محمد مراد امینی – اعتصاب و تحصن معلمان مریوان در سال 1356

اعتصاب و تحصن معلمان مریوان در سال 1356

در دهه چهل شمسی دبیرستان مریوان محل اعتراض و مبارزات گسترده دانش آموزان و معلمان مبارز علیه اهانت و کتک زدن به دانش آموزان بود. این مبارزات توانست فضای آموزشی آن دوران را به نفع دانش آموزان تغییر دهد. در جریان این مبارزات اولین نسل فعالین چپ و کمونیست در مریوان بار آمدند. بخش قابل توجهی از دانش آموزان ایندوره کمونیست شدند و اکثریت آنها بعد از پایان تحصیلات خود بطور آگاهانه به کار معلمی رویی آوردند. این طیف از معلمان دائما در حال مبارزه با سیستم عقبمانده آموزشی و پارتی بازیها در آموزش و پرورش و حیف و میل روسای آن بودند.

در سالهای 1350 دولت وقت و وزارت آموزش و پرورش یک وعده در روز جیره خشکبار و میوه به دانش آموزان میداد. این مواد خوراکی بنام “سهمیه غذائی” مشهور بود. در اوایل شروع این برنامه سهمیه روزانه هر دانش آموزی خوب و به اندازه کافی بود. ولی کم کم از مقدار آن کاسته شد. ما معلمین چپ در منطقه متوجه این نکته شدیم. برای مقابله با کم شدن سهمیه ها ما هم تصمیم گرفتیم آمار دانش آموزان را که هر بار در هنگام تحویل تغذیه تحویل می دادیم بالا ببریم. این راه هم برای مدت محدودی جواب گرفت. دست اندر کاران این کار میدانستند ما آمار ها را بالا برده ایم و بر روی خود نمی آوردند. در عوض به میزان بسیار کمتری “سهمیه” ها را تحویل میدادند. در همان دوران خشکبار و میوه دانش آموزان سر از بازارهای شهر مریوان و سنندج در آورد. عده ای از روسا و دست اندر کاران حیف و میل “تغذیه” به سرعت ثروتمند شدند، خانه و ماشین و زمین خریدند. کم کم متوجه شدیم از وزارت آموزش و پرورش تا شهر و شهرستانها شبکه بزرگی مشغول این کارند و هر کسی سهم خود را بر می دارد و در آخر کار مقدار بسیار ناچیزی به دانش آموزان میرسد.

ما معلمین کمونیست برای جلوگیری از اینکار چند بار دور هم جمع شدیم و جلسه گرفتیم. حتی مردم شهر می دانستند ماجرا از چه قرار است. آخرهای هر هفته در این رابط با اکثر معلمان صحبت می کردیم تا راهی پیدا کنیم. عاقبت قرار بر این شد در روز شنبه یکی از هفته های اواخر اردیبهشت 1356 بطور دسته جمعی به نزد رئیس آموزش و پرورش برویم و موضع را طرح کنیم. همین کاررا کردیم و در سر موعد حدود 15 نفر معلم جمع شدیم در اطاق کار رئیس را کوبیدیم و داخل شدیم. رئیس خیلی تعجب کرد. انتظار اینکه این تعداد معلم بطور دسته جمعی وارد دفتر شوند نداشت. یکه خورد و اما به روی خو نیاورد. با احترام ما را پذیرفت و شروع به تعارفات و پذیرایی از ما نمود. بطور مفصل و دقیقی موضوع را با او در میان گذاشتیم. تا جائی که در نظر دارم اعتراض معلمان روستاها به دخالت ندادن آنها در امتحانات “نهائی” که از دانش آموزان کلاس پنجم منطقه گرفته میشد موضوع دیگر ما بود. از او خواستیم این موضوع را پیگیری کند و نتیجه اش را به اطلاع ما برساند. رئیس آموزش و پرورش علی اشرف رجبی که متاسفانه اسمش را فراموش کرده ام جواب داد حتما دنبال این ماجرا را خواهم کرفت و شما در در جریان میگذارم. ما بیرون آمدیم و هر کس به محل کارش رفت. مطمئن بودیم اقدام جدی نخواهند کرد و موضع را ماستمالی میکنند.

