سیاوش دانشور – از پنت هاوس های تهران تا گورهای نصیر آباد”برخیز ای داغ لعنت خورده” …

از پنت هاوس های تهران تا گورهای نصیر آباد

“برخیز ای داغ لعنت خورده” …

 

سیاوش دانشور

گورستان نصیر آباد یکی از هزاران نقطه ای است که انسانهای محروم و پرت شده از سوخت و ساز اقتصادی، قربانیان اعتیاد و مافیای تولید و توزیع مواد مخدر در آن “مرگ را زندگی میکنند”. زیر پلها، گوشه پارکها، ساختمانهای نیمه کاره، کنار خیابان، خارج از محدوده و مناطقی مانند خاک سفید، بخشا جنگلها از محلهای ثابت بخشی از محرومان جامعه است که از سرپناه و زندگی محروم شدند. جاهائی که پلیس و مامور شهرداری و نیروی انتظامی بیوقفه در تعقیب و آزار کسانی است که جائی و فضائی در این کره خاکی برای آرامیدن ندارند و با حضور “نامناسب” شان “چهره شهر را آزار میدهند”! در این جنگ و گریز برسر زندگی، محرومان به گورستان و گورخوابی عقب نشینی کردند. سالهاست که گورستان ها محلی برای خوابیدن کسانی شده است که بکلی از صحن جامعه به بیرون پرتاب شده اند. گورستان نصیر آباد و پخش گسترده خبر تراژدی زندگی خانواده ها از کودک و زن تا جوان و پیر در قبرها، تنها نیشتری به دُمل چرکین فقر در ایران است که ابعاد و دامنه آن زندگی دهها میلیون نفر را در سطوح مختلف به گروگان گرفته است.

 

سیاست رژیم اسلامی در مواجهه با این موضوع مثل هر مورد دیگر پاک کردن صورت مسئله بود. اگر دستفروشان “سد معبر” و “چهره شهر” را مُکدر کردند، راهش اینست که با اوباش شهرداری روبرو شوند، کتک بخورند، وسائل شان مصادره شود و در مواردی کشته شوند. اگر بی مسکنان در گوشه ای دور از یک محله تهران چادر زدند، راهش اینست که چادرهایشان را به آتش کشید و گوشمالی شان داد. اگر بی مسکنان به گورهای نصیرآباد پناه آوردند و خبرش خود حضرات را هم “شرمنده” کرده، راهش اینست که رئیس جمهور شرمنده شده نشان داد؛ نیروی انتظامی بفرستد و با فحش و ناسزا و لگد و باتوم گورخوابان را بیرون براند و صورت مسئله را پاک کند. اینها حتی گور را هم از قربانیانشان دریغ میکنند. بقول یکی از بی مسکنان گور خواب، “الان همين گور را هم برای خوابيدن نداريم”! این مصداق همان “حقوق شهروندی” کذائی است که روحانی وعده داده بود.

 

گورخوابی در تهران یک واقعیت است و زندگی در پنت هاوس واقعیتی دیگر. دو نقطه افراطی از شکاف طبقاتی و محصولات “عدالت اسلامی” در ایران! نمیدانم مدافعان تئوری “عُرضه و لیاقت” و “رقابت و درخشیدن در کسب و کار” این تفاوتهای نجومی طبقاتی را چطور توضیح میدهند؟ بر آنکس که منافعش ایجاب میکند از نظامی دفاع کند که مُسبب و بانی کل این اوضاع است، حرّجی نیست. حتی مسئله برسر آگاهی ما از اوضاعی که در جامعه وجود دارد نیست. در آن جامعه این تصاویر تکان دهنده هر روز در مقابل چشمان متحیّر و بُهت زده بشریتی اسیر رژه میرود. بخشی برای اینکه بتوانند با وجدان راحت شب سر بر بالین بگذارند، یا واقعا بدلیل حس نوع دوستی شان، تلاش میکنند تا جائی که میتوانند لقمه نانی یا لباسی به این فقر زده های گرسنه و بی مسکن برسانند. اما مسئله سرجایش بقوت خود باقی است: فقر وسیع و دامنه دار در ابعاد مختلف، بیماری، بی مسکنی، بیسوادی یا محرومیت از آموزش، تن فروشی و اعتیاد که فقر زمین باروری برای رشد آنهاست، پیامدهای تشدید فقر از جمله تخریب شخصیت و بی حرمت شدن فرد، انزوای اجتماعی و بحرانهای ناشی از آن، خودکشی و رشد جنایت و جرم و بیماریهای اپیدمیک و مشکلات اجتماعی متعدد.

 

آیا این مشکل غیر قابل حل است؟ در همین نظم کنونی و در هر کشوری میتوان با میزان قابل توجهی به این مشکلات فائق آمد. مسکن همه جا حتی در پایتخت های دنیا هم که ترافیک و تراکم جمعیت در آنها بالاست، از جمله در تهران تا این اندازه وجود دارد که بتوان مسئله بی مسکنی را حل کرد و از خیابان خوابی و گورخوابی عبور کرد. سرمایه داری بدون فقری اینچنین وحشتناک و بیرحم و گسترده میتواند هنوز سرپا باشد و سود ببرد. در جامعه ایران سرمایه کافی، نیروی انسانی کافی، عواطف و نوعدوستی کافی، وجود دارد که این مشکلات را بسرعت تخفیف داد. اگر برخورداری از مسکن و سرپناه و خوردن و آشامیدن و سلامت بودن و سواد داشتن حق بدیهی و پایه ای انسانهاست، آنوقت همان انسانها میتوانند بنا به نیاز و عقل و منفعت جمعی شان به مسئله جواب دهند. اما اگر میتوان و میشود به این معضلات بدرجه زیادی فائق آمد چرا هر روز گسترده تر میشود؟ چرا هر روز فقر چهره جدید و خشن تری نشان میدهد؟ مانع چیست؟ منفعت چه کسانی، چه طبقاتی، چه نیروهائی در تداوم این اوضاع است؟

