علیرضا بیانی بحران سندیکای شرکت واحد و درس های آن

بحران سندیکای شرکت واحد و درس های آن

علیرضا بیانی
از میلیتانت شماره ۵۷
پس از برکناری منصور اسالو از سندیکای کارگران شرکت واحد، دو ردیف واکنش، به موازت یکدیگر، نسبت به آن صورت گرفت. ردیف اول، طیف واکنشاتی در دفاع از اسالو بود که از منتهی الیه تحلیل های کارآگاهانه و شبه پلیسی گرفته تا تحلیل های حقوقی، اخلاقی و سانتریستی را در بر می گرفت؛ و ردیف دوم، واکنشاتی در دفاع از سندیکای شرکت واحد بود که از تحلیل های مارکسیستی تا دنباله روانه را شامل می شد. طیف واکنشات در ردیف اول، مبنا را بر سابقه و تلاش­های سابق اسالو قرار داده بود و اخراج او را از توطئه گرفته تا عملی غیر”مدرن”ارزیابی می کرد. در این طیف که عمدتاً دربرگیرندۀ گرایش های سانتریستی است، ضمن دفاع از تشکل کارگری، تناقضاتی بروز می کرد که در این نوشته به مهم­ترین آن ها می پردازیم.
یکی از مضحک ترین این تناقضات آن بود که گفته شد اخراج اسالو هرچند با خرد جمعی باشد، با این حال هیچ احترامی برای آن قائل نمی شود. به این ترتیب موضوع به جایی کشید که در دفاع از فرد اسالو، کار به تقابل با خرد جمعی هم رسید و یک بار دیگر ثابت شد که تشکلات مستقل کارگری تا چه میزان محق به حفظ استقلال خود از احزاب قیم مآب موجود هستند.
در طیف دوم که حول دفاع از سندیکا شکل گرفته بود، بخشی با وقفه و سکوت معناداری وارد دخالت گری شدند و این موضوع را به عنوان فرصت مناسبی برای برخورد با “شخصیت سازی” برگزیدند؛ تا در واقع در متن واکنش به اسالو، تسویه حساب های درونی خود را انجام دهند. موضوع جالبی که در واکنش این بخش به چشم می خورد، اشاره به “بورکراسی” بود که برای اولین بار در تاریخ فعالیت های ایشان به کار گرفته شده است. اما در تمامی این واکنشات، موضوع بسیار مهمی غایب بود و هنوز هم هست، و آن عبارت است از ضعف اساسی گرایش های چپ در سازماندهی انقلابی که همه مدت آن ها را وادار می کرد تا در پشت یک تشکل کارگری نظیر سندیکا قرار بگیرند و کم و کسری های خود را نسبت به آن­چه که در همۀ عمر سیاسی­شان ادعا می کردند و می بایست انجام می دادند، پنهان کنند. قصد این نوشته ارزیابی همین موضوع و مخاطب آن نیز همین طیف “چپ” است.
آیا برکناری اسالو از همۀ سمت های او کار صحیحی بود؟
از تحلیل ها و واکنشات شِبه پلیسی، دست­کم به دلیل بی پایه و بی ربط بودن به دخالتگری در این زمینه که بگذریم، عمده­ترین واکنش اعتراضی به این برکناری، در حوزۀ حقوقی (اساسنامۀ شرکت واحد) و در برخی موارد اخلاقی بود. نقطۀ عزیمت هیچ تحلیلی در این ردیف جنبش کارگری و منافع آن نبود، هرچند با شکل و شمایل دفاع از جنبش کارگری بروز می کرد، اما نه جنبشی که به سندیکای شرکت واحد نیاز دارد، بلکه جنبشی که یکی از فعالین آن اسالو بوده است و ظاهراً دیگر نیست. این طیف که در مجموع در ردیف گرایش های سانتریستی قرار دارد، جنبش کارگری را با اسالو می فهمد و بدیهی است برکناری او از سمت های سابقش را ضربه به همین جنبش می پندارد، در نتیجه دفاع خود از جنبش کارگری را در دفاع از منصور اسالو می بیند؛ – حتی اگر در مواردی لازم باشد با “خرد جمعی” سندیکا هم مقابله کند!
