محمد حسین مهرزاد – آرایش جدید در کشمکش های جهانی، منطقه ای وایران

آرایش جدید در کشمکش های جهانی، منطقه ای وایران

محمد حسین مهرزاد – نوامبر 2015

به موازات تعمیق بحران اقتصادی جهانی، شاهد افزایش اختلافات قدرت های جهانی و منطقه ای و گسترش جنگ های منطقه ای هستیم. کاپیتالیسم غرب به رهبری آمریکا بخشی از راه حل بحران را در کسب بازار های جدید می بیند و روسیه در مقیاس جهانی و جمهوری اسلامی در مقیاس منطقه ای دو نیروی کاپیتالیستی هستند که با تضعیفشان منافع امپریالیست های غربی تامین می شود. روسیه وارث بخشی از منافع شوروی سابق در جهان است. اما قدرتش به اندازه ی شوروی در دوران جنگ سرد نیست و در نتیجه خارج کردن مناطق تحت نفوذ روسیه در دستور کار قدرت های غربی است. جمهوری اسلامی نیز که پس از جنگ با عراق راه قدرت منطقه ای شدن را طی کرد یکی از کانون های مورد هدف غرب است.

سوار شدن بر موج جنبش توده ای در دستور کار همه ی طرف های متخاصم است. غرب با مکانیزم های دمکراسی و حقوق بشری، امکانات بیشتر، متحدین بیشتر و قدرت نظامی برتر، امید پیروزی در میدان نبرد را دارد. نمونه ی اکراین و ائتلاف منطقه ای علیه داعش از این جمله است. حکومت جدید اکراین در پی موج نارضایتی از دولت متمایل به روسیه بر سر کار آمد و به جز کریمه که به روسیه پیوست، اکنون فقط بخش کوچکی از شرق اکراین تحت نفوذ روسیه است و در حالت بحرانی و جنگی بلاتکلیف مانده است. در واقع اکراین بین روسیه و غرب تقسیم شد و غرب موفق به بلعیدن بخش بیشتری از این کیک شد.

طی یک سال گذشته شاهد تشدید تضادهای کاپیتالیسم غرب با روسیه هستیم به طوری که روسیه از جمع هشت کشور صنعتی  بیرون رانده شد. تحریم های اقتصادی غرب ضربه ای بر اقتصاد روسیه وارد کرد که حدود سی درصد  ارزش پول روسیه را کاهش داد.  

هر چند چین نیز در شرق آسیا در دریای پاسیفیک با آمریکا سرشاخ شده و در پی اختلاف بر سرجزایری با ژاپن، فیلیپین و ویتنام، آن ها را به اشغال خود در آورد و این امر در روابطش با آمریکا تاثیر گذاشت، اما موضعی به مراتب محتاطانه تر در رابطه با غرب دارد.  اقتصاد چین در مقایسه با روسیه بسیار متفاوت است. تولیدات چین در جهان بسیار بیشتر و متنوعتر از روسیه است و در دنیای غرب نیز بازار وسیعی برای کالاهای چینی وجود دارد و لذا چین تلاش دارد تا این موقعیت را حفظ کند و البته موقعیت جهانی و منطقه ایش را نیز در نظر دارد. به همین دلیل بیشتر سیاست بینابینی و و محتاطانه با غرب را پیش گرفته است. در جریان مذاکرات اتمی 5+1 با جمهوری اسلامی هم، چین چنین سیاستی داشت. موضع بینابینی گرفتن و یکی به میخ و یکی به نعل زدن، بیشتر می تواند منافع چین را در این دوره تامین کند. چرا که مناسبات نزدیکی هم با روسیه دارد و هم با غرب و از این هر دو بهره می برد. ظهور بحران اقتصادی در چین و کاهش سی درصدی ارزش سهام، چین را در موضع محافظه کارانه ی بیشتری در برخورد با غرب قرار می دهد. اگر اقتصاد روسیه فقط بر دو محور صادرات نفت و تسلیحات قرار دارد در عوض تنوع کالاهای چینی قابل شمارش نیست.

اما تضادهای بلوک های کاپیتالیستی به همین ها خلاصه نمی شوند. در خاور میانه بلوک های قدرت دیگری شکل گرفته اند که در عین حال که به غرب نزدیک هستند نافرمانی هایی در راستای تبدیل شدن به قدرت منطقه ای دارند. عربستان و ترکیه از این جمله اند.

خاورمیانه تبلور اوج تضادهای جهانی و منطقه ای است. جنگ داخلی در سوریه و سپس درعراق منافع روسیه و جمهوری اسلامی را به خطر انداخت. از یک سو حضور نظامی آمریکا و متحدین منطقه ای و از سوی دیگر تلاش جمهوری اسلامی برای افزایش قدرت نظامی اش در سوریه و عراق به شدت جنگ افزوده است. منافع غرب در ادامه بحران تا فراهم شدن تضمین قدرت سیاسی در این دو کشور است و لذا بیش از آنکه مبارزه اش با داعش برای نابودی آن باشد برای مهار و ادامه ی فاجعه ی انسانی است. حمایت های همه جانبه ی جمهوری اسلامی از حکومت اسد و بسیج هزاران شیعه عراق هنوز راه به جایی نبرده است و حکومت اسد تا دو ماه قبل و تا قبل از اعزام نیروی هوایی روسیه، بخش های بیشتری از سوریه را از دست داد. هر چند حدود 65 درصد مردم در مناطق تحت نفوذ دولت اسد زندگی می کنند و یا به آنجا کوچ کرده اند اما دولت اسد تنها بر یک چهارم خاک سوریه تسلط داشت. تحلیل رفتن ارتش سوریه در چند ماه گذشته بیشتر آشکار گردید و اسد علنا اظهار داشت که ارتش سوریه با کمبود نیروی انسانی مواجه است. استراتژی غرب برای زدن داعش عملا به بعد از سرنگونی اسد لینک بود و در حملات هوایی سوریه نقش جدی ایفا نمی کردند.

در این رابطه تحولاتی رفتاری در جبهه ی مدافعان حکومت اسد شکل گرفت. روسیه که تنها پایگاه و تنها متحدش در خاور میانه را در آستانه نابودی می دید استراتژی جدیدی را در دستور کار قرار داد. البته مسئله تغییر رفتار روسیه تنها به سوریه خلاصه نمی شود. پس از توافق هسته ای 5+1 با جمهوری اسلامی موانع همکاری بیشتر روسیه با ایران از میان برداشته شد.روسیه تلاش می کند با توجه به تشدید تضادهایش با غرب و ضرباتی که به اقتصاد روسیه وارد شده و ضعفش در مواجهه با قدرت اقتصادی و نظامی غرب، متحدینی در سطح جهانی و منطقه ای برای خود دست و پا کند. در مقیاس جهانی تلاش روسیه برای نزدیکی بیشتر به چین است. هر چند چین متحدی مشروط و موردی است و همانطور که گفته شد موضع بینابینی دارد، اما به هر شکل می تواند تا حدودی ضعف اقتصادی روسیه را در مقابل غرب جبران نماید. چین به عنوان یک کشور امپریالیستی بزرگ و قدرتمند در جهان در دکترین روسیه، حداقل می تواند متحدی نسبی باشد. همکاری وسیع روسیه و چین در پیمان اقتصادی شانگهای به همراه تعدادی دیگر از کشورها نقش این دو کشور را در معادلات اقتصادی جهانی بیشتر می کند.

روسیه در منطقه استراتژیک، اقتصادی و سیاسی خاور میانه  بیشتر با جمهوری اسلامی نزدیک و هماهنگ خواهد شد. هر دو دولت در مواجهه با غرب در خاور میانه در موضع مشترک قرار دارند و تمام تلاش ها و هزینه های جمهوری اسلامی در چند سال گذشته، توانسته او را به عنوان یک قدرت منطقه ای حفظ کند اما هزینه سنگینی برای آن می پردازد و درگیر در چند جبهه است. جمهوری اسلامی تلاش دارد تا با اتحاد با روسیه موقعیتش را در منطقه تقویت کند. بنا براین استراتژی نزدیکی و همکاری بیشتر روسیه و جمهوری اسلامی منافع آنها را بیشتر به هم نزدیک می کند. دیدارهای سران سپاه با سران دولت روسیه و سپس ایجاد پایگاه نظامی هوایی در استان لاذقیه سوریه و ارسال تسلیحات جدید و جنگنده ها به سوریه از طریق دالان هوایی ایران و عراق و شروع حملات هوایی به مخالفان اسد، غرب را در موقعیتی جدید قرار داد. چند صد نفر از نیروهای جمهوری اسلامی نیز در یک ماه گذشته به سوریه اعزام شدند  که  در صفوف حزب الله لبنان و ارتش اسد در سوریه می جنگند. بنابر این معادلات نظامی که چشم انداز سرنگونی حکومت اسد را ترسیم می کرد حداقل فعلا منتفی است. همه ی این تحولات در کمتر از یک ماه اتفاق افتاد و جبهه مدافعان دولت اسد تلاش کردند غرب را غافلگیر و در مقابل عمل انجام شده قرار دهند. طبیعتا تسلیحات روسی ارتش زمینی سوریه را نیز تقویت کرده و در موضع تعرض قرار داده است. تغییر معادلات نظامی توسط روسیه و با همکاری جمهوری اسلامی می تواند استراتژی تغییر موضع غرب را در مقابل حکومت اسد دنبال کند. هم اکنون در بین اروپاییان این اتفاق افتاده و نظرات متفاوتی وجود دارد که هنوز به سیاست واحدی در اتحادیه اروپا تبدیل نشده است. آلمان و فرانسه معتقدند حکومت اسد می تواند بخشی از راه حل خروج از بحران و در واقع حکومت آینده باشد و ممکن است این موضع تحت تاثیر سیل مهاجرینی که به اروپا سرازیر شده اند و چشم انداز پایانی بر آن نیست و جنایاتی که در فرانسه انجام شد، قرار داشته باشد. بحران دامان آنها را نیز گرفته و می تواند در این کشورها معادلات سیاسی و اجتماعی را تحت تاثیر قرار دهد.  اما انگلیس به همراه آمریکا هنوز بر رفتن اسد تاکید دارند. دکترین روسیه در سوریه ایجاد دولتی تلفیق شده از منافع غرب و روسیه و ایران است که البته منافع جمهوری اسلامی و روسیه دست بالا داشته و تضمین گردد. به هر شکل اکنون نوبت بازی غرب در میدان سوریه است تا در مقابل دکترین روسیه و جمهوری اسلامی راه حل خود را نشان دهد. ائتلاف جدید شکل گرفته که حکومت عراق را هم تا حدودی همراه کرده  دور جدیدی از بحران و کشمکش های جهانی و منطقه ایست. اکنون تا حدود زیادی آشکار شده که غرب با ائتلافی متشکل از شصت کشور قصد نابودی سریع داعش و پایان دادن به جنگ داخلی عراق و سوریه را ندارند و با ادامه فاجعه ی انسانی به دنبال تحقق منافع و قدرت گیری جریانات سیاسی تامین کننده منافع خود هستند. حال حرکت غافلگیر کننده روسیه در صفحه ی شطرنج سوریه غرب را بر سر دوراهی تغییر یا ادامه دکترین خود قرار داده است. حملات هوایی سنگین به همراه شلیک بیست و چهار موشک کروز از دریای خزر به مناطق مخالفان دولت اسد، بیشتر قدرت نمایی روسیه در مقابل غرب در سوریه است.

فاجعه ی انسانی در سوریه همچنان دستخوش اختلاف قدرت های جهانی و منطقه  است که اکنون وارد مرحله ای دیگر گردیده است. فراموش نکنیم که جمهوری اسلامی یکی از بانیان فجایع و کشتار در سوریه و به طور کلی در منطقه است. با سرکوب وحشیانه اسد در سوریه به حمایت ایران بود که جنگ داخلی براه افتاد و اساسا با شکل گیری گروه های ارتجاعی شیعه توسط جمهوری اسلامی، منطقه رو به جنگ و خونریزی رفت. در جریان کشاکش قدرت ها امپریالیستی و منطقه ای، کُردهای شمال سوریه موقعیت خود را تثبیت کرده و بیشتر نوار مرزی را تحت کنترل خود دارند.

