محمد آسنگران-خویشاوندی چپ سنتی و ضد امپریالیست با جنبش اسلام سیاسی

خویشاوندی چپ سنتی و ضد امپریالیست با جنبش اسلام سیاسی

محمد آسنگران

در این نوشته تلاش میکنم نگاهی به خویشاوندی و نقطه اتصال دو جنبش اسلام سیاسی و چپ سنتی با اتکا به نمونه های تاریخی و تئوریهای این چپ در شرق و غرب بیندازم. شناخت این موضوع مهم است، زیرا ما اکنون در یک دوره انتقال و گذار قرار گرفته ایم. متاسفانه هنوز تصویر مسلط در دنیا از چپ، همین چپ ضد امپریالیست است. تاثیرات و نفوذ سیاستها و تئوریهای چپ سنتی هنوز از ما کمونیستهای کارگری بسیار قویتر و با امکانات تر است. به همین دلیل ما مواردی تلفات داده ایم و چپ سنتی حتی بعضا از ما نیرو گرفته است. در عین حال تا وقتی که تصویر مسلط از چپ و کمونیسم همان چپ سنتی باشد قدرتگیری کمونیسم کارگری و مارکسی اگر غیر ممکن هم نباشد بسیار سخت خواهد بود.
بنابر این نشان دادن تمایز چپ مارکسی و کمونیسم کارگری با این چپ ضد امپریالیست و سنتی در عرصه های مختلف هنوز یک وظیفه مهم ما است.

نگاهی به چپ سنتی و رابطه اش با جنبش اسلام سیاسی
چپ امروز را اگر نگاه کنید از نوع اس. دبلیو. پی. در انگلیس گرفته تا نوع حزب چپ آلمان و از انواع احزاب کمونیست پرو سویت سابق گرفته که بعد از شکست اردوگاه شرق بی پناه شده اند، تا حزب لیبر انگلیس و احزاب نوع حزب توده ایران و سازمان اکثریت و تا بقیه چپهای سنتی علیرغم هر اختلافی که با هم داشته و دارند، یک نقطه اشتراک مهم جنبش آنها با هم ضد امپریالیست بودن و به این معنا ضد آمریکایی بودنشان است.
در عین حال این ضد امپریالیست بودن و ضدیتشان با آمریکا نخ اتصال همه آنها با جنبش اسلام سیاسی است. همه این طیف راست اسلامی و چپ سنتی خود را نه ضد سرمایه داری و ضد کار مزدی بلکه ضد آمریکایی و تحت عنوان شعار “ضد امپریالیسم” فرموله کرده اند. با هر تفاوتی که این طیف بین خود قائل بوده و هستند در یک نگاه ماکرو و جنبشی در این چهارچوب قرار میگیرند. چپ ضد آمریکایی. دوستی و نزدیکی کم و بیش این چپ با جمهوری اسلامی و حزب الله و حماس و دیگر جریانات اسلامی ضد آمریکای و ضد امپریالیست به دلیل خویشاوندی جنبشی آنها با همدیگر است، نه اشتباه در ارزیابی و تحلیل از جمهوری اسلامی و دیگر جریانات اسلام سیاسی.
دفاع حزب توده ایران و سازمان اکثریت از خمینی و حکومت اسلامی و شعار برجسته سازمان اکثریت برای مسلح کردن سپاه پاسداران به سلاحهای سنگین در اوایل قدرتگیری جمهوری اسلامی خیانت به کسی نبود و هیچکدام از این احزاب خیانتکار نیستند. آنها با حمایتشان از خمینی دنبال سیاست و شعار اصلی جنبششان بودند که ضد آمریکایی گری و “ضد امپریالیست” بودنشان بود. آنها به دلیل خویشاوندی جنبشی از خمینی حمایت کردند. اشتباه سیاسی و تاکتیکی و یا استراتژیکی در کار نبوده و نیست. همچنانکه میبینیم در دوران خاتمی همه این طیف زیر عبای یک آخوند لبخند به لب تجمع کردند و وظیفه جنبشی خود را انجام دادند.
اگر به چپ اروپا نگاه کنید این اتفاقی نیست که چپ اروپا با عکس حسن نصرالله به خیابان می آید. معلوم است که ضدیت آنها با آمریکا در عین حال ضدیت با اسرائیل هم هست و از این منظر قهرمان آنها حسن نصرالله است. نقد آنها به اسرائیل از موضع مردم آواره و سرکوب شده فلسطین برای کسب حقوق انسانی و برابر نیست. نقد آنها به سیاست نژادپرستانه اسرائیل و اشغالگری این دولت از موضح حسن نصرالله و حزب الله و حماس است. لکنت زبان این چپ در نقد اسلام و اسلام سیاسی از همین موضع است. از نظر بخش “روشن” تر این چپ گویا اسلامیها به دلیل اجحافات امپریالیستها مورد ظلم واقع شده اند و اعتراض آنها بر حق است و نقد اسلام و اسلام سیاسی به نفع امپریالیستها و راستها است و ….

