فریدون ناظری – فرشید شکری-خطوطی از سبک کار محفلی در احزاب کمونیست

خطوطی از سبک کار محفلی در احزاب کمونیست

فریدون ناظری – فرشید شکری

مقدمه:

با بحران ساختاری دائماً تعمیق شونده ی اقتصاد کاپیتالیستی که شکل تشدید شده ی آن در سال 2008 در بخش مسکن در آمریکا هویدا شد، و سپس این بحران با فراروی از اقتصاد کازینویی ( بازار بورس ) به صنایع مهم در ایالات متحده ی آمریکا و سایر نقاط جهان رسید، سرمایه داری نئولیبرالی ناتوانی خود در اداره ی جامعه را نشان داد. بورژواها برای بهبود این وضعیت همانا توقف در سیر نزولی نرخ سود بعنوان یک گرایش واقعی وجه تولید سرمایه داری، به اقتصادِ چین امید بستند که سیستم سرمایه داری آن التقاطی است از نئولیبرالیسم و کینزیسم. با بحرانی که در ماههای آخر سال 2015 اقتصاد چین را فراگرفت و تأثیرات مخرب آن به سرعت به سایر نقاط دنیا کشیده شد، این امید هم از بین رفت. اکنون ما با جهانی روبرو هستیم که بورژوازی به دلیل ناتوانی در برطرف کردن آشفتگی اقتصاد کاپیتالیستی، یا به عبارت روشنتر راه اندازی تولید و سازمان دادن یک اقتصاد واقعی، دچار سردرگمی است. پرولتاریا و احزاب کمونیست نیز نتوانسته اند بدیل های برنامه ای خود را اجتماعی کنند. به همین جهت در دوره ی کنونی، که تضاد و کشمکش طبقاتی به سان گذشته در آن جریان دارد، در اساس دوره ی سردرگمی، گذار، تغییر و تحولات بزرگ، و دوره ای است که تمام گرایشات اصلی جوامع بورژوایی نظیر لیبرالیسم و سوسیالیسم در سطح کلان مشغول بازبینی اهداف و شیوه ی کار خود می شوند. بنابر این حزب کمونیست ایران نیز باید به این بازبینی دست بزند. بازبینی ای دقیق با مد نظر داشتن موقعیت مبارزه ی طبقاتی، و اهداف عالیه ی طبقه ی کارگر.

این بازبینی البته بسیار مشکل خواهد بود، زیرا عادات و سنت های شکل گرفته و باز تکثیر شونده در 34 سال گذشته بسیار جان سخت اند. عادات و سنت هایی که منافع مادی معین اقشار مختلف اجتماعی از جمله خرده بورژوازی در پشت آنها خوابیده است. در ضمن سنت های کار مخفی و علنی کومه له هم در این ارزیابی باید منظور شود.

مقاله ی حاضر محصول مطالعات و فعالیت نویسندگان آن در حزب کمونیست ایران، یعنی حزبی میباشد که در پرداختن به مبحث « سبک کار » از طریق یکی از رهبران وقت آن، زنده یاد رفیق منصور حکمت، پیشآهنگ بوده است. حزب ما با مبارزات کارگری و توده ای عظیم و مسایل سیاسی و طبقاتی پیچیده ای در سطح جهان (شامل منطقه و ایران) روبروست. این اوضاع تحرک میمونی را در حزب ایجاد کرده و جواب های لازم به آنها نیز مطرح شده اند. اما گاهاً سرعت در پاسخگویی، و بویژه عمل کردن به آنها کند بوده است. یکی از عوامل وجود “کند کاری” ، سبک کاری در حزب است که اصلاحات جدی می طلبد.

لازم به یادآوری است که این مقاله گرچه اشاراتی به مسایل و مشکلات درونِ حزب کمونیست ایران دارد، ولی احزاب کمونیستی را در ابعادی وسیعتر و با توجه به تجارب جهانی مد نظر دارد. معمولاً در همه ی احزابِ مطرح، جدی و واقعگرا که از ذهنی گرایی بِدورند، نقایص و مشکلات هم موضوع مبارزه بوده و هستند.

