محمد حسین مهرزاد – مروری برتحولات داخل و خارج کشور!

محمد حسین مهرزاد
مروری برتحولات داخل و خارج کشور!

وضعیت منطقه
افزایش فشارهای اقتصادی دراثر رشد تورم در چند سال گذشته کارگران و اکثریت جامعه را چند درجه زیر خط فقر قرار داده است. دولت روحانی با تمام توان سعی کرده که از انفجار اجتماعی جلوگیری نماید. تحریم ها که هر روز حلقه ی محاصره ی آن تنگتر می شد گردش سرمایه را مختل کرده بود و وضعیت زندگی کارگران و مردم را نیز در سراشیب تندی قرار داده بود. اعتراضات ناشی از دستمزدهای معوقه و یا مبارزه برای مطالبه ی افزایش دستمزد گسترش یافت و شرایط به سمت آن می رفت که دولت و کارفرماها از پرداخت دستمزد کارگران و کارمندان عاجز باشند. البته این مبارزات پراکنده و فاقد سازماندهی لازم بودند. در نهایت جمهوری اسلامی در این بازی دو سرباخت که میلیاردها دلار برای دستیابی به بمب اتم هزینه کرد تا قدرت منطقه ای خود را تثبیت نماید، موقعیت خود را در خطر دید و ناچار به عقب نشینی شد. هر چند مبارزات و اعتراضات توده ای و کارگری افزایش یافت اما مبارزات کارگران و دیگر مردم، عامل اصلی عقب نشینی نبود بلکه این فشار قدرت های جهانی سرمایه داری بود که جمهوری اسلامی را عقب راند. همانطور که اشاره شد مبارزات کارگران و مردم در سطحی پراکنده وجود داشت.
در جریان مذاکرات اتمی چند نکته قابل تعمق وجود دارد. اول این که جمهوری اسلامی ناچار شد تغییر کاربری اصلی ترین صنایع هسته ای را بپزیرد و این یعنی عقب نشینی وسیع در این مورد و فاصله گرفتن با امکان ساخت بمب اتم. هر چند هنوز مذاکرات به نتیجه نهایی نرسیده و مدرک معتبری بین طرفین به امضا نرسیده است و سرنوشت آن هنوز هم در هاله ای از ابهام قرار دارد، اما چشم انداز آن وجود دارد که جمهوری اسلامی شروط پنج باضافه یک را به معنای تغییر وسیع در ساختار و کاربری صنایع هسته ای بپذیرد.
دوم این که پنج باضافه یک و در راس آن دولت اوباما هم حاضر شده تحریم ها را بردارد و فشار بر جمهوری اسلامی را کاهش دهد. در این مورد باید تعمق بیشتری به خرج بدهیم. اختلاف شدید و کم سابقه ی جمهوری خواهان و اسراییل با دولت دمکرات های اوباما بیانگر واقعیتی مهم است. دولت اوباما و پنج باضافه یک، قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی را تا حدودی به رسمیت شناخته اند و می خواهند آن را تحت کنترل و مهار قرار دهند. اما جمهوری خواهان – مجلس سنا و دولت اسراییل – مخالف توافق و صرفا مهار جمهوری اسلامی هستند. آنها معتقدند تحریم ها نه تنها باید ادامه یابد بلکه باید افزایش یابد و گزینه نظامی نیز می تواند روی میز باشد و در صورت لازم در دستور کار قرار گیرد. تضاد آنها در برخورد با جمهوری اسلامی به شدت بالاگرفت وبا دعوت ناتانیاهو به مجلس سنا، بدون هماهنگی با دولت آمریکا و دیگر تحرکات سنا به اوج خود رسید. در واقع خط آنها این است که قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی باید به سرعت هر چه بیشتر از بین برود، اما دولت اوباما و پنج باضافه یک، هزینه های این مسئله را با توجه به پتانسیل جمهوری اسلامی در منطقه خطرناک می دانند و مبارزه فرسایشی و مهار جمهوری اسلامی و جلوگیری از پیشروی بیشتر او را در دستور کار دارند. اکنون موضوع بازدید از سایت های نظامی ایران نیز نه تنها موضوع مورد اختلاف پنج باضافه یک با جمهوری اسلامی است بلکه موضوع اختلاف برانگیز در حکومت ایران نیز شده است. به هر شکل جمهوری اسلامی در موضع ضعف در مذاکرات، تلاش دارد تا هر چه ممکن است چیزهای کمتری از دست بدهد.
