سیاوش دانشور-مجمع عمومی، شورا، تشکلهای توده ای کارگری پاسخ به اصغر کریمی

مجمع عمومی، شورا، تشکلهای توده ای کارگری

پاسخ به اصغر کریمی

سیاوش دانشور

ایجاد تشکلهای تودهای طبقه کارگر و حفظ و ادامه کاری آن یکی از سوالات اساسی جنبش کارگری و بویژه فعالین رادیکال و سوسیالیست است. این مباحث اگر بتواند مسائل گرهی بحث تشکل و اتحاد کارگران را قدمی بجلو ببرد و یا لااقل روی مسائل پراتیکی و تاکتیکی مورد اختلاف نور بیاندازد موفق بوده است و من هم مانند رفیق اصغر کریمی از این بحث استقبال میکنم.

برای حضور ذهن خواننده علاقه مند به این مباحث یادآوری میکنم که در یادداشت قبلی با عنوان: “دو قطبی شورا – سندیکا واقعیت نیست، انتخاب است”1، من از جمله به سه نکته اصلی در نقد بحث رفیق اصغر اشاره کردم: اول، مضمون و داستان دو قطبی کاذب شورا – سندیکا. دوم، مطلوبیت دورانی مجمع عمومی در دو سه دهه گذشته. سوم، تقلیل تشکیل مجمع عمومی به حین مبارزه کارگری.

پاسخ رفیق اصغر کریمی 2، در مورد اول، یعنی دو قطبی کاذب شورا- سندیکا، اینست که ایشان چنین نظری ندارد و هدفش از استفاده از عبارت “دو قطبی “شورا – سندیکا” نه قائل بودن به چنین دو قطبی ای بلکه فراتر رفتن از آنست و مینویسد: “منظور من به سادگی فراتر رفتن از چهارچوب شورا و سندیکا بود که به نادقیق عبارت دو قطبی را بکار بردم”. بسیار خوب، اینجا توافق داریم و مسئله “فراتر رفتن از چهارچوب شورا- سندیکا” را باید بحث کنیم.

نکته دوم یعنی مطلوبیت دورانی مجمع عمومی را نیز تکذیب کردند و نوشتند: ایشان عبارت “مطلوبیت دورانی مجمع عمومی” را طوری نوشته است که خواننده تصور کند چنین عبارتی را من بکار برده ام. اینرا تکذیب میکنم!. برای رفع هرنوع ابهام و تلاش برای پیشبرد یک بحث سالم و مُستدل سیاسی، من هم تاکید میکنم که رفیق اصغر عبارت “مطلوبیت دورانی مجمع عمومی” را در یادداشتش بکار نبرده است و من هم آن را بعنوان نقل قول از وی نیاورده ام. جمله ای که بکار برده است مستقل از تکذیب شان همین معنی از آن استنباط میشود. رفیق اصغر در مطلبش نوشته است: بیست سی سال قبل مجمع عمومی شاید تنها ظرف تشکل یابی بود، راه دیگری نبود نه میشد سندیکا درست کرد نه مثلا کانون صنفی معلمان و غیره“. من چیزی به ایشان منتسب نکردم بلکه بصورت سوال نوشتم: “آیا میگوئید که بیست سی سال پیش چون اختناق زیاد بود مجمع عمومی مطلوبیت داشت؟ یعنی شما هم مثل آنها که شورا را به دوره انقلاب حواله میدهند، مجمع عمومی را به دوره اختناق حواله میدهید؟”

اینجا هم ظاهرا توافق داریم. یعنی ایشان فکر نمیکنند که مجمع عمومی زمانی “مطلوب” بوده و امروز نیست یا لااقل مثل بیست سی سال پیش، امروز “مجمع عمومی شاید تنها ظرف تشکل یابی” نیست. و همین نکته که در چهارچوب بحث “فراتر رفتن از شورا- سندیکا” طرح شده است، روی انتخابهای دیگری بجز مجمع عمومی تاکید میگذارد. هر خواننده منصف از بحث شما این نتیجه را میگیرد که کارگران برای تشکل یابی نباید صرفا به مجمع عمومی محدود شوند بلکه اشکال دیگر، ظرفهای دیگر، روشهای دیگر هم در دسترس هستند و امروز به هر دلیلی و با هر تحلیلی دیگر اینطور نیست که “مجمع عمومی تنها ظرف تشکل یابی” مثل بیست سال پیش باشد، پس نباید به آن محدود شد و باید “فراتر” رفت.

