محمد نبوی – حل مساله کرد وچپ حاشیه‌ای

حل مساله کرد وچپ حاشیه‌ای

اخیرا” شرکت کومه‌له‌ درکمیته تدارک کنگره ملی کرد، موجب شد، چپ حاشیه‌ای که در بی ربط نشان دادن خود به مسائل واقعی جامعه الحق هیچ فرصتی را از دست نمیدهد، موضوعی برای ابراز وجود در فضای مجازی پیدا کرده و در رابطه با موضع کومه‌له در قبال این کنگره سرازلاک خود درآورده و با بکار بردن ادبیات و فرهنگی که خصلت نمای این جریان است و بنام خود آنها در تاریخ چپ ایران ثبت خواهد شد به قلم فرسائی پرداخته است. مسئله برای کسانی که به منطق و دانش مبارزه سیاسی و طبقاتی وبه سوسیالیسم بمثابه علم پایبند باشند، برای کسانی که چشم بر تجارب جهانی مبارزه طبقه کارگر برای رهائی نبسته باشند، برای کسانی که عشق فرقه ای به انگیزه موجودیت سیاسیشان تبدیل نشده باشد، بسیار واضح وروشن است.
مسئله بطور خلاصه این است: خواست رفع ستم ملی یکی از مطالبات اساسی مردم و از جمله مردم کارگر و زحمتکش در جنبش انقلابی کردستان است. کومه‌له رکن اساسی این جنبش بوده و هست . این یک ادعا نیست و تاریخ واقعی سه دهه اخیر این جامعه همین را میگوید. استراتژی و اهداف کومه‌له در این جنبش روشن است ومبنای عمل این جریان در سه دهه اخیر بوده است. فراز و نشیب های این جنبش ازشرکت در انتخابات پارلمانی گرفته، تا تشکیل نیم جبهه مانندی بنام هیات نمایندگی خلق کرد با جریانات و احزاب دیگر که خط مشی و سیاست و منافع طبقاتی متفاوتی هم داشتند، تا دست به اسلحه بردن و سازمان دادن مقاومت مسلحانه، تا جنگ داخلی با حزب دمکرات و تا صلح ومتعاقبا” همکاری با این حزب ، برای همه روشن است. اما این جریان چپ حاشیه ای که متأسفانه و از بد روزگار از سنت حزب کمونیست ایران هم بیرون آمده است، ( البته به این سنت ارزنده پشت کرده است)، بر سر پایبندی به اندیشه منصور حکمت، (از بنیانگذاران حزب کمونیست ایران)، دردعواهای بی پایانی هم در درون خود درگیر است ، از اینرو شاید اگر با زبان منصور حکمت با آنان صحبت شود قدری بخود آیند ویک بار هم شده گوش شنوائی برای شنیدن سخنان منطقی پیدا کنند و دست از لجن پراکنی هائ عقده گشایانه بردارند.

0
منصور حکمت در آستانه جدائی از حزب کمونیست ایران و در حالیکه تنها مدت کوتاهی از پایان جنگ حزب دموکرات با کومله سپری شده بود در پائیز سال ۱۹۹۱در نامه ای خطاب به رهبری کومه‌له می نویسد :
((4 اقدامات اخير شما در رابطه با حزب دمکرات را گامى جدى به پيش ميدانيم و جهت‌گيرى‌ها و اولويتهاى شما در اين مورد را تائيد ميکنيم.

5صرفنظر از اقدامات عملى براى عادى‌سازى روابط، بنظر ما توجه و ابتکار عمل ما بايد به تهيه و به امضاء رساندن متن بيانيه‌اى در مورد خودمختارى کردستان، که مضمون اصلى آن را مطالبات عمومى از دولت مرکزى در قبال مساله ملى تشکيل ميدهد، معطوف شود. ما انتشار يک سند پايه‌اى تحت عنوان بيانيه خودمختارى يا چيزى شبيه آن توسط نيروهاى دخيل در جنبش ملى را ضرورى و عملى ميدانيم و فکر ميکنيم تنها با وجود چنين سندى پايه‌اى خواهد بود که اولا جنبش براى رفع ستم ملى در کردستان قالب اصولى بخود ميگيرد و ثانيا مناسبات نيروهاى درگير در اين جنبش، که در عرصه‌هاى ديگر مبارزه اجتماعى در برابر يکديگر قرار ميگيرند، بر مبنائى اصولى و سياسى استوار خواهد شد. مضمون چنين بيانيه‌اى ميتواند نکات زير باشد:
الف- دادن يک تعبير عامه فهم و قابل قبول از مقوله خودمختارى، بعنوان نيروئى که خواهان جدائى و استقلال کردستان نيست و اهداف طبقاتى خود را هم نميخواهد از مجراى خواست خودمختارى و راديکاليزه کردن صورى اين مطالبه مطرح کند، امضاء کردن چنين سندى براى ما مقدور است.
ب- اعلام شرايطى که تحت آن نيروهاى کرد حاضرند به وضعيت جنگى با دولت مرکزى خاتمه دهند.
ج- خواست رفراندوم بر سر خودمختارى و اعلام شرايط آن.
9 ساير مسائل مورد بحث، مانند نظر آنها و ما در مورد دموکراسى در ايران، محتواى عملى رژيم خودمختار، مناسبات شورائى، آزادى عمل احزاب در کردستان، رفع اختلافات مشخص، اتحاد عمل‌هاى اطلاعاتى و نظامى و غيره به اين سند عمومى و پايه‌اى در مورد خودمختارى مربوط نيست. اينها ميتواند موضوع اسناد مشترک و يا جداگانه بعدى باشد که در روند فعاليت احزاب مختلف در کردستان تنظيم خواهند شد. ما بايد اهميت سند خودمختارى براى آينده کردستان ايران را براى حزب دموکرات توضيح بدهيم و انرژى‌مان را در مناسبات متقابل روى جلب آنها به اين ايده بگذاريم. دفتر سياسى در تبادل نظر با همه رفقاى صاحب نظر ميتواند پيش نويس اين سند را تهيه کند. حتى بسيار مفيد است اگر ارگان مرکزى حزب مقالاتى در مورد ضرورت و مقدور بودن اين کار چاپ کند. در عين حال بايد تلاش کنيم که خود حزب دموکرات از ابتدا در تهيه و تنظيم اين سند شريک شود و به موضع امضاء سند پيشنهادى کومه‌له سوق داده نشود.))