سبک کار حزبی:

سبک کار، نظیر برنامه و استراتژی، یکی از ارکان حزب است. برای بررسی درست سبک کار در یک تشکل حزبی میباید دریافت خود آن حزب عملاً در خدمت چه اهدافی است. سبک کار حزب در چندین عرصه به کار گرفته میشود که مهمترین اشان از این قرارند:

الف: شیوه ی کار در میان طبقه ی کارگر

ب: شیوه ی کار در میان اقشار مختلف جامعه، و جنبش های دیگر ( زنان، جوانان، ملی )

ج: شیوه ی کار در داخل حزب

در این نوشته ما عمدتاً به مورد سوم می پردازیم.

******

شیوه ی کار در داخل حزب

در “اصول تشکیلاتی حزب” مصوب سومین کنگره ی بین الملل کمونیست (کمینترن) در سال 1921 میلادی، رهنمودهای مهمی در نُه بخش ذکر گردیده اند. در بخش اول، که مربوط به اصول عام است، نکاتی آمده که ذکر خلاصه ی آن برای ادامه ی این بحث مفید خواهد بود. در بند اول این بخش تحت عنوان فرعی “پیشآهنگ پرولتاریا” آمده است که:

« 1- تشکیلات حزب باید با شرایط و هدف فعالیت آن مطابقت داشته باشد. حزب کمونیست باید در کلیه ی مراحل مبارزات انقلابی – طبقاتی و در جریان انتقال به ساختمان سوسیالیسم، یعنی اولین مرحله ی جامعه کمونیستی، پیشآهنگ و پیشقراول پرولتاریا باشد.

2- تمام احزاب کمونیستی و در نتیجه کمونیست بین الملل، که به مثابه حزب واحد پرولتاریای جهان میباشد، در شرایط مبارزاتی خود دارای یک وجه مشترک اند و آن اینست که، آنها هنوز باید بر علیه بورژوازی حاکم بجنگند. آن را مغلوب ساخته و قدرت سیاسی را با قهر از دست اش خارج سازند. بنابراین عامل تعیین کننده نوع فعالیت های احزاب کمونیست در کشورهای سرمایه داری باید ایجاد چنان سازمانی باشد که پیروزی انقلاب پرولتاریا را بر طبقات صاحب سرمایه، هم ممکن و هم مطمئن سازد. »

 با توجه به تعاریف مذکور هر گونه انحراف از اصول اساسی مارکسیسم و غفلت از وظایف انترناسیونالیستی، کم توجهی و یا بی توجهی به ضرورت در هم شکستن ماشین دولتی از طریق قهر انقلابی، استقرار و اِعمال دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا و راه اندازی اقتصاد سوسیالیستی زیان های سنگینی به بار می آورد. برای مثال اولویت بخشیدن به وظایف دموکراتیک، نظیر مسئله ی ملی، اگر موردِ جدل و مبارزه جدی قرار نگیرد، به کم رنگ شدن و به حاشیه رفتنِ وظایفِ خطیر سوسیالیستی در این دوره ی گندیدگی سرمایه می انجامد. تخطی از اصولِ یاد شده، لزوم به کارگیری سبک کار کمونیستی را از میان برمیدارد و زمینه ی غلتیدن به سبک کار محفلیستی را فراهم میکند.

طبعاً پدیده ی محفلیسم با « کار در درون محافل کارگری و اجتماعی » متفاوت است. میتوان و بایستی در درون محافل و جمع های کارگری به شیوه ی کمونیستی کار کرد. ولیکن، محفلیسم یک شیوه و سبک کار بورژوایی و خرده بورژوایی است و مثل خوره تشکل های انقلابی (محفل باشد یا حزب و غیره) را می خورد. میشود در این راستا توضیح بیشتری داد.

پیش از ادامه ی بحثِ سبک کار، بخشی از گزارش کارل مارکس مربوط به فعالیت چهار ساله ی « شورای کل جمعیت بین المللی کارگران » را می آوریم که نکات مهمی را برای ما روشن میسازد. در این گزارش میخوانیم: « حتا در مساعدترین شرایطِ سیاسی نیز هر کامیابی جدی طبقه ی کارگر در گرو پختگی سازمان خواهد بود، زیرا سازمان است که این طبقه را تعلیم میدهد، و نیرویش را متمرکز میسازد… »

از این سخن درمییابیم:

1- حزب بر چند پایه استوار است که بدون شک یکی از مهمترین آنها سبک کار کمونیستی است. سبک کار برای کمونیست ها یک امر مهم، استراتژیک، و هویتی است.

