سیاوش دانشور- علیه فاشیسم، علیه اسلام سیاسی، برای برابری و رفع تبعیض!

علیه فاشیسم، علیه اسلام سیاسی،

برای برابری و رفع تبعیض!

سیاوش دانشور

راسیسم و فاشیسم در جامعه سرمایه داری پدیده جدیدی نیست. مبنای بازتولید اجتماعی جریانات نژادپرست و نگرش راسیستی، از یکسو تبعیض نهادینه شده ای است که در سیستم سرمایه داری وجود دارد و از سوی دیگر، تمایلات ناسیونالیستی و ایدئولوژی ناسیونالیسم است که یک پایه و بنیاد فاشیسم است. ناسیونالیسم را کمی غلیط کنید به فاشیسم میرسید. در شرایط بحران اقتصادی و گسترش بیکاری و ناامنی اقتصادی، در زمانی که کشمکش و رقابت قدرتهای سرمایه داری تشدید شده است، در شرایطی که بورژوازی راه برون رفتی از بحران اقتصادی با اتکا به یک مدل رشد اقتصادی ندارد، بناگزیر خروجی های هولناک برون رفت از بحران مطلوبیت پیدا میکند و نژاد پرستی و “خارجی” ستیزی که تا آنزمان مهجور بنظر میرسید، اوج میگیرد. طبقات حاکم عموما برای توجیه مصائب جامعه سرمایه داری در دوره بحران، تلاش میکنند از جمله “خارجیان” را بانی معضل بیکاری و اوضاع وخیم اقتصادی و یا تشدید جرم و جنایت در جامعه معرفی کنند. در قلمرو تبلیغات دوز بالائی از ناسیونالیزه کردن سیاست و اقتصاد پمپاژ میشود تا امکان بسیج ناسیونالیستی از قربانیان ممکن شود. راسیسم نهادی در نظام سیاسی – اداری سرمایه داری منشا قوانین تبعیض آمیز از جمله در قبال مهاجرین و زنان و بخش های محروم تر جامعه است. اروپا – محوری یا یورو – سنتریسم رسمی و قانونی مبنائی برای رشد اجتماعی راست افراطی و گروهها و دستجات نژادپرست است. بویژه در دوره بحران که راه حلهای خاکستری و میانی طبقه حاکم رنگ میبازند، راست افراطی بدرجات مختلف عصای دست بورژوازی میشود. ورود جریانات نژادپرست به پارلمان اروپا و گرفتن بخشی از قدرت سیاسی در کشورهای مختلف، مسئله خروج انگلستان از اتحادیه اروپا، و اخیرا پیروزی ترامپ در آمریکا، علیرغم جایگاه متفاوت آنها، از محصولات بحران اقتصادی و تشدید تناقضات و کشمکش های سرمایه در سطوح کشوری و منطقه ای و جهانی است.

موضوع این یادداشت بررسی امکانات و محدودیتهای این راست افراطی در دوره حاضر نیست بلکه شیوه برخورد کمونیست ها و آزادیخواهان به دو جریان فاشیستی و اسلامی است که ظاهرا در حال جنگ باهم قرار دارند. یک وجه مشخصه این راستگرائی و فاشیسم که در انواع جریانات و گروههای دولتی و بویژه غیر دولتی منعکس میشود، اینست که این جریانات یک تفاوت صوری با جریانات فاشیست کلاسیک که بطور کلی “خارجی” ستیز هستند، دارند. آن تفاوت اینست که در عین خارجی ستیزی پرچم “علیه اسلامیزه کردن اروپا” را در دست گرفته اند یا بعبارت دقیقتر، سیاست فاشیستی و ضد “خارجی” خویش را روی شهروندان منتسب به مسلمان در کشورهای اروپائی متمرکز کرده اند. سیاستی که پیش تر نیز کمابیش میان جریانات راست سکولار و راست افراطی وجود داشته اما در شرایط کشمکش های جهانی و منطقه ای امروز و گسترش لجام گسیخته تروریسم، ابعاد گسترده تر و روزمره تری پیدا کرده است. چنین دیدگاهی با دیدگاههای دول غربی و روشنفکران دمکرات و چپ طبقه حاکم تقریبا یکسان است. کمتر سیاستمدار و حزب غربی پیدا میشود که رسما از فاشیسم دفاع کند و یا علنا جانب تروریسم اسلامی را بگیرد. اما همین سیاستمداران مرتبا علیه “اسلام هراسی” یا “اسلاموفوبی” بعنوان “شکلی از راسیسم” روضه میخوانند. نتیجه اینست که با تز راسیستی اسلاموفوبی اسلام و جنبش اسلامی را از زیر نقد رادیکال مصون میکنند. این نژادپرستی در قالب جدیدی است که میتواند با سیاست احزاب راست پارلمانی فی الحال موجود به هم منطبق شوند، از راستگرائی نیرو میگیرد و به احزاب راست نیرو میدهد.

