عباس گویا – چرا سندرز كاندید مطلوب سرمایه داری است

چرا سندرز كاندید مطلوب سرمایه داری است
عباس گویا
دوم اكتبر ١۵

بمنظور اطمینان خاطر دادن به دم و دستگاه سرمایه داری، توماس پیكتی چه در كتاب سرمایه داری در قرن بیست و یكم و چه در مصاحبه های متعددش با رسانه های عمومی بارها تكرار كرد كه او در هنگام فروپاشی دیوار برلین در سال ١٩٨٩ ، ١٨ ساله بود. میگوید هیچ تعلقی به جنبش سوسیالستی نداشت و دلتنگ نظام “دیكتاتوری شوروی” نبود. میگوید فروپاشی دیوار برلین باعث شد او “علیه لفاظی سست ضد سرمایه داری واكسینه شود”. بر اساس همین استدلال جوانان ١٨ تا ٣۵ ساله ای كه جنبش ضد سرمایه داری اشغال وال استریت را در سال ٢٠١١ براه انداختند، هیچ خاطره ای از فروپاشی دیوار برلین و “كمونیسم” بلوك شرق نداشتند. آنها علیه لفاظی های پوچ در جاودانگی سرمایه داری، “هیچ آلترناتیوی نیست”، واكسینه شدند. اگر پیكتی با پروپاگاندای ضد كمونیستی غرب به هواداری از سرمایه داری رسید، جوانان معترض در آمریكا در زندگی عینی خود به ضدیت با سرمایه داری رسیدند. پیكتی، نوجوان نسل قبل، اقتصاددان و مشاور (مصلح) وال استریت شد، جوانان امروز در آمریكا اشغالگران وال استریت از آب درآمدند.

نسل جوان امروز در آمریكا بدور برنی سندرز كاندیدی كه خود را در ابتدای كمپین كاندیدتاتوری ریاست جمهوری از طرف حزب دمكرات سوسیالیست معرفی میكرد حلقه زده اند(او امروز خود را “سوسیال دمكرات” معرفی میكند). تعداد اسپانسورهای سندرز پیش از هر كاندید دیگری به یك و نیم میلیون نفر رسید. تا آنجا كه به محبوبیت سندرز در میان تودۀ معترض آمریكا برمیگردد، این پدیده طبیعی بنظر میرسد. نه تنها بحران اخیر سرمایه داری كه در چهار دهه گذشته طبقه كارگر آمریكا متحمل تلفات و عقب نشینی های بسیار شده است. فقط یك قلم با محاسبه تورم، دستمزد متوسط امروز كارگران آمریكا از دستمزد آنها از اوایل دهه ٧٠ میلادی پائین تر است. در مغایرت با هشتاد و اندی سال گذشته در آمریكا، نسل جدید محكوم به زندگی مشقت بارتری از والدینش است. طبیعی است كه این نسل خواسته هایش را در چپ جامعه میبیند. پلاتفرم هیچ حزب دست راستی افزایش دستمزدها، امنیت شغلی، تحصیل و درمان رایگان یا سوبسید شده نیست. طبیعی است كه جامعه این خواستها را از چپ جامعه میشوند، به چپ روی میاورد. بچپ چرخیدن جامعه آمریكا با برنی سندرز شروع نشد. با اعتراضات جنبش وال استریت اوج گرفت. آن جنش بنوبه خود نتیجه بحران سرمایه داری بود. بحران سرمایه داری یك سوال پایه ای را در مقابل جامعه قرار میدهد: فلاكت سرمایه داری یا رفاه سوسیالیستی. پس تا آنجا كه به توده سیاسی و فعال در جامعه و خصوصا نسل جوان آمریكائی مربوط میشود، سندرز بنظر میاید كاندید مطلوبی برای ریاست جمهوری آمریكا باشد.

آیا سندرز آلترناتیو مطلوبی برای طبقه سرمایه دار نیز هست؟ برای جواب به این سوال باید به دو عرصه سیاستهای داخلی و خارجی آمریكا توجه داشت. اگر چه این دو عرصه وزن یكسانی در ثبات سیاسی آمریكا ندارند، اما توانائی پاسخگوئی به معضلات هر دو عرصه داخلی و خارجی معیار مطلوبیت حزب و كاندید ارجح طبقه سرمایه دار آمریكاست.