2- هر حزب کمونیست، طبق تعریف، سازمانده مبارزه ی طبقه ی کارگر برای انقلاب اجتماعی و تحقق سوسیالیسم است. قرار دادن اقشار و طبقات دیگر به جای طبقه ی کارگر و یا وارد کردن التقاط در این اصل، به پوپولیسم و محفلیسم می انجامد. به دیگر کلام، این جایگزینی، چنانچه طی مبارزه ای جدی طرد نشود، زمینه ساز رشد تمایلات خرده بورژوایی میگردد و در مسیر خود به حلقه زدن تعدادی به دور این انحراف، و در نتیجه ساختن محفل، منتهی میشود.

3- طبقه ی کارگر طبقه ای جهانی است. عدم توجه کافی به این اصلِ اساسی، وارد نکردن آن در محاسبات خود و اولویت دادن به منافع محلی طبقه به شکلگیری محفلی حول این نگرش می انجامد. در اولویت قرار دادن منافع محلی طبقه، خواسته یا ناخواسته به غافل شدن از الزامات و ضروریات روز مبارزه ی طبقاتی، و به عدم کوشش در جهت به هم نزدیک شدن کمونیست ها و چپ ها در ابعاد ماکرو، منجر میشود. از سوی دیگر چنین سمت گیری ای، سهواً یا به عمد نادیده انگاشتنِ منافع مشترک، و اهداف عالیه ی طبقه ی کارگرِ ایران، منطقه، و کل جهان است. از اینجاست راه برای حاملین آن اندیشه هایی هموار میگردد که تمرکز و کار روی یک نقطه ی جغرافیایی مشخص را به سود حزب میدانند. محلی گرایی و مهم قلمداد کردن منافع محلی طبقه ی کارگر ریشه در باورهایی دارد که با اصل « انترناسیونالیسم پرولتری » در تضاد است و بیش از آنکه حاکی از دغدغه ی منافع طبقاتی کارگران باشد، گواه بر دلمشغولی به مسائل نقطه ای از جهان است که دارندگان چنین تفکری در آن نقطه به دنیا آمده اند. به عبارت دیگر این سمتگیری نمایانگر گرایشی تحت نام ” چپِ ملی ” است.

4- وظیفه ی تاریخی طبقه ی کارگر برانداختن سیستم سرمایه داری با انقلاب اجتماعی قهرآمیز است. باور به برافتادن بورژوازی به طور خود به خودی، و یا در پیش گرفتن به اصطلاح مبارزه ی مسالمت آمیز و عدم خشونت مورد نظر بورژوازی به جای قهر انقلابی، که ثمره ی آن درغلتیدن به تجدید نظر در مارکسیسم، رویزیونیسم، رفرمیسم، و سوسیال دموکراسی است، ضرورت ایجاد حزب انقلابی و سبک کار حزبی را منتفی میکنند. این شکل از سوسیالیسم همان سوسیالیسم محافظه کار و بورژوایی است.

در مانیفست حزب کمونیست میخوانیم: « نوع دیگر این سوسیالیسم ( سوسیالیسم محافظه کار و بورژوایی ) که کمتر به سیستم و بیشتر به عمل گرایش دارد، میکوشد طبقه ی کارگر را از هرگونه جنبش انقلابی دلسرد کند و چنین جلوه دهد که، آنچه برای طبقه ی کارگر میتواند سودمند باشد، این یا آن دگرگونی سیاسی نیست، بلکه فقط تغییر شرایط مادی زندگی و مناسبات اقتصادی است. ولی مفهومی که این سوسیالیسم برای تغییر شرایط مادی زندگی قائل است، به هیچوجه برانداختن مناسبات تولیدی بورژوایی که تنها از طریق انقلاب میسر تواند بود، نیست، بلکه یک سلسله اصلاحات اداری است که باید برپایه ی همین مناسبات تولید انجام گیرد و در نتیجه در روابط میان سرمایه و کارِ مزدی هیچ تغییری پدید نمی آورد و در بهترین حالات فقط از هزینه ی فرمانروایی بورژوازی میکاهد و بار بودجه ی دولتی آنرا سبک میکند. سوسیالیسم بورژوایی فقط زمانی سیمای واقعی خود را پیدا میکند که به صورت عبارات ساده برای سخنرانی درمی آید. بازرگانی آزاد به نفع طبقه ی کارگر! مقررات گمرکی حمایت از صنایع داخلی به نفع طبقه ی کارگر! چنین است آخرین کلام سوسیالیسم بورژوایی، یگانه کلامی که میتواند بطور جدی بیان دارد.»

