علی ناظر – عاشقان شرزه، و اولین منتقد هوادار

عاشقان شرزه، و اولین منتقد هوادار
علی ناظر

هموطنی پیامی ارسال کرد و از من خواست نامش محفوظ بماند.

با سلام و درود آقای ناظر گرامی

یک خواهش از شما دارم. خواهش میکنم که موقعیت ، مواضع و جایگاه خودتان را برای همه مشخص کنید.
بعضی از شخصیتهای سیاسی شما را مدافع و طرفدار سازمان مجاهدین میدانند و بعضی هم شما را غیر شفاف تلقی میکنند.

بنظر من شما اصلاً «طرفدار » مجاهدین نیستید. بلکه یک چالشگر و تئوریسین و نظریه پرداز هستید. من نه همه اما تعداد زیادی از مقالاتتان را خوانده ام. راستش با بعضی هاش مخالف هم بوده ام و با بعضی هاش هم موافق و همعقیده.
در گفتگو با دوستانم ، نظر من این بود که : اتفاقاً آقای ناظر طرفدار رجوی یا سازمانش نیست. بلکه مثل یک داور مسابقه، کنار زمین ایستاده و نگاه میکند و بررسی میکند و نقد و تحلیل ارائه میدهد و همه را به چالش می کشد. حتی میتوان گفت آقای ناظر یکی از اولین منتقدین سیاستهای آقای رجوی است. منتها ایشان (یعنی شما آقای ناظر) سبک و سیاق خودش را در نقد و تحلیل دارد و سلیقه ی خاص خودش را در نگارش مقالاتش».

آقای ناظر گرامی. بنظر من شما بعنوان یک تحلیلگر و تئوریسین جایگاه ویژه ای دارید. نه مخالف هیچ جریانی (بجز رژیم اسلامی) هستید و نه هوادار و حامی مجاهدین بطور مطلق یا هر سازمان و حزب دیگر، بلکه همه را سعی دارید عادلانه نقد کنید و منصفانه قضاوت کنید. یعنی هم نقاط منفی و هم نقاط ضعف را عریان می کنید.
اما مشکل اینست که بعضی افراد شما را به «« عدم شفافیت »» متهم میکنند.
آیا برایتان ممکنست که موضع خودتان را روشن کنید تا همه بدرستی متوجه بشوند یا نه؟
درضمن، باید توضیح بدهم که من خودم مخالف دستگاه و سیاست آقای رجوی هستم اما این دعوایی که این دو سال اخیر پیش آمده دیگر تبدیل به روندی غیرعادی شده. هر دو سوی قضیه دچار یک جنگ فرسایشی شده اند، نیروها درحال هرز رفتن کامل است و جناح اصلاحطلب درحال قوی شدن و فربه گشتن. ما مردم داخل کشور از جنگ و دعوای درون اپوزیسیون ، داریم صدمه می خوریم و بیش از شماها که در خارج هستید، داریم آسیب می بینیم، این جنگ قبیله ای یا بقول شما که بدرستی آن را « درگیری عشیره ای» توصیف کرده اید، در حال فرسودن انرژی آزادیخواهانست و نتیجه اش هم فقط به ضرر زحمتکشان و فرودستان خواهدبود. به ضرر ملت ایران و به ضرر آینده ی ایران.
چنانچه مواضع و نظرتان را عنوان نمایید بسیار ممنون میشوم.
با سپاس از شما و با آرزوی موفقیتهای هرچه بیشتر برایتان
با احترام (امضا محفوظ)

و اما… پاسخ به این پیام…

هوادار کیست؟

سالها پیش، خیلی خیلی وقت پیش، به مدت خیلی کوتاهی، به یکی از خانه های مجاهدین رفت و آمد می کردم، می دیدم که اعضای انجمن از بخش صنفی و مالی اجتماعی تا نیرویی و دیپلماسی با چه صداقت و آرمانخواهی برای سرنگونی رژیم، از شب تا صبح، و صبح تا شب، خستگی ناپذیر می کاوند و می کوبند و دوباره آغاز می کنند. عاشقانه سرود می خواندند و عاشقانه آزادی وطن را خواهان بودند.
یکروز به من خبر رسید که همه آماده رفتن برای شرکت در عملیات فروغ جاویدان شده اند. همه رفتند؛ و چند روز بعد، این عزیزتر از عزیزان، این یاران همیشه زنده خلق ستمدیده ایران، به خاک و خون در غلطیدند.
آن خانه خالی شده بود، اما بوی آنها، پیام سرنگونی طلبانه آنها بر جای ماند. آنها جان باختند، و خمینی جلاد، این خونخوار، هنوز زنده بود. آنها رفتند، اما بذر آزادیخواهی را در ذرات خاک ایران نهفتند، تا نسلی دیگر به پا خیزد.

آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش
زیستند

پاسداران انقلاب اسلامی بر پیکر همیشه زنده آن سلحشوران آزادی ستان ریشخند زدند، و از آنروز تاکنون بذر یاس را می پراکنند. بذر نمی توان، بذر شکست، و تشکیک به خود.

به نظر من، آن فروغ های همیشه جاویدان، آن ساده مردان و زنان، هوادار مجاهدین بودند، نه من.

در عالم واقع و پراتیک، برای هواداری از یک سازمان و یا حزب، یک هوادار باید به حداقل قوانین حاکم بر تشکیلات گردن نهد؛ باید به مرور زمان به ایدئولوژی باورمند شود؛ و باید به مرور زمان بخشی از کادر یک انجمن و یا نهادی از آن سازمان و حزب شود. هیچکدام در مورد من صدق نمی کند.
به نظر من، هوادار، یک ترم عمومی نیست؛ بلکه یک بار سنگین از مسوولیت پذیری است.

