سلام زیجی – یک رکن مهم سیاست کمونیستی بیان حقیقت است در باره “انتخابات” ٩٦ جمهوری اسلامی

یک رکن مهم سیاست کمونیستی بیان حقیقت است

گفتگوئی نشریه سوسیالیسم امروز با سلام زیجی در باره “انتخابات” ٩٦ جمهوری اسلامی

سوسیالیسم امروز: “انتخابات” ریاست جمهوری اسلامی به پایان رسید و رژیم توانست روحانی را مجددا از “صندوق ارا” بیرون اورد. ضرورت و اهمیت این نوع “انتخابات” برای رژیم چیست؟

سلام زیجی: ‌‌همچنانکه خود مقامات جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای بارها گفته است اهمیت این نمایشها هیچ چیزی جز مناسبتی برای “کسب اعتبار و مشروعیت مردمی” برای کلیت نظام جمهوری جنایتکار اسلامی نیست. هم “مشروعیت” داخلی و هم خارجی! یعنی مشروعیت گرفتن از خود قربانیان زیر دست حکومت اسلامی، از همان طبقه کارگر و زنان و جوانان و مردمی که قریب به چهل سال است از هیچ نظری از کرامت و حرمت و حقوق برابر شهروندی برخودارد نبوده و نیستند. اساس تناقض همینجا است که چنین رژیمی بدون دردسر با بکار بردن شگردهای مختلف و به بازی گرفتن همین جامعه ای که زندگی و حق و حقوق اولیه شان را به گروه گرفته است قادر میشود آنچه که  میخواهد به سر انجام برساند.

به دلیل خلا بزرگ آلترناتیویی که در فضای سیاسی کنونی ایران وجود دارد، به دلیل اشتباهات مکرری که بخش زیادی از اپوزیسیون مرتکب شده و میشود، به دلیل قدرت و تجربه فراوان در راه انداختن سناریوهای فریب و مرعوب و دور زدن بحرانها از طرف رژیم و مجموعه عوامل دیگریکه در طی سه- چهار دهه اخیر، تناسب قوا و موازنه ای به شدت غیرانسانی و غیرعادلانه ی به زیان جنبش طبقاتی ما و صف آزادیخواهی و برابری طلبی به وجود آمده است. بجای اینکه  میبایست شرایط برای جلادان تاریخ وخیم تر باشد و ما در موقعیت  مساعدی برای سرنگونی کردن و محاکمه و مجازات آنها قرار میگرفتیم، آنها هنوز میتوانند و توانسته اند بر اسب خود چهار نعل بکوبند و هر بار از مجرای چنین نمایشهای تلاش کنند نه تنها  مطالبات و روند اعتراضی و انقلابی جامعه را دور بزنند، که در ابعاد میلیونی سرکوب شدگان دست خود را به صف بکشند تاهمین جلادان تاریخی  و سازماندهندگان و عاملین جنایت و فساد و قساوت را نیزعملا به تائید  خود “مردم” برسانند. بدینوسیله یک دوره دیگر برای نظام قرون وسطی خود عمرخریده و این موقعیت بدست آورده “پیروزی” و هلهله مستاصلانه “مردم” خوشحال شونده! وبی اراده شده را به مجرای برای “قدرت اجتماعی” خود و سکوئی برای تداوم سرکوب و چوبه های دار و دزدیهای مجدد میلیاردی  و به گرو گرفتن نان و زندگی کل جامعه از جمله بخش اعظم همین “رای دهندگان” و بقیه انسانهای مبارز و شرافتمند تبدیل کنند. وقتی ما بارها گفته ایم و می گوئیم  فقط ابزار سرکوب نیست که این رژیم را سر پا نگاه میدارد، چپها از ما عصبانی میشوند و قبول نمی کنند. باید این نمایشها و صف “میلیونی” در پای صندوقهای این رژیم آن جریانات به خواب فرو رفته  را برای همیشه بیدار کند، و واقع بین تر باشند تا نقش واقعی تری را ایفا کنند.