منبع: سایت منصور حکمت (تأکید از من)
مضمون این نامه سیاست موثر و مسئولانه ای را نمایندگی میکند که در سنت کمونیسم اجتماعی ونه (کمونیسم) حاشیه‌ای و فرقه ای قابل اتخاذ است. اگر پیروان نه چندان وفادار منصور حکمت همین متودولوژی وی را انرمان که خود از رهبران حزب کمونیست ایران بود مبنی قرار میدادند، امروز این چنین در رابطه با کومه‌له پرده دری نمیکردند.
واضح است که فراخوان برگزاری این کنگره از جانب کومله نبوده است. اما اگر چپ حاشیه ای و منزوی امروز بلای کنونی را بر سر چپ رادیکال کردستان عراق نمی آورد، اگر سیاست در کردستان ترکیه در زمینه مبارزه برای رفع ستم ملی در انحصار پ ک ک نبود و نیروهای چپ و رادیکال حداقل در حد کردستان ایران در این صحنه حضور داشتند، چه بسا بسیار مناسب میبود که این نیروها فراخوان برگزاری چنین کنگره ای را میدادند و بالطبع در آنجا در اقلیت قرار نمیگرفتند وبا اتخاذ سیاستها و روشهای هماهنگ کننده ای سرکوب مردم کرد را برای دولتهای سرکوبگر، بسیار پر هزینه تر می ساختند. اما طرح این ارزوها در این مناسبت جائی ندارد و امروز با توجه به توازن قوای واقعی انتظارات دیگری از چنین کنگره ای میرود.
شرکت کومه‌له در کنگره ملی کردحرکت سیاسی مشخصی است که اولا، به تقویت موقعیت کومه‌له در جنبش رفع ستم ملی کمک میکند. چنین موقعیتی، اولا” اجازه نمیدهد این عرصه در انحصار احزاب ناسیونالیست قرار بگیرد و به ابزار تحقق سیاستهائی تسلیم طلبانه و بورژوائی تبدیل شود، ثانیا به کومه‌له امکان میدهد که صدای یک سیاست رادیکال و پیشرو را بگوش مردم کرد در سایر بخشهای کردستان که کومه‌له عملا حضور فعالی در آنجا ها ندارد برساند واز طریق تریبونی که ایجاد شده است و توجه مردم آن مناطق را به نوع دیگری از سیاست مغایر با آنچه که امروز تماما” در انحصار احزاب ناسیونالیست قرار دارد ، جلب کند، ثالثا در متن یک تجربه مشخص با توهماتی که نسبت به این احزاب در همه بخشهای کردستان وجود دارد به مقابله بر خیزد و در حدی که این حرکت ظرفیت آنرا دارد این توهمات را تخفیف دهد، رابعا، به خواست وحدت طلبانه ناشی از سرکوب ملی در میان مردم کردستان وسیعا وجود دارد پاسخ انقلابی و مسئولانه بدهد.
گفته میشود که کومه‌له میتوانست همه این اهداف را از بیرون کنگره برآوده کند. چنین ادعائی به هیچ وجه واقعی نیست. آن گوش شنوائی که امروز برای شنیدن انتقادات و دیدگاه کومه‌له در این زمینه وجود دارد، به هیچ وجه بوجود نمی آمد.
گفته میشود که کومه‌له در این مجمع در اقلیت قراردارد و حرفش پیش نمیرود. البته این واقعیت دارد، سخن کومه‌له در جلسات کنگره و کمیته تدارک و غیره پیش نمیرود اما امید ما به پیشبرد آنچه که میگوئیم به مکانیزم های اجتماعی که شرکت در کنگره مجال طرح آنها را در مقیاس وسیع فراهم می آورد. ایا در اقلیت بودن کومه‌له به معنای قبول استراتژی احزاب ناسیونالیست خواهد بود؟ مگر وقتی کمونیستها در پارلمانهای بورژوائی شرکت میکنند و در اقلیت قرار دارند، استراتژی مبارزه برای برقراری شوراها را بمثابه دموکراتیک ترین شکل مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود را کنار میگذارند؟ اضافه بر همه اینها اگر پراتیک معیار حقیقت است، عمل کومه‌له در همین دو ماه اخیر که کمیته تدارک کنگره فعالیت کرده است و کومه‌له گزارش کار و عملکرد خود را از طریق رسانه های جمعی خود باطلاع مردم رسانده است نشان میدهد که چگونه کاری را که از طریق شرکت در این پروسه انجام داده است ، به هیچ وجه نمیتوانست از خارج آن انجام دهد. انسان گاهی تاسف میخورد از اینکه چرا بایستی این بدیهیات را خطاب به چپهائی که روزی در صفوف حزب کمونیست ایران و در عرصه مبارزات اجتماعی کومه‌له در کردستان فعالیت میکردند، یاد آوری نماید.
مخالفت چپ حاشیه‌ای با شرکت کومه‌له‌ ، درکمیته تدارک کنگره ملی کرد، اساسا” از موضع کمونیست های فعال در یک جنبش اجتماعی توده‌ای برای رفع ستم ملی درکردستان ایران نیست، بلکه از موضع کسانی است که میخواهند هم بر حاشیه‌ای بودن نقش خود وانفعالشان درجنبش کردستان سرپوش بگذارند و هم ، مستمسکی پیدا کردند تا موقتا” هم که شده انسجام تشکیلاتیشان را بمثابه یک فرقه ایدئولوژیک نگهدارند. رفتار و سبک کار آنها در برخورد مسائلی نظیر کنگره ملی کرد ظاهر چپ دارد اما در محتوای واقعی خود راست روانه است، زیرا میدان را برای احزاب ناسیونالیست خالی میکند و طبقه کارگر را در این کشمکش واقعی تنها میگذارد.
