سیاوش دانشور- جدال آلترناتیوها،چپ جامعه و مسئله آلترناتیو حکومتی بخش دوم                                             

    جدال آلترناتیوها،                                             

چپ جامعه و مسئله آلترناتیو حکومتی

بخش دوم

سیاوش دانشور

قبل از ادامه بررسی موقعیت نیروهای اپوزیسیون و مسئله آلترناتیو سازی باید به یک سوال مشخص و محوری پاسخ داد. یک سوال معتبر این میتواند باشد که تا چه حد آمریکا و دول غربی سیاست تغییر رژیم در ایران را دنبال میکنند؟ اظهارات متفرقه مقامات دولت آمریکا از تلاش برای رژیم چینج تا حمایت از جناح پروغربی جمهوری اسلامی، چقدر اعتبار دارد و یا کی میتوان بعنوان سیاستی جاری از آن نام برد؟ اگر آمریکا توان و سیاست تغییر رژیم در ایران را نداشته باشد، آنوقت میتوان کل بحث و تلاش برای آلترناتیوسازی را تا اطلاع ثانوی کنار گذاشت و بیشتر از این تلاشها بعنوان اهرم فشار و برگ بازی برای تغییر در رفتار جمهوری اسلامی و تقویت جناح پرو غربی آن نام برد.

واقعیت اینست که تغییر کابینه در آمریکا و دست بدست شدن قدرت بین جمهوریخواهان و دمکراتها، تعیین کننده سیاستهای استراتژیک هیئت حاکمه آمریکا نیست. تردیدی نیست تغییراتی در سیاست حکومت جدید صورت میگیرد و لحن و رفتار سیاسی و دیپلماتیک میتواند متفاوت باشد. اما این درک رایج که گویا بازها نماینده میلیتاریسم و جنگ طلبی و دمکراتها نماینده دیپلماسی و مماشات هستند، نادرست است. جنگ و دخالت نظامی، اگر برای منافع هیئت حاکمه آمریکا ضروری شود و حلقه ای از اهداف سیاسی و استراتژیک را تامین کند، صورت خواهد گرفت. اینکه کابینه و حکومت دمکراتها یا جمهوریخواهان مجری این جنگ خواهند بود ثانوی است. در مورد معین ایران، همین امروز آمریکا سیاست تغییر رژیم در ایران را ندارد. اینرا هم جمهوری اسلامی و هم کابینه ترامپ میدانند. بطور کلی، نوعی پراگماتیسم بر سیاست خارجی دولت آمریکا در مورد حکومتهای کشورهائی مانند ایران که مطلوب تلقی نمیشوند، حاکم است که از عناصر و گرایشهائی در درون حکومتها با هدف تغییر از درون و از بالا حمایت میکنند. هیئت حاکمه آمریکا بسیار بیشتر علاقه دارد که جناح های پروغربی در جمهوری اسلامی دست بالا را بگیرند و طی پروسه ای جمهوری اسلامی به حکومتی طرفدار غرب یا لااقل همراه و شریک غرب در منطقه تبدیل شود. این روش کنترل شده تر، کم دردسرتر، بی خطرتر و ارزان تر است تا حمله نظامی یا سازماندهی کودتا و یا حمایت از و مسلح کردن نیروهای دست راستی در اپوزیسیون.