روشن است در این مسیر نمایش انتخاباتی دعوای جناحهای درون حاکمیت و راه حلهای بورژوائی نسبتا متفاوت آنها برای پاسخ به معضلات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی پیش روی نظامشان نیز بخشی از این کشمکش است که از کانال این نوع “انتخاباتها” به درجاتی با همدیگر تصفیه حساب میکنند. اتفاقا همین جنبه راه اندازی “تقابل” است، که بنظرم بخشا واقعی و بخشا مهندسی شده است، به وسیله ای برای کلاه گذاشتن روی سر مردم و بخشی از اپوزیسیون تبدیل کرده اند. هدف محوری و مهندسی شده همچنانکه اشاره شد عبور دادن بدون کم مشقت آمیز کلیت نظام فاسد اسلامی از صحنه و حاشیه ای کردن و به فراموشی سپردن خواست ها و مطالبات واقعی طبقه کارگر، زنان، جوانان و کل جامعه است. هدف رژیم از این بازی دقیقا همین است! جز این همه میدانیم، هم رژیم، هم “رای” دهندگان، هم موافقین و مخالفین این رژیم که پدیده ای به اسم انتخابات در ایران امروز بی معنی است، توهین به رای واقعی و نقش انسان در انتخاب سیاست و دولت و ارگانهای اجتماعی است. خامنه ای و روحانی و رئیسی و همه  آدمکشان و مزدوران رژیم طراح  آگاهانه پروسه فریب و بی نقش کردن واقعی جامعه از دخالت در سر نوشت خویش هستند. و همچنین متاسفانه زنان و بقیه مردم هم این حقایق را میدانند اما باز در این بازی  توهین به خود مشارکت دارند. بر شانه های این بی ارزش بودن یا بی ارزش کردن کرامت و حرمت انسانی است که رژیم به این مناسبت ها یکبار دیگر برای خود “رای مشروعیت مردمی” می گیرد!

اما برای جنبش ما و صف مبارزان راه آزادی باید بیش از هر زمانی روشنتر شده باشد، از جمله در همین مضحکه آخر نیز که شراکت درمضحکه “انتخابات” و ربط دادن کشمکشهای ناشی از آن به امر و منافع مردم، به دمکراسی، به حق رای مردم، به اصلاحات، به انتخاب بین بد و بدتر، به مبارزه مدنی، و این که گویا از این طریق می توان رژیم یا جناحی از آن را “تضعیف” نمود، گویا روزنه خیزشهای توده ای در آن میسر است، نه تنها عوامفریبی”مردمی” است، که کلاهبرداری بزرگ سیاسی نیز هست، که از جانب رژیم اسلامی و نیروهای وابسته به ان و بخشی از “اپوزیسیون” همواره سر “مردم” گذاشته شده است. تکرار این سناریو بعد از ٣٨ سال تجربه شکست و ناکامی ناشی از آن برای جامعه، یک سیاست جنایتکارانه و مستقیما به نفع جمهوری اسلامی است. نمایش انتخاباتی اخیر، سال ٩٦ ، یکبار دیگر حقانیت نگاه ما به چنین مضحکه ای را به اثبات رساند. در این نمایش ضد انتخاباتی متاسفانه شاهد فریب خوردگی گسترده و مجدد بخش زیادی از مردم و برخی از جریانات به وسیله رژیم و سر آنجام شاهد “پیروزی” جمهوری اسلامی بر جامعه قربانی شده هشتاد میلیونی ایران شدیم.

متاسفانه باید گفت که بدون ایجاد تحول عظیم سیاسی و پراکتیکی در رفتار خود و نقد  به روندهای جاری و نقش مخربی که خیلی ها در برخورد به نمایشهای رژیم دارند، بدون دست بردن به ایجاد احزاب نوین رزمنده، بدون تصمیم انقلابی و جدی در ورود به گود مبارزه قهر آمیز و انقلابی علیه رژیم، برای پایان دادن به عمر ننگین جمهوری اسلامی، شکی در تکرار سناریوهای مشابه، حال با هر نام و ترفند و لباس دیگری، نمی توان در چشم انداز داشت!

سوسیالیسم امروز: طبق امار رژیم از ٥٦ میلیون نفر صاحبان رای حدودا بیش از ٤٠ میلیون نفر در “انتخابات” شرکت کردند؟ آیا به چه میزان میشود به این امار اطمینان کرد؟ اصولا چرا مردم علیرغم اینکە میدانند کە “انتخابات” نه تنها تغییری در جهت بهبود زندگی مردم بوجود نمی اورد، بلکه اوضاع انها را نسبت به سابق بدتر میکند شرکت میکنند؟

سلام زیجی: بنظر من در این موقعیت، مهم نیست که آیا آمارهای داده شده واقعی هست یا نه، آن هم در شرایطی که حتی بخش زیادی از آن هم دروغ باشد بدون تردید تعداد بسیار قابل توجه ای از این “مردم” رفتند صف کشیدند و به سرکوبگران  سی وهشت ساله میلیونها انسان مبارز و بی دفاع، و به سرکوبگران مستقیم خود “رای” دادند، و بازار داعش نوع شیعه گری آنرا در ایران گرم نگاه داشتند.

