سلام زیجی-ملزومات و ضرورت سرنگونی جمهوری اسلامی

ملزومات و ضرورت سرنگونی جمهوری اسلامی

ما برای یک جامعه آزاد، برابر، مرفه و سوسیالیستی مبارزه  می کنیم!

سلام زیجی

S_zijji@yahoo.se

 

همانطوری که یکی همکاران رژیم در مقام”نماینده کارگران”، چند سال پیش به مناسبت روز جهانی کارگر گفته بود که اگر تلاش آنها نمیبود کارگران تا بحال حداقل “ده بار” حکومت را سرنگون کرده بودند، اینجا باید اضافه کنم که اگرهمراهی مستقیم و غیرمستقیم جریانات ملی-اسلامی و اپوزیسیون راست با جمهوری اسلامی وسیاستهای آن در دوره قبل و بعداز انقلاب سال ٥٧ نمیبود، و فراتر از همه، اگر سیاستها و عملکرد اشتباه آمیز بخش زیادی از ما جریانات چپ و کمونیست نیزنمی بود، این رژیم نه  تنها ده بار که صد بار بود سرنگون شده بود. درضمن باید این واقعیت را نیز اضافه نمود که چنانچه بجای رضایت دادن به زندگی اپوزیسیونی در خارج کشور یا اردوگاه نشینی، یا تبدیل شدن به احزاب صرف”مبلغ” و در انتظار تحولات نشستند، خود مستقیمان وارد گود مبارزه میشدیم، سیر تحولات را رقم می زدیم، و امر فوری سازماندهی مبارزه تعرض آمیز، رادیکال، کارگری و کمونیستی، و شروع مبارزه ملیتانت و قهر آمیز را  در داخل و خارج کشور در دستور کار مان میبود، بدون تردید این رژیم  جان سالم به در نمی برد. این رژیم فاسد و آدمکش نه سی و هشت سال، که سی و هشت روز هم حقش نبود در قدرت باقی بماند.

 

از اینرو بخش مهمی از مباحث و نقد و تلاش این دوره من و رفقای دیگری در جهت نشان دادن ناکارا بودن روشهای کنونی سیاسی و مبارزاتی ناظر براکثر اپوزیسیون، و از جمله احزابی که خود ما با آنها کار می کردیم، و پرهیز از ادامه بی حاصل و بی تحرک این فعالیتها و خودمشغولی ها بوده است. در مقابل تاکیدی مجدد بر یک مبارزه انقلابی، پر تحرک و جدی تر علیه رژیم داریم. شروع یک سنت مبارزاتی رادیکالتر، و سازماندهی یک مبارزه انقلابی و ملیتانت و جدی متفاوت، ایجاد حزب سوسیالیستی انقلابی و متکی به سنتهای حزبیت سیاسی مدرن علیه رژیم  و سرمایه داران به یک ضرورت و شرط اولیه هر درجه ای از پیشروی در جهت پایان دادن به شرایط فلاکت بار سی و هشت ساله تحمیلی حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی تبدیل شده است.

 

برای تسریع دراین روند و تامین این نیاز مبرم تاریخی، ضروری است درک واحد تری از تحولات سه- چهار دهه گذشته، کمبودها و درسهای که باید گرفته شود، و چگونگی شروع یک مبارزه رزمنده کمونیستی و انقلابی دیگری داشت. در اینجا یکبار دیگر به جوانب مهمی از این واقعیتها و راه حلها اشاره خواهم کرد.

 

از گذشته باید درس گرفت!

 

به منظوردرک دقیقتر چگونگی پیشبرد یک سیاست انقلابی، و برای پاسخ دادن به این که چگونه ملزومات سرنگونی چنین حکومتی را تامین کنیم، ضروری می دانم به عنوان بخشی از درک وقایع، بدوا به عوامل و آن روند تاریخی که خود این رژیم ضد انقلابی و ضد آزادی اسلامی را به قدرت رساند، اشاره ای داشته باشیم. این ضروری است چون بخشی از موانع امروز سر راه سرنگونی جمهوری اسلامی، همچنانکه در پائین تر اشاره خواهم کرد، بطور واقعی ریشه در عواملی دارد که جمهوری اسلامی را به جامعه ایران تحمیل  و راه به قدرت رسیدنش را هموارتر کرد.

