مازیار رازی به بهانۀ ۱۳۰مین سالگرد درگذشت کارل مارکس، مروری بر اهمیت و ضرورت مارکسیزم

 

به بهانۀ ۱۳۰مین سالگرد درگذشت کارل مارکس، مروری بر اهمیت و ضرورت مارکسیزم

مازیار رازی
کارل مارکس ۱۳۰ سال پیش، در ۱۴ مارس ۱۸۸۳، درگذشت. اما، امروزه هنوز میراث او در سراسر جهان پابرجا و راه گشای حل مسایل اجتماعی است. به بهانۀ ۱۳۰مین سالگرد درگذشت کارل مارکس، مروری بر اهمیت و ضرورت مارکسیزم ضروری است.
مارکسيزم، یک جهان بینی علمی برای شناختِ نه تنها جامعه، تاریخ و نیروی محرکۀ آن یعنی مبارزۀ طبقاتی، بلکه هم­چنین برای شناختِ کلّ طبیعت، هستی و جهان پیرامون ما انسان ها است.شناختی که به قصد تغییر صورت می گیرد. مارکسیزم درکی است علمی و دیالکتیکی متکی بر بیش از ۲۰۰ سال تجربۀ مبارزاتی و کاربست پیشرفت های سایر علوم. مارکسیزم راه گشای بشریت بوده است.
مارکسيزم بهترين پدیده ای است که در سطح نظری و عملی، برای مردم جهان رخ داده است. آنان که اين حقيقت را انکار می کنند، و مارکسيزم را مسئول روی کار آمدن استالينیزم در شوروی و یا مائوئیزم در چین و سوسيال دموکراسی در اروپا می دانند، يا درک کافی از مارکسیزم ندارند، و يا آگاهانه و مغرضانه قصد بی اعتبار نشان دادن مارکسیزم را دارند.
اهميت تاريخی سوسياليزم علمی یا مارکسیستی، در اين است که تلاش می کند شرايطی بيافريند که در آن گرايش های سازندۀ انسان ها، بيش از تمايلات مخرّبشان رشد کنند. مارکسيست ها دعوی بيشتری ندارند، اما آن چه می طلبند، اهميت حياتی و تاریخی دارد.
امروز ظرفیت ها و توانایی های مخرب دولت های سرمایه داری ابعاد غول آسايی پيدا کرده است. تنها کافی است به توليد جنگ افزارها، به نابودی محيط زيست، به ميليون ها کودکی که هر سال در«جهان سوم» از گرسنگی يا بيماری های قابل درمان می ميرند، به خطرات ناشی از قحطی ها، اعتياد، تجارت سکس، و وحشيگری دولت آمریکا در هيروشيما و ویتنام و امروزه در عراق و افغانستان و سایر نقاط جهان، بينديشيم.
بشريت ديگر نمی تواند اجازه دهد که نيروهای مخرب و تمايلات غير عقلانی ( که همواره ظاهری عقلانی به خود می گیرد) در کنار گرايش های سازنده و عقلایی بشر، به خودی خود رشد کنند. اگر بشريت در خلال چند دهه آيندۀ نتواند چنان شرايط اجتماعی مناسبی پديد آورد که رشد نيروهای مخرب، خودپرستی کوته بينانه و « نبرد همه عليه همه» را متوقف سازد، پس متأسفانه بايد نابودی نوع بشر را حتمی دانست.
پيام اصلی مارکسيسم چنين است: در جامعه ای که بر رقابت فردی و ثروت اندوزی متکی است و منافع شخصی در تقابل به منافع کلّ جامعه قرار گرفته و نمی توان توانایی های ويرانگر انسان ها را مهار نمود، ضرورت دارد که ساختار اجتماعی- اقتصادی دگرگون شود و بر پايۀ ارزش های همياری و همبستگی، و نقش و سهم «مستقیم» افراد جامعه در تولید کل قوام گيرد. برای تحقق اين امر بايد مناسبات توليدی تازه و ارتباط های جدیدی به وجود آيد که اين ارزش های اساسی را تعالی بخشد.اين امر يعنی مبارزه برای جامعه جهانی سوسياليستی است. بنابراین برخلاف اتهام همیشگی سرمایه داری، سوسیالیزم نه تنها فردیت را نابود نمی کند، بلکه نخستین ساختار اقتصادی-اجتماعی خواهد بود که عملاً به فرد اجازۀ شکوفایی می دهد؛ به طوری که «کامل آزاد هر فرد، شرط تکامل آزاد همه» باشد.
سؤال می شود که آيا در مارکسيزم نوعی قیم مآبی وجود ندارد که بر آن است انسان ها را بر خلاف ميل خودشان به سعادت برساند؟ به هيچ وجه! آن چه سوسياليزم مارکسيستی را آشکارا از انواع ايده های سوسياليستی پيشين تمايز می بخشد، انکار دعوی قيموميت در مبارزۀ رهایی بخش است.
در تزهای مارکس دربارۀ فوئر باخ روشن و آشکارا آمده است که «مربيان بايد اول خودشان تربيت شوند». سراسر مارکسيزم بر پايه پيکار توده های انبوه کارگران استوار است.
مارکسیزم اعتقاد دارد که «آزادی طبقۀ کارگر، تنها می تواند به دست خود کارگران تحقق يابد»، نه به وسیلۀ کارشناسان، دانشمندان، فيلسوفان، دولت ها، حکومت ها، پارلمان ها و احزاب، هر چند که اين ها می توانند به عنوان ابزارهای مبارزاتی مفيد هم باشند.