اما تا آنجا که نیاز جامعه کرستان به رفع ستم ملی مربوط میشود، چپ حاشیه‌ای در عمل و در دنیای واقع، ستم ملی را بعنوان یک واقعیت انکارناپذیر در کردستان نمی پذیرند. آنان قبول ندارند مردم کردستان در سیاست های عملی و رسمی و در قوانین رژیم جمهوری اسلامی، عملا” شهروندان درجه دوم به حساب میایند. آنان ممکن است، ممنوع بودن خواندن و نوشتن و کلا” آموزش به زبان مادری را نشانه‌هائی از ستم ملی به حساب آورند، اما همواره این مطالبه و خواست دموکراتیک را تحقیرکرده و براین باورند که توسعه زبان و ادبیات یک ملت ربطی به اعتلای فرهنگی طبقه کارگرندارد و حتی دراین دوره معین تاریخی بورژوازی ملت تحت ستم هم، خواهان شکوفائی زبان و فرهنگ ملی خویش نیست.
چپ حاشیه‌ای پائین بودن متوسط سن ومیزان بالای مرگ و میر کودکان ، میزان بالای بیسوادی و زندگی دشوار زنان و مردان پیر و فرسوده کردستان را دریک چهارچوب کلی ” ناهنجاریهای اجتماعی ناشی از نظام طبقاتی سرمایه‌دای ” برای خود فرموله کرده و نقش ستم ملی را در توسعه ابعاد این ناهنجاریها، نادیده میگیرد بنابراین خواست توده‌های مردم را برای رفع ستم ملی همواره احساسی ناشی از ناسیونالیزم ملت کرد دانسته ونه تنها نسبت به آن بیتوجه بوده ، بلکه همواره آن را تحقیر میکند.
حکومتهای پادشاهی و اسلامی، نزدک به یک قرن است که، بنام حفظ تمامیت ارضی ایران هرحرکت حق طلبانه ای را که برعلیه این تبعیض ها و نابرابریها صورت گرفته‌است، به وحشیانه ترین شیوه سرکوب نموده‌اند. رفع ستم ملی از نظر کومه‌له‌ یعنی پایان دادن به همه این بی حقوقی ها و تبعیضات، اما چپ حاشیه‌ای با خط بطلان کشیدن بر صورت مسأله عملا” منکر ستم ملی است و با بورژوائی عنوان کردن جنبشی که در هر چهار بخش کردستان وجود دارد، همان طریقی را طی میکند که شونیستهای ایران طی کرده‌اند.انها نه تنها از اصل برسمیت شناخته‌ شده حق ملل در تعیین سرنوشت خویش تمام و کمال عدول کرده‌اند، بلکه درپیشبرد همان فعالیت نیم بندی که در دفاع از رفع ستم ملی مدعی پیشبردش هستند، کاملا” سردرگم و بی افق شده‌اند.
مسأله اصلی برای این حضرات یا بعبارتی برای چپ حاشیه‌ای، مطلقا” این مساله نیست که گویا یک جریان کمونیستی که شپایگاه اجتماعی نسبتا” وسیعی دارد و در تحولات آینده منطقه میتواند نقش مهم ایفا کند ، فرضا” در نتیجه اتخاذ یک تاکتیک نادرست ( به زعم آنان ) ممکن است نتواند از منافع طبقه کارگر حراست کند و در نتیجه جنبش کمونیستی تضعیف شود . مساله اصلی برای آنان ایجاد آن چنان فضای متوهم وپریشانی است که کومه‌له‌ را درهمان راه و روش و سنخیتی قرار دهد که احزاب خودشان قرارگرفته‌است. میخواهند کومه‌له‌ مسیری را طی کند که کمونیست های کردستان عراق طی کردند وجنبش کردستان عراق را دو دستی تقدیم احزاب ناسیونالیست نمودند ومتأسفانه وضعیتی پیداکرده‌اند که بازگشت آنان را به صحنه مبارزه طبقه کارگر کردستان عراق بسیارمشگل کرده‌است.
کومله و مبارزه برای رفع ستم ملی در کردستان
اما موضوع اولیه این گفتار برای من فرصتی شد تا محض یک روایت و ارزیابی تاریخی هم که شده است نگاهی گذرا بر سیر نقش کومه‌له در جنبش انقلابی کردستان و تکامل و پیوستگی دیدگاهها و عملش را داشته باشم. تا خوانند بتواند میان آنچه که کومه‌له در کرستان به پیش برده است و انچه امروز این مدعیان دروغین کمونیسم میگویند چه دره عمیقی وجود دارد؟
تعبیرو روایت ماتریالیستی، ازانقلاب 57 ، به وضوح نشان میدهد که پایه مادی این انقلاب عظیم توده‌ای، ناشی از بحران اقتصادی عمیقی بود که دامنگیراقتصاد سرمایه‌داری رژیم پهلوی شده‌بود. اصلاحات امپریالیستی برای حل مساله ارضی و متعاقب آن ، پول هنگفتی که بین سالهای 50 تا 55 به صندوق حکومت پهلوی سرازیرگردید ، بسرعت موجب بالارفتن درآمد ناخالص ایران شد . صنعت ایران رشد بی سابقه‌ای کرد، بخشی از سرمایه‌داران ایران بدون اینکه نقشی در سیاست وحکومت داشته‌باشند، سرمایه‌های نجومی بهم زدند. اگرچه سطح درامدها بالا رفته‌بود اما فاصله طبقاتی بشدت فزونی یافت. شاه ایران به پشتیبانی دول امپریالیست نه تنها یک دیکتاتوری خشن با یک حکومت بروکراتیک فاسد را اداره میکرد بلکه تصدی ژاندارمی منطقه را نیز داشت. رشد اقتصادی غیرمتعارف ایران با نظام سیاسی حاکم براین کشور همخوانی نداشت، بهمین جهت ، ثروت نجومی ناشی از افزایش قیمت نفت ، صرف توسعه زیربنای اقتصادی نشد. بنادر و راه‌ها و درمجموع سرمایه‌گذاری در رشته‌هائی که توسعه اقتصادی را برای دوره‌ای مهیا میکند، رشد نیافت. رونق اقتصادی ایران، باشروع بحران ادواری جهان سرمایه‌داری دراواخر سال 1355 ناگهان تمام شد. قیمت نفت که مهمترین بخش درآمد ایران بود ازبشکه‌ای 35 دلار به بشکه‌ای 15 دلار تقلیل یافت. ظرف مدت کوتاهی، دولت با کسری بودجه مواجه شد، تسهیلاتی که درنتیجه دوره‌ای از رونق درایران فراهم