واقعیت اینست که راست افراطی مخالف اسلامیزه کردن جامعه نیست. اگر بود باید بدوا علیه نسبیت فرهنگی و قوانین و سیاستهای جاری دولتهای اروپائی در دفاع از اسلام و نهادهای اسلامی بمیدان می آمد و نه علیه شهروندان منتسب به مسلمان و یا مهاجرینی که بنا به تصادف تولدشان در یک کشور اسلام زده دستجمعی داغ لعنت “اسلام” بر پیشانی آنها کوبیده شده است. این راست افراطی حتی سکولار راست هم نیست چون “خواستار حمایت از میراث های مسیحی و یهودی جهان غرب است”. آیا میراث ارتجاعی و ضد انسانی مسیحی و یهودی با میراث ارتجاعی اسلامی تفاوتی دارد؟ نژادپرستی ای که در متن بحران سرمایه داری و توحش تروریسم اسلامی با پرچم کاذب “علیه اسلامیزه کردن اروپا”، مردم منتسب به مسلمان را هدف گرفته و قطب اجتماعی راست و گرایش ناسیونالیست و فاشیست و نژادپرست در جوامع اروپائی را تقویت میکند.

اسلامیسم و فاشیسم از محصولات و نیازهای سرمایه داری معاصرند و در جدال قدرت قطبهای بورژوائی دوران ما ریشه دارند. برای یک پراتیسین کمونیست که تحقق امر آزادی و برابری و خوشبختی انسانها فلسفه تلاش روزمره اش را تشکیل میدهد، در این جدال درون طبقاتی فاشیسم و اسلامیسم از نقطه نظر منافع اکثریت عظیمی که هیچ سنخیتی با فاشیسم و اسلامیسم ندارند، علیه هر دو مبارزه میکند و تلاش دارد آلترناتیو پیشرو و انقلابی خود را طرح و بمیدان بیاورد.

سیاست کمونیستی کارگری

دعوای راست افراطی و فاشیست با “اسلام افراطی” و “فاندمنتالیست” صورت مسئله ای جعلی و در بهترین حالت مسئله ای فرعی و گمراه کننده است. این ادعا را صبح تا شب مقامات دول غربی و رسانه ها و روشنفکران پست مدرنیست جار میزنند. مسئله برسر سیاست دولتهای حاکم برای منزوی کردن و گتویزه کردن زندگی اجتماعی مهاجرین در جوامع اروپا، معرفی آنها بعنوان “جامعه مسلمان”، برسمیت شناسی امامان و آخوندهای مفتخور بعنوان “نماینده” و سخنگوی این جمعیت “مسلمان” است. این سیاست از نظر اقتصادی برای بورژوازی هزینه بسیار بسیار کمتری از سیاست انتگره کردن مهاجرین به جوامع اروپا دارد. پلاتفرم راست افراطی فاشیست همین را هم نمیخواهد و خواهان انقباض بیشتر این سیاست است. در واقع سیاست فاشیستها چیزی جز اعمال فشار به سیاست رسمی دولتی بویژه در قبال مهاجرین برای صرفه جوئی بیشتر نیست. از طرف دیگر سیاست انزوای مهاجرین در گتوها و حاشیه شهرها و ایجاد جوامع و کامیونیتی های اسلامی، بلافاصله نیاز به مسجد و آخوند و قوانین شریعه و مدارس مذهبی و حجاب و مجازاتهای اسلامی را الزامی میکند. اسلامیون در این مدارس و مساجد نفرت میپراکنند و برای جنبش اسلامی سربازگیری میکنند. این سیاست دولتی و عملکرد اسلامیون به نیروهای دست راستی پلاتفرم میدهد و “خارجی” ستیزی را تشدید میکند. برخلاف ابن جدال ظاهری، اسلامیسم و فاشیسم به هم نیرو میدهند و سیاست تبعیض آمیز و نابرابری موجود را عمیق تر میکنند.