نه ٥٦ شش میلیون حتی اگر ١٠ میلیون، ٥ میلیون، یک میلیون انسان در ایران برود با این کارش حاکمیت سنگسار و اسید پاشی و اعدام انسانها را تائید کند، دزدان و میلیاردرها را تائید کند، آنهم  در شرایطی که آمار حاشیه نشینی ١١ میلیون، بیکاری ٥ تا ٦ میلیون، کودکان کار و خیابانی ١ تا ٢ میلیون، کارتون خواب و گور خوابها در ابعاد هزاران نفره، اعتیاد ٤ تا ٥ میلیون، خودکشی هر روزه ٥ تا ٧ نفر، مرگ  کارگر در محل کار به دلیل بد بودن شرایط ایمنی هر روزه ٣ تا ٤ نفر و بلاخر قریب  به سی- چهل میلیون کارگر و خانواده کارگری چهار برابر زیر خط فقر و با گرسنگی سر بر بالین می گذارند، و با اگاهی بر آن باز انسان برود به چنین سیستمی رای بدهد یا با هر توجیهی در آن شرکت کند، به شدت جای تعمق است. این اوج از خود بیگانگی  انسانها است. آنهای که  این حقایق را در ایران و محل کار و کوچه و همسایه خود میبینند اما باز به عاملین آن “رای مشروعیت” می دهند، براستی یا عناصر بسیار ناآگاهی هستند یا بی اراده و مستاصل و نامید به آینده خود، یا به مزدوران بدون اراده و بی احساس و فاسد تبدیل شده اند.

در نتیجه اول باید با همان صراحت در باره آن بخش از “مردم” سخن گفت و خطابشان قرار داد و آنها را فرخوان داد این سناریو را نباید تکرار کنند. نباید بیش از این به گوشت دم توپ رژیم جنایتکار حاکم بر ایران تبدیل شوند، نباید در مقابل تاریخ سفید مملو از مبارزه بر حق دهها میلیون کارگر و زن و جوان برای دستیابی به آزادی و برابری که شرط اول آن سرنگونی همین رژیم رئیسی و روحانی ها است تف بکنند! بیش از این به سرکوبگران خود به عاملین بی حرمت کردن  وبی حقوق کردن  و قوانین نصف انسان کردن خودتان “رای” ندهید و در صف جناحهای آن رژیم قرار نگیرید. این رژیم یک مشت اوباش و آدمکش و سرمایه دار و آخوند و اسلامی خزعبلات خوان و دزد و فاسد تنها باید رای به نابودی اش داد نه به بقای آن، نه به بقای نظامی که هیچ تفاوتی با هیتلر و داعش و صدام و بقیه جنایتکاران تاریخ ندارند.

اما همزمان به عواملی که به رشد این روند منفی و بقایای کلی این نظام کمک کرده است نیاز به بحث و ارزیابی جامع و درست داریم که به سهم خود به مناسبتهای مختلف بخشا به آن پرداخته ام. بر این بستر به چند فاکتور مهم باید اشاره کرد که خود در بوجود امدن چنین شرایطی تعیین کننده هستند. اول نبود آلترناتیوی انقلابی و سوسیالیستی در جامعه است! دوم در جامعه ای که نه تنها اپوزیسیون رادیکال و قدرتمند و مطرح و حاضر درصحنه نبرد واقعی را نداریم که بخشی از خود این اپوزیسیون به تقویت سناریوهای رژیم کمک می کند و خود در مقام “اپوزیسیون” بخشآ به عامل مستقیم رژیم تبدیل شده اند، از جمله رژیمی های نوع ملی اسلامی های  بیرون رانده از حاکمیت  که برو بیائی نزد مدیای جهان بورژوائی دارند، سوم بخشی از همین اپوزیسیون به ظاهر سرنگونی طلب نیز از جمله در صف نیروهای چپ سیاستهایش مملو از اشتباه و بعضا در جهت ترغیب صف کشیدن همین مردم بی اراده در صف صندوقهای رژیم بوده و هستند. از اینرو همه عملا به واسطه یک نقشه و برنامه طراحی شده  نظام اسلامی به بازی گرفته شده اند. معلوم است در چنین تناسب قوای و شرایط نامطلوبی “مردم” به هر چاله ای می توانند بیافتند و بخشی از انها با هر مرتجعی می شود همراه شوند. در نتیجه نبود امید، الترناتیو و قطب رادیکال و قدرتمند سوسیالیستی در فضای سیاسی ایران باعث شده نه تنها مردم مرتجع  که بخشی از خود طبقه و جنبش ما هم به دام سیاستهای ارتجاع به افتند. و بلاخره نکته چهارم همین کلمه “فریبنده” و “زیبنده””مردم” است که حتی چپها هم با این کلمه، کلاه گشاد سر خود و کارگردر مبارزه سیاسی و طبقاتی گذاشته اند.