در میانه ی این کشاکش قدرت تنها در این منطقه بود که مردم توانستند عملا راه حلی از خود داشته باشند. اما اینکه راهکار آنها برای ادامه ی زندگی و اقتصاد چیست هنوز در هاله ای از ابهام قرار دارد. دست آوردهای آنها تا همینجا بسیار است و آزادی های سیاسی و اجتماعی تضمین شده اند. حقوق زنان و ملیت ها کاملا به رسمیت شناخته شده است و همه ی اینها فعلا منافع حداقلی را برای مردم تامین می کند. اما اکنون شرایط جنگی است و نمی توان برای همیشه اقتصاد را بر پایه ی شرایط جنگی گذاشت. آنها چه برنامه ای برای آینده دارند؟ کُردهای سوریه و “پ ک ک”  با راه حل جنگ مردمی و عدم اتکا بر قدرت های منطقه ای قدرتمند شد و در کردستان عراق با نجات جان بسیاری از مردم شنگال پایگاهی یافت. در کوه های قندیل نیز که از گذشته حضور داشت، تعدادی از مردم منطقه را جذب کرده و محبوبیت یافته تا آنجا که حکومت اقلیم کردستان عراق قادر به بیرون راندن آنها نیست. اما اکنون با تغییر آرایش سیاسی در منطقه و بخصوص در سوریه، غرب به دنبال متحدینی در سوریه است و کردهای سوریه یکی از گزینه ها هستند. چندی پیش با ارسال پنجاه تن سلاح از طریق هوایی و سازماندادن گروهی از کُردها و مسیحیان همراه با پنجاه تن از کماندوهای آمریکایی، اولین عملیات مشترک با کُردهای سوریه را در اطراف حسکه انجام دادند. اینها چراغ سبز آمریکا به کُردهای سوریه است. در واقع راه حل آمریکایی مساله کُرد، همانند کردستان عراق، برای کردهای سوریه نیز در حال تجویز شدن است. اما نمی توان قضاوت کرد که آیا آنها به این راه حل تن می دهند یا نه؟ روسیه نیز کردهای سوریه را نیروهای تروریست ارزیابی نکرده بنابر این آنها از حملات هوایی روسیه و حملات زمینی ارتش سوریه مصون هستند. آنها نیز به نوبه ی خود تلاش دارند تا کُردها را به طرف خود بکشند. هر چند تنها شرط انقلابی بودن آنها مستقل ماندن نیست و پارامترهای دیگری نیز برای انقلابی عمل کردن ضروری است، اما پیش شرط انقلابی بودن برای آنها مستقل ماندن است. از سویی دیگر آنها زیر تیغ ترکیه هستند و دولت اردوغان اعلام کرد که اجازه نخواهد داد دولت مستقل کرد در سوریه ایجاد شود. به هر شکل مجموع این معادلات، آنها را بر سر دوراهی انتخاب استقلال و یا به زیر پرچم قدرت ها رفتن قرار داده است. در صورت انتخاب گزینه دوم، سیاست رادیکال آنها به قهقرا خواهد رفت. به هر حال، در این شرایط، جنگ با دولت ترکیه ضربات سنگینی به آنها وارد کرده است. آنها هر روزه به سبب  بمباران هوایی جنگنده های ترکیه در کردستان عراق و ترکیه متحمل تلفات زیادی می شوند. وضعیت سیاسی و اجتماعی ترکیه همانند سوریه نیست و عدم درک این واقعیت، لطمات جدی بر این جریان وارد کرده که همچنان ادامه دارد. راه حل ها و مبارزات سیاسی کمرنگ شده و به حاشیه رفته است و جای خود را به عملیات محدود و پراکنده نظامی داده است. تغییر سیاست “پ ک ک” به نفع دولت ترکیه تمام شد که در شرایط  کاهش اعتراضات سیاسی وبا تکیه به برتری نظامی اش، به سرکوب “پ ک ک” اقدام کرده است. هر چند اکنون شرایط دستخوش تغییرات دیگری شده است واعلام آتش بس یکطرفه از جانب پ ک ک برای انتخابات و پس از آن انفجار درمیتینگ کارگران و نیروهای خواهان صلح با کردها در آنکارا و کشته شدن بیش از یکصد نفر و زخمی شدن چهارصد نفر اعتراضات شدیدی را به همراه داشت واعتصاب دو روزه وسیع از طرف سندیکاهای کارگری و صنفی و تظاهرات هزاران نفری علیه حکومت اردوغان صحنه ی سیاسی ترکیه را بار دیگر تغییر داده، اما به هر شکل تاکتیک غلط عملیات نظامی در ترکیه به نفع حکومت اردوغان تمام شد و در نهایت حزب عدالت برنده انتخابات بود. با این حال، حکومت اردوغان دیگر همانند گذشته نمی تواند “آرامش” را برقرار سازد و ترکیه را از تلاطمات سیاسی دور کند.

در منطقه اقلیم کردستان عراق که دولت بارزانی تا چند سال پیش خدایی می کرد و از یکسو با ضعف قدرت دولت مرکزی عراق و از سوی دیگر بر موج توهمات ناسیونالیستی سوار بود و از طریق صادرات مستقل نفت و نزدیکی به دولت ترکیه و گرفتن حق گمرکی کالاهای صادره به عراق از ترکیه ثروت هنگفتی به جیب زدند و شخص مسعود بارزانی و خانواده اش به ثروتمند ترین الیت در عراق تبدیل شد. بر اثر فساد شدید حکومت کاپیتالیستی بارزانی، دو قطبی شدن اقتصاد جامعه به سرعت طی شد. کارگران و کارمندانی که حقوقشان چند ماه به تعویق می افتد شاهد مفت خوران حکومتی هستند که چه در داخل و چه در خارج کشور و غرق در ثروت و تجمل هستند. اعتراضات آرام و پراکنده اینک به موجی از تظاهرات و اعتصابات تبدیل شده است. مردم به جان آمده به دفاتر حزب دمکرات حمله کردند و تا کنون چند نفر از مردم معترض کشته شده اند. از طرف دیگر زمان حکومت دوره ای بارزانی به سر رسیده و قانونا او نمی تواند همچنان بر مسند قدرت بماند. تضادهای حزب دمکرات با دیگر احزاب رقیب نیز بر بحران دامن زده است. همه ی اینها موجد بحران سیاسی بی سابقه ای در کردستان عراق شده است. مردم کردستان عراق علیه قدرتمند ترین حزب این منطقه به میدان آمده اند و طبیعتا دیگر ممکن نیست که این حزب، موقعیت سابق خود را که بر موج توهمات و تعصبات ناسیونالیستی قرار داشت، احیا کند. بحران سیاسی کنونی ضربه ای بزرگ بر ناسیونالیسم در منطقه کردستان است. دولت بارزانی یکی از متحدان مهم برای ترکیه و غرب در عراق است و سرنگونی او می تواند عواقب زیانباری برای آنها به همراه داشته باشد. آنها می دانند که آلترناتیو دیگری برای حکومت اقلیم کردستان که منافع کاپیتالیسم غرب و ترکیه را بر آورده کند وجود ندارد. از یکسو احزاب رقیب – اتحادیه میهنی و گوران که متمایل به جمهوری اسلامی هستند- و از سوی دیگر جنبش اعتراضی کارگران و مردم که ممکن است قطب انقلابی و مردمی ایجاد نماید که منافع آنها را به خطر می اندازد. کردستان عراق اکنون در مرحله ای جدید قرار گرفته است. تشکل های کارگری در کردستان عراق اکنون در موقعیتی دیگر قرار دارند. اینکه آنها تا چه حد بتوانند از این بحران استفاده کنند قابل پیش بینی نیست اما یقینا تحولات دیگری در صحنه ی سیاست کردستان عراق روی خواهد داد که به سود جریانات ناسیونالیست نخواهد بود. تنش ها در کردستان فقط به جدال بین مردم و حکومت محدود نیست بلکه اختلاف بین بالایی ها نیز شدت گرفته است. با پایان یافتن دوره ی زمامداری بارزانی و فشار احزاب رقیب، تنش ها بیشتر شده تا آنجا که رییس پارلمان کردستان که از احزاب رقیب است نه تنها توسط نیروهای حزب دمکرات به پارلمان راه داده نشد بلکه از ورودش به اربیل نیز ممانعت گردید!

در ایجاد کشاکش های منطقه ای و کشتار و بی خانمان سازی  مردم  و رقم زدن فجایع انسانی و برآمد جریانات قرون وسطایی مثل داعش، همه ی امپریالیست ها و قدرت های منطقه ای شریک جرم هستند. اما در شکاف جنگ های منطقه ای کنونی، کارگران و مردم کم کم راه خود را از حکومت ها جدا می کنند. نمونه دیگر آن ترکیه است. پیشروی چپ و نزدیکی جریانات کُرد به دیگر جریانات چپ، قدرتمند شدن آنها و افزایش مخالفت با سیاست های دولت ترکیه در منطقه و بویژه در ارتباط با سرکوب کُردها باعث گردیده بحران سیاسی در ترکیه افزایش یابد. بعد از انفجار در سروج و کشتار جوانان سوسیالیستی که می خواستند به کوبانی بروند تا به بازسازی آن کمک کنند و اکنون با انفجار بمب در میتینگ جریانات چپ و تشکل های کارگری در آنکارا که باعث کشته شدن بیش از یکصد نفر شد موجی از خشم و اعتراض ترکیه را فرا گرفته است. ظاهرا  انفجار در تجمعات جریانات چپ و آزادی خواه در ادامه سیاست جدید سرکوب دولت اردوغان است که از طریق “میت” سازمان امنیت ترکیه، به اجرا گذاشته می شود. پس از یک دوره سکوت نسبی، اکنون شاهد واکنش های جدیدی هستیم. اعلام اعتصاب سراسری از طرف تشکل های بزرگ کارگری دیسک و کیسک و اتحادیه معلمان و مهندسان و دیگر تشکل های صنفی، موجی اعتراضی است که طبقه کارگر و مردم را به میدان آورده است. جبران خطای “پ ک ک” و اعلام آتش بس یک جانبه از طرف “پ ک ک” میدان را برای مبارزات سیاسی کمی باز کرد اما به هر شکل دولت اردوغان از فضای نظامی و درگیری ها بهره بسیاری برد. با آنکه اکنون آشکار شده که دولت اردوغان دستش به خون مردم ترکیه آغشته است و فقط در مقابل مبارزان کُرد قرار ندارد بلکه کارگران و فعالان چپ طیف وسیعی از مبارزان علیه حکومت اردوغان هستند.  درگیری های نظامی و بمب گذاری ها باعث شد تا طیف زیادی تصور کنند که فقط یک دولت متمرکز می تواند نظم و امنیت را تامین کند. هر چه آتش مبارزات کارگری و مردمی بیشتر افزایش یابد و گرایش به راه حل های غیر توده ای کاهش یابد هم طیف وسیعتری از مردم وارد صحنه ی مبارزه علیه حکومت خواهند شد و هم رادیکالیسم جنبش در ترکیه افزایش خواهد یافت. با آنکه حزب “عدالت و توسعه” در انتخابات پیروز شد اما شرایط در ترکیه همچنان بحرانی است. اعتراضات کارگری و مردمی می توانند برگ جدیدی در تاریخ ترکیه باشند. بحران سیاسی در ترکیه، کردستان عراق و سوریه بر یکدیگر تاثیر می گذارند و می توانند معادلات سیاسی و بالانس قدرت را دستخوش تغییر کنند. جامعه ی چند قطبی ترکیه را نمی توان به دوران یک دهه پیش باز گرداند.

