غلام صالحی -سوسیالیسم را به افق و چشم انداز جنبش های کارگری و اجتماعی ایران امروز تبدیل کنیم

سوسیالیسم را به افق و چشم انداز جنبش های کارگری و اجتماعی ایران امروز تبدیل کنیم
موضوعات
● هم اکنون آرمان سوسیالیسم و کمونیسم در افق و چشم اندار جنبش های اجتماعی در ایران قرار ندارد . بعبارت امروزی بعنوان یک گفتمان در جامعه ایران مطرح نیست و فقط آرمان بخش های کوچکی از روشنفکران و فعالان کارگری است .. ● بلحاظ فوق سوسیالیست ها ؛ در نبرد مردم و کارگران با ضد انقلاب حاکم فاقد تشکیلات و سازماندهی و تأثیر گذاری عملی در توازن قوا هستند . حاکمیت سرمایه انحصاری اسلامی امروز خطر اصلی را از ناحیه پیشروان سوسیالیستی نمی داند ● نگرش سوسیالیستی امروزه یک نگره همگن و واحد در بین مروجین ندارد . یعنی سوسیالیست ها فاقد یک رویکرد واحد بوده ؛ از تضادهای بنیان کنی رنج می برند . آنها فاقد یک تشکیلات منسجم و کارآمد ؛ فاقد برنامه سیاسی – اقتصادی اند . ● اعتراض های معیشتی طبقات زحمتکش و طبقه کارگر همسنگ با جنبش طبقاتی و تاریخی طبقه کارگر نیست و از دو ماهیت متفاوت برخوردارند . این حرکت های اعتراضی را اساسا نمی توان جنبش نامید . اعتراضات در تداوم خود می تواند به جنبش های نوپایی تبدیل شود اما مشابه جنبش ها در کشورهای خاورمیانه ؛ عربی ؛ اکراین و غیرو توسط نظام سرمایه مجهز و حاضر و آماده و یا قدرت های منطقه به حاشیه خواهد رفت .
● در صورت تداوم بحران کنونی ؛ نظامیان و امنیتی ها که دولت را در دوران احمدی نژاد از دست دادند این بار تلاش می کنند از طریق کودتا و اعمال زور مستقیم قدرت را بدست خواهند گرفت
● در صورت ضعف و شتاب سقوط قدرت کلیت ضد انقلاب اسلامی ؛ سوسیالیست ها و حتی نیروهای دمکرات قادر به پر کردن خلاء قدرت نیستند . .محتمل ترین حالت بروز هرج و مرج و در بهترین حالت سرمایه داری لیبرال پر خواهد کرد . در دوران ضعف حکومت پهلوی هم سرمایه داری لیبرال بلحاظ ضعف تاریخی نتوانست خلاء را پر نماید و بنیادگرایی و اسلام سیاسی به حاکمیت رسید . نظام سیاسی اسلام که بر نظام دولتی انحصاری سرمایه داری نشسته بود ؛ همان سرمایه داری انحصاری و رانتی را ادامه داد . .
● آلترناتیو نبودن رویکرد سوسیالیستی بعلت آنست که موضوع کار بخش های زیادی از سوسیالیست ها ؛ نظریات ؛ ایدئولوژی؛ سیاست ها و روش کار آنها نه از خود موضوع یعنی واقعیات اقتصادی – اجتماعی و بعبارت دیگر ” اقتصاد سیاسی” جامعه امروزین ایران و شرایط بین الملل نشأت نمی گیرد ؛ بلکه افق خود را از گذشته تاریخی می گیرند و بلحاظ فوق نه انقلابی ؛ بلکه محافظه کارند .آنان تأثیرات عملی بسیار اندکی در جابجایی سنگر های مبارزه طبقاتی و دمکراتیک در نبرد موجود دارند . بعبارت دیگر نقد و شناخت سوسیالیست ها از جامعه امروز نقد و شناخت جامع نیست و تنها بخش هایی از ستم موجود را مطرح می کنند و لذا نمی توانند جایگاهی عمومی و اساسی در بین طبقه و اقشار گسترده ناراضیان و ستمدیده گان را کسب کنند . و بلحاظ جامع نبودن شناخت و نقد آنها ؛ ارزیابی جامع از دوستان و دشمنان خود نداشته و پروژه اتحاد عمل حتی بین تشکل ها و جریانات سوسیالیستی نتیجه اساسی ایجاد نشده است .
مقدمه
طرح واقعیات فوق برای چاره اندیشی برون رفت از برزخ موجود است . برای آنکه اتهام ضدیت با انقلاب و رویکرد سوسیالیستی متوجه بیان این واقعیات نشود . جملاتی از مارکس را که همه با آن آشنایی کافی داریم یاآوری می کنم :
” انقلاب های قرن نوزدهم بر عکس از خود انتقاد می کنند ؛ پی در پی حرکت خود را متوقف می سازند و بآنچه انجام یافته بنظر می رسد ؛ باز می گردند تا بار دیگر آنرا از سر بگیرند ؛ خصلت نیم بند و جوانب ضعف و فقر تلاش های اولیه خود را بیرحمانه به باد استهزاء می گیرند ؛ ….. در برابر هیولای مبهم هدف های خویش آنقدر پس می نشینند تا سرانجام وضعی پدید آید که هرگونه راه بازگشت آنها را قطع کند” . (هیجدهم برومر لوئی بناپارت ترجمه پورهزمزان ص 26)
برای طرح اجمالی وظایف کلیدی نیروهای مبارز سوسیالیست در مقطع امروز ؛ نیاز به گریز و بررسی اجمالی تر ساختار طبقاتی در ایران و نقش دولت نفتی متمرکز و بعبارتی اقتصاد سیاسی آنست .خطای استراتژیک مبارزان سوسیالیست ؛ و نتیجتا عدم کامیابی آنها در این مبارزات علیرغم تلاش بی وقفه و مستمر و جانبازی ها ؛ ناشی از عدم شناخت صحیح این مقوله است . بخصوص در سالهای 58 تا 60 که این نیروها ضربات بسیار سنگینی را متحمل شدند ؛ ناشی از عدم شناخت صحیح در مورد ویژگی ساختار دولت با شیوه تولید آسیایی بوده که به آن می پردازم . در سال های فوق الذکر نیروهای چپ و سوسیالیست ؛ بدون هیچگونه پشتوانه و حمایت طبقه کارگر و دیگر طبقات زحمتکش ؛ به مبارزه تمام عیار با رژیمی پرداختند که طبیعتا درسال های اول انقلاب نزد توده ها مشروعیت بسیار گسترده ای از یکطرف و خوی انحصار گری ؛ درنده گی وضدیت با هر مخالف و دگر اندیشی را داشت .طی سالهای اولیه ؛ رژیم که هنوز ارگان های سرکوب خود را سازماندهی نکرده بود ؛ با به خیابان کشاندن نیروی توده های متوهم ؛ به سرکوب مخالفان پرداخت . از جهت دیگر وارث تشکیلات و سازمان های و نیروهای امنیتی – نظامی بازمانده رژیم شاه بود ؛ که از حمایت نیروهای نظامی و امنیتی نیروهای بنیادگر ؛ ضد چپ و سوسیالیست هم بهره مند شده بود . همچنین حمایت طبقه سرمایه داری جهانی ؛ بورژوازی ؛ دهقانان و بخش های وسیعی از کارگران ؛ لومپن ها و دارو دسته ای بی هویت ؛ را با خود داشت . . نتیجه آن شکست سختی بود که پس از سی و پنج سال چپ هنوز نتوانسته به طرح جهان بینی ؛ چشم انداز و آرمان سوسیالیستی بعنوان یک گفتمان مطرح و یا منشور همگانی در درون جامعه ایران بپردازد ؛ چه رسد به رهبری عملیاتی بخش های وسیعی از جنبش توده ای و کارگری.؛ بعبارت دیگر چپ هنوز راه درازی تا تبدیل شدن به آلترناتیو جمهوری اسلامی را دارد . لذا بررسی ابعاد این شکست ؛ علل و عوامل آن نیاز مبرم درک وظایف و پیشروان چپ امروزی است .تا بتواند بر آثار این شکست فائق آمده و جایگاه نوینی در جنبش فعلی و آینده ایران بدست آورد .
