فعالین جنبش لغو کار مزدی – چرا مبارزه کارگران برای افزایش دستمزد شکست خورد؟

چرا مبارزه کارگران برای افزایش دستمزد شکست خورد؟
«شورای عالی کار» دولت سرمایه داری ایران به روال معمول میزان حداقل دستمزد کارگران برای سال آتی را اعلام کرد. معنی متعارف مزد در نظام بردگی مزدی درصد بسیار نامحسوس، ناپیدا و کاملاً خفت باری از محصول کار توده های کارگر است که به آنها پرداخت می شود، فقط به این خاطر که نیروی کار خویش، یگانه مایملک خود یا همان کالای مورد نیاز سرمایه، همان تنها منبع و یکتا سرچشمه زایش کل سرمایه های دنیا را بازتولید کنند و تا زمانی که این کالا را دارند، در صورت نیاز صاحبان سرمایه به فروش رسانند. معنی دیگر این حرف آنست که سرمایه داران، خصوصی یا دولتی در قبال خرید نیروی کار کارگران هزینه بازتولید یا بهای کالاهای مورد احتیاج برای بازتولیدش را می پردازند. کل کارگران می دانند و می گویند که رقم مصوب رژیم در بهترین حالت 25% بهای کالاهائی است که آنان برای بازتولید توأم با هزاران عسرت و مشقت و سختی نیروی کار خویش نیاز دارند. همه مشکل اما این نیست. توده های کارگر حتی بلندگوهای فریبکار و دجال و رسوای رفرمیسم درون جنبش کارگری هم چه در داخل و چه در خارج اعتراف می کنند که حدود 80 درصد کارگران زیر شلاق سبعیت و درندگی اختاپوسی سرمایه داران و دولت سرمایه داری و آنچه قراردادهای موقت یا سفید امضاء و مانند اینها نام گرفته است حتی همین مبلغ اعلام شده را هم دریافت نمی کنند. همه اینها روشن است. اینکه چرا چنین است؟ سرمایه داران، دولت ها، اقتصاددانان و متفکران بورژوازی عربده سر می دهند که اقتصاد اسیر رکود است، مشکلات صنایع انبوه است، نرخ سودها پائین است. هزینه تولید بالاست. کارخانه ها قادر به اندامه کار نیستند و به همه این دلائل کارگران باید پذیرای ریاضت گردند!! پایه و مایه واقعی تمامی حرف های رفرمیسم راست درون طبقه کارگر نیز کم یا بیش همین است. همین چند روز پیش با چشم باز شاهد بودیم که سندیکای فلزکار مکانیک با ارسال پیامی مشروح برای خیل کثیر کارگران مراکز کار نواحی مختلف کرج، با آب و تاب تمام از تنگدستی و عسرت صاحبان کارگاهها سخن راند!! با بیشرمی و وقاحت زایدالوصفی که خاص همه رفرمیست های سندیکاساز است از کارگران خواست تا حتی از مبارزه برای وصول دستمزدهای معوقه انصراف جویند و به دریافت فقط نیمی از این مطالبات کفایت کنند!!! رفرمیست های میلیتانت اپوزیسون مدار به طور معمول می کوشند میان خود و جماعت اخیر، کم یا بیش مرز کشند، اینان به طور معمول راه افشاگری پیش می گیرند. تأکید می کنند که ادعای صاحبان سرمایه دروغ است، مشکل واقعی کاهش سودها و کسادی بازار صنعت و این حرف ها نیست. آنها در جستجوی سود نجومی تر دست به افزایش فشار استثمار کارگران می زنند و در همین راستا دستمزدها را پائین نگه می دارند. سلاخی می کنند، مبارزات طبقه کارگر را سرکوب می نمایند و به همه جنایت ها دست می یازند. آنچه این طیف در باره سرمایه داران می گویند مسلماً حقیقت دارد، افشاگری های متعارف آنها نیز عبث نمی باشد. معضل اما جای دیگری است. مشکل اینجاست که این افشاگری ها و شعاربافی ها به قول معروف « برای فاطی تنبان نمی شود». آنچه آنها طرح می کنند شایسته اطلاق افشاگری و آگاهسازی نیز نیست. به این دلیل روشن که فاقد بنمایه ضد سرمایه داری است. باز هم به گفته آن شاعر«هر سنگ و گلی در خوشاب نخواهد بود» مجرد افشاگری و بازگوئی شدت استثمار، بی حقوقی ها و جنایاتی که سرمایه بر طبقه کارگر اعمال می کند، مادام که با راهبرد ریشه ای، عملی و بالفعل مبارزه علیه این استثمار و سبعیت ها همراه نباشد، در بهترین حالت نوعی «سرمایه ستیزی» کاذب رفرمیستی خاص رویکردهائی از بورژوازی است. تاریخ سرمایه داری همواره شاهد این نوع افشاگری ها از سوی محافل اپوزیسون طبقه سرمایه دار یا رفرمیسم کارگری حلق آویز به این محافل و رویکردها بوده است. این واقعیتی است که فعالین جنبش ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی همواره بر آن پای فشرده اند. افشاگری رادیکال طبقاتی پرولتاریا بدون طرح راه حل ریشه ای و کاملاً عملی این طبقه برای جنگ علیه آنچه افشاء می شود. بی معناست.
