علی ناظر – سردوشی «فرزند خلق»

سردوشی «فرزند خلق»
علی ناظر

پس از انتشار پاسخم به فرهاد، زیر عنوان “فرزند خلق کیست؟”، ایشان در دو نوبت برای من ایمیل ارسال کرده اند که متن هر دو در زیر می آید.

ایمیل اول

آقای ناظر با سلام خدمت شما دوست گرامی‌، ممنون که تلاش کردید معنی‌ و مفهوم خلق و فرزندان خلق را بیشتر و بهتر بیان کنید، هر چند که به زعم و اعتراف خودتان کاری است بسیار پیچیده و سخت ولی‌ به هر حال از شما ممنونم که برای سوال من ارزش قائل شدید. اما از تعریف خلق که بگذریم شما در نوشتارتان به نکاتی‌ اشاره نمودید که جای تامل و تعمق دارد، شما از هجوم پاسداران به کردستان و گنبد نوشتید و نتیجه گرفتید که آنان ضدّ خلق بودند و دیگران فرزندان خلق!! ولی‌ دوست گرامی‌ شما شرایط سیاسی و اجتماعی و هیجانی آن سالها را به طور کلّ فراموش نمودید! آن سالها همه فکر میکردند که با امپریالیسم و عواملش می‌جنگند، در آن سالها هیجان و شعار جای تفکّر و تعمق را گرفته بود، در آن سالها تا سالیان بعد خمینی امام امّت بود و رهبر کارزار مبارزات ضدّ امپریالیستی، شما چگونه توقع دارید که بسیاری از پاسداران که فرزندان کارگران و کشاورزان بودند دارای آگاهی‌ می‌شدند و فرمایش امامشان را نادیده می‌گرفتند و به عوامل امپریالیسم در کردستان و گنبد هجوم نیاورند!!! دوست گرامی‌ در آن سالهای هیجان و شعار چیزی که اصلا به کار نمی‌‌آمد شعور بود و تعقل!! من به هر ۲ طرف اشاره می‌کنم که در آن سالها اسیر شعار بودند، در آن عصیان و هیجان توقع آگاهی‌ داشتن و درست عمل کردن انتظار بی‌ جایی است و ما دیدیم که هیچ کس، تاکید می‌کنم که هیچ نیرو و سازمان و شخصی‌ در آن سالها درست و اصولی عمل نکرد و کار به اینجا رسید که میبینیم!! چرا کوموله و دمکرات برای سالیان دراز یکدیگر را کشتار کردند؟ چرا فدایی خلق به سوئ یکدیگر اسلحه نشانه رفت؟ چرا رجوی با یک فراخوان ناپخته تمام نیروهای خویش را از دست داد و خودش هم فرار ٔبر قرار ترجیح داد! آیا غیر از اینست که همگان فکر میکردند که دارند با دشمن خلق و یا مردم می‌جنگند؟! خوب بیشتر پاسداران آن سالها هم به همین گونه فکر میکردند. پس این اشاره شما با توجه به زمان و شرایط آن دوران منطقی‌ نیست. نکته دیگری که میخواستم به آن اشاره داشته باشم بحث شما در مورد سیاست بود که شما با این توجیه که در سیاست نمیتوان مطلق گرا باشیم دلیل آوردید که مجاهدین با هار‌ترین جناح‌های امپریالیستی می‌نشینند و اینکار اشکالی هم ندارد و حتا آقای ظریف با جان کری بر سر یک میز نشسته است!! اگر بپذیریم که ظریف یک دولتمرد است و کار و وظیفه دولتمرد با یک شخص انقلابی‌ کاملاً متفاوت است این توجیه شما دیگر اثری ندارد ولی‌ حتا اگر بپذیریم که انقلابی‌ هم نباید مطلق گرا باشد که من میپذیرم اینجا سوال پیش می‌‌آید که پس حتماً یک روزی در آینده فرد انقلابی‌ باید با خامنه ائی هم نشست کند که مبادا به مطلق گرایی متهم گردد!!! پس در همین جا میپرسم که تکلیف اصول چه میشود؟ اصول و آرمان کلاً در دنیای ما واقعیت دارند و یا فقط به عنوان شعار از آن استفاده ابزاری میشود؟؟؟!! با تشکر

ایمیل دوم

آقای ناظر با سلام، خیلی‌ دوست داشتم نظرتان را در مورد پیام تسلیت خانم رجوی (فرزند خلق!!) به مناسبت مرگ ملک عبداللّه پادشاه عربستان مرتجع و وهابی و ضدّ زن و ضدّ انسان را بدانم! این فرزندان خلق هر روز دارند شاهکارهای جدیدی می‌‌آفرینند از رذالت

پاسخ علی ناظر

آقای فرهاد….

