شباهنگ راد-سیاهکل، در پاسُخ به ضرورت‏های جامعه

سیاهکل، در پاسُخ به ضرورت‏های جامعه

شباهنگ راد

تبیین صحیح جامعه، مشروط به تشخیصِ و فهمِ قانون‏مندی‏های حاکم بر آن است. تعریف و استنتاج نادرست از مکانیزم‏ها، مسیرِ تنش‏های تغییر دهنده را متغییر، جریان انقلاب را منحرف و به تعویق خواهد انداخت. به‏همین سبب، لازم است، تا نقش طبقۀ حاکمه و هم‏چنین چه‏گونه‏گی براندازی‏اش را، با انتخابِ سیاست‏های صحیحِ سازمانی – تاکتیکی، تعیین نمودُ جامعه و مردم را، حولِ سازمانِ منطبق با قانون‏مندی‏های حاکم، سازمان‏دهی، متشکل و رها ساخت. مدارکِ بازماندۀ انقلابات جهانی، بر پایۀ چنین متدی استوار استُ بدون بازشناخت درست، از ابزارهای به‏کار گرفته و تضمین شدۀ سرمایه، پاسُخ به ضرورت‏ها و نیازمندی‏های جامعه ناممکن می‏باشد. سیاهکل در بستر چنین نگاه و استنباطی، شکل گرفت و توانسته است، مُهر خود را، به‏عنوان عالی‏ترین روشِ از مبارزه، در سرتاسر جامعه به‏کُوبد.

در حقیقت سیاهکل، پاسُخ به بن بست موجود، و پاسُخ به سیاستِ خشن و دیکتاتوری عریانِ یکی از جانی‏ترین و وحشی‏ترین نظام امپریالیستی بُود؛ رژیمی که، همۀ تلاش‏اش بر آن بُود تا جامعه را، در سکون و در خفقاق مطلق نگه دارد؛ رژیمی که حزبی به‏غیر از “تک حزبی” را بر نمی‏تابید و زندان‏ها را پُر از کمونیست‏ها، مبارزین و مخالفین نمود. این‏روزها می‏توان، صدها ایرادِ بناصحیح، از منطق و از طریقۀ بانیان سیاهکل، – و آن‏هم، با قیاسِ بنادرستِ آماری با رژیم کنونی – گرفت؛ یا این‏که می‏توان اندرباب آن، ثمره و یا بی‏ثمری سیاهکل گفت و نوشت، تا نقشۀ، بی‏نقشۀ خود را، به‏عنوان مرغوب‏ترین و مناسبات‏ترین “حزب و یا سازمان سیاسی”، به بیرون ارائه داد. امّا نمی‏توان، قدرتِ اثرگذار سیاهکل در سطح جامعه را، کم‏رنگ، بی‏رنگ و یا بی‏اثر نمود. در هر صورت منطق و قضاوتِ منصفانۀ تاریخی حکم می‏کند، تا بر دست‏آوردها و اثرات کارِ مثمرثمر، اشاره کرد و راهی را انتخاب نمود، – نه چندین گام به‏جلو بلکه – یک‏گام فراتر از، راهِ رزمنده‏گان سیاهکل باشد.

متأسفانهُ در این رهگذر، تقویم و یا سرگذشتِ سیاسیِ مدافعین، منتقدین و یا نفی کننده‏گانِ سیاهکل، نشان از بالنده‏گی تئوریک، حضور “فعال”تر و یا کارکرد فراتر از اعمالِ رهروان انقلاب، “جوانان کم حوصله” و یا “ماجراجو” در درونِ جامعه نه‏دارد. عقب‏گردِ نزدیک به پنج دهه، از آن سنن و دست‏آوردهای مبارزاتی، علامتِ هرگونه، پیش‏داوری‏ها و قضاوت‏هاست. دیده شده است‏که، جنبش‏های اعتراضی مردمی در این چندین دهه، به‏رغم پیش‏رفت‏ها و پس‏رفت‏ها، از فقدانِ حضور و دخالت‏گری نیرو و یا جریان پشتیبان، در رنج و عذاب‏اند. به عبارت روشن‏تر، نظام تعقیب نمود و زد، سازمان و یا جریانِ حامی مردم، عقب نشست و سیاست انفعالی و بی‏عملی را پی گرفت. شوربختانه چنین ممیزه‏ای، به روالِ کاری، و به عادات تبدیل گشته است و تصوری از عبور و شکستِ افکارِ، بی‏وظیفه‏گیِ عملی و بی‏حضوری نیست.

