرضه میکنند. نظر کمونیستی و رهبران کمونیستی و نظر بخش اعظم خود رهبران کمونیست کومه له را در باره جایگاه و نقش کومه له تحریف میکنند و وارونه جلوه میدهند تا نتایج خود را از مسئله بگیرند. تاریخ کومه له کمونیست خلاف سیاستهای امروز همه جناحهای مختلف کومه له و خلاف روایتهای علیزاده و مهتدی و ایلخانی زاده است. تاسف آور است که ابراهیم علیزاده هم روایتی نظیر مهتدی و ایلخانی زاده از تاریخ کومه له به دست داده است. فکر میکردم انشعابات ناسیونلیستی افراطی در چند سال گذشته، رهبری کومه له را کمی به طرف چپ هل داده است، اما مثل اینکه این توهمی بیش نبوده است. ناسیونالیسم در کومه له ریشه دارتر از آن است که حتی زاده شدن جریاناتی مانند مهتدی و ایلخانی و روند سوسیالیستی کومه له، بتواند رهبری آن را تکانی بدهد. روایت ناسیونالیستی از کومه له و روایت ناسیولیسم چپ از کومه له بر تحریف و کتمان حقایق استوار است.

تاریخ نگاری به شیوه ابراهیم علیزاده
کسی که روایت ابراهیم علیزاده را از تاریخ حزب کمونیست ایران قبول کند، حزب کمونیست را محصول تاریخی و ادامه پوپولیسم و سوسیالیسم خلقی زمان انقلاب 57 و حتی شورتر از آن محصول و ادامه تلاشهای حزب توده و محصول نشت افکار اندیشمندان سیاسی بورژوا و خرده بوژوا، محصول جناح چپ جبهه ملی و حزب توده که فلسفه وجودیش را مبارزه “ضد استبدادی” و “سگ زنجیری امپریالیسم” و مبارزه با کالاهای بنجل تشکیل میداد، میداند.
حزب کمونیست ایران محصول مبارزه و پیروزی یک خط کمونیستی در چپ ایران، یعنی محصول مارکسیسم انقلابی بود. اما ابراهیم علیزاده به شیوه همه دشمنان این ترند، امروز با طرح مسئله کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست، این ترند پیشرو در کمونیسم ایران را که کومه له نیز در آن شریک شد و نقش پیشرو ایفا کرد را درز گرفته است. به جای صحبت از یک خط و ترند که سازمانها و کمونیستهای زیادی، از جمله کومه له، به آن پیوستند و در آن نقش ایفاء کرده اند، ابراهیم علیزاده مانند همه ناسیونالیستهای کرد و یا چپهایی که در دشمنی با مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری حد و مرزی نمیشناسند، به سوال و مشکل کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست پرداخته است. گویا کومه له بدون پیوستن به مارکسیسم انقلابی و بدون از سر گذراندن تغییر و تحولاتی و با برداشتن گامهایی که او را حداقل در برنامه و سیاست از چپ سنتی و ناسیونالیست جهان سومی جدا میساخت، وارد حزب کمونیست شد و یا بقول علیزاده خودش میتوانست راسا حزب کمونیست را تشکیل دهد. حزب کمونیست ایران بعد از تشکیل مرتب به طرف رادیکال و کارگری شدن هل داده میشد. تقریبا همه قطعنامه ها و بیانیه ها و سیاستها و خط مشی رسمی آن حزب توسط منصور حکمت نوشته و برای جا انداختن آنها و تبدیل آنها به پراتیک و سیاست روز تلاش شده است. نه تنها تلاش این بود که این حزب از سنتهای ناسیونالیستی و خلقی مورد نظر علیزاده دور شود، بلکه با یک گام بلند از مبارزه ضد پوپولیستی نیز عبور کند و به یک حزب اجتماعی کارگری و کمونیستی تبدیل شود. امروز علیزاده آن مبارزه ضد پوپولیستی و آن مبارزه مارکسیستی که منجر به تشکیل حزب شده بود را هم زیر سوال برده و اعلام کرده است که با همان سوسیالیستهای خلقی میشد حزب را تشکیل داد. صحبت از پیوستن کومه له به مارکسیسم انقلابی نیست. “کومه له دنبال برنامه برای تشکیل حزب کمونیست ایران بود و اتحاد مبارزان کمونیست هم برخلاف بقیه جریانات خط 3 دارای برنامه بود، پس با هم وحدت کردند” ( نقل به مضمون از حرفهای علیزاده). او از اینکه این برنامه محصول یک مبارزه طولانی در همه جبهه ها با چپ تمام خلقی، از جمله جریانات خط 3 بوده است حرفی نمیزند. بینش و منافع ابراهیم علیزاده ایجاب نمیکند تا بگوید هویت چپ رادیکال 57 را انقلاب دموکراتیک تشکیل میداد و حزب را برای آن انقلاب میخواست. سوسیالیسم و مبارزه سوسیالیستی برای آنها مال رشد نیروهای مولده بود که هنوز تاریخش نرسیده بود. او منافعش اقتضاء نمیکند تا بگوید ” جزوه های” اتحاد مبارزان کمونیست در همه جبهه ها از اهداف تا اصول، ازسبک کار تشکیلاتی تا برنامه، از جایگاه برنامه حداقل برای کمونیستها تا مسئله ارضی، از جنبش کارگری و شوراها تا مطالبه ازادی سیاسی ….چپ تمام خلقی را شکست داد و تازه خودش هم به سرعت در حال دگرگونی سیاسی و تئوریکی بود که موجبات تکامل سوسیالیسم مارکسی را در ایران هر چه بیشتر فراهم میکرده است. منفعت او ایجاب نمیکند تا بگوید کومه له به این حرکت کمونیستی در ایران پیوست تا اهداف کمونیستی را اتفاقا در مقابل جریان پوپولیسم و ناسیونالیسم و از جمله پوپولیسم تمام خلقی کومه له پی بگیرد. این یعنی خط زدن یک حرکت پیشرو در ایران و عوض کردن جایگاه کومه له و نوشتن تاریخ ناسیونالیستی برای آن. این یعنی نوشتن تاریخ ناسیونالیسم کومه له زیر پوشش کمونیسم وحزب کمونیست ایران.
