شباهنگ راد-جامعه، اعتراضات مردمی و جایگاهِ چپ!

جامعه، اعتراضات مردمی و جایگاهِ چپ!

شباهنگ راد

خیزش و در واقع تسخیرِ خیابان‏های بیش از صد شهر ایران توسط هزاران انسان دردمند، جامعه، نیروهای ضد انقلاب و حامیان انقلاب را از یک‏سو مبهوت، و از سوی‏دیگر به‏وجد در آورده است. کسی در انتظار تحرکِ این‏چنین با عظمتی نه‏بُوده است. جامعه را تکان داد و زمین لرزۀ سیاسی‏ای برای همۀ جانیان بشریت بُود. سوءاستفاده – و در حقیقت غارتِ – نعمات و اموال عمومی جامعه و تلنبار نمودن آن‏ها، در جیب عده‏ای انگشت‏شمار، صدای گاهاً آرام و خفتۀ میلیون‏ها انسان صدمه‏دیده را – این‏بار – و آن‏هم در ابعادی گسترده‏تر و رادیکال‏تر، در آورده و درسِ بزرگِ دیگری، به همۀ دولت‏مردان و دیگر دار و دسته‏های‏شان داده است. البته ادعای بعضاً سران و ارگان‏های نظام، در کنترلی و در مهار آن است. امّا تقویمِ اعتراضی جامعه و هم‏چنین میادین تولیدی – طبقاتی ایران، در این چندین دهه، نشان از تصویر، سُخن و عملِ دیگری دارد. تداوم بازخواست‏های خیابانی در مشهد، تهران و دیگر شهرهای ایران، مبین این واقعیات است‏که، مخالفت‏ها و اعتراضات، به مسیر تازه‏ای پای گذاشته و سردمداران رژیم را، با مشکلات عدیده‏ای رودررو ساخته است.

حکومت‏مداران نیک می‏دانند که جامعه، گرفتار فساد و بُحرانِ اقتصادی – سیاسی‏ست. تورم بی‏داد می‏کند و با بی‏باکی می‏توان گفت که بیش از نیمی از جمعیتِ هشتاد میلیونی – و بنابه گفتۀ خودِ مقامات دولتی -، در زیر خط فقراند. پیداست که چنین جامعه و با چنین مختصاتی، هر آن، در شرفِ رخ‏دادهای خیره و مبهوت کننده است. محال نه‏بُود و دلیل آن، به تورمِ اقتصادی دو رقمی – یازده درصدیِ بنابه اعلام بانک مرکزی- بر می‏گردد. جیب مردم خالی و قیمت‏ها، روز به روز در حال افزایش است. بودجه‏ها و سرمایه‏های مملکت در خدمت به سودِ هر چه بیش‏تر سرمایه‏داران و چپاول‏گران است. نان گران شده است و میلیون‏ها خانواده، ناتوان از تهیۀ آن‏اند. بیش از یازده میلیون نفر حایشه نشین‏اند و در عوض، رقمِ غارتِ سرمایه‏های مملکت توسط بالادستان، نجومی‏ست؛ در حقیقت سرمایه در خدمت به بهبودی و سازنده‏گی جامعه، و روان نمودن زنده‏گی مردم نیست. مهار نظام، از چنین وضعیتی در پیاده نمودن سیاست‏های ریاضت‏کشی و به زبان دولت‏مردان ایران، در اجرائی “اقتصاد مقاومتی”ست. مفوله‏هایی که حاصلِ نداری بیش از پیش محرومان و خیزش‏های مردمی‏ست. خودِ سران نظام اعلام نموده‏اند که دلیلِ وضعیت کنونی، به گرسنه‏گی مردم، به بی‏کاری جوانان و به تنگ نمودن فضای سیاسی جامعه بر می‏گردد. خودشان دارند می‏گویند که بازی‏های جناحی – سیاسی، بیش از این، کارکرد نه‏دارد و باید کاری ریشه‏ای انجام داد! به‏طور مثال «احمد جنتی» دبیر شورای نگهبان گفته است‏که: “وقتی فاصله طبقاتی زیاد باشد فقرا در خیابان راه می‏افتند و سر و صدا کرده و نمی‏توانند زندگی را تحمل کنند. ما نمی‏توانیم توقع داشته باشیم که صدای کسی در نیاید. باید صدای آن‏ها هم بلند باشد اما طبق موازین قانونی باید اعتراض کنند و … گرفتاری‌های‏مان در مورد اقتصاد، کم نیست و بانک‌ها خود منشاء فساد شده‌اند.” و یا وقتی‏که «محسن رضایی» دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و در مصاحبه‏ای می‏گوید: “واقعیت‏اش اینه، که این اداره جناحی کشور پایان پیدا کرده. و دیگه با بحث اصول‏گرائی و اصلاح‏طلبی مشکلات کشور به‏طور ریشه‏ای قابل حل نیست. این بازی پایان یافته، اگر این بازی‏گران صحنۀ سیاست هنوز متوجه نشده‏اند که این بازی نمی‏توونه کشور رو اداره کنه، این را باید گفت، یا توجه ندارند، یا متوجه هستند و از بس درگیر مسائل ذهنی، خودشون هست که احساس مسئولیتُ از دست دادن”.