شده‌بود به از قبیل تغذیه رایگان برای دانش آموزان، قطع شد. طرح استخدام سالانه 10 هزارمعلم برای آموزش و پرورش و 5 هزار کارشناس برای دولت متوقف شد. پروژه‌های عمرانی و ساختمانی متوقف شد و درنتیجه آن شرکتهای کنتراتی متعددی که پیمانکار دولت بودند ورشکست شدند. درشرایطی که دولت با ایجاد یک دستگاه عریض و طویل بوروکراسی میلیاردها دلار پول نفت را وارد بازار کرده‌بود، اما واردات کالاهای ضروری مردم با محدودیت ارز ازطرف دولت مواجه شده‌بود. ساکنین حاشیه نشین که در دوره رونق وسیعا” در اطراف تهران و شهرهای بزرگ ایران اسکان پیداکرده‌بودند بسرعت با بیکاری و قطع همه خدمات شهری مواجه شدند. تورم افسارگسیخته ناشی از افزایش نقدینگی ، کنترل شدید پلیسی و نبود آزادیهای فردی و اجتماعی، نارضایتی وسیعی را در میان توده‌های مردم بوجود آورد . اعتراضاتی که بخشا” ازحاشیه‌ شهرتهران آغاز شده‌بود بسرعت گسترش یافت و از شهرهای بزرگ به شهرهای کوچک و روستاها نیز سرایت پیداکرد. سرمایه‌داری جهانی قادر نبود طرح نوپای خود را برای برای برون رفت از بحران ، که نئولیبرالیزم بود وهنوز کارکرد خود را برای ایجاد رونق در اقتصاد نشان نداده‌بود، درایران پیاده کند و در نتیجه تعویض دولت و اقداماتی که دیکتاتور ایران انجام داد، قادرنبود، انقلابی را که داشت شعله‌ور میشد خاموش نماید. سرانجام بدلیل عدم توانائی بورژوازی لیبرال ایران ( اپوزیسیون حکومت دیکتاتوری پهلوی) و عدم آمادگی طبقه کارگر برای رهبری انقلاب و تصرف قدرت سیاسی، لاجرم انقلاب عظیمی که توده‌های وسیع مردم درآن شرکت داشتند، توسط ارتجاعی ترین اقشار جامعه به رهبری خمینی مصادره شد.
در انقلاب 57 مطالبات مردم علی العموم حول دو محور اساسی آزادی و رفاه اجتماعی متمرکز بود. اعتراضات مردم درکردستان اگرچه باکمی تأخیر اما بگرمی شروع شد. توده‌های مردم کردستان اعمال ستم ملی را در50 سال حاکمیت رژیم پهلوی با تمام وجود لمس کرده‌بودند وبه همین دلیل ساده، مردم بپاخاسته کردستان، آزادی و عدالت را درتحقق برابری کامل حق شهروندی میدانستند. حزب دمکرات کردستان ایران همانند یک حزب بورژوا ناسیونالیست که تشکیلات و کادر خودش را داشت، بسرعت به بازسازی خود پرداخت و با شعار ” دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان ” وارد میدان شد.
کومه‌له‌ اگرچه درآن هنگام هنوزعلنی نشده بود، اما با درک درستی که از برخورد به خواست و مطالبات توده‌های مردم داشت ، بسرعت تشخیص داد که نه تنها مبارزه برای رفع ستم ملی ازوظایف بی اما و اگرکمونیست هاست، بلکه به این حقییقت نیز واقف بود که جنبشی حول مساله ملی در حال شکل گرفتن است و باتوجه به شرکت وسیع توده‌های زحمتکش و مطالبات دمکراتیکی که درجریان قیام سراسری ایران به این جنبش سرایت کرده‌است، کمونیست ها نه تنها باید از آن پشتیبانی کنند، بلکه باید این جنبش را به بستر رشد مطالبات دمکراتیک و انقلابی توده‌های مردم کردستان تبدیل کنند و اجازه ندهند کارگران و زحمتکشان کردستان به گوشت دم توپ بورژوازی و ارتجاع محلی تبدیل شوند.
درفردای قیام خونین مردم ایران، ضدانقلاب برمسند قدرت نشست و به شکست کشاندن انقلاب و سرکوب انقلابیون را در دستور کارخود قرار داد. درکمتراز چندماه یک به یک دستاوردهای دمکراتیک مردم را بازستاند. در یک رفراندم شتابزده، توده‌های مردم را درمحظور قرارداد وبه شیوه‌ای کاملا” غیردمکراتیک سیستمی را به آنان تحمیل نمود که مردم در عمل تجربه نکرده‌بودند و چهارچوب آن ناشناخته بود. حجاب را برای زنان اجباری کرد و توده‌ای از زنان شاغل را خانه نشین کرد. شورا و کمیته‌های کارگری را ملغا کرد. ستاد سپاه پاسداران را برای شکار کمونیست ها وزنان و مردان انقلابی، در همه جا مستقر نمود. شوراها و انجمن های اسلامی را در اماکن کارگری دایرنمودد.
کومه‌له‌ اولین جریان سیاسی بود که ماهیت ارتجاعی حکومتی را که خمینی میخواست به توده‌های مردم ایران تحمیل کند، نشان داد وایده تحریم رفراندم را مطرح کرد و درتقابل با بورژوا – ناسیونالیست ها که میخواستند وفاداریشان را به خمینی نشان دهند و هم چنین در مقابل ارتجاع محلی به رهبری مفتی زاده، قادرشد توده‌های مردم کردستان را از رفتن به پای صندوق رفراندم منع کند و توده‌های مردم کردستان همواره به این اقدام خود افتخارمیکنند. اما بودند چپ هائیکه آن زمان سیاستهای کومه‌له‌ را چپ روی کودکانه ارزیابی میکردند و مدعی بودند این سیاستها در مقابل نظامی که هنوز تجربه نشده‌است چپ روی و زود رس است.
بعد از تصرف یک به یک سنگرهای انقلاب و خانه نشین کردن توده‌های انقلابی ، کردستان آخرین سنگری بود که بدلیل مقاومت یکپارچه توده‌های مردم و دفاع از خواست و مطالبات دمکراتیک و انقلابی و همچنین بدلیل فعالیت و دخالت کمونیست های انقلابی، هنوز به تصرف ضدانقلاب بورژوا-اسلامی درنیامده بود.
