فرشید شکری-سخنی به بهانه ی اول ماه مه، روز جهانی کارگر

سخنی به بهانه ی اول ماه مه، روز جهانی کارگر

فرشید شکری

مقدمه

امسال تحت شرایطی به پیشواز اول ماه مه میرویم، که بشریت در چنگال جنگ، کشتار، آوارگی، فقر و مسکنت، گرسنگی و دردهای دیگر گرفتار شده است. امپریالیست ها و دولت های معظم سرمایه داری که مسببین اصلی جنگ و ناامنی در منطقه ی خاورمیانه، آفریقا و سایر نقاط جهان هستند، کماکان در حال تعرض به سطح گذران و معیشت کارگران، و بازپس گیری دستاوردهای مبارزاتی آنان در کشورهای خود می باشند. چهار گوشه ی دنیا به جولانگاه آنتی کمونیست ها، احزاب راسیستی و نژادپرست، و البته اسلام سیاسی تبدیل شده است. دولت های سرمایه داری و مستبد منطقه، و جریانات فوق ارتجاعی ای مانند جبهه النصره، حشدالشعبی، داعش، و… آتش جنگ در سوریه و عراق را شعله ورتر ساخته اند و این دو کشور را به جهنمی برای ساکنین اشان مبدل کرده اند. کارگران و توده های فرودست ایران نیز به سان سال های قبل همچنان در فقر و نداری و محرومیت از امکانات و نیازمندیهای اولیه، غوطه ورند. حقوق های معوقه، دستمزدهای چهار، پنج مرتبه زیر خط فقر، تداوم اخراج و بیکارسازی ها، افزایش نرخ بیکاری، تورم و گرانی، و مشکلات و معضلات بی شماری زندگی کارگران و مزدبگیران جامعه را تباه ساخته اند. ولی با این وجود، کارگران کشور مثل هم طبقه ای هایشان در اطراف و اکناف دنیا، در برابر یورش های سرمایه داران و دولت اشان ساکت ننشسته اند و بی هیچ توهمی به جناحهای بورژوازی حاکم و وعده های آنان، و بدون اندک واهمه ای از سرکوب و بگیر و ببندهای گسترده، اعتراضات و اعتصابات بلا انقطاعی را در مراکز مختلف تولیدی و خدماتی در پیش گرفته اند.

نکاتی پیرامون مراسمات اول ماه مه

در روز جهانی کارگر که نمودی از اتحاد طبقاتی و انترناسیونالیسم پرولتری است، جا دارد تا ما کارگران ایران « در قطعنامه ها، و مراسمات و تجمعات مستقل خود » سوای طرح خواست های طبقاتی امان، دفاع از حقوق و مطالبات برحق اقشار تحت ستم جامعه، خواست آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی، و غیره، نفرت و انزجارمان را علیه جنگ و ناامنی موجود بگوش جهانیان برسانیم. جا دارد تا با صدای رسا اعلام کنیم که، ما بعنوان بخشی از طبقه ی کارگر جهان علیه تفرقه افکنی های ملی، نژادی، مذهبی، و غیره ایستاده ایم و بورژوا – لیبرال ها، ناسیونالیست ها و مذهبیون نمی توانند از طریق این هویت تراشی های کاذب کسی را فریب دهند، زیرا آنچه برای ما پذیرفتنی بوده و خواهد بود، هویت طبقاتی و انسانی انسانهاست. جا دارد اول مه امسال توأم با محکوم کردن مراسمات دولتی که در این روز توسط ” خانه ی کارگرِ ” رژیم ضد کارگر، ضد زن و مرتجع جمهوری اسلامی برگزار می شوند، به مضحکه ی انتخابات دوازدهمین دوره ی ریاست جمهوری و شوراهای اسلامی شهر و روستا که بیست و نهم اردیبهشت ماه 1396 شمسی برگزار خواهند شد، « نه » محکمی بگوئیم و از توده های فرودست جامعه بخواهیم که به پای صندوق های رأی نروند.