باری، اوضاعِ زنده‏گیِ وخیم مردم و تعرضِ بانک‏ها به‏محروم‏ترین اقشار جامعه، و متعاقباً راه‏اندازی جناح‏ها به‏منظور انحراف افکار عمومی و جواب نه‏دادن – درازمدت آن‏ها -، صدای حامیان نظام جمهوری اسلامی را هم در آورده استُ، علناً دارند می‏گویند، که تاریخ مصرف جناح بازی‏های نظام به سر رسیده است، و در ادامه منشاء هزاران بلایا و دیگر مصائب اجتماعی را، مربوط به بانک‏ها دانسته‏اند. «احمد جنتی» و «محسن رضایی» جنایت‏کار – و به‏درست -، پی بُرده‏اند، که بیش از این مردم را نمی‏توان، سرکیسه و اموال عمومی جامعه را غارت، و یا ملعبۀ سیاست‏های فریب‏کارانۀ جناحی نظام نمود؛ پی بُرده‏اند که گرسنه‏گی، بی‏کاری و تنگ نمودن فضای سیاسی را نمی‏توان با مکاری و دغل‏بازی، راست و ریز کرد؛ پی بُرده‏اند که زورِ سرنیزه و بگیر و به‏بندها، هم‏واره کارکرد – نه‏داشته و – نه‏خواهد داشت؛ فهمیده‏اند که انتخابِ رویۀ زنده‏گی سیاسیِ سرکوب‏گرانۀ دولت‏مردان و حقنۀ آن‏ها به جامعه و به‏مردم، بیش از این پاسُخ‏گو نیست، و پائینی‏ها را وادار به اندیشه و انتخابِ عکس‏العمل دیگری خواهد کرد. به این دلیل که راهی به‏غیر از این، برای قربانیان نظام امپریالیستی، کارگران، زحمت‏کشان و دیگر محرومان و ستم‏دیده‏گان باقی نه‏گذاشته‏اند. کار بست زور، تا حدی و تا زمانی، برای دولت‏مردان جواب‏گوست، امّا پایدار و ابدی نه‏خواهد ماند. شاخصه‏های خیزش و مبارزاتِ چند دهۀ کارگران، زحمت‏کشان، جوانان، دانشجویان و زنان، در عرصه‏های متفاوت طبقاتی نمودار این ادعاست. انفجار و تنش‏های پی‏در‏پی جامعه، علیۀ بی‏دادگری‏ها و بی‏عدالتی‏های سران نظام جمهوری اسلامی هم، در خلاف این اندیشه نیست، که بیش از این، سران رژیم جمهوری اسلامی، قادر به حکومت‏داری نیستند؛ به یُمن زور و سرکوب بر سر کار مانده‏اند و لایقِ ادارۀ کشور – نه‏بُوده و – نیستند؛ چرا که جامعه را به پرت‏گاه هُل داده‏اند و هم‏چنان اصرارشان، به ماندن در قدرت است.