با این مقدمه به بحث دستمزد باز گردیم. سرمایه داران به جای تن دادن به خواست دستمزدهای 3 میلیون تومانی توده های کارگر رقم 700 هزار تومان را تصویب کردند و به 80 درصد فروشندگان نیروی کار حتی همین میزان را هم نمی پردازند. پرسش اساسی این است که کارگران چه باید بکنند، یا چه می توانند بکنند؟ رویکردهای مختلف درون و بیرون جنبش کارگری پاسخ های متفاوت و متعارضی در برابر این سؤال قرار می دهند. چند و چون این پاسخ ها را ما در مقالات و حتی کتابهای مختلف به اندازه کافی توضیح داده و نقد کرده ایم. بحث ما اینجا نه بازگوئی گفته های آنها که طرح پاسخ کاملاً شفاف و مشخص رویکرد خویش، رویکرد ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی درون جنبش کارگری است. از منظر ما توده های طبقه کارگر در هیچ دوره، هیچ شرائطی و در هیچ کجای دنیا حتی برای تضمین مطمئن نازل ترین سطح معیشت یا همان هزینه ثمن بخس بازتولید نیروی کار خویش هم نمی توانند به هیچ چیز سوای قدرت مستقل طبقاتی ضد سرمایه داری خود اتکاء نمایند. تعیین کننده فرجام هر نوع کشمکشی میان دو طبقه کارگر و سرمایه دار از آغاز تا فرجام، قدرت دومی برای مجبور ساختن اولی به قبول تمامی شروط تأمین بیشترین سود سرمایه در یک سوی و ظرفیت پیکار متشکل و متحد کارگران برای در هم شکستن کل این شروط از سوی دیگر است. کارگران طبقه ای از جامعه سرمایه داری هستند که این جامعه در همه وجوه هستی خود ضد هر میزان تسلط آنها بر کار خویش، محصول کار خویش و تعیین سرنوشت زندگی خویش است. هر شکل اجماع و سازش و مذاکره میان این دو طبقه در این نظام معنائی بسیار صریح و غیرقابل تفسیر و تأویل دارد. اینکه کارگر موقعیت خود را به عنوان برده مزدی مطیع و منقاد نظم چرخه ارزش افزائی و سودآوری هر چه غول آساتر سرمایه پاس دارد و هیچ کاری در جهت نقض و تغییر این موقعیت انجام ندهد. سرمایه برای تحمیل این وضعیت به طبقه کارگر از همه ساز و برگها بهره می گیرد. سرکوب پلیسی و قهرآمیز می کند، قانون، نظم، حقوق، مدنیت و قراردادهای رنگارنگ اجتماعی را پیش می کشد، بساط دموکراسی پهن می نماید، حق تشکل، اعتصاب، اعتراض، برپاسازی سندیکا، اتحادیه و حزب می دهد، بورژوازی از انجام یا قبول هیچ کدام این راهکارها و راهبردها ابا ندارد، پیش شرط تفاهم یا توسلش به هر کدام آنها صرفاً حصول همان هدف اصلی یعنی تضمین بقای سرمایه داری و تأمین ثبات لازم برای چرخه ارزش افزائی سرمایه است. اگر در ایران و جوامع مشابه طبقه سرمایه دار و دولت هایش همواره و همه جا حتی همان کلیشه های تصنعی عوامفریبانه و باژگون نمایانه حقوق و مدنیت و دموکراسی را به صلیب می کشند صرفاً به این دلیل است که هیچ راهکار مناسبی برای مهار جنگ بردگان مزدی شبه رایگان و محروم از ابتدائی ترین امکانات معیشتی و رفاهی نیستند. سرمایه شالوده هستی خود را بر نیست سازی کارگر، بر ساقط نمودن تام و تمام طبقه وی از هر میزان دخالت در سرنوشت کار و زندگی اجتماعی خود بنا نهاده است. سرمایه بدون این کار وجود خارجی ندارد. از این که بگذریم تولید سرمایه داری تولید افراطی و بدون هیچ مرز و محدوده سود و سرمایه است. در این زمینه نیز سرمایه نمی تواند که چنین نباشد. همه اینها به این معنی است که معیشت و رفاه و امکانات زیستی و «حقوق اجتماعی» و «آزادی» و اصل زنده ماندن یا نماندن و کل آنچه