اما باید تکلیف این بحث اساسی را روشن کرد که مکانیزم دخالت مستمر و مستقیم توده کارگران در امر واحدشان چیست؟ هرچه ما کمونیست ها و کارگران پیشرو بدرست بگوئیم؛ سندیکالیستها و کانونیهای عزیز لطفا سندیکا و کانون صنفی را به مجمع عمومی متکی کنید، آن چهارچوب در اساس اینطور کار نمیکند و به یک نوع نمایندگی دوره ای و عمدتا سالیانه و بیشتر متکی است، تازه اگر بشود هر سال جلسه گرفت و انتخابات کرد. نکته دیگر بحث اتحاد کارگران است. اتحاد کارگران چگونه تضمین میشود؟ متحد کردن و متحد نگهداشتن کارگران چه بطور کلی و در سازمان کارگری و چه در دل یک مبارزه اعتصابی، امر درجه اول هر رهبر کارگری جدّی و مسئول است. بجز سیاستهای متحد کننده و دست گذاشتن روی منافع عمومی کارگران، مکانیزمهائی برای این وحدت کارگری و بازتولید آن ضروری است که از دخالت فرد اتمیزه در سیاست “فراتر” برود. مجمع عمومی قرار بود منویّات و امر جمعی کارگران را پیش ببرد و با نمایندگان منتخب و قابل عزل که قدرت مجمع عمومی و توده کارگران را پشت سر خود دارد، کارگر و منفعت کارگری و اتحاد کارگری را نمایندگی کند. اگر امروز برخلاف بیست سی سال پیش، اقدامات دیگر هم میشود انجام داد و ظروف متشکل شدن متعدد هم وجود دارد، اتفاقا رواج و گسترش مجمع عمومی و تبدیل آن به یک سنت قوی مبارزاتی و یک جنبش قدرتمند عمل مستقیم کارگری، بسیار بسیار از بیست سی سال پیش ضروری تر و مبرم تر است و بحث “فراتر رفتن” شما نکات بسیار مهمی در بحث مجمع عمومی و شورا را یا نمی بیند و یا نادیده میگیرد و یا کم اهمیت میکند. مثل تمایز سُنت عمل مستقیم کارگری با سُنت رفرمیستی و قانونگرایانه، مثل مسئله دخالت کارگرانی که تشکل به اسم آنها تشکیل میشود اما در سازمان توده ای خودشان دخالت مستقیم و مستمری ندارند، مثل امر رهبری و تعیین تاکتیک ها و شعارهای مبارزاتی و غیره.

در مورد نکته سوم یعنی تقلیل “تشکیل مجمع عمومی به حین مبارزه” اذعان دارید و می پرسید چه اشکالی دارد و چرا ما در نشریه کمیته سازمانده بر همین شعار تاکید میکنیم؟ از نظر من تشکیل مجمع عمومی حین مبارزه نه فقط ایراد ندارد بلکه مرتبا آنرا تبلیغ میکنیم که؛ “کارگران در اعتراضات جاری به مجمع عمومی متکی شوید” و همانجا اضافه میکنیم که “جنبش مجمع عمومی کارگری را تقویت و دامن بزنید”. واضح است که نه فقط من و شما بلکه مخالفین مجمع عمومی و سنت شورائی هم بر تشکیل مجمع عمومی حین مبارزه اذعان دارند هرچند بخشا تلاش دارند آنرا کمرنگ و حاشیه ای کنند. این دیگر یک فرض و یک داده است که در مبارزات و اعتراضات کارگری مجمع عمومی بکرات تشکیل شده و شما به برخی از آنها بدرست اشاره کردید. موارد زیاد دیگری هم هستند که میتوان بطور کلی اشاره کرد: کارگران معادن ایران در موارد مختلفی در باره ایمنی محیط کار، امور محل کار و مسائل ایاب و ذهاب و غیره مجمع عمومی تشکیل دادند. مبارزه شکوهمند کارگران چادرملو و سنگ معدن بافق و تحصن های کارگران اساسا به مجمع عمومی متکی بود و بعنوان مثال این قدرت مجمع عمومی بود که توانست سه هزار کارگر را در دفاع از رهبر کارگری دستگیر شده بمیدان بیاورد و تا آزادی وی متحد نگهدارد. کارگران پتروشیمی ها و فازهای پارس جنوبی در موارد زیادی به مجمع عمومی متکی شدند. کارگران برخی از ماشین سازیها هم و صنایع متوسط هم همینطور. اینها البته آنطور که شما گفته اید “اجتماع شبکه های فعالین کارگری” نبود بلکه اجتماع کارگران یا لااقل بخش مهمی از کارگران برای بحث در مورد مسائل خود، برای راههای تشکل، برای تعیین تاکتیکهای مبارزه پیش رو، و برای ایجاد وحدت بیشتر در میان کارگران و سُنت کردن امر دخالت مستقیم توده کارگران بوده است. حال مجمع عمومی مثلا در رستوران و یا در خوابگاه و یا در مکان ایکس و وای و زد تشکیل شده است و تلاش کرده حراست و نیروهای امنیتی را دور بزند، و یا قبلتر تشکیل مجمع عمومی را روی تابلوی اعلانات بخش اداری شرکت نصب نکرده است، نفس تلاش برای تشکیل مجمع عمومی در متن محدودیتها را زیر سوال نمیبرد. مجمع عمومی “مخفی” و “محفلی” در منزلی صورت نگرفته و اعلام آن بقول شما “صد در صد علنی” هم از روزها قبل بدلایل قابل فهم صورت نگرفته است و داشتن چنین انتظاری واقعی نیست. رهبران کارگری در محل اینطور تشخیص دادند که مشکلات را دور بزنند و با مکانیزمهای دیگر کارگران را دور از چشم حراستی ها و نیروهای امنیتی یکجا جمع کردند و جلسه شان را گرفتند.