تناقض در برخورد با جمهوری اسلامی در منطقه نیز خود را نشان می دهد. قدرت های منطقه ای مثل عربستان و ترکیه از برخورد دولت اوباما با جمهوری اسلامی ناخشنود هستند و از سوی دیگر سودای قدرتمند شدن بیشتر در منطقه را در سر می پرورانند. اکنون دولت آمریکا نیز برای اینکه در منطقه همچنان قدرتمند باشد، ناچار است با دیگر کشورها و نه فقط جمهوری اسلامی بلکه با متحدین خود مثل عربستان و ترکیه نیز دست و پنجه نرم کند.

پس از شروع جنگ داخلی سوریه و سپس عراق به نظر می آمد که قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی به شدت به خطر افتاده. اما حمایت همه جانبه جمهوری اسلامی از حکومت بشار اسد و مسلح کردن شیعیان عراق و در نهایت قدرت گرفتن حوثی ها در یمن، جمهوری اسلامی را همچنان به مثابه یک قدرت منطقه ای سرپا نگهداشته است. هر چند دولت متحد جمهوری اسلامی در سوریه تضعیف شده و در گیر جنگی بدون چشم انداز پیروزی بالفعل است، اما جمهوری اسلامی تداوم قدرت منطقه ایش را در باز کردن جبهه های جدید تحقق بخشیده است. جمهوری اسلامی صدها هزار از شیعیان را در عراق سازماندهی و مسلح کرده است که “حشد الشعبی” نامیده می شوند. حشد الشعبی ساختار سیاسی و نظامی کاملا مشابه بسیجی های ایران دارند. حدود صدها هزار حشدی عراقی قطعا نه فقط در آینده سیاسی عراق بلکه هم اکنون نیز در توازن قوا و فشار بر قدرت سیاسی بسیار موثر هستند. آنها می توانند نقشی همانند حزب الله لبنان را در عراق ایفا کنند. حکومت عراق پس از مالکی که ترکیبی از گرایش غرب و جمهوری اسلامی را در خود دارد، با وجود نیروهای حشدی و همسایگی ایران، شدیدا به جمهوری اسلامی باج و امتیاز می دهد و برای پیروزی بر داعش هم به نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا نیاز دارد و هم به نیروهای شیعه. نیروهای ائتلاف یک قدرت خارج کشوری هستند و نفوذ زیادی در توده ها ندارند، اما مزدوران شیعه، قدرتی بزرگی هستند که ریشه در جامعه عراق دارند و در نتیجه نمی توان آنها را نادیده گرفت. حشدی ها در نبردهای تکریت و دیگر درگیری های این دوره حتی قدرتمندتر از ارتش عراق به نظر می رسند. با وجود ادامه جنگ داخلی در عراق، ایران و عراق حجم بالای روابط تجاری و اقتصادی دارند که بیشترین آن، صادرات ایران به عراق است و جدیدا صادرات سلاح نیز حجم قابل توجهی از صادرات ایران را به خود اختصاص داده است. برخلاف سوریه که سلاح و دیگر کالا ها رایگان در اختیار حکومت اسد قرار می گیرد، جمهوری اسلامی پول سلاح و دیگر کالا ها را از عراق می گیرد و حجم صادرات بالایی با این کشور دارد.