نکته مهم دیگر که باید مرتبا به دمکراسی خواهان ایرانی گوشزد کرد اینست که دولت آمریکا بعنوان نماینده دمکراسی در جهان، هیچ مشکلی با حاکمیتهای استبدادی و دیکتاتوریهای خشن در کشورهائی مانند ایران ندارد، سهل است، خود سازمانده و سر کار آورنده چنین حکومتهای کودتائی و سرکوبگر در چهارگوشه جهان است. اساسا مشخصه سرمایه داری و نیازهای تولید سرمایه داری در کشورهای تحت سلطه مانند ایران، مستلزم سازماندهی یک دیکتاتوری عریان برای استثمار نیروی کار ارزان است. در این کشورها، نه پارلمان و دمکراسی بلکه دیکتاتوری و استبداد روبنای متناسب با سرمایه داری برای تامین فوق سود امپریالیستی و سازماندهی استثمار خشن نیروی کار ارزان است. استبداد سیاسی در این کشورها، که دامنه و درجه آن میتواند متفاوت باشد، امری فرهنگی و یا تاریخی و یا از خصوصیات شاه و تزار و ولی فقیه و حزب سیاسی بورژوائی خاصی نتیجه نمیشود، بلکه نیاز ضروری کارکرد سرمایه است. در این کشورها نفی دیکتاتوری رابطه مستقیمی با نفی حاکمیت سرمایه دارد. بعبارت دیگر، در سرمایه داری های تحت سلطه نمیتوان دمکراسی به معنی بورژوائی و پارلمانی و درجه ای از آزادیهای فردی و اجتماعی داشت که به یک سنت جاافتاده سیاسی تبدیل شود. بجز در دوره های کوتاه و دوفاکتو، استبداد و دیکتاتوری  تحت هر رژیم سیاسی اعم از مشروطه سلطنتی تا مشروعه و جمهوری ، وجه مشخصه حاکمیت سیاسی سرمایه داری است.

اما ترجیح سیاست خارجی آمریکا و پراگماتیسم حاکم بر آن، و حتی ناتوانی اش در حمله نظامی به ایران و مثلا اشغال ایران، امری ثابت و تنها فاکتور در سیاست خارجی دولت آمریکا نیست. فاکتورهای مهمتری وجود دارند که میتوانند یک شبه سیاست خارجی حاکم را زیر و رو کنند. در این زمینه میتوان به چند مورد مشخص اشاره کرد:

۱- اولین و مهمترین فاکتور سیر کشمکش سیاسی و طبقاتی در ایران و تقابل جامعه با جمهوری اسلامی است. هر تحرک جدی سیاسی که موجودیت رژیم اسلامی را بخطر اندازد، بناچار تغییرات ماهوی در سیاست کنونی غرب در قبال رژیم اسلامی ایجاد میکند. آمریکا و دول غربی قصد تغییر حکومت بن علی در تونس یا مبارک در مصر را هم نداشتند اما با آغاز جنبش های توده ای برای سرنگونی و تحرکات انقلابی در کشورهای عرب زبان، تلاش کردند برسیر تحولات و آینده آن تاثیر بگذارند. در تونس و مصر با اتکا به ارتش و در کشورهای دیگر مانند سوریه و لیبی که از اهرم ارتش حامی آمریکا برخوردار نبودند، با حمایت از جریانات متفرقه اسلامی و قومی و سازماندهی جنگ تلاش کردند ورق سیاست در این کشورها را بنفع خود برگردانند. در ایران تاکنون از جناح های پروغربی و یا کمتر ضد آمریکا، تلاش کرده اند سیاست تغییر از درون را دنبال کنند. اما با شکست اصلاح طلبی حکومتی، و مهمتر، گسترش مبارزه سیاسی و تقابل جنبشهای اجتماعی با کل حکومت و نگرانی از تهدید عروج گرایشات انقلابی و چپ، تلاش میکنند در اشکال مختلف به نیروهای اردوی ارتجاع و سرمایه در ایران شکل بدهند. سیاست آلترناتیو سازی بموازات تداوم اعمال فشار به حکومت اسلامی در کنار حمایت از عناصر و نیروهای خواهان تعامل با غرب از این دوگانگی ناشی میشود.

۲- دومین فاکتور وضعیت خاورمیانه و آینده آنست. خاورمیانه جنگ زده یک دوره تجدید تعریف و تجدید تقسیم را از سر میگذراند. در متن جنگ سرد این منطقه ژاندارم و پاسگاههای حفاظت از منافع غرب را داشت و در تعادلی کمابیش استراتژیک قرار داشت. امروز وضع تماما فرق کرده است. آینده خاورمیانه در حال تعیین تکلیف است و در این کشمکش کشورها و نیروهای منطقه ای و جهانی درگیرند. دولت اسرائیل بعنوان مثال تلاش دارد موقعیت ایمن تری در قیاس با دوره جنگ سرد بیابد. دولتهای اسلامی و عربی موئتلف عربستان از گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه نگرانند و در جاهائی مانند سوریه و یمن و عراق در حال جنگ با رژیم اسلامی هستند. ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی با هر سیاستی در قبال غرب و دولتهای منطقه، اولا نمیتواند بیرون این رویدادها بماند و از آنها متاثر نگردد و ثانیا خود جمهوری اسلامی یکپای تشدید بحران و جنگ در خاورمیانه است. سیاست درهم شکستن هلال موسوم به شیعی، چیدن پر و بال نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه، سیاست تقابل با گسترش نفوذ روسیه، بناچار امکان تقابل نظامی با جمهوری اسلامی را بیش از هر زمانی ممکن میکند.