من و شما سوسیالیستها و کمونیستها باید در میدان باشیم و بخشی از معادله قدرت بشویم. در چنین موقعیتی بیشتر همین “مردم”  به ما رای می دهند و همراه میشوند، اما اگر در میدان نباشیم  بخشی از اینها که بورژوا و خورده بورژوا  و منفعت پرست هستند بنا به منافع و خصلت طبقاتی شان ارتجاعی تر از خود  طبقه حاکمه عمل کرده و به سوی حاکمیت و طبقه حاکمه روی خواهند آورد. در نتیجه من موافق این حکم کلی برای مردم  نیستم که “مردم می دانند تغییری ایجاد نمی شود چرا رای می دهند”. بخشی از آنها میدانند چون ذینفع اند با حاکمیت، بخش بیشتری از آنها بنا به دلایل فوق در میدان بازی با زندگی و قربانی شدن و کمک به دشمنان خود قرار میگیرند. واقعیت این است بخشی از این مردم منافعشان، خصوصا منافع اقتصادیشان، در این سیسیم تامین میشود و برای بخش بیشتری تامین نمیشود به همین ساده گی. آنهایی هم که منافعشان تامین نمیشود، معترضند و خواهان تغییر انقلابی اند باید چتری داشته باشند. آنها دولت و احزاب بورژوا ملی اسلامی خود را دارند و در این چهار چوب اظهار وجود میکنند. جنبش ما هم بدون چنین تشکل و نهاد و حزب و چهارچوبی قادر به قدرت نمائی نیست. ناچارا به دام صف مقابل خواهد افتاد.  یعنی حزب و الترناتیو و فعالیت جدی در زندگی خود و در صحنه نبرد طبقاتی در جامعه ایران ببینند وآنرا حس کنند آنگاه امیدوارتر خواهند شد و احساس قدرت بیشتری می کنند و مجبور نمی شوند به گوشت دم توب و تفنگ و  کشمکش و سیاست شیادانه دولت و بورژوا اسلامی ها و ملی گرا ها مبنی بر “انتخاب” بین “بد و بدتر” گردند و یا در صف این بخش از مردم مرتجع که منافعش در سایه یک رژیم مرتجع تامین میگردد همسو شوند.

به علاوه با وجود به ثمر رسیدن مجدد طرح و پروژه خامنه ای و نظام اسلامی در جریان نمایش انتخاباتی “شوراهای” ده و روستا و “ریاست جمهوری” و نقد و بررسی های ما، عدم شرکت نزدیک به ١٥ میلیون انسان در همین دوره نیز، هر چند بنظر من مطلقا رقم زیادی در ایران امروز و در این شرایط نیست، اما نمیتوان آنرا نادیده گرفت،  این عدم مشارکت در انتخابات اقدام مثبت و بجائی بود. دست این بخش درد نکند!

سوسیالیسم امروز: شما اطلاع دارید کە احزاب و سازمانهای چپ و بخشی از راستها “انتخابات” را بایکوت و تحریم کردند، شش حزب در کردستان طی بیانه مشترک آنرا تحریم کردند، شورای همکاری احزاب چپ هم برای تحریم ان اطلاعیه مشترک دادند، احزاب کمونیست کارگری هم به همین منوال. با این وجود مردم در این مضحکه شرکت کردند. دلیل آنرا در چه میبینید؟

سلام زیجی: من به سهم خود در چند مبحث سمیناری و چند مقاله و گفتگو  به روشنی حول موقعیت کنونی اپوزیسیون، به ویژه در باره اپوزیسیون چپ مقیم خارج کشوری در تحولات سیاسی ایران پرداخته ام. اتفاق امروز و نقش بی نقش آنها  را نیز در امتداد همان مسیر و نقدها باید مورد توجه قرار داد. سیاستهای درستی ندارند. بخش عمده همین نیروها بطور واقعی بی ربط هستند  به سوخت و ساز سیاسی جامعه ایران، به ویژه جنبش کارگری و جنبش برای آزادی و برابری. تصویری که شما از موقعیت این اپوزیسیون در سوالتان طرح کرده اید دقیقا دال بر حقانیت ارزیابی ما از این نیروها است. شما نمیتوانید خود در امر مهم مبارزه طبقاتی و رادیکال و انقلابی و سرنگونی طلبانه  حاضر در صحنه غایب باشید اما انتظار داشته باشید جامعه به حرف های بی ویتاومین و تکراری معلم گونه شما گوش فرا بدهد! سیاست فعال وعمل انقلابی میتواند سیاست و تحرک انقلابی ایجاد کند نه ادعاهای رادیکالیسم.! اپوزیسیونی که از این واقعیت دور است و حتی از نظر موضع گیری سیاسی نیز در رابطه با همین نمایش انتخاباتی نیز اشتباهات زیادی مرتکب  شده و مرتب بطور سیستماتیک توهم پراکنی میکنند، و بعلاوه همزمان در میدان عمل حتی نمی توانند یک صندق یا برنامه رژیم را هم به هم بزنند، نمی توانند یک افق و اڵترناتیو جدی را نمایندگی کنند، معلوم است در چنین شرایطی جامعه و “مردم” به گوشت دم توب ارتجاع تبدیل میشوند. و همین “مردم” مرعوب شده و همراه شده با سیاستهای جناحهای درون نظام اسلامی میرود و به ریش همین چپ و انسانهای مبارز و کل دنیای متمدن هم می خندند.