حاکمیت طبقاتی ایران
در بررسی شیوه تولید در ایران ؛ به شیوه تولید آسیایی می رسیم که دولت نه حاصل سلطه طبقاتی بلکه ؛ قبل از طبقات بوجود آمده و مافوق طبقات ؛ خود به شکل دهی حد و مرزهای طبقاتی می پردازد . دولت مطلقه و قدرتمند مرکزی ؛ بزرگترین زمیندار و سپس بزرگترین سرمایه دار حاکم بوده است . خط و مرزهای طبقاتی در ایران در دوران ماقبل سرمایه داری و پس از دوران سرمایه داری ؛ هیچگاه از قانونمندی مبارزات طبقاتی سرمایه داران و کارگران در کشورهای صنعتی پیروی نکرده و قابلیت مشابهت سازی ندارد . لایه های ممتاز در درون دولت ها هیچگاه پایدار نبودند و با اراده شخص شاه خودکامه جابجا می شدند . استبداد آسیایی حاکم در دوره پهلوی ؛ ساخت سیاسی را به عارضه ” استبداد نفتی ” مبتلا کرد و شکل نگرفتن طبقه سرمایه دار بطور طبیعی و مستقل ناشی از رشد شهرنشینی در ایران ؛ باعث شد که این طبقه نتواند رسالت و مسئولیت تاریخی و طبقاتی خود در تحقق شرایط اجتماعی – سیاسی دموکراتیک را محقق کند و به طریق اولی طبقه کارگر نیز از رسالت تاریخی و طبقاتی خود بازمانده است . اولین عامل ساختار اقتصادی در ایران که به لحاظ ساختاری شرایط ایران پیش از انقلاب را تشریح می‌کند ساختار «دولت اقتدارگر – اجاره‌گیر بود که در شکل استبداد نفتی چهره نمود. این دولت که به جای مالیات بر عوارض ؛ برعایدی نفت متکی بود، نه فقط پاسخگوی طبقات اجتماعی نبود، بلکه موقعیتی فرا طبقاتی و در ساماندهی طبقات اجتماعی نقش آمرانه یافت. همچنین، درآمد نفت که دولت را از مالیات طبقات اجتماعی بی نیاز و مستقل می‌کرد ؛ آن را در سراشیبی سقوطی قرار داد که هرچه بیشتر بر ساختار اقتدارگر – اجاره‌گیر دولت تکیه می‌کرد، به همان میزان از مشروعیت مردمی خود می‌کاست. عامل دوم ساختار اقتصادی ؛ همچون دیگر جوامع پیرامونی یا نیمه‌‌پیرامونی، متاثر از سیستم ناعادلانه تقسیم کار جهانی، اقتصادی ناموزون به ارث برده بود، زیرا این دولت‌های مرکز (جهان شمال) بودند که این نظم ناموزون را بر کشورهای جنوب (پیرامونی یا نیمه‌پیرامونی) تحمیل می‌کردند. سومین عامل ساختاری مربوط به ساختار قدرت جهانی بود که در شکل جنگ سرد تجلی یافته بود. نخستین فرآورده جنگ سرد برای ایران، کودتای ۱۳۳۲ علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق بود. سیاست سرکوب شاهانه ایران پس از کودتا، ضربه‌ای سهمگین بر ساختارهای دموکراتیک و جمهوری‌خواهی ؛ سوسیالیست و چپ و همچنین نهادها و سازمان‌های سیاسی دموکراتیک و سکولار وارد آورد. در دوران پهلوی و در همان ایام سرکوب خشن و خونین ، نهادهای سنتی _ مذهبی از مصونیت زیادی برخوردار بودند و از همین‌رو بستر سازمانی برای رشد تشکیلات روحانیت در مرحله افول قدرت پهلوی فراهم آمده بود .

