س. اردستانی – جنگ سوریه ، پوتین گرایی و “روشنفکر چپ”در حاشیۀ افاضات مرتضی محیط

جنگ سوریه ، پوتین گرایی و “روشنفکر چپ”

در حاشیۀ افاضات مرتضی محیط

نزدیک به سه ماه از ورود مستقیم نظامی روسیه به بحران سوریه می گذرد. همانگونه که انتظار می رود اقدام نظامی پوتین در سوریه از سوی نیروهای سیاسی مختلف به اهداف متفاوتی نسبت داده شده و واکنش های متنوعی را موجب گردیده است.

البته پوتین هم مانند جرج بوش (در افغانستان و عراق) دخالت مستقیم نظامی خود در سوریه را تحت عنوان دفاع از خودِ پیشگیرانه و پاسداری از منافع ملی توجیه می کند، هدف خود را جلوگیری از بازگشت چند هزار روس تبارِ پیوسته به گروه های جهادی نظیر داعش و النصره در سوریه، به مام میهن می نمایاند.

لاورف وزیر امور خارجه پوتین به صراحت می گوید ” هدف امریکا خلاصی از بشار اسد است در حالی که هدف ما ….. کمک به بشار اسد برای پیروزی بر تروریسم است.” بی تردید هدف روسیه در وهله اول را نجات نظامی و سیاسی رژیم بشار اسد – که کنترل دوسوم خاک کشورش را از دست داده است – تشکیل می دهد. اما بدیهی است که انگیزۀ اصلی پوتین صرفاٌ جنگ با تروریسم نیست بلکه این است که از طریق حضور مستقیم نظامی و حفظ رژیم اسد دامنۀ نفوذ روسیه در مدیترانه و خاور نزدیک را گسترش داده و به شکلی پایدار تضمین نماید.

نشانه های هدف غایی پوتین را درکیفیت حضور نظامی اش در سوریه نیز می توان مشاهده کرد. استقرار موشک های زمین به هوا همراه با هواپیماهای جنگنده پیچیده در حالی که داعش فاقد نیروی هوایی است، بیانگر اهداف دیگری به جز جنگ با تروریست های جهادی است. با همۀ این احوال پوشیده نیست که روسیه از طریق گسترش نفوذ نظامی خود در سوریه و حضور در مدیترانه، در مقابل رقیبان غربی از موقعیتی قوی برای شکل دادن به سرنوشت منطقه خاورمیانه برخوردار می شود.

از منظری دیگر با استناد به این واقعیت که “غربی ها دیوار برلن را فرو نپاشاندند بلکه آن را به مرزهای روسیه منتقل کردند”، ورود نظامی روسیۀ پوتینی به سوریه را بخشی از پروژۀ تلافی جویانه نسبت به ادامه گسترش ناتو به سوی کشورهای سابق شوروی –  گسترشی که علیرغم قول و قرارهای امریکا برای توقف پیشروی پیمان اتلانتیک شمالی در پایان جنگ سرد صورت می گیرد – دانسته اند.

از سوی دیگر روسیه در چارچوب اهداف همه جانبۀ خود در سوریه اکنون ائتلاف رسمی دومی را – در برابر اتئلاف غرب و متحدان منطقه ای آن – بنیاد گذاشته که جمهوری اسلامی ایران و حزب الله لبنان از ارکان حیاتی آن هستند. قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس – که تحت نظر مستقیم علی خامنه ای فعالیت می کند – و به یک مفهوم واقعی  رهبر محور شیعی طرفدار اسد، مسئولیت عملیات صدها پاسدار ایرانی و فرانظامیان حزب الله را در کنار ارتش سوریه در جنوب منطقه حلب عهده دار است.

مسکو از همان اوایل بحران سوریه در سال 2011 بر شرکت دادن جمهوری اسلامی ایران در روندهای رسمی دیپلوماتیک اصرار داشت. پس از قدرت نمایی نظامی روسیه ایران متحد همیشگی و پایدار بشار اسد توانست برای اولین بار در مذاکرات رسمی مربوط به بحران سوریه در وین شرکت کند.

در حالی که عملیات نظامی هوایی ائئلاف غربی از بیش از یک سال پیش تا کنون  انسجام نظامی داعش را به هم نزده است ، بمباران نیروهای اپوزیسیون سوریه توسط جنگنده های روسی در هماهنگی با نیروهای زمینی ارتش سوریه ، ایران و حزب الله لبنان پیش می رود.