دراین مقطع ، دخالت کمونیست ها و مخصوصا” نقش بسیارمهم کومه‌له‌ که بعد از 26 بهمن 1357 علنی شد ، سیمای دیگری به جنبشی که برای رفع ستم ملی در کردستان درحال تکوین بود، میداد. برخلاف روحیه‌ای که امروز بر کمونیست های حاشیه‌ای غالب است، شرکت کومه‌له‌ درجنبش کردستان نه تنها با تمایلات ناسیونالیستی تداعی نمیشد بلکه این جنبش را سنگر دفاع از انقلاب مصادره‌شده مردم ایران به حساب میاوردند . بدون تردید و دودلی ” حق ملل درتعیین سرنوشت خوێش ” را به رسمیت شناخته و این یقین وجود داشت که شرکت کمونیست ها درجنبش کردستان به تشکل کارگران و ارتقای آگاهی آنان کمک میکند. درواقع بهمین دلیل بود که جنبشی که ابتدا از طرف کمونیست ها جنبش مقاومت نامیده میشد، به جنبش انقلابی خلق کرد تغییر نام پیدا کرد و اغلب جریانهای چپ و کمونیست ایران به انقلابی بودن آن اذعان داشتند.
در28 مرداد 1358 خمینی فرمان حمله به کردستان را صادر کرد . یورش وحشیانه حکومت اسلامی به کردستان آزمون دیگری بود برای کمونیست ها . آزمون از این لحاظ که حزب بورژوا ناسیونالیست کرد ، بنا به سنتی که داشت وبنا به بنیه‌اش از لحاظ نیروی نظامی و امکانات مادی و لجستیکی اگرچه به راحتی میتوانست مقاومت کند، اما خواستگاه واقعی خودش سازش و بند وبست با جمهوری اسلامی بود، برای قربانی کردن مطالبات حق طلبانه مردم کردستان ؛ درحالیکه کمونیست های کردستان وظیفه خود میدانستند، توده‌های مردم را که حقیقتا” خواهان مبارزه و مقاومت بودند، سازمان دهند و رهبری کنند. مقطع حساسی بود ودرآن وقت نیز تصمیم کومه‌له‌ برای شرکت در مقاومت مسلحانه، مساله ساده‌ای نبود.
کومه‌له‌ دراین آزمون سربلند بیرون آمد ومتعاقب آن اغلب سازمانهای چپ و کمونیست نیز به صف مبارزه و مقاومت مسلحانه دردفاع از جنبش حق طلبانه مردم کردستان پیوستند. جنگهای قهرمانانه پیشمرگان مقاومت و مبارزه گسترده توده‌های مردم و تلفات فراوان نیروهای حکومت جمهوری اسلامی در کمتراز 4 ماه موجب شد که خمینی فرمانش را لغو کند وموقتا” زمزمه سازش سردهد.
دراین دوره کسب محبوبیت و اجتماعی شدن کومه‌له‌ در شهرهای کردستان ، عملا” به سایرجریانهای مدافع طبقه کارگر نشان داد که اعتماد بنفس اش برای شرکت درمقاومت مسلحانه و جنبش انقلابی مردم کردستان تصادفی نبوده وناشی ازاستراتژی درستی است که نهایتا” ذهنیت طبقه کارگر را ارتقا میدهد. درواقع با این استراتژی واتخاذ تاکتیک های درست و انقلابی بود که کومه‌له‌ قادرشد نه تنها بدون دغدغه ووسواس روشنفکرانه که آن زمان در میان چپ ایران رایج بود درهیأت نمایندگی خلق کرد در( مذاکره باجمهوری اسلامی ) شرکت نماید، بلکه با پافشاری کومه‌له‌ درمقابل جاه طلبی ها وانحصارطلبی های حزب دمکرات ، سرانجام موفق شد حضور سازمان چریکهای فدائی خلق ایران را نیز بعنوان یکی از اعضای هیأت نمایندگی خلق کرد به حزب دمکرات بقبولاند.
دردوره‌ای که کردستان آزاد بود با تلاش کومه‌له ، حاکمیت مردمی در قالب شورا، تقریبا” در سراسر کردستان در محل کار و زیست مردم تحقق پیداکرده‌بود. قوانین ارتجاعی جمهوری اسلامی در کردستان محلی از اعراب نداشت و شوراهای مردمی در شهرها و روستاها حاکم بر مناسبات توده‌های مردم بود . کردستان مکان أمن کمونیست ها و آزادیخواهان سراسر ایران شده‌ بود.
یک جریان کوچک مارکسیستی بااتخاذ مشی و سیاست درست ، اکنون به آن چنان قدرتی تبدیل شده بود که نه تنها بورژوازی کردستان قادر نبود آن را حذف کند، بلکه توطئه مشترک جمهوری اسلامی و جریانهای محلی نیز قادرنشد ره به جائی ببرد.
قبلا” درمورد چگونگی شکل گیری نظام جمهوری اسلامی در نتیجه انقلاب توده‌های مردم مختصرا” عرض کردم ، چون نظام جمهوری اسلامی ، نظامی نبود که درنتیجه اراده مستقیم سرمایه‌داران ایران و نمایندگان سیاسی آن زمان این طبقه از قبیل جبهه ملی و نهضت آزادی وحزب ملت ایران به قدرت رسیده باشد، اگرچه بدلیل ویژگی که داشت، درمجموع سرمایه‌دای ایران و کلیه جریانهای بورژوازی و امپریالیزم آمریکا وحتی بلوک شرق موئید آن بودند و این نظام را برای متوقف کردن انقلاب وادامه نظام سرمایه‌داری مناسب میدانستند، اما بطور واقعی رمز موفقیت این رژیم در گرو پیشبرد موازی دو مسأله مهم بود ؛ اول اینکه بتواند انقلاب را به تمامی شکست دهد و دیگری اینکه قادرباشد، راه حلی برای بحران اقتصادی ایران که بانی اصلی انقلاب ایران وتلاشی رژیم پهلوی بود، پیدا کند .