پیش از پرداختن به نکاتی که نوشته اید، می خواهم دو نکته را در کمال صراحت عرض کنم.

نخست اینکه، استفاده از ادبیاتی چون “رذالت” بیانگر فرهنگی است که بر یک فرد حاکم است. فرهنگی لمپن و آخوند صفت که بیش از 36 سال مردم ستمدیده ایران علیه آن مبارزه می کنند. شما خواسته و یا ناخواسته، به این باور رسیده اید که اگر یک فرد سیاسی را “رذل” و اعمال آنها را “رذالت” بنامید، هم بر غلظت مخالفت خود افزوده اید، و هم خود را خالی کرده اید. باور کنید چنین نیست. تنها کاری که انجام داده اید، خود را به مخاطب خود بهتر شناسانده اید، و باور کنید یا نه، مردم بیزار از این فرهنگ هستند و شما اگر به راستی خواهان تغییری دموکراتیک هستید، باید از خود شروع کنید. ناسزاگویی در شأن یک فعال سیاسی سرنگونی طلب نیست؛ و اگر کسی بخواهد به مجاهدین رذل بگوید باید از مدارج عالی اخلاقی و سیاسی بالاتری برخوردار باشد. استفاده شما از این ادبیات، نشان از آن دارد که شما به آن درجه از متانت و خودرهایی نرسیده اید.
نکته دوم، اینکه من نه طرفدار مجاهدین هستم و نه همسویی ایدئولوژیک با آنها دارم و نه در کمپ سیاسی آنها می گنجم. در نتیجه خوبست که انتقادات را مستقیم نزد خودشان ببرید تا با همان لحن و منشی که از آنها سوال می کنید، به شما پاسخ دهند. من نیاموخته ام و نمی خواهم جواب الفاظ شما را با همان لحن پاسخ بدهم؛ بخصوص که سری پر مشغله دارم و مهلت پاسخ دادن به هر عملکرد مجاهدین را هم ندارم.

و اما..

به دولتمرد نبودن مجاهدین، و تفاوت حوزه مسئولیت یک دولتمرد و یک انقلابی و یا اپوزیسیون مانند مجاهدین اشاره کرده اید.
وقتی در میان آتش و خون هستید، و تمام راه ها به روی شما بسته است، توانمندی دیپلماسی به کار گرفته می شود. بدون شک، نقش آفرینی جواد ظریف در حوزه دیپلماسی بیشتر از مجاهدین است، اما این دلیل بر عدم استفاده صحیح از دیپلماسی توسط مجاهدین نمی شود. یک نیروی انقلابی نباید از دیپلماسی بترسد، اما باید مواظب باشد که پایش نلغزد و هدف از ورود به دیپلماسی را به فراموشی نسپرد. ساده اینکه باید بداند که برای حفظ خود وارد دیپلماسی نشده، بلکه برای پیشبرد آرمانهای خلق با امپریالیسم بر سر یک میز می نشیند.
پرسیده اید که بنابراین آیا روزی مجاهدین باید با خامنه ای هم نشست و برخاست کنند؟ من پاسخ به این سوال را چند سال پیش در سلسله مقالات اصولی کیست (از منظر داده ها و رویدادهای تاریخ اسلام) داده ام. اما اگر به رویداد های تاریخ کشورها و مبارزین سوسیالیست هم توجه کنیم، در بسیاری از موارد این نشست و برخاست ها رخ می دهد، اما به هنگام و در راستای رسیدن به نقطه پایان، صلح، آتش بس، و یا جلوگیری از تسلسل رویدادها.

به “جوّگیر” شدن هم اشاره می کنید، و اینکه در یکی دو سال پس از بهمن 57، همه، از جمله سپاه پاسدار، دچار هیجان زدگی، شور و فتور انقلابی شده بودند و خلاصه جوّگیر شده بودند. این نکته شما تا حدودی درست است، اما قتل شهروند ایرانی بخاطر ابراز خواست هایش را توجیه نمی کند. پاسدار اسلامی نمی تواند مردم خطه کردستان را به زیر آتش توپ و تانک و بمب بگیرد، چون دچار شور انقلابی شده است. رفتار پاسداران رژیم، اگر محدود به شعار می شد، و به ضرب و شتم در خیابانهای تهران و مشهد و رشت و …. نمی کشید، آنوقت می توان گفت که دچار شور شده بودند و تعقل حاکم نبود. اما ماشه اسلجه را چکاندن و هموطنی را به قتل رساندن، آنهم نه یک و دو و سه، بلکه ده ها و ده ها انسان آزادیخواه را، دیگر واژه “جوّگیر شدن” کاربرد لازم را پیدا نمی کند.