سال ٥٧ طبقه کارگر، زنان، جوانان و نیروهای چپ و توده مردم محروم و تشنه آزادی  به حق حاکمیت سیاه و مستبد سلسله پادشاهی را سرنگون کردند. با این وجود وقتی شاه فرار کرد، نیروهای چپ آندوره به جای بسیج و رهبری مردم جهت کسب قدرت سیاسی و دولتی، به جائی فراخوان جامعه که اجازه داده نشود غرب خمینی را به اسم “رهبر انقلاب” به مردم انقلاب کننده بفروشد، به جای اینکه جامعه ی که مسلح شده بود سازماندهی کنند و نه تنها اجازه خلع سلاح شان توسط جریان خمینی جلاد و مساجد و “کمیته های انقلاب” داده نشود که با قدرت مسلح توده ای بر آمده از دوره انقلابی خود راسا حاکمیت انقلابی را اعلام نمایند و قدرت  دولتی را دردست بگیرند، به جای اینکه طبقه کارگر که با اعتصابش در نفت کمر حکومت شاه را شکست، رهبرانش در مقام رهبر جامعه ظاهر شوند و کل طبقه را برای کسب قدرت فرا بخوانند و شوراهای کارگری را در همه مراکز کار و جامعه به عنوان ارکان اعمال حاکمیت کارگری- توده ای گسترش دهند و به یک قدرت متحد و متشکل طبقاتی تبدیل شوند، و کل مراکز تولید را به کنترول خود در بیاورند، هر گروه و دسته ای که بی ربط بودن به این افق و سیاستهای کارگری و کمونیستی، بی ربط بودن به آلترناتیو واقعی سوسیالیستی طبقه ای که می بایست قدرت دولتی و حکومت کارگری خود را ایجاد و اعمال کند، ساز خود را زده و پراکنده و سردرگم سرگرم کار فرقه ای و سازمانی و ایدئولوژیکی و شعار دادن خود بودند.

یکی پرچم پوپولیسم خود را بر افراشت،  یکی با شعار”سگ زنجیره ای” با خمینی همصدا شد، یکی با حکایت رشد “صنایع ملی” ناسیونالیسمش گل کرد و به فکر گسترش “صنعت ملی” بودند، یکی دنبال “خودمختاری” و” حق ملت”ش رفت، بلاخره در این بستر زمینه بهتری فراهم شد که تعدادی در “طیف چپ” نیزاز جمله جریانات فاسد چون سازمان اکثریت و حزب توده مجذوب شعارهای تو خالی ضد امیریالیستی و مستضعف پناهی آقای خمینی شیاد و تا مخ استخوان ارتجاعی و ضد انسانی شدند و به کمک این جانی برای سرکوب انقلابیون شتافتند!  و امثال سربداران  نیز تفنگ بر دوش رفتن به جبهه های جنگ، و بعد از قدرت گیری رژیم اسلامی بیشتر  این جریانات بدست همین رژیم سرکوب و سلاخی  شدند .

 در صف جریانات راست نیز همزمان جریانات چون نهضت آزادی و جبهه ملی، سازمان مجاهدین خلق  و حزب دمکرات کردستان ایران و… نیز هر کدام  در شکلی  برای دوره هایی زیر عبای خمینی جلاد رفتند و بدینوسیله مقدمات شکست انقلاب ٥٧ را با پهن کردن فرش برای  جریان وحشی خمینی( داعش نوع شیعه در ایران)، که  باحمایت و نقشه کامل غرب به منظور کنار زدن روند غالب چپ بر انقلاب کنندگان آندوره آماده شده بود، راهی ایران کردند. بدین ترتیب ملزومات اولیه شکست انقلاب ٥٧ ایران فراهم گردید. این پروسه، که عدم وجود و حضور یک حزب روشن بین کمونیستی و طبقه کارگر متحزب و متشکل مدعی قدرت جز مهمترین عامل سردرگمی چپ و کارگر آندوره بود،  باعث گردید که راه برای جانشینی یک جریان به شدت جنایتکارتر و مستبدتر از خود رژیم شاه که کارگران و مردم تشنه آزادی سرنگونش کرده بودند، فراهم شود.

خمینی و قمه کشان آن فرصت را غنیمت شمرده و شمشیر را از رو بستند. از کارگران نفت و زنان در تهران  و از ترکمن صحرا تا کردستان و دیگر شهرهای مختلف شروع به قتل و عام کردند، به مراتب جنایتکارتر و گسترده تر از جنایت که امروز داعش انجام می دهد  در ایران صورت گرفت. در یک دوره چند ساله  موفق شدند میلیون‌ها انسان را به زندگى در ارتجاعى‌ترین و وحشیانه‌ترین نظام اجتماعى محکوم کنند. ترس، فقر، دروغ ، چوبه های دار و کشتار دسته جمعی و سرکوب زنان و کارگران و  کمونیستها ومخالفین، جانشین دوره شور و مبارزه و قدرت توده ای و آزادیهای دوره قیام سالهای اولیه انقلاب ٥٧ شد. کشتار خرداد سال ٦٠ وشهریور ٦٧ و قتلهای زنجیره ای و ترورهای گسترده و سرکوب مداوم و تحمیل فقر و بدبختی به جامعه همه در راستا ی تداوم بقای حاکمیتی صورت میگیرد که محصول انقلاب ٥٧ نبود، مامور به شکست کشاندن آن شده بود.