او نقش یک خط و نقش رهبری یک ترند در ایران را که منجر به تشکیل حزب کمونیست ایران و سپس پیشرویهای این حزب توسط این ترند شد را به نوشتن یک ” جزوه” و نقش یک “جزوه” تعبیر میکند تا ضمن مضحک ساختن بحث، ” تاریخ صد ساله اش” را بسازد. هر انسانی با شعور متعارف از علیزاده میپرسد اگر تاریخ صد ساله منجر به تشکیل ” حزب کمونیست ایران” در ایران شد، چرا این تاریخ صد ساله در سودان، آرژانتین و شیلی و اریتره و آلمان به چنین حزبی منجر نشده است. زمینه های تاریخی که منجر به حزب کمونیست ایران شده مهم است. اما آن زمینه ها، زمینه ای نیست که علیزاده از آن نام برده است. اتفاقا بسیاری از آن سیر تاریخی که علیزاده نام برده است موانع تشکیل حزب بوده اند که میبایست بر آن فائق آمد. سوسیالیسم استقلال طلبانه جهان سومی که انقلاب دموکراتیک برای پیشرفت صنعتی کشور، هویت و هدفش را تشکیل میداد، خمیرمایه مشترک همه چپها در ایران بود. این مانع اصلی بود که میبایست بر آن فائق آمد و ترند کمونیستی مارکسیسم انقلابی بر آن فائق آمد. مسلما اگر ما به جای ترند مارکسیسم انقلابی در ایران، با یک جریان کمونیسم کارگری طرف بودیم، سیر تشکیل حزب کمونیست ایران روند دیگری را طی میکرد، اما مارکسیسم انقلابی در مبارزه با جریانات تمام خلقی و با تاکید بر هویت کمونیستی و کارگری یک جریان کمونیستی متفاوت را در ایران شکل داد که حزب کمونیست ایران فقط یک محصول و یک لحظه از سیر حرکت آن مارکسیسم بوده است.
گروهها و سازمانهای پوپولیستی سال 57، جریاناتی مانند پیکار و کومه له جریاناتی سترون مانند کومه له امروز و حزب کمونیست کارگری و …..نبودند. علارغم حاکم بودن بینش پوپولیستی بر آن سازمانها، حقیقت جویی و نگاه نقادانه به خودشان، بطور دائم موجب تغییر و تحول و تکامل آنها به سمت یک جریان رادیکال و مارکسیستی میشده است. انقلاب و نقش طبقه کارگر در انقلاب ایران خود به این سیر شتاب میداد و موجب اصلی این تحولات بود. در چنین فضایی مارکسیسم انقلابی در عرض 2 سال به یک جریان بلامنازعه تبدیل شد. اما امروز جریاناتی پوپولیستی مانند حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری ایران و…. سیر قهقرایی را طی کرده و میکنند. اینها در جایگاه پوپولیسم سال 57 قرار ندارند. سازمانهایی سترونی هستند که جایگاه و جنبش خود را یافته اند. علیزاده دهه 90 میلادی دیگر جایگاه خود را در میان نیروهای منطقه یافته و تاکتیک و استراتژی خود را بر آن استوار ساخته است.
تاریخ نگاری “ویژه”
اگر مارکسیستی در حزب کمونیست ایران یافت میشد به علیزاده یادآور میشد که روش تاریخ نگاری او نه تنها در تاریخ کمونیسم جایی ندارد، بلکه از تاریخ نگاری معمول دانشگاهی هم فاصله دارد. کسی آنجا نیست تا بگوید چگونه میتوان از انقلاب هند حرف زد و از گاندی و نهرو چیزی نگفت، چگونه میتوان از انقلاب فرانسه حرف زد و از روبسپیر و مارا و دانتون چیزی نگفت. چگونه میتوان تاریخ انقلاب روسیه را نوشت از لنین و تروتسکی و… حرفی نزد. چگونه میتوان از انقلاب کوبا حرف زد و از کاسترو حرف نزد. آیا میتوان از جنبش آپارتاید درآفریقای جنوبی و نابودی آپارتاید در آنجا حرف زد اما از مندلا حرف نزد… این رهبران بخش تنیده شده ای از این انقلابات هستند. هیچ تاریخ نگاری پیدا نمیشود که چنین کند. انقلاب روسیه لنین را به خاطر میاورد و لغو آپارتاید مندلا را، جمهوری اسلامی خمینی و خامنه ی و تشکیل حزب کمونیست ایران منصور حکمت را. . اکر تاریخ نگاری ساعتها راجع به تاریخی مانند انقلاب روسیه حرف بزند و یا کتاب بنویسد، بدون اینکه به نقش لنین و ترتسکی و…بپردازد و یا اصلا از آنها نامی ببرد، از انقلاب فرانسه حرف بزند، اما روبسپیر و دانتون در آن غایب باشند و در عوض ساعتها در باره علل تاریخی و یا ماتریال انقلاب روسیه و فرانسه سخنوری و یا قلمفرسایی کند، مورد توجه کسی قرار گیرد. این چه تاریخ نگاری و بازگویی تاریخ است که انسان در آن نقشی ندارد، نقش رهبر و یا رهبران در آن غایب است. آقای علیزاده هر چقدر هم از منصور حکمت متنفر باشد، آدم و عالم میدانند که او نقش درجه اول تئوریک و سیاسی و تشکیلاتی در تشکیل حزب کمونیست ایران بازی کرده است. اگر حزب کمونیست ایران مانند هر حزب دیگری نمیتوانست جز با کادرهایی از رهبران کمونیست ایجاد شود، منصور حکمت شاخص اول این کادر رهبری بوده است.
مسلما بورژوازی اگر میتوانست نام لنین و ترتستکی و لوکزامبورگ و …حذف کند اینکار را میکرد. استالین نمیتوانست لنین را حذف کند، اما نقش ترتسکی را ادر تاریخ انقلاب روسیه حذف کرد.

فقط در یک صورت میتوان به حربه ای متوسل شد تا تاریخ را واقعا تحریف کرد و واقعیت را برای مردم واژگونه جلوه داد که دست علیزاده در این مورد خالی است. دستیابی به قدرت سیاسی و حذف فیزیکی و سیاسی رهبری یک تاریخ و جایگزین تاریخ جعلی با تبلیغات به جای آن. کاری که استالین در دهه 30 توانست انجام دهد. صاحب بودن حزب کمونیست برای تحریف تاریخ آن و حذف رهبران فکری و عملی آن کافی نیست. بخصوص اینکه بخش اعظم آن رهبران در صحنه سیاسی حضور دارند و میتوانند حقیقت را در مقابل تحریفات علیزاده ها و مهتدیها بیان کنند.