شخصاً در دفاع از سندیکای شرکت واحد نوشته ای منتشر کردم (1) که به طور غیر رسمی، در صفحۀ فیس بوک، در یک مورد با واکنش تیپیک سانتریستی مواجه شد. دوستی در اعتراض به این دفاع سعی کرده بود به روشی به غایت مکانیکی، سندیکای شرکت واحد را با حزب بلشویک، منصور اسالو را با تروتسکی و اخراج کنندگان وی را با استالینیزم اینهمانی کند و در آخر نتیجه بگیرد که کسانی که با بورکراسی استالینیستی مقابله می کنند، چگونه می توانند از این حرکت سندیکا دفاع نمایند!
این شبیه سازی فقط یک ارزیابی سطحی از بحرانی که در سندیکای شرکت واحد به وجود آمده نیست، بلکه عمق و اوج بی ربطیِ طیف وسیعی از گرایش های چپ سانتریستی را ترسیم می کند که همۀ هست و نیست خود را در حوزه ای قرار داده بودند که از همان ابتدا معلوم بود به کسب نتیجه ای که در حقیقت به دنبال آن باید بود، نمی انجامد. در ادامه به این موضوع بیشتر می پردازیم؛ اما در این جا لازم است بر سر این موضوع تأکید کنیم که برکناری اسالو از مسئولیت های سندیکای شرکت واحد نه تنها اشتباه نبود، بلکه ضروری و هم­سو با منفعت جنبش کارگری بود. حتی اگر برکناری وی نتیجۀ یک کشمکش بورکراتیک درون تشکیلاتی بوده باشد، با این حال کم­تر به زیان جنبش کارگری و بیشتر به نفع این جنبش است.
تردیدی وجود ندارد که منصور اسالو دارای درجۀ بالایی از اعتبار سیاسی است، و دقیقاً همین اعتبار است که اکثر گرایش های مخالف برکناری وی را به اعتراض واداشته. اما این اعتبار نه از آسمان، بلکه به وسیلۀ همان سندیکای شرکت واحد، و به درستی حمایت های بخش وسیعی از گرایش های چپ حاصل شده بود. اعتبار سندیکای شرکت واحد نیز خود وابسته به هم­سو بودن فعالیت های آن با کلّ جنبش کارگری است. اگر این معیارها را مبنای اصلی قرار دهیم، کم کم معلوم می شود که در صف آرایی بین سندیکا و منصور اسالو، باید کجا و در کنار کدام یک ایستاد.
سندیکا و سندیکالیسم
از زمانی که سندیکای کارگران شرکت واحد دور تازه ای از فعالیت های خود را آغاز کرد سه واکنش اصلی را در کنار خود داشت. اول، طیف گرایش هایی که همواره آن­قدر صبر می کنند تا کاملاً یقین شود “از چه و چرا” باید دفاع کنند و هیچ ابتکار عمل به­موقعی ندارند. دوم، گرایش انقلابی در صفوف طیف چپ که همواره از هر کوشش مستقلی در درون طبقۀ کارگر، اعم از سندیکایی و غیر آن، دفاع و در هر نهادی با پایه های کارگری دخالت گری می کند. و سوم گرایش هایی در حرف ضدّ سندیکالیستی که در تقابل با سندیکای شرکت واحد قرار می گرفتند و مهم­ترینِ آن با نام «لغو کار مزدی» معروف شد.
