عباس گویا -ضد نئولیبرالیسم = جناح چپ سرمایه داری

ضد نئولیبرالیسم = جناح چپ سرمایه داری
عباس گویا
Abbasgoya.blogspot.com
18 سپتامبر 2015

برخلاف لیبرالیسم قرون 18-19 میلادی که مبانی نظری سرمایه داری در حوزه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بود، مدعیان تز “نئولیبرالیسم” این دکترین خود ساخته را منحصرا به مجموعه ای از سیاستهای اقتصادی اطلاق میکنند. نٸولیبرالیسم مخالفت با دخالت دولت در بازار است، نقطه مقابل سرمایه داری دولتی است. پس از اشاعه این ترم در محافل آکادمیک غربی در دهه 80 میلادی، کاربرد نٸولیبرالیسم بعنوان مترادف سرمایه داری یا “سرمایه داری معاصر” در میان سازمانها و شخصیتهای چپ در غرب رایج شد. فروپاشی سرمایه داری دولتی شوروی و حاکمیت بازار آزاد در بلوک سابقا شرق، محبوبیت کاربرد نئولیبرالیسم را به اوج خود رساند. نٸولیبرالیسم با سه مشخصه اصلی اقتصادی معرفی میشود: الف) خصوصی سازی. ب) مقررات زدایی از بازار. پ) ریاضت اقتصادی.
ضد نٸولیبرالیسم
برای درک مفهوم و جایگاه ضدیت با نئولیبرالیسم ما باید نقطه مقابل نٸولیبرالیسم را در سه جز اصلی آن بیابیم.
الف) خصوصی سازی: آنچه در این بند گمراه کننده است لغت “خصوصی” است. خصوصی سازی نقطه مقابل مالکیت اشتراکی بر ابزار تولید نیست. خصوصی سازی بمعنای فروش املاک و ابزار هاٸی است که مالک امروز آنها دولت است. مالکیت دولت بمعنای مالکیت اشتراکی و جمعی بر ابزار تولید نیست بلکه با خصوصی سازی مالکیت حقوقی ابزار تولید از دولت به افراد یا بنگاههای غیر دولتی منتقل میشود. این انتقال حقوقی بمعنای تغییر ماهوی مالکیت بر ابزار تولید نیست. در این جابجاٸی حقوقی مالکیت، تنها سند مالکیت جابجا میشود اما ماهیت مالکیت بر ابزار تولید دست نخورده باقی میماند. در هر دو حالت فوق، چه پیش از خصوصی سازیها و چه پس از آن، مالکیت خصوصی بر ابزار تولید حاکم است. مالکیت خصوصی بر ابزار تولید یکی از دو مشخصه اصلی نظام سرمایه داریست.

ب) مقررات زداٸی: مقررات / مقررات زدایی در بازار هیچ چیزی درباره لغو کارمزدی به ما نمی گوید. کار مزدی با یا بدون مقررات دولت بر بازار سرمایه داری همچنان برقرار است. کارمزدی دومین مشخصه اصلی نظام سرمایه داریست.

پ) ریاضت اقتصادی: ضدیت با این بند خاکستری است. ضد نئولیبرالیسم به ما میگوید که امکانات رفاهی دولتی حاصل عملکرد مخیرانه دولتمردانی است که به ما تعطیلات آخر هفته، حقوق بازنشستگی، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، و غیره را اعطا کرده اند. ما می گوییم خیر. امکانات رفاهی بخشی از دستاوردهای مبارزات کارگری است، تحمیل خواسته هاٸی به دولت بورژواٸی است بدون اینکه طبقه کارگر قدرت سیاسی را کسب کرده باشد. نتایج عملی این دو استدلال بسیار متفاوت است. رفرمیسم، جناح چپ سرمایه داری، علیرغم ادعای خود، قادر به رفرم نیست. تنها وجود یک جنبش ضد سرمایه داری قادر به تحمیل خواستهای رفاهی به سرمایه داریست، صرفنظر از اینکه چه جناحی از سرمایه داری حاکم باشد.

بخلاصه، نقطه مقابل بندهای الف و ب “نئولیبرالیسم” هنوز اذعان بر لزوم مالکیت خصوصی و برقراری کار مزدی است. ایندو، مشخصات اصلی نظام سرمایه داری اند. بنابراین ضد نئولیبرالیسم مدافع سرمایه داری است. تا اینجا هیچ فرق ماهوی بین “نٸولیبرالیسم” و “ضد نٸولیبرالیسم” وجود ندارد. مخالفت با بند پ اما جایگاه جناحی ضد نٸولیبرالیسم، جناح چپ سرمایه داری بودن آنرا، مشخص میکند.