تعریف اسلام و اسلام سیاسی از نظر چپ سنتی
این چپ مورد بحث ما آگاهانه یا نا آگاهانه تفاوتی بین مردم معتقد به اسلام و جنبش اسلام سیاسی و خود اسلام قایل نیست. نقد به اسلام و اسلام سیاسی را بیماری فوبی (اسلام و فوبی) مینامد. در نتیجه این تئوری ترندی به اسم “نسبیت فرهنگی” بوجود آمده است که اسلام و قوانین شریعه و سنگسار و سر بریدن و قتلهای ناموسی و…. را فرهنگ مردم مسلمان میداند. کشورهای اسلام زده را هم کشورهای اسلامی معرفی میکند و باید به فرهنگ اسلامی آنها احترام گذاشت. یعنی بشر متمدن امروز از نظر این چپ باید به احترام سنگسار و سربریدن و جهاد علیه کفار در کنار قاتلان و خونریزان اسلامی قرار بگیرد. این چپ اگر منتقدین اسلام و اسلام سیاسی را اسلام و فوبی مینامد ما حق داریم که آنها را انسان و فوبی بنامیم. زیرا بر اساس آیات قرآن نه حتی احدایث و تفاسیر فرقه های مختلف اسلامی، انسان کامل فقط مردان مسلمان هستند. مردانیکه زنان را ملک خود و ابزار جنسی و بچه ها را خدمتکار خود و همه آنها را ناقص العقل میدانند. آشکار است که این تئوری اسلامی تا مغز و استخوان راسیستی و فاشیستی است. زیرا علاوه بر موارد فوق مردمان غیر مسلمان، هم در این دنیا مستحق مجازات هستند و باید علیه آنها جهاد سازمان داد هم در آن دنیای ساختگی خودشان به اسم بهشت و جهنم تمام غیر مسلمانها از جانب خدای مسلمانها مجازات میشوند و به جهنم فرستاده میشوند که تا ابد زیر شکنجه باشند و سوزانده شوند و زجر بکشند و….
برعکس نظریات و تئوریهای این چپ از نظر ما کمونیستهای کارگری اسلام یک مذهب ارتجاعی و متعلق به تاریخ و دوران فئودالی است. اسلام به عنوان یک مذهب نه امروز همان روز تولدش هم ارتجاعی بوده است و از سطح توقعات متفکرین و پیشروان همان دوره هم عقبتر بوده است. بر اساس آیات قرآنی و بر مبنای همان نوشته هایی که در قرآن آمده است و کلام خدای مسلمانها معرفی شده است ضد انسانی است. برای درک این موضوع کافی است ترجمه درست قرآن را به پیروان این مذهب نشان بدهیم و به این چپ مالیخولیا یاد آوری کنیم که بر اساس آیات قرآن خدای مذکر با پیغمبری مذکر و خطاب به پیروانی مذکر نگاشته شده است. زن و بچه که از منظر اسلام در ردیف خدمتکاران و خدمات دهندگان به مردان مذکر درنظر گرفته شده اند انسان کامل محسوب نمیشوند. آنها صغیر هستند و قیم و رئیس و صاحب باید داشته باشند و صاحبان آنها مردان مذکر خدا و پیروان پیغمبر اسلام هستند. پیغمبری که به دستور و رضایت خدای خود حرمسرا بپا کرده بود و زنان اسیر در جنگ متعلق به این مردان نر بودند که خدایشان به آنها دستور داده بود که بتوانند هم به بچه نه ساله تجاوز کنند و هم اسیران زن را به حرمسرای خود اضافه کنند. پاداش نرینه های اسلامی در بهشت موعود صف حوریها است و پاداش زن مومن مسلمان در بهترین حالت قرار گرفتن در صف حوریهایی است که قرار است به نرینه اسلامی خدمات سکسی بدهند.