این تاریخ واقعی و جنایتکارانه را بی شرمانه از دولتهای غرب تا جریانات کنونی سبز و اصڵاح طلب و نیروهای ملی اسلامی و خود شاخه های سلطنت طلبان از ایران بیرون رانده شده و بخشی از چپ دنبالچه آنها می خواهند به فراموشی سپرده شود  تا بتوانند  از نو همین داستان و مسیر ضد انقلابی را برای مردم ایران رقم بزنند. واقعیت این است همه شان چنین هدفی را در سر خود می پرورانند. بخشا با شعار دروغین” ایران برای همه ایرانیان” و با پوشیدن لباس “ملی” و پرچم ارتجاعی قومی گری و فدرالیستی و آریائی گری دروغ گو ترین شکل سیاست کردن طبقه بورژوائی را تحویل کارگران و جامعه می دهند.

 

فاکتور سرکوب رژیم، و اشتباهات خود ما

 

واقعیت این است که با وجود تمام تناقضات و بحرانهای که قریب  به چهل سال است گلوی جمهوری اسلامی را می فشارد، و با این وجود توانسته ضمام امور یک جامعه ‌هشتاد میلیونی را به دست بگیرد،  نسلهای را با مرگ و تباهی و فرهنگ و اخلاق  و ایدئولوژی مضحک دوران قرون وسطی محکوم نماید را نمی توان صرفا با فاکتوراعمال سرکوب و خشونت عریان توضیح داد.

 

 جدالهای تاریخی و منافع طبقاتی جنبش ما و ضرورت قطعی درس گرفتن از تجربه  تلخ روند سر کار آمدن حاکمیت اسلامی به طبقه ما حکم می کند که به بررسی دقیق  کل حقایق این تحولات متکی باشد. خود را از زیر بار گردوغبار بررسی ها و تحلیلهای دیگر جنبشهای طبقاتی بیرون بکشد. بدون دیدن همه ابعاد واقعیت های این تاریخ( که بخشا در بالا اشاره گردید) و نقش متضاد جنبشها و نیروهای اجتماعی درگیر درتحولات سی و هشت ساله اخیر مبازره طبقاتی در ایران هرگز نمی توان به عمق حقایق تحولات گذشته و حال سیاسی پی برد و گام در مسیر درست تری نهاد.

 

این نظام به حکم  خصلت مذهبی بودنش و هم  اینکه حکومت حراست از منافع طبقه بورژوازی، وهم نظام مورد حمایت شونده بیشتر نیروهای راست درون و بیرون حاکمیت، و به عنوان نظامی که همچنین  پرچمدار و حامی بخشهای از جنبش ناسیونالیسم ایرانی بوده، باید مورد توجه قرار دهیم. یعنی علاو بر فاکتور سرکوب، که بیشتر این ابزار وحشیانه علیه طبقه ما و جنبش آزادیخواهی و سوسیالیستی اعمال گردیده است، لازم است کل آن عوامل را به عنوان فاکتورهای  دخیل به نفع رژیم در نظر گرفته شوند. این روند ضد آزادیخواهانه نیز به ویژه به دلیل عدم شکل گیری  یک آلتراناتیو جدی، مقتدر، انقلابی و سوسیالیستی  در صحنه جدال طبقاتی برای سرنگونی انقلابی، این رژیم  و هم جنبشی هایش را در موقعیت برتر قرار داده و موفق شده است حتی بخشهای از نیروی جنبش ما و بخشی از”مردم” را به صف مرتجعین و حامیان  جیره خوار ریز و درشت خود سوق دهد.

