عباس منصوران – کردستان در چنبره ی ضرورت تاریخی یا چرخش رویدادها

عباس منصوران

کردستان در چنبره ی ضرورت تاریخی یا چرخش رویدادها

بررسی رویدادهای جاری و شتابنده در عراق و موضوع برپایی کشور کردستان، هدف این نوشتار است.

رویدادهای کنونی در عراق نه ناگهانی و ارادی، بل که ریشه در تاریخ و مناسبات افتصادی و اجتماعی دوران بس درازی دارد. شرایط کنونی در این میدان، حال و روزگار سرزمینی است فروپاشیده. امپراتوری های باستان، از آشور تا اکنون، که دیارهای «میان رودان» و بابل را ویران و بر گرده بردگان نشستند. بغداد، شهری که به افسانه «بغ»اهورای زرتشت «داد»، و تمامی عراق اکنون در خون مردمان رنج و گرسنگی در زیر پای جانشینان و میراث خواران محمد، از فتح اسلام تا اکنون جز خون و خاکسترخویش، نسیمی از زندگی به خود ندیده است. این سرزمین گویی «نفرین» شده، به دست امپراتوران فئودال از ساسانیان گرفته تا قبایل همیشه سرگردان در صحرای عربستان و سپاهیان اسلام و عثمانیان و سپس در این 100 ساله ی اخیر به دست امپراتوری های سرمایه، اشغال، ویران و دست به دست شده و می شود. از زمان کشف نفت و گاز، عراق یِسان دومین و سومین سرچشمه و صادر کننده سوخت سرمایه، در استبدادی دوگانه با بافت قبیله ای و «شیخاوندی» واپس نگاه داشته شد و همچنان ویران و خونبار مانده است. با هیولای مردم خوار حکومت اسلامی در ایران در سال 1357 و شعار صدور انقلاب اسلامی در فرمان ویرانگر خمینی که «راه قدس از کربلا می گذرد»، در پی اشغال و به خون کشانیدن کردستان و ترکمن صحرا و دانشگاه ها و خانه های کارگران و زنان، و هرآنجا که امید و خیزشی برای آزادی بود، عراق نخستین کشوری به شمار می آمد که باید مورد هجوم سپاهیان خمینی قرار می گرفت. همراستای جنگی در درون و برون، کارگران و ستمدیدگان ایران وعراق 8 سال جنگی ارتجاعی را به دوش کشیدند، با بیش از یک میلیون کشته و زخمی و ویرانی کم سابقه درتاریخ. «موهبتی» که سرمایه جهانی و حزب بعث به رهبری صدام حسین نیز برای تحکیم قدرت خویش آتش افروز آن و حکومت شوندگان، هیزم تنور این جنگ شدند.

با دخالت نظامی آمریکا درعراق، و «جنگ خلیج» و ناتوان سازی حاکمیت بعث، حکومت اسلامی باندها در ایران، در پی اهداف اقتصادی و سیاسی خویش، حزب الدعوه و سپاهیان بدر و مهدی را روانه ساخت. عراق اینک، با ارتشی در هم شکسته، عقاب بی چنگ و منقاری بود، زیر تاخت و تاز. حکومت اسلامی در ایران، با ایدئولوژی اسلامی شیعی، سپاه بدر، الدعوه، سپاه مهدی و ارتشی اجیر که از شیعیان عراق یعنی دست پروردگانی همانند نوری المالکی تربیت و گماشته کرده بود، با حزب الله درلبنان، تا به یاری سپاه اسلام پیشه، خاورمیانه شیعی را قلمرو خویش سازد. حکومت سرمایه درایران، به سودای مسلح شدن به سلاح هسته ای و نابودی اسرائیل و دستیابی به قدسی که پیامبرشان نتوانست مرکز خویش سازد، فلسطین را همچنان اسیر می خواست تا حزب الله و تروریسم به یاری دلارهای نفتی، همه جا را پوشش اسلام شیعی دهد.

