محمود قزوینی -به یاد نادر بکتاش

به یاد نادر بکتاش

واقعا تاسف آور است. در چنین مواقعی آدم نمیداند چه بگوید. نادر بکتاش نویسنده خوش فکر، با فرهنگ پیشرو اروپائی بود، که هیچ رگه ای از شرقزدگی و فرهنگ عقب مانده و سنتی معمول میان نویسندگان و شعرای ایرانی در او یافت نمیشد. نوشته های نادر بکتاش در زمینه ادبیات و هنر بطور کلی و هم چنین مقالات اجتماعی و سیاسی او جذاب و جالب بوده است. در نوشته های او تسلط او به ادبیات جهان پیدا بود که البته بدون مدعا از لای نوشته های کوتاه و بلندش درز میکرد.

تلاش ماندگار او در دهه 90 از او تصویر یک کمونیست پیشرو و مدرن و با فرهنگ در ذهنم باقی گذاشته است. نادر بکتاش پس از سقوط ” حزب کمونیست کارگری” در سال 2004، دیگر نتوانست به خود بیاید. مایوسانه دنبال راه حل میگشت، پاسخهای نه چندان عمیق مییافت و بقول خودش، توانی برای اجرای آنها نداشت.

او مانند نوشته هایش انسانی رک گو و صادق بود. هیچگاه لزومی نداشت تا دنبال منظور دیگری پشت نوشته اش بگردید. او آنچه را میخواست میگفت و مینوشت. حتی ضعفهای بزرگ و کوچک خود را راحت و ساده تحریر میکرد و فاش میساخت. به راستی چه کسی میتواند ضعفهای خود را علنا بازگو کند؟ مگر نه اینکه طرف باید از جنبه های قدرت خود آگاه و مطمئن باشد! نادر بکتاش اینگونه بود.

نامه هایی به آقای رئیس” و دیگر آثار او نه ” جای خالی سلوچ” و ” کلیدر” و نه توصیف زندگی و فرهنگ مردم عشایر و روستاهای 50 سال پیش ایران، بلکه زندگی و فرهنگ کارگر و مردم اروپا و ایران عصر حاضر میباشد.

در آخرین پاراگراف ” نامه هایی به آقای رئیس” مینویسد: ” آقای رئیس باید به مسائل رسیدگی شود، یک بچه کوچک حق دارد در خانه ای بخوابد که صدای کف چوبی آن در نیمه های شب بیدارش نکند. چرا باید شخصی بعد از 25 سال کار اخراج شود؟

بدترین چیز آنست که آدمها به خوشبختی بی اعتقاد شوند.”

و او آنجا که دست به فعالیت و حرکتی میزد،تنها برای خوشبختی انسان بود و به خوشبختی انسان اعتقاد داشت.

یادش گرامی باد

محمود قزوینی 6 ژوئیه 2015