جمهوری اسلامی جای پای دیگری نیز در عراق برای خود ایجاد کرده است. حکومت اقلیم کردستان عراق تحت رهبری مسعود بارزانی تا قبل از جنگ و حضور داعش در عراق، کاملا به غرب و ترکیه نزدیک بود و روی خوشی به جمهوری اسلامی نشان نمی داد. فقط اتحادیه میهنی به جمهوری اسلامی نزدیک بود که در چند سال گذشته، با انشعاب “گوران” و بیماری طالبانی و دیگر اختلافات درونی بر سر رهبری بیش از پیش تضعیف شد. اما با کشیده شدن جنگ به کردستان عراق و کمک تسلیحاتی و نظامی جمهوری اسلامی به حکومت اقلیم کردستان عراق، روابط بین حکومت اقلیم و جمهوری اسلامی بهبود یافته و مسعود بارزانی همانند دولت عراق نه تنها با غرب بلکه با جمهوری اسلامی نیز روابط گرمی برقرار کرده و این امر در سیاست خارجی و تجاری آن نمود داشته است . مسعود بارزانی در جریان نشست اتحادیه عرب، زمانی که منصور هادی رییس جمهور سابق یمن سخنرانی کرد نشست را ترک نمود تا به جمهوری اسلامی چراغ سبز نشان دهد. پسر بارزانی هم در مصاحبه ای با تی وی آمریکا اعلام کرد ما هنوز از کمک تسلیحاتی جمهوری اسلامی برخورداریم و از جمهوری اسلامی متشکریم. البته رابطه کردهای عراق با جمهوری اسلامی و حکومت مرکزی عراق از مولفه های پیچیده و بسیاری تاثیر می گیرد و نمی توان آنها را همانند حشدی ها متحد جمهوری اسلامی دانست. کمک تسلیحاتی جمهوری اسلامی نیز صرفا برای بهبود روابط با آنها است. در مجموع با وجود بی ثباتی و جنگ در عراق جمهوری اسلامی برگ های برنده ی زیادی برای بازی در آینده سیاسی عراق دارد و منافع اقتصادیش را از این طریق تامین خواهد کرد.
یمن نمونه دیگری است که نشان می دهد جمهوری اسلامی برای جبران ضعف هایش جبهه ای جدید ایجاد کرده تا منافع منطقه ایش را تقویت کند. قدرت گرفتن حوثی ها هر چند با حمله سنگین هوایی عربستان مواجه شده اما به دو دلیل تا کنون موفق نبوده. اول اینکه حملات هوایی بیشترین تلفات را به غیر نظامیان وارد کرده و تا کنون حدود دو هزار نفر از غیر نظامیان کشته شده اند و زیربناهای حیاتی جامعه را تخریب کرده است. آب آشامیدنی و سوخت نایاب شده و سیصد هزار نفر مسکن خود را از دست داده اند. این مسئله انزجار زیادی نسبت به حکومت رقیب جمهوری اسلامی یعنی عربستان ایجاد کرده و از این زاویه بُرد با جمهوری اسلامی است. از سوی دیگر، سرنوشت جنگ در نهایت در روی زمین تعیین خواهد شد. حوثی ها حمله توپخانه ای را به شهر های مرزی عربستان آغاز کرده اند(شهر نجران) و به احتمال زیاد – با خط داده شده از طرف جمهوری اسلامی – می خواهند جنگ را به خاک عربستان بکشانند و این امر در صورت گسترده شدن، برای عربستان بسیار خطرناک است. زیرا عربستان در خاک خود، چیزهای خیلی بیشتری از یمن برای از دست دادن دارد. عربستان نیز تلاش دارد تا حوثی ها را در محاصره و تنگنا قرار دهد تا سلاح و مهمات به آنها نرسد و مهمتر از آن اینکه توانسته رهبری ائتلافی از کشورهای منطقه را بدست بگیرد و این، شرایط بهتری برای تبدیل شدن به قدرت منطقه ای برای عربستان ایجاد می کند. نه فقط کشورهای حاشیه ی جنوبی خلیج فارس بلکه کشورهایی مثل مراکش،مالزی و مصر نیز دراین ائتلاف باعربستان شرکت دارند.
به هر شکل افزایش تنش و جنگ ها در منطقه، قطب بندی ها را افزایش داده و جمهوری اسلامی با برگ های خود بازی انجام داده که هر چند درگیر جنگ های متعددی است اما از شکستش نیز جلوگیری کرده است. اما این اختلافات و جنگ ها هر چند موقعیت سیاسی جمهوری اسلامی را در منطقه حفظ کرده اما نمی تواند موقعیت اقتصادی بالفعلی برایش داشته باشد) بجزموردعراق). زیرا جنگ هزینه دارد و بخش اعظم هزینه های جنگ برای حمایت از متحدین انجام می شود. اما بر اثر این هزینه ها، فشار اقتصادی بر کارگران و مردم در ایران به شکل غیر مستقیم همچنان ادامه دارد و چشم اندازی برای تغییر آن وجود ندارد. تنها تلاش جمهوری اسلامی، بالفعل، برای حفظ همین شرایط است و بالقوه هم تلاش دارد تا منافع بیشتر و با ثبات اقتصادی در منطقه برای خود ایجاد نماید و آن را در خدمت اقتصاد داخلی و منافعش قرار دهد. البته حفظ قدرت منطقه ای نیز خود از اهمیت بسیاری برای جمهوری اسلامی برخوردار است چرا که اهرم های فشار بر خود را کم می کند و قدرت های جهانی ناچارند در معادلات و مذاکرات خود، این قدرت را در نظر بگیرند.