نوشته اید شورائی تشکیل نشده است و شورای مخفی نداریم! من هم نه فقط با شورای مخفی – بعنوان تشکل توده ای کارگران – مخالفم بلکه آنرا تناقض درخود میدانم. اما رفیق اصغر نباید از این طرف بام افتاد. چرا تشکیل هر نهاد و تشکل کوچک فعالین حتی بدون مجمع عمومی و بدون اعلام قبلی را خوب و رو به جلو میدانید و به نفع کارگران میبینید، اما تشکیل مجمع عمومی و شورا را “صد در صد علنی” و منظم میخواهید؟ بنظرتان این دوگانگی نیست؟ واقعیت اینست که تناسب قوا و مشکلات کنکرت محلهای کار بویژه در صنایع کلیدی موانع دست و پاگیری را به فعالین کارگری تحمیل میکند. دیدن این مشکلات و راه حل داشتن برای آن قدم اول هر عمل سازمانگرانه ریز و درشت و روزمره است. شما اگر نشنیدید اما برخی از دوستان هم حزبی شما هم شنیدند و هم میدانند که کارگران عسلویه و منطقه پارس جنوبی چند سال پیش “شورای کارگران عسلویه” را تشکیل دادند، مبارزات موفقی را پیش بردند، دهها بار مجمع عمومی از حین مبارزه و غیر آن تشکیل دادند و به اسم شورایشان بیانیه و اطلاعیه میدادند. اما متاسفانه سندیکالیسم حاکم بر چپ ترجیح داد با کل این موضوع با سیاست سکوت برخورد کند. اینکه این شورا و تشکیل مجامع عمومی چقدر ادامه کار بود و یا نبود، درست مانند مابقی تشکلهای دیگر امروز در مقابل کارفرماها و حراست و نیروهای امنیتی مشکلاتی داشتند و بخشا جابجائی فعالین کارگری و یا اخراجها بر فعالیت شورا و تداوم تشکیل مجامع عمومی آن تاثیر داشتند. امروز بطور کلی وضع اقتصادی و شرایط محلهای کار و معضلات سازمان کار در شرکتهای بزرگ بگونه ای است که بازتولید یک نهاد و تشکل کارگری معین نیازمند تمهیدات پراتیکی بسیار دقیق تری است. به هر حال بحث برسر “شورای مخفی” نبوده و نیست، هرچند موردی از اعلام “شورای مخفی” را در اصفهان داشتیم که بجز یک اطلاعیه کسی چیزی از این “شورا” ندید و فعالین کارگری باسابقه در صنایع فولاد و صنایع دیگر آنرا جدی نگرفتند و از آن اظهار بی اطلاعی کردند. نکته مورد بحث ما تقلیل مجمع عمومی و تشکیل موردی آن در حین مبارزه بود. حساسیت نشان دادن من به این نکته به این دلیل است که برای سندیکالیسم ایرانی تقلیل مجمع عمومی، حال که نمیتوان از “شرّش” خلاص شد، لااقل باید جایگاه محدودی به آن داد تا به سُنتی پایدار تبدیل نشود.

“کفر”، “پاسیویسم و اکتیویسم”، “عدول از جنبش شورائی”

اصغر عزیز نکاتی در یادداشتت هست که اگر پیشداوری و تصویر سازی در مورد مخاطبتان نباشد دستکم به پبشبرد و پیشرفت یک بحث اصولی و مهم کمکی نمیکند. من معنی سیاسی این نکات را مبنا قرار میدهم و گفتن چند کلمه را در موردش ضروری میدانم. پرسیده اید اگر بازنشستگان و کارگران این یا آن مرکز تشکلی را اعلام کردند و از طریق مجمع عمومی هم نبود چه برخوردی با آن میکنم؟ آیا برخورد پاسیو میکنیم و یا فعالانه در آن دخالت میکنیم؟ و نتیجه میگیرید که چون در مطلب من یک کلمه در مورد ایجاد تشکلهای توده ای کارگری نگفتم، اینها از نظر من “کفر” است و برخورد من “پاسیو” است و اینها را “عدول از جنبش شورائی” تلقی میکنم!

این تصویری که شما از مخاطبتان میدهید تصویری مذهبی گونه و غیر سیاسی است. البته مورد مشخص هم ندارید. چون نه من و نه حزب حکمتیست تاکنون علیه نفس ایجاد هیچ تشکل کوچک فعالین کارگری تا چه رسد به تشکلهای کارگری اعم از سندیکا و کانون صنفی و غیره موضع مخالفت از سر “عدول از جنبش شورائی” نگرفته، سهل است، قاطعانه از فعالین و اعتراضات آنها دفاع کرده است. اینکه فلان سیاست و تاکتیک این و آن تشکل یا فعال کارگری را نقد کنیم امری طبیعی و جزو سوخت و ساز سیاسی و مفروضات جنبش کارگری باید باشد. واقعا نمیدانم “کفر” دانستن از کجا آمده و چرا “کفر”؟ مگر کمونیسم دین است و ماها مُروجین و قدسین مذهبی؟ شما میدانید که معمولا این نوع سخنان در یک بحث به طرف مقابل نسبت داده میشود تا قبول بی قید و شرط سیاستهای دیگری توجیه شود. خیر، بحث “کفر” نه موضوعیت دارد و نه به بحث کنونی ما کمکی میکند. همینطور در مورد پاسیو برخورد کردن من به تشکیل فرضی و تشکلهای سراسری مورد اشاره شما هم همین نگرش حاکم است. شما از قبل فرض کرده اید که من نوعی برخوردی پاسیو به ایجاد تشکلی خواهم داشت که به هر دلیلی بدون مکانیزم مجمع عمومی تشکیل شده باشد. البته به این هم قناعت نمیکنید و پاسیو را “با اغماض” بکار میبرید چون فکر میکنید موضع سیاسی من بیشتر از پاسیو است و مخالف ایجاد این نوع تشکلها هستم و آنرا “عدول از جنبش شورائی” میدانم!

