سيف خدايارى -مرگ داريو فو

مرگ داريو فو
سيف خدايارى

سيزدهم اكتبر امسال (٢٠١٦) داريو فو نمايشنامه نويس، كارگردان، بازيگر و هنرمند انقلابى ايتاليا خنده هايش را براى هميشه از ما گرفت. داريو فو برنده ادبيات نوبل ١٩٩٧- رويدادى كه اهميت كمترى در كارنامه درخشان او دارد-، نويسنده بيش از هشتاد نمايشنامه، كارگردان و يك هنرمند مبارز و انقلابى بود كه در يك كلام هنرش را براى “فقرا و ضعفا” بكار مى برد كه “صدايى ندارند” و به عبارتى ديگر صداى “مردم عليه قدرتمندان” بود. فو فرياد تأتر انقلابى و سرخ بود.

محبوبيت فو و به همين ترتيب رفيق زندگى اش فرانكا رامه بيشتر از آنكه به نوشتن و اجراى نمايشنامه هاى درخشانى چون مرگ تصادفى يك آنارشيست، اسرار كمدى و ساير نمايشنامه ها مربوط باشد، به كنش فعالانه آنها در به چالش كشيدن رويدادهاى سياسى ايتاليا در دوره اى طولانى از طريق اجراى تك گويه هايى است كه هر يك مانيفستى عليه نابرابرى، استبداد، سانسور، مذهب و رابطه نابرابر قدرت در جامعه است. اسرار كمدى بازخوانى هجوآميز بخشهايى از “كتاب مقدس” است كه مورد خشم كليسا قرار گرفت و دستور واتيكان مبنى بر ممنوعيت اجراى آن در سال ١٩٧٧ به عنوان “كفرآميزترين نمايش در تاريخ تلويزيون ايتاليا” به مدت ١٤ سال داريو و فرانكا را پشت ابرهاى تيره سانسور قرار داد. مرگ تصادفى يك آنارشيست برگرفته از ماجراى قتل جوزپه پينللى از كارگران راه آهن ايتاليا است كه به اتهام خرابكارى در جريان محاكمه از پنجره طبقه چهارم ساختمان دادگاهى در ميلان به بيرون پرتاب شد و مُهر “خودكشى كرد” از سوى ديوانسالارى آلوده به جنايات دولتى بر پرونده اش خورد. داريو با نگاه تيز و كمدى تكان دهنده اش اين دادگاه را به صحنه مى برد و جوزپه پينللى براى هميشه جاودانه مى شود.

داريو و رامه پس از ممنوعيت اجرا در تأترى كه خود بنياد نهاده بودند (تأتر اشتراكى لاكمونه) و ساير تماشاخانه هاى “دولتى”، هزاران اجرا از نمايشنامه هاى خود را در تأترهاى سيار، كارخانجات اشغال شده توسط كارگران اعتصابى، تحصن های دانشجويى، پاركها، زندانها و كليساهاى متروكه داشتند و بدينسان پيوند عميق خود را با طبقه اى كه به خاطر آن فعاليت مى كردند بازتوليد مى كردند. اجراهاى داريو و فرانكا همواره مورد حمله گروههاى فاشيستى (به پشتيبانى كليسا) و نيروهاى دست راستى بود. در سال ١٩٧٣ فرانكا رامه به هنگام اجرا ربوده شد و پس از تجاوز و انواع شكنجه ها تا حد مرگ در حومه ميلان رها شد. “تحقيقات” پليس بدون هيچ درجه اى از ابهام اين جنايت را كار گروههاى فاشيستى مى داند كه همراه آنان عناصرى از “كارابنيرى” ( لمپن ترين عوامل امنيت!) يا همان نيروهاى انتظامى ايتاليا وجود داشته است. رامه سال بعد اين جنايت را با نمايش تك گويه “تجاوز” به صحنه برد.

فو هنگام دريافت نوبل- كه آن را به فرانكا رامه تقديم كرد- گفت: “ما سالهاى متمادى توهين و آزار پليس و اهانت و خشونت از سوى دست راستى ها را تاب آورده ايم”. عكس العمل هاى جسورانه فو به رويدادهاى مختلف معاصر بدون قورت دادن قرص معجزه آساى “نزاكت سياسى” كه ميليونها روشنفكر را در مقابل قدرتها خلع سلاح كرده است، بسيار نادر است. او بعد از رويدادهاى يازدهم سپتامبر ضمن اعتراض به نظامى كه ساليانه ميليونها نفر را قربانى فقر مى كند، شمار قربانيان را در مقايسه با جنايات بزرگ نظم موجود “اندك” دانست و “مشروعيت” نظم حاكم را – درست در هنگامه فروريزى پنتاگون- اينگونه باطل كرد: “اين خشونت فرزند خلف فرهنگ خشونت، گرسنگى و استثمار غيرانسانى است”.

داريو فو اندكى بيشتر از فرانكا رامه زيست و با شور و انرژى خاصى كه داشت نود سال عمر پُرثمر و خنده هاى فراموش ناشدنى او براى ما كم بود. مرگ او البته همه را غمگين نكرد. عناصر فاشيستى ايتاليا و از ميان همه سالوينى و برونتا از جريان لگانورد شادكامى خود را از مرگ داريو پنهان نكردند و مرز انسانيت با بربريت را بار ديگر ترسيم كردند. در پايان به گفته يكى از نويسندگان ايتاليا “فو شادترين انسان دريافت كننده نوبل ادبى بود و به جاى اشك بهتر است لبخند بزنيم”، ما نيز خنده هاى جاودانه و فرياد اعتراض عصيان آلود فو و رامه را براى هميشه با خود مى بريم. *