به‏راستی و جدا از، پند، اندرز و توصیۀ این و یا آن، انتخابِ سیاسیِ منتقدان راهِ سیاهکل، و هم‏چنین جریانات و احزاب مدعیِ هدایت و پیشروئی مبارزات کارگران و زحمت‏کشان، در قبال رژیم سراپا مسلح و ارگانِ درنده و وحشی‏ای هم‏چون سپاه پاسداران چیست؟ چگونه به این پُرسشِ مهم پاسُخ خواهند داد که، با کدامین سیاست‏ها و تاکتیک‏ها می‏توان، توده را بسیج و رژیم مسلح را پس زد؟ و ….

سیاهکل، در پاسُخ به پُرسشِ سئوالات فوق، در پاسُخ به نقش پیشروی انقلاب، و در پاسُخ به راهبُردی مبارزات توده‏های محروم، از زیر یوغِ سلطۀ امپریالیستی بُود. اگرچه دودلی، و یا ابهامی نیست، که موقعیتِ جامعه و هم‏چنین کم و کیف مبارزات مردمی، حول بازستانی مطالبات روزمرۀشان، نسبت به اواخر و اوائل دهۀ چهل و پنجاه، تغییر کردهُ، متفاوت با زمانِ حال است. امّا و در کنار چنین تغییر و تحولاتی می‏توان اذعان نمود که، اندکی از اعتبار، از اهمیت و از راهِ رزمنده‏گان سیاهکل، و بویژه از انجام وظایفِ نیروی مدافع‏ی انقلاب، کاسته نه‏شده است. در چنین چهارچوبه و بر اساس شواهدِ مبارزاتیِ کارگران، زحمت‏کشان، زنان، دانشجویان و دیگر توده‏های ستم‏دیده، می‏توان بر این‏موضوع تاکید ورزید که رکود و خمود حاکم بر جامعه، و به‏دنباله جنبش‏های پراکنده، جای خود را، به تحرکات روزانه، گسترده‏تر و همه‏گیرتر داده است. به تبع از آن‏ها، فضای ترس و وحشت از جانیان بشریت، در درونِ جامعه رخت بر بسته است و بارها و بارها، مردم و اقشار ستم‏دیده، نظام جمهوری اسلامی را در میادینِ متفاوتِ تولیدی – طبقاتی‏ای، هم‏چون کارخانه‏جات، اداراه‏جات دولتی، خیابان‏ها و غیره، به چالش کشیده‏اند. اعتراضات و اعتصابات گستردۀ کارگری، پیرامون خواسته‏های صنفی – سیاسی، و مطالبه برای دست‏یابی به طبیعی‏ترین نیازهای زنده‏گی، جامعۀ بی‏روح را، به جامعۀ سرزنده و پر نشاط سیاسی تبدیل نموده است. و …

با این اوصاف چند سئوال، و در حقیقت چند مسالۀ اساسی، هم‏چنان به‏قوت خود باقی مانده است و آن‏هم، نظام جمهوری اسلامی، به‏مانند رژیم شاهنشاهی، محصول داد و ستد امپریالیستی و هم‏چنین بر قاعدۀ زور و سلاح، بر مسند قدرت، لم داده است و کم‏ترین بُردباری، نسبت به شیوه‏های قانونی و مسالمت‏آمیز مبارزه – نه‏داشته و – نه‏دارد. این نظام به سیاق دیگر نظام‏های وابسته، دارد به‏وحشیانه‏ترین فرمِ ممکنه، به سرکوب اعتراضات کارگری و مردمی می‏پردازد. به این علت که شالودۀ نظام جمهوری اسلامی، – هم‏مانند نظام پیشین -، با بگیر و به‏بندها، با استثمار، و با تنگ‏تر نمودن فضای سیاسی جامعه و تعدی تعریف شده است. بر این مبنا، پافشاری و اصرار در استفاده از زور سازمانیافتۀ مردمی، در مقابلِ زور سازمان‏یافتۀ ضد انقلابی، نمی‏تواند بنادرست، و یا در خدمت به فرسوده‏گی و یا بی‏فرجامی مبارزات حق‏طلبانۀ میلیون‏ها انسان دردمند باشد.