از لحاظ سیاسی و عملی و تشکیلاتی حزب حکمتیست و من تاکنون به تشکلهای معلمان و غیره نه فقط چنین برخوردی نداشته ایم بلکه بسیار فعالانه و سمپاتیک با تلاشهای اصولی آنها برخورد کرده ایم. یادمان نرود که ایجاد تشکلهای توده ای کارگری امر کارگران است و کمونیست ها نه فقط تناقضی با ایجاد سازمانهای کارگری و اتحاد بخشهای مختلف در جنبش کارگری ندارند بلکه بعنوان یک گرایش خاص در درون طبقه آلترناتیو و سیاستهای خود را طرح میکنند و سعی میکنند کارساز بودن این سیاستها و تاکتیکها را در پیشروی جنبش کارگری نشان دهند. قطعا میتوان در مواردی بدرست یا به غلط برخورد فعال یا پاسیو داشت و قبل از اینکه “تقابل اکتیویسم و پاسیویسم” مطرح باشد، سیاستهائی مطرح اند که اکتیو بودن یا پاسیو بودن خروجی آنهاست. دامنه مخالفت و برخورد ما با یک سیاست بویژه در جنبش کارگری هیچوقت، تاکید میکنم هیچوقت، به حمله به سازمان کارگری و ویران کردن سقفی که کارگران درست کرده اند منجر نمیشود و همواره منتقد سیاستهائی بوده ایم که غیر مسئولانه چنین چهارچوبی را تحت عنوان “رادیکالیسم” دنبال میکنند و البته به “راست افراطی” که کارگر را منفرد میخواهد سواری میدهند. اینها جزو اصول و پرنسیپ های کمونیستی قدیمی ماست. ما یاد گرفتیم و تلاش میکنیم که کمونیست های اصولی و سیاسی و دخالتگر باشیم. اصولی بودن عار نیست، اصولی نبودن و اصول را معامله کردن عار است. البته عدول از اصول، زیر عنوان “تاکتیک”، در چپ قرن بیستم مُعرفه است و نتایج بسیار وخیمی ببار آورده است. اصول ما مُنتج از اهداف و آرمانهای جنبش و طبقه ماست و عدول از اصول کمونیستی سر از ناکجا آباد درمیارود. این بدیهیت را هم تاکید کنم که جنبش ها و جریاناتی که اصول قدیمی برایشان کمرنگ میشود، از نظر من “رویزیونیست” نشدند بلکه اهداف سیاسی و آرمانهای اجتماعی و طبقاتی دیگری را دنبال میکنند و لذا اصول قدیمی دیگر برایشان دست و پاگیر است. بحث برای اینها معرفتی نیست. ما بعنوان کمونیست کارگری هر جائی اصول هویتی و سیاستهای برنامه ای مان را موقتا کنار بگذاریم، باید اعلام کنیم که این اقدام سیاست اصولی و کمونیستی ما نیست، سازشی است که تحمیل شده است، “ورژن جدیدی از سوسیالیسم و برنامه سوسیالیستی” ما نیست، اما برای پیشروی موقتا ضروری شده است. عدول از اصول را نباید تبلیغ کرد و اصولیگری را نباید به استهزا گرفت. مگر اصول سیاسی کمونیستی خود شما موّاج هستند؟ تا آنجا که شخص شما را میشناسم اینطور فکر نمیکنم.

اگر من بهترین برداشت را از بحث و سوال شما دربیاورم اینست که اگر تشکل ایکس مستقل از دولت ایجاد شد و به مجمع عمومی هم از ابتدا متکی نبود و کمونیست ها از آن دفاع کردند، آیا به اصولشان پشت کردند و از جنبش شورائی عدول کردند؟ پاسخ تان یک خیر محکم است. اما این کمونیست ها حتما میگویند “تشکل سراسری” چه خصوصیاتی دارد و یا باید داشته باشد، چگونه باید دخالت اعضایش را تضمین کند، چطور باید خودش را به دولت تحمیل کند و حتما برای پاگرفتن این تشکل و شناختن و مقابله با مخاطراتی که تهدیدش میکند صمیمانه تلاش خواهند کرد. اینها نه با اصولیگری کمونیستی مغایرت دارند و نه مبلغ عدول از اصول اند بلکه برخورد سیاسی و پراتیکی به یک پدیده واقعی در درون جنبش کارگری اند.