در دیگر مناطق نیز ما شاهد شکل گیری جنبش های اعتراضی و مستقل هستیم. در چند ماه گذشته  مردم عراق دراعتراض به فساد حکومتی چندین تظاهرات در شهرهای مختلف برگزار کردند و شعار “لا شیعه، لا سنی” سردادند. تشکل های کارگری در این تجمعات فعال بودند. در افغانستان نیز اعتراضات به حکومت و فساد آن افزایش یافته است. نقش زنان در اعتراضات بیشتر شده و نطفه های تشکل کارگری بسته شده است.

تاثیر کشمکش های منطقه ای در ایران

جمهوری اسلامی نیز که اکنون در سوریه و عراق در جهت تقویت متحدینش عملا درگیر جنگ است و به نوبه ی خود در فاجعه ی انسانی که در سوریه و عراق رخ داده، مقصر است و حتی سردارانی چون حسین همدانی جلاد(2) را قربانی کرده، خوب می داند که در داخل کشورموقعیت متزلزلی دارد. بحران اقتصادی زندگی کارگران و مردم رابیش از پیش تحت فشار قرار داده و مهار نارضایتی ها فقط با استبداد ممکن بوده است. جنبش کارگری و مبارزات مردم ایران بر خلاف بسیاری از کشورهای منطقه سال هاست که جریان دارد و همواره مثل آتش زیر خاکستر بوده است. جنگ در خاورمیانه ظاهرا در ایران جریان ندارد اما جمهوری اسلامی عملا هزینه سنگینی برای آن می پردازد.

امید جمهوری اسلامی برای  تبدیل شدن به قدرت اتمی هم تحت فشار تحریم های غرب شکست خورد و نتوانست با تبدیل شدن به یک قدرت اتمی، قدرت منطقه ای خود را تثبیت نماید. امتیازات اقتصادی-آزاد شدن پول های بلوکه شده- به چند دلیل در اقتصاد ایران رونقی ایجاد نکرده و نخواهد کرد. اول اینکه فساد حکومتی چنان شدید است که مانع صرف پولی برای اصلاحات و خدمات می گردد. دوم اینکه پول های بلوکه شده به تدریج وبه مرور زمان آزاد خواهند شد و سوم این که فروش نفت ایران اکنون زیر یک میلیون بشکه است و با قیمت ارزان نفت و مازاد تولید اوپک موقعیت جدیدی برای جمهوری اسلامی وجود ندارد. از سوی دیگردر حال حاضر منافع اقتصادی حاصل ازعراق و سوریه برای جمهوری اسلامی بسیار کاهش یافته و حتی با درنظر گرفتن هزینه ی ساپورت متحدینش در این دو کشور و نیزدر یمن، منفی هم شده است. رکود اقتصادی همچنان ادامه دارد و اقتصاددانان ایران پیش بینی می کنند که شاید سال آینده رشد اقتصادی صفر یا یک درصد مثبت بشود. بنابر این تغییر قابل توجهی در اقتصاد ایران برای بهبود وضعیت مشاهده نمی شود. از سوی دیگر هر چند جمهوری اسلامی با تمام نیرو تلاش کرده همچنان قدرت منطقه ای خویش را حفظ کند و در چند جبهه درگیر است اما همه ی جنگ های منطقه ای موجود برای جمهوری اسلامی هزینه داشته اند. اتحاد جمهوری اسلامی با روسیه تاکتیک جدید برای تقویت قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی نیز فهمیده که برای حفظ موقعیت منطقه ای خود نیاز به متحدی قدرتمند دارد. روسیه نیز که در سوریه با جمهوری اسلامی منافع مشترکی دارد، درجبهه مشترکی با جمهوری اسلامی قرار گرفته است. جمهوری اسلامی هم در عرصه اقتصادی وهم در منطقه تحت فشار قرار دارد اما از جنبه ی سیاسی با حضور بیشتر در عراق و سازماندهی حشدی ها و حضور علنی سپاه قدس در عراق و سوریه و بیشتر شدن نقش حزب الله لبنان پیشروی هایی هم کرده است. جمهوری اسلامی با تمام توان و با پرداخت هزینه های زیاد نفوذ خود را افزایش داده و در جنگ های داخلی دو کشور سوریه و عراق نقش ایفا می کند به امید اینکه در آینده بتواند منافع اقتصادیش را تامین کند. حضور جمهوری اسلامی در سوریه و عراق، دیگر علنی شده و سپاه قدس و بسیجی ها به وضوح در این دو کشور حضور دارند. دست داشتن جمهوری اسلامی در جنایات و جنگ های منطقه ای اکنون آشکار تر گردیده است. با ادامه جنگ یمن، قطب بندی در منطقه بیشترشده و اختلاف جمهوری اسلامی و عربستان نیز به بالاترین حد خود نسبت به گذشته رسیده است. دراین قطب بندی های جدید، دولت عراق نیز حاضر به همکاری هایی با ائتلاف روسیه، جمهوری اسلامی و حکومت اسد شد.

همانطور که گفته شد، ائتلاف جدید در سوریه باعث تغییر توازن قوای نظامی شده و حمله هوایی سنگین روسیه به مواضع مخالفین و حضور نیروهای سپاه پاسداران و نقش پر رنگ حزب الله لبنان و حتی چند گردان از شیعیان عراق با سازماندهی جمهوری اسلامی توازن قوای نظامی را تغییر داده و ارتش اسد در حال پیشروی است. تشدید جنگ بار دیگر باعث افزایش قربانیان، آوارگی بیشتر مردم و خسارات بیشتر شده است. عربستان، ترکیه و دول غربی نیز به تحرک افتاده اند تا اپوزیسیون اسد را تقویت کنند. تاثیر تحولات منطقه ای در ایران، افزایش هزینه های جنگ، کاهش صادرات به عراق و از همه مهمتر کاهش قیمت نفت باعث شده تا بر شدت بحران ساختاری افزوده شود. رکود سنگین حاکم بر افتصاد ایران که طی چند سال گذشته به دلیل تحریم ها ی اقتصادی ایجاد شد با بر طرف شدن تحریم ها از بین نرفته و تلاش حکومت برای خروج از رکود- فروش اوراق اعتباری- تنها باعث افزایش تورم می گردد و تحت فشار دیگرعوامل ذکر شده، این تلاش ها تاثیر ناچیزی در رفع رکود  خواهد داشت. رکود و تورم همچنان دو مشخصه ی اقتصاد سال آینده خواهند بود. اعتصابات و مبارزات طبقه کارگر که موقعیت اقتصادی اش چند برابر زیر خط فقر است ادامه خواهد یافت و جمهوری اسلامی همانند همیشه، راه حلی به جز سرکوب ندارد. وضعیت اقتصادی بحرانی کنونی که جمهوری اسلامی راه حل بالفعلی برای آن ندارد انگیزه حاکمان را برای تثبیت قدرت منطقه ای و پیروزی در جنگ های منطقه ای عراق، سوریه، یمن و … را دو چندان می کند تا از این راه بازارهای جدیدی بدست بیاورند وبتوانند بالقوه به “نان و نوایی” برسند و اقتصاد بحرانی را نجات دهند. واضح است که به موازات آن، قیمت و میزان صادرات  نفت نیز اهمیت بسزایی پیدا می کند. به همین دلیل است که جمهوری اسلامی به هر قیمتی تلاش دارد تا با رفع تحریم ها صادرات را افزایش دهد. اما در مورد قیمت نفت چشم اندازی نزدیکی برای بهبود آن دیده نمی شود.

مبارزات کارگری دراوضاع کنونی؛ مخفی یا علنی؟

گفتیم که بحران اقتصاد ایران که از ابتدای دهه ی هشتاد و با افزایش روند خصوصی سازی و ورشکستگی تعدادی از کارخانه ها شروع شد با شروع تحریم های اقتصادی در حالت رکود و تورم قرار گرفت و در حال حاضرهمان طورکه اشاره شد با وجود شروع رفع تحریم ها امکان خروج از آن برای حاکمیت وجود ندارد و یا ناچیز است. عامل عینی مبارزات طبقه کارگر نیز در چند سال گذشته قابل توجه بوده و صدها مورد اعتصاب و اعتراض کارگری در هر سال وجود داشته است. اعتصابات و اعتراضات از سال 83 به بعد بیشتر به شکل علنی شروع شد- نمونه های برگزاری مراسم اول ماه مه سقز و جاده قدیم کرج – و البته همچنان پراکنده و با ضعف های بسیاری روبرو است اما در هر حال پایه عینی فعالیت های کارگری را تقویت و پایدار کرده است. با توجه به گستردگی و تداوم اعتراضات و مبارزات کارگری، عامل عینی برای ادامه ی مبارزات فعالین و رهبران عملی کارگری نه تنها وجود داشته بلکه افزایش نیز یافته است. بر پایه ی این مبارزات حکومت نیز اقدام به سرکوب و کنترل بیشتری کرده است. در چنین شرایطی و پس از به قتل رساندن شاهرخ زمانی در زندان، شایع شد دوره ای دیگر از سرکوب ها همانند دهه ی شصت آغاز شده است و یا اینکه به هر شکل به دلیل مجموع شرایط و تغییر و تحولات، جمهوری اسلامی می تواند به سرکوب فزاینده و نابود کننده ای دست بزند. آیا تغییر و تحولات جهانی، منطقه ای و داخلی چنان تاثیر و موقعیتی ایجاد کرده اند که جمهوری اسلامی بار دیگر همانند دهه شصت بتواند به سرکوب فعالین کارگری و سیاسی بپردازد؟ آیا باید همه ی فعالیت های علنی را تعطیل کرد؟ آیا ما شاهد قتل های زنجیره ای خواهیم بود که در مورد فعالین جنبش کارگری و دیگر فعالین سیاسی انجام خواهد شد؟  برخی معتقدند که فعالیت علنی پیشرفت قابل توجهی نداشته و سرکوب و هزینه های آن زیاد است و در مقابل مبارزات وسیع کارگری حکومت اقدام به تهاجم و سرکوب وسیع کرده است، لذا رجعت به کار مخفی همانند دهه ی شصت و هفتاد را به کارگران توصیه می کنند. در این رابطه سازمان فداییان اقلیت چنین می گوید:

“سازمان ما ضمن تاکید بر اینکه از تمام امکانات مخفی و علنی برای ارتقاء سطح سازماندهی و آگاهی توده ها بهره گرفت،بر این نظر است مادام که مبارزات طبقه کارگرهنوز به آن مرحله از رشد ارتقاء نیافته که بتواند وارد یک درگیری سرتاسری شود،مادام که مبارزه طبقه کارگر در مرحله یک جنگ چریکی با طبقه حاکم است و توازن قوای طبقاتی و تغییر اوضاع سیاسی اجازه رودرویی مستقیم سیاسی طبقه کارگر را با رژیم دیکتاتوری عریان را نمی دهد، اساس تشکل های طبقاتی کارگران و ارگان های رهبری مبارزات طبقه کارگر باید مخفی باشند. تجربه ناموفق بیست سال شعار فعالیت علنی برخی از فعالین بازداشت ها، تهدیدها، محکومیت های سنگین، اخراج ها دست آوردهای ناچیزی در مقایسه با این هزینه ها در پی داشته باید ضرورت تشکل های مخفی پایدار را در شرایط دیکتاتوری عریان و عنان گسیخته ی حاکم بر ایران آموخته باشد. لذا مهمترین وظیفه ی بخش پیشرو و آگاه کارگری در اوضاع کنونی ایجاد و توسعه ی کمیته های مخفی کارخانه، کمیته های هماهنگی رشته های تولید و کمیته های مخفی هماهنگی کارگران خواهد بود.”(1)

“اقلیت” ابتدا می گوید از تمام امکانات مخفی و علنی برای ارتقاء سطح سازماندهی باید استفاده کرد اما بلافاصله بیست سال فعالیت علنی کارگران را نا موفق ارزیابی می کند و در نهایت به دلیل بازداشت ها و سرکوب ها نتیجه می گیرد که دست آوردهای ناچیز در مقابل هزینه ها ارزش این نوع فعالیت را ندارد و وظیفه ی همه ی پیشروان و آگاهان کارگری ایجاد کمیته های مخفی به اشکل مختلف است.