یک پلاتفرم آزادیخواهانه و سوسیالیستی از اصل برابری انسانها، رفع تبعیض در قوانین و جامعه، دفاع از حقوق و ارزشهای یونیورسال و جهانشمول شروع میکند. مخالفت سوسیالیستها با اسلامیزه کردن جامعه از دفاع قاطع و قدیمی شان از حق برابر شهروندان برای دسترسی به آموزش و پرورش سکولار، حقوق فردی و اجتماعی برابر، برابری زن و مرد، دفاع از حقوق کودک، دفاع از آزادی بیان و انتقاد، حق برابر شهروندی، مخالفت با هرگونه تبعیض و راسیسم و بسته بندی بخشهای مختلف مردم بر اساس هویتهای جعلی “اقلیت” و “اکثریت” ریشه دارد. ما پیشگامان مخالفت با سیاست مماشات با جنبش اسلامی در اروپا، مدافعین قدیمی دفاع از حقوق زنان و کودکان در جوامع اسلامی، برچیدن مدارس مذهبی، ممنوعیت حجاب کودک و حمل سمبلهای مذهبی در مراکز اداری و آموزشی هستیم. ما نه برای هویت “اقلیت” مسلمان و هر “اقلیت” و “اکثریت” دیگری ارزشی قائلیم و نه از نقد اسلام و جنبش اسلامی به بهانه تز راسیستی “اسلاموفوبی” کوتاه می آئیم. ما میگوئیم شهروندان را نباید براساس عقاید سیاسی و یا تعلق ملی و مذهبی و قومی و محل تولد دسته بندی کرد و برایشان چهارچوبهای متفاوت تعریف کرد. ما این آپارتاید اجتماعی و سیاسی را قبول نداریم. ما میگوئیم منزوی کردن راست افراطی و تروریسم اسلامی در گرو تامین حقوق برابر شهروندان و رفع تبعیض در تمام سطوح است. شهروندی که خود را بیرون سوخت و ساز اقتصادی و اجتماعی و سیاسی نمی بیند، هیچ توجیه واقع بینانه و اجتماعی برای گرویدن به گروههای تروریست اسلامی و یا نژادپرستان فاشیست ندارد.

کشمکش کنونی افت و خیزهای مختلفی دارد و تاهم اکنون صفبندیها معلوم و روشن است. کمونیسم کارگری از موضع برابری طلبی سوسیالیستی و مخالفت با هر نوع تبعیض، علیه اسلامیزه کردن جامعه، علیه قوانین و سیاستهای نژادپرستانه و علیه مماشات با جنبش اسلام سیاسی است. ما به یک اندازه علیه جریانات نژادپرست و جریانات اسلامی هستیم. ما سیاست دولتها را زمینه رشد این نیروهای دست راستی و جدال فاشیستها و جریانات اسلامی را بنفع براست چرخیدن بیشتر دولتها و رسانه ها و توجیه بیحقوقی بیشتر شهروندان میدانیم. راه حل ما یک راه حل انسانی و آزادیخواهانه است که با تمایلات اکثریت مردم کارگر و پیشرو این جوامع خوانائی دارد. سیاست ما تنها راسیستها، فاشیستها، جریانات اسلامی و مدافعین دولتی و غیر دولتی آنها را که خواهان وضع موجودند میرنجاند. کل این سیاست دست راستی و ضد سوسیالیستی است و به همین دلیل در تقابل با اصول و چهارچوب سیاست کمونیستی کارگری قرار دارند. *

۲۲ دسامبر ۲۰۱۶