که مفصلبندی حیات کارگر و طبقه او را تشکیل می دهد در محکمه سرمایه صرفاً تا جائی موضوعیت دارند و می توانند « محلی از اعراب» باشند که به طغیان رود پرخروش سود سرمایه ها و به عرش قدرت کبریائی سرمایه هیچ تصادمی پیدا نکنند. در غیر این صورت کل اینها « مهدورالدم» و محکوم به نابودی هستند. معضل اما به اینجا نیز ختم نمی گردد. سرمایه در همان حال که در سرشت خود رابطه تولید افراطی و بدون هیچ مهار سود است و دقیقاً به همین دلیل که چنین است سد راه رشد و خودگستری و بازتولید خویش نیز هست. تنزل نرخ سود، رویکرد ذاتی و اندرونی و گریزناپذیر سرمایه است. جنین بحران و کوبنده ترین بحرانها همیشه و در همه حال در زهدان سرمایه راه بلوغ می پیماید، متولد می شود و شیرازه هستی سرمایه داری را بر هم می ریزد. سرمایه در تمامی این حالات یا به خاطر مقابله با تنزل نرخ سودها و یا خروج از ورطه مرگبار بحران ها یکراست راه آتش کشیدن دار و ندار کارگران و سلاخی خورد و خوراک، پوشاک، کل معیشت، امکانات دارو و درمان و حق اعتراض و نفس کشیدن توده های کارگر را پیش می گیرد. رابطه میان طبقه کارگر و نظام بردگی مزدی دقیقاً و بدون هیچ اگر و اما چنین است و نمی تواند جز این باشد. همه این ها با صدای بسیار رسا یک واقعیت عریان را بانگ می زنند. این واقعیت که کارگران حتی در مبارزه برای تحمیل ساده ترین و ابتدائی ترین مایحتاج معیشتی خود بر طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه داری، سوای آمیختن انداموار و اندرونی این مبارزه با پیکار سازمان یافته طبقاتی برای نابودی کل نظام بردگی مزدی هیچ راه دیگری در پیش روی ندارند. ما از دو طبقه اجتماعی درون جامعه موجود صحبت می کنیم که برای یکی وجود سرمایه داری شالوده هستی و برای دیگری اختاپوس استثمار و ستمکشی و بی حقوقی و مرگ و نابودی است. این دو طبقه نمی توانند با زبان و فکر و ملاک و نظم و مدنیت و دولت و حقوق یا هر چیز دیگر سرمایه با هم به مذاکره و اعتراض بنشینند و به اجماع برسند. اعمال حداکثر قدرت طبقاتی علیه همدیگر تنها رابطه ای است که میان آنها واقعیت دارد. بورژوازی برای این کار تاریخاً تمامی ساز و برگ های ممکن را در اختیار داشته است و دارد. سرمایه اش نقطه شروع و رجوع و ختم همه امور است. دولت دارد، ارتش و پلیس و زندان و کل قوای سرکوب از آن اوست. خود را مالک جامعه و جهان موجود می بیند، سیاستگذار است، بند بند شروط ارزش افزائی و سودآوری دلخواه خود و استثمار و بی حقوقی هرچه فاجعه بارتر کارگران را لباس قانون می پوشاند و همین قانون را برگ تضمین هستی و «حقوق» همگان جار می زند!! بورژوازی سرمایه شخصیت یافته در قالب یک طبقه اجتماعی است و برنامه ریزی کار و تولید و استثمار و ارزش افزائی و سوداندوزی و انباشتن جهان از سرمایه را یگانه ملاک تعیین حد و حدود زندگی و اصل زنده بودن یا نبودن کارگران می بیند. کارگر و طبقه اش، اگر بناست حتی بی رمق ترین، نازل ترین و محقرترین سطح زندگی را دارا گردد، هیچ چاره ای ندارد جز اینکه مبارزه برای هر مقدار این زندگی را با پروسه جنگ سراسری علیه هستی سرمایه داری در هم آمیزد. این واقعی ترین و حیاتی ترین حکم مبارزه طبقاتی برای توده های کارگر است و هر گونه بی توجهی، بی مهری و تسامح نسبت به اعتبار این حکم تاختن به سوی سوختن و نابودی در آتش قهر سرمایه است.