میگوید برخیها میگویند حزب کمونیست ایران محصول یک “نابغه” و “یک جزوه” است. ابراهیم علیزاده مسئله را مضحک میکند و دیگران را به حماقت منتسب میکند و بعد خود به عنوان عاقل وارد مسئله میشود و جواب میدهد. نقش رهبری یک خط و ترند و یک جنبش به جزوه و فرد نابغه تقلیل پیدا میکند تا خلط مبحث و مضحکه شود. کمونیست نه! هر انسانی که یک لحظه فکر کند به آقای علیزاده خواهد گفت، صحبت از انقلاب اکتبرنمیتواند بدون پرداختن به نقش لنین و ترتسکی و رهبران آن و بخصوص شخص لنین باشد. تزهای آوریل دو صفحه A4 بیشتر نبود! اما خط یک جنبش، جنبش سوسیالیستی کارگری در انقلاب روسیه بود که برایش کوهی کار صورت گرفت. بدون تزهای آوریل، انقلاب روسیه با شوراهای کارگری و کمیته های کارگری، اعتصابات و تظاهراتهای کارگری و مردمی، با شورشها و قیامهایش، با رزمناوهای پوتمکینش و با بلشویکها و منشویکها و اس ارهایش به جایی نمیرسید. مانند بسیاری از انقلابهای دنیا شکست میخورد و خاموش میشد. هر چه میشد انقلاب اکتبر از آن در نمیامد. نقش آن ” نابغه” با تزهای آوریلش جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر را به قدرت رساند. جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر بدون خط لنینی و بدون تزهای آوریل همان قبل از پیروزی انقلاب اکتبر به زیر پرچم ناسویالیسم بورژوایی منشویکی در میامد و دست را به آنها میباخت.
نقش آن “جزوه” و آن “نابغه” که علیزاده با طعنه در سراسر مصاحبه از آن حرف میزند، اما از بردن نام او استنکاف میکند، در پروراندن مارکسیسم و کمونیسم در ایران که منجر به تشکیل حزب کمونیست ایران و سپس کمونیسم کارگری شد، از نقش آن دوصفحه تزهای آوریل و از نقش لنین در انقلاب اکتبر بلامنازعه تر بود.
تشکیل حزب کمونیست از حرف تا عمل
علیزاده مدعی است از آنجا که همه کمونیستهای سال 57، از جمله خود او تشکیل حزب کمونیست را یک آرمان خود میپنداشتند، حتما هم بدون اتحاد مبارزان کمونیست و بدون پیوستن کومه له به مارکسیسم انقلابی تشکیل حزب کمونیست ایران ممکن بوده است. اما واقعیت غیر از این است. علیزاده و مهتدی و صدها کمونیست دیگر در زمان پس از انقلاب آرزوی تشکیل حزب کمونیست ایران را داشتند. همانطور که علیزاده میگوید این مسئله حتی ایده آلیزه شده بود و آرزوی هر کمونستی بود. اما هر کسی که مانند من و ابراهیم علیزاده با آن گروهها اشنا بوده باشد، این را هم میداند که ستاپ فکری و سیاسی و سنتهای سیاسی و تشکیلاتی آن گروهها تشکیل حزب کمونیست ایران را ناممکن میکرد. برخلاف حرف امروز علیزاده مسئله فقط برنامه و اهمیت جنبش مردم کردستان نبود که موجب وحدت اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له شد. پیوستن کومه له به مارکسیسم انقلابی و اعلام مبارزه برای ایجاد تغییر بنیادی در ” کمونیسم” داده شده و سنتهای موجود بود که زمینه تشکیل حزب کمونیست ایران را فراهم آورد. آرزوی علیزاده و صدها کمونیست دیگر در آن زمان، در صورت عدم تغییر و تحول در کومه له، به عنوان یک آرزو میماند و کومه له در صورت نپیوستن به مارکسیسم انقلابی، معلوم نبود از کجا سر در میاورد. شکی نیست که بسیاری از کمونیستهای کومله ای در صفوف کمونیسم جای میگرفتند، اما کومه له به عنوان سازمان اگر در اثر انشعابات پی در پی در وقایع مختلف سرنوشتی مانند پیکار و رزمندگان نمییافت، شاید با سرعت قابل ملاحظه ای جایگاهی را اختیار میکرد که امروز مهتدیها اختیار کرده اند. بخش زیادی از آن با حزب دموکرات میرفت. بعدا توضیح خواهم داد که چرا کومه له به عنوان یک سازمان بیشتر به این سمت میرفت و نه به سمت یک جریان کمونیستی.
علیزاده مدعی شد که گروههای چپ رادیکال در مبارزه نظری و پراتیکی در مقابل مارکسیسم انقلابی شکست نخوردند، بلکه توسط رژیم سرکوب شدند و امکان مقابله نداشتند. علیزاده خوب میداند که شکست جریانات پوپولیستی در مقابل مسائل جاری مربوط به انقلاب و مبارزه طبقاتی و درمقابل مارکسیسم انقلابی در زمانش عیان و آشکار بود.
وضعیت گروههای مطرح چپ در آن زمان اینگونه بود. هر مارکسیستی در ایران در آن موقع میدانست که سازمان پیکار( به عنوان بزرگترین و مطرح ترین سازمان چپ رادیکال) به شدت تحت تاثیر مارکسیسم انقلابی قرار گرفته بود و پیکار تئوریک 2 که محصول کنگره 2 پیکار در سال 59 بود یک رونویسی ساده از تئوریهای اتحاد مبارزان کمونیست بود (البته بدون اینکه نامی از اتحاد مبارزان کمونیست و منشاء آن تئوریها ببرند.) در صفوف همه سازمانهای رادیکال چپ مانند پیکار و رزمندگان و کومه له….) گرایش قویی به مارکسیسم انقلابی شکل گرفته بود. اینها همه قبل از شروع سرکوبهای سال 60 صورت گرفته بود. دوستان امروز کومه له مانند راه کارگر و رنجبران و…. در این طیف جایی نداشتند.