به‏راستی التهاب سیاسی درونِ جامعه و به‏موازات آن، اوضاع رژیم بسیار شکننده‏تر از گذشته شده است. سران نظام و دیگر دار و دسته‏های‏اش، به‏منظور حفظ و پایداری بیش از این نظام، بر تقلاءهای سیاسی‏شان افزوده‏اند. اعتراضات دی‏ماه امسال، چهره و اندیشۀ بعضاً به‏اصطلاح هواداران دمکراسی و آزادی را، تغییر داده است و جاده‏صاف‏کنان و سوپاپ‏های اطمینان نظام، این‏روزها – و به‏ظاهر – لباسِ دفاع از خواسته‏ها و منافع‏ی مردم به تن کرده‏اند و در تلاش‏اند تا جنبش‏های اعتراضی به‏حق را، از مسیر حقیقی‏اش منحرف سازند. در این میانه “اصلاح‏طلبان” و جناح “اعتدال” حکومتی، برهبری رئیس جمهور نظام، در صف مقدم جبهه قرار گرفته‏اند – و بعد از چهار دهه تعرض به بدیهی‏ترین معیشت توده‏ها -، خواهان همه‏پرسی و رفراندوم در درون نظام‏اند! نظامی که در این چند دهه، از مردم جان و مایه گرفت و سفرۀ‏شان را کوچک‏تر نمود، تا سرمایه‏داران فربه‏تر گردند. به این نتیجه رسیده‏اند که بازارِ سیاستِ نظام کساد شده است و بیش از این، خریداری نه‏دارد. از منظر جامعه و مردم، زمان بسیار زیادی‏ست که تاریخ مصرف نظام و دیگر دار و دسته‏های‏اش به اتمام رسیده و بُوی گندشان، فضای جامعه را مسموم کرده است. در حقیقت تحملِ مردم به سر رسیده است و بیش از این، حاضر به دیدن سرانِ نظام جمهوری اسلامی، در مسند قدرت و جامعه نیستند. دیده شده است‏که گفتار و اعمال قلبی مردم، در چهار گوشۀ ایران، نسبت به سران نظام، یک‏سان و واحد است و مردم به‏طور حقیقی درک کرده‏اند که حیاتِ یک‏روزۀ نظام، برابر با نابودی جامعه، و برابر با تخریب بیش از پیش، زنده‏گیِ محرومان است. دیده شده است‏که در اثر زیاده‏خواهی‏های حکومت‏مداران، ندارها، ندارتر و داراها، داراتر، و به‏دنباله شکافِ طبقاتی و اختلافِ مابین بالادستان و پائین‏دستان، روزبه‏روز گسترده‏تر و وسیع‏تر می‏شود. جلوه‏ها و گوشه‏های هر چند کوچک آنرا می‏توان – و می‏شود -، در صحن خیابان‏ها و با حضورِ کودکان کارِ خیابانی، در مصرف کننده‏گان مواد مخدر و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی به‏عینه دید. متعاقباً سران رژیم جمهوری اسلامی، با باورمندی به سیاستِ، خانه‏خراب‏کن، اقتصاد را به‏ورشکسته‏گی کامل کشانده‏اند و خرده‏فروشان و سرمایه‏های کوچک، در معرض نابودی و بی‏آینده‏گی کار و کسب و زنده‏گیِ خویش‏اند. پُر واضح است‏که مسئولِ مستقیم همۀ این‏ها، سردمداران رژیم جمهوری اسلامی‏اند؛ چرا که سرمایه‏های اصلی جامعه را، نه در جهتِ راه‏اندازی کارها و امورات داخلی مملکت، بلکه در خدمت به انباشتنِ سرمایه‏های هنگفتی‏شان، در بالا بِردن قدرت نظامی، در کنترل هر چه بیش‏تر اعتراضات مردمی و هم‏چنین در جنگ‏های ویران کنندۀ سوریه، عراق و غیره به‏کار گرفته‏اند. بی‏گمان منفعت‏شان در پی‏گیری این‏دست سیاست‏ها و برنامه‏هاست. بنابراین و بی‏دلیل هم نیست که، مردم از سران حکومت، منزجر و متنفراند؛ انزجار و تنفری که پیدایی آنرا در این چندین دهه، و بویژه در اعتراضات دی‏ماه امسال و آن‏هم در ابعادی رادیکال‏تر و همه‏گیرتر به‏نمایش گذاشته‏اند.

