علی جوادی-خاورمیانه پس از داعش

علی جوادی
خاورمیانه پس از داعش

انترناسیونال: عروج داعش و پیشروی سریع نظامی آن در سالهای اخیر به ایجاد شرایط تازه ای در خاورمیانه انجامید و صف بندیها و بلوک های مختلف سیاسی نظامی را بوجود آورد. آیا اکنون شکست نظامی داعش موجب تغییراتی در وضعیت بلوک های سیاسی- نظامی در خاورمیانه خواهد شد؟ تاثیر این وضعیت جدید در سیاست ایران به چه صورت است؟

علی جوادی: مسلما با شکست و افول داعش ما شاهد تغییرات و صفبندیهای متفاوتی در خاورمیانه خواهیم بود. خروج داعش از صحنه درگیری ها و معادلات سیاسی، به عنوان یک نیرو و فاکتور مهم، بدون تردید منجر به تغیرات روشن و قابل ملاحظه ای خواهد شد. کشمکشهایی که در حاشیه و یا در لایه های زیرین در جریان بودند به سطح جامعه کشیده خواهند شد. هم اکنون ما شاهد شکل گیری صف بندیها و کشمکشهای جدید در این منطقه بحران زده هستیم. سئوال این است که دامنه این تغییرات چقدر خواهد بود و این تغییرات منجر به چه کشمکشهای جدیدی خواهد شد؟ سرانجام این تحولات چه خواهد بود؟ آیا شاهد جنگ جدیدی در منطقه خواهیم بود؟ کدام جنگ؟ جنگ در لبنان و اسرائیل؟ جنگ عربستان سعودی، اسرائیل و حکومت اسلامی در ایران؟

از عروج داعش شروع کنیم. داعش در پس تهاجم خونین آمریکا به عراق و در یک خلاء سیاسی و نظامی شکل گرفت. همانطور که پیش بینی میشد، با حمله نظامی آمریکا جامعه عراق وارد یکی از سیاه ترین دوران خود شد. شیرازه جامعه از هم پاشیده و زمین برای رشد و نمو انواع جریانات مخرب و ضد اجتماعی و تروریست مهیا شد. ماشین نظامی آمریکا حکومت صدام حسین را سرنگون کرد، صدام دستگیر و محاکمه و اعدام شد، اما جامعه عراق بر خلاف ادعاهای پوچ اولیه روی هیچگونه “دمکراسی” وعده داده شده توجیه کنندگان میلیتاریسم آمریکا را ندید.یک حکومت کثیف قومی – اسلامی در عراق شکل گرفت و جمهوری اسلامی بر گوشه های مهمی از سرنوشت سیاسی عراق حاکم شد. داعش بر متن چنین شرایط خونینی متولد شد. به نیروهای قومی و مذهبی کور باقیمانده در این شرایط متکی شد. بقایایی از حزب بعث را با فلسفه اسلامی، اما در تقابل با شاخه غالب اسلام سیاسی در ایران، در خود شکل داد. عروج داعش و تقابلش با حاکمیت عراق و حکومت اسلامی در ایران، به معادلات منطقه شکل جدیدی بخشید. نیرویی ارتجاعی، اسلامیستی، برخوردار از تجربه نظامی در دولت صدام و همچنین در نبردهایی در عراق در تقابل با ارتش آمریکا، بسرعت بر متن شرایط خونین حاکم بر عراق رشد کرد. دولتهای ارتجاعی منطقه مانند عربستان و ترکیه که دستشان به درجات زیادی از تحولات عراق کوتاه مانده بود، در وجود داعش نیرویی را دیدند که میتوانند بر آن سرمایه گذاری کنند و به سوی رقیب سیاسی و نظامی خود در منطقه روانه اش کنند. داعش از امکانات بی انتهای عربستان سعودی و متحدین اش برخوردار شد. در عین حال پس از دوره کوتاهی نیروهای نظامی اش، به سوی سوریه، متحد دیگر حکومت اسلامی ایران روانه شد. پیشرویهای غافلگیر کننده داعش در سوریه و پس از آن در عراق معادلات سیاسی در خاورمیانه را دگرگون کرد. بسیاری از نیروهای ارتجاعی منطقه در وجود داعش سگ هاری را میدیدند که میتوانند به جان نیروهای حکومت اسلامی ایران بیندازند و از این هیولای اسلامی برای کنترل و مهار هیولای اسلامی دیگری بهره گیری کنند. این نقش تاکتیکی و ارزش مصرف داعش برای این نیروها بود. ترکیه نفت مناطق تحت کنترل داعش را خریداری میکرد. عربستان و امارات و برخی دیگر کشورها بطور غیر مستقیمبودجه قابل ملاحظه ای در اختیارش قرار میدادند. اسرائیل به مداوای مجروحین جنگی اش پرداخت و ترکیه خط تردد نیروهای این هیولا به اروپا شد. این سیاست هر چند که بنا به ماهیت سیاسی قائم به ذات خود در مقابله با نیروهای آمریکا و حکومت اسلامی ایران قرار گرفته بود، اما جنایاتی که خلق کرد، بلند پروازی هایی که در دستورش قرار داشت، سرزمینهایی را که به تصرف در آورد، امکان همسویی چندانی برای متحدین منطقه ای اش باقی نمیگذاشت.