کومه له به خاطر شرکت در یک مبارزه اجتماعی در کردستان اهمیت زیادی پیدا کرده بود، اما در آن زمان در مباحثات مارکسیستی حاد بر سر مسائل انقلاب و طبقه کارگر و مبازه طبقاتی و مسئله تشکیل حزب کمونیست ایران شرکت نداشته بود. اگر از منظر وسیع نگاه کنیم کومه له در جنبش کردستان غرق شده بود. کومه له با مبارزه خلق کرد شناخته میشد و نه مبارزه کارگران و مردم زحمتکش در سراسر ایران. خبرنامه کومه له تنها انعکاس دهنده نبرد پیشمرگان با نیروهای رژیم بود و اعتصابات و مبارزات سراسری کارگران و مردم در آن منعکس نمیشد. نشریه ” تئوریک” شورش که باید به مسائل مبارزه طبقاتی و انقلاب میپرداخت، قابل مطالعه نبود و اساسا در آن به مارکسیسم و تجربه جهانی انقلابات پرداخته نمیشد. کومه له از نظر تئوری در طیف راست جریانات رادیکال خط 3 قرار داشت. چرخش کومه له به طرف مارکسیسم انقلابی یک اتفاق بسیار مهم در کمونیسم ایران بوده است. این چرخش با سرعت و با انرژی وافر صورت گرفت و نتایج مهمی برای خود کومه له و چپ رادیکال ایران به بار آورد. امروز علیزاده برای خوشایند ناسیونالیستهای حاکم در کردستان عراق و کل جنبش ملی همه آن تاریخ را تحریف میکند. هر چه است ادعای امروز علیزاده در مقابل آن تاریخ قرار دارد. کومه له بدون پیوستن به مارکسیسم انقلابی نمیتوانست حتی موقعیت ” جناح چپ جنبش ملی” را برای مدت طولانی حفظ کند. نگاهی به چهره کومه له قبل از پیوستن به مارکسیسم انقلابی این را برای هر مارکسیستی مفهوم میکند.
برای علیزاده باید این تجربه تاریخی جنبشها و انقلابات را تکرار کرد که عظیم ترین جنبشها و انقلابات در مقابل نداشتن افق و برنامه زانو زدند. انقلاب روسیه در مقابل نداشتن افق سازماندهی سوسیالیستی اقتصاد زمینگیر شد و انقلاب چین با همه عظمتش و با رهبری یک حزب کمونیستی، انقلاب استقلال طلبانه یک کشور نیمه مستعمره در مقابل امپریالیسم از آب درآمد و ترکیب نیروی طبقاتی و جنبش و افق آن انقلاب در همان محدوده ماند. با شکست انقلاب اکتبر در اهدافش، کمونیسم کارگری که حزب کمونیست چین را تشکیل داد ه بود هم به تدریج دست را به جنبشهای غیرکارگری در حزب کمونیست چین باخت. حالا علیزاده که در سالهای قبل از 57 چیزهای دست و پا شکسته ای از مائو آموخته بود و در کشوری که دیگر مسائل دهقانی حل شده بود، مشغول حل مسئله زمین و مبارزه محلی بود و با دوری از انقلاب عظیم ایران مدعی است که کومه له راسا حزب کمونیست ایران را تشکیل میداد! کومه له و مبارزه در کردستان در سالهای اوائل انقلاب با همه اهمیتش برای کمونیستها، در مقابل پدیده ای مانند حزب کمونیست چین و انقلاب چین، پدیده ای کوچک و کم اهمیت بوده است. اگر کومه له، حزب کمونیست چین بود و جنبش مقاومت در کردستان، انقلاب چین، باز هم ادعای علیزاده در مقابل بحث تشکیل حزب کمونیستی طبقه کارگر و کمونیسم اعتباری ندارد، چه برسد به سازمانی که اهداف خودمختاری طلبانه محلی را به هدف خود تبدیل کرده بود و در آن جنبش غرق شده بود.
تشکیل حزب کمونیست ایران به افق وسیع، به جدل و مبارزه سیاسی و ایدئولوژیک و تشکیلاتی مارکسیستی، به نقد جریانات مختلف مدعی چپ و طرح و برنامه و….نیاز داشته است. کومه له حتی یک صفحه تحلیل از ماهیت سیاسی و طبقاتی رژیم جمهوری اسلامی بدست نداده بود. در جدال وسیعی که میان سازمانهای چپ رادیکال بر سر مسائل مختلف جاری سیاسی و جهانی جریان داشت کومه له غایب بود. چنین سازمانی چگونه میتوانست خود راسا وارد میدان تشکیل حزب کمونیست ایران شود.

چه منفعتی این جعل تاریخی را ایجاب میکند
این جعل تاریخی مسلما برای منفعت زمینی صورت گرفته است. وگرنه علیزاده بهتر از هر کسی میداند که حزب کمونیست ایران از کجا آمد و محصول کدام تلاشها بوده است.
سوال این است که ضرورت این نفی و دفن یک تاریخ نزد علیزاده چه میتواند باشد. چرا او امروز نیاز دارد تا تمامی آن تاریخ را تحریف و وارونه جلوه دهد. پاسخ را باید در وضعیت و جایگاه کومه له در میان نیروهای جنبش ملی کرد کرد جستجو کرد. اما چند فاکتور دیگر هم علیزاده را به این توهم دچار ساخته است که او میتواند امروز بی مهابا به کمونیسم و تاریخ حزب کمونیست ایران بتازد. اول از همه احساس میکند ” دیپلماسی” کومه له به ثمر نشسته است و سیاست اردوگاه نشینی و رابطه سمپاتیک با احزاب حاکم در کردستان عراق امکانات و وسائلی را برای کومه له تامین کرده است که دیگران از آن محرومند. قطعنامه ناسیونالیستی سال 91 مهتدی برای یافتن دوستان در میان احزاب کرد عراقی پاسخ گرفته است. دوم وضعیت جریان تحزب یافته کمونیسم کارگری است که سالهاست سیر قهقرایی را طی میکند و با انشعابات و ضربات پلیسی که در سالهای گذشته خورده است، وزنش بشدت کاهش یافته است. و سوم بازی اتحاد چپها است که ثمراتش را میتوان در همین اطلاعیه های مشترک 19 گروه یکی دو نفره دید.