قطعنامه کنگره هفتم حزب

در مورد قطعنامه کنگره هفتم حزب حکمتیست نوشته اید: یکسال و نیم از کنگره حزب حکمتیست که در آن در قطعنامه ای که اتفاقا خود رفیق سیاوش ارائه داده بود و به تصویب کنگره رسید اعلام شده بود که “هنوز مانع متشکل شدن و متشکل ماندن کارگر در ایران قدرتمندتر از نیروی اعتراضی کارگران است”. یعنی هنوز کارگران امکان ایجاد تشکل های توده ای کارگری را ندارند. سوال من از سیاوش این است که الان چی؟ هنوز هم باید صبر کرد؟ همچنان “مانع متشکل شدن قدرتمندتر از نیروی اعتراض کارگران است”؟

رفیق اصغر قطعنامه نگفته است که “هنوز کارگران امکان ایجاد تشکل های توده ای کارگری را ندارند”! این تعبیر شماست. برعکس، این قطعنامه به موقعیت جدید جنبش کارگری و مبارزات گسترده و ضرورت و مبرمیت سازمانیابی توده ای و حزبی تاکید دارد اما این تاکید را صرفا منوط به گسترش کمی و کیفی مبارزات کارگری ندانسته بلکه به تغییراتی در سیاست ماکرو اشاره دارد که خود جنبش کارگری ستون فقرات ایجاد این تغییر است. من یک بند قطعنامه را برای خواننده می آورم تا این تفاوت روشن تر باشد:

۴ صورت مسئله تاکتیکی و بلافصل فعالین و رهبران جنبش کارگری و بویژه گرایش رادیکال و سوسیالیست درون طبقه کارگر، مقابله با تعرض معیشتی و سیاسی، تلاش برای بهبود شرایط کار و زندگی و شکستن دیوار اختناق و تغییر تناسب قوای موجود است. دور جدید مبارزه توده ای کارگری هنوز موجب تغییر تناسب قوا و ترک برداشتن دیوار اختناق نشده است و هنوز مانع متشکل شدن و متشکل ماندن کارگر در ایران قدرتمندتر از نیروی اعتراضی کارگران است. تردیدی نیست که تغییر جدی و حتی دوفاکتوی تناسب قوای سیاسی مستلزم تغییراتی در فضای ماکروی سیاست در ایران است. با اینحال، تمام مسئله اینست که در هر تلاقی سیاسی، طبقه کارگر و گرایش رادیکال و کمونیست آن به اندازه کافی استخوانبندی تشکیلاتی و آمادگی عملی برای دخالت بلافصل و موثر برای بدست گرفتن ابتکار عمل سیاسی را داشته باشد. ایجاد این آمادگی در گرو پُر کردن خلأ تشکلهای توده ای و حزبی طبقه کارگر در متن مبارزه جاری و کشمکش سیاسی و طبقاتی برای بهبود و تغییر وضع موجود است. (از قطعنامه کنگره هفتم)

بحث برسر “صبر کردن” نیست و صبر کردن اصولا برای ما هیچوقت موضوعیت نداشته است. همان بیست سی سال پیش که شما ادعا میکنید “نمیشد سندیکا و کانون صنفی و غیره درست کرد”، در کردستان فعالین کارگری از جمله فعالین وقت حزب ما اتحادیه صنعتگر تشکیل دادند. کانون صنفی معلمان ایران در سال ۱۳۷۸ و در دوره خاتمی تأسیس شد و البته بعدتر پروانه ثبت شان را تمدید نکرند و فعالینشان را زیر فشار قرار دادند. خاتمی با جامعه مدنی کذائی و در متن ناتوانی حکومت تلاش داشت و این انتظار کاذب را میان سندیکالیستهای راست ایجاد کرد که “خاتمی چراغ سندیکا را روشن کند” و نهادهای دیگر از جمله نهادهای معلمان خط دو خردادی بر آن حاکم بود. سیاستی که همواره تلاش کرده است اعتراض واقعی در جامعه را در چهارچوبهای قانونی به بند بکشد. سیاست کمونیستی در همان زمان هم تقابل با این تشکلها نبود بلکه تلاش برای استقلال این سازمانهای سندیکائی و صنفی از دولت و تقابل با توهماتی بود که میخواست نیروی اعتراض کارگر و معلم را بپای جناحی از رژیم بریزد.

“اول تشکل بعد دخالت کارگران”