عراق نیز، پیش از همه باید فتح می شد؛ زیرا که عراق، ام القراء شیعیان، هیچگاه مطلوب «طالبان» ایران نبود. عراق و نجف اش و کربلا با آن همه امام، در آن سوی و این سوی یک امام، آن هم هشتم! و جمکران و امام زمانی که ایرانی شده بود، به سادگی به ام القراء شدن قم و مرکز استقرار رهبر شیعیان جهان، رضایت نمی داد.

کردستان عراق، نه تنها از منظر حوزه های کم مانند نفت و گاز، رقابت های سیاسی و اقتصادی و تحکیم قدرت حکومت سرمایه به دست باندها در ایران، بل که از نظر جغرافیای سیاسی در همسایگی کردستان ها، موقعیتی ویژه و حیاتی یافته، موضوع سرمایه و نیز موضوع یک ملت پرشمار داشته، یِسان یک عینیت ویژه، جلوه گر است. این سرزمین با چنین موقعیتی و اهداف استراتژیک سرمایه جهانی، جناح باندهای حکومتی در ایران را که همیشه با مدیریت بحران بقا یافته اند، به آتش افروزی بیشتری می کشاند.

در پی سرنگونی حزب بعث از قدرت سیاسی، حکومت اسلامی و شیعیان و رهبران کردستان عراق، دولت شیعی دست پرورده حکومت اسلامی به پشتیبانی حکومت آمریکا موتلف شدند تا بیشترین سهم را در قدرت سیاسی و اقتصادی فراچنگ آورند. یک میلیون بعثی از قدرت سیاسی و اقتصادی پراکنده و برکنار شدند و ارتش عراق فروپاشید و عرب های سنی به ویژه در سرزمین های خویش زیر حاکمیت دولت شیعی قرار گرفتند. دولت نوری المالکی در پیشبرد اهداف این بخش از بورژوازی و حکومت اسلامی و نیز چشم اندازهای سرمایه جهانی ناتوان و تنها ماند. دولت شیعی دچار پراکندگی و ناتوانی شد، ویرانی به بار آورد، بمب و خون در صف نان و کار، پی آمد این روند بود. بر ویرانه ها، مارهای القاعده و داعش سربرآوردند. عقرب های شیعی مقتدا صدرها و حکیم ها در میانه ویرانه برگنج ها، گزافه خواهی از سهمی که سهمشان نبود، باج و رانت سرقت کهکشانی می خواستند و به پشتوانه تروریسم و سپاه قدس حکومت ایران، رانت نفت برآمده از استثمار نیروی کار را نه تنها بر رقبای برکنار رانده از قدرت سیاسی و اقتصادی بل که بر هم پیمانان خویش در حکومت، دریغ می داشتند.

سرزمینی در خون و توفان بمب ها و ویرانه، جنگی در درون و بیرون، جنگ بازار سرمایه، که فرماندهان واشنگتن و لندن و بازار مشترک در یک سوی و سوی دیگر، در کرملین، با پروژه ی «ارواسیا» با گماشتگان میدانگاه رقابتی خونبار، مرگبار و فلاکتبار روزمره سرزمین بمب و خون را در هم می نوردید.

در این میان کردستان از زیر خاکستر فراروییده، از میدان تاخت وتازهای تاریخی از آشور تا ماد و هخامنشیان و ساسانیان و شاهپورشان که ذولاکتاف بود و طناب برسوراخ کتف های کردان و عرب ها می گذارنید، تا خلیفه گان خدا، ترکان امپراتور عثمانی و بریتانیا که پارچه پارچه اش ساختند. پارچه عراق نه کمتر از دیگر بخش ها در سرکوب و خون زیست ومقاوم ماند. پرشمارترین مردمان، بدون سرزمین و هویت، دارای تاریخ، جغرافیا، فرهنگ، سنت، زبان و اقتصاد ویژه یک ملت، بی هیچ حقوقی در قانون سرمایه، زیر ستم دوگانه،همیشه تحقیر شده، زیر سرکوب و به گروگان گرفته شده، رزمیده برای زندگی و «تعیین سرنوشت خویش» و همیشه وهمواره قربانی.