تقریبا سال تحصیلی و امتحانات به آخر رسیده بود که یک روز تقریبا صبح بود پستچی در خانه را زد و یک نامه از آموزش و پرورش به دستم داد ورفت. باز کردم نامه خیلی کوتا و مختصر بود. نامه خطاب به من در آن نوشته بودند ازاین تاریخ به عنوان اخلال در کارهای آموزش و پرورش از معلمی اخراج هستید. لباس پوشیدم و نامه را تو جیبم گذاشتم و به چهار راه مرکز شهر که یکی از مکانهائی بود که می توانستی در انجا رفقا و دوستان و همکاران را ملاقات کرد رفتم. در لحظه اول رفیق مجیدحسینی را دیدم. او هم یکی از شرکت کنندگان در جلسه با رئیس آموزش و پرورش و از جمله معلمین معترض به حیف و میل “سهمیه” ها و نحوه بر گزاری امتحانات بود. از مجید سوال کردم آیا نامه ای از اداره آموزش و پرورش دریافت کرده است. گفت هیچ نامه ای دریافت نکرده ام. سپس باهم به قهوه خانه “سیفی ها” رفتیم و من نامه را در آوردم و آنرا خواندیم. در مورد چگونگی برخورد به این ماجرا صحبت کردیم. مطمئن بودیم که همچنین نامه اخراجی را برای کسان دیگری هم فرستاده اند. قرار گذاشتیم فورا دست به کار شویم. همه دوستان معلم شهر و روستا و شرکت کنندگان در این اعتراض را در جریان بگذارم. برای فردای همانروز در میان درختان بلوار پائین تر از میدان “باوه رشید” وعده جلسه گذاشتیم و به همه گفتیم سر موعد به آن جا بروند. روز بعد سید مجید را دیدم گفت برای منهم نامه اخراجی آمده است. در جلسه جمعی ما معلمین معلوم شد که 5 نفر از ما اخراج کرده اند. از جمله: 1- مجید حسینی 2 – فروخ کاوه 3- محمد مراد امینی(خودم) 4- رئوف کهنه پوشی 5- عبه نودینیان. محتوای همه نامه ها یکی بود امضای پای آنها مدیرکل آموزش و پرورش استان کردستان و رئیس ادره آموزش و پرورش شهرستان مریوانبود. برای ما معلوم گردید که اخراج ما با اطلاع و توافق مدیر کل استان انجام گرفته است. این پنج نفر از جمله معلمین فعال و کمونیست در منطقه بودند.