تمایزات طبقاتی
گسترش تضادها و بن بست ساختارهای اقتصادی رژیم پهلوی بهمراه بن بست های سیاسی و فقدان طبقه بورژوازی ساختار یافته و قدرتمند و نتیجتا طبقه کارگر بعنوان آنتی تز سرمایه داری از یکطرف ؛ بهمراه سازمان و شبکه گسترده روحانیت و قرار و مدارهای جهان سرمایه داری در کنفرانس گوادولوپ ؛ برای انتقال قدرت به این جناح ؛ به ظهور یک قدرت سرکوبگر نفتی با ایدئولوژی اسلام سیاسی انجامید . انقلاب 57 و تمرکز قدرت در دست روحانیت ؛ نه تنها ضعف طبقاتی و تاریخی و آگاهی طبقه کارگر را به نمایش گذارد بلکه پیش و قبل از آن شکست تاریخی طبقه بورژوازی مستقل از دولت با نظام های حقوقی ؛ سیاسی و تشکیلاتی آنرا نشان داد . هم اکنون نیز در ایران طبقه ای – چه بورژوا و یا کارگر با مفهوم کلاسیک آن – نداریم که هویت ؛ شناسنامه خود آگاهی صنفی و سیاسی ؛ سازمان ؛ هدف ؛ آرمان درونی و آرمان در سطح ملی؛ استقلال و حزب خود را داشته باشد . طبقه در شکل کلاسیک ؛ کارآیی جدی اجتماعی – سیاسی و استقلال چشم انداز داشته و عنصری استراتژیک است که می تواند بر دولت انحصاری و خود کامه خط بطلان بکشد . اگر طبقه کارگر به تضادهای خود با طبقه سرمایه دار آگاهی می یافت ؛ کار مجسم ؛ مجرد ؛ اجتماعی لازم را درک می کرد و استثنمار و ارزش اضافی را مد نظر داشت ؛ آنگاه برای رویارویی مجهز می شد و دستاوردهای تئوریک ؛ سازمانی و تشکیلاتی و نهادهای لازم برای حفظ و نگهداری این دستاوردها را طرح و پیاده سازی می کرد . طبقه کارگر در چنین شرایط وظایف و تکالیف مرکب و پیچیده ای دارد و می بایست رسالت انجام نشده طبقه بورژوا از جمله سرنگونی خود کامگی و استبداد سیاسی ؛ گسترش آزادی های دموکراتیک و حذف کلیه تبعیض های قومی ؛ ملی و جنسیتی را نیز محقق کند . در ایران سرمایه دار و تاجر مقام خود را مدیون دولت است تا مدیون موقعیت اقتصادی خودش ؛ یعنی سرمایه داران به نحوی بند نافشان نه به هم طبقه خودشان بلکه به دولت وصل است . نظام حاکم بر ایران نظام سرمایه داری ؛ اما با خود ویژگی ها و تسلط دولت خودکامه همراه بوده است با افول قدرت جهنمی شاه و ایجاد خلاء‌سیاسی و قدرت دولتی نه تنها طبقه بورژوا قادر نشد که یک گام در جهت پر کردن این خلاء بر دارد بلکه آینده خود را در غلطیدن به دامن دولت سرمایه داری جدید و دنباله روی تمام عیار رهبر مذهبی روحانیت آن دید . دستگاه روحانیت بازمانده همان شیوه تولید آسیایی و وجه استبدادی آنست هر چند هم اکنون در چهار چوب نظام بورژوازی و سرمایه داری بین الملل عمل می کند . از بازرگان که نخست وزیر دولت امام زمان و کارساز خمینی با جامعه شبه مدرن ایران گردید تا جبهه ملی که با امام امت بیعت نمود و تنها عنصر سرکش حزب و طبقه خود یعنی شاپور بختیار را منزوی کرد . بختیار نیز که بده بستان جهانی سرمایه داری با حکومت روحانیون و اسلام سیاسی را درک متوجه نشده بود به بازی در میدانی وارد شد که مذاکره پشت پرده سران ارتش شاه و نیروهای امنیتی به رهبری ژنرال هویزر ؛ با روحانیت ؛ تکلیف وی را یکسره می نمود . هر چند امروزه استقلال عمل او تنها برگ برنده لایه هایی از بورژوای است .
اشتباهات اساسی نیروهای چپ در سال های 56 تا 59
مبارزین چپ ؛ دمکرات و سوسیالیست و کمونیست علی رغم مبارزات دوره های قبل در دهه 20 و 30 و مبارزات سیاسی – نظامی اواخر دهه 40 و 50 و فعالیت های تئوریک – نظری ؛ سیاسی – تشکیلاتی و مبارزاتی ؛ که خود هنوز برخی از ذخایر تئوریک کنونی را تشکیل می دهد ؛ از فقدان درک روشن در برخی از عرصه های تئوریک ؛ نظری و بطور کلی عدم شناخت اقتصاد سیاسی ایران همانند امروز رنج می بردند . مبارزاتی که در گسترده زیادی از تاریخ جدید ؛ قهرمانانه و با دادن مبارزان صدیق و بزرگواری همراه بود . که تکرار چنان مبارزینی که از تمامی زندگی و هستی خود مایه گذاشته بودند تاریخ ایران را در مضیقه قرار داد . این مبارزین در بخش هایی به مطالعه میدانی و شرایط اجتماعی جامعه ایران پرداختند و ادبیات ؛ فرهنگ و پژوهش های ذیقیمتی از خود بجای گذاشتند که هنوز می تواند بعنوان یک مرجع تئوریک و تحقیقی مورد استفاده قرار گیرد . این پژوهش های میدانی و مطالعه شرایط تاریخی و اجتماعی ایران کمتر تکرار شد .
در عرصه مبارزات سرنوشت ساز و تعیین کننده که موضوع قدرت سیاسی و طبقاتی تاریخی مطرح است – بخصوص در حکومت های مطلقه سرکوبگر ؛ دیکتاتوری و انحصاری – داشتن یک تحلیل نا صحیح ؛ تنها در یک شاخه نظری و یا خط مشی و عملکرد خطا می تواند فاجعه آمیز بوده و کل مبارزه را بنفع دشمن طبقاتی و سیاسی رقم بزند . شکست های تاریخی نیروها و تشکیلات مبارز بهیچوجه نافی کلیت ارزش ؛ صداقت ؛ دستاوردها و نتایج این مبارزات و ارزش عناصر آن را ندارد .