در بستر چنین حقیقت و عکس‏العمل‏های درونِ جامعه است‏که بعضاً از آنان و به‏ظاهر پی بُرده‏اند، مردم محق‏اند! دریافته‏اند که، اعتراضات مردمی، از حرکت باز نه‏خواهد ایستاد و روزی دمار از روزگارشان در خواهد آورد. عجز و لابۀشان هم‏زمان با اعتراضات روزمرۀ محرومان، دارد توسط خودِ بلندگوهای تبلیغاتی نظام، مخابره می‏شود. همۀ آنان در گوشه‏ای گیر کرده‏اند و بازارِ سیاستِ جناح بازی‏های‏شان، کساد شده است. دارند حرف از رفراندوم و همه‏پرسی در درون نظام، و هم‏چنین سوار نمودن همه در قطار جمهوری اسلامی به‏میان می‏آورند؛ قطاری که هزاران کُشته، معلول، زخمی، آواره، بی‏خانمان، معتاد و غیره بر جای گذاشته است. بدون کم‏ترین تردیدی سردمداران رژیم کنونی صلاحیت بیش از اینِ راندن قطار را نه‏دارند و باید، همۀشان به ته دره سرازیر شوند. چرا که بالا و پائین‏شان یکی‏ست و کم‏ترین تفاوتی با هم نه‏دارند. طرحِ شعار “اصول‏گر، اصلاح‏طلب، دیگه تمووم ماجرا”، نمادِ نظر و انگیزۀ مردم، نسبت به ماهیتِ نظام و همۀ مدافعین‏اش می‏باشد.

در هر صورت و خارج از اوضاعِ درب و داغان دولت‏مداران و دیگر دار و دسته‏های‏شان، چند نکته در اعتراضات اخیر – دی‏ماه -، متمایز با تظاهراتِ گذشته و بویژه در دو دهۀ اخیر بُوده است. شعارها و مطالبات مردم، این‏بار نه در چهارچوبۀ جناح‏های رنگارنگ رژیم، بلکه مستقل از آنان عمل نمود؛ این‏بار شعار نفی کلیت نظام با تمامی جناح‏های‏اش، به‏جای “رأی منو پس بده” و “یاحسین، میرحسین”، نشست. چنین شفیت و تغییری، بسیار گویا و شفاف بُوده است؛ آشکار بُود که اعتراضات دی‏ماهِ امسال، چند سر و گردن، بالاتر از اعتراضات گذشته بُوده است. ترس و وحشتِ بیش از پیش سران نظام هم، بر مبنای چنین حقیقتی بُود؛ به این علت که مردم و جوانان، خواهان نابودی نظامِ سراسر جهل و جنایت، و هم‏جنین به‏دنبال کار و زنده‏گیِ شایستۀ انسانی‏اند؛ در عمل دریافته‏اند که این نظام، نه، می‏خواهد و نه، ظرفیتِ تأمین و تضمین برسمیت شناختن حقوق پایه‏ای مردم را داراست. سران نظام در این چهار دهه، همۀ تلاش‏شان بر آن بُود تا مردم را “آرام” و “مطیعِ” سیاست‏های خویش سازند. امّا و در عوض، در هر دُوره، با مشکلات عدیدۀ سیاسی – اجتماعی رو در رو گردیده‏اند. کاربُرد دائمی اسلحه و بگیر و به‏بندها، اسیدپاشی بر سر و صورت زنان و دختران “بی‏حجاب”، و به‏دنباله تعرض بی‏امان و بی‏رحمانه به هزاران اعتراض و اعتصابات کارگری – توده‏ای هم، نه‏توانسته است، آرامشِ دل‏خواهِ سران نظام را تضمین نماید. در ادامه کف‏گیر ترفندها و تعرضات یکی پس از دیگری، به ته دیگ خُورده استُ، مردم علی‏رغم کار بست سیاست‏های روزانه و رذیلانۀ نظام، پاپس نه‏کشیده‏اند. چرا که بنابه گفتۀ خمینی، قرار بُود، “آب و برق مجانی شود”، گفتند که”مارکسیست‏ها در ابراز عقیده آزادند”، امام‏شان تاکید داشت‏که “روحانیون نباید رئیس جمهور شوند”، می‏خواستند “همه را صاحب‏خانه کنند”، گفتند “در حکومت اسلامی دیکتاتوری وجود ندارد” و ….