باری، با از میان رفتن اهمیت حزب انقلابی و سبک کار کمونیستی به علت انحرافات مورد اشاره، آنگاه خواست های بورژوایی و خرده بورژوایی، و محفلیسم پدید می آیند.

5- حرکت از منافع شخصی به جای منافع طبقه ی کارگر، حزب آن و جنبش کمونیستی به محفلیسم می انجامد. منافع شخصی ذهن انسان رهایی نیافته از آگاهی وارونه و بیگانه از خود را چنان به اشغال درمی آورد که برای حفظ موقعیت اش یا دستیابی به موقعیت ویژه در حزب، به سهولت تمام پرنسیپ ها را زیر پا له میکند. این تیپ انسانها نیک میدانند، هدف مورد نظرشان هنگامی متحقق خواهد شد که جمعی را به شیوه های مختلف از جمله آمد و رفت، با خود همراه کنند.

6- اولویت بخشیدن منافع حزب بر منافع طبقه ی کارگر به سکتاریسم (فرقه گرایی) منتهی میشود که با خود سبک کار محفلی را به همراه می آورد. اگر سکتاریسم از سویی جنبش کارگری و کمونیستی را دچار انشقاق و چند دستگی میکند، از طرف دیگر حزب را بخاطر آلوده کردن به سبک کار محفلی از تأثیرگذاری بر روندهای مبارزه ی طبقاتی بازمیدارد. سبک کار محفلی دلسردی، استیصال و درماندگی را پرورش میدهد و نیرو و پتانسیل بخش وسیعی از اعضاء حزب را میگیرد.

7- جایگزین کردن کینه شخصی به جای پیکار طبقاتی. اولین آسیب سبک کار محفلی، پراکندن ترس و واهمه از نقد و انتقادگیری است. دلیل اصلی حاکم شدن چنین فضایی واکنش های هیستریک، کینه بدل گرفتن از منتقدین یک سیاست، نظر، و یا موضعگیری میباشد. تمامی هم و غم شخص یا اشخاص مورد انتقاد قرار گرفته، تلافی کردن به هر قیمتی است. خودمحور بینی و خودخواهی آنچنان کینه و نفرتی در دل آنان میپروراند که یادشان میرود دشمن اصلی کیست و این بیزاری و ناخواهانی را باید از چه داشته باشند.

8- اتهام زنی و شخصیت شکنی بویژه در غیاب متهم شدگان؛ دارندگان اخلاقیات و خُلق و خوی خرده بورژوایی و بورژوایی از شنیدن سخنی خلاف آنچه تصور درستی اش را دارند، منقلب شده، و به سبب خود محوربینی فی الفور رفتاری مغایر با ارزش های پیشرو و کمونیستی نشان میدهند. همنظران، و یا جمع وابسته به چُنین کسانی هم، در ازای تأمل در بحث های مخالف، واکنشِ درست و دادنِ پاسخ های سنجیده و منطقی، و قضاوتی عادلانه، به مددِ افرادِ منقلب و خشمگین از انتقادات مطرح شده می آیند. آنها با این رفتار که مغایر با پرنسیپ های کمونیستی است، اجازه ی زدنِ هر اتهام و توهینی را به منتقدین، صادر میکنند.