مبارزات علنی کارگران در این دوره از مقطع سال 83 آغاز شد که حدود یازده سال می شود و نه بیست سال. در همین مدت مبارزات علنی و نیمه علنی کارگران با تمام سرکوب ها و تهاجم های حکومت دست آوردهای بزرگی داشته است. ایجاد دو سندیکای کارگری که در همین شرایط سرکوب هم خود را حفظ کرده و با ارتقاء جنبش طبیعتا کارگران حول همان تشکل ها گرد خواهند آمد و سازماندهی خواهند شد. کارگران در تمام این سال ها نیز کار مخفی و علنی را تلفیق کرده اند و با توجه به شرایط می دانند کدام رویکرد مناسب است. اما بخش فعالیت علنی کارگران در دوازده سال گذشته تنها به ایجاد دو سندیکای کارگری خلاصه نشده است. فعالین کارگری نیز خود را به شکل علنی سازماندهی کردند و با وجود تمام فشارها و سرکوب ها نه تنها پایدار ماندند بلکه طیف بیشتری از کارگران و بخصوص نسل جوان را جذب کردند. چهره های علنی جنبش از جمله ی دیگر دست آوردهای کارگری است. اکنون حرف های آنها به واسطه ی علنی بودن به گوش بسیاری از کارگران و دیگر مردم می رسد. اینکه کارگران سخنگویان علنی داشته باشد یکی از بزرگترین دست آوردها برای کارگران است. حتی اگر نمونه ی بالاترین هزینه جنبش کارگری در این دوره را بررسی کنیم- قتل شاهرخ زمانی- خود قابل تعمق است. شاهرخ زمانی با فعالیت علنی خود در ایجاد سندیکای نقاشان موثر بود. سپس در ایجاد کمیته پیگیری و در نهایت با وجود اینکه چند سال در زندان بود دهها اطلاعیه و بیانیه علنی منتشر کرد. او موفق شد از طریق فعالیت علنی دهها نفر را تحت تاثیر قرار دهد و باعث جذب آنها به تشکل های کارگری شود. حتی پس از به قتل رسیدن وی مراسم خاک سپاری و سپس چهلم او در شهر تبریز با تجمع بیش از هزار نفر و سر دادن شعار و خواندن علنی اطلاعیه تشکل های کارگری همراه بود. خبر به قتل رسیدن او در رسانه های بین المللی اعلام شد. اگر در شرایط کنونی فعالین جنبش کارگری مورد سرکوب و بازداشت قرار می گیرند درعوض نتیجه ی مبارزه علنی آنها جذب تعداد قابل توجهی از دیگر کارگران به مبارزه متشکل و کارگری بوده و هست. بسیاری از کارگرانی که در این دوره روانه زندان می شوند خود تحت شرایط علنی و نیمه علنی جذب مبارزه کارگری شده اند.

در واقع پس از انقلاب 57 و ایجاد شوراهای کارگری با شروع موج سرکوب دهه ی شصت و ادامه یافتن آن در فضای جنگ و ترور ها و حاکم شدن بیش از دو دهه سرکوب و خفقان مطلق، هیچ گاه تا بدین حد جنبش کارگری پیشروی نداشته است. با وجود تمام نقاط ضعف و با وجود تمام سرکوب ها جنبش کارگری به شکل علنی و رسمی جای پای خود را محکم کرده و در صحنه مبارزات قرار دارد. تلفیق کار مخفی و علنی بیش از هر زمان دیگری نتیجه داده و بخش قابل توجهی از فعالین کارگری از نسل جدید کارگران هستند. واضح است که هنوز راه زیادی باقی است، اما موضوع بر سر این است که آیا فعالین و رهبران عملی جنبش کارگری که در مبارزات کارگران نقش علنی و تاثیر گذار دارند، باید این عرصه از مبارزه را تعطیل کنند؟ اساسا در یک دهه ی گذشته مبارزات کارگران همانطور که “اقلیت” نیز می گوید: “می توان گفت که تقریبا در تمام کارخانه های تولیدی،و موسسات خدماتی مبارزات کارگری در اشکالی علنی و مستقیم رخ داده است.”(2)

مبارزات علنی دخالتگری علنی نیز می طلبد. در جریان مبارزات گسترده علنی لازم است رهبران عملی جنبش کارگری نیز حضور مستقیم و تاثیر گذار داشته باشند. نمی شود مبارزات علنی گسترده و تشکل های توده ای کارگری را در پستو ایجاد کرد. مبارزات علنی و گسترده کارگران مکانیزم های علنی فعالین و رهبران عملی کارگری را می طلبد. هر چند پیشروی کارگران در چنین شرایط استبدادی سخت و کند است اما دست آوردهای آن بسیار با ارزش و بر خلاف آنچه “اقلیت” می گوید بزرگ هستند. اگر حتی پیشروی جنبش کارگری با همین آهنگ باشد- که البته تغییر شرایط و فشارهای اقتصادی آن را تسریع خواهد کرد- اما بازهم با ایجاد چندین تشکل کارگری دیگر و چهره های کارگری علنی بیشتر و تقویت جناح چپ جنبش کارگری وزنه ی جنبش کارگری سنگین تر خواهد شد.

واقعیت این است که تحولات منطقه ای، چه توافق اتمی و چه افزایش تنش در منطقه و ادامه بحران اقتصادی در داخل، تغییر محسوسی در داخل کشور و موقعیت جمهوری اسلامی ایجاد نخواهد کرد. سرکوب فعالین کارگری و دیگر فعالین سیاسی دستخوش عوامل فعال کننده شدید و یا باز دارنده جدیدی نیستند. اعتراضات کارگری و اعتصابات با تمام پراکندگی و فقدان سازماندهی وجود دارند و چشم اندازی برای پایان آن وجود ندارد. این عامل عینی برای ادامه ی حیات جریانات و فعالین کارگری است. سرکوب فعالین کارگری هر چند بازدارندگی هایی ایجاد می کند اما در یک دهه ی گذشته روشن شده که فعالین و رهبران کارگری جدید به میدان آمده اند و یا حداقل توانسته اند خود را حفظ کنند. جنبش کارگری برخلاف جنبش های دمکراتیک جامعه قوی تر شده و موقعیت خود را بیشتر تثبیت کرده است. منظور این نیست که ضعف ها و سرکوب ها را نادیده بگیریم بلکه موضوع بر سر امکان ادامه فعالیت به شکل فعلی – علنی و نیمه علنی- است. منظور این است که با وجود تمام سرکوب ها آنها خود را به رژیم تحمیل کرده اند. اکنون بخش علنی و نیمه علنی جنبش کارگری واقعیتی انکار ناپذیر در صحنه سیاست ایران است.

این فقط تمایل جمهوری اسلامی به سرکوب نیست که تعیین کننده است بلکه شرایط و موقعیت جنبش کارگری و مردمی طرف دیگر معادله است. کارگرانی که خواهان افزایش دستمزد هستند و دستمزدشان برابر با یک پنجم خط فقر است و یا کارگرانی که با خطر تعطیلی کارخانه مواجه می شوند را نمی توان فقط با سرکوب ساکت کرد. پایگاه مادی فعالین کارگری در این مبارزات است و در نتیجه در چارچوب مبارزات کارگری فعالین کارگری بازتولید خواهند شد. کارگر گرسنه، کارگر بیکار و کارگری که افزایش دستمزد می خواهد را نمی توان همچون چریکی در خانه تیمی دستگیر کرد. این نوع مبارزه سوخت و ساز خاص خود را دارد. مبارزات توده ای کارگری سازماندهی توده ای و علنی و نیمه علنی را می طلبد. اگر در جریان اعتصابات و اعتراضات کارگری، رهبران عملی جنبش کارگری فعالیت و جضورعلنی و نقش رهبری و تاثیر گذاری وسیع را نداشته باشند،نمی توانند توده کارگران را تحت تاثیر قرار دهند. تصور کنیم در جریان یک اعتصاب کارگری در یک کارخانه، رهبران عملی کارگری خود را مخفی کنند و خود را از مبارزه علنی کارگران به دلیل ضرورت فعالیت مخفی کنار بکشند! واضح است که چنین کارگرانی به سرعت در مبارزات کارگران طرد خواهند شد و نمی توانند به مثابه رهبر عملی کارگران نقش ایفا کنند.

این هم مبرهن است که تیغ رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی همچنان برا است و فعالین و رهبران کارگری را نیز مجروح می کند. اما شرایط جمهوری اسلامی همچون دهه ی شصت و هفتاد نیست و تشکل ها و فعالین کارگری برای بقا و پیشروی راهی برای بازگشت به عقب و به زیر زمین رفتن ندارند. فعالین کارگری تلفیق کار مخفی و علنی را بخوبی می شناسند. اما سنگرهای فتح شده با مبارزات علنی را نباید و نمی تواند برای کار مخفی رها کرد. هر چه تعداد چهره های علنی کارگری و تعداد تشکل ها و فعالیت ها و تجمعات و حمایت های کارگری و مردمی بیشتر باشد امکان سرکوب رهبران کارگری برای جمهوری اسلامی کمتر می شود. شاهرخ زمانی با کاراکتر خاص خود -که موضوع این بحث نیست-در زندان به قتل رسید، اما همان مراسم به خاک سپاری و تبلیغات وسیع رسانه ای ضرب شستی بود به جمهوری اسلامی که نشان دهد در مقابل سرکوب فعالین کارگری هزینه هایی وجود خواهد داشت. دو مراسم با شرکت بیش از هزار نفر تحت شرایط امنیتی و سر دادن شعار و بیانیه تشکل های کارگری خود سپر دفاعی است برای جنبش کارگری. نمی توان ان را دست کم گرفت. آنها نمی توانند تمام فعالین کارگری را همچون شاهرخ زمانی به قتل برسانند. هر چه پیوند فعالین کارگری با بدنه طبقه و دیگر مردم بیشتر باشد تاثیر آن بیشتر خواهد بود.

در یک سال گذشته مبارزات معلمان که جدا از مبارزه طبقه کارگر نیست، به نوبه ی خود ضامن تداوم موقعیت جنبش کارگری بود. مبارزات معلمان را صرفا با دستگیری چند تن از رهبران آن نمی توان خاموش کرد. آنها مطالبات اقتصادی مشخصی دارند که رژیم از برآورده کردن آن عاجز است. این مبارزات نیز سوخت و ساز علنی خود را دارد. واضح است که مبارزات کارگری در فراز و نشیب های کنونی و با وجود استبداد حاکم تلفیقی از فعالیت علنی و مخفی را می طلبد و عملا مکانیزم مبارزات کارگری نیز از این تلفیق بهره می برد. هسته ها، کمیته ها و جمع های مخفی کارگری در کنار مبارزات علنی و نیمه علنی از یکدیگر تفکیک ناپذیرند.  توازن قوای طبقاتی در دراز مدت تغییر خواهد کرد نه در یک روز و لحظه.  به عبارتی دیگر توازن قوا مولفه ای نسبی است. شرایط در یک دهه ی گذشته مشابه دوران دهه ی شصت و هفتاد نیست و واضح است که روزی نیز خواهد رسید که استبداد ضعیف شده و کارگران در مرحله ی انقلابی قرار خواهند گرفت. اما اکنون نه گذشته دهه ی شصت است و نه دوران انقلابی. پس چه باید کرد؟

کجا ایستاده ایم؟

جنبش کارگری چه تاکتیک هایی را باید در دستور کار قرار دهد؟ تلفیق فعالیت علنی و مخفی بر مبنای نسبیت توازن قوای طبقاتی معنا می یابد. در مولفه های عینی و ذهنی جامعه تغییر محسوسی روی نداده تا در نتیجه آن رژیم بتواند تهاجمی مانند دهه شصت انجام دهد. مولفه هایی که بازدارنده سرکوبی نظیرسرکوب دهه ی شصت هستند و مولفه هایی که سرکوب را همچنان پایدار نگهداشته اند، به قوت خود پا برجایند. اما “اقلیت”ظاهرا شرایط را به دو دوره تقسیم می کند: 1- دوران چریکی 2- درگیری سراسری