بدیهی است که در چنین شرایطی نیروها، احزاب، سازمان ها و افراد بنا به گرایشات سیاسی مختلف نسبت به سیاست پوتین در رابطه با بحران سوریه مواضع متفاوت از یکدیگر اتخاذ می کنند. این دسته بندی در همه جا قابل مشاهده است، اما در جوامعی که بیش از همه درگیر بحران سوریه هستند پررنگ تر و قطبی تر است. این تفاوت ها در میان افکار عمومی شهروندان ایرانی، و از همه بیشتر در میان روشنفکران و به شکل مشخص در میان چپ نمودی برجسته تر می یابد. برخی مداخلۀ نظامی روسیه در سوریه را با توجه به انگیزه های جهان گشایانه اش قضاوت می کنند، بعضی دیگر علیرغم حساسیت به این انگیزه ها با توجه به خطر گسترش داعش و دیگر جریانات جهادی با اتکا به رئال پولیتیک و موقعیت موجود در صحنۀ سوریه نظری مثبت به این مداخلۀ نظامی دارند. و گروهی دیگر نیز به شکل آرمانی به سیاست خارجی پوتین می نگرند و به آن لبیک می گویند. این پدیده را پوتینیسم هم نام نهاده اند.

پدیدۀ پوتینیسم در میان روشنفکران چپ ایرانی در داخل و خارج کشور را که در سایه قدرت نمایی نظامی روسیه در سوریه برجسته شده است، باید بدرستی تشخیص داد و شناخت. اما پیش از آن که وارد یک نمود مشخص از رواج پوتین دوستی در میان طیفی از چپ ایرانی شویم اشاره ای به رواج پدیدۀ پوتینیسم در اروپا ضروری است.

در اورپا بیشترین پوتینیست ها را جریانات و احزاب فرا راست تشکیل می دهند. همان پوتینی که در اوکراین برای بیرون کردن فاشیست ها می جنگید، علاقه مندی و حمایت اکثریت احزاب فرا راست و فاشیست اروپایی را به خود جلب کرده و آن ها را در اطراف خود گرد آورده است. احزابی نظیر جبهه ملی فرانسه، FPO  اتریش،JOBBIK  مجارستان  و Ataka بلغارستان، احزاب فوق ناسیونالیستی در فلاندرز و لمپاردی دوستان و هواداران پوتین و سیاست های او هستند.

پوتین دوستی در میان سیاستمداران ماوراء راست در همۀ جای جهان پدیده ای رایج است. دوستی و نزدیکی پوتین با علی خامنه ای از سابقه ای طولانی برخوردار است. دونالد ترامپ نامزد نژاد پرست حزب جمهوری خواه در آمریکا هم اخیرأ به جرگه ستایش گران پوتین پیوسته است.

فصل مشترک میان پوتین و احزاب رادیکال اروپایی مؤتلفش عبارت است از تجلیل از هویت ملی افسانه ای، نفرت از مهاجرین، گرامی داشت “ارزش” هایی چون احترام به اتوریتۀ رئیس، پدر، شوهر، کشیش. زخم زبان های پوتین به هم جنس گرایان و مردسالاری او مورد ستایش این جریان هاست.

مؤتلفین پوتین در میان این جریان ها و احزاب و سیاستمداران را آن دسته ای تشکیل می دهند که فراتر از مشابهت های ایدئولوژیک خوانش های مشترک ژئوپولیتیکی و استراتژیک با او دارند. پوتین مؤتلفینش اروپایی اش را از نظر مالی حمایت می کند. یک بانک روسی به تازگی ده میلیون یورو به حزب جبهۀ ملی فرانسه وام داده است و حزب خارجی ستیز و فاشیست Ataka از کمک های مالی مسکو بیشترین بهره را می برد.

اگر چه در اروپا سیاست های پوتینی بر مبنای ارزش های مشترک در درجۀ اول و بیش از همه در میان جریانات فوق راست مقبولیت دارد، اما بخش کوچکی از نیروهای شبه چپ را هم با خود همراه کرده است. اما آن چه بیش از همه باعث تاسف می شود این است که در شرایطی که پدیدۀ پوتینیسم در اروپا بیش از همه در محدودۀ طیف فرا راست رشد می کند، در ایران شاهد اقبال بیش از پیش آن در میان روشنفکران چپ هم هستیم. این جا مراد از روشنفکران چپ ایران تنها به محدودۀ جغرافیایی آن محدود نیست بلکه مجموعۀ داخل و خارج مرتبط با بستر چپ در ایران مورد نظر است.

یکی از چهره های شناخته شدۀ منتسب به چپ در خارج از کشور که شدید ترین و زننده ترین مواضع پوتین گرایی را در دو برنامۀ تلویزیونی اخیر خود به نمایش گذاشته مرتضی محیط است. به همان شکل که محیط مقرر می کند باید گرایش او را به درست تشخیص داد و در جای خود نشاند.