 

 البته نکته به مراتب قابل توجه تر و قابل تعمق تر برای جنبش سوسیالیستی و طبقاتی ما این است که، علاو بر فاکتورهای بر شمرده از نوع سرکوب و حمایت نیروهای راست ودول غربی از این رژیم، اساسا وجود سیاستهای جاری در اکثر نیروهای اپوزیسیون چپ و کمونیست نیز توهم آمیز، غیر سوسیالیستی، ملی گرا، خلق گرا،  وبعضا ‌همراه شونده با حاکمیت و بخشهای از جنبشهای بورژوائی، و ناتوان در سازماندهی مبارزات انقلابی و آزادیخواهانه نیز بوده است. جنبش طبقاتی کارگری و جنبش کمونیستی دقیقا همینجا است که باید بیش از پیش بر این تاریخ و عواقب تاکنونی آن تعمق نماید.همینجا است که باید “نه” بزرگی به چپی بدهد که همان راه را طی می کند! بنظر من اولین  و مهمترین درسی که میتوان از تاریخ زنده مبارزه طبقاتی و جنبشی خود گرفت درک درست از کل پدیدها واین حقایق اتفاق افتاده در آن روند تاریخی است. تنها این نگاه ابژکتیو و حقیقی است که میتواند به تحرک انقلابی، درک واقعبینانه تر و بیدار شدن اراده انقلابی- اجتماعی و طبقاتی، هم در جهت پیشگیری از تکرارآن روند منفی، و هم به منزله سکوئی برای سر سامان دادن به یک جنبش و آلترناتیو کارگری- سوسیالیستی در جهت پایان دادن به وضع موجود و عمر جمهوری اسلامی از آن بهره جست.

 

آنهای که در این ٣٨ سال به ما مرتب یاد آور شده اند که رژیم سرکوبگر است و می کشد وگویا تنها و تنها با اتکا به ابزار سرکوب توانسته بقای ننگین وجنایتکارانه اش را حفظ کند، در نتیجه ما نیز به عنوان اپوزیسیون و”رهبران” مادام العمر کاری نتوانسته ایم آنجام بدهیم، بنظر من در بهترین حالت،عمد یا غیرعمد،  تلاش شده و میشود که جنبش ما به کل حقیقت ها پی نبرد. این نگاه در صدد است که اساس خطاها و ناتوانی و نا آمادگی سیاسی- مبارزاتی خود راتوجیه و تبرئه نماید. منافعهای متضاد طبقاتی و سیاستهای متفاوت را دور می زند، به چشم جنبش کارگری و کمونیستی خاک می پاشانند. در حقیقت به  جای تقبل مسئولیت و پذیرفتن اشتباهات و خطاهای خود تسلیم وضع موجود شده و به مانعی در جهت ارتقا جنبش انقلابی ما و خود آگاهی مبارزاتی آن تبدیل شده اند. جالب است که این بخش از سنت چپ در گردهمائی های تهیجی بی محتوا برای اعضای خود و در میان هیاهیوی تعدادی انگشت شمار افراد سازمانیشان، دوباره از نو، تقریبا شبیه پروسه انتخاباتهای سیستم بورژوائی، “مشروعیت” برای راه بی حاصل خود کسب می کنند و تا نشست  بی حاصل بعدی به همدیگر درود می بفرستند!

 

مگرما اپوزیسیون یک رژیم هار و تا دندان مسلح و با پرونده دهها و صدها هزار اعدام و کشتار نیستیم؟ پس کجا است آن سیاست و پراکتیک انقلابی که تناسبی با مبارزه واقعی  ما با چنین رژیمی داشته باشد؟. تلویزیون؟، با اتکا صرف به شخصیتهای بی نقش و بی خبر از اوضاع که هنوز از سابقه مبارزاتی سی-چهل سال پیش خود در محله ای از شهر یا روستا یشان دارند نان می خورند، میشود کاری کرد؟، حتی آیا با تولید هر روزه و انبوه کار”تئوریک” و روشنفکر مآبانه نیز میتوان کاری انجام داد؟، آیا باشعارهای رادیکال صرف تحول مثبتی صورت گرفته یا میتواند صورت بگیرد؟، آیا امید بستن به جدال درونی رژیم وکشمکشهای درونی آنها و از مجرائی انتخابات مضحک میتوان “روزنه” و یا “سکوئی برای خیزش انقلابی” جسجو کرد؟، با این سیاستها آیا به مسیر سرنگونی و رشد  جنبش و اتحاد جنبش طبقاتی و سوسیالیستی ما کمکی  شده است؟، با “انقلاب انسانی”، با حمایت ازملی گرایان و ناسیونالیستهای مخرب به جائی رسیده ایم؟ ووو؟،  پاسخ همه این سوالات  ودها سوال مشابه بدون تردید منفی است!