با قرار گرفتن ترامپ در راس هیات حاکمه آمریکا، ما شاهد تغییری در سیاست منطقه ای آمریکا بودیم. تلاش برای ملغی کردن توافق هسته ای با جمهوری اسلامی در دستور قرار گرفت. سیاست دخالت گسترده تر جایگزین سیاست محدود کردن دخالت نیروهای آمریکا در کشمکشهای منطقه در دوران اوباما شد. سیاست مهار حکومت و کوتاه کردن دست حکومت اسلامی ایران در منطقه بطور گسترده و فعال در محور سیاستهای منطقه ای دولت آمریکا قرار گرفت. فشار افکار عمومی و بشریت مترقی بر دولتهای درگیر در کشمکشهای خاورمیانه، راه حمایت از داعش را عملا مشکل میکرد.

روسیه نیز در متن چنین شرایطی و بمنظور حفظ حکومت بشار اسد و پایگاه منطقه ای اش بطور گسترده در کنار حکومت اسلامی و سپاه قدس و حزب الله،درگیر کشمکشهای منطقه شد. این مجموعه عمر سیاه داعش را به شمارش معکوس کشاند.

شکست داعش و حذف این نیرو از معادلات اصلی منطقه عملا راه را برای رو در رویی های بازیگران و نیروهای اصلی منطقه هموار کرد. دو نیروی عمیقا ارتجاعی و اسلامیستی که در عین حال خواهان تاثیر گذاری و تعیین نیروی هژمونیک در منطقه هستند. در یک سوی این معادله حکومت آدمکشان اسلامی ایران و در سوی دیگر حکومت سوپر مرتجع عربستان سعودی و متحدین اش و همچنین دولت اسرائیل قرار دارند. آمریکا، روسیه، چین و کشورهای اروپایی هر کدام به درجات متفاوت در این تقابل سهیم اند.

با شکست داعش، جمهوری اسلامی توانست موقعیت خود را در منطقه تحکیم کند اما به همان درجه نیز جدال با عربستان و متحدین اش به جلوی صحنه کشمکشهای منطقه کشیده شد. این جدال امروز در محور تخصمات منطقه قرار دارد.سئوال این است: این جدال بر سر چیست؟ آیا این جدال به جنگ میان این قطبهای ارتجاعی منتج خواهد شد؟ سناریوهای احتمالی کدامند؟

این جدالی ارتجاعی از هر دو سو بر سر تعیین نیروی هژمونیک در منطقه است. کدام نیرو هژمونی منطقه را در دست خواهد داشت؟ پاسخ به این سئوال در عین حال گوشه ای از دکترین جدید آمریکا در منطقه است. دورانی که دیگر از قرار آمریکا نمیخواهد مستقیما نیروی درگیر تخاصمات منطقه ای باشد. مانند دوران نیکسون، هیات حاکمه جدید آمریکا به دنبال نیرویی برای عهده دار شدن نقش واسطه و پایگاه سیاسی آمریکا در منطقه است.