این گرایش معتقد بوده و هست که سندیکا ظرفِ سازش با بورژوازی است و کارگران باید خود را در ظرف دیگری به جای آن متشکل کنند. این که این ظرف دقیقاً چه نام دارد و دارای چه مشخصاتی است که آن را از خصوصیات سندیکالیستی دور می کند، هرگز معلوم نگردید؛ اما هرچه بود، تأکید بر تشکیلاتی با افق ضدّ سرمایه داری بود که این گرایش چنین افقی را در ظرف سندیکا نمی دید. گرایش مذکور در اوج مبارزات سندیکای شرکت واحد برای آن ها نامۀ سرگشاده نوشت و آن ها را ترغیب به ساختن ظرف مبارزاتی دیگری به جای سندیکا می کرد، تو گویی کافی است یک سندیکالیست از سندیکا خارج شود و وارد ظرف نامعلوم دیگری، به صِرف فراگیر و سراسری بودن آن، شود تا اتوماتیک دارای افق ضدّ سرمایه داری گردد! مهم­ترین استدلال گرایش فوق در مورد رفرمیستی بودن ظرف سندیکایی، نمونه های اتحادیه و سندیکاها در اروپا و سایر کشورهای سرمایه داری بود. آن ها سازش کاری های این سندیکاها را دلیلی بر قرار گرفتن سندیکای شرکت واحد در همان مسیر می دانستند؛ و این در حالی بود که سندیکا تدارک اعتصاب ضدّ سرمایه داری بسیار با اهمیتی را می دید که در نوع خود، دست کم از دهۀ شصت به این سو، کم نظیر بود.
در آن موقع نقد ما به گرایش مذکور مبنی بر این بود که: ما هم می پذیریم ظرف مبارزۀ سندیکایی در نهایت و به طور کلی، ظرف ضد سرمایه داری نیست، اما اولاً این بدان معنی نیست که آلترناتیو شما ظرفی ضدّ سرمایه داری است و ثانیاً شرایط خاص دیکتاتوری در ایران حتی مبارزۀ طیف رفرمیزم را بر نمی تابد و آن را وادار به واکنشی فراتر از آن چه که در نظر دارد، می کند.
ما توضیح دادیم اگر چه سندیکالیزم در نهایت ظرف مماشات است و نمونه های آن در جهان فراوان دیده می شود، اما در ایران حکومت سرمایه داری دارای فرماندهی مرکزی نیست و هیچ طرف مماشاتی به عنوان نمایندۀ حکومت وجود ندارد که بتواند با تشکلات کارگری وارد مذاکره شود و نهایتاً مماشات صورت گیرد.
جناح های اصلاح طلب برای تقویت بخش کارگری خود به رفرمیزم و سندیکالیزم نزدیک می شدند، اما حتی زودتر از رفرمیزم تحت فشار حکومتی قرار گرفتند و کلّ نقشه هایشان پا در هوا باقی می ماند. در نتیجه کارکشته ترین رفرمیست ها و سازشکاران در میان کارگران هم نمی توانند طرف مذاکره و مماشات پیدا کنند و اگر هم وعده و وعیدهایی دریافت می کنند، بلافاصله نقض می شود و از بین می رود. بنابراین هر گرایش حتی رفرمیستی هم در شرایط حاضر از سطح مبارزۀ صنفی آغاز می کند، اما در کمترین زمان ممکن به سطح ضدّ سرمایه داری هُل داده می شود. از این رو است که نمی توان با همان فرمول های همیشگی و ثابت در سایر کشورها نسبت به وضعیت سندیکا و اتحادیه، به فعالیت سندیکایی در ایران برخورد کرد. سندیکای شرکت واحد دقیقاً این ادعا را به اثبات رساند.
یک گرایش سندیکالیستی که نقطۀ عزیمت خود را فعالیت ضدّ سرمایه داری قرار نداد و تنها به مسائل صنفی خود توجه داشت، در اولین گام اقدام به تشکیل سندیکا به عنوان یک مطالبۀ صنفی کرد. رژیم حاکم آن را تحمل نکرد و به آن واکنش سرکوبگرانه نشان داد. رهبر سندیکا، منصور اسالو را دستگیر کرد. از این مرحله به بعد مبارزۀ صنفی سندیکا ناگزیر وارد فاز سیاسی شد، مرحله ای که سندیکا آزادی رهبر خود را به محور مبارزۀ تشکیلات خود تبدیل کرد. با این حال رژیم حاضر نشد او را آزاد کند و در نتیجه سندیکا را به سوی مبارزه در فازی بالاتر سوق داد. این عامل موجب شد که در این فاز، سندیکا، اعتصاب رانندگان شرکت واحد اتوبوسرانی را سازمان دهد و به این ترتیب به اقتصاد سرمایه داری آسیب وارد کند و از همین رو با فاصلۀ بسیار کمی از نقطۀ آغاز مبارزۀ صنفی، به فاز مبارزۀ ضدّ سرمایه داری منتقل شد.