مینویسید: “در شرایط امروز این تشکل است که زمینه دخالت وسیع اعضای خود را فراهم میکند. تشکلی که نباشد امکان دخالت توده ای هم وجود ندارد“. این شبیه داستان مرغ و تخم مرغ است! اولا، من اصراری بر اول دخالت کارگر بعد تشکل و یا برعکس ندارم. ثانیا، چرا مجمع عمومی نمیتواند امکان دخالت توده ای را فراهم کند؟ نه فقط “در شرایط امروز”، بلکه در شرایطهای مختلف، اگر فشار اختناق و سرکوب روی سر کارگر و شهروند آن جامعه نباشد صدها و هزاران تشکل مثل قارچ سر درمیاورند. در جامعه ای که سیستم سیاسی سرمایه روی دوش سرکوب و ساکت کردن کارگر میچرخد، ما همواره تصویری یک بعدی از یک واقعیت پیچیده و چند بعدی کشمکش سیاسی و طبقاتی میبینیم. توده کارگران و دخالت آنها رابطه مستقیمی با منفعت عمومی آنها دارد. در سال ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ ایران که نه اینترنت و سوشیال میدیا وجود داشت و نه “ماهواره”، صرفا بدلیل ترک خوردن دیوار اختناق، صدها شورا و نهاد کارگری و انواع تشکلهای معلمان و نهادهای عمل مستقیم و اداره امور توسط توده مردم کارگر و زحمتکش در مراکز کار و محلات ایجاد شد. بحث این نیست که باید صبر کرد تا دیوار بشکند یا ترک بردارد، خود همین تغییر محصول پراتیک انقلابی و گسترش فشارها از پائین و در شکل انفجاری آن محصول رسیدن بحران سیاسی به نقاط غیرقابل برگشت است. با اینحال باید تغییرات متعدد و متفاوتی در سیاست ماکرو در نظر گرفت که یک نتیجه و محصول آن هم تشکل است. زنان بیش از هر نیروی دیگر در جامعه مرتبا می جنگند و تن نمی دهند اما سازمانهای زنان آنطور که باید ایجاد نشده است. بسیاری از مردم منزجر از جمهوری اسلامی روز به روز در رابطه خصمانه تری با حکومت قرار میگیرند اما این خصومت به تشکلهائی که این نفرت ضد حکومتی را نمایندگی کند منجر نشده است. دانشگاهها اگر یک روز آنها را به حال خود بگذارند، دست چپی از آب در می آید اما دانشگاه ظاهرا به تیول انجمن اسلامی تبدیل شده است. کارگران و اعتراضات و اعتصابات پرشور آنها که دیگر جای خود دارد. سُنتهای مبارزاتی در جنبش کارگری ایران بسیار قدیمی تر و معرفه تر از تاریخ منحوس جمهوری اسلامی اند اما سرمایه داری ایران بدون فشار مُستمر به کارگر اُمورش نمیگذرد. مجموعه تغییرات سالهای اخیر در جامعه ایران هم مثبت اند و هم منفی. بدرجه ای که انحصار رژیم اسلامی بر رسانه ها شکسته است و بدرجه ای که حکومت از قرنطینه فکری و فرهنگی مردم به مدّد تکنولوژی جدید ناتوان است، امکان ابراز وجود در جامعه هم بیشتر شده است. در عین حال حکومت نیز تلاش میکند با ایجاد رسانه های موازی و تلاش برای هضم نارضایتی ها و افکار انتقادی در درون سیستم، مخاطرات را از روی سر خود دور کند. بنظر من فاکتورهای بنیادی تری از فعالیت در تلگرام و بقول شما “ایجاد گفتمان” مانند؛ تغییر در رابطه مردم و حکومت، شکست افقهای درون سیستمی، تغییر در روانشناسی اجتماعی، موقعیت عینی طبقات اجتماعی، گسترش وحشتناک شکافهای طبقاتی، ناتوانی ایدئولوژی اسلامی در کنترل جامعه، عمیق تر شدن تناقض فرهنگی جامعه با خصوصیات حکومت اسلامی و … امکاناتی را برای ابراز وجود ایجاد میکنند و صد البته استفاده از تکنولوژی جدید نیز تسهیلات و سرعت جدیدی به انتقال اطلاعات و فعالیت و بسیج میدهد. در عین حال همین تکنولوژی، که پلیس فتا و “جنگ نرم” را برای حکومت اسلامی ضروری کرده است، جنبه منفی هم دارد و آن اینست که فرد را در انزوا با اعتراض دشارژ میکند و کنترل آن در دست بورژوازی به ابزار رواج کثیف ترین ایدئولوژیهای ارتجاعی و فردمحور و ضد اجتماعی و ضد چپ تبدیل کرده است. از کمترین امکان باید در خدمت پیشروی استفاده کرد اما جنگ واقعی سازمان کمونیستی میخواهد و باید روی زمین واقعی و با انسانهای واقعی پیش برود. من به “انقلاب تویتری و فیس بوکی” یک سر سوزن اعتقاد ندارم. حتی آنجا که سی آی ای انقلابات مخملی و کودتاهایش را ظاهرا با این ابزارها سازمان میدهد، نیروی واقعی فاشیست و دست راستی اش با نقشه و امکانات آماده جنگ شده است. کارگران باید از تکنولوژی زمانه بدرست استفاده کنند اما نباید به آن محدود شوند.

تشکلهای سراسری و مجمع عمومی

پرسیده اید: “آیا تشکل های سراسری از مجمع عمومی شروع میشود؟ … آیا موانعی که در یکسال و نیم قبل در کنگره اعلام کردید تغییری کرده است، کمتر شده است؟ زمینه برای تشکل های توده ای فراهم تر نشده است؟ اگر چنین است امروز تاکیدات ویژه شما چیست؟ مجمع عمومی در مراکز کارگری؟ این را که قبلا هم میگفتید. در سطح سراسری زمینه ای برای حرکت بطرف تشکل توده ای میبینید؟ اگر جوابتان مثبت است چه اشکالی را پیشبینی میکنید؟ تجارب تاکنونی جنبش کارگری چه میگوید؟ اگر معلمان یا کارگران بازنشسته فولاد فردا اعلام کردند که سازمان بازنشستگان را ایجاد کرده اند شما آنرا گامی به جلو میدانید؟ یا ذره بین میگذارید اگر مجمع عمومی هم تشکیل دادند قابل دفاع است وگرنه باید فاتحه اش را خواند؟”

