علی مطهری – رویاروی خامنه ای و روحانی در پیام نوروزی

رویاروی خامنه ای و روحانی در پیام نوروزی

علی مطهری

اینکه سران جمهوری اسلامی در هر بزنگاه و مناسبتی وارد یک کشمکش حادی با هم میشوند، ریشه در موقعیت شکننده رژیم در میان مردم دارد. رژیمی که با وجود ۳۷ سال جنایت، کشتار، شکنجه و اعدام، نه تنها نتوانسته مردم را تسلیم کند و جامعه را به رنگ خود در آورد بلکه با مقاومت و مبارزه بیوقفه کارگران، زنان، جوانان و معلمان روبرو بوده است و در هر فرصتی که پیش آمده، مورد تعرض مردم قرار گرفته است. رژیم امروز بعد از برجام و اجرایی شدن آن بر سر دو راهی قرارگرفته و با موقعیتی ضعیف تر و شکننده تری روبرو است. همین نگرانی امسال در پیام نوروزی روحانی و خامنه ای به یک تقابل تمام عیار تبدیل شد. صورت مسئله در اختلاف امروز خامنه ای و سپاه با روحانی و رفسنجانی برسر ادامه مذاکره در مورد مسایل منطقه ای با امریکا و حل مشکلات داخلی و راه اندازی اقتصاد ایران با و یا بدون عادی سازی رابطه با امریکا مثل همیشه این است که راهی برای تضمین بقای جمهوری اسلامی پیدا کنند، منتها این بار در شرایط بسیار حساس بعد از برجام و موقعیت بشدت نگران کننده جامعه ایران که هردو جناح میدانند مشروعیتشان را در میان اکثریت جامعه از دست داده اند و بحث فساد، دزدی، جنایت و سیاه روزی که این رژیم به مردم ایران تحمیل کرده است، کوی و برزن شهرهای ایران را در برگرفته و با دوران خاتمی متفاوت است. روحانی و رفسنجانی عادی سازی همه جانبه رابطه با امریکا را یک امر عاجل و راه برون رفت از بحران سیاسی و فلج اقتصادی میدانند و اعضای دولت روحانی نیز توقف در سطح برجام و ادامه ندادن به مذاکره با امریکا برسر مسایل منطقه ای را نادرست و خواستار الگو گرفتن از مذاکرات هسته ای برای حل دیگر اختلافات با قدرت های جهانی (امریکا) هستند. این به شکل دیگری در پیام های نوروزی رفسنجانی و خاتمی نیز آمده است. اینها بعد از برجام جبهه عادی سازی رابطه با امریکا را باز و تقویت کرده اند، و برای این کار میدان وسیعتری برای تحت فشار قرار دادن خامنه ای در اختیار دارند، بخصوص که از این طریق حمایت غرب و رسانه های غربی را نیز به خود جلب مینمایند و جناح مقابل را نیز در داخل مرعوب میکنند.