مبارزان چپ در سال های 56 تا 59 که از یک نظام دیکتاتوری و شبه فاشیستی 50 ساله و یک مبارزه فشرده و بنیان کن بیرون آمده بودند هنوز خود را نیافته و به تحلیل مناسب و درک نظری و عملی ضحیحی از زمان خود نرسیده و درگیر اختلافات جناحی بین خود شدند . منابع تئوریک نیروهای چپ پشتوانه مبارزه تاریخی دویست ساله طبقه کارگر را با خود داشت اما تئوری آن فرآوری نشده و حاصل تلاقی عین – ذهن جامعه روز ایران نبود . چپ بجای مسلح شدن به تجربه تاریخی و تئوری دوران هنوز در فضای جنگ سرد تنفس می کرد که دوران آن بسر آمده بود . نماینده نهایی و خالص دوران جنگ سرد حزب توده بود که تمام قد و تمام عیار از ضد انقلاب حاکم و اسلام سیاسی حمایت نمود . مارکسیسم بمثابه یک ایدئولوژی – نه نقد فلسفی و علمی سرمایه و دانش در عرصه اقتصاد سیاسی ؛ جامعه شناسی و فلسفه تاریخ – مثل هر ایدئولوژی دیگر بمروز زمان ؛ بصورت کلاسیک و سترون درآمده و سرزندگی ؛ خلاقیت و جوشندگی خود را از دست می دهد مگر آنکه با استفاده از تجربیات تاریخی هر کشور ؛ تئوری دوران و دیگر پدیده های اجتماعی صیقل خورده ؛ به نوسازی خود پرداخته و به سلاح بران نظری در مبارزه طبقاتی تبدیل شود . بدون پروژه اصطکاک ؛ بدون درگیر شدن در مبارزات جاری و بدون لمس شرایط اقتصادی – اجتماعی نمی توان به شناخت صحیح دست یافت . معیار انقلابی و دمکرات بودن را با پدیده های واقعی ؛ زنده و جاری مبارزات طبقاتی و واقعی جاری و در تضاد با ضد انقلاب حاکم تعریف کرد کسی که انبانی از تجربیات تاریخی انقلابی دارد – مثل یک اثر تحقیقی و پژوهش – ولی در مبارزه جاری و زنده طبقاتی درگیر نیست را نمی توان انقلابی نامید . ایران امروز نیاز به یک کارگاه عمومی دارد تبادل دانش با توده های مردم ؛ طبقه کارگر ؛ با حاشیه نشینان گسترده شهری و روستائیان بصورت تنگاتنگ برقرار شود . عصر منبر و تریبون گذشته است .بدون کار عملی و میدانی و صرفا از طریق تبلیغ از راه دور دگرگونی حاصل نمی شود . نظام قدیم که یک عنصر و یا مجموعه رهبری بعنوان مراد و توده ها بعنوان مرید بود ؛ کارآیی خود را از دست داده است . برای یک حرکت گروهی می بایست به در اثر تعامل و گفتگو به یک درک مشترک و واحدی دست یافته و در عرصه عملی مبارزه به درک نوینی از راهبرد ها برسیم . برای تعامل بیشتر ؛ ادبیات ؛ گفتمان و فرهنگ پیشروان می بایست با فرهنگ مردمی سازگار و از عناصر مثبت آن بهره گیرد فلسفه تاریخ هر کشور محصول هماورد دنیای کهنه و نو است و نمی توان آنرا از مبارزات تاریخی از مباحث نظری گذشته و نسل قدیمی مبارزین مثلا نظریات ارزشمند در دوران پلخانف ؛ رزا ؛ تروتسکی و گرامشی و یا دیگر مناطق جغرافیایی عصر خود بدست آورد . در مبارزات مسلحانه شرایط اجتماعی – اقتصادی در ایران با شرایط در کوبا ؛ فلسطین ؛ چین و غیرو قابل قیاس نبود . تنها پس از طی زمانی از جنگ مسلحانه در این دوران بود ؛ که مشخص شد این نظریه در شرایط ایران کارائی ندارد ؛ هر چند برخی دستاوردهای آن از جمله آگاهی بخشی و ترس ریزی ؛ شکست دو مطلقیت استبداد و مطلقیت سیاسی ؛ ایجاد کانون های مقاومت گسترش مبارزه اجتماعی و طبقاتی ؛ حضور زن در صحنه مبارزه ؛ همگرایی سراسری و گسترش فشار اجتماعی و سیاسی را به رژیم شاه را افزایش داد. نیروهای چپ آزاد شده قبل از انقلاب 57 خود را بجای طبقه کارگر و کلیت مردم تحت ستم و زحمتکش قراردارند . نیروها چپ ومبارز بدون حمایت سازمان یافته مردم و طبقه کارگر به جنگ تعیین کننده به جنگ رژیم نوپا ؛ با نظام و سازمان های سرکوب شاهنشاتی و سازمان های جدید اعم از سپاه و کمیته و بسیج که توسط سازماندهان امنیتی و نظامی رژیم شاه تشکیل می شدند پرداختند . سازمان ها و تشکل های چپ به نبرد با قدرت دولت انحصارگر – نفتی که از حمایت طبقه بورژوا ؛ ملاکان ؛ دهقانان و بخش های وسیعی از کارگران رشد نیافته که منشأ روستایی داشتند رفتند در حالیکه هیچ طبقه ای جز بخش هایی از روشنفکران متوسط شهری و تحصیلکرده را در مبارزه با خود نداشت . مبارزه ای که نتیجه آن از ابتدا معلوم بود . چپ ایران حتی در مقطع انقلاب 57 شناخت و درک صحیحی از شناخت ویژگی های دولت و یا نهاد روحانیت را نداشت. موضع گیری و مبارزه رادیکال و بنیادی بطور علنی بر علیه رژیم سرکوبگرو تمامیت خواه ولایت فقیه که از حمایت توده ای در اوایل انقلاب برخوردار بود با عقلانیت مبارزه تطابق ندارد و این خطایی بود که کلیه سازمان های مبارز کم و بیش دچار آن شدند . موضع گیری های رادیکال برای کسب قدرت سیاسی بطور علنی از همان سال 56 یک خطای استراتژیک بود خطایی که بهای بسیار سنگینی برای نیروهای چپ و سوسیالیست در بر داشت . این خطای استراتژیک با چاشنی مبارزه مسلحانه باعث شد که بهانه کافی برای رژیم هار اسلامی ایجاد شود که مبارزینی را بدون بهانه و فقط بر اساس حدثیات و یا حتی یک برگه روزنامه و اعلامیه به جوخه اعدام بسپارد و در واقع یک نسل کشی تمام عیار راه بیندازد و برای دهه ها خیال خود را از نیروهای مبارز و مقاوم راحت کند . رفسنجانی در نماز جمعه پس از 19 بهمن 59 و حمله سربداران به آمل اعلام نمود که این حمله برای ما بسیار خوب بود ؛ زیرا می توانیم به قلع و قمع آنها بپردازیم و اگر ما 000/3 آنها را امروز بکشیم سال های بعد مجبور نیستیم 000/30 نفر از آنها را بکشیم . سران حکومت از اعتراضات سراسری طبقه کارگر و مردمی در سال های بعد مطلع بودند . نیروهای چپ و سوسیالیست بخش های زیادی از نیروهای کیفی و توانمند خود را طی این سال ها از دست دادند ؛ و جایگزین کردن آنها ممکن نشد . حکومت ضد انقلاب سرمایه اسلامی در دوره های بعد از جمله جنبش سال 1378 دانشجویی و جنبش اعتراضی 88 نیز تلاش کرد با قطبی کردن فضای جامعه به فضای مبارزه قهر آمیز و ریشه کن کردن کل ظرفیت های مبارزان اقدام کند . این سیاست در کردستان و حتی در گروگان گیری جیش العدل که رژیم خواهان کشتار تمام گروگان ها بود و همچنین یورش به زندانیان و گسترش اعدام ها و سرکوب وحشیانه اقلیت ها به بهانه های مختلف در درون جامعه دنبال کرده است . گسترش اعدام ها و متشنج کردن مدام فضای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی جامعه از سلاح های بسیار برنده و کارای حکومت جهل فقها است و در این عرصه تجربیات بسیار زیادی اندوخته است . رژیم در تقابل با گسترش سازماندهی جنبش های اعتراضی و مطالباتی ؛ عرصه مبارزه فرهنگی و سیاسی کاملا خلع سلاح بوده و دائما تلاش می کند این مبارزات را در هر مقطعی به سمت قهر آمیز سوق دهد .
