سياوش دانشور -در باره سياست جديد حزب دمکرات کردستان ايران

در باره سياست جديد حزب دمکرات کردستان ايران

سياوش دانشور

آغاز مجدد فعالیت نظامی حزب دمکرات کردستان ایران (حدکا) شاخه مصطفى هجرى با نظرات موافق و مخالفی روبرو شده است. عده ای مانند خود حدکا از این سیاست دفاع کردند. برخی نیروهای قوم پرست توافقشان را به جنبه حقوقی و نه کنکرت، یعنی حق نیروهای سیاسی در کردستان برای مبارزه مسلحانه، تقلیل دادند. برخی هم از موضع مشاور سیاسی حدکا این اقدام را زودرس، تاکتیک اشتباه، دارای عواقب سیاسی و امنیتی در جامعه کردستان و غیر مسئولانه دانسته اند. در حاشیه نیز میتوان با تحلیل هائی در میان موافقان مبارزه مسلحانه هم برخورد کرد که حدکا و سیاستش را در چهارچوب معادلات منطقه ای میگذارد و حدکا را به مزدوری عربستان و اسرائیل متهم میکند و از این منظر سیاست اخیر حدکا را اشتباه میداند. این یادداشت تلاش دارد موقعیت حدکا و فراتر از آن ناسیونالیسم کرد در ایران را مورد بررسی قرار دهد و تحرک جدید حدکا را در این پرتو توضیح دهد.

بن بست ناسیونالیسم کرد

ناسیونالیسم کرد بعنوان یک گرایش اجتماعی، یک جنبش، یک مجموعه احزاب و جریانات و محافل سیاسی، بویژه در ایران مدتهاست که درجا میزند و با بحرانهای درونی لاعلاج روبرو است. حزب دمکرات کردستان ايران بعنوان قديمى ترين و خط دارترين جريان اين جنبش بويژه در يکدهه اخير يک روند بى سياستى مفرط را تجربه کرده است. “سياست” به همان معنى عام و کلاسيکى که ويژه اين جنبش معين طبقاتى بورژوازی کرد است. مضافا زندگی اردوگاهی، فقدان سیاست واحد در قبال رویدادهای سیاسی ایران، بحران و انشعاب، شکست عمده پروژه های سیاسی این بستر سیاسی مانند تشکیل “جبهه متحد کرد”، “کنکره ملی کرد”، چرخیدن به فدرالیسم و غیره، تمجید از جناح هائی از حاکمیت و سربرآوردن مجدد مذاکره مخفی با رژیم اسلامی، رُشد پ ک ک در منطقه و تشدید رقابت میان جریانات ناسیونالیستی و اوضاع بحرانی منطقه، هر کدام بنوعی در تحرک اخیر نظامی حدکا تاثیر داشته اند. حدکا نیازمند تحرکی برای نجات تشکیلات خود بود. تحرک اخیر حدکا روی دوش سیاستهای تاکنونی اش قرار می گیرد و ادامه آنهاست.

ناسيوناليسم کرد جنبشى ضد کارگرى و واپسگرا است. پايان جنگ سرد آغاز تلاشى ستونهائى بود که دهه هاى متمادى هويت کمابيش با ثباتى از اين جريان و سنت سياسى بدست ميداد. اين جنبشى بوده و هست که احزاب اصلى آن همواره داعيه شرکت در قدرت و سخنگوئى خودگمارده “ملت کرد” را داشته اند. اين جنبش به اين اعتبار جنگيده، مذاکره کرده، تلفات داده، و سياستش در هر شرايطى اعم از انقلابى و غير انقلابى در ضدیت با خواستهای پيشرو جامعه بوده و براى تحقق اهدافش به پابوسى دولتهاى ارتجاعى و سرکوبگر منطقه رفته است. از سرکار آمدن جمهورى اسلامى و سرکوب خونين قيام ۵٧ و مبارزه انقلابى مردم در کردستان تا امروز ميتوان ليستى طويل از کارنامه سیاسی ارتجاعی ناسيوناليسم کرد را برشمرد. یادمان نرفته که آخرین شاهکار آقای هجری اینبود که چند سال پیش در رقابت با جریانان سلفی و موسوم به “سُنی” در شهرهای کردستان، به تشکیل اتحاديه يا سازمانى از آخوندهاى کُرد مبادرت کرد. آنزمان ما اشاره کردیم که “تشکيل و اعلام نهادى از اُمل ترين و عقب مانده ترين موجودات حاشيه اى در کردستان ايران توسط حدکا پديده غير قابل انتظارى نيست. اين موضوع تنها براى کسانى “شُک آور” است که از موضعى ميليتانت تر و ضد رژيمى تر و از موضع سياسى همان ناسيوناليسم کرد به اين پديده برخورد ميکنند. سران اينها نيز خودشان مُلا هستند و با همين نام خود را معرفى ميکنند. اسلاف حزب دمکرات نيز کارنامه “روشن” ترى ندارند”.