“اقلیت” می گوید مادام که طبقه کارگر در دوران جنگ چریکی قرار دارد؟!!(3). ظاهرا “اقلیت” هنوز در عالم دوران چریکی سیر می کند و حتی اگر دوران چریکی را معادل مبارزه مسلحانه چریکی ندانیم واضح است که سبک سازماندهی و مبارزات طبقه کارگر برای “اقلیت” به مثابه رفتار چریکی از نوع جدا از توده و زیر زمینی است. با چنین تعریف و ادبیات غیر مارکسیستی است که سطح مبارزه طبقاتی نه با درک لنینی در رکود، اعتلا و یا موقعیت انقلابی بلکه با”دوران” جنگ چریکی مقایسه می کند و در نتیجه تاکتیک هایش نیز متناسب با مشی چریکی و جدا از توده برنامه ریزی می شود. بی دلیل نبود که “اقلیت” در دهه ی شصت و در دوران سرکوب، جوخه های رزمی نظامی را سازماندهی کرد و در دوران جنبش مردمی سال 88 در رادیو دمکراسی شورایی به جای آموزش شیوه های سازماندهی توده ای به آموزش ساخت سه راهی و کوکتل مولوتف پرداخت و اکنون هم دوران را با دوران جنگ چریکی برای طبقه کارگر تعریف می کند. بی دلیل نیست که “اقلیت” هنوز خواب های طلائی سیاهکل و مشی چریکی را می بیند و هر ساله در سالگرد سیاهکل و در دفاع  و در وصف و تعریف مشی چریکی  مقاله، بیانیه و مصاحبه ارائه می دهد. واقعیت این است که مکانیزم مبارزه ی کارگران تابع قانونمندی های علمی دیالکتیکی بوده و به مثابه مبارزه طبقاتی جاری است و نه تنها با تفکر چریکی هیچ همسویی ندارد بلکه نقطه مقابل آن است.

سرکوب همیشه و در هر شرایطی تاثیر یکسانی به جا نمی گذارد. گاه در شرایطی مثل دهه ی شصت باعث پیشروی ارتجاع و حاکم شدن جو خفقان می گردد و گاه همانند دوران انقلاب 57 کارکردش ضعیف شده و نمی تواند جنبش را خاموش کند. اکنون ما نه در دوران انقلاب 57 به سر می بریم و نه در دوران دهه ی شصت. مطالباتی که در چارچوب مطالبات کارگری توسط خود کارگران در محیط کار و خارج آن اعلام می شوند و کارگران برایش مبارزه می کنند، به شکل علنی نیز قابل دفاع هستند. چرا که خود این مبارزات و مطالبات در سطح گسترده علنی هستند. سرکوب بیشتر توسط جمهوری اسلامی به این دلیل که خود را در خطر می بیند به تنهایی عاملی برای نجاتش نیست و نمی تواند کارگران و توده هایی که اکنون سطح اقتصادی زندگیشان به یک پنجم زیر خط فقر سقوط کرده است را خاموش کنند. آیا همه کارگران  و مردم زحمتکش را می توانند نابود کنند؟

امروز که مردم خشم شان را هر روزه وعلنا در کوچه و خیابان و محل کار بروز می دهند و در اعتصابات و اعتراضات،  پرداخت دستمزدهای معوقه را می خواهند و یا اضافه دستمزد را علنا فریاد می زنند و علیه اخراج ها مقاومت می کنند، باید شعار مخفی کاری داد؟ یک کارگر اساسا زمانی به مثابه رهبرعملی کارگری عینیت می یابد که در جریان مبارزه علنی کارگران می تواند نقش موثر و هدایتگر و سازمانده ایفا کند. ممکن است همانطور که دیگر کارگران نیز هزینه سرکوب را متقبل می شوند آنها نیز مورد سرکوب قرار بگیرند. اما این نمی تواند راهی غلط یعنی ترک میدان مبارزه علنی را پیش پای آنها بگذارد. برای پیشروی های علنی مبارزات زیادی بخصوص در یک دهه ی گذشته صورت گرفته و نتیجه داده است. اکنون نمی توان و نباید عقب نشینی کرد. کارگران می توانند سنگر های دیگری را نیز فتح کنند. مسلما با موج روز افزون مبارزات، جمهوری اسلامی تنها با سرکوب تلاش دارد همین موقعیت را حفظ کند در صورتی که عامل عینی بر خلاف این سرکوب ها عمل می کند و عامل ذهنی نیز پیشروی بیشتری خواهد کرد. تاثیر سرکوب های جمهوری اسلامی بیش از آنچه تا کنون انجام داده نخواهد بود و کم کم سیر نزولی طی می کند. جمهوری اسلامی دیگر نه تنها سمپاتی در میان کارگران و مردم ندارد بلکه کوهی از خشم و کینه در جامعه متراکم شده و اینجا و آنجا همانطور که “اقلیت” نیز آمار دو سال گذشته ی آن را نوشته، خود را علنا نشان داده اند.

موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی و توافق اتمی با قدرت های جهانی به هیچ درجه ای شرایطی را برای جمهوری اسلامی ایجاد نکرده تا بتواند دوران دهه ی شصت امامشان را احیا کنند. وضعیت وخیم اقتصادی و نارضایتی شدید همچنان تداوم خواهد یافت. امروز در جبهه های سوریه دیگر خیل عظیم مردم و سربازان متوهم ایران نیستند که همراه ارتش سوریه می جنگند بلکه رژیم ناچار است مزدوران سپاهی و بسیجی را راهی کند که خبر کشته شدن آنها را در رسانه ها می شنویم.

تحولات منطقه ای وتقلیل گرایی سکولاریستی  

اما تاثیر تحولات منطقه ای تنها به این موارد خلاصه نمی شود. در طیف چپ  شاهد موضعگیری های متفاوت و شروع مباحثی هستیم که مقتضای مشی سیاسی طبقاتی آنها است. اخیرا بیانیه ای از جانب سه حزب کمونیست ایران، حزب کمونیست کارگری و حکمتیست ها منتشر گردید که قابل تعمق است. آنها کشمکش های منطقه و مقابله با آن را  صرفا به حضور جریانات اسلامی و سکولاریسم خلاصه کرده اند. نیروهای جنگ طلب را نمایندگان جریانات صرفا اسلامی قلمداد کرده اند و ماهیت مبارزات و مخالفت ها با آنها را در چارچوب جنبش سکولاریستی  می بینند. در قسمتی از این بیانیه چنین می خوانیم:

“در چنین شرایطی ما امضا کنندگان این بیانیه عزم خود را برای مقابله فعال با نیروها و دولتهای اسلامی و نظام حاکم بر این کشورها و حمایت و تقویت مبارزات توده های مردم منطقه اعلام میداریم. برنامه عمل مشترک ما مبتنی است بر تلاش برای تقویت و تعمیق این مبارزات علیه دولتها و نیروهای اسلامی در کشورهای منطقه، آگاه ساختن افکار عمومی جهان از جنایات آنها و جلب حمایت جهانیان از مبارزات مردم علیه این نیروها.ما امضا کنندگان این بیانیه از تلاش و مبارزه نیروهای سکولارو آزادیخواه و چپ و کمونیست در کشورهای منطقه حمایت میکنیم.ما خواهان آن هستیم که:1- دین از دولت و آموزش و پرورش و نظام قضایی و قوانین جاری جامعه جدا شود. اعتقاد و رفتار دینی هر فرد، امر شخصی و جزء آزادی وجدان فرد محسوب گردد. این اصل باید به طور شفاف و غیر قابل تفسیر در قانون اساسی و هر سند حقوق پایه ای مردم این جوامع تصریح شود و همه قوانین موجود مغایر آن ملغا اعلام گردد. 2- تغییر نظام سیاسی حاکم بر جوامع اسلامزده به نظام سیاسی آزاد، برابر و سکولار، یک ضرورت آزادیخواهانه فوری است و ایجاب می کند که نیروهای آزادیخواه، با جدیت و تشریک مساعی برای تحقق آن تلاش کنند. 3- ما بویژه بر مبرمیت سرنگونی جمهوری اسلامی ایران در راستای به هزیمت کشاندن اسلام سیاسی در خاورمیانه و شمال و مرکز آفریقا تاکید میکنیم.
ما احزاب و سازمانهای چپ وکمونیست امضا کننده این بیانیه آمادگی خود را برای پیشبرد اهداف فوق و شکل دادن به یک حرکت جهانی در دفاع از سکولاریسم و علیه نیروها و دولتهای مذهبی در خاورمیانه و شمال و مرکز آفریقا اعلام میکنیم و همه نیروهای چپ، سکولار و آزادیخواه را به پیوستن به این حرکت فرامیخوانیم”(4).

واضح است که بیشتر کشورهای خاورمیانه روبنای اسلامی دارند اما این روبنا همه ی آن چیزی نیست که باعث فلاکت و فقر و استثمار است. این نظام های کاپیتالیستی موجودند که تحت هر عنوان و شکلی فقر، سیه روزی و استثمار را به کارگران و مردم تحمیل کرده اند. با کنار رفتن حکومت های اسلامی و بر سرکار آمدن حکومت های سکولار مدار فقر و استثمار و حتی استبداد از میان نخواهد رفت. کم نیستند و نبوده اند کشورهای همین منطقه که سکولار بوده و هستند اما دست کمی از حکومت های اسلامی ندارند. حکومت مصر اکنون حکومتی سکولار و نظامی است و تا کنون و در گذشته نیز مردم را به شدت سرکوب کرده  و حافظ نظام کاپیتالیستی است. اسراییل سکولاریکی دیگر از حکومت های ارتجاعی منطقه است که در کشتار و سرکوب مردم فلسطین و منطقه از هیچ کاری روی گردان نبوده است. حکومت اسد خود حکومتی مذهبی و ایدئولوژیک نیست اما در کشتار و سرکوب مردم سوریه و شکل دادن به فاجعه ی انسانی نقش بزرگی داشته است. جنگ قدرت در منطقه صرفا به کشورهای اسلامی محدود نمی شود و امپریالیست های غربی و اکنون روسیه نیز یک پای اصلی کشاکش های منطقه ای و جنایات رقم خورده هستند. با شروع بمباران های هوایی ناتو در عراق در دوران  بوش و صدام و کشتار هزاران غیر نظامی، فاجعه ی انسانی در عراق رقم خورد که سر برآوردن گروه های اسلامی ارتجاعی یکی از عوارض آن بود. بازوی نظامی غرب- ناتو- تا کنون در خاور میانه چه نیروهایی را تقویت کرده است. حمایتش اکنون از دولت عبادی و ارتش به اصطلاح آزاد سوریه که دست پرورده خودشان است از هیچ جنبه مترقی خواهی و پیشرو برخوردار نیست. حکومت اقلیم کردستان عراق که حکومتی سکولار ناسیونالیست است هم اکنون مشغول سرکوب کارگران و مردم این منطقه است و در اعتراضات و اعتصابات اخیر پنج نفر را کشتند. اعتراضات مردمی که در این مدت به میدان آمدند صرفا ماهیت سکولاریستی نداشته و روح این بیانیه، واقعیت ها را وارونه جلوه می دهد. در عراق مردم در اعتراض به فساد حکومتی به خیابان ها ریختند و در کردستان عراق در اعتراض به تعویق پرداخت دستمزدها و فساد اقتصادی حکومت به خیابان ها آمدند. در ترکیه موضوع بر سر سکولاریسم و اسلام نیست بلکه مبارزه سیاسی علیه استبداد و شرایط ریاضت اقتصادی موجود جریان دارد.