قهر مرحله ای از مبارزات اجتماعی است که در صورت به بن بست رسیدن مطالبات جنبش های سراسری کارگری و توده ای و در مرحله ای از انقلاب لاجرم و بدون تردید رخ خواهد داد اما رژیم مدام تلاش می کند تا با ظهور قهر قبل از مرحله کلاسیک و بمنصه ظهور رسیدن مبارزات سراسری توده ای ؛ جنبش را سرکوب و آنرا با ناکامی مواجه کند . با توجه به گسترش بحران ها موجود ؛ بیشک رژیم در آینده نیز از این حربه برای به شکست کشاندن جنبش های کارگری و اجتماعی استفاده خواهد کرد . بی جهت نیست که قاضی الاقضات و دادستان اخیرا مبارزات صنفی را نیز مشمول برخورد کیفری و زندان اعلام کرده است .
ضعف اساسی قدرت مردمی و طبقه کارگر
واقعیت تاریخی امروزه نشان می دهد که برنامه و سیاست رژیم سیاسی بر آمده از انقلاب – اسلام سیاسی – که از مشورت استراتژیست های رژیم شاه و سرمایه جهانی نیز برخوردار بودند بیشتر از مبارزین سوسیالیست و چپ ؛ با واقعیت مبارزات سیاسی و توازن نیروها و مبارزات طبقاتی سال های 57 انطباق داشته است . آیات عظام ؛ امام جمعه ها ؛ دادستانی و رهبران سیاسی حاکم بنای خود را با ریشه کنی تمام و کمال مبارزین قرار داده بودند و می دانستد که در صورت قلع و قمع کامل ثبات و آینده نظام خود را حفظ خواهند کرد و نیرو و طبقه حاضر و آماده ای در دوران سرکوب در سال های 57 تا 60 به دفاع از مبارزین بر نخواهد خواست زیرا از یکطرف در ایران شرایط دموکراتیک و رشد آزادی های سیاسی به میزان کشورهای توسعه یافته نیست که مردم در تقابل با خشونت پلیس حتی بر علیه یک نفر و نقض حقوق بشر به خیابان ها سرازیر شوند و از طرف دیگر طبقه کارگر و طبقات زحمتکش فاقد سازمان یابی مستقل و آگاهی طبقاتی برای درک منافع طبقاتی خود بودند ؛ تا در پس سرکوب سیاسی و قلع و قمع مبارزین ؛ قادر باشند ؛ یورش به صفوف خود و به یغما رفتن تمامی حقوق و سطح زندگی خود را نتیجه گیری کنند .
در یک کلام اصلی ترین پایگاه دولت های سرکوبگر و شبه فاشیستی ؛ تمامیت خواه انحصار گر در ایران همان فقدان استقلال طبقاتی و عدم سازمان یابی مستقل مردمی و طبقاتی است . سرمایه داری جهانی و نظام های حاکم در چند سده در ایران نه با مردم سازمان یافته و متشکل بلکه با مردمی اتمیزه و منفرد سرو کار داشته و سرنوشت مبارزه سازمان های متشکل سیاسی ؛ فرهنگی و نظامی سرمایه داری با میلیون ها مردم منفرد و اتمیزه معلوم است .
علل انقلاب ها و نتایج آن در ایران
در یکصد سال اخیر شاهد دو انقلاب مشروطه و 57 در ایران بوده ایم که مردم در شرایط اجتماعی – اقتصادی داخلی و شرایط مساعد جهانی توانسته اند حاکمیت سیاسی خود کامه را بزیر بکشند . قانونمندی این دو انقلاب را می توانیم بصورت زیر جمع بندی نماییم .
هر گاه چهار بحران زیر با هم رخ داده است حکومت دچار فروپاشی شده است :
1-..گسترش بحران سیاسی و شکستن همبستگی درون حاکمیت
2- بحران مشروعیت که هم اکنون نظام ولایت فقیه و اسلام سیاسی مشروعیتش به زیر 7٪ کاهش یافته است .
3- بحران کارآمدی : حکومت از برآوردن زندگی اجتماعی ناتوان می شود .
4- بحران اعمال سلطه ؛ که حکومت نتواند سرکوب کند .
با توجه به مجموعه شرایط داخلی و جهانی ؛ آخرین پایه بر جا مانده حکومت ؛ چهارمین ردیف ؛ یعنی اعمال سلطه است که فعلا رژیم را پا برجا نگه داشته است . اما واضح است که در صورت تداوم بحران توان سرکوب و قهر رژیم کاهش می یابد. اتحاد تمامی نیروهای سوسیالیست و کارگری از یکطرف و اتحاد با تمامی نیروهای دموکراتیک – با حفظ هویت و اهداف خویش – می تواند ظرفیت نیروهای انقلابی و دمکرات را افزایش دهد تا ضمن به عقب راندن حکومت ؛ خلاء ناشی از کاهش قدرت حکومت سرمایه داری انحصاری ولایت فقیه را پر کند . اما هم اکنون فقدان سازماندهی و تشکیلات گسترده توده ای و کارگری و ضعف پایه ای نیروهای پیشرو و مبارز طبقه کارگر بجهت عدم شناخت صحیح و عدم امکان اتخاذ راهبردهای مؤثر برای برطرف کردن این ضعف در برابر ضد انقلاب حاکم ؛ امکان تداوم حاکمیت جمهوری اسلامی و در صورت افول وی ؛ استقرار برنامه ها و راهبردهای سرمایه داری جهانی را امکان پذیر می کند .