اما هیچ کدام از این فاکتورها پایدار نیست. حاکمیت احزاب حاکم در کردستان عراق و اردگاه نشینی برخلاف تصور علیزاده پایش رو هواست. حاکمیت آنها از همه طرف، هم از طرف مردم کردستان و هم توسط دولتها و نیروهای منطقه ای و هم توسط خود آنها در خطر دائمی قرار دارد. ریزش این حاکمیت دامن کسانی را که با سمپاتی به این احزاب، سیاست اردوگاه نشینی پیشه کرده اند را خواهد گرفت. احزاب حاکم ناسیونالیست کرد مورد تنفر مردم کردستان عراق هستند و سمپاتی کومه له و حزب کمونیست به آنها آشکار است. امکان تغییر وضعیت جریان کمونیسم کارگری هم وجود دارد( البته نه در شکل اتحاد احزاب). تاثیرات جریان کمونیسم کارگری و قبل از آن مارکسیسم انقلابی آنقدر قوی بوده است که ابراهیم علیزاده در همین مصاحبه خود اذعان میکند که حزب کمونیست ایران تاثیر تعیین کننده ای در تغییر چپ ایران بازی کرده است و هر عنصر چپی در ایران میداند این تاثیرات با تشکیل حزب کمونیست ایران شروع نشد ، بلکه قبل از آن جریان مارکسیسم انقلابی این دگرگونی را آغاز کرد و حزب کمونیست ایران تا زمانی که اتوریته مارکسیسم انقلابی و سپس کمونیسم کارگری بر آن حاکم بود این نقش را داشته است. پس از آن ثمره حزب کمونیست ایران و کومه له تولید جریاناتی مانند مهتدی و ایلخانی زاده و روند سوسیالیستی بوده است. علیزاده خوب میداند که کمونیسم کارگری جریانی است که نه تنها کومه له و حزب کمونیست ایران را فتح کرد، بلکه تاثیر قویی در کشور همسایه عراق گذاشته است و در ایران هم درهر برآمدی در میان کارگران و دانشجویان و زنان، این نیرو به عنوان یک وزنه مطرح شده است. این جریان در تاریخ کمونیسم ایران به یک ترند تبدیل شده است و میتواند به موقع خود را سامان دهد.
در باره “اتحاد چپ” همین بس که این جریانات 20 سال است مشغول این قبیل اتحادهایند و ثمره آن همین است که میبینیم. حزبی که علیزاده مدعی است که کومه له خود راسا میتوانست در سال 60 تشکیل دهد، چیزی بیشتر از همین بازی اتحاد چپها نمیتوانست باشد. خودشان هم میدانند که این کارها نمایش و دکور و بازیی بیش نیست. برای کومه له و حزب کمونیست ” جبهه کرد” و” کنگره کرد” واقعی و جدی است که البته تحت فشار چپ و سوسیالیسم باید آن را با سیاست کمونیستها در انتخابات پارلمانی مقایسه کنند و اتحاد چپها ویترینی برای نمایش و بازی . نزد علیزاده کمونیستها و کارگران سوسیالیست انسانهای پخمه ای تصور میشوند که میتوانند برای هر کارشان ( نظیر شرکت در کنگره کرد) نزد آنها توجیه ” تئوریک” بتراشند.
مصاحبه علیزاده گویای آن است که کومه له بیش از پیش نفوذش را در میان کارگران سوسیالیست و جنبش مردم زحمتکش در کردستان ایران از دست داده است. اگر این مصاحبه برای جذب سوسیالیستها و کارگران بود، میبایست موضع چپ تری اتخاذ میشد و به جای حمله به کمونیستها، ناسیونالیستها مورد حمله قرار میگرفتند. با احتمال زیاد این مصاحبه پاسخی به بی اعتمادی احزاب جنبش ملی کرد به کومه له و حزب کمونیست ایران است. تاریخ کمونیستی و تاریخ “افراطگریهای” این حزب در مقابل جنبش ملی در دهه 60 شمسی از خاطره جنبش ناسیونالیستی محو نمیشود. به این باید انشعابات تند ناسیونالیستی از این حزب و اتخاذ برخی سیاستهای چپ این حزب را افزود که موجب بی اعتمادی احزاب حاکم کرد عراق به کومه له شده و میشود. کومه له برای جذب سوسیالیسم رادیکال در کردستان ایران مجبور به اتخاذ سیاستهای چپ است. تاثیرات جریانات کمونیسم کارگری در ایران در پیش گرفتن سیاست چپروانه تری را به جریانی تحمیل میکند که بخواهد با چهره چپ ظاهر شود. این وضعیت خود موجب سربرآوردن دائمی جریان چپ در درون کومه له و فشار آنها به جریانات ناسیونالیستی و سانتر حاکم میشود و فشار آن حتی موجب اتخاذ سیاستهای چپ تر میشود و این از چشم احزاب ناسیونالیست پنهان نیست. ابراهیم علیزاده با این گفتگو خواسته است ترس احزاب جنبش ملی را بزداید. ناسیونالیستهای حاکم در کردستان عراق، هنوز از نام حزب کمونیست ایران وحشت دارند. هنوز نام و تاریخ این حزب همراه با موضع گیریها و پراتیک کمونیستی آن طی دهه شصت شمسی برای ناسیونالیستها ترسناک جلوه میکند و ابراهیم علیزاده برای جلب اعتماد و خوشایند آنها نیاز داشته است تا به همه اعلام کند که حزب کمونیست ایران هیچ نشانی از گذشته ندارد. او در این مصاحبه به آنها گفته است ، اگر از بردران حزب شیوعی در کردستان عراق و عراق ترسی ندارید، پس از ما هم ترسی به دل نداشته باشید، ما همه از یک تاریخ و یک جنسیم. “تاریخ مشترک صد ساله ما” و خلق و خوی ما یکی است. ما را با آن خط مشی مارکسیستی که خواهان تحول سوسیالیستی فوری و جدال با ناسیونالیسم و جنبش ملی بود اشتباه نگیرید. پراتیک 20 ساله ما از دهه نود تاکنون این را بیان کرده است و بیخود ترسی از ما بدل نداشته باشید. سوسیالیسم ما هم پوششی برای امر مشترک ماست. ما به “تاریخ کمونیسم” قبل از حزب کمونیست ایران در این منطقه وفاداریم. مام جلال هم در این “تاریخ مارکسیستی” و “تاریخ صد ساله” حضور داشت و سهم ایفا کرد. مارکسیسم و کمونیستی که خط مشی ستیز با بورژوازی کرد و ناسیونالیسم کرد را پیشه ساخته بود، دیگر جایگاهی نزد ما ندارد. به من نگاه کنید آیا یکبار دیده اید که من حمله دشمنانه ای به ناسیونالیسم و جنبش ملی کرد کنم؟ حتی زمانی که شما براداران در جنگ خلیج کاملا به ارابه جنگی آمریکا دل بسته بودید و با جان و دل در رکاب آنها گام برمیداشتید، ما زیر نام کمونیسم در مقابل آن ” افراطیون” که خواهان محکومیت شما بودند ایستادیم و مقاومت کردیم و بعدا هم صداقت خودمان را در عمل اثبات کردیم. ما به این تاریخ وفاداریم.
