سیاوش دانشور-آتش نشانان و کولبران جانباخته،بی بی سی و بوق ناهنجار ناسیونالیسم

آتش نشانان و کولبران جانباخته،

بی بی سی و بوق ناهنجار ناسیونالیسم

سیاوش دانشور

اینروزها هر گوشه ایران صحنه یک تراژدی انسانی است. فاجعه پلاسکو و جانباختن بیست آتش نشان و صدها زخمی، بهمن در سردشت و جانباختن چهار کولبر، سیل در سیستان و بلوچستان، گرد و غبار در اهواز و شهرهای خوزستان، فروش بچه ها در بیمارستان ها، کودکانی که تولدشان را با سر راه گذاشتن جشن میگیرند، تن فروشانی که مثله میشوند، معتادینی که از سرما یخ میزنند، گرسنگان و گورخوابان، رحم های اجاره ای، اپیدمی خودکشی و خودسوزی، فقر و تنگدستی شدید در هر گوشه ایران، از هر گوشه و هر منفذ این جامعه نکبت می بارد.

اما بدرجه ای که ایران و جهان در بحران و فقر و شکاف طبقاتی و جنگ و آوارگی و اختناق غرق است، تلاشهای واپسگرایانه برای تداوم اسارت بشر بیشتر میشود. درست در زمانی که دنیا دارد متوجه میشود که به یک راه حل انسانی و یک آلترناتیو انقلابی و زیر و رو کننده برای برون رفت از اینهمه فلاکت و بدبختی نیاز دارد، نقاره کشان بورژوازی و ارتشی وسیع صبح تا شب میگوید نمیشود! تلاش دارند همانجا میخکوبمان کنند و ما را به رفتن در لاک خویش فرامیخوانند. تلاش دارند بگویند هر حرکتی محکوم به شکست است! اصلا بانی این اوضاع حرکتهای “غیر متعارف” نسلهای قبل بوده است. نقش ایدئولوژی و مذهب و خرافه تاریخا و اساسا اینبوده است که خوراندن این داروی تلخ اسارتِ دُنیوی را برایمان راحت کند. چرا باید به مسائل بزرگ فکر کرد؟ چرا باید برای آرمانهای بزرگ تلاش کرد؟ اصولا چرا باید آرمانخواه بود؟ هرچه حقیرتر، بهتر! هرچه منزوی تر، عینی تر! هرچه محدوبین تر، سیاسی تر! مگر نگفته اند باید گلیم خود را از آب بیرون کشید؟ مگر نشنیده ایم که فکر نان کن، خربزه آب است! به ما چه مربوط که “عربها” و پناهندگان چه مشکلی دارند؟ آنوقت هنرمندان کاسه لیس بارگاه اسلامی که با پورشه و لامبورگینی در خیابانهای تهران ویراژ میدهند و در پنت هاوس ها زندگی میکنند، بعنوان اصلاح طلب ما را به رای دادن به “انتخابات” فرامیخوانند و عین قاسم سلیمانی میفرمایند اگر “ما در سوریه نجنگیم، خطر به داخل کشور می آید”! میتوان سلبریتی بود، اُسکار هم گرفت، ناسیونالیست هم بود، طرفدار جمهوری اسلامی هم بود، “دگراندیش” هم بود، مُدل و بازیگر هم بود و به ریش مردم هم خندید. هر وقتی هم قافیه تنگ آمد، آنچنان در بوق ناسیونالیسم ایرانی و ضد عرب و ضد افغان دمید که استخوانهای کوروش کبیر در قبر بلرزد.

به اینها راضی نیستید؟ بحث فلسفی و سیاسی میخواهید؟ روزنامه و تلویزیون غیر اسلامی و روشنفکرماب میخواهید؟ این را هم داریم. آپارات، شبکه های مختلف تا مجلات و برنامه های ویژه و جنجالی و “انتقادی” و بسیار متفاوت با “صدا و سیمای ننگ ما” تا آوردن چامسکی و ژیژک و هابرماس و هاروی و دیگران. بی بی سی مگر مرده است؟ هر روز برنامه ای و طرحی که به روشنفکر تسلیم طلب که حّب روایت اسلام و ضدیت با کمونیسم را قورت داده است، خوراک میدهیم تا اسلام بتواند حکومت کند و عده ای آنطرف تر بتوانند علیه تغییر و سیاست انقلابی حرف بزنند و از اختناق سوبسید بگیرند و ادای انقلابیگری درآورند. حقوق بشر را هم “درونی” میکنیم. فعالیت مدنی و مسالمت آمیز دو خردادی به اشکال جدید تحول پیدا میکند. “حقوق بشر کرد”، “زندانیان سیاسی کرد”، “کولبر کرد”، “احزاب کرد”، “زنان کرد”، “تیم فوتبال ترک”، “ادبیات ترک”، “آزادی بیان بدون توهین به خان قشقائی”، “عظمت فارس”، “منشور کورش”، “آخوند پدر حقوق بشر ایران”، “قومیت بعنوان آغاز و پایان تاریخ”، … پیش بسوی “لری” و “بلوچی” و “ترکی” و “کردی” و “فارسی” و “گیلکی” کردن. پیش بسوی نبش قبر کردن در تاریخ ممالک محروسه و دوران عشایر و قبایل زیر سایه اسلام و جمهوری اسلامی!