مبرم ترین وظایف کنونی
در شرایط موجود که نا کارآمدی و بحران های اقتصادی در حد اعلای خود قرار دارد . و رژیم در یک بن بست سیاسی ؛ ایدئولوژیک – فرهنگی قرار گرفته است . ضرورت وجود تشکیلات و سازماندهی طبقه کارگر و سازمان های مردمی می توانست بسرعت آخرین پایه ی رژیم را که قدرت سرکوب است را ناکارآمد کند . می توان در کلیه عرصه های مبارزات مدنی ؛ اعتصابات ؛ طرح مطالبات و خواسته های اجتماعی و سیاسی ؛ تظاهرات و نافرمانی مدنی ؛ حاکمیت را در یک جنگ فرسایشی تضعیف و نهایتا آنرا بزیر کشید . تکیه صرف بر روی مطالبات کارگران و طرح تضادهای آن با سرمایه داران و عدم طرح کامل کلیه مطالبات دموکراتیک و مبارزه مردمی علیه کلیه تبعیض ها از جمله تبعیض های جنسیتی ؛ قومی و مذهبی نمی تواند به همبستگی و مبارزه متحد مردمی و کارگران علیه حاکمیت دولت سرمایه داری منتهی شود . تمامی تبعیض های موجود در سطح و گستره جامعه با سیاست های اقتصادی و گسترش فقر و بی خانمانی گسترش سلطه منطقه ای امروزه با اسم رمز تسلیحات اتمی و هسته ای همه یک کلیت و زنجیره تو در تو را تشکیل می دهند که نمی توان با بخش بخش کردن و مبارزه با اجزاء این سیاست ها ؛ به نتیجه قابل لمسی در یک حوزه دست یافت . در صورتی که نیروها و تشکیلات سیاسی نتوانند به این امر مهم دست یابند می توان حالات زیر را پیش بینی نمود . اول آنکه رژیم جمهوری اسلامی قادر خواهد شد با انداختن بحران های اقتصادی بر دوش مردم و سرکوب مردم بی سازمان از یکطرف و زد و بند و معامله با نظام جهانی سرمایه داری بر بحران های خود غلبه کند و با یک یورش جدید به قلع و قمع نیروهای مبارز و فعالان کارگری پرداخته و خود را برای سال های بعد ابقاء نماید و در صورت شکست بخش سیاسی و اصلاح طلب حاکمیت ؛ تلاش کودتا و قدرت گیری قهری توسط نظامیان و امنیتی ها یک گزینه قوی خواهد بود .
دوم : با تداوم بحران ها و شروع شورش های خیابانی و اعتصابات رژیم قادر به سرکوب مبارزات نشده و مقهور مبارزات مردمی و کارگری شود . اما نباید تردید داشت که سرنوشت دو انقلاب قبلی در انتظار این انقلاب جدید نیز خواهد بود بدین مفهوم که سرمایه داری جهانی با تکیه بر طبقات ارتجاعی و سرمایه داری داخلی و با تکیه بر سازمان ها و تشکیلات ؛ قدرت تجهیزات و رسانه ای و ارتباطی خود نظام بعدی را سازماندهی کند . بنا به شرایط مطلوب نظام سرمایه جهانی می تواند هرج و مرج ؛ جنگ داخلی و تجزیه و یا هر گزینه ای را مورد نیاز نظام سرمایه داری را محقق کند . با تداوم حاکمیت و عملکرد آن و گسترش بحران های عمیق اقتصادی و اجتماعی و گسترش نارضایتی مردمی واضح است که شاهد براه افتادن یک سیل تاریخی خواهیم بود اما مشکل آن است که کانال ها برای هدایت جنبش اعتراضی ؛ و منزلگاههای پیش بینی شده وجود ندارد . دور و تسلسلی که تجربه تاریخی آن چند بار تکرار شده است . روند تاریخی و منطقه ای در عصر حاضر نشان می دهد که گزینه دمکراسی برای کشورهای خاورمیانه و توسعه نیافته از لحاظ شرایط داخلی و منطقه ای متصور نیست و نوری مالکی جدیدی در ایران و یا حکومت مصر و یا لیبی تأمین کننده انرژی مورد نیاز غرب خواهد بود . گزینه ها و وجوه مختلفی از جمله خاور میانه بزرگ می تواند برآورد کننده نیاز غرب به تداوم مسیر انرژی داشته باشد .
نیروهای سوسیالیست هم اکنون فاقد برنامه اتخاذ یک خط مشی و راهبرد اثر بخش و تأثیر گذار هستند که می بایست حول تشکل یابی مردمی و طبقه کارگر در ایران صورت پذیرد . باید مردم را در کسب خواسته های خود سازمان داد ؛ سازمان های خود خلاق ؛ خود سازمانده ایجاد کرد و آنها را در جهت اهداف تاریخی و طبقاتی به مبارزه کشاند . نیروهای مبارز و انقلابی می بایست مطالبات را از پس پیشانی به سطح جامعه آورده و آنها را عینی و در سطح جامعه عمومی کنند . بخش های زیادی از مبارزین هم اکنون خط مشی ها و راهبردهای خود را از آمال و آرمان های تاریخی خود – و نه واقعیت اقتصاد سیاسی موجود ایران – می گیرند و لذا تأثیر ملموسی در صف بندی های طبقاتی در ایران ندارند می توان گفت نیروهای مبارز و تشکل های خارج از کشور فاقد یک جنبش اجتماعی مابه ازاء در داخل بوده و قادر به دادن فراخوان سازمانی و تشکیلاتی نیستند . سازمان ها و تشکل های خارج از کشور بجای تلاش برای ایجاد تشکل های مردمی و کارگری در ایران و ارتقاء سطح مبارزه آنان ؛ بجای اتخاذ یک سبک کار متناسب با شرایط کنونی و ارتباط وسیع و گسترده با سازمان ها و تشکل های مردمی و طبقه کارگر و درک قانونمندی حاکم بر مبارزات جاری ؛ راه حل را بطور معکوس در پیش گرفته اند . یعنی در ابتدا مبانی نظری و تئوری ایدئولوژی ؛ استراتژی و سبک کار این مبارزان حاضر و آماده شده است . آنها سبک کار و سازماندهی طبقه کارگر و مردم زحمتکش هم مشخص و تعیین نموده اند و تنها چیزی که وجود ندارد افرادی است که بتواند مبارزه تاریخی و طبقاتی موجود را سازماندهی و رهبری کند و بدینطریق تلاش می کنند که از طریق تماس با فعالین کارگری که این وظیفه را محقق کند .