 برای خامنه ای و سپاه و بخشی از رژیم هنوز هم عادی سازی رابطه با امریکا، ناقوس مرگ جمهوری اسلامی تلقی میشود و آنرا عامل بی ثباتی جامعه میدانند. خامنه ای براین واقف است که عادی سازی رابطه با امریکا در یک بعد مهم یعنی دور انداختن میراث سیاسی سی و هفت ساله جمهوری اسلامی و تجدید نظر در هویت سیاسی رژیم، به این خاطر در سخنرانیش میگوید: “هیچ گونه دوستی با امریکا امکان پذیر نیست، زیرا هدف آن تغییر ماهیت جمهوری اسلامی است.” برای این بخش از رژیم تعامل سازنده با امریکا در منطقه و عقب نشینی در نتیجه برجام دوم یک گام مخرب دیگر محسوب میشود. چنین اقدامی در جامعه متنفر از حکومت اسلامی، برای خامنه ای حکم مرگ را دارد. این را در موضع گیری تندش در تقابل با روحانی در سخنرانی مشهد به روشنی بیان میکند و میگوید کسانیکه بدنبال حل مشکلات “طبق مدل و میل امریکا” هستند و “در قضایای منطقه و قانون اساسی میخواهند برجام ۲ و ۳ بوجود بیاید معنایش این است که جمهوری اسلامی از مسایل اساسی که به حکم اسلام و برجستگی های نظام جمهوری اسلامی به آن پایبند است صرف نظر کند.” برای خامنه ای و سپاه ضد امریکایی گری ولو در سطح حرف و تبلیغات، یک رکن مهم هویت سیاسی جمهوری اسلامی در منطقه بوده است. مذاکره و کوتاه آمدن در منطقه برای این بخش از رژیم حکم خود کشی سیاسی را دارد، به همین خاطر خامنه ای چه در طول مذاکره هسته ای و چه بعد از توافق چهره ظاهری ولو نمایشی ضد امریکایی خود را در هر نشست و سخنرانی حفظ کرد، اینطوری نیست که خامنه ای برای امتیاز بیشتر از امریکا فعلا این چهره را حفظ کرده باشد. هنوز هر جلوه ای از تعدیل و عقب نشینی در سیمای رژیم و کوتاه آمدن در مقابل امریکا در مورد مسایل منطقه ای به معنی تعرض مردم به کلیت رژیم محسوب میشود. هنوز هم مسایل خاورمیانه، رابطه با احزاب افراطی در لبنان، عراق، حوثی ها در یمن و موقعیت ایران در آینده سوریه و عراق و در رابطه با صلح فلسطین برای جمهوری اسلامی به ویژه جناح خامنه ای و سپاه یک مسئله سیاسی حیاتی است. رابطه با امریکا امری است در قلمرو سیاست و کشمکش برسر بقای جمهوری اسلامی، بحث اقتصاد بدون تعیین تکلیف با این مسئله بجای نمیرسد.

هم خامنه ای و هم روحانی بر اقتصاد مقاومتی پای میفشارند، منتها اولی از طریق سپردن طرح های کلان اقتصادی به نهاد مافیایی سپاه پاسدارن، البته با پذیرش دعوت از سرمایه گذاری خارجی و داخلی برای تکمیل عملی این طرح از طریق سپاه و دعوت از مردم برای قناعت به وضع موجود و مقاومت در مقابل فشار امریکا، اما روحانی اقتصاد مقاومتی را بدون تعامل سازنده با جهان از جمله امریکا شدنی نمیداند و از سپاه میخواهد که راه برای سرمایه گذاری و تحول اقتصادی در ایران باز کند و فرصت بازسازی اقتصادی و راه اندازی چرخ تولید را به دولت بدهد، اما هر دو جناح مردم را تا اطلاع ثانوی به پذیرش وضع موجود دعوت میکنند. این سیاست جزء تفکیک ناپذیر اعمال فشار بیشتر به کارگران و مزدبگیران و تحمیل فقر بیشتر به جامعه است، بدون اینکه حتی نتیجه ای داشته باشد.

 واقعیت این است تاکنون هیچ یک از سیاست های اقتصادی جمهوری اسلامی چه در زمان صدارت رفسنجانی، چه در دوره خاتمی که با سایه روشن یک خط واحد اقتصادی را تعقیب کرده اند، قادر به عبور از بحران و ایجاد بهبود در اوضاع اقتصادی مردم ایران نبوده اند و نمیتوانستند باشند. پلاتفرم اقتصادی امروز که در شرایط بغرنج تری مورد مشاجره است راه به جایی نخواهد برد و به طریق اولی قادر به کمترین بهبود در زندگی مردم نخواهد شد. روحانی و رفسنجانی برای پیاده کردن طرح شان و عادی سازی مناسبات با امریکا باید به یک نبرد سیاسی جدی برسر جایگاه جمهوری اسلامی، قانون اساسی و ولایت فقیه در ساختار سیاسی ایران وارد شوند. چیزی که منصور حکمت دو دهه قبل در دوران رفسنجانی گفت امروز بعد از برجام زمینه بیشتری پیدا کرده است. نبردی که با توجه ترکیب جناح مقابل و سپاه پاسدارن ممکن است به درگیری قهر آمیزهمراه شود.