انصافاً، این گفته‏ها و وعده و وعیدها، برای تصاحب قدرت و در جهتِ انحراف مردم بُوده است. به این سبب که سران نظام جمهوری اسلامی، نه بر آمده از خیزش مردمی، بلکه در توافق با قدرت‏مداران بزرگ جهانی بر سر کار گمارده شده‏اند. بی‏دلیل هم نه‏بُود که از همان آغاز، کمر به سرکوب و قلع و قمع کارگران و دیگر توده‏های ستم‏دیده بسته‏اند. زدند و خُوردند و هم‏چنان در پی انباشتنِ بیش از پیش ثروت‏های جامعه‏اند. این نظام به‏دلیل زیاده‏خواهی‏ها و به‏دلیل جنایات بی‏وقفه‏اش، جایی برای تنفسِ میلیون‏ها انسان دردمند باقی نه‏گذاشته است. مردم سال به سال و دهه به دهه، در مقابل سران و ارگان‏های حافظ بقای آنان قرار گرفته‏اند و میزان و رقمِ اعتراضات کارگری – توده‏ا‏ی، از هزاران هم گذشته است؛ اعتراضاتی که بسیار طول و دراز شده استُ، پِر بی‏راهه نیست، بر این موضوع اشاره گردد که علی‏رغم سخت‏گیری‏ها، فشارها و تعرضات وحشیانۀ دولت‏مردان و ارگان‏های سرکوب وابسته بدانان، مردم هم‏چنان در میدانِ اعتراضی‏اند و دارند نظام و مدافعین‏اش را به‏چالش می‏کشند.

در تقابل و متأسفانه، آن‏چه جامعه و جنبش‏های اعتراضی از کمبود و از نقصان‏ آن‏ها در رنج و عذاب می‏باشند، فقدان نیرو و یا سازمان چپ وابسته به منافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان است. بی تردید یکی از عللِ ماندگاری نزدیک به چهار دهۀ نظام، به همین مساله بر می‏گردد. به سُخن روشن‏تر، حیات و سرزنده‏گی چپ، محسوس نیست و در حایشه قرار گرفته است؛ دخالت‏گر نیست و حضور فعال و اثرگذار نه‏دارد. چپ، فاقد سازمان و حزب لازمه، به‏منظور پیشروی جنبش‏های اعتراضی و هم‏چنین مقابله با استثمارگران و ارگان‏های سرکوب حافظ بقای امپریالیستی‏ست. تنهائی و در حقیقت، بی‏همراهی با جنبش‏های اعتراضی کارگری – مردمی را می‏توان، در درونِ جامعه و بویژه در دُوران تعرض وحشیانه و بی‏امان نظام دید. چپ بسیار سبک شده است و سبکی آن هم باعث گردیده است، تا سران نظام، کمی آسوده‏تر، سیاست‏های ضد انسانی، ریاکارانه و تعرضی‏شانرا پی گیرند. اضافه‏گوئی نیست گفته شود که، جنبش‏های اعتراضی و بویژه تحقق مطالبات ابتدائی کارگران، بدون پا در میانی چپ فعال و سازمانده، ناممکن می‏باشد. طبقۀ کارگر و دیگر توده‏های زحمت‏کش، نیاز به ارتباط با نماینده‏گان سیاسی خود – و آن‏هم – در تقابل با نظام هار و وحشی‏ای هم‏چون جمهوری اسلامی دارند. بدون حضور و مهم‏تر از آن، بدون ترسیم و اتخاذ سیاست‏های حداقلی و حداکثری چپ در درون، جامعه از شر بلایای سرمایه‏داران رها نه‏خواهد شد. نواقص و دردهای درازمدت، نیازمند علاج‏اند و واقعیت این است‏که سوار شدن بر جنبش‏های اعتراضی در دُوره‏های متفاوت و حقه‏بازی‏های جناحیِ نظام، در بستر چنین اوضاعی، کارکرد و عمل‏کرد داشته است. نظام در دُوره‏های گوناگون تلاش نموده است تا توسط عناصر وابسته به‏خود، جنبش‏های اعتراضی را منحرف و مانع‏ی صدمات جدی به آن گردد. نمونۀ آن در بالا – و از زبان «محسن رضایی» – آمده است‏که چگونه نظام جمهوری اسلامی تاکنون و به یُمن سیاست‏های مکارانۀاش، توانسته است سوار بر جنبش‏های اعتراضی شود.  شوربختانه – تاکنون و من‏حیث‏المجموع -، کمبودها و چاله‏های چپ در میان جنبش‏های اعتراضی را، نظام و آن‏هم با اتخاذ سیاست‏های فریب‏کارانه‏اش، پُر نموده است. همین موضوع، امر انقلاب را به‏عقب انداخته است و پیداست که، عدم استفادۀ به‏جا در تندپیچ‏های حساسِ مبارزاتی، رژیم را در موقعیت برتری قرار خواهد داد.