 

 

درضمن باید اکیدا توجه داشت که صرف اعلام “تحریم” آنهم از جانب جریاناتی که  هیچ وجهی از انقلابیگری و آزادیخواهی در سیاست و حزبشان نیست به هیچ وجه  سیاست درستی نیست. این کاملا محرز است، اعلام تحریم بدون یک پشتوانه سیاسی و اقدام عملی در داخل و خاج کشور از ماها قبل از آن نمیتواند نتیجه بهتری از آنچه اتفاق افتاده داشته باشد. سیاست تحریم و نصیحت کردن صرف “مردم” در روزهای رسیدن به اجرای چنین نمایشی رفع تکلیفی بیش نیست. چرا باید مردم تشنه آزادی و برابری و سوسیالیست حتی یک ساعت هم به فراخوان  بیشتر چنین نیروهایی، از جمله در کردستان، گوش فرا دهند؟ برای مثال  به سیاست و عملکرد همین پنج جریان “توده ای” ( البته شش جریان بودند) در کردستان  توجه داشته باشید، که بیشتر آنها حقیقتا  نه از نظر سیاسی نه فرهنگی و نه برنامه ای و طبقاتی هیچ فرق بنیادی با خود رژیم یا حداقل با بخشی از جناحهای درونی رژیم ندارند. همراه شدن با جناحی از رژیم و یا در بهترین حالت، دنبال اصلاحاتی در صفوف خود حاکمیت آدمکشان گشتن، همه کاراکتر و سیاست چنین اپوزیسیون و همچنین امثال مجاهد و رعیت های طرفدار “شاه”، که کپی خود سیستم هستند، میباشد.

مردمی که کردستان عراق را می بینند، تجربه دوره شاه را دارند، سنت و پرچم  اسلامی مجاهد را  نیزمی شناسند و اوضاع وخیم  جنگ و خونریزی وسناریو سیاه را در چهار طرف ایران می بیند  که به نسبت در شهر و محل خود احساس “آرامش و امنیت” بیشتری می کنند، و در ضمن آرمان و اهداف والای انسانی و انقلابی اش، که  سرنگونی رژیم  ودست یابی به جامعه بدون خرافه دینی و ملی و گرسنگی و اعدام و زندان  باشد، وقتی میداند از مسیر چنین اپوزیسیونی اهدافش متحقق نمی گردد، پس چرا به فراخوانش باید گوش بدهد؟ مثلا به جای جمهوری اسلامی همین امروز سازمان خبات، سازمان زحمتکشان مهتدی یا حزب دمکرات در بوکان و مهاباد و بانه در قدرت باشند چه پدیده تازه ای رخ خواهد داد به نسبت مردمی که زیر حاکمیت اسلامی هستند؟ پنج – شش حزب کردستانی مورد اشاره شما، منهای اندک تفاوتی که کومه له – حککا با بقیه دارد، از این جنس غیر انقلابی و بی ربط به جنبش آزادیخوهی و برابری طلب اند. اینها خود بخشی از اپوزیسیون بورژوائی ملی و اسلامی خود حاکمیت هستند، نه اپوزیسیون سرنگونی طلب انقلابی و یا طرفداران یک جامعه آزاد و برابر و سوسیالیستی و بدون زندان و سرکوب و سرمایه دار و پایان دادن به ستم جنسیتی و طبقاتی!  بنا به همان دلایل روشن فراخوانها مشترک آن “شش حزب کردستانی” نیز جواب لازم را نگرفته اند. این جریانات جدا از مطالبات جزئی و هیاهوی ملی- ناسیونالیستی، پیام آور چیز بهتری از امثال “جبهه متحد کرد” و جریان  اصلاح طلب و امثال خاتمی و روحانی  هیچ خواست انقلابی برای کارگران و زنان درچنته نداشته و ندارند.

همینجا بگویم این “کومه له” هم که از نظر بقیه نیروهای چپ گویا سیاست نابخشودنی اتخاذ کرده و اینبار رفته با دیگر نیروهای ملی و اسلامی کردستان ایران بیانیه و اقدام مشترک داده، باید گفت بر عکس “شوک” شدن این چپ از همکاری مشترک کومله حکا با بقیه در کردستان ایران، این سیاست به هیچ وجه سیاست تازه کومله ابراهیم علیزاده  نبود و نیست. دقیقا جزئی از هدف و جایگاه واقعی کومله امروز، یعنی یک کومله جناح چپ درون جنش ملی و ناسیونالیسم کرد است که بیش از ٢٥ سال است  کم و بیش همین سیاستها را دنبال کرده است. متاسفانه این چپ امروز از خواب بیدار شده است. رفیق ابراهیم علیزاده و سیاستهای “کومله” ای ایشان در جریان کنگره ملی کرد بسیار راست روانه تر و غیر کمونیستی تر بود از همین اتحاد سیاسی اش با امثال مهتدی و خبات و حزب دمکرات. متولد شدن جریان ضد کمونیست چون سازمان زحمتکشان به رهبری مهتدی اگر محصول همین سیاستها نبوده پس محصول چیست؟