سیاست خارجی: مقاومت در برابر سیاست جهان طلبی آمریكا بسیار پیش تر از شكست آن سیاست در عراق شروع شده بود. در جریان اعتراضات به حمله دوم آمریكا به عراق نه تنها توده مردم در مقابل چنین اقدامی بپاخاستند، كه در همان ایام دول اروپای غربی نیز در مقابل حمله آمریكا به عراق مقاومت و مخالفت كردند. بجز انگلیس، دو دولت اصلی اروپا، آلمان و فرانسه و خصوصا آلمان، مخالف جدی آمریكا بود. علاوه بر این روسیه و چین نیز مخالفین سرسخت آن حمله بودند. علیرغم یكدهه حضور نظامی، نهایتا آمریكا نتوانست اتوریته خود را بعنوان ژاندارم جهان تثبیت كند. علاوه بر اروپای غربی و چین و روسیه، از خاورمیانه تا خاور دور، از آفریقا تا آمریكای جنوبی و حتی كانادا، حیات خلوت آمریكا، به اشكال مختلف و با زوایای مختلف با آنچه پیشتر “نظم نوین جهانی” لقب گرفته بود مخالف بودند. شكست نهائی آمریكا نه در میدانهای جنگ در عراق كه در عدم تمكین جهان به نقش خود گماخته ژاندارمی اش بوقوع پیوست. پرتاب كفش منتظر الزیدی به بوش بواقع بیان سمبلیك شكست آن سیاست بود. در این متن اوباما كاندید مطلوب بورژوازی برای یك دوره گذار شد. دوره ای كه قرار شد تسلط اقتصادی حدود و ثغور حوزۀ نفوذ آمریكا را تعیین و تامین میكند، نه زور بازوی نظامی آن. دخالتهای ناخواسته و اكراه آمیز نظامی آمریكا در ایندوره، خصوصا در سوریه و اوكراین، آخرین میخها را بر تابوت یكدوره كوبید: آمریكا از اربابی بورژوازی دنیا استعفا داد، پذیرفت كه شریك آن است نه ارباب آن. میزان شراكت بورژوازی آمریكا برابر با قدرت اقتصادی آن است، تحریم های اقتصادی به ابزار جدید جنگی آمریكا با جمهوری اسلامی و روسیه تبدیل شدند. سخنرانی تدافعی اوباما در مقابل سخنرانی تهاجمی پوتین در مجمع عمومی اخیر سازمان ملل نمادی از سیاست خارجی فردای آمریكاست: آمریكا باید ابزار نظامی را غلاف و بشكلی “متین” عقب نشینی كند. چه حزبی، دمكرات یا جمهوریخواه، میتواند مجری مناسب تری برای بانجام رساندن چنین سیاستی باشد؟

سیاست داخلی: معضل اصلی حكام آمریكا در عرصه داخلی توانائی مهار جنبش ضد سرمایه داری است. گرایشهای مختلف سیاسی راه حلهای متفاوتی را باین منظور مطرح میكنند. عربده های نژادپرستانه و فاشیستی ترامپ یكی از راه حلهای بورژوازی برای مقابله با چپ است. پدیده ترامپ امری شخصی نیست بلكه برجسته كردن ترامپ درست مانند برجسته كردن سندرز، تلاش برای یافتن پاسخ به سوال اصلی انتخابات آتی است: چه حزبی با چه پلاتفرمی میتواند نماینده ارجح سرمایه داری آمریكا در سیاستهای داخلی و خارجی باشد؟

با توجه به داده های امروز، بنظر میاید كه حزب دمكرات مطلوب ترین حزب برای بدست گرفتن مجدد كاخ ریاست جمهوری باشد. بنظر من در میان كاندیدهای موجود حزب دمكرات، پلاتفرم سندرز بدو دلیل پلاتفرم مطلوبتری برای طبقه حاكم آمریكاست: اول اینكه مطلوبیت پلاتفرم اقتصادی سندرز، نه در اجرای آن بلكه در توانائی متوهم نگه داشتن مردم است. این پلاتفرم درست مانند پلاتفرم اقتصادی سیریزا موهوماتی بیش نیست. اینرا همه میدانند. اما همین موهومات بهترین ابزار توهم پراكنی است. نسل جوان معترض را میتوان تا شش سال دیگر در انتظار معجزات سوسیال دمكراسی نگه داشت. آزمایش اخیر یونان بار دیگر نشان داد كه در غیاب یك آلترناتیو ماركسیستی، جنبش ضد سرمایه داری را باید از درون شكست داد. این حكم بواقع در مورد اغلب تحولات انقلابی تا كنونی صدق كرده است. در تمام تحولات برجسته و انقلابی در هر كجای دنیا، جنبشها از روبرو شكست نخورند، از درون به شكست كشانده شدند. سندرز مطلوب تر از ترامپ است. در عرصه اقتصادی، سندرز همان سیپراس نادم و شكست خورده از آب درمیاید اما خاصیت پلاتفرمش پاسیو كردن جنبش ضد سرمایه داری است. دوم اینكه سیاست خارجی سندرز عقب نشینی نظامی از دنیا معرفی شده است كه در انطباق با سیاست خارجی مطلوب سرمایه داری امروز آمریكا قرار دارد. حزب دمكرات و مشخصا سندرز بهترین مجری چنین سیاستی خواهد بود.