اظهارات مرتضی محیط در مورد دخالت مستقیم نظامی روسیه در سوریه، در پاسخ به منتقدان سیاست پوتین به روشنی نشان می دهد که ایشان از سر ترجیح تاکتیکی و پراگماتیسم نیست که گسترش نظامی روسیه در سوریه و در مقابل داعش را مورد حمایت قرار می دهد، بلکه آقای محیط به آن دسته ای تعلق دارد که به سیاست های پوتین گرویده و در قالب یک پوتین گرای دست اول به دفاع شیفته سار و رذیلانه ای از او کمر بسته است.

محیط مداخلۀ مستقیم نظامی “فدراسیون روسیه” به بحران سوریه را پایان بیست و پنج سال تجاوز، کشتار، حمله نظامی (امپریالیسم غرب) به کشورهای دیگر می نمایاند! به اعتبار محیط بعد از فروپاشی دیوار برلین در بیست و پنج سال پیش، اکنون پوتین برای اولین بار دیوار صوتی یکجانبه گرایی غرب را با پرواز جنگنده های خود بر خاک سوریه شکافته و با گرد آوردن همدستان اسد یعنی جمهوری اسلامی ایران و حزب الله و اقمار خود چند جانبه گرایی را در روابط بین المللی غالب کرده است!

اما نکته قابل توجه واکنش محیط در “تحلیل” و موضع گیری او نسبت به تبعات مداخله نظامی روسیه خلاصه نمی شود؛ برخورد رسوای او با مخالفان نظرگاه هایش در این میان نیز بسیار برجسته تر است.

محیط درست مانند دستگاه های پروپاگاند کرملین با سخاوت مندی تمام مخالفان چپی را که در بحران اوکراین هم در برابر دار و دسته های حاکم و مورد حمایت امپریالیسم غرب ایستادند و هم سیاست های امپریالیستی پوتین را مورد نقد می دانند، به نئونازی و نئوفاشیست بودن متهم می کند. همان اتهاماتی که شبانه روز از دستگاههای تبلیغاتی پوتین نثار هر کسی می شد که کوچکترین ملاحظه ای نسبت به عملکرد رهبر کرملین اظهار می نمود از زبان مرتضی محیط به شنیع ترین شکل نسبت به مخالفانش تکرار می شود.

او در مورد سوریه پا را فراتر می گذارد و کاسۀ داغ تر از آش کرملین می شود. این جا محیط منتقدان سیاست پوتین در مورد سوریه را طرفدار داعش و گروه های تروریستی و سلطان عربستان و اردوغان و دشمنان مردم می خواند و بارها این اتهام مجنونانه را نسبت به آنان (پرویز صداقت، حسن مرتضوی و رضا اسد آبادی) تکرار می کند، کاری که حتی دستگاه های پروپاگاند پوتین هم جسارت انجامش را نسبت به منتقدین نداشته اند.

محیط که از فرط پوتینیسم از خود بی خود شده است ابایی از هذیان گویی ندارد: “این ها خشمگین اند به چه دلیل از فدراسیون روسیه خشمگین اند و با چنین سبعیتی حمله می کنند به فدراسیون روسیه؟ به خاطر این که از سقوط دمشق به دست داعشی ها و سلفی های ادم خوار جلوگیری کرده و مساله شان ایران است. برای این که اگر دمشق سقوط میکرد به دست این تروریست ها بعد ش لبنان بود ولی بعدش ایران بود”. و بلافاصله از این تز مشعشع خود نتیجه می گیرد که  هر کس منتقد سیاست پوتینی در سوریه باشد به معنی این است که در انتظار اسکندر و اوباما و ناجی امریکایی نشسته است، و دست آخر به رسم مألوف خود حریفان را به منصور حکمت – ضمن ارائۀ تعاریف و تعابیر دروغ و عوام فریبانه از آثار او – منسوب می کند، تا افتراهای موهنش با پرده دیگری از پاپوش دوزی برای حریفان در داخل تکمیل شود. براستی با این دست سخن پراکنی ها به نظر می رسد مرتضی محیط در شکل و محتوای فرهنگ سیاسی خود در شماری از خصوصیات مشترک میان پوتین و جریانات فرا راست غربی سهیم است.

اگر شوی سیاسی محیط تنها یک مورد فردی بود که به خود او ختم می گردید، می شد از سر آن گذشت و به بی پایگی وهذیان های آن خندید.  اما پروژه ای که مرتضی محیط به نمایش می گذارد نماد و بیان مستقیم یک گرایش است که در داخل ایران در میان طیفی از چپ هوادار دارد و گسترش می یابد. مسالۀ اصلی این جاست که آیا می توان اجازه داد که “ارزش های” مشترک میان پوتینیسم و جریانات فرا راست اروپایی به همین سادگی در روان بخشی از چپ در ایران لانه کند؟

س. اردستانی

3 دی 1394