در ضمن این چه حساسیتی است که این چپ فکر میکند اشتباه آمیز است اما خودش نه تنها نقشی در تحولات ندارد که با سیاستهای پوپولیستی و خلق گرایانه اش همواره مقابله موثری با “انتخابات” ایفا نکرده و نمیکند. به علاوه و مهمتر چه فرق طبقاتی و ماهوی بین مواضع و تصمیم علیزاده و سازمانش با  مواضع  تقوائی و سازمانش در برخود به همین انتخاباتها وجود دارد؟ آیا همراه شدن با جنبش سبز و پرچم آنها را انقلاب خواندن  با اقدام واحد با سازمان مرتجع خبات و حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان مهتدی فرقی هست؟  آیا اعلام “متحدانه” تحریم آنها با سیاست یک بام دو هوای، “تحریم” و کشف” روزنه خیزشهای توده ای” در جریان کشمکش جناحهای انتخاباتی رژیم فرقی برای کارگر و زحمتکش و توهم پراکنی در صفوف آنها وجود دارد؟ آیا  این تفاوتی بین “کشتی گرفتن و یا نگرفتن با موسوی و “خبات” باید قائل شد؟  از منظر” چپ” فرقی بین همراه شدن با ناسیونالیسم “سراسر ایرانی” نسبت به همراه شدن با ناسیونالیسم محلی کرد هست؟ همین دوستان حککا تازه بعد از پایان این نمایش که عملا اقدام و واکنش جدی علیه آن نیز نشان ندادند در خارج کشور، همچنان اصرار دارند که رژیم از این اوضاع ضعیفتر بیرون آمده و در نتیجه “جنبش سرنگونی تقویت شده است”! و همزمان با یک پز رادیکال رهبری جدید حکک، حزب حکمتیست  نیز همین نتیجه گیری را کرده اند. آیا در عالم واقعیت برای کارگر و زن و جوان تشنه آزادی که نیاز حیاتی به صف مستقل طبقاتی خود دارد بین این دو مواضع و اقدامات صورت گرفته میتواند فرقی بگذارد.

دعوای واقعی این طیف با اقدام اخیر کومله علیزاده بنظر من در گام نخست نه از سر سیاست متفاوت رادیکال و انقلابی بلکه از انجا سرچشمه میگیرد که رهبری کومله برای هیچیک از اینها حسابی باز نکرد و آنها را شریک پروژه خود نمی کند. از این رو آمدن طرح امضای  بیانیه آلترناتیو راه انداختند تا از قافله جا نمانند. حککا و حکا “حکمتیست” و برخی از “شورای چپ”  متوجه شدند که بیش از حد معمول و آشکارا مورد بازی سیاسی جریان علیزاده قرار گرفته اند. همین سازمان شاخه کردستان حکا که چنین سیاست و رابطه ای با احزاب “کردستانی” دارد، و از سوی دیگر و دقیقا  قبل از هر هدف دیگری به منظور دست بالا پیدا کردن در جهت امتیاز گرفتن بیشتر از همان احزاب کردستانی با کارت “حزب کمونیست”  شب و روز در خارج کشور با  احزاب و جریانات چپ “سراسری” سرگرم رایزنی “کمونیستی” و “مبارزه طبقاتی” و فراخوان مشترک دادن هستند.

خلاصه کنم بنا به عواملی که بر شمردم متاسفانه اپوزیسیون بطور کلی، و اپوزیسیون چپ بطور اخص نه توان و قدرت سیاسی- اجتماعی و نه سازمانی داشته و دارد و نه توان مقابله با وضع موجود علیه جمهوری اسلامی و ترفندهایش که در پیشبرد آنها که خود را متخصص تر کرده است، دارد. بنظرمن تنها راه صادقانه بازنگری کلیه این جریانات روی سیاست و عملکرد های خود است، تنها راه به میدان آمدن احزاب و حرکت های رادیکال و انقلابی حاضر در صحنه و پر کردن خلا بزرگ آلترناتیو انقلابی و سوسیالیستی موجود است.

سوسیالیسم امروز: شواهد  به ما  میگوید کە رویکرد و سیاستهای احزاب علیرغم تلاششان برای قانع کردن مردم در رابطه با “انتخابات” جوابگو نیست. به نظر شما چه باید کرد کە مردم را قانع کرد کە مردم برخورد فعالتری داشته باشند و “نه” بزرگی را به رژیم بگویند؟

سلام زیجی: همانگونه که در پاسخ به سوالات فوق نیز توضیح دادم مشکل ما در جای دیگری است. بنظر من در گام نخست اصل صورت مسئله ” قانع کردن مردم” یا عدم قانع  کردن آنها نیست! اصل مسئله بر میگردد به شرایط نامساعدی که جنبش ما و کل جامعه در ان قرار گرفته است. ابزارها، ملزومات و سیاستهای رادیکالتر و رزمنده و امروزی تری متاسفانه در صحنه حضور ندارد. به این دلیل این خلا بخش قابل توجه ای از این مردم و بطور کلی زندگی در زیر حاکمیت طبقه بورژوائی خصلت فرصت طلبانه، منفعت طلبانه و سنت “حزب باد” بودن در بخشی از “مردم” را رشد داده است.  بخشا ظرفیت رفتن به هر سوی را دارند، من و شما باشیم  با ما می آیند، نباشیم نیروی کسان دیگری هستند. نه در تبلیغات که در میدان عمل میتوان این حقایق را در جهت مثبت تری عوض کرد!