عمده فعالیت های عملی مبارزین سوسیالیست و کارگری خارج از کشور در سطح فرموله کردن قانونمندی ؛ نظریات و تئوری های نظری درگیر بوده و لذا هر کدام در رابطه با دیگر تشکل ها تلاش در اثبات این موضوعند که نظریات و تئوری های آنان با شرایط کنونی مطابقت داشته و راهگشا است .
این در حالی است که طبقه کارگر بمفهوم تاریخی خود و مبارزه جنبش طبقاتی هنوز شکل نگرفته است . زیرا در این بی حقوقی مفرط انسانی و دریافت سطح حقوق یک چهارم خط فقر ؛ اگر وجود داشت ؛ قادر به عکس العملی سراسری و سازمان یافته بر علیه وضع موجود می گردید . در ایران میلیون ها کارگر مزد بگیر وجود دارد که با خانواده های خود دهها میلیون نفر می شوند ؛ اما فاقد طبقه متشکل و جنبش اجتماعی طبقاتی هستیم که لازمه تغییر وضعیت کنونی است . باید گفت تئوری ها ؛ نظریات مبارزه طبقاتی در ایران بعلت مادیت نیافتن این طبقه در شکل کلاسیک و فقدان جنبش طبقاتی هنوز وجود ندارد . وقتی عنصر مادی و واقعی پدیده ای وجود ندارد چگونه می توان از قانونمندی حاکم بر این پدیده و عنصر مادی در شرایط خاص سخن بگوییم .
این رویکرد نه تنها راهگشا نیست ؛ بلکه آسیب های فراوانی در مبارزه واقعی و عملی در داخل کشور دارد . بسیاری از رفقای داخل که برخی قبلا عملکرد اثر بخشی در ایجاد سندیکاهای مبارز و یا تشکل های فعال کارگری در دهه اخیر داشته اند هم اکنون با توجه به گسترش مشکلات تشکل یابی و سازماندهی طبقه کارگر و طبقات زحمتکش عمدتا به نمایش ؛ برای یارگیری و کسب حمایت در خارج از کشور می پردازند . آنان در همه عکس ها در جهات و زوایای مختلف ؛ حضور دارند اما جای آنان در مبارزه واقعی ؛ طبقاتی و سازماندهی طبقه خالی است . این به یک عارضه مبارزین داخل تبدیل شده است . حتی دیده می شود تشکل های مدافع کارگر بدون اثر گذاری عملی و سازماندهی جنبش های کارگری بیشتر به صحنه آرایی و پر کردن ویترین خود می پردازند بطور مرتب نشریات و بولتن هایی منتشر می کنند که خواننده ای نداشته و بیشتر جنبه عام ؛ کلاسیک و نمایشی دارد ؛ در مجموع قدرتی ملموس در اثر گذاری مبارزات ندارند . در یک اکسیون ضعیف و کمرنگ که هنوز به یک نتیجه اندک نیز دست نیافته گزارشات ؛ بهمراه تبلیغات و عکس های آن در سطح اینترنتی منتشر می شود و جای مبارزات واقعی را می گیرد .
بعنوان جمع بندی یک آسیب جدی فعلی آنست که نیروهای مبارز و در گیر در مبارزه طبقاتی بجای تعریف تمام عیار نیرو و توانایی خود و تعریف شاخص ؛ معیار و خط کش در رابطه با سازماندهی عملی و پیشبرد اجتماعی جنبش های اعتراضی موجود ؛ با سنجش خود با باید ها و نباید های جناح بندی های فکری و نظری موجود در داخل و خارج کشور ؛ محدودیت های زیادی برای خود ایجاد کرده و از اثر بخشی و کارآیی مبارزه خود می کاهند . امری که باعث درجا زدن تلاش مبارزین در مقطع فعلی می شود .