آنچه گفتیم همه  در چار چوب مبارزه طبقاتی می گنجد که مردم به جان آمده را به میدان مبارزه می آورد. واضح است که سوسیالیست ها خواهان از بین رفتن مذهب سیاسی هستند و البته نه صرفا جدایی دین از سیاست،بلکه فراتر از آن یعنی خصوصی شدن مذهب و مبارزه با آن. اما تقلیل مبارزات مردم در خاور میانه به سکولاریسم در مقابل اسلام، خط لیبرالی حزب کمونیست کارگری است که متاسفانه بر روح این بیانیه حاکم است و حزب کمونیست ایران نیز آن را امضا کرده است. در این بیانیه نه اثری از مبارزه با کاپیتالیسم است و نه نقش امپریالیستی قدرت های جهانی تعریف شده است. کمونیست های کارگری همواره، مردم را از کلمه امپریالیسم مثل جن از بسم الله می ترسانند. در معادلات جهانی و بویژه خاورمیانه که اکنون مرکز کشمکش امپریالیست ها و قدرت های منطقه ایست، این سه حزب در این بیانیه نه حرفی در مورد امپریالیسم می زنند و نه از مبارزه با کاپیتالیسم. در جریان انتشار این اطلاعیه به غایت راست، راه کارگر(هیئت اجرایی) حاضر به امضای آن نشد که تا حدودی به همین دلایل ذکر شده مربوط می شود و توضیحاتش برای تغییر بیانیه از جانب سه حزب پذیرفته نگردید. راه کارگر مواردی را در همین رابطه تذکر داده و خواهان تجدید نظر و تغییر بیانیه بوده است. جای تعجب ندارد که حزب کمونیست کارگری برای این واقعیت ها ارزشی قائل نمی شود چرا که مساله آنها  تبیین سیاسی جدیدی از سرمایه داری جهانی و مناسبات آن نیست. موضع سکولاریستی آن ها  ریشه در خط مشی دارد که سال ها قبل منصور حکمت آن را آغاز کرد و در سناریوی سیاه و سفید اتحاد با سلطنت طلبان توجیه شد، از حمله ناتو به افغانستان حمایت نمود و مدرنیسم غرب را بجای مبارزه کارگران قالب کرد. پس از آن پیروان خلف حکمت- حزب کمونیست کارگری و حکمتیست ها- راه او را ادامه دادند و در اتحاد عمل های خارج کشور با سلطنت طلبان و حمایت حمله ناتو به لیبی سخن سرایی کردند. حمید تقوایی لیدر حزب کمونیست کارگری در مصاحبه خود با”نگاه روز” در دفاع از حمله ناتو به لیبی گفت:”…در هر حال با هر نیتی که دخالت کرد از این نقطه نظر اجازه داد که انقلاب لیبی ادامه پیدا کند… در این مدت هم با بمباران هوائی با کمکهای دیگری، ناتو علیه قذافی فعال بود.”

فراموش نکنیم که منصورحکمت اسراییل را دمکرات ترین حکومت منطقه نامید. گرایش پرو غربی حزب کمونبیست کارگری و خط راست سکولار- لیبرالی این حزب در تند پیچ ها خود را نشان داده است و این مولفه در این حزب نه یک انحراف و اشتباه بلکه تبیینی در اردوگاه لیبرالی است. کافی است تصور کنیم حزب کمونیست کارگری یکی از قدرت های منطقه ای بود. طبعا با سکولارهای منطقه همراه میشد، با اسراییل به عنوان دمکرات ترین کشور منطقه روابط حسنه بر قرار می کرد و چشمش را به روی جنایات علیه فلسطینی ها می بست – همانطور که اکنون هم این کار را می کند- و جنگنده هایش را به همراه ناتو به لیبی، افغانستان و شاید سوریه می فرستادو شاید به نیروهای پروغربی سکولار پایگاه نظامی می داد! سقوط حزب کمونیست کارگری دیر زمانی است که استارت خورده. اما جای شگفتی است که حزب کمونیست ایران صرفا برای اینکه بیانیه ای مشترک بدهد بسیاری از اصول انقلابی را نادیده می گیرد. حزب کمونیست کارگری از نقطه ضعف های حزب کمونیست ایران در راستای پیشبرد استراتژی خود بهره برداری می کند. خوب است پاسخ حزب کمونیست به درخواست های راه کارگر جهت تغییر اطلاعیه منتشر گردد تا بدانیم مطابق چه منطقی این سند راست را امضا کرده است؟ آیا انتقادات راه کارگر را قبول ندارد و یا نادیده گرفتن پرنسیب ها  ارزش انتشار بیانیه مشترک را داشته است. سرنوشت “قطب چپ و سوسیالیستی” که روزگاری با امضای بیست و چند جریان و نهاد اطلاعیه می داد، چه شد؟ اکنون نه تنها کمیت آن آب رفته  بلکه ازکیفیت اتحاد عمل ها هم خبری نیست.اگر با بیست و چند جریان و نهاد ایجاد “قطب چپ و سوسیالیستی” ممکن نشد، اکنون با دو حزب کمونیست کارگری و حکمتیست این مسئله تحقق می یابد؟

بیانیه سه حزب استراتژی جهانی خود را چنین تعریف می کند:” ما احزاب و سازمانهای چپ وکمونیست امضا کننده این بیانیه آمادگی خود را برای پیشبرد اهداف فوق و شکل دادن به یک حرکت جهانی در دفاع از سکولاریسم و علیه نیروها و دولتهای مذهبی در خاورمیانه و شمال و مرکز آفریقا اعلام میکنیم و همه نیروهای چپ، سکولار و آزادیخواه را به پیوستن به این حرکت فرامیخوانیم”.

بیانیه استراتژی خود را برای شکل دادن به یک حرکت جهانی در دفاع از سکولاریسم قرار داده است. استراتژی سوسیالیست ها اساسا تلاش برای حرکت جهانی در دفاع از مبارزه طبقه کارگر علیه کاپیتالیسم است و نه سکولاریسم. سوسیال- لیبرال ها در قالب کمونیست های کارگری و حکمتیست ها اینک علنا استراتژی لیبرالی خود را اعلام می کنند. اگر قبلا سعی داشتند در لفافه و گام به گام پیش بروند اکنون دیگر به وضوح از انقلاب انسانی، جنبش سکولاریستی و… حرف می زنند. همراه شدن حزب کمونیست ایران در این بیانیه با سوسیال لیبرال ها جای بسی تاسف دارد و امیدواریم نقطه عطف منفی برای این حزب نباشد. چرا که همراهی با حکمتیست ها و حزب کمونیست کارگری تنها می تواند گرایش راست را در حزب کمونیست ایران تقویت کند.

سانتریسم زمینه ی مناسبی برای جولان احزاب سوسیال لیبرال است تا بتوانند رادیکالیسم را هر چه بیشتر به حاشیه برانند. بیانیه از همه ی نیروهای چپ و سکولار و آزادیخواه می خواهد که به این حرکت بپیوندند. یعنی اولا نیروهای سوسیالیست در یک جنبش سکولار حل شوند و مبارزه طبقاتی را رها کرده و به جنبش جهانی سکولاریستی بپردازند. دوم اینکه مرزبندی و پرنسیب های انقلابی که سوسیالیست ها را از جریانات لیبرال سکولار جدا می کند نادیده گرفته، با آنها متحد شده و جبهه مشترکی ایجاد کنند. آنها فراخوان داده اند که می شود دست دوستی به سوی سکولارها از هر نوعش دراز کرد. چه لیبرال و چه مستبد از نوع دولت سی سی در مصر. گردش به راست در این بیانیه کاملا محسوس و بسیارخطرناک است. سوسیالیست ها باید تلاش کنند در خلال جنگ منطقه ای و ظهور جنبش مردمی و کارگری، هر چه بیشتر این مبارزات را به مبارزات ضد سرمایه داری تبدیل کنند. کژ راهه ی این بیانیه را باید آشکار کرد. دست سوسیال لیبرال ها رو خواهد شد.

وقتی همه ی این جنبش های اعتراضی والبته خودبخودی را کنار هم می گذاریم مشاهده می کنیم که فقط کشاکش های قدرت های مرتجع نیست که در منطقه جریان دارد، بلکه موجی از مبارزات مردمی و کارگران نیز در حال شکل گیری است. با همه ی پراکندگی و ضعف های این جنبش ها و مبارزات، ظهور چنین حرکت هایی در میان شکاف جنگ منطقه ای، امید را برای حرکت به سوی راه حل کارگری بیشتر می کند. زحمتکشان ومردم می توانند آلترناتیو ها و راه حل های خود را داشته باشند. بر خلاف ادعای سه حزب کمونیست ایران، حزب کمونیست کارگری و حزب حکمتیست، این مبارزات و جنبش ها، سکولاریسم در مقابل اسلام نیست. هر چند تعداد قابل توجهی از دولت ها و قدرت های منطقه اسلامی هستند اما مبارزات و جنبش کارگری و مردمی در مقابل آنها را نباید و نمی توان به سکولاریسم در مقابل اسلام تقلیل داد. امپریالیست های غربی و اکنون امپریالیسم روسیه نیز همگی قدرت های بزرگی در منطقه هستند که نه فقط منافع اقتصادی بلکه مستقیما نیروهای نظامی بزرگی دارند. اسراییل یک قدرت بزرگ غیر اسلامی دیگر در منطقه است که نه فقط به سرکوب فلسطینیان همچنان ادامه می هد بلکه در دیگر معادلات نیز نقش دارد. دولت اسد یک حکومت دینی نیست و حکومت او نیز حکومت سکولارهای دیکتاتور است. بنابر این رشد مبارزات کارگری و مردمی در مقابل کل حکومت ها و قدرت های کاپیتالیستی منطقه ای و جهانی است. ما از چنین جنبش ها و مبارزاتی حمایت می کنیم. ما تلاش داریم تا آن را تقویت و یا رشد دهیم. مبارزات کارگران و مردم با تمام نقطه ضعف های آن مبارزه ای طبقاتی است. در اطلاعیه این سه حزب نه نشانی از محکومیت امپریالیسم و نقش آن در منطقه  وجود دارد و نه نقش حکومت های منطقه به مثابه دولت های کاپیتالیستی بیان شده است. اساسا سکولاریسم در طبقه بندی گرایشات لیبرالی است  که فقط خواهان جدایی دین از سیاست است و از بیخ و بن با مبارزه طبقاتی بیگانه اند.

مبارزه کارگران و مردم حتی با مذهب  هم از جنس دیگری است و در قالب یک مبارزه وسیع ضد کاپیتالیستی معنا و تحقق می یابد. در این اطلاعیه شاهدغلبه ی خط حزب کمونیست کارگری هستیم که نزدیکی زیادی با سکولاریسم دارد و اساسا نقشی برای امپریالیسم در مناسبات کاپیتالیستی قائل نیست. واضح است که یک رکن اساسی از مبارزات سوسیالیست ها و کارگران در خاور میانه باید علیه اسلام سیاسی باشد. اما مبارزه با اسلام سیاسی چرا باید در قالب سکولاریسم قرار بگیرد؟ اسلام سیاسی بخشی از کاپیتالیسم در منطقه است و آن را نه با سکولاریسم بلکه با مبارزه طبقاتی کارگران و مردم می توان جارو کرد. سوسیالیست ها نه فقط خواهان جدایی دین از سیاست بلکه خواهان از بین رفتن خرافات، تبلیغات دینی و … نیز هستند در جریان مبارزه با اسلام سیاسی، سوسیالیست ها به دلیل سکولار بودن برخی حکومت ها در منطقه و یا امپریالیست ها، آنها را از مبارزه کارگران معاف نمی کنند. مبارزه طبقاتی کارگران کلیت طبقه بورژوا را در هر قالبی در مقابل خود دارد. چه از نوع اسلام سیاسی و چه از نوع سکولار، چه امپریالیستی و چه دولت کوچک منطقه ای.