در مدت چند روز همه معلمین و مردم شهر در جریان اخراج ما قرار گرفتند. جلسات کوچک و بزرگ متعددی در میان معلمین مبارز برای پیدا کردن راه مقابله و اعتراض گرفته شد. همه بر این عقیده بودیم که باید فورا دست بکار شویم و نباید در برابر این احکام ناعادلانه سکوت کرد. نظرات در این رابطه متفاوت بود. تعدادی بر این عقیده بودند با نامه نگاری و شکایات صرف میشود مسئله حال کرد. اکثریت ما بر اقدام دسته جمعی و اعتراض مستقیم معلمین بعنوان اصل اعتراض و در حاشیه آن نامه و شکایات تاکید می کردیم. عاقبت نظر دوم تبدیل به تصمیم جمعی ما شد. اولین اقدام رفتن دسته جمعی ما به نزد رئس رئیس اموزش و پرورش مریوان بود. او گفت حکم قطعی است و امکان لغوش نیست. بدنبال آن برای قانع کردن تعداد هر چه بیشتر معلمان برای شرکت در این ماجرا و رفتن دسته جمعی به نزد مدیر کل استان در سنندج دست بکار شدیم. این کار ما نزدیک به یک ماه یک ماه طول کشید. نزدیک به چهل نفر معلم جمع شدیم و با چند مینی بوس به سنندج رفتیم. جناب مدیرکل از پذیرفتن ما سر باز زد و اجازه ورود را نمی داد. ما بدون توجه به جوابی که از منشی و بقیه کارمندان گرفتیم تقریبا با زور وارد دفتر کار مدیر کل شدیم. ناچارا ما را به سالن بزرگی هدایت کردند و گفتند در آن منتظر مدیر کل باشیم. بعد 15 تا 20 دقیقه مدیر کل آمد و و خواهان لغو اخرج ها شدیم. جناب مدیر سرش را بالا آورد و گفت خودتان را اذیت ندهید کار تمام شده است. این افراد دیگر عضو پرسنل اداره ما نیستند.هیچ قانونی دیگر نمی تواند که این حکم را لغو کند و این افراد را به سر کارشان باز گرداند. ماهم در جواب مدیر کل گفتیم ما وظیفه داشیم که بیایم پیش تو و قانونا ماجرا حل را کنیم. انتظار داشتیم به ما جواب دهید و ماجرا را حل نمائید زیرا که این حکم ها ناروا هستند. دوباره مدیر کل حرفش را تکرار کرد و گفت هیچ قدرتی نیست در ایران بتواند این حکم را لغو کند. یکی از معلین کمونیست و مبارز رئوف کهنه پوشی از سر جایش بلند شد و جلو رفت تا کاملا به مدیر کل نزدیک گردید و با صدای بلند و رسا گفت این قدرت را ما در مریوان داریم. عاقبت این حکم را لغو خواهیم کرد. در همانجا مدت یک ما ه که به مدیر کل و مقامات مسئول وقت دادیم. گفتیم این یک ماه را منتظر می مانیم اگر حکم ها لغو نشود ما کارمان را شروع خواهیم کرد. مدیر کل دوباره حرفش را تکرار کرد و گفت هیچ کاری نمی توانید بکنید. ما گفتیم باید جواب گو باشید و مسئولیت اقدامات بعدی ما بعهده شما است. بدنبال این صحبت ها بیرون آمدیم. همه ما از دادن جواب روشن و قاطع به مدیر کل خوشحال بودیم. تصمیم گرفتیم با همین قاطعیت ماجرا را ادامه دهیم.