رهبران سنتی و سیاسی حاکم در کردستان عراق، اینک مجالی یافته تا بر این اسب سرکش و راهوار با خواست و آرزوی دیرینه ی هزاران ساله، رکاب زنند و راکب باشند. «دولت اسلامی شام وعراق» که اینک با شعار «یونیورسالیسم»، خود را خلیفه جهان اسلام می نامد، به همراه دهها گروهبندی سیاسی و مذهبی رقیب، همنوا در براندازی حکومت شیعی، به هم برآمده اند. جبهه النصر و القاعده و بعث و شیوخ و ارتش منحل شده صدام، توده های به فلاکت نشانیده شده، بی پناهان و برهم انباشته جمعیت بی حقوق میلیونی در عراق، با خونریزی و ددمنشی داعش، نماد پی آمد سیاست های سرمایه ی جهانی است. سرمایه ی جهانی تنیده جهان را در شبکه ی بازار نئولیبرالیسم، تباهی می آفریند و از شاهرگ های حیاتی می مکد و زمینه ی مهار و بحران جهانی اش در انباشت سرمایه را به جبران می ستاند.

اینک در پی این تاریخ و تلاطم، پروژه عراق فدرال بین سه بخش کرد و شیعه و سنی در سه بخش در ناکامی دولت شیعی حکومت اسلامی به پشتوانه، در ایجاد تمرکز و امنیت در عراق سراسری، با آدمخواریِر داعش، رقم خورده است.

امتیازهای سوداگرانه به حکومت اسلامی و دست پروردگان اش در عراق، از سوی اوباما و دولت دمکرات ها در ایالات متحده آمریکا، به ویژه، «سرمایه هر جایی» و کم بازدهی این سیاست، در منطقه خاور میانه و آسیا، با هجوم رقیب بلوک ارواسیا به رهبری کرملین، «بلوک غرب» را به بازنگری واداشت. «الکساندر دوگین» نظریه پرداز ارواسیا و مشاور پوتین و استاد باندهای حکومتی سپاه در ایران، با تز «نظریه چهارم سیاسی» نطریه پرداز چنین پروژه ای است. بلوک غرب سرمایه، به جای امنیت و مهار بحران سرمایه و رقابت و برد بیشتری در سهام و سهم نفت، ارزیابی و چاره جویی دیگری می طلبید. «نوری»، بی نور شده بود و مالکی دست نشانده، دیگر نمی توانست مالکیتی را تضمین کند.

سپاه قدس و تمامی نیروهای تروریستی ایران اسلام پناه، به نیابت و منافع حکومت اسلامی در ایران بیش از همه جدا از سایر بخش ها در عراق، کردستان را عرصه تاخت و تاز و غارت اقتصادی و سیاسی و امنیتی می خواستند. زحمتکشان و ستمبران در کردستان، میانه دو سنگ آسیای حکومت اسلامی در ایران به کارگزاری مالکی و دولت شیعی از سویی، و در سوی دیگر شیوخ و رهبران و فرماندهان و سرکردگان از قدرت برکنار رانده ی صدام، در سرزمین های سنی و عرب نشین، گرفتار، باید به آزادی خویش برآیند. کارگران و فرودستان ستمبر، بی سازمان و در نبود آگاهی طبقاتی، به رهبران سنتی خویش در قدرت، چشم کرامت دوخته اند. دولت اقلیم، ناسیونالیست، پرچم و شعار خودمختاری در دست، به سودای تمرکز قدرت اقتصادی و سیاسی انحصاری خویش ایستاده، توده های در انتظار و آرمان «حق تعیین سرنوشت» قرار گرفته را به آستانه فرارسیدنِ این مجال تاریخی نوید می دهند.