به طور مشخص در هر منطقه ی جغرافیایی هر قدرت سیاسی حاکمی از بورژوازی که در مقابل طبقه کارگر باشد، دشمن ماست. مگر ممکن است کارگران در منطقه ی لبنان، فلسطین و اسراییل علیه همه ی آنها نباشند و مثلا فقط علیه حزب الله لبنان باشند. همه ی آنها دولت و یا قدرت های جنایتکاری هستند که دشمن کارگران و مردم می باشند. چطور ممکن است سوسیالیست ها در مصر با جنبش کارگری همراه باشند اما علیه دولت سی سی نباشند و فقط بخواهند با اسلام سیاسی در آن جامعه مبارزه کنند. حکومت بارزانی هیچ دست کمی از دولت عبادی درعراق ندارد. آیا کارگران باید بین آنها تفاوت بگذارند؟ هر دوی آن ها  در جنگ با داعش هستند و هر دوی آن ها کارگران و مرد م خود را سرکوب می کنند. هر دو با غرب و امپریالیست ها و رابطه ی حسنه ای دارند. اما آیا صرفا چون حکومت بارزانی ناسیونال سکولار است بهتر از حکومت عبادی است؟

طرفداران دیدگاه تضاد خلق و امپریالیسم که مبارزه با کاپیتالیسم را به دلیل مبارزه با امپریالیسم به تعویق می اندازند و یا در درجه دوم اهمیت قرار می دهند، نقطه ی مقابل تئوری “سرمایه داری سکولار مترقی” نیستند. با وجود اختلاف این دو دیدگاه، محتوای مشترکی دارند. هر دو تئوری بخشی از سرمایه داری را از زیر ضرب پرولتاریا خارج می کنند. طرفداران تئوری تضاد خلق و امپریالیست، ازهر نیرو و دولت ارتجاعی که با امپریالیسم بجنگد، حمایت می کنند و متقابلا آنها که نقش امپریالیست ها را دردنیای کاپیتالیستی نمی بینند و همانند حزب کمونیست کارگری با جنبش سکولاریستی بخشی از سرمایه داری غیر اسلامی را از زیر ضرب خارج می کنند و یا  به آن بار مترقی و یا حد اقل مدرن میدهند. حزب کمونیست کارگری شیفته ی “سکولارهای مدرن” است که در مقابل اسلام سیاسی صف آرایی کرده اند، غافل از آنکه بخشی از “سکولارهای مدرن غربی” خود مادر اسلام سیاسی هستند. “ضدامپریالیست هایی” مثل مرتضی محیط که از روسیه در مقابل غرب در جریان جنگ اکراین حمایت می کنند و یا از حزب الله لبنان در مقابل اسراییل دفاع می کنند چه فرقی با آنها که از امپریالیست های غربی و سکولار سرمایه داران دفاع می کنند دارند؟

سوسیالیست ها باید تلاش کنند که فعالیت های  سکولاریستی مردم را به مبارزه ی طبقاتی ارتقاء دهند نه آنکه مبارزات کارگری و مردمی را به مبارزات سکولاری تقلیل دهند. تشدید تضادهای منطقه ای و برآمد بحران سیاسی در کشورها راه حل های مختلفی را از جانب جریانات و طبقات به همراه دارد. گرایشات لیبرالی تلاش دارند هر چه بیشتر مبارزات کارگری و طبقاتی را در چارچوب فعالیت های لیبرالی مهار کنند و تحت کنترل در آورند.  تمام تلاشها و فعالیتهای سوسیالیست ها تنها زمانی ارزش دارد که بتواند قطب کارگری و سوسیالیستی را در جنبش های توده ای ایجاد نمایند.کم نبوده اند و نخواهند بود کارگران مذهبی که در صف جنبش کارگری در ایران دوش به دوش کارگران سوسیالیست و غیر مذهبی مبارزه کردند و خواهند کرد. این دسته از کارگران صرفا به دلیل مذهبی بودنشان از صفوف جنبش کارگری و تشکل های کارگری کنارنمی مانند. این نوع برخورد به مراتب نه تنها صف جنبش کارگری را تقویت کرده بلکه در نهایت و عموما این کارگران مذهبی در کنار سوسیالیست ها و دیگر کارگران مبارزتاثیر پذیرفته و نقش مذهب در زندگی و کردارشان کمتر شده و از آن گسست می کنند. ما کارگران را صرفا به خاطر مذهبی بودن کنار نمی گذاریم. در صفوف خود می توانیم مذهب آنها را  نقد کنیم.

در کردستان عراق هم شاهد اعتراضات وسیعی علیه حکومت ناسیونالست بارزانی هستیم. حکومت اقلیم کردستان عراق از طریق استثمار و غارت مردم و فروش نفت به ثروت هنگفتی دست یافته، تا آنجا که بارزانی را ثروتمند ترین فرد عراق می دانند. اما کارگران و مردم و حتی نیروهای نظامی که در حال جنگ هستند ماه هاست که دستمزد نگرفته اند و با موج گرانی روبرو هستند. دو قطبی شدن جامعه نارضایتی را افزایش داده و توهمات ناسیونالیستی هم نه تنها نتوانست سد راه مردم برای آمدن به خیابان شود. تظاهرات و درگیری در بیشتر شهرهای بزرگ کردستان عراق رخ داد که در جریان آنها 5 نفر کشته شدند. این ضربه ای بزرگ به کاپیتالیست – ناسیونالیست های حکومت اقلیم کردستان عراق بود. بحران سیاسی شکل گرفته وتاثیرات خود را بر جا گذاشت. بدون شک این بحران در آینده سیاسی آنجا بی تاثیر نخواهد بود. نکته قابل تعمق در اینجا اینست که این حکومت فاسد ناسیونالیست، سکولار نیز هست.  در نتیجه آیا از گزند مبارزات جنبش سکولاریستی در امان بوده و خود بخشی از جنبش سکولاریستی است؟ ممکن است در بین مردم معترض کردستان عراق افراد مذهبی هم باشند، آیا مطابق تحلیل بیانیه باید جانب حکومت ناسیونال سکولار بارزانی را گرفت؟ کومه له ی حکا که حدود سه دهه است در آن منطقه مقر دارد و آزادانه فعالیت می کند کجا ایستاده است؟ آیا پس از سه دهه می خواهد مطابق چنین سند لیبرالی، صرفا جانب سکولاریسم بایستد؟ چرا کومه له به طور عمومی طی سه دهه ی گذشته – با توجه به نیروهایی که آنجا دارد- هیچ تلاشی برای شکل دادن به گرایش سیاسی کارگری علیه حکومت اقلیم کردستان عراق نکرده است؟ ممکن است پاسخ داده شود در صورت چنین فعالیتی موقعیت کومه له به خطر می افتاد. واضح است که فعالیت برای کارگران در عرصه مبارزه طبقاتی هزینه دارد، اما اولین شرط سوسیالیست بودن پذیرش پرداخت هزینه در میدان مبارزه طبقاتی است. کومه له اگر سوسیالیستی رفتار می کرد بیش از هر جریان دیگری می توانست به شکل دادن آلترناتیو سوسیالیستی در کردستان عراق کمک کند. کومه له در بدترین حالت مقر خود را از دست می داد و یا استودیوی خود را در آنجا. اما مقر نظامی کومه له نه به کار مبارزه در ایران می آید و نه دردی از مسائل منطقه را دوا می کند و در نتیجه چیزی مهمی از دست نمی رفت. وانگهی، استودیو خارج کشور همه ی جریانات اپوزیسیون، از جمله دیگر استودیوی حزب کمونیست و کومه له نیز در اروپا و یا کانادا قرار دارند و در نتیجه لطمه ای جدی به کومه له وارد نمی آمد. کافی است کومه له را با “پ ک ک”و یا “ی پ او” (ترکیه) مقایسه کنیم که نیروهایشان برای آزادی شنگالی ها وارد شنگال در منطقه اقلیم کردستان عراق که به دست داعشی ها افتاده بود و هزاران نفر در محاصره بودند، شدند. آنها نه تنها جان هزاران نفر را نجات دادند بلکه در آن منطقه باقی ماندند و به اولتیماتوم حکومت اقلیم کردستان عراق مبنی بر خروج از آنجا، چنین پاسخ دادند: ما با اجازه حکومت اقلیم کردستان عراق آنجا نرفتیم که حالا با دستور آنها خارج شویم.  نیروهای “پ ک ک” با وجود حملات مکرر هوایی ارتش ترکیه و اولتیماتوم های اقلیم کردستان عراق هنوز هم در کوه های قندیل در منطقه ی اقلیم کردستان عراق حضور دارند واز آنجا خارج نشده اند. جایگاه سیاسی “پ ک ک” و “ی پ او” موضوع این مقاله نیست اما موضوع بر سر تاکتیک آنها و برخوردشان نسبت به حکومت اقلیم کردستان عراق است. کدام یک از این رویکردها موثر تر بوده؟ آیا با وجود رشد جنبش مردمی در کردستان عراق کومه له می خواهد همچنان نقش خنثی داشته باشد و یا فقط با یک بیانیه حمایتی کوتاه از مبارزات مردم کردستان عراق بگذرد؟

اکنون مطالبه ی نان، آزادی و صلح در منطقه خاور میانه  تنها یک شعار نیست. آنها که برای این مطالبات مبارزه کنند در موقعیت طبقه کارگر یعنی موضع ضد کاپیتالیستی قرار خواهند گرفت.  درترکیه سوسیالیست ها ناچارند هم در مقابل سیاست های جنگ طلبانه اردوغان موضع بگیرند و هم مطالبه اقتصادی و طبقاتی علیه کلیت طبقه بورژوازی داشته باشند. آیا ممکن است که آنها استبداد و سرکوب حکومت اردوغان را نادیده بگیرند؟ اما مطابق نظر بیانیه سه حزب، این جنبش باید فقط به مبارزه ای سکولاریستی در مقابل اسلامیست ها محدود گردد. واقعا کدامیک موضع لنینی است؟

به بیانیه بازگردیم. آیا حزب کمونیست ایران می خواهد با امضای این بیانیه به خط مشی حزب کمونیست در هنگام لیدری عبدالله مهتدی درجنگ اول خلیج که از حمله ناتو حمایت کرد، رجعت نماید؟ و اگر نه، آیا شهامت پس گرفتن امضای خود را از زیراین بیانیه ی به غایت راست خواهد داشت؟ آیا حزب کمونیست ایران می خواهد همچون حزب کمونیست کارگری گرایشی سکولار چپ باشد و یاگرایشی ضد سرمایه داری؟ به اعتقاد من اعضای آنها نباید در مقابل چنین چرخش ناگهانی ساکت بمانند. آیا قرار است حزب کمونیست ایران دنباله رو سیاست های لیبرالی حزب کمونیست کارگری و حکمتیست ها شود؟ نمی توان برای همیشه بین دوصندلی نشست و در میدان سیاست وسط را گرفت. اگر فضا به حزب کمونیست کارگری اجازه میداد و اگر نام کمونیسم کارگری ارثیه ای از منصور حکمت نبود، مدت ها پیش حتی پیشوند نام را تغییر می داد و مثلا نام “حزب چپ” را برمی گزید! حزب کمونیست کارگری و حکمتیست ها در فرازو نشیب های مبارزه طبقاتی موقعیت آنتاگونیستی با کاپیتالیسم ندارند. آنها با حکومت های اسلامی بیشتر از حکومت های کاپیتالیستی مشکل دارند و اساسا حکومت های اسلامی را به دلیل “مدرن و سکولارواز نوع غربی” نبودن است که نمی پسندند.این سیاست، باوجود همه ی انحرافات حزب کمونیست ایران، سیاست تا کنونی این حزب نبوده است.سوال این است که با وجود تذکرات حداقلی راه کارگر و سیاست عمومی حزب، چرا این بیانیه امضا شده و چرا تا کنون نسبت به انتقادات مطرح شده سکوت کرده؟ آیا قرار دادن نیمی از تی وی کومه له در اختیار حزب دمکرات ایران در شرایطی که بیش از ده سال این تی وی رو به ایران برنامه پخش کرده، ناشی از همین سیاست حمایت از جنبش سکولاریستی در مقابل دولت های اسلامی است؟ و یا صرفا به دلیل مشکلات مالی است که خود عذر بدتر از گناه است؟ اگر مشکل مالی عامل این کار بوده مگر ممکن نبود کومه له همچون همه ی جریانات چپ کم بضاعت، چند ساعتی را در کانال های دیگر ماهواره ای اجاره کند؟ و یا چند ساعتی را که به حزب دمکرات اجاره داده به جریانات چپ که حتی بسیاری نیز در قالب همان قطب چپ سوسیالیستی بودند، پیشنهاد اجاره می داد؟ آیا حزب دمکرات ایران که قاتل بسیاری از پیشمرگه های کومه له و سازمان پیکار در دهه ی شصت بود اکنون در طیف  سکولار می گنجد و قابل حمایت و قابل مماشات است؟ آیا جنایات حزب دمکرات بخشوده یا فراموش شده است؟ ما به نوبه ی خود نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم.