تاریخ کمونیسم بورژوایی، تاریخ کمونیسم کارگران نیست.
برای درز گرفتن نقش جنبشها و انسانها، برای درز گرفتن نقش رهبران یک حرکت و جنبش، ابراهیم علیزاده تقریبا بیشتر وقت یک برنامه ویژه را به توضیح تاریخ کمونیسم در ایران به روایت خودش پرداخته است که در این تاریخ از کمونیسم تا ناسیونالیسم، از حزب کمونیست اولیه ایران تا حزب توده و از چریک و پیکار و رنجبران تا اتحاد مبارزان کمونیست، از سلطانزاده تا کیانوری و اسکندری، از رهبران کارگری تا رهبران ناسیونالیست و میهن پرست، از میهن پرستی تا انترناسیونالیسم، از کمونیسم جهان سومی تا مارکسیسم انقلابی همه سهم ایفا کرده اند و حضور دارند. مبارزه با پوپولیسم و وسیالیسم خلقی و شکست فکری و سیاسی آن در عرصه های مختلف را به تمسخر و استهزا میگیرد. نامی از مارکسیسم انقلابی و تئوریهای مارکسیستی آن در مقابل جریانات چپ سنتی محلی گرا و جهان سومی نمیبرد. رجوع به مارکس و لنین به شکل کاریکاتوری در آمد که گویا همه بحث بر سر رجوع به اثار مارکس و لنین بود که خوب همه هم این کار میکردند و تازه ایرج اسکندی با ترجمه 3 جلد کاپیتال و پورهورمزان با ترجمه اکثر کتابهای لنین در صدر فهرست رجوع کردن به مارکس و لنین قرار داشتند. او تجاهل میکند تا نگوید که بحث رجوع به مارکس و لنین، بحث نقد و کنار زدن تئوریها و سیاستهای غیر سوسیالیستی و غیرکمونیستی بود که جنبشهای ملی گرا و دموکراسی خواه و استقلال طلبانه و کلا بورژوا زیر نام مارکسیسم و سوسیالیسم پروراندند و علیزاده و هزاران کمونیست دیگر افقشان قبل از اینکه با رجوع مستقیم به مارکس و سوسیالیسم مارکسی و جنبش طبقه کارگر شکل بگیرد، توسط آن سنت غیر کمونیستی و ملی و جهان سومی شکل میگرفته است.
با این تاریخ پر نقش و نگار ” کمونیسم ایران” که حتی به خرج پیکار و کومه له و چریک فدایی سال 57 نمیرفت، ابراهیم علیزاده تلاش دارد تا ضرورت تاریخی و روند تشکیل حزب کمونیست ایران را توضیح دهد. ادعا هم دارد پس از بیان این “تاریخ” است که تازه نقش انسانها وارد مسئله میشود که آن را هم با همین یک جمله که نقش انسانها را نباید در نظر نگرفت پایان میدهد.
او حزب کمونیست ایران را محصول و ادامه تلاشهای “صد ساله ” ای میداند که همه چیز در قوطیش یافت میشود. “حزب محصول نابغه ای نیست” ترجیح بند تکراری و تحلیلی اوست تا این تاریخ صد ساله را مدون کند. گویا کسانی پیدا شده اند و مدعی شدند حزب کمونیست محصول یک نابغه است و او به این پرسش با تفصیل خاص پاسخ میدهد.
کومه له در این تاریخ، در جمع این ” کمونیستها” از کیانوری تا رنجبران جا میگیرد. اینها همه بیان میشود تا تاریخ واقعی حزب کمونیست و کومه له را مدفون کند. کومه له در این تاریخ کمونیست میشود، اما کمونیسمش خویشاوندی عمیقی با حزب توده و رنجبران و بخصوص پوپولیسم سنتی دارد که بدون هیچ تغییری و جدالی وارد حزب کمونیست شد. انگار نه انگار که کومه له کمونیست پرچم مارکسیسم انقلابی را برافراشته بود.
یک نقد علیزاده به مارکسیسم انقلابی و سپس کمونیسم کارگری این است که اینها کسی به جز خودشان را قبول نداشتند. اگر علیزاده این نقد را ادامه میداد میتوانست بگوید، لنین و بلشویکها هم هیچ کسی را قبول نداشتند، تنها برنامه ها و سیاستهای خود را کمونیستی میدانستند. اس ارها و منشویکها و بعدا تمامی یک انترناسیونال را به جنبش بورژوازی و کائوتسکی این رهبر مارکسیست را به جنبش بورژوازی ناسیونالیستی منتسب کردند.
افق و سیستم فکری کومه له و چپ ایران در سال 57 بسیار عقب تر از منشویکهای روسیه بوده است. منشویکها بخشی از جنبش کارگری روسیه و با کمونیسم کارگری مارکسیستی خویشاوندی عمیق تری نسبت به سوسیالیسم خلقی جهان سومی داشته اند. اگر منشویکها و کائوتسکی و انترناسیونال دو، کمونیسم بورژوایی خوانده میشوند، سوسیالیسم خلقی و ناسیونالیسم استقلال طلبانه جهان سومی که سوسیالیسم را مساوی پیشرفت صنعتی کشور خود میدانست به طرق اولا نمیتوانند کمونیسم تلقی شوند.