اثر بخشی مبارزات رفقای خارج از کشور
کم رنگ شدن کلیه تمایزات سازمانی ؛ نظری و تئوریک و اتحاد برای مبارزه حول گستره جامع و کلیه ستم های طبقاتی ؛ ملی ؛ مذهبی ؛ جنسیتی می تواند ظرفیت تشکل های پراکنده را افزایش دهد و بدلایلی که مطرح شد می تواند اولین گام در جهت هم افزایی و گسترش توانایی و قدرت رفقای خارج از کشور باشد . بدلیل این علت اساسی که هنوز جنبش طبقاتی و کارگری در ایران شکل نگرفته است پس نمی تواند چیزی که وجود ندارد قانونمندی حرکت و گسترش آن را طرح و بر سر آن مبارزه ایدئولوژیک و نظری کرد . سازمانیابی طبقه یک کار میدانی و در درون جامعه است .ایدئولوژی می بایست از مشترکات مطالبات تاریخی مردم و طبقه کارگر ؛ شیوه ها ؛ نیازها ؛ الزامات و چگونگی رهایی مردم و طبقه کارگر شکل بگیرد . روند منافع طبقاتی و جابجایی منافع طبقات مختلف در کشور را می بایست تئوریزه نمود و سپس ایده را روی آن سوار نمود و پس از آن نیروهای اجتماعی غیر سیاسی را به عرصه سیاست کشاند ؛ منافع صنفی را باز و وزن مخصوص اجتماعی به آن داد و روی آن جنبش سوار کرد . جنبش بمفهوم حرکت خود بخودی ؛ مقطعی و اعتراضی یک قشر اجتماعی نیست بلکه جنبش اجتماعی حرکتی با اهداف تاریخی و مرحله ای با برنامه و سازماندهی متناسب برای تحقق اهداف تاریخی و اجتماعی است . اهداف می بایست مشخص ؛ تحققی و قابل مهندسی شدن است اگر هندسه و مختصات پیدا کند و روی آن فیزیک برقرار شود می توان کار انجام داد و سازمان بنا کرد. هر درجه تشکل و سازمانیابی در چنین شرایط بحرانی گسترده ؛ عالیترین دستاورد است . کدام جنبش مطالباتی و یا صنفی است که لشکر نیروهای سرکوبگر را به صحنه نکشیده و آنرا تبدیل به مبارزه سیاسی ننماید . اساسا وقتی بصورت متشکل افزایش مزد درخواست می شود آیا این جز بمنزله تغییر تخصص منابع در اقتصاد از اقلیت سوادگر و سرمایه دار و دارو دسته ها و بودجه نظامی و هزینه های نگهداری برخی رژیم های منطقه توسط جمهوری اسلامی است ؟
سوسیالیست ها می توانند از هر مبارزه دموکراتیک و هر جنبش و هر نیروی انقلابی و دموکراتیک که رژیم را به چالش می کشند – با حفظ هویت ؛ اهداف و رویکرد های خود – حمایت کنند . نباید و نمی بایست با هر مبارزه ای هر چند با ماهیت صرفا دموکراتیک ؛ که قدرت جهنمی این حکومت را کاهش دهد به تقابل برخاست و به این ترتیب بر عمر جمهوری اسلامی افزود ؛ بلکه هنر در آنجاست که بتوانیم از خلاء ایجاد شده در اثر کاهش حیطه نفوذ جمهوری اسلامی بطور موازی و مؤثر به سازماندهی نیروهای طبقه کارگر بپردازیم و بدینوسیله خلاء ایجاد شده را توسط نیروهای مردمی پر کنیم . هر چند بر ما محرز است که بخش های زیادی از نیروهای بورژوازی هیچگاه به مبارزه جدی مبادرت نخواهند کرد و در انتظار کاهش قدرت رژیم در برابر جنبش اعتراضی توده ها و سپس ساخت و پاخت از بالا با حمایت قدرت های بین المللی و با حناح هایی از همین حاکمیت اسلامی برای پر کردن خلاء قدرت و سرکوب انقلاب است . از طرف دیگر باید بدانیم که اثرات اجتماعی مبارزه برای دموکراسی در شرایط ایران تنها در محدوده اجتماعی و سیاسی محدود نمانده و به مبارزه برای دمکراسی در عرصه های اقتصادی نیز تسری می یابد . بدین مفهوم که هر دستاورد دموکراتیک راه را برای مطالبات پایه ای و رادیکال تر باز می کند .
لذا نه تنها وحدت و اتحاد عمل کلیه نیروهای سوسیالیست ؛ بلکه اتحاد عمل با کلیه نیروهای دموکرات و آزادیخواه برای پیشبرد عملی و واقعی مبارزه ضروری است . زیرا یک جریان و تشکل مبارزاتی در عرصه پیشبرد واقعی و توازن قوا نمی تواند در خلاء حرکت کند و مرز بندی های عملی همانند مرزبندی های فکری و نظری خط کشی شده ؛ صاف و آسان نبوده و امکانپذیر نیست .
نیروهای انقلابی می بایست از هر مبارز در بند از حقوق انسانی هر محکومی بجهت آسیب های اجتماعی و اخلاقی حمایت کند زیرا اساسا این نظام اقتصادی – اجتماعی حاکم است که جرم خیز و جرم ساز است و انسان ها بطور خود بخودی و نا آگاهانه به آن کشیده می شوند .. اساسا باید کیفر بعنوان راهکار حذف جرائم منتفی و راهکارهای آموزش و اقناع جایگزین شود .
درگیر شدن در فعالیت عملی مبارزاتی و ارتباط ارگانیک با آن انسان را بسمت درک قانونمندی های آن می برد . در اینجاست که افراد در یک همفکری و تعامل جمعی می توانند به درک صحیح تر استراتژی مبارزه نائل آیند . مزیت و اثر بخشی این روش در آنست که این جمع بندی نظری و تئوریک بلافاصله در عمل مورد استفاده قرار گرفته و صیقل می خورد و درک صحیح تر و جامع تری در بعد نظری و تئوریک ایجاد می شود .
در یک نگاه کلی ضعف های اساسی جنبش سوسیالیستی و کارگری امروز ناشی از طرز فکر و عملکرد این نیروها در شناخت ” اقتصاد سیاسی ” امروز ایران و نتیجتا در عرصه سازماندهی ؛ سبک کار ؛ راهبردها و تاکتیک های این نیروها بوده و برای تغییر این وضعیت می بایست به بازنگری در کلیه عرصه های فوق بپردازیم تا آرمان سوسیالیسم و اجتماعی شدن ابزار تولید ؛ بهره مندی از کار اجتماعا لازم و برابر ؛ و نظامی انسانی را شاهد باشیم . ماندن در وضعیت فعلی و عدم تبدیل به یک آلترناتیو جدی ؛ ناکامی دیگری را به لیست ناکامی های قبلی می افزاید . اما یک تفاوت مهم دارد و آن اینکه نا کامی های قبلی در صحنه مبارزات اجتماعی و عملی بوقوع می پیوست ؛ یعنی در زمانی که جنبش چپ و سوسیالیستی یک گزینه احتمالی جایگزین برای ضد انقلاب حاکم بود ؛ اما ناکامی احتمالی آینده – در صورت تداوم این وضعیت – در زمانی حاصل می شود که هنوز بخش اعظم نیروهای سوسیالیست به عرصه مبارزه واقعی و عملی وارد نشده و پا نگذاشته اند .
برون رفت از این زندان و وضعیت جاری نیاز به بازنگری در کلیه سطوح نظریات ؛راهبردها ؛ خط مشی ها ؛ سیاست ها ؛ سبک کار و لزوما تدوین تئوری و نظریات با درک پایه ای ترین جنبه های اقتصاد سیاسی ؛ تعریف شاخص ها و معیار ها برای انقلابی بودن بر اساس تغییر و دگرگونی وضع موجود است . با شناخت جامع تر شرایط اجتماعی – اقتصادی و نقد جامع این وضعیت عرصه و دامنه تعامل و وحدت بین تشکل ها و نیروها و امکان طرح آلترناتیو سوسیالیستی فراهم می شود.

غلام صالحی
فروردین 93