آیا باید آنها را بخشید؟ به این سوال پس از سرنگونی باید پرداخت. این خود خلق ستمدیده است که تصمیم می گیرد ببخشد یا محاکمه و مجازات کند. من کاره ای نیستم و نقشی ندارم، اما شخصا نه می بخشم و نه فراموش می کنم، در عین حال همیشه مخالف اجرای حکم اعدام بوده ام، حتی برای خامنه ای.

به ایمیل دوم شما بپردازم.

چنانکه پیش از این نوشته بودم، من با خیلی از کارهای مجاهدین مخالفم. من قبول ندارم وقتیکه مجاهدین واژه “شریف” را برای سناتورهای آمریکایی بکار می برند. قبول ندارم که اقدامات هژمونی طلبانه ملک عبدالله در خاورمیانه و در نتیجه تقابل آن کشور با جمهوری اسلامی، آنطور که خانم مریم رجوی در پیام تسلیت خود القا می کنند، برآمده از شجاعت ملک عبدالله است. قبول ندارم که اسلام تعریف شده توسط عربستان سعودی بهتر از رژیم اسلامی است. هر دو همان اسلام بنیادگرایانه ایست که خانم مریم رجوی می خواهند با پادزهر اسلام مجاهدین به مقابله اش بروند.

من هرگز از مجاهدین یک پاپاسی نگرفته ام و به لحاظ مالی زیر دین آنها نبوده ام و شاید به همین خاطر می توانم بدون هراس از افشاگری ها، حرفم را رک و راست بزنم. به هر دلیلی، من این رفتار اخیر مجاهدین را قبول ندارم که یکروز پول به عضو شورا بدهند و روزی دیگر آن را بصورت چماقی بر سر آن عضو بکوبند.
به نظر من، عضو شورای ملی مقاومت ایران، نان خور مجاهدین و یا مزدور نیست، بلکه فرزند خلق است، و باید به فعالیت مستمر خود در شورا افتخار کند. اگر برای امرار معاش از مجاهدین و یا از دفتر مالی ویژه شورا کمک هزینه دریافت می کند و یا می کرده است، بخاطر این بوده که به دنبال کسب و کار نمی رفته و این لازمه یک کار سیاسی است. این یک رسم است که در یک فعالیت سیاسی تودرتو و پیچیده و تشکیلاتی، همه از یک کاسه بخورند (به زبان مسلمانان بیت المال) و کسی هم نمک گیر کس دیگری نمی شود.
من این سند رو کردن ها را غیر لازم و غیر قابل قبول می دانم، نه به این خاطر که با اعضای مستعفی هم سویی سیاسی دارم، به هیچ وجه، برخی از نوشتار ها و رفتارهای آنها اصلا قابل قبول نیست. من با سند رو کردن مخالفم؛ چرا که یک سری رسم و کردارها وجود دارد که نباید بخاطر هیچ دلیلی مخدوش شود. به همان شکل که نباید بدهی ها، قرار دادها، موضوعات محرمانه یک سازمان را علن کرد، و از آن برای گرفتن پوئن سیاسی و بی آبرو کردن یک سازمان درگیر با دشمن، بهره جست.
من هیچکدام از این رفتار و کردار و پندار ها را نیک نمی دانم. این قبیل رفتار و برخوردها را نه افشاگری می دانم و نه موضعگیری انقلابی علیه عناصر وابسته. اینها خطا هستند. خطا اندر خطا. نه به نفع خلق است و نه به نفع پیشبرد آرمان های سرنگونی طلبانه، اصلا هم مهم نیست که چه کسی شروع کننده است، اصلا هم مهم نیست که چه کسی برنده این درگیری رقت بار عشیره ای است. نتیجه به یک چیز ختم می شود. دشمن خلق از این رفتار و کردار های کودکانه و غیر حرفه ای سود برده و برنده خواهد بود؛ آنهم در زمانیکه رژیم در بحرانی ترین دوران سیاسی خود است.

عنوان فرزند خلق یک “سردوشی” نیست که تا روزی که همراه و هم پیاله هستیم، برایش شعر و سرود بگوییم و تمثال مبارکشان را روی دیوار میخ کنیم، و به مجردی که مخالفشان شدیم، این سردوشی را از آنها بگیریم و مجاهد را همطراز پاسدار بخوانیم. سردوشی را خلق داده، و خلق هم می گیرد.

پیش از این تعریفم از فرزند خلق را بیان کرده ام. هرکس که در برابر این رژیم جلاد و آدمکش بایستد و برای سرنگونی آن قدمی بردارد، برای من، که نه سر پیازم و نه ته آن، فرزند خلق است.
با این پاسخ به این مبحث پایان می دهم، و باری دیگر تکرار می کنم استفاده از ادبیات مبتذل، نه تنها به شخصیت نویسنده نمی افزاید بلکه ایجاد شبهه هم می کند.
علی ناظر

6 بهمن 1393