آزادی و برخورداری از حقوق بشر، آنچه به گونه ای نسبی در کردستان خودمختار در مقایسه با بخش های دیگر عراق زیر حاکمیت اسلامی حاکم است، در چارچوب مناسبات بورژوایی و مشروط با توازن قوای بالایی ها و حکومت شوندگان، قابل دستیابی است، اما «حق تعیین سرنوشت» و «استقلال» حقیقی هرگز. در تحلیل مشخص از وضعیت مشخص عراق و کردستان، اکنون باید به این پرسش مشخص، پاسخی شفاف گفت:

آیا کردستان عراق باید در شرایط موجود با باندهای اسلامی در ایران و عراق متحد شود و خود «ولایتی» از حکومت مالکی ها و سپاه قدس باشد؟

و یا با داعش به سازش آید و خود زیر ستم دوگانه ملیتی دیگر و سرمایه و مملوک بعثی ها بماند؟

برای پاسخ مشخص، باردیگر به نقشه کردستان و عراق، دستکم در سده ی اخیر می نگریم: این نقشه، به اراده و منافع امپراتوری عثمانی و امپریالیسم انگلستان و سپس آمریکا ترسیم شد. این جغرافیا، و این تابعیت، نه به اراده ساکنین این سرزمین، بل که به اراده دیگران و به اجبار و در دریای خون تحمیل شد. تا کنون نیز، هیچ اتحاد طبقاتی کارگری در این سرزمین با دیگر ملیت ها پای نگرفته است.

رهایی حقیقی در خود فرمانی است

کردستان با ترک تابعتی که اجباری است، و بازنگری در قانون الحاقی امپراتوری عثمانی و امپریالیستی و استعماری که نامقدس است، اینک با مجال به دست آمده، یِسان اسیری است که از بردگی آزاد، اما هنوز رها نیست، باهزینه ی سنگین، گزینه ی منطقی پیش روی کردستان در عراق است. اما مردمان مهر بردگی خورده در مناسباتی همچنان گرفتار که رهایی اشان در گرو انحلال این مناسبات است، روی دیگر این روی کرد است.

حکومت سرمایه داری در ترکیه خواهان برپایی کشوری به نام کردستان نیست. بورژوازی ترکیه، و حکومت اش، دولت اقلیم کردستان در عراق را می طلبند. کردستانی درمانده و بی بال، نیمه خودمختار و به اجبار، فدراتیوی از کردستان ها تا همچون سنگ زیرین آسیاب باشند. مناطقی جدا، زیر یوغ حکومت های مرکزی، تا بتوان در درماندگی لنگالنگ شان کشانید و وابسته ی مطلق آورد و به سودا و سرقت هستی اشان را ربود. آنان با کردستانی مستقل از حکومت های مرکزی، ناسازگار و دشمن اند.

توده های ستم رسیده ی کردستان بی بهره از بهره تک محصول نفت، با سرزمینی بی بهره از راه های دریایی، ناتوان از بازسازی زیر بناهای اقتصادی و صنعتی و کشاورزی، با بورژوازی کمپرادور و سوداگر «خودی»، در تنگناهای اقتصادی و فشارهای سختی به ویژه از سوی حکومت های ایران و ترکیه و عراق روبرو خواهد بود. و در چنگال مناسبات سرمایه داری، و سرمایه های جهانی، سرچشمه ی سرشاری خواهد ماند که خود گرسنه سر به بالین می گذارد. کارگران و زحمتکشان این دیار، بار کمر شکن چنین مناسباتی را بردوش، نه برخوردار از حق تعیین سرنوشت واقعی خویش ونه مستقل خواهند بود.

با جدایی کردستان از عراق، جغرافیای کنونی با «همه پرسی» مردمان زیر ستم مظاعف، رقم می خورد. اتحاد طبقاتی کارگران کشور کردستان جدا شده از عراق و بخش های دیگر فدراسیون کردستان با این همه هزینه در تاریخ و نیز سنگین تر در پی آمد، می تواند راه گشای مبارزه طبقاتی و سازمانیابی کارگران باشد و نوید بخش و تکیه گاهی قابل اتکاء برای کارگران در منطقه.