اما چنین اقدامات و پروژه هائی را باید در نیازهای سیاسی حدکا در متن اوضاع منطقه ای و بن بست ناسیونالیسم کرد جستجو کرد و نه صرفا در تعلقات واپسگرای مذهبی سران این جریان. بن بست سياسى ناسیونالیسم کرد جدا از روندهاى سياسى منطقه اى و افول ناسيوناليسم و تغيير مکان آن در استراتژيهاى جهانى “نظم نوينى” نيست. فدرالیست شدن ناسیونالیسم کرد در ایران تلاشی برای انطباق با استراتژیهای دست راستی جهانی و ایفای نقش بعنوان عنصری از نقشه راه این استراتژی یعنی حمله نظامی بود. شکست آمريکا در عراق روياهاى ضد انسانى فدراليستها را تا اطلاع ثانوى بر باد داد. همراه با بحران سياسى و اقتصادى و ايدئولوژيک راست افراطى، سهام سياسى و اقتصادى اينها در بازار سياست نيز سقوط کرد. فدراليسم امروز افقش کور است. فدرالیست ها و جریانات دست ساز مادام که کسى و دولتى خرجشان را بدهد و يا زير حمايت خود بگيرد، حضور دارند و میتوانند موی دماغ جنبشهای واقعی بشوند. حزب دمکرات دستکم از زمانى که به فدراليسم چرخيد معلوم بود که ديگر اين جريان گيج ميخورد. سياست توجه مجدد به ايجاد سرپلهائى براى مذاکره با رژيم اسلامى و شرکت “کردها و سنى ها” در مضحکه انتخابات رژيم، ايجاد نهادهائى از آخوندهای مرتجع و مفتخور اسلامى در کردستان ايران، یا تحرک محدود نظامی که تلاش دارد تصویر یک اپوزیسیون مُسلح را بدهد، قبل از اينکه ريشه اى در واقعيات اجتماعى جامعه کردستان داشته باشد ريشه در موقعيت بحران زده حدکا دارد.

دلايل پايه اى بن بست حزب دمکرات و ناسيوناليسم کرد

١-  بى ربط شدن بيش از پيش به روندهاى پايه اى تحولات اجتماعى و طبقاتى جامعه شهرى کردستان.

٢- عروج طبقه کارگر و جنبش سوسياليستى و کمونيستى در کردستان.

٣-  فقدان استراتژی سياسى روشن در دنياى بعد از جنگ سرد.

۴- عدم توانائى رهبرى اين حزب در انطباق با شرايط جديد جامعه.

۵-  سنتى بودن و محدود بينى مفرط رهبرى آن.

۶-  چرخيدن به فدراليسم و تبديل شدن به يک جريان قوم پرست، تقاضای علنی حمله آمریکا به ایران و اعلام آمادگى براى تبديل شدن به نيروئى دست هشتم در خدمت ارتش آمريکا.

٧-  به بن بست رسيدن توهمات تکرار عراق در ايران.

انتقادات به سیاست جدید حدکا

نقد کمونیسم کارگری به ناسیونالیسم پایه ای است. نقد ما به ناسیونالیسم نقدی اجتماعی – طبقاتی و فکری – سیاسی است. ما بعنوان کمونیست و یک جنبش حزبی و سیاسی بانفوذ در کردستان ایران و یک نیروی درگیر در قدرت سیاسی، با بسیاری از نقدها و ملاحظات طرح شده راجع به سیاست جدید یا ازسرگیری فعالیت مسلحانه حدکا اختلاف جدی داریم.