این جدال به کدام سو میرود؟ جنگ در لبنان؟ با حذف داعش و حمایت همه جانبه دولت آمریکا ما شاهد تعرض عربستان سعودی و متحدین اش برای تغییر توازن قوای ایجاد شده بودیم. حزب الله لبنان آن نیرویی بود که باید در مقابل شکست داعش قربانی میشد. عربستان سعودی با اعمال فشار بر سعد حریری تلاش کرد که کابینه ائتلافی و شکننده دولت لبنان را در هم بشکند و با دامن زدن به بحران داخلی و حکومتی در لبنان پای دولت اسرائیل را نیز به مخصمه کشانده و با حزب الله تسویه حساب کند. این محاسبه اولیه هیات حاکمه جدید و ماجراجوی عربستان بسرعت به شکست کشیده شد. نه دولت اسرائیل حاضر به ورود به جنگ به نیابت از عربستان شد و نه ائتلاف شکننده حاکمیت لبنان در اثر این مانور عربستان و سعد حریری در هم شکسته شد و نه حزب الله تلاش کرد سهم خود را در این شرایط گسترش داده و تن به بازی عربستان دهد.آمریکا و برخی از کشورهای دیگر نیز این اقدام و شروع جنگی دیگر در منطقه را بیش از حد ماجراجویانه تلقی کرده و مانع از شکل گیری آن شدند. این مجموعه یک شکست برای سیاست جدید عربستان و متحدین آن بود. عربستان در اولین اقدام تعرضی خود پس از داعش موفق نشد. اسرائیل نیز اگر چه در انتظار جدالی قطعی با حزب الله است، اما زمان و چگونگی شروع این تقابل به میزان خود جدال تعیین کننده و حیاتی است. اما لبنان مستقل از کمرنگ شدن بحران حکومتی کنونی کماکان یک عرصه تقابل و کشمکش میان این قطبهای ارتجاعی است.

پرسیده اید تاثیر این تغییرات در سیاست منطقه ای حکومت اسلامی چیست؟ واقعیت این است که جمهوری اسلامی در حال حاضر توانسته است خود را به درجات زیادی به عنوان یک بازیگر مهم در منطقه تثبیت کند. تحولات سوریه، حفظ حکومت ارتجاعی بشار اسد، تحولات در عراق و حضور تعیین کننده دستجات اجیر شده از نوع حشد الشعبی و سایر نیروهای ارتجاعی اش، نقش ویژه ای به این نیرو داده است. ائتلاف روسیه، ترکیه و ایران، تلاشی در تثبیت سیاسی و بین المللی این موقعیت برخاسته از جنگ و شکست داعش در سوریه است.

اما آنچه در فرای جغرافیای سیاسی ایران در جریان است بازتاب نعل به نعلی در تحولات سیاسی در داخل کشور و در رو در رویی با مردمی که در کمین رژیم اسلامی نشسته اند، ندارد. یک نمونه: زلزله ای که در مناطق غربی کشور آوارها را بر سر مردم فقر زده خراب کرد، در اثر دخالت انسانگرایانه مردم به یک زلزله سیاسی برای رژیم اسلامی تبدیل شد. این تنها گوشه ای از تحولاتی است که در جامعه در جریان است. ما هر روز شاهد اعتراضات بخشهای مختلف جامعه برای طلب حق و حقوقشان هستیم. دعواهای جناحها و باندهای مختلف حکومتی مانند غده سرطانی پیکره رژیم را در چنگال خود گرفته است. این وضعیت و نه موقعیت حکومت اسلامی در خارج جغرافیایی ایران سرنوشت رژیم اسلامی را تعیین خواهد کرد. شیشه عمر رژیم اسلامی در دست مردم است. با حذف داعش، نوبت حذف پدرخوانده داعش است. این وظیفه جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی در ایران است.

انترناسیونال ٧۴٠