اگر فلسطین و مردمانش حق مدارانه ماندگاری اشان زیر ستم و سرکوب حکومت اسرائیل، ناروا و محکوم است، و مردمان آن سرزمین باید که سرزمین خویش را سامان دهند و از اسارت حکومت اسراییل آزاد شوند، و یِسان یک ملت، هویت یابند، چرا کردها در سوریه که حتی فاقد شناسنامه و محروم از حق آموزش و بهداشت و خرید سرپناهی برای خود هستند، حق جدایی نمی یابند و باید به توجیه نخوردن مهر تجزیه طلب، زیر حکومت شیعی نظامیان اسد و ایران در اسارت باشند و یا کردستان عراق حاکمیت حکومت اسلامی مالکی ها و سیستانی ها و ایران و داعش و بعثیان دوباره سازمان یافته و مهاجم را گردن نهد! و یا کردستان ترکیه و ایران از حق تعیین سرنوشت خویش محروم مانند!

موضع کمونیسم، اتحاد ملت ها، اتحاد تمامی کارگران سراسر جهان، رفع ستم ملی و طبقاتی و پایان یابیِ مناسبات طبقاتی است. در پاسخ به پرسش تاریخیِ کردستان، و شرایط کنونی که داعش و ارتش بعث و مالکی و سپاه قدس و حزب الله، و ارتش عراق وفادار به دولت شیعی و سنی عراق، برای سرکوب و تداوم حکومت، در حال تهاجم و پیشروی هستند، آیا باید اتحاد طبقاتی را در اتحاد با باندها و جناح های درگیر، جستجو کرد؟

به برداشت من، در این شرایط، مخالفت با «حق تعیین سرنوشت»، یِسان همراهی و اتحاد با ستمگری مالکی/ باندهای سپاه ولی فقیه حاکم در ایران/ و داعش و صدامیان و شیوخ مرتجع می تواند تداعی شود. به این پرسش مشخص و عینی، باید پاسخیی مشخص داد. نمی توان همزمان طبقه کارگر کردستان را برای کسب قدرت سیاسی و مبارزه با هردو نیروی درگیر، با دولت خودمختار و با مالکی و همزمان با بعث و داعش و سرمایه ی جهانی فراخواند. آشکار است که رهایی انسان در گروه سرنگونی و لغو مالکیت خصوصی سرمایه و قدرت سیاسی است. می دانیم، اما تحلیل خاص از شرایط خاص، ما را به این رهنمون نمی گرداند که برای سازمان یابی و سازماندهی نیرو و ورود به مبارزه طبقاتی همواره جاری و در دستور کار، بین واقعیت و حقیقت، مادیتی باید و عینیتی مادی!

باید و وظیفه ما می باشد که همزمان برای توده های زیر ستم و طبقه کارگر توضیح دهیم که:

برای این مبارزه طبقاتی، باید به آگاهی طبقاتی و نیروی مادی طبقاتی سامان یافت و مادیت گرفت.

در حکومت سرمایه داری «حق تعیین سرنوشت به دست خویش» و «استقلال» واقعی شعاری موهوم و فریبنده بیش نیست.

در جامعه طبقاتی، طبقه مسلط، سرنوشت زیر دستان و طبقات دیگر را تعیین می کند.

با اعلام جدایی در کردستان عراق، آزادی های شناخته شده در چارچوب بورژوایی با توازن قوای موجود، شاید برای چند صباحی تا ماه عسل دوام یابد.

که باید در این فاصله، به اندیشه و سازمان های خود رهایی و خودآگاهی دست یافت.

باید تجربه فلاکت بار ایران و آنچه که در خاور میانه دستکم پی آمد آن بوده است را در برابر چشم داشت.

که نباید در جنگ ارتجاعی به سود بورژوازی شرکت کرد.

به باور نگارنده، اشغال کردستان هرآینه، توسط ارتش حکومت مرکزی و یا نیروهای همراه داعش، و ماندن در شرایط تابعیت؛ یعنی ویرانی و اشغال پایگاهی برای مبارزه طبقاتی پیش روی در تمامی منطقه. با توجه به توازنِ نسبی قوا، بین حکومت شوندگان و دولت اقلیم کردستان، با استفاده از شرایط جاری و تحلیل مشخص از شرایط مشخص، از پرداختن به سازمان یابی طبقه کارگر، آگاهی طبقاتی، روشنگری و تلاش برای سازماندهی مبارزه طبقاتی، نباید یکدم غافل ماند.