درست در این مقطع بود که از یک­سو گرایش های مردّد در حمایت از سندیکا ناچار شدند به حمایت از سندیکا بشتابند و از سوی دیگر گرایشی که تصور می کرد سندیکا ظرف مبارزۀ ضدّ سرمایه داری نیست، منزوی شد.
اما اتفاق مهم دیگری که در این بین افتاد این بود که بخش مهمی از گرایش های چپ که حوزۀ اصلی فعالیت انقلابی را گم کرده و دچار ندانم کاری شده بودند، خلأ بی ارتباط بودن خود با جنبش کارگری را با حمایت تام و تمام از سندیکای شرکت واحد جبران می کردند (و هنوز هم چنین وضعی دارند.)
در این گروه از جریانات چپ، دو طیف اصلی دیده می شوند. اول، آن دسته از گروه هایی که گمان می کنند نقداً حزب طبقۀ کارگر را ساخته اند و در نتیجه کارگران را دعوت به “فتح” آن می کنند. و گروه دوم آن دسته از سازمان های سیاسی که خود را به عنوان حزب طبقۀ کارگر ایران معرفی نکرده اند و خواهان تشکیل این حزب هستند، اما برای این منظور تاکنون حتی یک آجر بر روی آجر نگذاشته اند. کارنامۀ آن ها نشانگر این ادّعا است که هیچ تلاشی در جهت تداراک حتی نطفۀ اولیۀ این حزب در میان طبقه کارگر نداشته اند. در نتیجه هر دوی این جریانات همۀ کمبود های خود را در پشت حمایت از سندیکای شرکت واحد پنهان کرده اند. چه آن دسته که نقداً حزب ساخته اند (و لابد می بایست بلافاصله با اعتصاب شرکت واحد، به سایر بخش های طبقۀ کارگر که ایشان حزب آن ها هستند، فراخوان اعتصاب حمایتی دهند، اما نه تنها قادر به چنین کاری نبودند، بلکه خود چشم و انتظارشان به فعالیت سندیکالیست هایی بود که شاید بتوانند آرزوهای آن ها را برآورده کنند) و چه آن هایی که همواره در شعار گفته اند “پیش به سوی تشکیل حزب طبقۀ کارگر”، اما حتی نتوانستد پیوندی ارگانیک با همین سندیکا و اعتصاب آن برقرار کنند، کسانی که تا همین چند سال پیش با مفهوم تشکل مستقل کارگری هم سخت بیگانه بودند و آن را توطئۀ سرمایه داری می پنداشتند.
طبیعی است که در چنین شرایطی، بالا و پایین یا چپ و راست رفتن سندیکا، همۀ این گرایش ها را با خود به بالا و پایین یا چپ و راست می چرخاند. تا آن که همۀ این گرایش ها ناگهان با اطلاعیۀ سندیکای شرکت واحد مبنی بر عزل اسالو از همۀ مناصب تشکیلاتی او مواجه گردیدند و چنان شوکه شدند که آثار گیجی آن در برخی از گرایش ها هم­چنان ادامه دارد.
وقتی گرایش هایی حوزۀ اصلی فعالیت مارکسیستی- انقلابی خود را، یعنی تلاش در جهت ساختن حزب انقلابی، رها کرده و همۀ هست و نیست خود را بر روی سندیکا و آینده آن سرمایه گذاری کرده اند، بدیهی است که با چنین اتفاقی، دچار چنین شوکی هم خواهند شد. سندیکایی که قرار بود حزب بلشویک آن ها شود، دچار بحران داخلی شد و این بحران را بلافاصله به گرایش های مذکور منتقل کرد. به عبارت دیگر بحران موجود در جریانات چپ در پشت حمایت از سندیکای شرکت واحد پنهان شده بود تا این که با بحرانی شدن خود سندیکا، به ناگهان بحران این جریانات دو برابر شد.