پیشبرد موازی این دو وظیفه برای رژیم جمهوری اسلامی چندان ساده نبود. اگرچه درجبهه سرکوب انقلاب موفقیتهائی بدست آورد، اما شکست تام و تمام انقلاب درگرو این بود که قادرباشد بحران اقتصادی حاکم براقتصاد ایران را علاج کند و دور تازه‌ای از رونق اقتصادی و انباشت سرمایه و افزایش سود را فراهم نماید . پیروزی دراین زمینه هم بدلیل کسیختگی شیرازه نظم تولیدی و هم بدلیل نوپا بودن راه حل نئولیبرالیزم ، فضا را آن چنان برحاکمان تازه‌ بدوران رسیده جمهوری اسلامی تنگ کرد که تنها راه نجات نظام را در اعاده وضعیتی میدید که حکومت پهلوی طی سالها خدمت به سرمایه‌جهانی و امپریالیزم آمریکا بدست آورده بود و آن برسمیت شناختن ایران بعنوان قدر قدرت منطقه بود. امری که قبول آن برای سرمایه‌جهانی وامپریالیزم آمریکا با توجه به ساختار سیاسی رژیم جمهوری اسلامی ساده نبود.
حکومت جمهوری اسلامی برای اعاده این موقعیت میبایست ضمن وادارکردن توده‌های مردم به عقب نشینی از مطالبات انقلابیشان، آنان را در صحنه نگهدارد . استفاده از احساسات ضدامریکائی توده‌های مردم برای نگهداشتن آنان درصحنه موجب تسخیر سفارت آمریکا و استفاده از احساسات ناسیونالیستی مردم برای ایجاد وشرکت دادن آنان در یک جنگ ارتجاعی منطقه‌ای سرانجام موجب جنگ باعراق شد.
دوردوم حمله رژیم به کردستان دراوائل بهار1359 شروع شد . این دوره تا سلطه تدریجی نیروهای نظامی حکومت جمهوری اسلامی برکردستان حدودا” یک دهه طول کشید. دراوائل این دوره، ازجریانهای چپ غیرازکومه‌له ، کادرهائی از سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر ، اتحادیه کمونیست ها ، چریکهای فدائی خلق ایران وسازمان فدائیان (اقلیت) نیز شرکت داشتند ومتعاقبا” بخش زیادی از رهبری و کادرهای اتحاد مبارزان کمونیست نیزبه کردستان آمدندبودند تا پروسه تکوین برنامه حزب کمونیست ایران را بهمراه کومه‌له‌ پیش برند.
دراین دوره تمامی این جریانها ” حق تعیین سرنوشت ” را به نحوی دربرنامه خود قید کرده‌بودند وشرکت درجنبش انقلابی خلق کرد را یکی از وظایف خود تعریف کرده‌ ، به سهم خود وبه میزان توانی که داشتند برای پیشبرد آن تلاش میکردند.
یادآوری مقطع تشکیل حزب ازآن جهت برای چپ حاشیه‌ای حائز اهمیت است که ذهنشان را فعال کند و بیاد آورند ؛ کومه‌له‌ای را که این آقایان به آسانی ناسیونالیست خطاب میکنند، همان کومه‌له‌است که خواهان حق تعیین سرنوشت است . برای تحقق شرایطی مبارزه میکند ، که در آن شرایط توده‌های مردم کردستان بتوانند بدون نگرانی از تهدیدات و اعمال فشارهای نظامی، پلیسی، سیاسی و اقتصادی آزادانه ازاین حق خود استفاده کنند. این کومه‌له‌ همان کومه‌له‌ای است که همواره توده‌های مردم کردستان را با این ایده ترویج کرده که تنها و تنها با مبارزه برای یک اعتلای انقلابی درسراسر ایران و سرنگونی رژیم اسلامی وبرقراری آزادیهای بدون قید و شرط سیاسی است ، که چنین شرایطی ایجاد میشود وکارگران و زحمتکشان کردستان میتوانند و مخیراند هرگونه که میخواهند از حقی که برای تعین سرنوشت سیاسی خود دارند استفاده کنند. واقعبینانه ترین راه رفع ستم ملی ازمردم کردستان ، از دید کومه‌له‌ ، مشارکت مردم کردستان دریک جنبش انقلابی سراسری به منظور سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری حکومتی است که تمامی حقوق دمکراتیک مردم را تأمین میکند.
“برای کمونیست ها مبارزه طبقاتی تا سرنگونی مناسبات سرمایه‌دارانه تولید، تالغو مالکیت خصوصی، تا استقرارشیوه تولید سوسیالیستی، تا تکامل آن به کمونیزم ولغوکامل دولت و طبقات امری دائمی ، بی وقفه و خارج از اراده ماست. کمونیست ها منافعی جدا از منافع طبقه کارگر ندارند. کمونیست ها منافع تنگ نظرانه حزبی و تشکیلاتی را به منافع طبقاتی طبقه کارگر ترجیح نمیدهند. کمونیست ها مخالف هرگونه ستمی هستند و در هرجنبشی که بتواند، زمینه رشد فکری و ذهنی طبقه کارگر را برای اتحاد و تشکل یابی هرچه بیشتر این طبقه فراهم کند شرکت میکنند. ”
کمونیست ها، چندین نسل است که استراتژی و تاکتیک های خود ازاین اصول مانیفست استنتاج کرده‌اند. اگر کمونیستی ریگ درکفش نداشته باشد و با وجدان کمونیستی که منتج از علم مبارزه طبقاتی، راستگوئی و واقع بینی است، به تاریخ کومه‌له‌ و نقش این جریان در جنبش مردم کردستان برای رفع ستم ملی نگاه کند، متوجه میشود که استراتژی کومه‌له‌ بدون زیگ زاگ ، درهمان جهتی است که در مانیفست آمده‌است.
دراین مقطع رژیم خمینی با استفاده ازاحساسات ضد آمریکائی توده‌های مردم موفق شد نه تنها اذهان آنان، بلکه حتی اذهان احزاب و سازمانهای چپ را نیز متوهم و مغشوش کند . حزب توده بدون هیچ تردیدی بزرگترین حامی مبارزات باصطلاح ضد امریکائی رژیم خمینی شد و دراین راستا به یکی از عوامل رژیم برای به شکست کشاندن انقلاب ایران و جنبش انقلابی مردم کردستان تبدیل گردید و بانفوذی که در حزب دمکرات داشت موجب اولین انشعاب که به انشعاب ” گروه هفت نفره ” مشهور است، شد. زمینه انشعاب در سازمان فدائیان خلق ایران فراهم شد و اکثریت این سازمان نیز همانند حزب توده به یکی از پشتیبانان حکومت اسلامی تبدیل شد. حزب رنجبران و اتحادیه کمونیست ها به دفاع از میهن مشغول شدند وبقیه سازمانها نیز بعضا” شکست تام و تمام انقلاب را به رسمیت شناختند وعملا” حکم به انحلال خود دادند . رزمندگان و پیکار بسرعت متلاشی شدند وبخشی از نیروی مسلح سازمان پیکار به حزب کمونیست ایران پیوست.