9- …

نتیجه ی عملی محفلیسم در یک حزب کمونیستی

الف: کار بدون نقشه عمل و فاقد ارزیابی حزبی و منظم که تشکل، رهبری و ارگان های آنرا به روزمرگی و امروز را به فردا افکندن، دچار میکند. البته در تشکلات انقلابی، وجود نوعی نقشه عمل های نانوشته که ناشی از سنت انقلابی و مبارزاتی است زیان های کار بدون نقشه را کم میکنند، اما سنت های انقلابی به تنهایی نمی توانند به تمامی جای نقشه عمل و ارزیابی حزبی را بگیرند. به همین جهت فونکسیون های حزبی نظیر تبلیغ، ترویج، سازماندهی، دور اندیشی، آموزش درون حزبی و کادر پروری لطمه می بینند. زیان های این کمبود افتادن به دام افکار و سنت های کهنه را بالا میبرد. در چنین موقعیتی افراد خارج از محفلِ مسلط و بویژه جوانان و زنان درون حزب بیشترین لطمه را می بینند.

ب: به جای حرکت از برنامه و اساسنامه، حرکت کردن از رفاقت عادی، غیر سیاسی و محفلی، و لاجرم جایگزین کردن رفاقت عادی به جای رفاقت سیاسی ای که نتیجه ی کار حزبی کردن است. تأثیرات منفی رفاقت عادی به سادگی در کار و فعالیتِ روزانه ی ارگانها قابل مشاهده است. بی محلی به رفقایی که درون محفل نیستند، نادیده گرفتن دیگران و سپردن امورات به هم محفلی، پشت سر گویی و زیر پا خالی کردن، برخوردهای سلیقه ای و مانند اینها. هر کدام از این موارد موجب دلسردی و دلزدگی توصیف ناپذیری برای قربانیان مناسبات غلط در یک حزب میشوند.

پ: اولویت دادن به تخصص گرایی به جای سیاسی، رزمنده و انقلابی بودن. نقش تخصص و مهارت در اداره ی هر جامعه ای انکار ناپذیر است. یک حزب کمونیست انقلابی تا هنگامی که اداره ی یک جامعه و حتا یک کمپ را به دست نگرفته زمینه برای درغلتیدن آن به تخصص گرایی اندک است. اما اگر نظیر حزب بلشویک در رأس انقلاب قرار بگیرد و یا در قدرت دست بالا را پیدا کند این نقش پر رنگ میشود. به همین جهت در چنین موقعیتی نقش ارگان های سیاسی حزب از یکطرف و وجود شوراها برای آلودگی حزب به تخصص گرایی ضعیف می شود. پس از اینکه ناسیونالیسم و بورژوازی بزرگ روس حزب کمونیست بلشویکی را بدست گرفتند، اولین اقدامشان از بین بردن انقلابیون و اندیشمندان کمونیستِ صاحب بینش و انترناسیونالیست بود.

بنا به اسناد تاریخی، سال 1936 میلادی، اقدامات خیانتکارانه ی بوروکراسی به سطوح تازه ای رسید. درست در ژانویه ی 1936 پلنوم کمیته ی مرکزی باصطلاح حزب کمونیست اتحاد شوروی، قطعنامه‌ای را به تصویب رساند که تمامی کمونیست‌های خارجی و پناهندگان سیاسی را مشکوک اعلام می داشت و به این ترتیب راه را برای دستگیری و اعدام آنان ساده تر از سابق می کرد. در همان ماه «پاکسازی» جدید اعضای حزب بلشویک هم شروع شد که این بار حتا شامل «بازجویی»، «اعتراف» و دیگر روندهای صوری سابق که نقداً منجر به اخراج بیست هزار عضو شده بود، نبود. ( مقاله ی هشتاد سال پس از نخستین محاکمه ی نمایشی مسکو، مندرج در سایت میلیتانت)

به دنبال آن اقدامات، تخصص گرایی را در مقیاسی وسیع از طریق تحریف « سوسیالیسم و کمونیسم علمی »، بر انقلابیگری غلبه دادند. در احزابی نیز که در یک اردوگاه ساکن میمانند و طبعاً باید برای اداره ی امور روزانه و حفظ امنیت اقدامات مستمری را انجام دهند، خطر آلودگی به تخصص گرایی وجود دارد. تخصص گرایی میتواند به ارتقای سطح تخصص و آموزش در آن عرصه ی تخصصی، گرچه به میزان اندک، میدان دهد، اما چون آفتی شخص انقلابی را در سطح سیاسی و بینشی موجودش نگه داشته و یا او را تنزل می دهد.