مهتدی و ایلخانی زاده با پرچم ناسیونالیسم اشکار خواهان محو تمامی تاریخ حزب کمونیست و آن تلاشها شده اند و ابراهیم علیزاده با پرچم ناسیونالیسم نیمه افراشته، میخواهد نام آن حزب را نگه دارد، اما تاریخ آن را محو کند. برای او تاریخ این حزب شراست، اما نام آن مایه خیر. چون با این نام میتوان سوسیالیسم رادیکال و کارگری در کردستان ایران را به زیر پرچم خویشاوندی با ناسیونالیسم کشاند.
آنچه برای کومه له و حزب کمونیست محوری و مهم است، نه کمونیسم و کارگر، بلکه جنبش ملی کرد است. کومه له و حزب کمونیست در جنبش ملی کرد جدیند، فعالند، طرح و نقشه دارند. کمونیسم برای آنها پس از مسئله کرد وارد گود میشود. سیاست و استراتژی که به جنبش ملی کرد یاری برساند برایشان عین ” کمونیسم” است. بازی با مسئله کرد توسط احزاب بورژوازی سراپا مرتجع در کردستان عراق و حاکمیت دار و دسته مسلح آنها در آنجا، سرکوب مردم کردستان و بازی در پازل سیاست و استراتژی دولتهای منطقه ای و جهانی، نه تنها مورد مخالفت آنها نیست، بلکه اگر به تقویت آن احزاب بیانجامد، یاری رسانی به جنبش کردستان ( بخوان جنبش ملی کرد) تلقی میشود و مورد پشتیبانی قرار میگیرد. “کنگره کرد” جایگاه عملی در پراتیک کومه له و حزب کمونیست دارد و اتحاد و جبهه سازی با گروههای چپ یکی دونفره مانند رنجبران باضافه راه کارگر که سوسیالیسم و سیاستش همیشه در قهر و اشتی با حزب توده و اکثریت در تلاطم است و در بزنگاههای مهم سیاسی فیلش یاد هندوستان میکند و دنبال آخوند اصلاح طلب و یا ملی و مذهبیها روان میشود و رهبرانش به دلیل تولد در منطقه آذربایجان، همیشه مشغول ساختن و پروراندن مسئله ترک و جنبش ترک میباشند، دکوری برای نمایش اتحاد “چپ” به کارگر کمونیست در کردستان ایران.
تشکیل حزب کمونیست ایران پدیده پیشرویی در تاریخ کمونیسم ایران بوده است و تاثیر به سزایی در پیشروی کمونیسم در ایران داشته است. اما گر فضای سیاسی پس از انقلاب یک یا دو سال دیگر دوام میاورد و دهه خونین 60 کمی عقب میافتاد، تشکیل حزب کمونیست ایران میتوانست شکل دیگری بگیرد و نیروهای شرکت کننده آن متفاوت باشند. ممکن بود شاهد شکل گیری یک جریان کمونیستی کارگری نیرومند با برنامه و استراتژی روش در قلب مراکز کارگری ایران باشیم. سوسیالیسم کارگری درون جریان مارکسیسم انقلابی این قابلیت را داشت که چنین وضعیتی را ایجاد کند. آنوقت حتی کومه له آن وزن و جایگاه را در جریان مارکسیسم انقلابی و سپس در تشکیل حزب کمونیست ایران نمییافت. مسائل شکل دیگری به خود میگرفت. شاید جنبش کمونیستی کارگری میتوانست حتی زمینه های قدرتمندی بیشتر کومه له را در مقابل بورژوازی کرد فراهم کند.
بخش اعظم تاریخ صد ساله ای که علیزاده بازگو کرد و سعی کرد آن را با تاریخ کمونیسم کارگران مخلوط کند، کمونیسم بورژوازی جهان سومی و عقب مانده ای، کمونیسم تحصیل کردگان ناراضی از استبدادی بوده که حداکثر هدفش صنعتی کردن کشور و استقلال آن بوده است.

کمونیستها و جنبش کمونیستی کارگران در شرائط تفوق کمونیسم بورژوایی
علیزاده میگوید اینها ( منظورش جریان مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری است) به جز خودشان کس دیگری را به عنوان کمونیست قبول ندارند و تاریخ کمونیسم را با تاریخ موجودیت خود مینویسند. این هم تحریفی دیگر برای توجیه کمونیسم بورژوازی و ناسیونالیسم زیر پوشش کمونیسم است.
کسی ادعا نکرده است جنبش کمونیستی کارگران با سربرآوردن فلان گروه و حزب و فرد در ایران شروع شده است، بلکه صحبت این است که قدرتمندی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر واعتبار مارکسیسم و بخصوص انقلاب اکتبر روسیه، موجب این شده است که جنبشهای اجتماعی غیرکارگری هر چه بیشتر با پرچم سوسیالیسم و مارکسیسم سخن بگویند. شکست انقلاب اکتبر و سازماندهی کاپیتالیستی روسیه با پرچم سوسیالیسم، شرائط بلامنازعه ای را برای کمونیسم بورژوایی فراهم کرده بود. متعاقب آن موج جنبشهای استقلال طلبانه در کشورهای جهان سوم که با پرچم سوسیالیسم و تئوری مارکسیسم میداندار شده بودند، گرایش کمونیستی طبقه کارگر را به عقب راندند. کمونیسم طبقه کارگر در کنار این جنبشها و در امتزاج با آنها حرکت میکرد، اما دارای تشکیلات مستقل و افق و تئوری خود نبود.