کومه‌له‌ بدون کمترین تردید، با ارزیابی که از علل جنگ ایران و عراق و هم چنین مخالفت های رژیم اسلامی با آمریکا داشت ، ماهیت این جنگ را ارتجاعی ارزیابی کرد وپیامش به کارگران و زحمتکشان ایران و عراق، این بود که در این جنگ شرکت نکنند و به گوشت دم توپ دو دولت ارتجاعی منطقه تبدیل نشوند. دراین مقطع زمانی (8 سال جنگ که موجب کشته و مجروح شدن بیش از یک میلیون از مردم ایران گردید وبیش از 1000 میلیارد دلار خسارت مالی به بار آورد) وجود جنبش انقلابی مردم کردستان و کار تبلیغی و ترویجی کومه‌له‌ در طول 8 سال جنگ ارتجاعی میان ایران و عراق ، موجب شد ، اولا” برخلاف سایر مناطق ایران ، تبلیغات حکومت در مبارزه ضدامپریالیستی و دفاع از اسلام و دفاع از وطن، هیچوقت از طرف کارگران و زحمتکشان و توده مردم کردستان جدی گرفته نشد، ثانیا” جمهوری اسلامی از ترس اینکه جوانان کردستان به نیروهای پیشمرگ ملحق نشوند، تقریبا” سربازگیری را از منطقه کرد نشین حذف کرده بود، چون میدانست اگر در این رابطه به مردم فشار بیاورد، آنان بجای سربازی به نیروی پیشمرگ ملحق میشوند. این توازن قوا بطور واقعی میزان تلفات مردم کردستان را نسبت به سایر مناطق ایران فوق العاده کاهش داد. مطمئنا” اگر کمونیست ها در این جنبش شرکت نمیداشتند و با ارزیابی که چپ حاشیه‌ای، امروز از این جنبش دارد، خود را کنارمیکشید، بورژوا- ناسیونالیست های کردستان در همان قدمهای اول، این جنبش و مطالبات آن را تا سطح کنترل پاسگاههای ژاندارمری کردستان تقلیل میدادند ومطمئنا” میزان تلفات و اذیت و آزار توده‌های مردم کردستان درطول 8 سال جنگ ایران و عراق به مراتب چندین برابر بیشتر از تلفاتی میشد که مجموعا” مردم کردستان در طول 33 سال مبارزه و مقاومت با جمهوری اسلامی تقبل کرده‌اند.
حکومت جمهوری اسلامی با درهم کوبیدن یک به یک سنگرهای انقلاب درسراسرایران (به جز کردستان ) وباقتل عام زندانیان سیاسی ومنزوی کردن احزاب وسازمانهای لیبرال ، ازجمله نهضت آزادی، جبهه ملی و حزب ملت ایران ، موجبات تلاشی سازمانهای چپ، ازجمله حزب توده و اکثریت سازمان فدائیان و رزمندگان و پیکار رانیز فراهم کرد وبساط رقیب اسلامیش را که درشورای ملی مقاومت تجمع یافته‌بودند، درهم پیچید. کومه له با مبارزه برای کسب مطالبات رفاهی و اقتصادی کارگران و اقشار زحمتکش جامعه، مقابله با خرافات و عقب ماند گی های سنتی، پشثيبانی از مبارزه انقلابی زحمتکشان روستا، مبارزه عليه ستم کشی زنان و با تکيه بر آگاهگری و بيدار ساختن توده های وسيع، پايه نفو ذ خود را وسيعاً گسترش داده است . حزب دمکرات بر عکس در مقابله با رشد فزاينده نفوذ شعارها وسياستهای کارگری و سوسياليستی هر چه بيشتر به انکار سرمايه داری بودن کردستان و انکار موجوديت طبقه کارگر پرداخته و به اين ترتيب تلاش نموده است سرما يه داری را بمثابه عامل بقای همه نابرابری ها و _ ازجمله ستم ملی _ از تعرض توده ها مصون دارد . در سير مبارزه طبقاتی حادی که بين اين گرايشها در کردستان ادامه داشت، حزب دمکرات بيش از پيش در مقابله با کومه له به بقايای عقب ماندگی های سنتی، خرافات و تعصبات ارتجاعی اتکاء می کند . اما آگاهی سیاسی ، تجربيات توده های کارگر و زحمتکش و سطح توقعات آنها امروزه در کردستان در حدی است، که چينن دست آويزهايی نمی توانند بقای طولانی مدتی بيابند و حزب دمکرات بعنوان جريانی که سرسختانه در مقابل واقعيت های جديد جامعه کردستان می ايستد بناچار درانزوای بيشتر، بی افقی سياسی عميق تر و خصومت سياسی شديدتر با جريان کمونيستی فرو ميرفت.

— در پاسخ به اين سير نزولی و اين بحران و سردرگمی سياسی است که حزب دمکرات به آخرين حربه خود در مقابله با کومه له، يعنی بکار بردن نيروی نظامی، در ابعاد سراسری دست می برد . جنگ با کومه‌له‌ برای حزب دمکرات در ادامه سياست هميشگی اين حزب در سنگ اندازی بر سر راه رشد آگاهی و سازمانيابی طبقاتی کارگران و آشناشدن توده های زحمتکش به حقوق پايه ای خويش بود. حزب دمکرات که قادر نبود به طريق سياسی از رشد و گسترش آلترناتيو کارگری وکمونيستی در ميان توده ها جلوگيری کند، تلاش نمود تا بزور جنگ و از راههای قهر آميز آن را متوقف سازد و موقعيت ازدست رفته خود را بنيروی اسلحه اعاده نمايد.