حضور فعال جنبش رادیکال سوسیالیستی و پیشرو، احزاب مترقی و کمونیستی، رادیکال و مبارز در کلیه عرصه ها است که می تواند به عنوان اولین و موثرترین فاکتور در”قانع” کردن و به میدان آوردن “مردم” دخیل باشد. بنظر من پروسه قانع کردن و فعالتر کردن جامعه امر ذهنی و آگاهگرانه صرف نیست، که بیش از هر چیز یک پدیده پراکتیکی است، در گروه  نقش پراکتیک و سیاست انقلابی است. نمیخواهم تلاش برای اقناع و کار آگاهگرانه را بطور کلی نفی کنم اما در چنین عرصه ها و موقعیتی بنظر من بهترین و موثرترین شکل اقناع  و راه نشان دادن و “وادار کردن” همین “مردم” از طرق کشاندن جامعه و جنبش ات به مسیر مبارزه گسترده توده ای  وعمل انقلابی میگذرد. از این گذر است که گوشها را شنواتر و راه اقناع کردنها هم مساعدتر خواهد شد.

حتما ضروری است بخش عمده این “مردم” از جمله طبقه کارگر را باید با خود همراه نمود و آنها را به مسیر مبارزه انقلابی با افق سرنگونی جمهوری اسلامی هدایت و سوق داد چون این تنها مسیر دستیابی به آزادی در ایران است! در باره مردم کارگر و زحمتکش و زن و جوان آزادیخواه و مبارز و سوسیالیست و آنهای که خواهان نابودی این رژیم هستند و آینده آزاد و برابر و مرفه را آرزو دارند صحبت میکنم، خطاب من به این بخش از جامعه است که اکثریت بزرگ جامعه را تشکیل می دهند. اگر ما بخش پیشرو و موثری از این  مردم و جنبش را به سیاست و تحزب و مبارزه دیگری بکشانیم و سازمان دهیم اوضاع را میشود عوض کرد. میتوان بقیه “مردم” غیر انقلابی را هم به سایه خود کشاند. اما این بخش عظیم سرکوب و محروم شده خود پراکنده، بدون افق و بدون الترناتیوی روشن و بدون حزب سیاسی توده ای و پیشرو، بدون ابزارهای لازم برای  شروع یک مبارزه جدی و تمام عیار با رژیم هستند. با رفع فوری این کمبودها است که با خود راه شروع مبارزه جدی علیه رژیم و امید به آینده و شهامت برای  خروش انقلابی و هزینه کردن انقلابی در جامعه را فراهم میگردد.

یک رکن مهم سیاست کمونیستی بیان حقیقت است. بیان حقایق به روند مبارزه طبقاتی و پیروزی آتی ما کمک خواهد کرد هر چند اقشار بورژوا و خرده بورژوا و پوپولیست از بیان این حقایق ما نگران و ناراحت میشوند اما ما دقیقا برای ناراحت تر کردن آنها و کمک به پیشرفت بیشتر جنبش خودمان بیش از پیش بر طبل این حقایق باید بکوبیم. باید بدون تعارف گفت که بخشی از همین “مردم” فاسد و مرتجع هستند. کاسه لیس و انگل های جامعه اند، “پایگاه اجتماعی رژیم هستند” اینها را تنها با موج انقلاب و روند سرنگونی قهر آمیز رژیم میتوان”قانع” کرد! این طیف از مردم، علاوه بر عامل سیاستها و ترفند جناحهای رژیم برای همراه شدنشان با حاکمیت، علاوه بر وجود سیاست و اعمال غیر رزمنده و نادرست بخشی از اپویسیون که میدان داده  بورژوازی بخشی قابل توجهی از جامعه را به مسیر غیر انقلابی بکشاند،  نفس وجود این طیف اجتماعی و مرتجع از “مردم” در جامعه  به “ابزار توده ای” جمهوری اسلامی برای ایجاد توهم و دروغ پردازی و بازار گرمی کردن در نمایشهای انتخاباتی و به خطا کشاندن بیش از پیش بقیه جامعه تبدیل شده اند.