یادآوری و تأکید بر یک وظیفه ی خطیر

شایسته است تا فعالین سوسیالیست جنبش کارگری بدنبال ایفای نقش برجسته ی خود بمناسبت این روز، به تلاش های تاکنونی اشان جهت آشکار کردن ماهیت گرایشات راست جنبش کارگری، و نقد تزهای نظریه پردازان باصطلاح چپ و مدافع منافع کارگران، بیافزایند. اهتمام بیشتر به جدل نظری با گرایشات راست جنبش کارگری و خادمین “چپ نمای” طبقات حاکم، و آگاه ساختن کارگران به مطامع و اهداف آنان، همانند امر کمک به تشکل یابی توده های کارگر در سازمان ها و نهادهای مستقل و سراسری، نیازی مبرم و حیاتی برای پیشروی در مبارزه ی طبقاتی است. بدون شک کم توجهی به این مسأله ی مهم، مبارزات طبقه ی کارگر را در چهارچوب تریدیونیونیسم به بند می کشد، و یا مانع از سمتگیری ضد سرمایه داری این پیکارها می گردد.

واقعیت اینست، در طول تاریخ کشمکش و مبارزه ی پرولتارها علیه بورژواها همیشه کسانی درصدد برآمده اند تا کارگران را از مبارزه ای انقلابی که پایه های وجه تولید سرمایه داری را نشانه می گیرد، دور سازند. امثال لاسال ها، برنشتاین ها، و کائوتسکی های زیادی بدرون جنبش کارگری و کمونیستی خزیده اند که برای خوشنودی استثمارگران، درون مایه ی مارکسیسم را با مهارت و استادی تحریف و یا حذف می کنند. اینان همانگونه که لنین تصریح کرد، به کمک سفسطه های آشکار، مارکسیسم را از روح زنده ی انقلابی آن تهی می سازند، همه چیز را در مارکسیسم تصدیق میکنند بجز طُرق انقلابی مبارزه، تبلیغ و تدارک آن، و تربیت توده های پرولتر در این جهت بخصوص.

در هر دوره ای این تیپ آدمها با درپیش گرفتن آموزش بورژوا- لیبرالی در میان کارگران، و جعل آموزه های مارکسیسم یا سوسیالیسم علمی، به طبقات استثمارگر خدمت شایانی کرده اند. لنین در طول حیات سیاسی پربارش دمی از مقابله با نظریه پردازان منشویک و سوسیالیست های بورژوا و خرده بورژوا _ در داخل و خارج از _ روسیه غافل نشد. نقدهای کوبنده ی وی از آراء و اندیشه های کسانی چون کائوتسکی و برنشتاین گنجینه ای برای کارگران کمونیست در راستای سازماندهی انقلاب کارگری، تحقق و رسانیدن آن به پیروزی نهایی است. وجه تمایز لنین با اغلب مارکسیست های هم عصر خود، و ویژگی برجسته ی وی در اینست که استنباط کاملاً دقیقی از « کمونیسم مارکس و ماتریالیسم پراتیک » وی داشت و بدین اعتبار پس از کارل مارکس و فردریک انگلس توانست شایستگی رهبری نظری و عملی پرولتاریای جهان را به دست آورد.

لنین در اثر جاودانه و بی همتای « انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد » ، رساله ی کائوتسکی تحت عنوان دیکتاتوری پرولتاریا را درهم شکست زیرا کائوتسکی با پرداختن صرف به مقوله ی دموکراسی تلاش کرد تا دموکراسی ماقبل سوسیالیسم را توضیح دهد و مضمون اصلی دیکتاتوری پرولتاریا که روش دولت کارگری نسبت به دولت بورژوایی [ و دموکراسی برای اکثریت نفوس جامعه ] است، زیر سئوال ببرد. لنین نشان داد که چگونه کائوتسکی از مارکسیسم دست کشیده بود. او در قسمت دیگری از همان تألیف درخشانش بر این نکته انگشت گذاشت که، هرچند دموکراسی بورژوائی در قیاس با دوران های پیش از سرمایه داری یک پیشرفت تاریخی محسوب می گشت، با این وجود این دموکراسی برای اقلیتی یعنی طبقات دارا و حاکم است. لنین در پاسخ به آنهایی که دیالکتیک را کنار نهاده بودند و به اکلکتیسم که خواهان احکام بیش از حد مطلق نیست چسبیده بودند تا بدین وسیله قادر شوند امیال و آرزوهای خرده بورژوائی خود را در مورد تعویض انقلاب با مراحل انتقالی جا بزنند، نوشت: « کائوتسکی ها و واندرولدها * در اینباره که مرحله ی انتقالی بین دولت به مفهوم ارگان سلطه ی سرمایه داران و دولت به مفهوم ارگان سلطه ی پرولتاریا، همان انقلاب یعنی سرنگون ساختن سیادت بورژوازی و شکستن ماشین دولتی اوست، سکوت اختیار می کنند ». لنین گوشزد کرد: « شما ( کائوتسکی )، از مارکسیسم آن چیزی را انتخاب می کنید که برای لیبرال ها و بورژوازی پذیرفتنی است یعنی انتقاد از قرون وسطی؛ نقش مترقی و تاریخی سرمایه داری بطور اعم؛ و دموکراسی سرمایه داری بطور اخص؛ ولیکن آنچه را که برای بورژوازی پذیرفتنی نیست یعنی اعمال قهر انقلابی پرولتاریا برای نابودی آن کاملاً بدور می اندازید و مسکوت می گذارید و روی آن سایه می زنید.»