قطعی‏ست که پروندۀ سیاسیِ نظام جمهوری اسلامی، مملو از خشونت، کُشت و کُشتارِ کارگران، زحمت‏کشان، جوانان و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی‏ست. ایضاً، استناد به زنده‏گی عملی حامیان سرمایه، در خلاف این اندیشه نیست که بقای طبقۀ حاکمه، با تعرض به حقوق میلیون‏ها انسان دردمند، گره خُورده است. با این اوصاف، به‏خطا خواهیم رفت، – چنان‏چه به‏خواهیم – علی‏رغم رودررویی و مشاهدۀ انبانی از تعرضِ ارگان‏های سرکوب‏گر نظام، به اعتراضاتِ مسالمت‏آمیز کارگری و توده‏ای، بر سیاست‏های بی‏عاقبت و بی‏فرجام مبارزه پای فشاریم؛ سیاست‏هایی که مسیر روبه رشدِ، تحرکات اعتراضی را منحرف و از پتانسیل مبارزاتی‏شان خواهد کاست. به این علت که، منطق و زبانِ سردمداران نظام، انتخابِ روش‏های مسالمت‏آمیز، گفتمان سیاسی، و یا محترم شمردن به حقوق پایه‏ای محرومان نیست. بر مبنای چنین عمل‏کرد و به‏دلیل بی‏ثمری خواسته‏های بنیادی حقوق مردمی، تبلیغ و هم‏چنین اصرار بر مبارزۀ مسالمت‏آمیز و آن‏هم به‏نام اصلی‏ترین اسلوب مبارزاتی، و یا درخواستِ تعویض رژیم حول رفراندوم، مبارزۀ مدنی، قانونی و امثالهم، چیزی جز، به‏تعویق انداختن مطالبات لگدمال شدۀ توده‏ها و بردوامیِ بیش از پیش، نظام‏های امپریالیستی در ایران نیست. کاملاً عریان شده است‏که جامعۀ ایران و نظام جمهوری اسلامی، فاقد ظرفیت‏های لازمه به‏منظور پای‏بندی به حقوق شهروندان، کارگران و زحمت‏کشان است. متعاقباً و به‏عیان دیده شده است‏که، گفتارِ سردمداران رژیم جمهوری اسلامی، به‏مانند نظام پهلوی، پیروی از سیاست‏های استثمارگرانه و ظالمانۀ سرمایه‏داران و انگل‏صفتان است. این دو رژیم – یعنی رژیم شاهنشاهی و جمهوری اسلامی -، بر روی خطوط معین و دیکته شده‏ای به پیش رفته و کم‏ترین تفاوتِ ماهوی‏ای، مابین آنان، – نبُوده و – نیست؛ وجه اشتراک هر دو، در استثمار، در سرکوب و در به بند کشیدن مخالفین و معترضین – بُوده و – می‏باشد؛ هر دو دولت‏مردان نظام، هر آن‏چه را که در توان – داشته و – دارند، از تضمین و از تأمین منافع‏ی سرمایه‏داران باز – نه‏مانده و – نه‏خواهند ماند.