هر چند موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه و در داخل یک به یک نیست و موقعیت طبقه کارگر در ایران تعیین کننده است، اما تضعیف جمهوری اسلامی در منطقه، جمهوری اسلامی در داخل را نیز تا حدودی تضعیف خواهد کرد. در مجموع آنچه جمهوری اسلامی را بیش از هر چیز همچنان سرپا نگهداشته نه بهبود شرایط اقتصادی و نه حفظ موقعیت منطقه ای آن است بلکه ضعف های بزرگ طبقه کارگر و سوسیالیست هاست که باعث شده تا توازن قوا همچنان به نفع جمهوری اسلامی باشد و جرقه های متعدد مثل تجمع سراسری معلمان و یا اعتراضات مهاباد و دهها تجمع و اعتصاب دیگر کارگری که اینجا و آنجا انجام شده و می شود،هم نتوانند باعث ایجاد تحولی بزرگ گردند. مبارزه طبقاتی کارگران موانع بازدارنده بزرگی مثل فقدان تشکل های توده ای، فقدان حزب قدرتمند کارگری، فقدان آلترناتیودر داخل و در مقیاس جهانی و … دارد و با وجود اعتراضات و اعتصابات کارگری و توده ای، همواره دچار چالش و کم تحرکی در پیشروی می شود و جریانات غیر کارگری و بورژوایی قدرت تاثیر گذاری منفی بر آن دارند. یاس و سرخوردگی نتیجه دیگر این ضعف ها است.
به هر شکل میزان قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی می تواند تاثیراتی بر حفظ موقعیت رژیم در داخل کشور هم داشته باشند. در جریان جنبش سال 88 که رژیم نیروهای سرکوبش را در تهران متمرکز کرده بود و هزاران مزدور را از شهرستان های کوچک به تهران آورده بود، شایع شد که بعضی از سرکوبگران به زبان عربی حرف می زنند و نیروهای حزب الله لبنان هستند. این موضوع در حد شایعه باقی ماند. رژیم در آن مقطع نیروهای سرکوب به اندازه کافی داشت و کار به جایی نرسید تا رژیم به فکر استفاده از ظرفیت های منطقه ایش باشد. اما واقعیت این است که در شرایطی بحرانی تر که حکومت خود را در معرض سرنگونی ببیند، قطعا از ظرفیت های منطقه ایش استفاده خواهد کرد. اکنون جمهوری اسلامی این دامنه را افزایش داده و چند صد هزار مسلح حشدی در عراق و در همسایگی ایران و یا حوثی ها در یمن را متحد خود دارد. آیا آنها روزی به درد سرکوب کارگران و مردم ایران نخواهند خورد؟ قطعا جمهوری اسلامی برای بقای خود از هر امکان و نیرویی استفاده خواهد کرد و در جنگ های طبقاتی پیش رو این مولفه ها را نیز باید در محاسبات سیاسی در نظر گرفت.