 

واقعیت اینست که همه ما از هر نوع حقی در دنیای کنونی برخورداریم مشروط به اینکه توان مادی و امکان عینی استفاده از آن را داشته باشیم. یعنی نیازهای ما بعنوان انبوهی از کالاها در بازار عرضه شدند و برای استفاده از آنها صرفا باید بتوانیم این کالاهی معین را بخریم. اگر پولش را نداریم، نه فقط نمیتوانیم مسکن و نان و طبیب و معلم و پوشاک داشته باشیم بلکه بجرم نداشتن مرتبا تحت تعقیب و فشار نیروهائی هستیم که مستقیم و غیر مستقیم ما را از برخورداری از این ضرویات زندگی محروم کرده اند. از خامنه ای تا روحانی و ابواب جمعی بچه حاجی های اصلاح طلب و تازه بدوران رسیده میدانند که این وظیفه دولت است که این نیازها را تامین کند. دولتی که به سهم خود بر بخش عظیمی از ثروت جامعه چنگ انداخته و بر آن کنترل دارد. چطور دولت و نهادهای اقتصادی و مالی و سیاسی اش میتوانند کرور کرور به تخم و ترکه های حکومتی وام بدهند و پس نگیرند، ارقام نجومی هزینه جنگهای ارتجاعی و دستگاه ارتجاعی تر دین کنند و گله آخوند و مفتخور بپرورانند اما از تامین نان و مسکن و بهداشت و درمان و آموزش مردم ناتوانند؟ این را نباید از جمهوری اسلامی و اعوان و انصارش قبول کرد. کسانی که مستقیما مُسبب و مجری اختناق سیاسی و فلاکت اقتصادی اند نمیتوانند خود را به خریّت بزنند و ادعا کنند که از “خبر گورخوابی” شرمسار شدند و همزمان گورخوابان بی پناه را با کتک از گورستان بیرون برانند!

 

میگویند “دولت منتخب و نماینده ملت است” اما خودشان بهتر میدانند که دولت کمیته اجرائی حراست و دفاع از منافع سرمایه داران است. اساس قدرت دولت بورژوائی زندانها و دادگاهها و قانون و دستگاه سرکوب و پلیس و نیروهای امنیتی است که با زرورق کابینه و مجلس و نهادهای اداری و سیاسی بورژوازی مزین شده است. دولت اسلامی از منافع لایه انگل آخوندها و مزدوران حکومتی و سرمایه داران دفاع میکند و به برکت این حکومت است که زندگی در پنت هاوس تا زندگی در گور  ممکن شده است. دولت، هر دولتی، و به طریق اولی دولت اسلامی موظف به تامین مسکن و نان و کار و آموزش و سلامتی و ضروریات اولیه زندگی شهروندان است. مسئول خیابان خوابی و گور خوابی و کارتن خوابی و تن فروشی و اعتیاد و کلیه مصائب اجتماعی، نظم مُستقر است. نظامی است که حاکم است و حکومتی است که منافع این نظام را پاسداری میکند. حکومت اسلامی حتی برای تامین حداقلهای معیشتی باید تحت فشاری عظیم قرار گیرد. تقابل با فقر و اختناق کار کسانی نیست که محرومیت و شکنجه لحظه به لحظه محرومان را دستمایه اهداف سیاسی و جناحی میکنند. مقابله با اختناق و فقر کار جنبش ها و نیروهائی است که کوچکترین منفعتی در تداوم وضع موجود ندارند. وخامت اوضاع کنونی بیش از هر زمان مُبرمیت تحرک جدی تر طبقه کارگر و برافراشتن افق آزادی جامعه را الزامی کرده است. پتانسیل مبارزاتی قوی و نفرت طبقاتی گسترده ای میان ارتش بیکاری و ارتش گرسنگان و خیل بی خانمان و فلاکت زدگان وجود دارد که میتواند و باید در جهت خلع ید سیاسی و اقتصادی از نظم کنونی و مبارزه برای موظف کردن رژیم اسلامی به تامین نیازهای فوری و عاجل محرومان و بی مسکنان بکار گرفته شود. اوضاع سیاسی و اقتصادی در ایران، تشدید شکاف طبقاتی و شرایط دهشتناک زندگی کارگران و مردم محروم، تنها بر فاسد و پوسیده بودن نظم کنونی و حاکمیت اسلامی اش دلالت نمیکند بلکه بیش از هر زمان عروج یک راه حل کارگری برای آزادی جامعه را الزامی کرده است. دره عمیق میان پنت هاوس ها و حلبی آبادها و کارتن خوبی و گور خوابی، نه قابل ادامه است و نه قابل قبول است و نه باید قبول کرد. این دره عمیق را تنها سوسیالیسم میتواند پُر کند. *

 

۲۹ دسامبر ۲۰۱۶