به مسأله دستمزدها باز گردیم. جنبش کارگری ایران مثل جنبش کارگری هر جای دیگر دنیا و طبیعتاً بسیار بدتر از خیلی جاها، فاقد کمترین میزان موقعیتی است که گفته شد. وضعیت این جنبش از تمامی جهات فاجعه بار است. در هیچ کجای آن هیچ سنگی بر روی سنگ برای بنای قدرت ضد سرمایه داری توده های کارگر استوار نشده و آینده استوار شدنش هیچ روشن نیست. بر خلاف یاوه بافی های هر دو طیف رفرمیسم راست سندیکاساز و رفرمیسم چپ حزب باز، مشکل این جنبش هیچ گاه کسر و کمبود سندیکا و اتحادیه و حزب نبوده است و امروز هم نمی باشد. طبقه کارگر ایران پیش از آنکه آحادش همدیگر را بشناسند چشمشان به حزب کارگرمدار کمونیسم دستار بالای سر خود خیره گردید. تا خواست به فکر آزمون اعمال قدرت خود علیه سرمایه افتد انبوه سندیکاها کل این قدرت را در خود بلعیدند و دنبالچه باج خواهی های این یا آن بخش بورژوازی کردند. شمار احزابی که یکی پس از دیگری داعیه نمایندگی و قیمومت و سپهسالاری ارتش وی را بر سقف سپهر کوفته اند از شمار فعالین اندرونی سنگردار سازمانیابی ضد سرمایه داری وی دهها بار فزون تر بوده است. اینکه سرمایه در راستای استقرار نظم چرخه بازتولیدش حتی این احزاب و سنیدکاها را هم تحمل ننموده است جای حرفی نیست. اما سکانداران سفینه رفرمیسم به لحاظ حزب آفرینی و سندیکابافی تا چشم کار کند برای کارگران امامزاده حزب و سندیکا معماری نموده اند. آنچه توده های کارگر ایران هیچ گاه انجام نداده و بر پای نداشته اند، سازماندهی قدرت پیکار ضد سرمایه داری خود بوده است و همین معضل است که امروز آنها را در فلاکت بارترین وضح ممکن قرار داده است. دو راه بیشتر پیش پای کارگران ایران و کارگران هر کجای دیگر دنیا قرار ندارد. یک راه همین است که تا امروز پشت سر نهاده ایم پراکندگی، بی سر و سامانی، بی افقی، فقدان هر گونه صف مستقل ضد سرمایه داری، آویختن به عوامفریبی های جنایتکارانه این یا آن اپوزیسون درنده بورژوازی، دل بستن به ساختن اتحادیه و سندیکا، تبدیل شدن به پیاده نظام احزاب با رنگها و بیرق های متفاوت چپ یا راست و نوع این کارها که کارنامه کل کارگران جهان و جنبش ما در ایران به اندازه کافی از آن آکنده است و حاصلش افتادن به ورطه فقر، ذلت، فروماندگی و سیه روزی هائی است که هر روز بیش از روز پیش به ژرفنای آن سقوط می کنیم. جهنم گند و خون و دهشتی که در آن از کل جمعیت 30 میلیونی در سن اشتغال ما میلیون ها تن زیر نام زنان خانه دار دو شیفت کار رایگان تحویل نظام بردگی مزدی می دهند و خود هیچ ریالی نمی گیرند، چندین میلیون در بازار کار موسوم به «بازار اشتغال غیررسمی» در حاشیه خیابان ها یا در درون مراکز کار و تولید بدون هیچ حساب و کتاب و هویت و ملاک و معیاری باز هم با روزانه های کار 16 ساعته و گاه بیشتر استثمار می شویم و بهای نیروی کارمان حتی 20% هزینه بازتولیدش نیز نیست. مابقی نیز در بهترین حالت باید مطابق مصوبه شورای عالی کار دولت اسلامی سرمایه به دستمزدی کمتر از 30 درصد بهای متعارف نیروی کار تن دهیم و راه تسلیم پیش گیریم. در کنار اینها از حداقل بهداشت، دارو، درمان، آموزش، سرپناه و همه چیز محروم مانیم، هر صدای اعتراض ما با شلیک گلوله های سرمایه خفه گردد، زندان ها از همزنجیران معترض ما همیشه پر باشد، ذلت فحشاء، تن فروشی و غلطیدن به دام سرمایه داران تولید کننده و فروشنده مواد مخدر و سوداگر مرگ شکل رایج زندگی و امرار معاش طبقه ما شود.