آنانی که غير مسئولانه برخورد می کنند و به این حقايق توجه ندارند، يا آنانی که اين ابزار عظيم فهم و درک حقايق جهان را ناديده گرفته و به جای آن صرفاً به مفاهيم ترديد برانگيز، نامعقول، مرموز و ماورالطبيعه ای که هيچ هدف مثبتی را تأمين نمی کند، روی می آورند، از برداشت علمی و واقعی به دور هستند.
همان اندازه که مارکسيزم از جنبۀ علمی حائز اهميت است، جنبۀ ديگری هم از مارکسيزم وجود دارد که به همان اندازه مهم است و آن جنبۀ معنوی یا اخلاقی- سیاسی آن است. مارکس اين موضوع را به شکل بسيار راديکال از جوانی خود تا هنگام مرگش در ۱۳۰ سال پیش، فرموله کرد، به کار برد و هرگز از مفهوم اصلی آن، منحرف نگشت؛ و آن مبارزه عليه هرگونه شرايطی بوده است که انسان ها تحت آن منفور گشته، از خود بیگانه شده، استثمار و سرکوب شده و يا به ماهيت انسانی شان توهين شده است. دليل بی حرمتی به شخصیت انسان ها هر چه باشد و هر اندازه توجیهات علمی داشته باشد، در مارکسیزم موجه نبوده و با آن مبارزه می شود. مارکس به اين امر واقف بود که در زندگی هيچ چيزی لذت بخش تر از مبارزه در راه دفاع از حقوق انسان نيست؛ دفاع از استثمارشدگان، سرکوب گشتگان و استعمار شدگان. هيچ راه بهتری از گذاشتن زندگی خود در اين راه شریف و بزرگ، برای یک انسان در اين دنيا وجود ندارد. این مفهوم اخلاقی- سیاسی مارکسیزم است.
اما مارکسیزم بیش از این ها پاسخگویی بحران کنونی نظام سرمایه داری است. بدیهی است که چنان چه سرمایه داری قادر به حلّ بحران بشریت باشد، دیگر نیازی به مارکسیزم نخواهد بود. آن وقت مارکسیزم مانند هر نظری که زمان آن سپری شده است به کتابخانه ها تعلق می داشت. اما واقعیت چنین نیست. در قرن بیستم و بیست­ویکم بحران سرمایه داری نه تنها کاهش نیافته، که برعکس تشدید نیز شده است و علم شناخت و مبارزه با این نابرابری ها (که در دستان مارکسیزم است)کماکان ضروری است و در دستور روز قرار دارد.
امروز در قرن بیست و یکم، پیش بینی کارل مارکس، یعنی آن چه که رزا لوکزامبورگ دوراهی«سوسیالیزم یا بربریت» نامید، هر چه بیشتر واقعیت پیدا می کند. چنان چه بار دیگر وضعیتی ایجاد شود که فاشیزم، همانند دهۀ ۱۹۳۰ رشد کند و بر مصدر کار قرار گیرد، فاجعه های بشریت، به خصوص با در دست داشتن انواع سلاح های اتمی و شیمیایی، به مراتب بیشتر از اوایل قرن بیستم خواهد بود.
کلیۀ این فجایع ریشه در شکست نظام سرمایه داری دارد، نظامی که نتوانسته است حداقل زمینۀ لازم را برای زندگی عادی اکثریت مردم جهان فراهم آورد. تضادهای طبقاتی بین اکثریت مردم و یک اقلیت مرفه همواره بیشتر شده اند.
خوشبختانه یک بدیل واقعی در مقابل این «بربریت» نظام سرمایه داری وجود دارد و آن هم«سوسیالیزم» است.
مردم زحمتکش کلیۀ جوامع جهان می توانند با اتکا بر نیروی خود، سرنوشت خود را تعیین کنند و برای نسل آتی ثروت تولید نمایند. لزومی ندارد که کنترل زندگی مردم به دست شمار اندکی سرمایه دار و متکی بر نیروی کور و دستان نامرئی بازار و هرج و مرج آن سپرده شود. تکنولوژی امروزی در دست نمایندگان واقعی مردم می تواند به بهترین نحوی برای خدمت به زحمتکشان جامعه به کار گرفته شود. ماشین آلات اتوماتیک می توانند کارهای مشقت بار را از انسان ها گرفته و وقت آزاد برای رفاه و ارتقای فرهنگ برای مردم ایجاد کند. با تغییر معیارهای سرمایه داری در حیطۀ صنعت کامپيوتر و اینترنت، می توان اطلاعات لازم برای منابع ضروری نیازهای مردم را بکار گرفت و به علاوه «جریان آزاد اطلاعات» را از سطح شعار عوام فریبانۀ کنونی، به یک واقعیت تبدیل کرد.
اما این بدیل از بطن نظام موجود سرمایه داری پدید نمی آید. رقابت کور و انباشت بی رویۀ سرمایه به وسیلۀ معدودی از افراد جامعه و بکارگیری هر چه بیشتر وقت زحمتکشان (استثمار مضاعف) این اجازه را نمی دهد که جوامع کنونی سرمایه داری به فرهنگ بالاتری دست یابند. تنها راه نجات بشریت از شرّ نظام سرمایه داری، مبارزه با آن و نه اصلاح و یا تسلیم شدن در برابر آن است. جلوۀ تئوریک و نظری این مبارزه نیز تنها در «مارکسیزم» نهفته است.
بی تردید جامعۀ سوسیالیستی آتی بی نقص نخواهد بود، اما تنها جامعه ای در تاریخ است که اکثریت مردم جامعه به طور آگاهانه بر سرنوشت خود حاکم خواهند شد.
مارس ۲۰۱۳