با توجه به تغییر آرایش بین قدرت ها چه در سطح بین المللی و چه منطقه ای آرایش جدیدی در طیف جریانات اپوزیسیون نیز در حال شکل گیری است و در طیف چپ ایران نیز چنین است. نمی توان و نباید نسبت به آن بی تفاوت بود. میدان سیاست ایران متاثر از آرایش سیاسی مرتبط با مسائل جهانی و منطقه ای است و لذا باید در مقابل حمله ی گرایش راست پرچم سوسیالیستی را بر افرازیم.

***

گسترش بحران اقتصادی و کشمکش های جهانی به همراه افول قدرت منطقه ای آمریکا و ظهور قدرت های منطقه ای در خاور میانه بحران و جنگ افروزی را افزایش داده و اکنون خاورمیانه در جنگ و خونریزی بدون چشم انداز پایان سریع قرار دارد. در افغانستان نیز طی هفته های گذشته شاهد حمله طالبان به شهر قندوز و کشتار مردم و در نهایت بیرون راندن آنها از شهر بودیم. افزایش حمله های طالبان و هزینه هایی که مردم متحمل می شوند در کنار فساد حکومتی و وضعیت فلاکت بار اقتصادی مردم، از یک سو باعث ادامه حیات و حضور طالبان شده و از سوی دیگر راه حل های کارگری و مردمی را می تواند به میدان بیاورد.”جنبش علیه بیکاری” اکنون برگ دیگری در تاریخ سیاسی افغانستان است. نه تنها به این دلیل که بیکاری ابعاد وحشتناکی به خود گرفته و به گفته فعالی از این جنبش بیکاری به مرز سیزده میلیون نفر رسیده است، بلکه از این زاویه که برای اولین بار تشکل کارگری قوی و رادیکالی ایجاد شده و به سازماندهی کارگران بیکار پرداخته است. آنها توانسته اند اکسیون اعتراضی برگزار کنند و در کابل اداره کار را یک روز تعطیل کردند.  تعداد  اعضایشان به سرعت افزوده می شود. این جنبش، جنبشی سکولار نیست بلکه واکنش طبقاتی نسبت به بیکاری تحمیل شده به طبقه کارگر افغانستان و دیگر معضلات اقتصادی در خلال جنگها و کشمکش ها است. در کشوری که در آن برای سالیان طولانی جنگ داخلی توسط جریانات و دولت های کاپیتالیستی و ارتجاعی جریان داشته و اجازه ی تحرک به طبقه کارگر نداده، اکنون شاهد شکل گیری فعالیت و مبارزات کارگران و دیگر مردم هستیم. هر چند کارگران در آغاز راه هستند و مشکلات زیادی پیش پایشان قرار دارد اما به هر شکل حضور و پیشرویشان می تواند نقش جریانات ارتجاعی مثل طالبان و حکومت کاپیتالیستی اشرف غنی را کمرنگ و امید به آینده را زنده کند.

جنگ و فجایع انسانی که اینک در خاور میانه شاهد آن هستیم به زبان لنین: “ادامه سیاست از راه های دیگر است “و می تواند دو وجه داشته باشد. در میان بحران و ستیز جریانات ارتجاعی و جنگ افروز، راه حل کارگری و مردمی نیز زمینه ای برای عملی شدن می یابد. کوبانی ها این راه را نشان دادند. در دیگر مناطق نیز عملی شدن این راه ممکن است. هشیاری و سازماندهی کارگری و توده ای سوسیالیست ها زمینه تحقق چنین راه حل هایی در بحران های جاری است. جنبش های مردمی و اعتراضات و اعتصابات کارگری با تمام پراکندگی و ضعف های سازماندهی، در صورت تلاش سوسیالیست ها برای دخالت و تاثیر گذاری و سازماندهی چشم انداز گسترش مبارزه طبقاتی تا سطح منسجم تری را دارد. مبارزه طبقاتی جاری در منطقه در همین سطح هم نه در چارچوب سکولاریستی و یا دیگر جنبش های لیبرالی بلکه به مثابه بخشی از مبارزه طبقاتی  رودروی نظام کاپیتالیستی قرار دارد. سوسیالیست ها باید پرچم دار مخالفت با جنگ های ارتجاعی درمنطقه باشند و تلاششان برای تبدیل این جنگ ها به جنگ کارگران و توده ها با حکومت های خودی باشد. هر سیاست دیگری در این اوضاع و احوال فقط آب به آسیاب کاپیتالیسم  خواهد ریخت. مطالبه نان، آزادی و صلح موضع لنینی کارگران است.

______________________________________________________________________

1- کار اقلیت شماره 703 صفحه 10 گزارش سیاسی کمیته اجرایی

2-سازمان “اقلیت” به درستی به مبارزات کارگران در دو سال گذشته اشاره کرده و چنین نوشته است:”این دوره به لحاظ کثرت مبارزات بینظیر بوده است. در دو سال گذشته شمار اعتراضات کارگری از هزار مورد نیز تجاوز کرده است. می توان گفت که تقریبا در تمام کارخانه های تولیدی،و موسسات خدماتی مبارزات کارگری در اشکالی علنی و مستقیم رخ داده است. بنا بر این به تعداد کارخانه های منطقه خاص محدود نبوده اند. اعتصابات و تجمعات کارگران پتروشیمی بسپران،پتروشیمی رازی، فجر،کارون، بندر ماهشهر، امیر کبیر، نفت و گاز گچساران، مجتمع گاز پارس جنوبی، پلی اکریل، اعتصابات کارگران ایران خودرو، پارس خودرو، خاور، زامیاد، پارس متال، لوله سازی اهواز، نورد و لوله صفا، فولاد البرز، ذوب آهن اردبیل، واگن سازی پارس اراک، ايران تاير، شيشه آبگينه، کاشی سازیھا، اعتصابات و تجمعات اعتراضی مجتمع معدن سنگ آھن چادرملو، معدن سنگ آھن بافق، معدن مس سرچشمه، معدن چشمه پودنه، معدن گلتوت زرند، کوشک، طرزه، خاتون آباد، طلای آق دره، زغال سنگ سنگ رود، زغال سنگ البرز شرقی، اعتصابات و اعتراضات کارگران مجتمع نيشکر ھفت تپه، نيشکر ميان آب، کشت و صنعت کارون شوشتر، اعتصابات کارگران سيمان استھبان، لوشان، تجمعات اعتراضی کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی و اعتصابات و تجمعات اعتراضی ۵٠٠ کارگر شرکتھای برق منطقه ای استانھای مختلف به نمايندگی از حدود ۵٠٠٠ کارگر در تھران، تنھا چند نمونه از صدھا اعتصاب، راهپيمايی و تجمعات اعتراضی کارگران در اين دو سال بوده است.”(کار اقلیت شماره 703 صفحه 8 گزارش سیاسی کمیته اجرایی) ولی معلوم نیست چطور از این حکم صحیح چنان نتیجه نادرستی را گرفته.

3- همانجا

4-به سایت های حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری مراجعه کنید

5- در بخش هایی از این نوشته چنین می خوانیم: “-امپریالیسم به آمریکا اضافه شود(دلائل آن روشن است ) و نیز اشاره ای هر چند کوتاه به اسرائیل و استعمار فلسطین شود. نمی توان به خاورمیانه پرداخت و حتی اشاره ای هم به اسرائیل، یکی از ستون های اصلی ارتجاع خاورمیانه و ادامه استعمار فلسطین و کشتار فلسطینی ها توسط آن نکرد.”

– به علل ریشه ای عروج اسلام سیاسی هیچ نوع اشاره ای نشده است. اسلام گرائی با این ابعاد و وسعت  به ناگهان مانند رعدی در آسمان بی ابر ظاهر نشده است. علت عروج اسلام گرائی بحران ساختاری مناسبات سرمایه داری در منطقه خاورمیانه و دیکتاتوری های سیاسی ارتجاعی سرکوبگر حافظ این مناسبات می باشد که اساساً به امپریالیسم جهانی و به ویژه آمریکا وابسته بوده اند.

– مقابله فعال ما با ارتجاع خاورمیانه تنها محدود و منحصر به مقابله با ارتجاع اسلامی  است یا ارتجاع خاورمیانه در همه اشکال و مظاهر آن.

– صرفنظر از مذهبی و لائیک بودن نوع ارتجاع – را آماج قرار دهد؟ به عنوان نمونه می توان به مصر بزرگترین و پرنفوذ ترین کشورعربی خاورمیانه اشاره کرد که زیرچکمه ژنرال های لائیک در یک روز بیش از هزار نفر از اسلام گرایان را در یک محاکمه چند ساعته به اعدام محکوم می کند. آیا نظام های سیاسی به رهبری سی سی ها، ملک عبدالله ها، اسدها، ملک حسن دوم مراکش و … به خاطر لائیک بودن از آماج مقابله ما کنار نهاده می شوند؟  اگرنخواهیم ارتجاع خاورمیانه را تنها به ارتجاع اسلامی محدود کنیم پس پیکار با ارتجاع ضرورتاً باید همه ارتجاع خاورمیانه را در بر بگیرد. پارگراف های 5، 8 و 12 از این نظر نیاز به اصلاح دارد که با رنگ قرمز اصلاحات پیشنهادی وارد شده است.

– 10 و 11، تردیدی نیست که  بدون به میان آمدن جنبش طبقاتی کارگران و تهیدستان که یاری به آن اساسی ترین وظیفه کمونیست ها می باشد سکولاریسم، آزادی و عدالت اجتماعی در خاورمیانه ای که از فقدان همه آن ها در حال سقوط آزاد است، خواب و خیالی بیش نخواهد بود. پاراگراف پیشنهادی 10 به این مسئله مهم، که برای چپ خصلت هویتی دارد، پرداخته است. نیروی های کمونیست و چپ پیگیرترین نیرو در پیکار برای سکولاریسم، آزادی و دمکراسی می باشند به خاطر آن که خواهان به صحنه آمدن  کنشگر اصلی این مبارزه یعنی اردوی کارو زحمت هستند.  اگر فاجعه کنونی خاورمیانه حاصل بحران نظام سرمایه داری حاکم در منطقه ما می باشد پس روشن است که بدون درنوردیدن سرمایه داری هیچ  کدام از دست آوردهای این مبارزات تضمین و تثبیت نخواهد شد. پاراگراف 11 به همین مسئله  پرداخته است. 

رفقای گرامی! به طورخلاصه به علت طبقاتی، بحرانی که اسلام گرائی حاصل آن است، پیکار برای سکولاریسم و آزادی علیه همه اشکال ارتجاع خاورمیانه و حامیان منطقه ای و بین المللی آن ( و نه فقط شکل اسلامی آن)، نیروی طبقاتی اصلی این پیکار و راه خروج قطعی از بحران کنونی یا آلترناتیو سوسیالیسم برای رهائی اشاره شود.”

برای مطالعه متن کامل به سایت راه کارگر مراجعه کنید.