ارزیابی از موقعیت دشمنان طبقه کارگر ایران در منطقه، هم از این زاویه ضروری است که یک ارزیابی واقعی از اردوگاه قدرت سیاسی است و هم از این زاویه که ما سوسیالیست ها باید تلاش کنیم تاهر چه بیشتر ماهیت جمهوری اسلامی در منطقه را افشا کنیم و حتی نشان دهیم که قدرت های درگیر در منطقه، نه تنها سنگ مردم را به سینه نمی زنند بلکه از آنها برای منافع خود سوء استفاده کرده و زندگی آنها را به مخاطره می اندازند. همه ی قدرت های منطقه ای در فجایع انسانی که رخ داده شریک جرمند. از طرف دیگر سوسیالیست ها و نیروهای مردمی نیز باید تلاش کنند تا در منطقه متحدینی بیابند و به یکدیگر کمک کنند تا ارتجاع بر منطقه و تمام شئونات زندگی آنان حاکم نگردد. راه حل های مردمی مبارزه مثل راه حل روژاوات از این جمله اند. سوسیالیست ها و جریانات و نهادهای انقلابی و مردمی هر چه بیشتر تقویت و متحد گردند، امکان ایجاد سدی در مقابل تهاجم ارتجاع رو به رشد در خاور میانه، بیشتر خواهد بود. حاکم شدن و پیشروی جریانات و باندهای ارتجاعی منطقه ای، مبارزه کارگران را تحت الشعاع قرار می دهد و به حاشیه می برد. اینکه همیشه و صرفا –همانند کمونیست های کارگری- ادعا کنیم که جمهوری اسلامی در حال تضعیف و افتادن است دردی را نه تنها دوا نمی کند بلکه سوسیالیست ها را در تاکتیک و استراتژی دچار ذهنی گرایی و کژ راهه می کند.(1)
اول ماه می و شرایط داخل کشور
اول ماه می امسال در ایران از دو زاویه قابل بررسی و مرتبط با موضوع مورد بحث ما است. بیانیه مشترک تشکل های کارگری و تاکیدشان بر مطالبه ی حداقل دستمزد سه میلیون تومانی در شرایطی که فضای پلیسی و بگیرو ببند فعالین کارگری برای بازداشتن آنها از برگزاری مراسم روز کارگر وجود داشت و با وجود اختلافات و تناقضات بسیار بین جناح راست و چپ جنبش کارگری، گامی موثر و با ارزش بود که فعالین راستین جنبش کارگری با همت و درایت بسیار به نتیجه رساندند. در فضای استبدادی ایران به ثمر رسیدن چنین کاری به فعالیتی وسیع و سخت نیاز دارد و این یک پیروزی برای جنبش کارگری است و دست فعالین کارگری را برای به ثمر رساندن چنین کار شاقی باید فشرد. اما با وجود همه ی تلاش ها و فعالیت ها، امکان برگزاری مراسم بزرگ و قابل توجه در اول ماه می وجود نداشت و عملا مراسم هایی پراکنده و محدود برگزار شد. همانطور که دیگر مبارزات طبقه کارگر ایران پراکنده و محدود است. این واقعیت بار دیگر ضعف کارگران در توازن قوای طبقاتی را نشان می دهد. واقعیت همین است که می بینیم و استبداد حاکم به شدت راه های برگزاری مراسم روز جهانی کارگر را بر کارگران بست. مراسم روز جهانی کارگر در همه ی دنیا برآیندی از صف آرایی و موقعیت طبقه کارگر است. حتی در کشورهای باصطلاح آزاد نیز، میزان شرکت کنندگان،نفوذ گرایشات راست یا رفرمیست و یا چپ، قدرت و نفوذ مراسم های دولتی و میزان پشتیبانی از آن و غیره در اول ماه می، انعکاسی از موقعیت و صف آرایی های سیاسی درون جنبش کارگری است. در کشورهای استبدادی نیز هر چند کارگران به تمامی نمی توانند عرض اندام کنند اما به هر شکل میزان قدرت و توانایی بسیج کارگران نشان می دهد که به چه میزانی قدرت دارند و یا در بالانس قدرت دست پایین یا بالا را دارند و تا چه حد می توانند خود را تحمیل کرده و قدرت سیاسی را وادار به عقب نشینی کنند. اول می هر سال، شاخصی نه مطلق اما مناسب و نزدیک به واقعیت در ترسیم نمودار توازن قوای طبقاتی است. اینکه کارگران تا چه حد توانسته اند در سال گذشته و یا سال های گذشته قدرت سیاسی را به عقب برانند، با اول می می توان آن را محک زد. سال های 58 و 59 در ایران، با وجود تهاجم