یقیناً، در سوی دیگرِ قضیه، و علی‏رغم گسترده‏گی اعتراضات خیابانی، نمی‏توان منکرِ صفوف نامنظم جنبش‏های اعتراضی، و تا حدودی بی‏ارتباط با دیگر اعتصابات و تحصنات کارگری – توده‏ای، در اقصا نقاط ایران شد. ناهماهنگی و در حقیقت عدم اتصالِ مابین آنان، و مهم‏تر از همۀ این‏ها، فقدانِ حضورِ سازمان انقلابی و کمونیستی در سطح جامعه، باعث گردیده است، تا از دامنه و از پیش‏رفت بایستۀ جنبش‏های به‏حق کارگری – توده‏ای کاسته شود. در پرتو چنین نقصان‏هایی‏ست که، نظام دارد باخیالی آسوده‏تر، چرخۀ مناسبات دل‏خواۀ خود را می‏گرداند. بی‏شک تداوم این امر، از یک‏طرف طبقۀ حاکمه را از گزند نهائی و صریح باز داشته، و از طرف‏دیگر، بر هزینۀ اوضاعِ نابسامان زنده‏گی میلیون‏ها انسان رنج‏دیده خواهد افزود. این سیمای حقیقی سیاسی – طبقاتی جامعۀ ایران استُ، به‏موازات آن‏ها گفتنی‏ست که با وجود آگاهی به نقصان‏ها و کمبودهای مبارزاتی، شرایط برای چرخش و تغییر جهتِ جامعه، آماده است و این دو طرفِ نامتعادل و نابرابرِ نظامی را، – می‏توان و – می‏بایست، به سمت اهدافِ جامعۀ انسانی و مردم چرخاند. تردیدی نیست که این‏دست وظایف، بر دوشِ پیشروان اعتراضات مردمی، روشن‏فکران انقلابی و بویژه کمونیست‏هاست. خوش‏بختانه جنبش‏های اعتراضی از حرکت خود باز نه‏ایستاده است و بر خلاف دهۀ چهل، در صحن سیاسی جامعه حضور دارند. به سُخن روشن‏تر، کارگران و مردم در میدان مبارزاتی – اعتراضی‏اند و تا به‏حال و به انحای گوناگون، رژیم حامی سرمایه را، در ابعادی گسترده به‏مصاف طلبیده‏اند. در حقیقت سرزنده‏گی و روحیۀ مخالفت‏جویانۀ مردم، از همان آغازِ بر سر کار گماری رژیم جمهوری اسلامی قابل رویت بود. جنبش مسلحانۀ خلق کُرد، ترکمن‏صحرا و غیره و آن‏هم در ماه‏های ابتدائی حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی، موید این واقعیات است‏که، این نظام بر پایۀ زورِ سازمان‏یافته و سلاح، بر سر کار مانده و مدیون چنین انتخاب سیاسیِ سرکوب‏گرانه است. بنابراین اصلی‏ترین روشِ به‏زیر کشیدن نظام هم، بستگی به انتخاب سیاسی – عملی سازمانِ مدعی رهائی توده‏ها، از زیر ستمِ سرمایه‏داران دارد.

خلاصه، کار و وظایفِ جنبش‏های اعتراضی و توده‏ای، کاملاً مشخص است و انتظار، و وظایفی فراتر از آن‏چه را که تاکنون – در صحن جامعه و در دیگر میادینِ ستم و استثمار – انجام داده‏اند، بنابه‏جاست. به عبارت صحیح‏تر جوانان و مردم در این چندین دهه، دین و وظیفۀ خود را در قبال جامعه و رژیم سرکوب‏گر جمهوری اسلامی ادا نموده‏اند و سزاوار نکوهش، و یا بازخواهی – نبوده و – نیستند. در این اثناء و در چنین اوضاع و احوالی، اعتراضاتِ مردمی، نیازمند تزریقِ دانشِ سیاسی و آگاهیِ طبقاتی، نیازمندِ سازمان‏دهی و وصل با دیگر اعتصابات و اعتراضات کارگری – توده‏ای‏ست. چرا که هیچ انقلاب و جامعه‏ای، بدون اتحاد و یگانه‏گیِ کارگران و زحمت‏کشان و دیگر ستم‏دیده‏گان، و مهم‏تر از آن، بدون حمل تئوری کمونیستی، رها نه‏خواهد شد و به سر منزل مقصود نه‏خواهد رسید. بی‏گمان پاسُخ به بدان‏ها، از آنِ راه‏جویان انقلاب، و از زمره وظایفِ آشکارِ وفاداران به آرمانِ طبقۀ کارگران و زحمت‏کشان است؛ کاری که رزمنده‏گان سیاهکل، پیشۀ خود ساختند و با تعهد عملی به منافع‏ی توده‏های ستم‏دیده، پا پیش گذاشتند و با انتخاب مبارزۀ مسلحانه، ارگان‏های سرکوب‏گر نظام امپریالیستی را به‏مصاف طلبیدند، تا کارگران و زحمت‏کشان را، رها سازند.

7 فوریه 2018

18 بهمن 1396