همان روز قبل از بازگشت به مریوان در سنندج و در مسیر راه قول قرارها را گذاشتیم. تصمیم گرفتیم در این یک ماه به حالت انتظار نه نشینیم. این مدت فرصت خوبی برای آماده کردن زمینه اقدامات بعدی ما بود. معلوم بود از نظر مقامات کار تمام است و جواب همان است که در مریوان و سنندج دریافت کردیم. یک ماه تمام شد و همانطوریکه انتظار می رفت خبری را دریافت نکردیم. چند روزی به آخر مهلت یک ماه مانده بود بیشتر از ده نفر از معلین کمونیست در خارج از شهر جلسه ای گرفتیم. بعد از بحث و گفتو گو زیاد به این نتیجه رسیدیم که در سالن اداره آموزش و پرورش تحصن کنیم. عده ای مخالف بودند. بحث های زیادی پیش آمد و حتی بر خورد محافظه کارانه به این قضیه زیاد بود. اما اکثریت ما معتقد بودیم بدون اقدام قاطعانه به هیچ جائی نمی رسیم و راهی غیراز تحصن و اعتصاب وجود ندارد. تصمیم قطعی شد تحصن راه بیندازیم، هر کسی می خواهد بیاید و روز روز وساعت را تعین کردیم. هر یک از ما قرار بود به تعداد معینی از معلمان خبر دهیم تا در این تحصن شرکت نمایند و در روز تعیین شده به اداره آموزش و پرورش مریوان بیایند. در روز قرار در تیم های 2 و 3 و پنج نفره وارد سالن اداره شدیم. در همان ساعت اول حدود 30 تا 35 نفر در راه انداختن تحصن شرکت نمودند. ما شروع تحصن را به رئیس آموزش و پرورش مریوان اطلاع دادیم. در طول روز اول تاشب مرتب به تعداد ما اضافه میشد. روز دوم بیشتر خانواده تحصن کننده ها به ما ملحق شدند. در روزهای سوم تا چهارم خیلی از کارگرو زحمتکشان مریوان و روستاهای مریوان و از جمله مردم زحمتکش دارسیران همراه زن و بچه هایشان به ما پیوستند. تحصن خیلی سریع به تحصن بزرگ توده ای تبدیل شد. اوایل نیروهای دولتی تحصن را جدی نگرفتند. در بعد از ظهر روز سوم آنها هم شروع کردند و نیروی انتظامی شهربانی و ژاندارمری و ارتش دور تا دور اداره آموزش وپرورش را محاصره کردند. خبر رسید میخواهند به ما حمله کنند. با پخش این خبر در شهر مردم بیشتری به ما پیوستند. همه ما آماده برای مقاومت در برابر حمله به تحصن شدیم. دو راننده کمپرس یکی بنام فاتح مدرسی و دیگری که اسمش را به خاطر نمی اورم چوب های دستی و پاره آجر زیادی برای ما آوردند. در عرض چند لحظه همه آنها را به بالای پشت بام اداره منتقل کردیم. چند نفر از زنان زحمتکش دارسیران همراه گهواره بچه هایشان جلو در ورودی را گرفتند. در واقع یک دیوار گوشتی را ساخته بودند و فرمانده های این نیروی 3 گانه را به وحشت انداخته بودند. فرماندهان این نیروها و رئیس ساواک در نزدیک ساختمان در وسط خیابان به بحث جدل تندی با هم مشغول بودند. محاصره ساختمان تا ساعت 8 شب ادامه داشت.