از نظر اقتصادی بخش اعظم این طیف منافعشان کاملا تامین شده است،  طیفی دیگری ویران شدگان جامعه اند که رژیم زندگیشان را نابود کرده است تا به هر خفتی تن بدهند یعنی طیفی از انسانهای فقیر و گرسنه و معتاد را مجبور به تن دادن به مزدوری در صف رژیم کرده اند. طیف “مردم” مرفه در جامعه از نظر آرمانی اکثرا رژیمی اند و این نظام را دولت  خود می دانند و دلیلی برای مخالفتشان نیست! به همین ترتیب  از نظر سیاسی، فرهنگی و مذهبی نیز خلق خوی حاکمیت  را گرفته اند، حتی شبیه آنها هم نباشند آنها را دوست دارند چون منفعت كثیف اقتصادیشان را تامین کرده اند. در نتیجه با این بخش از مردم بحث “قانع” کردنی در کار نیست، آنها را باید افشا و رسوا کرد، و با تلاش برای سرنگونی رژیمشان امیدوار بود که بخشی از آنها در آینده بتوانند به زندگی در یک جامعه انسانی برگردند.

با توجه به نکات که اشاره شد چند نکته محوری تر را به عنوان جمعبندی چکار باید کرد تاکید می کنم:

اول: ایجاد فوری تشکلهای توده ای و مستقل از دولت را در زمینه جنبشهای رادیکال کارگری، زنان و جوانان  نیاز مبرم و اقدام اولیه برای تغییر تناسب قوای کنونی در بعد اجتماعی است.

دوم: بر ایجاد تحزب فوری و ایجاد صف مستقل سوسیالیستی جنبش خودمان بیش از پیش پای فشاری کنیم. طبقه کار و زنان وجوانان را به حزب سوسیالیستی و تحزب سیاسی- انقلابی و پیشرو را پیش از هر دوره ای باید ترغیب نمود. بدون تحزب و فعالیت متشکل انقلابی یک قدم پیشروی ممکن نیست!

سوم: شعار “همه با هم”  شعار و ترفند صف بورژوازها و ارتجاع علیه جنبش ما است. باید آنرا رد کرد و به سیاست روشن انقلابی و مستقل خود متکی شد. اتحاد صفوف کارگران و زنان و جوانان آزادیخوا و سوسیالیست و سرنگونی طلب و حامی یک نظام سوسیالیستی تنها پرچم و مبنای اتحاد ما می باشد!

چهارم:گسترش نفرت قومی و مذهبی پرچم طبقات بورژواها و تماما  ضد کارگری و ضد آزادیخواهانه ی هستند. ضروری است جنبش ما و جامعه علیه آن به تحرک در بیا ید!

پنجم: واقعیت این است که جمهوری اسلامی را صرفا با اعتراضات پراکنده و یا از کانالهای راست و چپ مطرح تحت عنوان مبارزه “مدنی”، “حقوق بشری”، پروپاگاند میدیائی” و یا کار “آگاهگرانه” و مردم را در صف انتظار کشمکش های درونی رژیم نگاهداشتن و هر چهار سال یکبار به جدال “انتخاباتی”امیدوار نمودن را نمیتوان  تضعیف کرد و به زیر کشید. این روند روند تضعیف خود ما کمونیستها، کارگران و مبارزه آزادیخواهانه زنان و جوانان بوده و هست. جمهوری اسلامی را فقط با زور، زور اعتراض واعتصاب یکدست و گسترده کارگری و توده ای، همراه  و همزمان با قیام مسلحانه توده ای گسترده  که متکی است به هدف و نقشه روشن کمونیستی و آزادیخواهانه میتوان از سر راه بر داشت.  این سیاست و تلاش را به سیاست و تلاش بخش هر چه بیشتری از کارگران و صف آزادی و برابری تبدیل کنیم!

ششم: در خارج کشور ایجاد اخلال و ممانعت از حضور و فعالیت رژیم یک سیاست درست، مهم و مستقیما روی فضای سیاسی ایران تاثیر مثبت می گذارد. همزمان تلاش برای کسب حمایت بین الملی نیروهای کمونیست ، کارگری و افکار عمومی مترقی جهان به منظور مبرمیت سرنگونی جمهوری اسلامی ، حمایت از مبارزه ما، و تاکید بر عدم دخالت موذیانه دولتهای غربی علیه مبارزه آزادیخواهانه، سوسیالیستی، کارگری یک وظیفه مبرم و یکی از ملزومات  تسریع کننده در امر سرنگونی جمهوری اسلامی است.

بدین ترتیب راه حل واقعی برای “فعالتر کردن مردم”، گسترش و فعالتر کردن روند مبارزه کارگری و انقلابی برای سرنگونی  انقلابی  جمهوری اسلامی و تلاش برای ایجاد فوری ابزارهای سوسیالیستی سرنگونی طلبانه در عرصه های کارگری، اجتماعی، سیاسی و مسلحانه است.

S_zijji@yahoo.se

هفتم خرداد ٩٦

٢٨ می ٢٠١٧