شدّت شوک ناشی از این تصمیم سندیکا، دقیقاً ریشه در همین مسأله دارد. یک نگاه ساده به همۀ ارزیابی های تاکنونی از برکناری اسالو نشان می دهد که توقعات از سندیکا، در حد توقعات از یک شورای کارگری یا حزب انقلابی-بلشویکی است و معیار های محک آن هم نزدیک به معیار هایی در سطح کمینترن است (شاید به همین دلیل است که در این گیرودار، ناگهان برخی موفق به کشف “سنت شورایی کارگران” در تصمیم­گیری اخیر سندیکا شده اند!) و این درحالی است که اساسنامۀ سندیکا به مراتب به اساسنامۀ یک شرکت سهامی نزدیک تر است تا به موازین درون تشکیلاتی مبتنی بر سانترالیزم دمکراتیک. جالب تر این که در بین معترضین و حتی مدافعین این اقدام سندیکا، درعمل تسویه حساب های مشابهی وجود داشته است که البته ظاهراً خود به کلی آن ها را فراموش کرده اند.
در بین معترضین به برکناری اسالو از سندیکا، یک عدم انسجام نظری، و در واقع تناقض فاحش مشاهده می شود و آن عبارت است از گله گذاری بر سر این برکناری و یا نوع برکناری به دلیل اعتبار و موقعیت های منصور اسالو، بدون این که رابطۀ اسالو با همین سبک کار سندیکایی معلوم گردد. کسانی که به روش حقوقی به این موضوع نگاه می کنند، دقیقاً مهم­ترین بخش موضوع را از دست می دهند و آن عبارت است از تاثیرات اسالو بر سندیکا و”رهبر” شدن اسالو به وسیلۀ همین سندیکا. آن ها فراموش می کنند که رهبر سندیکایی با این سبک کار، خود منصور اسالو بوده است. او سندیکا را به نوعی پی ریزی کرده بود که موقعیتش در سطح رهبر آن حتی با تصمیم جمعی هم به زیر سؤال نرود. در نتیجه او دست خود را باز می دید برای هر رفتار و هر تصمیمی که می خواهد اتخاذ کند، بدون این که کلّ سندیکا با آن توافق داشته یا نداشته باشد.
در این سبک کار، رهبر هرگز به زیر کشیده نخواهد شد، مگر تخریب شود؛ و این سبک کار اغلب دست پخت همین نوع رهبری است. هرچند سندیکا در رهبر کردن اسالو نقش به سزایی داشته است، تا جایی که حتی شاید نتواند بعدها در نقد به وی به مواردی اشاره کند که مستقیماً و در درجۀ نخست آسیبی به خود و بعد آسیبی به جنبش محسوب می گردد؛ اما نباید فراموش کرد که اسالو نیز سندیکایی را پی ریزی کرد که بتواند چنین رهبری ای را بسازد. در نتیجه بحران درون سندیکا، تا خروج اسالو از ایران، در درون سندیکا باقی مانده بود و خروج اسالو، امکان بروز آن را فراهم کرد؛ و چه خوب که چنین شد.
اکنون چه؟
بین سندیکای شرکت واحد در ایران و قرار گرفته در متن جنبش کارگری داخل، و منصور اسالو در خارج و دور از جنبش کارگری ایران، دو تفاوت وجود دارد: یکی همین دوری و نزدیکی به جنبش کارگری در ایران، و دومی دوری و نزدیکی به امکان مماشات در خارج.
بالاتر از این صحبت کردیم که سندیکالیست در ایران حتی اگر مایل به مماشات و سازش باشد، به دلیل عدم برخوداری حکومت سرمایه داری غیر متعارف از یک فرماندهی مرکزی، طرف مذاکره و مماشات پیدا نمی کند؛ اما در خارج کشور برعکس، هم دولت سرمایه داری با فرماندهی متمرکز وجود دارد و هم بسیار حیّ و حاضر و با همۀ امکانات، آمادۀ مذاکره و مماشات می باشد. حدس زدن بقیۀ ماجرا دیگر چندان دشوار نیست.