قبل از پاسخ به سوالهایتان بنظر میرسد شما تشکل سراسری را با تشکل رشته ای در سطح کشور معادل هم بکار میبرید و مجمع عمومی را نیز بعنوان مکانیزم کار در این راستا. سندیکالیسم تصویرش از تشکل سراسری رشته ای است در صورتی که ساختار شورائی منطقه ای است. سندیکاها بدوا در یک رشته یا صنف معین در محل و سپس در کشور شکل میگیرند در صورتی که شوراها رشته های مختلف را در یک ساختار شهری / منطقه ای به هم متصل میکنند. مجمع عمومی از جمله مکانیزم تعیین نمایندگان قابل عزل شوراهای پایه برای شورای بالاتر در سطوح مختلف است. از نظر من مجمع عمومی منظم و سازمانیافته شورای دائر است و رکن اساسی شورای کارگری مجمع عمومی است. اما در بحث شما، تصویر از نگرش ما اینست که مجمع عمومی به مجوزی برای تائید و عدم تائید تشکل فرضی سراسری مورد نظر شما تبدیل شده است! با فرض و تدقیق این تفکیک های حیاتی، جواب من آری یا نه نیست. وقتی تعدادی از دوستان فعال کارگری مانند محمود صالحی و محمد ثقفی از ایجاد تشکل سراسری کارگری صحبت کردند، نظر ما اینبود که تشکل سراسری فرض اولش تشکلهای پایه است و بدون تشکل پایه ایجاد تشکل سراسری عموما معنی ندارد. اگر قرار است تشکل سراسری و رشته ای کارگران برق یا پتروشیمی ها و … ایجاد شود، حداقل انتظار هر کارگر برق و پتروشیمی اینست که تشکل آنها در شهر ایکس و وای و زد – حال هر تشکلی- شکل گرفته و کارگران در محل با هر مکانیزمی نمایندگانشان را انتخاب کردند و تشکل سراسری برآیندی از اجتماع نمایندگان تشکلهای پایه است. یک حالت دیگر، که البته نمیتواند همواره در کنار حالت اول وجود داشته باشد و در موارد کنکرتی میتواند موضوعیت داشته باشد، اعلام تشکل سراسری رشته ای توسط معتمدین و عناصر باسابقه و سرشناس آن رشته معین است. این فقط میتواند موقت باشد و اعتبار آن نزد کارگران در گرو رسمیت یافتن تشکل مربوطه توسط و رای نمایندگان کارگران در همان مقیاس است. البته خارج از این دو حالت، این ایده هم وجود داشته که همین تشکلهای فعالین کارگری جمع شوند و خود را تشکل سراسری کارگران بنامند. اینها قرار بود کمک کنند و پیگیری کنند که کارگران در محلهای کار متشکل شوند. حال اگر بجای تشکلهای شکل نگرفته محل کار، تشکل سراسری در بیرون محل کار اعلام کنند، نمیدانم چه گرهی از مشکلات واقعی کارگران و تناسب قوای کنونی باز میکند؟

بازنشستگان همواره سطحی از تشکل با نامهای مختلف داشتند و حساسیت خیلی ویژه ای هم روی آنها بدلیل موقعیت شان وجود نداشته هرچند بخشا با سرکوب بویژه در اصفهان روبرو شدند. زمینه تشکل، به معنی خواست کارگران همیشه وجود دارد و طی سالهای اخیر بیش از هر زمانی وجود داشته است. اگر این خواست و تمایل به تشکل منجر نشده است دلیلش هزینه ای است که حکومت تحمیل میکند و پرونده سازی امنیتی ای است که برای فعالین و دست اندرکاران آن صورت میدهد. پنج فعال اصلی و منتخب کانون صنفی معلمان همه زندانی و یا تبعید شدند و به گرو گرفته شدند. من فکر نمیکنم امروز مشکل تشکل در ایران “آگاهی” است و یا گسترش مبارزات و جنب و جوش کارگری صرفا و بدون واسطه  زمینه ساز تشکل است، اینها تاثیر مثبت دارند اما مُحرک اصلی نیستند و نبودند. مانع همان حکومتی است که تا آنجا عقب رفته که شما میتوانید در ایران از مارکس حرف بزنید و مارکس بخوانید و بفروشید اما وقتی که چند نفر دور هم جمع میشوند و یا میخواهند کاری بدیهی و ساده را شروع کنند، فورا روی سرشان میریزند و انواع مشکل برایشان ایجاد میکنند. آنجا که ما در قطنامه کنگره هفتم حزب گفته ایم: “هنوز مانع متشکل شدن و متشکل ماندن کارگر در ایران قدرتمندتر از نیروی اعتراضی کارگران است” به این واقعیت اشاره داریم و نه “فاتحه” متشکل شدن را خواندن. مجمع عمومی و سُنت شورائی خاصیت اساسی اش اینست که این مشکلات را دور میزند. حتی امروز تعیین هیئت نمایندگی بجای مجمع عمومی تاکتیک درستی نیست. تجربه در چند کارخانه از جمله در ریسندگی ها و قند و شکر نشان داده که میتوانند هیئت نمایندگی را تنها گیر بیاورند و زیر فشار خرد کنند و کارگران را از کرده شان پشیمان کنند.