شفاف
به چند نکته دیگر در پیام این هموطن می پردازم. نوشته اند که «من خودم مخالف دستگاه و سیاست آقای رجوی هستم». برخلاف ایشان، من مخالف دستگاه مجاهدین نیستم، بلکه مخالف برخی (نه تمام) راهکارهای مجاهدین هستم. نمی توانم مخالف دستگاه مجاهدین (آقای مسعود رجوی) باشم، چرا که دستگاه و سازمان آنها به خود آنها مربوط می شود. اما بعنوان یک فعال سیاسی و یک ایرانی منفرد و مستقل، و بخاطر اینکه آنها خود را در محور مبارزه سرنگونی طلبانه قرار داده اند، بخود اجازه می دهم که با برخی از سیاستهای آنها مخالف باشم.

این هموطن در پیام خود نوشته اند که «[علی]ناظر یکی از اولین منتقدین سیاستهای آقای رجوی است» نمی دانم این جمله در تعریف یا در مزمت منست، بخصوص که در محتوا، به سیاستها، و نه برخی از سیاستها، و به آقای رجوی و نه مجاهدین و شورا، تأکید داشته است. برخلاف برخی، من مشکل را آقای مسعود رجوی نمی دانم. مشکل، اخذ یک سری تصمیمات جمعی است، که مشکل زا شده است (بخصوص تصمیماتی که بر فرهنگ پروسه سرنگونی حاکم است).

به نظر من، خطا، بخشی از دینامیزم و زنده بودن است. سازمان مجاهدین یک ارگان زنده است، و یک ارگان زنده، یک سیستم دینامیک، و یک جمع سرنگونی طلب، بطور حتم اشتباه و خطا و اشتباه محاسبه و کج رفتاری و بداخلاقی و … بسیار دارد، مخصوصا اگر 35 سال در جدال با دشمنی فریبکار و حیله گر و جانی و شکنجه گر و دزد و فاسد و… باشد.
اما، انتقادهایی که من بعنوان “اولین منتقد” به این عزیزان داشته ام، متمرکز بر روی آقای رجوی و یا خانم رجوی و یا دیگر شخصیتهای درون شورای ملی مقاومت نبوده است ، بلکه با تصمیماتی است که تمامیت شورا (از جمله آقایان روحانی و قصیم) گرفته است و یا آقای رجوی بعنوان سخنگوی آن نهاد، بیان کرده اند. خلاصه بنویسم. من مشکل شخصی با کسی ندارم.
منتقد بودن آنقدر ها هنر نیست که بخواهم به اولین و یا آخرین منتقد بودن، ببالم، اما انتقاد به رفیق و از یک سری خطوط سرخ نگذشتن هنر است. منتقد بودن و درک این موضوع که هیچ چیز (حتی حیثیت شخصی) بالاتر از امر سرنگونی نیست، هنر است. نقد بیرحمانه تا زمانی جایز است که هم نقد، هم منتقد و هم مخاطب منتقد، چشم از روی هدف برندارند. نقد از دشمن اتلاف وقت است، چون دشمن است، اما انتقاد از دوست، نباید مفاهیم و روابط حاکم بر رفاقت را نادیده بگیرد.
برای من مجاهدین، فرزند خلق هستند، همچنانکه اعضای حزب کمونیست کارگری و یا چریکهای فدایی خلق و یا… دیگر سرنگونی طلبان که در برابر رژیم جمهوری اسلامی صف کشیده و پیشروی رژیم را کُند می کنند و یا آن را به عقب می رانند.

شفافتر بنویسم؛ از آنجا که مجاهدین در راستای سرنگونی گام بر می دارد، حتما باید از آن انتقاد کرد (چه خوشش بیاید و چه دلخور شوند)، اما انتقاد و آسیب رسانی به این سازمان دو بازده متفاوت دارند. انتقاد از مجاهدین آنها را قوی می کند، اما تضعیف مجاهدین، رژیم را قوی می کند. درعین حال، عدم انتقاد از مجاهدین بمثابه بی تفاوتی به بود و یا نبود آن سازمان در پروسه سرنگونی است. دوست، دوستدار و دلسوز انتقاد می کند، نه تضعیف.

حال من سوال می کنم. آیا به هنگام انتقاد و یا پاسخگویی، فراتر از امروز در مّد نظر گرفته می شود؟ آیا این سه عضو مستعفی که تجربه و سواد سیاسی دارند، برای چند روز و ماه و سال آینده برنامه ای سرنگونی طلبانه در نظر دارند (منظورم تشکیلات و حزب نیست)؟ آیا می خواهند آن برنامه را ارائه دهند؟ آن برنامه و آلترناتیو (حتی روی کاغذ و بصورت تئوریک) چیست؟ مجاهدین چطور؟ پس از برخورد با این سه عضو مستعفی، آیا برای جذب شخصیتهای سرنگونی طلبی که با مجاهدین هماهنگ نیستند و زاویه دارند، راهکاری در نظر دارند؟ چرا مجاهدین نمی توانند شخصیتهایی که با آنها زاویه دارند را جذب کنند؟

فرض بگیریم که طرفین این درگیری، همدیگر را لت و پار کرده و در چشم انظار بی آبرو کردند، به راستی چه چیزی حل می شود، و مشکلات پیش رو چه خواهند بود؟
باور کنید یا نه، مشکل این نیست که موضع علی ناظر به اندازه لازم و کافی شفاف است یا نه، مشکل گم کردن آدرس برای نهادینه کردن امر دموکراسی در میان سرنگونی طلبان، و نداشتن استراتژی برای سرنگونی است.
علی ناظر
22 بهمن 1393
11 فوریه 2015