چماقداران، مراسم های چند هزار نفره و بزرگ انجام می شد. دهها مراسم توسط جریانات و گرایشات مختلف برگزار می شد و در بسیاری از کارخانه ها نیز کارگران مستقلا مراسم باشکوهی برگزار می کردند وصدها شورای کارگری وجود داشت. این نتیجه انقلابی بود که طبقه کارگر در آن نقش زیادی داشت و با وجود تمام توهمات و کژراهه ها هنوز وسیعا در صحنه ی سیاسی بود و مردم نیز وسیعا در اجتماعات و اعتراضات شرکت داشتند و آزادی را پاس می داشتند. اما در دهه های شصت و هفتاد نمی شد به برگزاری علنی و نیمه علنی مراسم اول می فکر کرد. هزاران کارگر سوسیالیست و پیشرو کشته و یا زندانی شده و هزاران نفر فراری بودند و یا ناچارا ایران را ترک کرده بودند. اما در دو دهه ی گذشته فعالان کارگری و تحرکات درون طبقه تا حدودی شرایط را تغییر داده اند و مراسم اول ماه می اینجا و آنجا علنی برگزار می گردد. اما برگزاری مراسم های اول می طی سال های گذشته با وجود افت و خیز ها همچنان با سد قوی استبداد روبرو است و دستگاه سرکوب، توان جلوگیری از شرکت توده های کارگر و پیوستن آن ها به فعالین کارگری در اول می را دارد و نهاد فاسد خانه کارگرنیز همچنان بخشی از کارگران را به دنبال خود می کشد. واضح است که پتانسیل های موجود در جنبش کارگری ایران بسیار زیاد است و کافی است فضای استبدادی شل و یا برداشته شود. در چنین صورتی پیوند بین فعالین کارگری و بدنه طبقه کارگر به سرعت افزایش خواهد یافت و روند رشد مبارزه تصاعدی می شود. اما به هر حال، نمی توان و نباید با اما و اگر ها سرمایه گذاری کرد. نه جمهوری اسلامی خود کنار خواهد رفت و نه از درون دچار فروپاشی خواهد شد. بلکه تنها در جریان مبارزه ی سخت و قهر آمیز طبقه کارگر است که چنین وضعیتی تحقق خواهد یافت. در حال حاضر طبقه کارگر قادر نیست چنین کاری را به سرانجام برساند چرا که ضعف های اساسی که بر شمردیم، پاشنه آشیل او هستند و در نتیجه مبارزه گام به گام هم با استبداد حاکم و هم در راستای برطرف کردن ضعف های درونیش حیاتی است. نمی توان از روی آنها جهش کرد و یا آنها را نادیده گرفت و با خیالبافی طبقه کارگر را به تحرک واداشت. مبارزه طبقاتی به مثابه امری ابژکتیو خود را تحمیل می کند. واقعیات سرسختند، حتی اگر نادیده گرفته شوند. اگر خانه کارگر موفق می شود بخشی از کارگران را بدنبال خود بکشد و مقصر را نه جمهوری اسلامی بلکه کارگران شریف مهاجر افغان معرفی کند، ناشی از این واقعیت است که هزاران و میلیون ها کارگر سرخورده، چشم انداز تحولات انقلابی را پیش روی خود نمی بینند و آلترناتیو کارگری برای آنها وجود ندارد. در چنین فضایی است که نه تنها یاس و سرخوردگی و خودکشی را شاهدیم بلکه جریانات ارتجاعی مثل خانه کارگر می توانند بر موج خشم کارگران سوار شوند و تقصیر را به گردن کارگران افغانی و … بیندازند.
برآیند مجموعه ی رویدادها موقعیتی است که جمهوری اسلامی و طبقه کارگر دارند. سیاست و تاکتیک سوسیالیست ها برای پیشروی باید بر مبنای این واقعیت ها طراحی و اجرا شود. هر چه از واقعیات فاصله داشته باشیم به همان نسبت امکان پیشروی برای کارگران ضعیفتر خواهد بود. تاکتیک و سیاست های سوسیالیست ها بر جنبش کارگری تاثیر گذار است. در طول تاریخ چپ غیر کارگری ایران، ذهنی گرایی و ولونتاریسم همواره ضربات سنگینی بر پیکر جنبش کارگری و مردمی ایران وارد کرده است؛ از زمان مبارزات چریکی و جدا از طبقه و توده گرفته تا چپ های ولونتاریستی چون کمونیست های کارگری که بدون طبقه کارگر و بدون در نظر گرفتن شرایط، تلاش داشته اند یک شبه ره صد ساله بروند و به نیابت از طبقه کارگر قدرت را تسخیر کنند (2). تاریخ چپ ایران