د: یک تشکل کمونیستی که به جنبش های دموکراتیک اولویت بدهد و نیز در چنگال سبک کار محفلیستی اسیر باشد، احتیاجی به دانش عمیق مبارزه ی طبقاتی و پرولتری، یعنی سوسیالیسم علمی، ندارد. چنین اولویت دادنی حزب را از حالت حزب انقلاب اجتماعی خارج کرده، و در بهترین حالت به ” حزبِ دموکراتِ اصلاحاتِ اجتماعی ” بدل میسازد. در چه باید کرد میخوانیم: « برنشتین این خواست سیاسی را با آتشبار کاملی از دلایل و نظریات “نوین” که دارای توافقی به قدر کافی موزون می باشند، احاطه نموده است. امکان استدلال علمی سوسیالیسم و اثبات لزوم و ناگزیری آن از نقطه نظر درک مادی تاریخ انکار شده است. واقعیت فقر و فاقه ی روزافزون پرولتاریا و تشدیدِ تضادهای سرمایه داری انکار شده است. حتا خود مفهوم هدف نهائی نیز بی پایه و اساس قلمداد شده، و ایده ی دیکتاتوری پرولتاریا بدون چون و چرا رد شده است. تباین اصولی میان لیبرالیسم و سوسیالیسم انکار شده، و تئوری مبارزه طبقاتی هم که گویا با یک جامعه ی دقیقاً دموکراتیکی که بر طبق اراده ی اکثریت اداره می شود تطبیق ناپذیر است، رد شده است و…»

گرچه این انحراف بارها در اینگونه تشکل ها تحت عنوان “مبارزه با تحقیر تئوری انقلابی” مورد مبارزه قرار گرفته و میگیرد، اما به دلیل وجود یک انحراف پایه ای تر اینگونه انتقادات بدون تأثیر میماند.

ت: شیوه ی رهبری نیز در اینگونه تشکل ها می تواند زمینه ساز شخصیت پرستی و الیت گرایی و محروم کردن کادرها از استقلال فکری گردد و لاجرم کار کمیته ای را به نفع یک محفل از درون تهی کند. شکی نیست که در یک حزب کمونیستی منافع کارگری و کمونیستی، و کار بر اساس باور به برنامه و اساسنامه چراغ راهنماست و همه نیز باور و تعلق خود به این مبانی را اعلام میکنند. اما به هر میزان محفل گرایی بر رهبری حاکم باشد، به همان میزان باور و تعلق به آن مبانی در عمل کمرنگ شده، و زمینه ساز کار به شیوه ی غیر حزبی می گردد.

ث: کادر پروری در چنین تشکل هایی ضعیف شده و پیرگرایی به ناچار در سلسله مراتب، بویژه بالاترین سطح رهبری، می تواند به صورت گرایش غالب درآید. بی گمان جوانگرایی در هر حزبی ضروری است. کادر پروری باید کمک کند تا جوانان هر چه بیشتر روی خط حزب آمده، بینش سیاسی اشان تقویت گردیده، و با آرمانگرایی اشان عجین شود. ضعف کادر پروری سبب میشود تا بعضی از اعضای جوان حزب نیز درکی بوروکراتیک و اداری از عضویت در ارگان های بالای رهبری پیدا کرده و فکر کنند که ” پیران صندلی رهبری را در آغوش گرفته اند”.

ج: مبارزه ی درون حزبی در چنین احزابی بسیار نازل شده و هرگونه مبارزه با انحرافات درون محفل صاحب قدرت تحت عنوان اینکه ما در برنامه، استراتژی و غیره وحدت داریم و نباید تفرقه درست کنیم، خفه میگردد. این امر واضحی است که اعتقاد کاملاً صادقانه به برنامه، استراتژی و اساسنامه مانع از افتادن به دام انحرافات خطرناک نیست. در روزگار ما درغلتیدن به انحراف سوسیال دموکراتیک، رفرمیسم، و تجدید نظر طلبی رایج است و هرگونه سهل انگاری در برخورد جدی به آن در تند پیچ های تاریخی زیان های وسیعی در بر دارد.

و سرانجام اینکه:

چ: سانترالیسم دموکراتیک، که سنگ زیر بنای هر حزب کمونیست است در چنان احزابی، به سمت دیکتاتوری ره می پیماید.