اولا، هر حزب سیاسی برای قدرت سیاسی مبارزه میکند. نفس اینکه حدکا بخواهد در معادله قدرت قرار بگیرد، مستقل از اهداف ارتجاعی آن که باید در صحنه عمل مادی و انقلابی شکست داده شود، ایرادی اصولی بر آن مترتب نیست.

ثانیا، قرار گرفتن این یا آن نیروی ناسیونالیست در معادلات منطقه ای و یا نزدیکی با و گرفتن کمک مالی از یک کشور منطقه نیز ابدا جدید نیست. این تاریخ کل ناسیونالیسم کرد و بسیاری از نیروهای اپوزیسیون است. سیاست کمونیستها تامین استقلال سیاسی و مالی و “ملی” ناسیونالیست ها و بورژواها نیست.

ثالثا، تحرک نظامی موجد هیچ بهانه ای برای جمهوری اسلامی نیست. جمهوری اسلامی از تراشیدن بهانه هیچوقت کم نیاورده است. نمیتوان بعنوان اپوزیسیون به نیروی اپوزیسیون دیگری گفت لطفا بهانه دست رژیم ندهید.

رابعا، سیاست در منطقه خاورمیانه نظامی شده است. معنی این امر اینست که نظامیگری بعنوان یک داده باید مورد بحث و در سیاستها ملحوظ شود. هیچ حزب و جریان سیاسی نسبتا جدی، که صرفا بخواهد از موجودیت خود دفاع کند و چند روزه دودمانش برچیده نشود، نمیتواند در منطقه ای که سیاست علیرغم ترجیح و انتخاب وی نظامی شده، مسلح نشود.

خامسا، جنگ با جمهوری اسلامی تمام نشده است. نیروهای معینی در اپوزیسیون ایران همراه با کارگران و مردم آزادیخواه در حال جنگ با جمهوری اسلامی هستند. کسی که خودش در چنین موقعیتی قرار دارد، نمیتواند موعظه مُسالمت جوئی و صُلح کند و یا حمله فلان جریان به فلان نهاد رژیم را محکوم کند.

همینطور از موضع ناسیونالیستی خرده انتقاداتی به “تک روی” حدکا شده است که اینها نقد به نفس این سیاست نیست بلکه فراخوان به شریک شدن در بازی است. باید تاکید کرد که سیاست اخیر حدکا شاخه آقای مصطفی هجری عملا شاخه آقای خالد عزیزی را که خواهان فعالیت علنی در ایران بود درهم پیچیده و با بحران مواجهه کرده است. همینطور محافل ناسیونالیست و فدرالیست در کردستان و ایران نیز از این تحرک حدکا حمایت میکنند. این محافل در صورت رفع محدودیتهای مرزی در کردستان عراق و تامین امکانات لجستیکی خیلی مایل هستند که وارد این پروسه شوند. حدکا علیرغم لکنت زبان رهبرانشان عملا توانسته است بدرجه ای بر تشتت درونی خود فائق آید هرچند پروژه های کناری شان پاسخی نگرفت. برخورد نظامی جدید حدکا در چهارچوب سیاست ناسیونالیستی برخوردی بدون ابهام است. تناقضات این سیاست وقتی رو می آید که معادلات منطقه ای و منافع متحدین حدکا و حتی محدودیتها آنها را وادار میکند که سیاست شان را موسمی و موردی کنند.