سرشار از این ذهنی گرایی ها و خیالبافی ها است. اما این بیماری فقط مختص چپ غیر کارگری نیست و هر جریان و گرایشی که نتواند مبارزات طبقه کارگر را در همان سطح که جریان دارد و با وجود تمام نقاط ضعف اساسی و تعیین کننده ببیند، دستخوش شکست و یا حداقل حاشیه ای شدن خواهد شد. کم نبوده و نیستند چپ هایی که با کارنامه ای طولانی از فعالیت و تجربه، دستخوش بیماری ذهنی گرایی هستند و به همین دلیل هرگز نتوانسته اند اجتماعی یا توده ای شوند. باید از خود بپرسیم چرا جرقه هایی که چندان هم کوچک و ضعیف نیستند باعث انفجار اجتماعی نمی شوند؟ اگر نخواهیم راه دوری برویم و فقط چند ماه گذشته را بررسی کنیم، نمونه ها زیاد است: اعتراضات و تجمعات کارگری در اعتراض به دست مزدهای معوقه و یا پایین بودن دستمزد، تجمعات سراسری معلمان، وقایع اجتماعی مثل واقعه ی اخیر مهاباد و … هر چند همه و هر یک از اینها به نوبه ی خود موثرند و جرقه هایی قابل توجه می باشند، اما از سوی دیگرضعف های درونی طبقه کارگر را نشان می دهند که همچون زنجیری بر دست و پایش سنگینی می کند. اگر طبقه کارگر حزب رزمنده و نیرومندی داشت که در تحرکات طبقه کارگر و مردم منشا اثر بود، اگر تشکل های توده ای کارگری وجود داشتند که می توانستند مبارزات پراکنده کارگران را به هم پیوند دهند و اگر هزاران کارگر در تشکل های مستقل سازماندهی داشتند، هر جرقه ای می توانست منشاء اثر بزرگی باشد و چه بسا آغازی باشد بر موقعیت انقلابی.
وضعیت اقتصادی ایران که میلیون ها نفر را زیر خط فقر قرار داده و فاصله طبقاتی را چند برابر بیشتر از گذشته کرده است، به تنهایی نمی تواند طبقه کارگر را در موقعیت کسب قدرت قرار دهد. مولفه های برشمرده دیگر که بتوانند دره ی موجود بین وضعیت موجود و کسب قدرت را پر کنند، بسیارند. مولفه های ذکر شده هر چند خود به تنهایی عامل رقم زدن شرایط انقلابی نیستند و هر کشور سرمایه داری درگیر بحران اقتصادی شدید ممکن است درگیر بحران سیاسی نیز بشود. اما در یک بحران سیاسی مثل سال 88 نیز که میلیون ها نفر در خیابان ها بودند، طبقه کارگر نتوانست از فرصت استفاده کند چرا که فاقد مولفه های ضروری برای دوقطبی کردن جامعه بود. وانگهی برای اینکه طبقه کارگر بتواند خود شرایط انقلابی را رقم بزند، هر چند شرایط اقتصادی تعیین کننده است اما آمادگی طبقه کارگر خود عامل تحرک بسیار زیاد و قوی در جنبش است. تصور کنیم که کارگرانی که حزبی بزرگ و قوی در طبقه کارگر دارند و یا تشکل های توده ای کارگری بسیاری وجود دارند که کارگران را برای مطالبات پایه ای با هم متحد می کنند و در نهایت آلترناتیوی کارگری که جامعه آن را به رسمیت بشناسد و برای آن اعتبار قائل باشد، خود می توانند تا حدودی عامل تغییر شرایط باشند. رابطه متقابل این دو پدیده- بخش متشکل طبقه کارگر و شرایط اجتماعی – را باید شناخت و نقش موثر هر یک در تغییر دیگری، کلید قفل تحولات انقلابی است.
اردیبهشت 94

1- مشی احزاب کمونیست کارگری پس از کنگره سوم نه تنها بر مبنای کسب قدرت بدون حضور طبقه کارگر قرار گرفت بلکه، ذهنی گرایی در تحلیل از شرایط برای توجیه امکان کسب قدرت بدون حضور و آمادگی طبقه کارگر نیز همواره رکنی اساسی در تحلیل هایشان شد. نمونه ی اخیر آن مصاحبه ی تلویزیونی کیوان جاوید با حمید تقوایی در مورد تحولات یمن است که بدون در نظر داشتن پیشروی های متحدین جمهوری اسلامی صرفا بر ضعف و عقب نشینی مدام جمهوری اسلامی تاکید دارد.
2- به چهار رساله منصور حکمت به نام های حزب و جامعه، حزب و قدرت سیاسی، حزب و شخصیت ها و سناریوی سیاه سفید مراجعه شود.

به نقل از نشریه به‌پیش! شماره ۸۷ – ۲۵ ژوئن ۲۰۱۵