ناسیونالیسم ایرانی که یک پای ایدئولوژی اسلامی است میتواند نفس بکشد و در دوره راستگرائی جهانی فاشیست تربیت کند و به این “مفتخر” باشیم که ایران از نژادپرست ترین کشورهای جهان است که در افغان ستیزی و عرب ستیزی لااقل مقام بالا دارد. ناسیونالیسم قومی از هر مدل در ترکیب با سنی گری و شیعی گری و دگراندیشی موجودند. اصلا خود اپوزیسیون را با همین معیارهای سیاسی و ایدئولوژیک شکل میدهیم و وارد تعامل میشویم. جمهوری اسلامی فقط با اعدام و سرکوب سرپا نیست، لایه های مختلفی از ضدیت با چپ، دادن خوراک به نسل جدید، ایجاد فرهنگی خودمحور و رقابتی شدید بین آحاد جامعه که از مفهوم و اساس ایدئولوژی سرمایه و فرد بورژوا در بازار حرکت میکند، خود را در اشکال مختلفی متعین میکند، تا جعل تاریخ و ترور شخصیت و اقدامات تروریستی و اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی همه لازمه بقای این حکومت است.

اینها اما تلاش حکومت برای انطباق اجباری اسلام با وضعیتی است که در حال ترکیدن است و در قالبهای قدیمی دیگر نمیتواند ادامه پیدا کند. ولی از آنجا که اصالت ندارند؛ از آنجا که ریشه در اقتصاد سیاسی یک جامعه سرمایه داری ندارند، با هر تحرک واقعی و مادی طبقات اصلی و سنتهای ریشه دار اجتماعی به لرزش می افتند. کافی است کارگر تکان بخورد تا بسیاری مسائل یک شبه دود شود و به هوا برود. کافی است حرکتی انقلابی صورت بگیرد تا سرها برگردد به جائی که قرار بود از آن عبور شود. اینجاست وقتی که کارگر در تجربه عینی و روزمره درک میکند که با سرمایه دار منفعت واحدی ندارد، که هموطن و همشهری و هم مذهب بودن همه طوق هائی برای سو استفاده و استثمار اقتصادی و سلطه سیاسی اند، اینکه منفعت کارگر در تهران و شیراز و خوزستان و کردستان و هر گوشه ایران تا چهارگوشه جهان یکی است، اینکه حاجی فلانی در بازار سنندج و سقز و مریوان و سلیمانیه و قاهره و استانبول و بغداد و نیویورک و پاریس بسیار هم منفعت ترند، و لاجرم افقهای سیاسی و اجتماعی و جنبشی معانی بسیط تر و اجتماعی تر و طبقاتی تری پیدا میکنند، فورا عده ای راه می افتند تا بقول معروف سر خر را کج کنند! از فیلسوفان “شهیر” و اساتید دانشگاه که ظاهرا شیخ فکری عده ای چپگرا بودند، سر از تلویزیون و بارگاه جمهوری اسلامی درمی آورند.