قبل از همه ارتشیان به به پادگان بر گشتند. نیم ساعت بعد از رفتن آنها نیروهای ژاندارمری و شهربانی محوطه را خالی کردند. بدنبال آن تحصن کنندگان به جشن و پایکوبی پرداختند. اما در همان حال از طرف تحصن کنندگان اطلاعیه ای صادر شد در آن آمده بود که نباید این موفقیت ما را از امکان حمله آنها غافل کند. شاید شب بعد از خوابیدن سرو صداها به ما شبیخون بزنند. آن شب تعداد زیادی از ما تا صبح نگهبان بودیم و بیدار ماندیم. صبح زود مواد خوراکی و میوه از طرف تعدادی از کارمندان و بازاریان برای ما آمد. در روز پنجم تحصن تعداد تحصن کنندگان بیشتر از 400 نفر گردید. روزانه تعداد ما بسیار بیشتر از این بود. اهالی بسیاری از روستاهائی که معلمین آنها در تحصن بودند و مردم شهر و محله دارسیران به ما می پیوستند. در روز ششم تحصن بازاریان شهر نماینده ای پیش ما فرستادند و ضمن اعلام پشتیبانی از تحصن اعلام کردند هر روز نهار تحصن کنندگان را تا مین خواهند کرد.

تحصن خیلی خوب به پیش میرفت اما از طرف اداره آموزش و پرورش و مقامات دولتی هیچ خبری راجع به اخراجیها و لغو حکم نبود. اما بزرگ شدن هر روزه تحصن موجب نگرانی آنها گردید. کارهای اداری به تمامی تعطیل شده بود. مدارس زیادی بعلت تحصن معلمان تعطیل بودند. در روز هفتم صبح زود ساعت 8 رئیس آموزش وپرورش شهرستان مریوان سرو کله ش پیدا شد. چند نفر از معلمین جلوش ایستادند و از او سئوال کردند. او گفت هیچ خبری نیست و از دست من هیچ کاری برنمی آید. اما گفت مرا مجبور کرده اند نامه حکم اخراجها را امضا کنم. بخاطر دارم که رفیق مبارز جان باخته رئوف کهنه پوشی با عصباتیت گفت پس چرا اینجا آمدی؟ رئیس اداره مریوان جواب داد من هم آمده ام که به تحصن شما ملحق شوم. نیمه هفته دوم تحصن سر وکله مدیر کل آموزش و پرورش استان کردستان پیدا شد. جلو در ورودی معلمین دورش گرفتند و گفتند چرا به اینجا آمده اید؟ گفتند اجازه ورود به اینجا را نمی دهیم. مدیر کل سعی می کرد خون سردی خود را حفظ کند جواب داد که من هیچ کاری نمی توانم بکنم من را مجبور کردند که پا ی نامه را امضا کنم. دو باره رئوف و چند معلم دیگر گفتند تا لغو حکم ها اینجا خواهیم ماند. آنها را مجبور به لغو آنها خواهیم کرد. بعد مدیر داخل شد اما متحصنین از مدیر کل بی نهایت عصبانی بودند. عاقبت گفت باور کنید من و رئیس اداره آموزش و پروش مریوان هیچ دخالتی نداشته ایم مجبورمان کردن نامه را امضا کنیم. این دستور وزارت کشور و اداره اطلاعات و امنیت مرکز بود. آنها دستور د ادند و ما اجرا کردیم. بعد گفت من در اینجا اعلام می کنم و می گویم که این حکم ناروا و ناحق است. به این دلیل از همین ساعت منهم به این تحصن ملحق می شوم. در روزهای آخر هفته دوم بود ازطریق کمیته پی گیری تحصن مژده مژده سر داده شد و همین الان به ما گفتند حکم اخراج همکاران معلم لغو شده است و تا یک ساعت دیگر تلگرافش را دریافت می کنیم. رئیس آموزش و پرورش گفت از همین امروز این معلمین می توانند به سر کارشان برگردند. بعد دریافت این خبر مسئله دریافت حقوق دوره اخراجی ما 5 نفر اخراجی طرح گردید. خواهان پرداخت حقوق این دوره شدیم. مدیر کل و رئیس اداره مریوان گفتند این مدت این معلمین استخدام اداره ما نبوده اند و حقوقی به انها تعلق نمی گیرد. کمیته تحصن اعلام کرد پس تحصن ما ادامه خواهد یافت. شما این معلمین را اخراج کرده اید و به گفته خودتان اخراجها ناروا و نا حق بوده است و شما باید حقوق آنها را بپردازید. تحصن ما تمام آن روز بر سر این مسئله ادامه داشت در آخر روز به این خواست ما جواب مثبت دادند. به این ترتیب تحصن دو هفته و چند روزه ما با موفقیت کامل به پایان خود رسید. شور و هیجان ما و مردم شرکت کننده در تحصن به اوج خود رسید. این تحصن نمونه بر جسته ای حرکت مشترک توده های مردم و کمونیست ها و از نوع بی نظیر آن در جامعه آن دوران ایران بود.

در آخر این نوشته یاد رفقای کمونیست و جانباخته رئوف کهنه پوشی، عبدالله نودینیان، عطاررستمی، امین مصطفی سلطانی، محمود سلیمانی، محمد شهبازپناهی، حسین پیرخضری، حسین مصطفی سلطانی، جلال نسیمی، علی ناصرآبادی، احمد امیری، لطیف نیک پی و موسی شیخ الا اسلامی را که در سازماندهی این حرکت نقش داشتند گرامی میداریم.

12 بهمن 1393
محمد مراد امینی