سوسیال دموکراسی – رفرمیسم – ابزار سیاسی سرمایه داری برای توجیه دولت رفاه است بدون آنکه رفرمیسم لزوما منشا رفرم و رفاه بوده باشد. (این موضوع را بتفصیل در “رفرمیسم نو و مورد یونان” باز کرده از تکرار آن در اینجا خودداری میکنم) هر دو جناح سرمایه داری از حول و حوش جنگ دوم جهانی تا اواسط دهه 70 مجریان دولتهای رفاه و دخالت وسیع دولت در بازار بوده اند. همچنین، با آغاز بحران سرمایه داری در دهه 70 هر دو جناح سرمایه داری مجریان سیاستهای اقتصادی بازار آزاد و ریاضت اقتصادی شدند. آنچه محافظه کاران را از سوسیال دموکراتها (یا لیبرالها در ایالات متحده) تمیز میدهد ربطی به توافق و اجرای سیاستهای اقتصادی روز ندارد. هر دو جناح مجری سیاستهای اقتصادی یکسانی هستند. برای مثال، “راه سوم” تونی بلر یک برنامه اقتصادی نبود، یک تغییر ریل نبود، یک خیانت نبود. صرفا یک توجیه سیاسی برای اجرای سیاستهای ریاضت اقتصادی در شرایط بحران سرمایه داری بود. به همان اندازه که سوسیال دموکراسی جناح مناسب سرمایه داری برای توجیه دولت رفاه بود، محافظه کاران جناح مناسب سرمایه داری برای دفاع و تئوریزه کردن ضرورت ریاضت اقتصادی هستند. از این رو مهر نٸولیبرالیسم روی پیشانی تاچر فرود آمد. تاچری که بلر را دستاورد خود میدانست.

داستان عمدا پیچیده شده “نٸولیبرالیسم” را با اتکا به نقد مارکسی میتوان بسیار سر راست و ساده توضیح داد: حاصل مبارزه طبقاتی کارگران در حول و حوش جنگ جهانی تحمیل بخشی از خواستهای رفاهیشان به دولتهای سرمایه داری در غرب بود. طبقه کارگر در طی چهار دهه گذشته اولا بدلیل اینکه اهرم قدرت سیاسی را خود بدست نداشت و ثانیا بدلیل موقعیت تدافعی جنبش کارگری- خصوصا پس از فروپاشی بلوک شرق- بخش عمده ای از امکانات رفاهی تحمیل کرده را از دست داد.

اهمیت برخورد به دكترین دلبخواهی ای بنام نٸولیبرالیسم و چهره های منتسب به آن نظیر تاچر و ریگان در این است که بخشی از سرمایه داری میخواهد خود را در پشت نقاب ضدیت با موهوم نٸولیبرالیسم مخفی و تطهیر کند. گوٸی جناح چپ سرمایه داری آلترناتیو دیگری برای نجات سرمایه داری در دوران بحران، بجز سه بند یادشده و منتسب به نٸولیبرالیسم، در چنته دارد. دستپختی بنام “نئولیبرالیسم”، كه بسیار كنكرت و مشخص و صرفا در تقابل با سرمایه داری دولتی قرار میگیرد، قرار است با ایجاد توهم جناحی به سرمایه داری، فعالین و جنبشهای ضد سرمایه داری را بپای حمایت جناحی از آن بکشاند. ضد نئولیبرالیسم در اساس خود یعنی طرفداری از سوسیال دمكراسی، یعنی تعلق به جناح چپ سرمایه داری.

هنگامی که سیپراس (سیریزا)، ایگلسیاس (پودموس)، سندرز (حزب دموکرات آمریکا) و کوربین (حزب کارگر بریتانیا) خود را ضد نئولیبرالیسم معرفی میکنند، آنها در درجه اول به این اذعان میکنند که خواهان تداوم حاکمیت سرمایه داری هستند، سرمایه داری ای که قرار است با دخالت دولت در امر بازار آنرا “انسانی” کند. ستونی که دخالت دولت و “انسان گراٸی” این شخصیتها میخواهد بر آن سوار شود سرمایه داریست. بنابراین وقتی موجودیت این ستون در خطر میافتد طبیعی است که این آقایان پیش از آنکه به فکر رفاه کارگر باشند، بفکر نجات ستون فقرات نظامشان باشند. در این موقعیت اینها ناجی سرمایه داری میشوند، نه ناجی کارگر. سیریزا مثالی اخیر از این سناریو بود. سیپراس برای نجات سرمایه داری براحتی به همان اقدامات اقتصادی ای دست زد که پیش از او جناح راست دست زده بود. در این میان اما یک چیز فدا شد: مبارزات ضد سرمایه داری هفت سال اخیر کارگران در یونان. نقش سیریزا بیش از آنکه تحمیل یک شکست اقتصادی به کارگران باشند، تلاش به تحمیل شکستی سیاسی به آنها بود. این مهمترین نقش سیپراس علیه کارگران بود.

برای چپ سوسیالیستی مبارزه برای حفظ دستاوردهای كارگری از جمله مبارزه با سیاستهای ریاضت اقتصادی در غرب نیازی به چنگ انداختن به مبانی نظری جناح چپ سرمایه داری ندارد. برعكس، باید تلاشهای آن جناح از جمله مغلطه ضد نئولیبرالیستی شان كه در خدمت مهار جنبش ضد سرمایه داری است را افشا كرد. چپ هاٸی که نٸولیبرالیسم را جانشین سرمایه داری میکنند عملا خود را تا سطح پیاده نظامهای رایگان جناح چپ سرمایه داری تنزل میدهند. عملکرد این چپ، لاجرم و تا آنجا كه خود را در آن صف قرار میدهد، تلاش به گمراهی و در نهایت بشکست کشاندن جنبش ضد سرمایه داری است.