وقتی عظمت کارگر آتش نشان جامعه را تسخیر میکند، تنها جمهوری اسلامی نیست که از وحشت همبستگی کارگری کنترل شدیدی بر تشییع جنازه این قهرمانان میگذارد، بلکه ناسیونالیسم ایرانی و رسانه ها راه می افتند تا با فک و فامیل سازنده پلاسکو گفتگو کنند، تا یهودی بودن القانیان سازنده ساختمان پلاسکو و تقابل اسلام و یهودیت بر جانباختگان آتش نشان سایه بیاندازد. وقتی کولبر زحمتکش سردشت از علی جوان ۱۸ ساله تا خضر ۷۰ ساله موضوع رسانه ها میشود، ناسیونالیسم کرد همراه با بی بی سی در اقدامی براستی زشت و ارتجاعی و ضد کارگری تلاش میکند بر “کرد” بودن کولبر تاکید کند و بین کارگر جانباخته پلاسکو بعنوان “فارس” با کولبر “کرد” دیوار چین بکشد! اینکه ناسیونالیسم همواره تلاش دارد بر هر چیزی مُهر قومی بزند و دکان سیاسی راه بیاندازد، نشان بی عاطفگی و بی ربطی اش به انسان و جامعه و سرمایه ساختن از موضوعی است که کوچکترین ارتباط مادی و تاریخی با آن ندارد. اما نفس اینکه چنین سیاستی برایش ممکن میشود، محصول شرایطی است که در ابعادی ماکروتر برای اسارت همین مردم توسط حکومتیها و ایدئولوژیهای واپسگرا و رسانه ها ایجاد شده است.

لازم نیست که در اقتصاد و سیاست و فلسفه بحرالعلوم باشید، ضروری نیست کانت و نیچه و هگل و مارکس را از بر باشید، لازم نیست “مارکس پژوه” و “مارکس شناس” و استاد دانشگاه و فیلسوف باشید تا درک کنید که این دردهای اجتماعی که صرفا نوک کوه یخ است، محصول همین جامعه و همین مناسبات موجود است. واقعا چه کسی با عقل متوسط نمیتواند درک کند که تفاوتهای وسیع طبقاتی در ایران محصول و کارنامه نظام سیاسی و اقتصادی امروز و حکومتی است که از آن پاسداری میکند؟ چه کسی نمیداند اگر لومپن میلیاردری مانند ترامپ دنیا را سرکار میگذارد و شبح هیتلر را به گشت و گذار در می آورد، نه از وجنات فردی وی بلکه از موقعیتی است که بعنوان رئیس جمهور آمریکا بدست آورده است و مهمتر از شرایط و بحران نظامی است که به ترامپ ها نیاز دارد و آنها را ضروری کرده است. چه کسی درک نمیکند که اتفاقا عروج همین فاشیست هاست که ناسیونالیسم ایرانی پرو غرب و ناسیونالیسم قومی را در اپوزیسیون به تحرک واداشته است و هم خانواده بودنشان را بیش از پیش عیان کرده است.

انسان امروز، چه بخواهد و چه نخواهد، چه دوست داشته باشد یا نه، مسائلش و زندگی اش و افکارش جهانی است و از سیاست و اقتصاد و فرهنگ و علم و پیشرفت ها و پسرفت های جهانی تبعیت میکند. این همه حقارت و بدبختی و فقر و نکبت و تحقیر جمعی لازم شده تا حکومت و بارگاه خمینی ها و خامنه ای و روحانی ها و موسوی ها و دگراندیشان مسلمان و حاجی بازاری ها و تاره بدوران رسیده ها بتوانند سلطنت کنند. بی بی سی هرچه بگوید، ناسیونالیست های متفرقه هرچه در شیپور تعصب ملی و قومی بدمند، نه کارگران پلاسکو “فارس” میشوند و نه کولبران “کرد”. کارگران قبل از اینکه “کرد” یا “فارس” یا “عرب” و “مسلمان” و “شیعه” و “سنی” باشند، کارگرند و منفعت یکسانی دارند. قاتلین آنها هم جمهوری اسلامی و حکومت سرمایه داران متفرقه اعم از “فارس” و “ترک” و “کرد”اند. تاریخ چند دهه اخیر در کردستان نشان میدهد که آنچه واقعی است اینست که کارگران در کردستان هویت سیاسی شان را نه ناسیونالیسم که کمونیسم و انترناسیونالیسم قرار داده اند. کارگران در کردستان و جنبش شان قاطع ترین نیرو علیه ستم ملی هستند اما هیچوقت به جنبش ناسیونالیستی بعنوان جنبش بورژوازی کرد نزدیک نشدند بلکه آنها و شرکای بورژوازی ایران را دشمن طبقاتی خود دانستند. در پس معرکه مُهر قومی و ملی کوبیدن به کارگران جانباخته و تلاش برای ایجاد شکاف تصنعی در میان آنها و مصادره جنازه کارگران، وحشت از عروج جنبش طبقه کارگر دیده میشود.

۱۵ بهمن ۱۳۹۵