مرکز تحولات آتی در ایران، بر خلاف گذشته، طبقۀ کارگر و تحولات کارگری است. سال ها است دولت سرمایه داری کوشش کرده با کمک سازمان جهانی کار، مدل تشکیلات کارگری مورد تأیید خود را در ایران به جای خانۀ کارگرِ کاملاً بی اعتبار قرار دهد، به طوری که بتواند هم مورد پذیرش رژیم قرار گیرد و هم در میان توده های کارگر محبوبیت پیدا کند. اما شرایط استثنایی موجود در ایران، از یک­سو رژیم جمهوری اسلامی را از هرنوع تشکلی بایی، حتی نوع خانۀ کارگری آن به وحشت می اندازد، و از سوی دیگر پیشروان کارگری که در واقع اغلب آن ها از خود جنبش کارگری عقب مانده اند، قادر به ایجاد یک اتحاد عمل پایدار در غیاب یک تشکل کارگری مورد حمایت توده های کارگر نشدند و افتراق در میان آن ها هم­چنان بیداد می کند، و از دیگر سو سازمان جهانی کار نیز تاکنون نتوانسته است مدلی از تشکل در ایران پیاده کند که هم رژیم را نترساند و هم توده های وسیعی از کارگران را به خود نزدیک کند تا بتواند با کمک آن در میان طبقۀ کارگر نماینده ای برای مذاکره داشته باشد. در نتیجه باید از امکانات فی الحال موجود استفاده کند؛ و درست در همین شرایط، منصور اسالو از ایران خارج می شود.
حال فقط باید فرض کرد که اگر اپوزیسیون راست نیازمند بخش کارگری برای مخاطب قرار دادن جنبش کارگری باشد، چه کسی را می تواند پیدا کند بهتر از منصور اسالو.
در این جا تناقض دیگر گرایش هایی که از وی حمایت کرده اند بروز پیدا می کند و آن این است که آن ها نمی توانند توضیح دهند، یک رهبر سندیکایی که زندان کشیده است و “زبانش بریده شده” و … نمی تواند به خودی خود در مقابل نفوذ رفرمیزم مقاومت کند، مگر آن که به تئوری انقلابی مسلح باشد. آیا اسالو دارای چنین امکانی هست؟ اسالو وقتی در ایران بود، با وجود همۀ تمایلات رفرمیستی خود نمی توانست حتی رفرمیست باقی بماند و ناچار می شد برای بقای سیاسی خود فقط رو به جلو و در حال مبارزه باشد، در نتیجه اگر چه به یک کمونیست برجسته تبدیل نمی شد، اما شرایط بسیار خاصی می طلبید که دچار سازش شود؛ در نتیجه او یا باید در همین وضعیت که “نه در رفتن، حرکت و نه در ماندن، سکون داشت”، فقط موقعیت سابق را حفظ می کرد و هم­چنان از امتیازات بورکراتیک نسبتاً قابل توجه برخوردار می گشت، و یا به همۀ این وضعیت پشت می نمود و گزینه های از نظر خویش مهمتری را دنبال می کرد. این وضعیت، اسالو را به خارج هدایت کرد، اسالویی که دیگر سپر دفاعی حتی در حد یک تشکیلات سندیکالیستی ندارد که او را در مقابل انواع پیشنهادات مصون نگاه دارد، چه رسد به این که زمینه های مستعد در او به وفور دیده می شود و متأسفانه از کمترین سطح از تئوری انقلابی برای مصون ماندن در مقابل نفوذ گرایش های راست نیز برخوردار نیست.
حدس این موضوع نباید دشوار باشد که اپوزیسیون راست به سراغ اسالو برود و اعتبار ایشان را به نفع خویش به کار گیرد (2). انواع امکانات از جمله کانال تلویزیونی، و خلاصه یک رهبری کارگری از راه دور، در تکمیل رهبری اپوزسیون راست می تواند اسالو را درمسیری قرار دهد که لطمۀ بسیار سختی به جنبش کارگری وارد شود. با این پیش فرض آیا ضربه ای که می تواند در آینده به جنبش کارگری ایران وارد آید بسیار سنگین تر از ضربه ای نخواهد بود که به زعم مخالفین سندیکای شرکت واحد، این سندیکا با عزل اسالو به پرنسیپ های حقوقی و غیره وارد کرده است!؟
سندیکای شرکت واحد در ایران هنوز هم همان سندیکای شرکت واحد سابق است، البته بدون حضور اسالو در آن، منصور اسالو هم همان رهبر سندیکای شرکت واحد است در خارج، البته بدون این سندیکا و عزل شده از موقعیت های سابق خود. حال بقیۀ ماجرا بستگی به حمایت همۀ گرایش هایی دارد که به پشت سندیکا بروند یا به پشت اسالو و دادن اعتبار به وی.