سياست کومه له دراين جنگ دفاع از تشکل مستقل پرولتری درکردستان و تضمين وتثبيت دست آوردهای سياسی و اجتماعی جريان کمونيستی بود . برای کومه له پيروزی در اين جنگ بمعنای خنثی شدن سياست ضد انقلابی حزب دمکرات و کنار زدن موانعی بود که حزب بورژوازی بر سر راه آگاهگری و سازمان يابی کارگران و زحمتکشان و گسترش فعاليت کمونيستی قرارمی داد.
حزب دمکرات پس از سه سال و نيم جنگ نتوانست نيروی نظامی کومه له را به عقب نشينی از مواضع سياسی و طبقاتی خويش ناگزير کند، بر عکس خود وی از لحاظ سياسی به انزوا کشانيده شد، عدم توانايی و ناکامی خويش را در تحقق هدفهای ارتجاعيش بتمامی لمس کرد و عليرغم ميل خويش در انظار همگان بنمايش گذاشت وسرانجام از لحاظ توانايی عملی خويش موقعيتی پيدا کرد که دیگر قادر به ايجاد اخلال و مزاحمت جدی بر سر راه فعاليت کومه له نبود.
مبارزه طبقاتی درجامعه کردستان، همانند سایر جوامع سرمایه‌داری، نه تنها ازلحاظ اقتصادی، بلکه از لحاظ سیاسی نیز دردوگرایش مهم اجتماعی درطول سالیان متمادی درجنبش رفع ستم ملی درکردستان ایران، تجلی یافته‌است. هریک از این دو گرایش استراتژی وتاکتیک های مختص به خود را دارند. تاکتیک های مبارزاتی کومه‌له‌ برای حل مساله ملی درکردستان ایران ومبارزه برای به پیروزی رساندن این جنبش نشأت گرفته ازاستراژی سوسیالیستی کومه‌له‌ است . این استراتژی بر ارکان زير متکی است :

طبقه کارگر و زحمتکشان شهری و روستايی نيروی محرکه اصلی جنبش انقلابی در کردستان را تشکيل ميدهند . پيشروی وپيروزی اين جنبش مستقيماً به درجه رشد جنبش سوسياليستی و مستقل طبقه کارگر، متحد شدن کارگران توسط و ازطريق حزب کمونيست خود و اعمال رهبری اين طبقه درجنبش اعتراضی و انقلابی بستگی دارد

شرط لازم پيشروی جنبش انقلابی جدايی توده های کارگر و زحمتکش از افق، آرمانها و سياست های احزاب بورژوايی درکردستان و تقويت کمونيسم در قبال ناسيوناليسم در مقياس اجتماعی است.

پيروزی جنبش انقلابی تنها در شرايط وجود اعتلای سياسی توده ای در کردستان ميسر خواهد بود . درک تفاوت شرايط انقلابی با شراط غير انقلابی و وظايف متفاوتی که در هر يک از اين حالات بر دوش کمونيست ها و جنبش کارگری قرار می گيرد يک پايه اصلی در تبين استراتژی پرولتری در اين جنبش است.

با توجه به تناقضات اقتصادی و سياسی عميق رژيم حاکم، مشقات ناشی از جنگ ايران و عراق و نارضايتی عميق توده های مردم در سراسر ايران وقوع بحران سياسی، بی ثباتی رژيم و برآمد سياسی يک امکان مادی و واقعی است . در چنين شرايطی، بويژه در کردستان که کمونيسم و کومه له يک نيروی مشوثر اجتماعی را تشکيل ميد هد، تسريع اعتلای سياسی از طريق پراتيک هدفمند و سنجيده حزب ما امری عملی است.

تنها يک مبارزه همه جانبه اقتصادی ، سياسی و نظامی ميتواند جمهوری اسلامی را در کردستان در منگنه قرار دهد و مقدمات يک برآمد اعتراضی توده ای و يک تعرض همگانی به موجوديت جمهوری اسلامی در کردستان را فراهم سازد . تلفيق اين اشکال مبارزه در يک سياست هماهنگ اعمال فشار و اعتراض عليه رژيم در کردستان محور وظايف کنونی حزب ما درکردستان است.

سقوط و در هم پاشيدن نيروها و نهادهای حکومت مرکزی و عقب نشينی آن پايان کار نيست . پيروزی تنها با قدرت گيری ارگانهای قدرت توده ای در شهر و روستا و سازمان يابی يک ساختمان قدرت در کردستان کامل خواهد شد . اين قدرت نو ين فوراً مطالبات و برنامه های انقلابی کارگران را به مورد اجرا در خواهد آورد . شرط لازم تحقق اين امر نه فقط غلبه برنيروهای حکومت مرکزی بلکه جلوگيری از تلاشهای احزاب بورشژوايی در کردستان برای جايگزين کردن نهادهای قدرت حکومت مرکزی با ارگانهای فوق مردمی بورژوازی محلی خواهد بود.

تضمين نهايی تداوم پيروزی، در هم شکستن قطعی قدرت بورژوازی در سطح سراسری است . کردستانی که در آن جنبش انقلابی قدرت حکومت مرکزی را در هم شکسته باشد برای نگهداری دستآوردهايش نمی تواند به چيزی جز يک انقلاب سراسری در ايران اتکاء نمايد. پيروزی در کردستان برای ما حلقه ای در تحقق استراتژی سراسری کارگران در ايران است.

(( منبع : قطعنامه ارکان استراتژی کومه‌له‌ در جنبش کردستان)) (تأکید از من )

اتکا به نیروی کارگران و زحمتکشان کردستان برای بسرانجام رساندن حل مساڵه کرد درکردستان ایران، صرفا” ازتعلق ایدئولوژیکی کمونیستی ما نیست، بلکه مربوط به واقعیت های سیاسی جامعه ایران و موقعیت عینی طبقه کارگراست.
این مهمترین تفاوت ما باچپ حاشیه‌ای است. آنان وجود گرایشات اجتماعی را نه درطبقات اجتماعی، بلکه در تشکیلاتها جستجو میکنند ودقیقا” باتوسل به این حربه بود که هزیمت خود را از جنبش کردستان ، جنبشی که در آن سهیم بودند، توجیه کردند.
درپوشش منزه‌طلبی، مبارزه طبقاتی را به آنچنان کلاف سردرگمی تبدیل کردند که بیش از دو دهه است قادر نشده‌اند اشتباهات خود را اصلاح کنند.
محمد نبوی
30 سپتامبر2013