مشکل امروز این نیست که کجا زمینه هست و کجا زمینه نیست. مشکل اینست وقتی تشکل را اعلام کردی چطور آنرا سرپا نگهمیداری؟ مثلا اگر خیلی روشن حرف نزنیم و آدرس ندهیم، فرض کنید که چند ده فعال کارگری در چند شهر و وابسته به یک رشته خاص میخواهند و توافق دارند که تشکل کارگران آن رشته را در سطح کشور اعلام و از دیگر همکارانشان در شهرهای دیگر دعوت کنند که آنها هم به تشکل خودشان بپیوندند. حتی عده ای به این فکر کردند که همان قالب انجمن های صنفی مندرج در قانون کار را بکار ببرند اما مستقل از دولت باشند. فکر میکنید مانع اینها چیست؟ مانع شان اینست که فردا روی سرشان میریزند و برایشان پرونده می سازند که “علیه امنیت ملی” اقدام کردند و مسائل بعدی که خودتان بهتر میدانید. باید بجای دنبال زمینه گشتن به این سوالات واقعی جواب داد. در هر رشته ای یک مانع مشترک وجود ندارد. بیمارستانها و پرستاران یکی از بخشهائی است که فشار طاقت فرسائی را در محیط کار تحمل میکنند و نظام پرشکی تماما فاسد دکترهای بیزنسمن را در مقابل پرستاران قرار داده است. نارضایتی و اعتراض میان آنان شدید است اما محدودیتهایشان نیز فراوانند. یک درجه رفع این محدودیتها میتواند به حرکتی گسترده و سمپاتیک در جامعه برای ایجاد تشکل سراسری پرستاران دامن زند.

یک مشکل عمومی دیگر مسئله سازمان کار و وجود شرکتهای پیمانی و انوع قراردادها است که کارگران را در یک مرکز صنعتی واحد قصابی کرده است که بعنوان مانع جدی برای تشکل کارگران عمل میکند. مشکلاتی که باید رهبر کارگری جدی در محل کار دور بزند تا قدمی بردارد، کم نیستند. میتوان در بیرون محیط کار بصورت اتمیزه کارگر جذب کرد و یا در تلگرام عضو یک گروه ویرچووال شد، خیلی هم خوب است، بقولی کاچی بهتر از هیچی، اما به مشکل واقعی در محیط کار و تقابل با کارفرما و نیروی امنیتی هنوز جوابی نداده است. زمینه تشکل خیلی جاها وجود دارد و کارگران تشنه تشکل و نقد کردن حقوقهای پایمال شده شان هستند اما موانع هم زیادند و باید آنها را دید و برای رفع شان فکر و کار کرد.

ما هر قدم کارگران برای جمع شدن، از یک صندوق همبستگی و تعاونی در محله کارگری تا ایجاد یک تیم ورزشی و پیک نیک رفتن برای تقویت رفاقت کارگری، از برگزاری مجمع عمومی و تاسیس شورا و سندیکا تا انجمن و کمیته اعتصاب و هر تشکل مستقل از دولت و مربوط به خود کارگران را، مربوط به خود میدانیم و نه فقط “فاتحه اش را نمی خوانیم” بلکه تلاش داریم نقشه راه این مسیر را قدم بقدم تسهیل و با همفکری با خود فعالین کارگری روشن کنیم. در عین حال ما، برخلاف شما، فکر نمی کنیم هر تشکلی درست شد “به جنبش شورائی خدمت میکند”. این مطلقا واقعیت ندارد. هر تشکل مربوط به کارگران قطعا به تشکل در جنبش کارگری کمک میکند اما اینکه حتما به جنبش شورائی تبدیل میشود یا به شورا ارتقا می یابد دیگر یک خوشبینی و ساده نگری سیاسی است. سنت های مبارزاتی بسیار قویتر از این حرفها هستند. ما برای تشکل کارگران نمی گوئیم یا مجمع عمومی و شورا یا هیچی، بلکه سیاست و سُنت و تاکتیکهای مبارزاتی خودمان را تبلیغ میکنیم اما همزمان بعنوان بخشی از جنبش طبقه برای اتحاد کارگران صمیمانه تلاش میکنیم و نگرشهای سکتاریستی را از موضع منافع واحد طبقه کارگر مورد نقد قرار میدهیم.

رفیق اصغر عزیز، من مخالفتی اصولی با بازتر دیدن شما در باره مسئله تشکل کارگری ندارم. اما اگر بمثابه یک کمونیست و فعال سُنت شورائی این باز بودن را نداشته باشید، خواسته یا ناخواسته، سُنتهای رایج دیگر و تلقیات رایج دیگر و البته ضد مجمع عمومی و شورا، شما و نوع شما را بعنوان طرفداران “محدودبین” مجمع عمومی و شورا هضم میکنند و چه بسا طلبکار هم خواهند شد. سنت شورائی کارگری از زاویه منافع عمومی کارگران بدهکاری خاصی به سنت سندیکالیستی و رفرمیستی – توده ایستی و سنت کارگر- کارگری قلابی و ناسیونالیستی در میان طبقه کارگر ندارد.

۵ آوریل ۲۰۱۷

1- دو قطبی شورا- سندیکا واقعیت نیست، انتخاب است! سیاوش دانشور

http://www.hekmatist.org/nashriatvaentesharat/41-sazmandehkomonist/6300-.html

2- درمورد تشکل های توده ای جوابی به سیاوش دانشور، اصغر کریمی

http://rowzane.com/content/asqar_karimi/article=88015