۳- فاکتور دیگر مسائل جهانی و کشمکشها و رقابتهای استراتژیک سیاسی و اقتصادی و ژئوپولتیک قدرتهای سرمایه داری در خاورمیانه است. جمهوری اسلامی تلاش دارد در متن دنیای بی لنگر، در متن جنگ بقا و بن بست همه جانبه از این شکافها بنحو احسن استفاده کند. نزدیکی و همکاری سیاسی و اقتصادی و نظامی جمهوری اسلامی با روسیه و چین و تلاش برای حفظ و تقویت نفوذ موقعیت خود در منطقه بویژه در عراق و سوریه، امکان برخورد نظامی آمریکا با جمهوری اسلامی را بیش از پیش بالا میبرد.

۴- یک فاکتور محوری دیگر مسئله جدال با اسلام سیاسی است. هیولای اسلام سیاسی را آمریکا و غرب خلق کردند و خودشان امروز با فرانکشتاین مخلوق خویش در یک رابطه عشق و نفرت بسر می برند. از یکسو در فقدان یک مدل حکومتی کمابیش تعریف شده و طرفدار غرب هنوز به اسلام سیاسی بعنوان ابزاری در جنگ قدرت نیاز دارند، و از سوی دیگر، با جناح های ضد غربی آن در جنگ هستند. مضافا اینکه، و این بسیار مهم است، ایران همواره در کمپ آمریکا و دول غربی و حوزه نفوذ آمریکا محسوب شده است. آمریکا، ایران با جمهوری اسلامی را به روسیه و رقبا واگذار نمیکند. نه جمهوری اسلامی تا ابد میتواند ضد آمریکا حتی به همان شکل صوری بماند و نه آمریکا تا ابد با یک جمهوری اسلامی که شعار ضد آمریکائی میدهد و سازمانده تروریسم در منطقه است، کنار می آید.

مجموعه این فاکتورها، و مسائل غیر قابل پیش بینی و فاکتورهای فرعی دیگر، که تحت شرایطی میتوانند بعنوان کاتالیزور عمل کنند و تشدید کننده بحران سیاسی باشند، میگویند که تداوم سیاست تاکنونی غرب در قبال جمهوری اسلامی ارزش مصرف خود را از دست داده است و یا دستکم نمیتوانند بعنوان محور و اساس سیاست خارجی هیئت حاکمه امریکا در آینده قابل پیش بینی ادامه داشته باشد. لذا به احتمال قوی و در متن بحران در منطقه و تشدید رقابت قدرتهای منطقه ای و جهانی، و از همه مهمتر با تشدید جنگ جامعه با جمهوری اسلامی، دوره ای از کشمکش غرب و مشخصا آمریکا با جمهوری اسلامی شروع شده است که برای اپوزیسیون راست ایران فرجه ای فراهم میکند. سیاست آلترناتیو سازی و اقداماتی که در این راستا صورت میگیرند، ابدا اخبار مناسبی برای نیروها و جریاناتی که خواهان یک تحول پیشرو در جامعه ایران هستند، نمیتواند باشد. تحرک عمومی اپوزیسیون راست ایران را باید در این متن بررسی کرد.

در بخش بعدی به مورد مجاهدین خلق و جریانهای ناسیونالیسم قومی و جایگاه آنها در تحولات آتی سیاسی ایران خواهیم پرداخت.

ادامه دارد …

۲۰ ژوئیه ۲۰۱۷

لینک بخش اول،

http://www.iran-telegraph.com/index.php/maghalat/item/959-jedal-alternativha-siavash-daneshvar