برای ایران و جهان، به جز برای سرمایه، خمینی کابوس نبود، یک واقعیت بود، شاعری خودفروش، «دیو چو بیرون رود، فرشته در آیدش» خواند. داعش و سپاه قدس و اسلام و مالکی و ارتش بعث و نزدیک به ده نیروی متخاصم و مجهز، کابوس نیست، فاشیسم سیاه و طاعون است. اینک زیر نام شعار «همه پرسی» و «استقلال»، رهبران سنتی و بورژوازی حاکم در کردستان، «بختیار» سال 57 ایران را یادآور می شوند که با برکناری حکومت شاهنشاهی، فاشیسم خمینی و پی آمدهایش در برابر را مانع می شوند و با روانشناسی تاریخی «حق تعیین سرنوشت» را نیز وعده می دهند.

بازی تاریخ چنین است که بار دیگر، «به سوی حق تعیین سرنوشت» یِسان عینیت یا «دوفاکتو»، از سوسیالیسم و مبارزه طبقاتی پیشی گرفته است.

ممکن است گفته شود که باید اتحاد و یکپارچگی را پاس داشت، پس باید ماند و زیر ستم در انتظار و ائتلاف عملی با حکومت اسلامی و مالکی و یا داعش برآمد. باید در سلاخ خانه ماند، تا سلاخان فرارسند و از خرد و کلان سر ببرند و با توفانی از خون و آتش و خاکستر همانند آنچه در تکریت و موصل همه روزه می گذرد و بِسان آنچه در حکومت آشور بانیپال و بُخت اانصر 3000 سال پیش در آشور گذشت.

در شرایط کنونی، خیزش و برآمد ناسیونالیستی و ایجاد یک حکومت / ملت جدید، امری حتمی است و گریزناپذیر. کردستان جدا و نه «مستقل»، آزادی ملی و نه «رهایی ملی»، اکنون واقعیتی است گره خورده با یک پرسش تاریخی. و موضوع ستم و سلطه ی مضاعف طبقاتی و ملی. جدایی از داعش و رفع سلطه ی باندهای حاکم در ایران وعراق، برای کردستان یک ضرورت تاریخی است، اما فاقد آگاهی طبقاتی رهایی بخش. بی آنکه از اجبار ضرورت، تقدس آفریده شود، یا در تئوری «بد و بدتر» افتاد، منطق دیالکتیک حکم می کند که آگاهی، کنش و درجه کنش و سازمان یافتگی و نیروی طبقه کارگر در این عرضه را دریابیم.

کردستان در میانه ی رقابت خونین ضد انقلابی خشن وخونریز در برابر ضدانقلابی خشن و خونریز و در این میان بورژوازی سوار بر آرمان تاریخی «حق تعیین سرنوشت».

در چنین شرایطی:

باید که، اتحاد کارگران، لایه های فرودست و تمامی زحمتکشان در سرزمین و فدراسیون کردستان و اقلیم ها را فرا خواند.

اتحاد و همبستگی کارگران تمامی عراق و مخالفت با جنگ ارتجاعی بین باندهای رقیب.

مخالفت با جنگ به سود بورژوازای و تحکیم پایه های قدرت بورژوازی و سرمایه جهانی در کردستان.

اتحاد فشرده ی طبقاتی در سراسرعراق اگر غیر ممکن نباشد و دستکم در این شرایط اگر موکول به محال نباشد، در افقی دور و دراز به چشم می رسد، پس، مخالفت با اعلام کردستان جدا، به گروگان سپاری کردستان در چنین آینده ی نامعلوم و بی زمانی، و به فراموشی وانهادن یک ملیت و خواست تاریخی است.