روشن است، اگر مادیت یافتن انقلاب کارگری در گرو اتحاد مبارزاتی کارگران، آگاهی، متشکل شدن در تشکلات مستقل و توده ای، و تحزب کمونیستی می باشد، ایجاد ساختمان سوسیالیسم هم در گرو استمرار قهر انقلابی توسط حکومت کارگری است. این درس مهمی است که از چنین اثر جاودانه ای میتوان گرفت.

در دوران کنونی نیز، در همه جای دنیا از جمله در ایران، تعدادی بجای تقویت جدال ها و مبارزات کارگران علیه روابط و مناسبات اقتصادی- سیاسی حاکم، متأسفانه انرژی خود را صرف نظریاتی کرده و می کنند که مانع از پیشروی و تکامل مبارزه ی طبقاتی می شوند. تزها و تئوری هائی که در تضاد با سوسیالیسم علمی اند. این مغلطه ها و تحریفات نتایج زیانبار خود را درپی داشته اند و باز هم خواهند داشت. درک تأثیرات منفی این تئوری ها، و پند گرفتن از رخدادهای آموزنده ی قرون نوزدهم و بیستم در جهان، نسل های قدیمی و جوان کارگران کمونیست و مارکسیست های انقلابی را به تداوم برخوردی همه جانبه با صاحبان اینگونه مباحث انحرافی مُکلف می سازند.

بنابراین انتقاد از بینشی که مثلاً از طبقه ی کارگر کشورهای استبداد زده ای بمانند ایران می خواهد تا با مؤانست و ائتلاف با بورژوازی لیبرال بر دولت های مستبد و استثنایی _ به امید منطبق گردیدن روبنای سیاسی این کشورها با زیر بنای سرمایه داری اشان، و جا افتادن یک وضعیت سیاسی دموکراتیک _ فشار آورد تا در این رهگذر و در قبل تحولات آتی راه پیشبرد مبارزه ی طبقاتی هموارتر گردد، بسیار لازم است. واضح است در صورتی که چنین نظریه ای توفیق فراگیر شدن در میان توده های کارگر بیابد، ما به ازاء آن در ایران و یا کشورهای همردیف برابر با به صف شدن طبقه ی کارگر در پشت سر اپوزیسیون بورژوا- لیبرال و تبدیل شدن این طبقه به ابزاری به منظور وادار کردن رژیم به تسلیم در برابر خواست های بورژوازی مخالف، و یا در بهترین حالت کنار زدن آن خواهد بود. پیداست در هر حالتی یعنی اصلاح یا تغییر روبنای سیاسی، شیوه و مناسبات تولیدی حاکم از هرگونه تعرضی مصون میماند و برای دوره ای نامعلوم جناح دیگری از بورژوازی بر توده های کارگر حکومت خواهد کرد. علاوه بر این، عدم غفلت از نقد آن تزی که تنها رشد نیروهای مولده را عامل اساسی برای دگرگونی و پیشرفت تاریخ می دانست، و بدین علت پیروان آن تداوم بقای مناسبات و شیوه ی تولید سرمایه داری را تا وارد شدن بدان مرحله ناگزیر می پنداشتند و امروزه هم طرفداران این تئوری همین نسخه را برای جوامع در حال توسعه یا پیرامونی می پیچند، اهمیت دارد.

مارکس برعکس این ایده، کل روابط تولیدی و نیروهای تولیدی را پایه و تعیین کننده می دانست و تأکید کرد که، دگرگونی کیفی در زیربناء یعنی انهدام وجه تولیدی کهنه و شکلگیری وجه تولیدی نوین ابداً به رشد نیروهای مولده بستگی ندارد، بلکه منوط به « تغییر مناسبات تولیدی در اقتصاد » می باشد. بر این اساس طبقه ی کارگر پس از انقلاب و تحکیم دولت خود باید فی الفور ضمن لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، به امحاء روابط سرمایه داری تولید یعنی نابودی کارمزدی همت گمارد.