این جا است که کلّ اپوزیسیون راست منتظر ندانم کاری های سانتریست های اپوزسیون چپ نشسته است تا اگر حتی حمایتی از بین آن ها برای اسالو به دست نیامد، دست کم مقاومتی از سوی آن ها در مقابل اسالو هم صورت نگیرد. آیا فهم این نکته سخت است که چرا اسالو در همۀ این مدت عزلش تاکنون سکوت کرده و مواضع آیندۀ خود را روشن نمی کند. بدیهی است که او منتظر پایان یارگیری و جا به جایی ها است.
اسالو به عنوان یک رفرمیست به خارج نیامده تا استراحت کند و کلبه ای در کنار یک دریاچه برای خود دست و پا کند و به ماهیگیری و نوشتن رمان و کتاب شعر بپردازد. این کارها را در ایران هم می توانست انجام دهد. او کمتر از قرار گرفتن در سطح رهبری جنبش کارگری از راه دور، به چیزی فکر نمی کند و برای این کار چه بهتر که طیف متنوعی از گرایش های چپ را پشت سر خود داشته باشد که نقداً تاکنون نیز چنین کسانی را در نزدیکی خود داشته است. جنبش کارگری ایران چهره های سرشناس برجسته ای داشته است، اما افسوس که حتی یک رهبر کارگری نداشته تا در این مواقع بتواند قطب مهمی در مقابل رهبر سازی های جناح راست شود.
و اما تکلیف گرایش های انقلابی، با یا بدون نقد و انتقاد به سندیکای شرکت واحد روشن است که پشت سر سندیکا باقی مانده و از آن حمایت خواهند کرد. درسی که از این ماجرا باید گرفت این است که ضمن حمایت از سندیکای شرکت واحد و هر تشکل مستقل کارگری، حوزۀ اصلی و اساسی نیروهای مارکسیست انقلابی جابه­جایی دائمی پشت این یا آن تشکل کارگری نیست، بلکه ساختن قطب انقلابی از طریق پایه ریزی حزب پیشتاز انقلابی است که در این صورت، هر تشکل کارگری نسبت به سیاست های این حزب سمت و سوی خود را خواهد یافت و از این سردرگمی دائمی نجات پیدا خواهد کرد.
21 بهمن 1391
پانوشت:
(۱) نگاه کنید به مقاله زیر:
در دفاع از سندیکای کارگران شرکت واحد
(۲) مثلاً نهاد موسوم به “Bipartisan Policy Center” که در واقع ترکیبی از جمهوری خواهان و دموکرات های امریکا است، در سال 2008 گزارشی را با عنوان “رویارویی با چالش: سیاست امریکا در قبال برنامه هسته ای ایران”منتشر کرده بود که به خوبی نشان دهندۀ حساسیت و تلاش نیروهای راست و امپریالیسم برای استفاده از جنبش کارگری ایران در راستای اهداف خود است؛ برای نمونه در صفحۀ 89 گزارش می خوانیم: “شاید یکی از مؤثرترین نقاط اعمال فشار که ایالات متحده می تواند از آن برای تضعیف رهبری ایران استفاده نماید، نارضایتی های رو به رشد نیروی کار باشد”؛ در صفحۀ 37 گزارش مزبور آمده است که: “جنبش کارگری ایران به طور فزاینده ای فعال است. کارگران نساجی در اصفهان، معلمان در تهران، کارگران نانوایی در کردستان و کارگران نیشکر در خوزستان، همگی در ماه های اخیر دست از کار کشیده اند. شاخص ترین حرکت کارگری، مربوط به رانندگان شرکت واحد بوده است. این کارگران شجاع، با رهبری منصور اسالو، براش تشکیل نخستین سندیکای مستقل در جمهوری اسلامی دست به مبارزه زده اند”.Bipartisan Policy Center, “Meeting the Challenge” (PDF), sep. 2008.