به این معنا اگر با دقت نگاه کنیم متوجه میشویم اسلام دین رهایی از بت پرستی نیست بلکه دین شکستن بتهای متعدد به نفع یک بت به تنهایی است. بتی که سادیست و عقده ای است. هم عقده خونریزی و سربریدن دارد و هم عقده اینرا دارد که زنان و حوریهای هر چه بیشتری را در اختیار بگیرد و حتی به بچه نه ساله هم رحم نکند. هنگامیکه این دین را با این زبان روشن و طبق آیات خود قرآن معرفی میکنید همین چپ سنتی همانند اسلامیهای مرتجع موی بدنشان سیخ میشود و تحت عنوان احترام به مذهب و اعتقادات مذهبی مردم، این توحش اسلامی را فرهنگ مردم مسلمان معرفی میکنند و نقد اسلام و این قوانین دوران بربریت را “اسلام وفوبی” مینامند و به دفاع از اسلامیها برمیخیزند.

در پاسخ به این چپ باید متذکر شد که راسیسم و فاشیسم و اسلامیسم در مبانی اعتقاد خود آنها همگی بر تبعیض متکی هستند. تفاوت آنها این است که فاشیسم با اتکا به ایدئولوژی ملی و ناسیونالیستی حقوق انسانها را دسته بندی میکند و ناسیون خودش را برتر میداند. اسلامیسم بر مبنای ایدئولوژی اسلامی و مذهبی این تبعیض را اعمال میکند. انصافا اگر درجه تبعیض گرایی این دو جنبش تبعیض گرا را با هم مقایسه کنیم راسیستها و فاشیستها افراد ملت و نژاد خود را اعم از زن و مرد و بچه را نسبت به بقیه غیر خودیها برتر میدانند اما در صف خودیها آنها را با بقیه افراد ناسیون و مکتبیهای خودی در شکل رسمی و علنی مثل اسلامیها مورد تبعیض قرار نمیدهند.

اما اسلامیسم نه تنها غیر ستیزی را تجویز میکند بلکه حتی بخشی از افراد خودی و مسلمان را بر مبنای جنسیت و سن و سال (بچه و زن) را از همان حقوق مردهای مسلمان هم محروم میکند. این راسیسم و فاشیسم اسلامی در مقایسه با راسیسم و فاشیسم ناسیونالیستی و ملی بسیار محدودنگر تر و تبعیض آمیزتر هم هست.
بر همین اساس من اسلامیسم و فاشیسم را دو روی یک سکه میدانم و آنها را جنبشهای ارتجاعی و تبعیضگرا معرفی و مایه شرم انسان مدرن.

کسانیکه خود را ضد راسیست و منتقدین اسلام و اسلام سیاسی را راسیست مینامند با عینک اسلام تبعیضگرا دنیا را نگاه میکنند. زیرا جریانات اسلامی بویژه اسلام سیاسی تمام ایده و افکار و مکاتب دیگر در جوامع بشری را بجز اسلام منسوخ میدانند. نه تنها وجود تئوری و تفکر و جنبش دیگری را نمیپذیرند بلکه تلاش میکنند دنیا را یک رنگ و یک صدا کنند و در یک جنبش به اسم جنبش اسلامی قالب بزنند و هر کسی خارج از این دایره را مستحق کشتن و مجازات میدانند. البته این حکم خدای مسلمانها و آیات صریح قرآنی است که کل بشر یا باید مسلمان بشوند یا مستحق کشتن و مجازات هستند.