راه دوم، راه پیکار علیه این وضعیت، راه رهائی انسان، راه پیکار واقعی علیه سرمایه داری در مبارزات جاری روزمره و جنگ برای نابودی سرمایه داری به طور همزمان و همآمیز است. پیمودن این راه مسلماً دشوار است اما در تمایز آشکار با راه پشت سر، رو به پیروزی و امید و افق رهائی و زندگی سراسر افتخارآمیز و آکنده از کرامت و شرافت انسانی است. برای طی این راه هیچ دفتر و دستک و حزب آفرینی و دکه سازی بالای سر جنبش خویش نداریم. آحاد توده های طبقه ما به حکم هستی اجتماعی خود با سرمایه در جدال و کشمکش و جنگند. مسأله اساسی این است که همین جنگ زمینی و واقعی و خودجوش را سازماندهی کنیم، آگاه سازیم، سرمایه ستیزی خودپوی خویش را به یک جنبش آگاه متصل به دورنمای الغاء کار مزدی ارتقاء دهیم. سازمانیابی این جنبش لاجرم شورائی است. شورائی بودن جنبش ما ریشه در هستی طبقاتی و اجتماعی ما دارد. در همان حال که یگانه ضامن و شرط لازم و حتمی پیروزی ما در جنگ علیه سرمایه است. ما به محض اینکه پشت سر حزب، اتحادیه یا هر نیروی ماوراء خود قرار گیریم کل دار و ندار قدرت طبقاتی خود را باخته ایم و تمامی ساز و کارها و زمینه ها و شروط لازم شکست خویش را با دست های خود بر هم انباشته ایم. دورنمای رهائی ما جامعه ای متشکل از انسان های آزاد، فارغ از هر بند و هر دولت و هر نهاد و هر نیروی بالای سر خویش است. جامعه ای که کل آحاد انسانها به صورت شورائی، با حداکثر آگاهی، شعور و اراده آزاد، بدون هیچ صدر و ذیل و ساختار قدرت جدا از خویش، کل کار و تولید و زندگی همگانی را برنامه ریزی می کنند و همزمان حاصل این برنامه ریزی را باز هم به شکل شورائی و با دخالتگری مستقیم و خلاق و توانای همگان جامه عمل می پوشانند. جنبش روز ما باید از همین حالا زهدان زایش این شکل زندگی متعالی آزاد، برابر و آگاه انسانی باشد و فقط و باز هم فقط در این صورت است که می تواند داعیه دار واقعی جنگ با سرمایه و رهائی انسان گردد. ظرف این جنبش هیچ چیز سوای شوراها نیست.
سازمانیابی جنبش شورائی سراسری ضد سرمایه داری آحاد همزنجیران ما هیچ صغری و کبری و فلسفه بافی و مکتب پردازی ویژه ای نیاز ندارد. شرائط کار و استثمار و زندگی و مبارزه ما بستر واقعی و مناسب این سازمانیابی است. ما در کنار هم زندگی و کار می کنیم، استثمار می شویم، مبارزه می نمائیم و در متن همین شرائط مشترک دست در دست هم می گذاریم و شورائی و سرمایه ستیز متشکل می گردیم. ارتقاء شناخت و شعور و آگاهی طبقاتی ما در گرو نقد رادیکال طبقاتی ما از سرمایه و جامعه سرمایه داری و سرمایه به مثابه یک رابطه اجتماعی است. این کار، این یادگیری ها می تواند در بطن زندگی و کار و مبارزه روزانه موضوع عادی و متعارف جریان گفتگو و شور و مشورت و دید و بازدید و اجلاس و راه رفتن ما در کوچه ها و خیابان باشد. ما توده کثیر همزنجیرانی هستیم که به لحاظ سطح شناخت و آگاهی در وضعیتهای متفاوتی قرار داریم. آگاهتران هر چه دارند به کمترآگاهان منتقل می سازند، بدون اینکه بالای سر آنها قرار گیرند و عضو کمیته مرکزی و اجرائی و بوروی سیاسی حزب یا هیئت رئیسه سندیکای آنها شوند. چند قرن است که در نسلهای مختلف توسط سرمایه استثمار شده ایم، همه سیه روزی ها و مصائب این نظام را