“……گرايشات مختلف کمونيسم و سوسياليسمِ تاکنونى به نظر من عمدتاً حاصل اين گرايشات قدرتمندِ غير کارگرى در جامعه با درجه معيّنى سازش با سوسياليسم کارگرى بوده است. بسته به اينکه کدامِ اين گرايشات و جنبش‌هاى بنيادى در شکل دادن به اين شاخه‌هاى سوسياليسم نقشِ بيشترى داشته‌اند ما با شاخه‌هاى مختلفى از کمونيسم و سوسياليسم روبرو ميشويم. عنصر ناسيوناليسم در مائویيسم بشدت قوى است، حال آنکه در تروتسکيسم ناسيوناليسم نقش زيادى ندارد و رفرميسم و دمکراسى برجستگى دارد. پوپوليسم، ملقمه‌اى از ناسيوناليسم و رفرميسم ويژه کشور تحت سلطه بود و دمکراسى، لااقل درمراحل اوليه آن، سهم کمترى درآن داشت. چپِ نو اساساً محصول انتقاد به خط رسمى از زاويه دمکراسى بود. “کمونيسم” روسى، همانطور که در بحث‌هاى بولتن “مارکسيسم و مسأله شوروى” گفتيم، حاصل غلبه ناسيوناليسم و رفرميسم بر سوسياليسم کارگرى بود و امروز دارد رفرميسمش را به نفع دمکراسى کنار ميگذارد. تاريخ چپ ايران را که مطالعه ميکنيد همين سنت‌هاى بنيادى انتقاد بورژوایى را در شکل دادن به انقلاب مشروطيت، جبهه ملى و حزب توده، مشى چريکى و سوسياليسم خلقى ميبينيد. سردمداران اين جريانات، امروز که ديگر همه جاى دنيا گلاسنوست شده، در خاطرات سياسى خود صريحاً درون‌مايه جنبش‌ها و احزابشان را بر مبناى همين گرايشات بنيادى نقد بورژوایى به سرمايه توضيح ميدهند.” (از تفاوتهای ما اثر منصور حکمت)
تلاش یک کارگر کمونیست در شرائط تفوق جنبشهای طبقات دیگر، بیرون آوردن جنبش خود از زیر دست و پای جنبشها و احزاب بورژوازی است. جنبش کمونیستی طبقه کارگر در قسمت اعظم مبارزه خود زیر سیطره احزاب و جریانات بورژوا قرار داشته است. اگر کمونیستی در شرائط سال 20 تا 32 ایران زندگی میکرد، میبایست فعالیتش صرف مبارزه با افقی میبود که حزب توده و ” مترجمان آثار مارکس و لنین” بر جنبش ضد سرمایه داری کارگران حاکم میکردند. در آن زمان چنین خط و حرکتی وجود نداشت، اما در سال 57 و متعاقب انقلاب 57 این خط و حرکت وجود داشت و به نقد سوسیالیستهای غیرکارگری پرداخت. در سراسر جهان هم وظیفه رهبران کمونیست کارگری همین بوده است. چنانچه در شرائط سقوط انترناسیونال دوم به منجلاب ناسیونالیسم هم وظیفه یک کارگر کمونیست مقابله با آن بود، نه توجیه آن به نام کمونیسم. در باره جنبش پوپولیستی سال 57 در ایران هم همین حکم صادق است. فقط فرق پوپولیستها در انقلاب سال 57 در ایران با کمونیسم بورژوایی در کشورهای صنعتی این بوده است که پوپولیستهای ایران برخلاف کمونیسم بورژوایی در کشورهای صنعتی تاریخا در خارج از مبارزه کارگران شکل گرفته بودند و سازمانهای چپ شکل گرفته بعد از دهه 40 دیگر هیچ قرابتی با مبارزه اجتماعی و سوسیالیستی نداشته اند و در تئوری و پراتیک هم این را توجیه میکردند. مشی چریکی و چریک فدایی با رد تئوری بقاء امیر پرویز پویان و… پراتیک سر به دهقان و مائویستی محفل تشکیلات ( کومه له) و مجاهدین م-ل و ” تئوریهایشان” و سپس مائویستهایی نظیر حزب رنجبران و اتحادیه کمونیستها و….به زحمت با اس ارهای روسیه در اوائل قرن 20 قابل مقایسه بودند، نه با منشویسم و نه با کمونیسم مارکسی و کارگری و افق و برنامه آن. حالا علیزاده از ما میخواهد چرا همه اینها را زیر نام جنبش کمونیستی و تاریخ صد ساله که منجر به تشکیل حزب کمونیست ایران شد نمینویسیم!
انقلاب ایران با حضور وسیع طبقه کارگر، به سرعت این جریانات غیراجتماعی را درهم پیچید. گسترش سریع مارکسیسم انقلابی در چنین متنی صورت گرفت.
کمونیسم طبقه کارگر در انقلاب 57 در مبارزه عظیم کارگران حضور داشت. این کمونیسم بصورت پراکنده و بدون افق بود و بخصوص مسائل و تاریخ آن با تاریخ احزاب چپ مدعی سوسیالیست کاملا جدا بود. مبارزه برای تشکیل حزب کمونیست بعد از انقلاب 57 میبایست از سر و سامان دادن به این جنبش آغاز شود. اگر مارکسیسم انقلابی در سالهای پس از انقلاب 57 از اینجا شروع میکرد، تاثیرات بسیار دگرگون کننده تری بر جای میگذاشت. در آن صورت مبارزه با چپ خلقی یک وظیفه جانبی تر این جریان میشده است. حزب کمونیست ایران محصول پیروزی بر چپ خلقی بود و نه محصول جنبش کمونیستی طبقه کارگر. مارکسیسم انقلابی توانست در مبارزه با چپ خلقی افق و اهداف و هویت سوسیالیستی مارکسی را تببین کند که در جنبش سوسیالیستی طبقه تاثیرگذار بوده است. تلاش برای تغییر و تحول حزب کمونیست ایران و استوار کردن آن بر جنبش سوسیالیستی طبقه و به عنوان تحزب گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر از فردای تشکیل حزب شروع شد و با کنگره دوم حزب شکل رسمی به خود گرفت. در باره این تلاش و موانع پیش روی آن تا مقطع جدایی کمونیسم کارگری کوهی از قطعنامه و ادبیات و تاریخ شفاهی و نوشتاری وجود دارد و میشود به آنها رجوع کرد.
در تحریف تاریخ حزب کمونیست ایران و کومه له و زائل کردن تفاوتهای طبقاتی و جنبشی نیروهایی که به نام سوسیالیسم در تاریخ ایران و جهان اظهار وجود کرده اند توسط علیزاده منفعت ناسیونالیستی کرد نهفته است. جایی که چنین منفعت زمینی و مشخصی در کار نباشد، علیزاده به عنوان سوسیالیست رادیکال تر و معقول تر جلوه میکند.
ادامه دارد