بنابر این برخلاف تئوری چپهای سنتی جنبش اسلام سیاسی نه اعتراض مسلمانها به غاصبین و متجاوزین غربی و متحدین آنها بلکه سیاست و جنبش جریانات فوق ارتجاعی است که از روز اول تولدش تبعیضگرا و ضد انسانی بوده است. جریانات خونریز اسلامی مانند مجاهدین افغان و طالبان و جمهوری اسلامی و داعش و بوکو حرام و…. بطور مشخص در عصر ما دست ساز آمریکا و کشورهای غربی بوده اند و تا به امروز هم غرب و کشورهای مقتدر سرمایه داری آنرا به عنوان ابزاری برای تحمیق و سرکوب مردم بکار گرفته اند. این خاصیت مذهب و بویژه اسلام است که به عنوان یک دین و مذهب، همیشه ابزاری در دست حاکمان بوده است. حاکمان از تاریخ گذشته تا به امروز چه در هیبت پادشاهان قهار و خونریز و چه در هیبت حاکمان مدافع دمکراسی و بازار آزاد به عنوان دین رسمی و قوانین و فرهنگ مخدر و تحمیق مردم از آن استفاده کرده اند.
اسلام از روز اول با خونریزی و سربریدن و قتل و کشتار متولد شده است و اکنون هم هر جا قدرت و امکانش را داشته باشد همان سیاست و سنت را پیروی میکند. کسی که تاریخ اسلام را ورق زده باشد میداند که هم در دوران پیغمبر اسلام و هم در دوران خلفای اسلام کشتارها و بیرحمیها بسیار وحشتناکتر از آن چیزی است که اکنون در هیبت داعش شاهد آن هستیم.
داعش در عراق و سوریه و جمهوری اسلامی به عنوان داعش ایران و بقیه جریانات اسلامی از این نوع اگر جایی و دوره ای نتوانسته اند به این سیاستها جامه عمل بپوشانند نه به خاطر نوع خوب و لیبرال و قابل تحمل اسلام آنها بلکه به دلیل ضعف این جنبش و محدودیت اجرایی آنها بوده است. به این معنا جریان اسلامی خوب وجود ندارد.
جنبش اسلام سیاسی به عنوان جنبشی وحشی و خونریز که ما از اوایل دهه هشتاد میلادی شاهد آن در خاورمیانه و بعدا در کشورهای دیگر بوده ایم باید مهار و به شکست کشیده شود. سران و فعالین این جنبش همانند جنبش نازیها در آلمان باید به محاکمه کشیده شوند و پاسخگوی اعمال جنایتکارانه خودشان باشند. چپها و هر کسی که بویی از آزادگی برده باشد اگر اینرا نفهمند که جنبش اسلامی یک جنبش فاشیستی به تمام معنا است و اسلام یک مذهب تبعیضگرا و مایه شرم بشر متمدن است بدون هیچ اما و اگری آینده ای نخواهند داشت و بیش از پیش حاشیه ای خواهند شد.
کلیسا و مسیحیت هم در اروپا و غرب دمکرات و یا تولرانس نشده اند. کلیسا تضعیف شده است که ناچار به برگشتن به کنج کلیساها شده است. بشر ناچار است این راه را در مورد اسلام هم طی کند. اما همزمان با تلاش برای تضعیف اسلام و راندنش به کنج مسجد و اعتقادات شخصی معتقدین به آن، باید نقد سیاسی و فلسفی مذهب و نقش آن در زندگی اجتماعی و نقد این خرافه دوران توحش بشر کار هر روزه و روشنگرانه جنبشهای اجتماعی پیشرو و مدرن باشد. اما جریانات اسلامی خونریز در قدم اول باید شکست سیاسی و نظامی بخورند تا نتیجه نقد و روشنگری اجتماعی بتواند به قوانین مدرن در جوامع امروز تبدیل شوند.

٩ آذر ١٣٩٥

٢٩ نوامبر ٢٠١٦