تحمل نموده ایم و علیه آن دست به مبارزه زده ایم. دانش ها، تجارب، اندوخته های سیاسی و علمی این پویه طولانی چند نسلی و چند قرنی پیکار بسیار عظیم است. ما به عنوان یک طبقه میراث دار کل این ذخیره ها، اندیشه ها، آزمونها، تجربه ها هستیم. در کارنامه پیکار ما زرین ترین و درخشان ترین صفحات تاریخ با انبوه بی راهه رفتن ها و برهوت پیمودن ها کنار هم ردیفند. تجربه عظیم انترناسیونال اول، کمون پاریس و انقلاب کارگری اکتبر را داریم، درس های عظیم این شکست ها را در آرشیو جنبش خویش داریم. گمراهه های فاجعه باری بر جنبش ما تحمیل شده است. جنبش های فراوانی هستی خود را بدیل جنبش ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی طبقه ما ساختند، سوسیال دموکراسی انترناسیونال دوم، رفرمیسم میلیتانت لنینی، امپریالیسم ستیزی خلقی، شعبات عدیده کمونیسم اردوگاهی هر کدام سالهای سال ما را به طور کامل از ریل واقعی جنگ ضد سرمایه داری خارج کردند. آناتومی همه این ها با چشم باز و سر بیدار طبقاتی، کالبدشکافی عینیت روز سرمایه داری و فراوان مسائل دیگر، همه و همه موضوعاتی هستند که دستور کار جنبش ماست و ما به عنوان آحاد بی شمار طبقه خویش می توانیم دست در دست هم، در بطن مبارزات روزمره، در پویه پیکار برای سازمانیابی خویش همه این کارها را انجام دهیم. ما در میان خود انسان همزنجیری چون مارکس را داریم. او زنده نیست، مراد و رسول و لیدر حزبی ما نیز نمی باشد، اما شعور و شناخت ژرف ضد سرمایه داری او همه جا همراه ما، زادراه افزایش شناخت و آگاهی ما و تا همین لحظه حاضر نیاز اضطراری و گریزناپذیر تشکیل صف مستقل طبقاتی شورائی ضد کار مزدی ماست. شوراهای ما بستر همه این آموزش ها، فراگیری ها، مبارزه روزمره، ارتقاء شناخت و توان آگاه پیکار، مبارزه جاری علیه سرمایه داری و جنگ سراسری برای نابودی نظام بردگی مزدی خواهد بود. برپائی این شوراها شرط لازم و جبری هر میزان موفقیت مبارزات روزمره، ظرف اعمال قدرت متحد و متشکل طبقاتی ما و بستر همامیزی و ادغام انداموار این دوتاست. اگر چنین کنیم آنگاه در تحمیل مطالبات روز خود بر بورژوازی و دولت این طبقه با قدرت پیش خواهیم تاخت. انجام این کارها دشوار است اما مطلقاً ناممکن نیست. یک نکته بسیار مهم را فراموش نکنیم. اگر در این مسیر گام برداریم، هر گام سنگی بر روی سنگ در معماری موفق و آگاهانه بنای قدرت پیکار ضد سرمایه داری خواهد بود. به اعتبار هر میلیمتر پیش تاختن سنگری توفنده برای جنگ واقعی علیه سرمایه و برای نابودی سرمایه داری افراشته ایم. در صورت شروع پیمودن این راه هر چه انجام دهیم ذخیره توان رویاروئی پیروزمندانه ما با نظام بردگی مزدی خواهد شد، اگر در این راه افتیم با ذلت و فروماندگی و خفت دستمزدهای توهین آمیز کمتر از 20 درصد بهای بازتولید نیروی کار را تحمل نخواهیم کرد. در همه حوزه ها، در تمامی قلمروهای زندگی اجتماعی، در حوزه معیشت و رفاه اجتماعی، در عرصه حصول آزادی های سیاسی و حقوق انسانی، در پهنه پیکار علیه تبعیضات بشرستیزانه جنسی و قومی و نژادی، در جنگ علیه کار کودک و آلودگی محیط زیست و هر چیز دیگر با بصیرت و هشیاری و توان جنگ طبقاتی ضد سرمایه داری پیش خواهیم تاخت.

فعالین جنبش لغو کار مزدی
مارس 2015