کمونیسم و مبارزه مسلحانه

ما با نیروی مسلح اردوگاه نشین و جدا از مبارزه واقعی اجتماعی و طبقاتی در شهرها مخالفیم. دوران پیشمرگایتی به پایان رسیده است. اساس تشکیلات کمونیستی در شهرها و در مراکز کار و زیست ساخته میشود و فعالیت میکند. فعالیت نظامی در دوره ای که تحول انقلابی آغاز نشده است، صرفا میتواند بعنوان نیروی پشتیبان و تقویت کننده فعالیت توده ای و کمونیستی مورد بحث باشد و در دوره ای که چشم انداز باز شدن فضای سیاسی وجود دارد، بعنوان یک نیروی حفظ خود و مدافع جنبش آزادیخواهی و کارگری و سنگری در مقابل تهاجم ارتجاع متفرقه بورژوائی مورد نظر ماست. دوره از کوه ها وارد شهر شدن، از کوه و توسط نیروهای مسلح به فضای سیاسی شهر فشار وارد کردن سپری شده است و حتی موجودیت میانمدت آن هم در دنیای امروز زیر سوال است. مشکل حدکا این نیست که مجدد دست به تحرک نظامی زده است بلکه مشکل در سیاستهای ارتجاعی حدکا است که تحرک نظامی اش نیز در این راستا و صرفا به این عنوان قابل بررسی است. اسلحه و نیروی مسلح درخود به هیچ نیروئی هویت انقلابی یا ارتجاعی نمیدهد. بسیاری از جریانات اسلامی تا مغز استخوان مسلح هستند و صبح تا شب به بمبگذاری و انتحار و جنگ مشغولند. مسئله اینست که اسلحه دست کدام نیروی سیاسی است و پرنسیپ های نظامی این نیرو تا چه حد با پرنسیپ های سیاسی و آزادیخواهانه تطابق دارد.

از نظر ما نیروی مسلح کمونیستها اساسا باید در شهرها سازمان یابد و در متن زندگی در جریان و روزمره تنفس کند. یک نیروی نظامی نسبتا آماده و آموزش دیده شهری که بنا به ضرورت و منفعت مادی جنبش کارگری و جنبشهای آزادیخواهانه عملیاتهائی را هم سازماندهی میکند اما موجودیت آن در قالب یک نیروی میلیس است که همواره کار نظامی نمیکند. تلاش ما اینست که نیروی نظامی شهری و غیر حرفه ای در قالب میلیس را سازمان دهیم. اهرمهای قدرت همواره در تقابل با جمهوری اسلامی و خنثی کردن سیاستهای جنبش های ارتجاعی نقش دارند. ما امروز از ایجاد واحدهای فرماندهی سخن میگوئیم و چشم انداز ما اینست که فردا یک نیروی عظیم و غیر قابل حذف را در حمایت از مبارزه کارگری و توده ای و انقلابی به میدان بیاوریم. هر کمونیستی که به برچیدن قدرت سرمایه در ایران فکر میکند، هر کمونیستی که میبیند جمهوری اسلامی به زبان خوش قدرت را بدست کارگران و مردم زحمتکش نمیدهد، هر کمونیستی که مرعوب قضای شبه دو خردادی و مجاز و رسمی رسانه ها نشده است، اینرا هم میداند که قوه قهریه بورژوازی را باید با قوه قهریه انقلابی درهم کوبید. سیاست انقلابی همواره ازاین تبعیت میکند که از فرصت ها استفاده کند، فرصت ها را بسازد و وسائل پیشروی را فراهم آورد. سیاست فقط تئوری و بحث نیست بلکه تبدیل تئوری انقلابی به نیروی مادی است.

اسلحه هیچوقت برای کمونیسم کیش نبوده و هیچوقت در کمونیسم از مبارزه مسلحانه بعنوان اصول یاد نشده است. اما اگر الزامات مبارزه طبقاتی حکم میکند که نیروی مسلح و جنگ و مقاومت توده ای سازماندهی شود، آنوقت کمونیسمی که این را نبیند و پاسخ ندهد، اولین قربانی توهمات خود خواهد بود. کمونیست ها در قبال تحرک جدید حدکا، مستقل از تحلیلهای مختلفی که میتوانند داشته باشند، باید این واقعیت را ببینند که دور جدیدی از بازی در متن بحران سیاسی در ایران و منطقه شروع شده است. این دوره جدید، اگر قرار است مانند دور قبلی مُهر کارگر و کمونیسم را برای دهه های متمادی بر جامعه کردستان بکوبد، نیازمند کمونیست هائی انقلابی و روشن بین است که جسارت و تصمیم های مهم آنها سیاست و تاریخ را شکل میدهد. *

۱۹ اوت ۲۰۱۶