یقیناً، بر پایه ی این باورها جامعه باید ” گذارهایی” ساختگی را به خود ببیند تا زمینه های مناسب انقلاب کارگری، و دگرگونی در وجه تولیدی در ” آینده ” فراهم شوند! این در حالیست که مارکسیسم به پرولتاریا نمی گوید که انقلاب پرولتری و ایجاد دولت طراز کمون، سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی و در نهایت برپا داشتن جامعه ی کمونیستی، ابتداء به آن گذارها بستگی دارند.

از اینها گذشته، تقابل با آن دیدگاهی که کارگران و توده های ستمکش را صرفاً به مبارزه برای رفرم فرا می خواند و آنها را از انقلاب، و ایجاد تحولات ریشه ای و بنیادین برحذر میدارد، حیاتیست. چنانچه اصلاحات هم هدف نهایی باشد، آنگونه که برای رفرمیست ها هست، مبارزه ی کارگران در چهارچوب رفرم محصور و محدود خواهد شد. وانگهی اگر حرف ها و خواسته های طبقه ی کارگر گوش شنوایی بیابد و کارگران بتوانند از قبل مبارزاتشان اصلاحاتی را به سرمایه داران و دولت اشان تحمیل کنند، معهذا تضمینی برای پایمال نشدن حقوق کسب شده توسط بورژوازی، وجود ندارد.

ضمناً نقد آن تفکر و بینشی که به امکان سوسیالیسم در یک کشور باور ندارد و معتقد است انقلاب در یک کشور واحد به انقلابات کارگری در کشورهای دیگر منجر نخواهد شد، لذا پرولتاریایی که در یک کشور به قدرت می رسد قادر نیست اقتصاد سوسیالیستی را سازمان دهد و حتا توانایی حفظ قدرت سیاسی را ندارد، از اهمیت وافری برخوردار است چرا که ” بحث ” عدم امکان پیروزی سوسیالیسم در یک کشور خواه نا خواه در محدوده ی منافع بورژوازی و دوام و بقای جامعه ی بورژوایی عمل می کند. اگر بحث عدم امکان پیروزی سوسیالیسم در یک کشور را بپذیریم آنگاه می باید بکلی از انقلاب دست کشید و منتظر انقلابات همزمان در تمام کشورهای سرمایه داری بود. قدر مسلم، پیروزی سوسیالیسم در یک کشور امکان پذیر است و کارگران پس از تصرف قدرت سیاسی نه فقط می توانند آن قدرت را حفظ و حراست کنند، بل با اعمال دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا قادرند راه خود را ادامه دهند، سلب مالکیت از سرمایه داران را جلو ببرند، به سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی ( بعنوان وظیفه ی اقتصادی دولت کارگری ) مبادرت نمایند، و صد البته پشتیبان نیرومندی برای کارگران سایر کشورهای سرمایه داری در راستای راه اندازی انقلاب اجتماعی در سطح جهان  خود باشند.

مسلماً کارگران کمونیست و مارکسیست های انقلابی به مدد آموزه های سوسیالیسم و کمونیسم علمی در مقابل آنهایی که آشکارا به تکميل دولت بورژوائی چشم اميد بسته اند و معتقدند از کانال همکاری کارگران با بورژوازی لیبرال و [ خرده بورژوازی ] شرایط حاکم بر کشورهائی شبیه ایران محو میشود، قاطعانه خواهند ایستاد. کارگران کمونیست و مارکسیست های انقلابی با تمام قوا به مصاف آن ایده ای که رشد نیروهای مولده را شرط هرگونه تغییر و پیشرفت تاریخ یعنی انتقال به سوسیالیسم می داند، خواهند رفت. کارگران کمونیست و مارکسیست های انقلابی اجازه نمی دهند تا رفرمیست ها بیش از پیش مانع از سمتگیری ضد سرمایه داری مبارزات کارگری شوند. کارگران کمونیست و مارکسیست های انقلابی در مبارزات نظری خود به پیروی از لنین روی امکان پیروزی سوسیالیسم در یک کشور پای می فشارند و برای تحقق آن با همه ی وجود مبارزه خواهند کرد.

زنده باد اول ماه مه، روز جهانی طبقه ی کارگر

  • واندرولد نویسنده ی کتاب ” سوسیالیسم بر ضد دولت ” است که آراء و تئوری هایش توسط لنین به نقد کشیده شد.