در حایشه و بر خلاف دیده‏گاهای رایجِ بعضاً تجمعات چپِ خارج از کشوری، کشش، محدوده و مرزهای اعتراضات کارگری – توده‏ای علیۀ سرمایه‏داران و زورمداران، معین و مشخص است. انتظار فراتر، و یا انجام وظایفِ سازمان و یا حزب کمونیستی، از میلیون‏ها انسان دردمند و رنج‏دیده، بنابه‏جا و نشانۀ درک ناصحیح از مفاهیم و مفوله‏های کمونیستی‏ست. به عبارت روشن‏تر جنبش کارگری – توده‏ای، قادر به پُر نمودن خلاء موجود در درون جامعه نیست. وظایف معین و مجزا از هم است و بدون تنیده‏گی این دو با هم – یعنی وصل جنبش‏های اعتراضی با نماینده‏گان سیاسی خود – سرمایه بار دیگر و آن‏هم با شکل و شمایلِ تازه‏تری -، ادامه حیات خواهد داد. با این تفاصیل وصل حلقه‏های ارتباطی – مبارزاتی منوط به دخالت‏گری، منوط به حضور، منوط به نقش‏آفرینی و مهم‏تر از همۀ این‏ها، منوط به انتخابِ سیاستِ رودررویی عملی با ارگان‏های حافظ بقای نظام‏های امپریالیستی‏ست. در حقیقت نه جبیدن به‏موقعِ چپ، باعث عقب‏گرد چند ساله – و یا چند دهۀ – جنبش‏های اعتراضی خواهد گردید. باید دانست، آماده‏گی ذهنی و عملی مردم، که جلوه‏های آنرا در دی‏ماه امسال شاهد بودیم، همیشگی نه‏خواهد ماند. علاوه بر آن زمانِ به تصویر کشیدنِ، صرف پله‏ها و مراحل بعدی مبارزه برای کارگران، زحمت‏کشان و محرومان نیست، بلکه وقتِ هم‏راهی، و وقتِ سمت‏و‏سو دادن صداها و خواسته‏های حق‏طلبانۀ آنان حول سازمانِ با برنامۀ کمونیستی‏ست. تنها در چنین شرایطی‏ست که جامعه از بند و اسارت سرمایه‏داران و استثمارگران رها، و به‏دنباله کارگران و زحمت‏کشان و همۀ محرومان، به حقوق دیرینه و پایمال شدۀ خود دست خواهند یافت.

17 فوریه 2018

28 بهمن 1396