در کشوری که فساد و دزدی کلان به امری عادی تبدیل شده است، سپاه پاسدارن برای حرف رئیس جمهور و اجرای قانون تره هم خرد نمی کند، بسیج از اجرای قانون سر باز میزند و مجلس به مصوبات دولت اعتنایی نمی کند. در کشوری که بارها سپاه بخشی های از مراکز تولیدی را با پرداخت مبلغ ناچیزی با فشار و زور تصاحب کرده و به نام خصوصی سازی تحت کنترل خود در آورده است و حتی صدای رقیبان اقتصادی و دیگر استثمارگران را درآورده است، و مهم تر از این در جامعه ای که سایه شوم جمهوری اسلامی آنرا به یکی از ناامن ترین کشورهای جهان تبدیل کرده است و کارگران، زنان و جوانان هر روز با خطر بازداشت، زندان و شکنجه روبرو هستند، در کشوری که هر کسی را هر وقت خواستند بازداشت میکنند، فعالین کارگری، روزنامه نگاران، معلمان و … را بدون اطلاع قبلی و بدون ارتکاب جرمی و فقط به دلیل فعالیت و دفاع از معیشت خود و خانواده اش، گاها ماهها و سالها در زندان نگاه میدارند، در کشوری که کنترل جوانان و هجوم وحشیانه بسیج و ماموران انتظامی به زنان و حتی خطر اسید پاشیدن اوباش اسلامی به سر و روی زنان روزانه جامعه را تهدید میکند، ادعای رسیدگی و کنترل و قانونمند کردن نیروی انتظامی و بسیج، جلوگیری کردن از تعدی سپاه و متکی کردن این نهادهای نظامی و اقتصادی به قانون، رفع موانع اداری موجود برسر اقتصاد بازار و تحکیم رابطه فعال با غرب و عادیسازی رابطه با امریکا و از این طریق بازسازی و به تحرک در آوردن اقتصاد بیمار ایران، ادعای پوچ و غیر واقعی از جانب حسن روحانی است. ممکن است سرمایه تجاری در حد معین و محدودی وارد ایران شود، اما امکان اینکه سرمایه پا به قلمرو صنعت و بازسازی تکنولوژی تولید بگذارد بسیار کم و محدود است، سرمایه گذاری کلان خارجی در عرصه تولید مستلزم روشن بودن آینده سیاسی ایران و فرض گرفته شدن کنترل دراز مدت غرب و شرکت ها و کمپانی های غربی بر فضای سیاسی و اجتماعی ایران است. در صورتی که ثبات ایران نه تنها امروز بلکه در آینده نیز قابل پیش بینی نیست.

شکاف تاریخی و عمیق جمهوری اسلامی با دنیای مدرن امروز و مردم متمدن ایران، به فاکتورهای بنیادی تری مربوط است که خارج از قلمرو اقتصاد ایران عمل میکند و به ماهیت و موقعیت ویژه جمهوری اسلامی در جهان و تناقضات جمهوری اسلامی و بی ربطیش به مردم ایران برمیگردد. بن بست سیاسی واقتصادی رژیم نیز از این تناقض سرچشمه میگیرد. قاعدا بعد از برجام آنچه باید مهر خود را به سیر تحول سیاسی و اقتصادی بزند، نه روند تدریجی بازسازی و سازماندهی اقتصاد صبر و دفع وقت که شاید انفجار سیاسی را چند صباحی به عقب براند، بلکه تقابل طبقاتی در جامعه ایران است. تحول اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در جامعه به مبارزه و اعتراض متحد و متشکل کارگران، زنان، جوانان و سایر اقشار زحمتکش جامعه گره خورده است، تقابلی که دست جمهوری اسلامی و قوانین ارتجاع اسلامی را از زندگی مردم کوتاه و جامعه را از این نماد حقارت رها خواهد کرد.

۲۴ مارس ۲۰۱۶