با توجه به شرایط مادی و هرآینه روبه گسترش در پنانسیلی پویه مند و با توجه به سابقه و اعتبار سوسیالیسم و زمینه پذیرش آن در گستره ای به نام کردستان، نه توهم بل که عینتی مادی در بستر یابی رشد مبارزه طبقاتی است.

آیا کردستان «مستقل» نقش کشور«اوکراین» دوران صلح « لیتوفسک» بازی خواهد کرد، که در سال 1918 پس از برخورداری از حق تعیین برست سرنوشت، از انقلاب کارگران و روسیه شورایی جدا شد و بی درنگ به آلمان و سپس ضدانقلاب خشن و خونریز آلمان تبدیل شد؟

آیا کردستان «مستقل» نقش مخرب در انقلاب پرولتری فردا ایفا خواهد کرد و به پایگاه سرمایه جهانی تبدیل خواهد شد؟

عناصری بسانِ روانشناسی سیاسی اقتصادی کردستان، آگاهی جمعی نسبی برآمده از مبارزه طبقاتی و رفع ستم، آزادی نسبی زنان و حضور آنان در کارکردهای اجتماعی، آزادی نسبی بیان و اندیشه، وجود تضادهای سرمایه و رقابت ها، در «کردستان جدید»، از جمله فاکتورهای روا دار، که باید و می توان از آزادی های زودگذر سود برد و با درخواستِ «حقوق سیاسی» و اجتماعی، در برابر بی حقوقی مطلق، امتیاز خواست و فضایی دلخواه تر به دست آورد و تا هدف نهایی از آن گذر نمود.

این هویت یابی، در برابر نفی موجودیت ملتی زیر ستم دوگانه، و انکار بمب ها و کاردهای سلاخی، واقعیتی است عینی که بر حکومت های عراق، ترکیه، ایران و سوریه و سرمایه جهانی تحمیل شده است. آشکار است که حکومت های آمریکا و ترکیه و اسرائیل در تلاش اند براین خواست دیرینه چیره شده، رکاب زنند و زیر نام پشتیبانی و به رسمیت شناختن این روند، در رقابت های سرما یه سالاری، سوداگرانه، سود جویند. تاریخ چنین رویدادهایی را بسیار به یاد دارد؛ در مشروطه ایران، انگلستان برموج مشروطه خواهی سوار شد، در مبارزات مردم فلسطین، ترکیه و اردوغان، ووو نیز.

کردستان با پیشنهاد گزینش ماندن در چارچوب تا کنونی به بهانه ی ضرورت اتحاد، باید که در خم خمینی عراق بماند و «35 سال» تا کنونی ایران را هنوز و پیوسته تجربه کند، یا به تجربه در « 35 روزه»یِ «بختیار»، 35 سال جنایت و ویرانی را دریابد و هم اکنون در پی سامان یابی و گمگشتگی خویش باشد. چنین رویکردی برای برخورداری از «حق تعیین سرنوشت»، در «داو» گذر از سوسیالیسم و دستیافت به کمونیسم است. طبقه کارگر پرچمدار و راهبر چنین ره یافتی است. تنها این طبقه آگاه و سازمان یافته، و تنها فلسفه رهایی بخش این طبقه، یعنی فلسفه کمونیسم.

باشد که در اعلام کردستان جدا، فضایی برگشوده آید، برای ره یافت رهایی طبقاتی. این فرصت تاریخی، اعلام کشور کردستانی اکنون زنجیر شده به عراق، اهرم فشار و تسمه ی ستم دوگانه برگرده کارگران وزحمتکشان در کردستان ایران و ترکیه و سوریه را سست تر می گرداند. به ویژه حاکمیت اسلامی سرمایه در ترکیه و ایران نان اسیر سرمایرا به ناچار در تحکیم و تحمیل فشارهای ضدانسانی، آسیب پذیرتر می گرداند.

از اجبار نباید فضیلت ساخت. ضرورت مبارزه طبقاتی، در گرو دریافت شرایط یعنی و ذهنی و لحظه هاست. در تضاد بین نیروهای درگیر، باید از تضادها سودجست.

عباس منصوران

14 جولای 2014