 

اگر جریان و کسانی که همواره به خود مدال افتخار”رهبری کمونیستی” می دهند، اگر بر حقانیت مسیری که حزب و خودش طی کرده، هنوز پای می فشارد، چرا بعداز سه- چهار دهه راه بجائی نبرده است؟ چرا هنوز تعداد اعضایشان از یک کلوب ورزشی نیزکمتراست؟ آیاهمه اش ناشی از وجود سرکوبگری و فضای پلیسی رژیم است؟  سوال این است که  اگر واقعا نبود فضای باز در ایران مانع اصلی و تنها فاکتور محوری دال بر عدم رشد و فعالیت جدی ما اپوزسیون چپ است، پس ماحصل این همه “انقلاب” و “خیزش توده ای” و “سرنگونی در پیچ بعدی” و “چشم انداز شیرین سرنگونی” و “عروج جنبش سرنگونی”، و انقلاب انسانی” کردنها و هزاران قطعنامه ی که هزار بار قول سرنگونی را داده است، به جیب چه  جنبش ونیروی رفته است اگر شما مرتب کوچکتر میشوید و  مرتب منتقدین و ناراضیان به وضع موجود خود را به درهای خروجی محفل و گروهتان هدایت می کنید؟، آیا فاصله زمانی چهل ساله برای پایان دادن به عمر یک رژیم قرون وسطی که همه اذعان می کنیم وصله ناجوری بر پیکره جامعه است کافی نیست؟

 

 خلاصه کنم که ازنظر من پذیرفتن هر دو واقعیت به عنوان عامل منفی سر راه پیشروی انقلابی توده های کارگر و زحمتکش و جنبش کمونیستی و کارگری واقعی اند. هم ابزار سرکوب و هم ناتوانی اپوزیسیون موجود، واقعی ترین و صادقانه ترین نگاه به موانعها و ناتوانیهای موجود میباشد. اما وجود سرکوب و فاشیسم دولت اسلامی قابل درک و یک پدیده داده شده و تحمیلی به ما است، انتظار بیش از این از چنین رژیمی مطلقا نیست. او برای از سر راه بیرون بردن و نابودی ما، و مانیز دقیقا برای نابودی و از سر راه  بیرون راندن کامل آن موجود فاشیست و ضد انسانی به حرکت در آمده ایم. یک جدال مرگ و زندگی، جدال طبقاتی بدون ترحم و سازش، در مقابل هر دوی ما به عنوان دو طبقه متخاصم قرار دارد!.

 

از اینرو و در جهت تعمیق و گسترش چنین مبازره طبقاتی ای است که قبول و تحمل نقش و سیاستهای چنین اپوزیسیونی آنهم  به اسم کمونیست و کارگر و چپ و مارکس و لنین و حکمت، بعداز سی و ‌هشت سال تجربه عمدتا منفی یا ناموفق، قابل قبول نیست. با ادامه چنین سیاست و پراکتیک و افقی، نه تنها سرنگونی انقلابی این رژیم میسر نیست، حتی  اگر نیرو و قدرت دیگری نیز جمهوری اسلامی را یک روزه سرنگون کند، بازدستیابی به آزادی و برابری و سوسیالیسم از مجرای احزاب و سیاستهای موجود به جائی نخواهد رسید، همچنانکه سال ٥٧ نیز متاسفانه به جائی نرسید. جامعه ایران ودر راس آن طبقه کارگر و جنبش ما  قریب به چهل سال است تاریخی مملو از درد و رنج و مشقت و مبارزه را طی کرده است؟  این تاریخ مبارزاتی باید به مسیر درست هدایت، رهبری و سازمان پیدا کند تا افق روشنی داشته باشد و شانس به پیروزی رسیدنش ممکن گردد!

ملزومات اولیه سیاسی-عملی جنبش ما برای سرنگونی رژیم

ما کارگران و جریان سوسیالیستی واقع بین برای پایان دادن به این وضعیت، در کنار بررسی ابژکتیو کمونیستی اوضاع و تحولات،  به منظور تغییر تناسب قوای نابرابر کنونی و تدارک سیاسی-  عملی  ملزومات سرنگونی رژیم اسلام و نظام حاکم سرمایه داری در ایران، اعلام می کنیم که لازم است سیاست و استراتژی و تاکتیک و سنت مبازارتی جدید و بهتری را در راس مبارزه  انقلابی خود قرار دهیم. شروع یک مبارزه رادیکال سیاسی، کارگری، و آزادیخوانه متحد و توسل به مبارزه ملیتانت و قهر آمیزعلیه کل بساط جمهوری اسلامی و طبقه حاکمه را تنها راه پیروزی  خود می دانیم. جنگ نهائی سیاسی و نظامی را علیه این رژیم  باید شروع کرد و جامعه را به طرف سرنگونی کلیت این نظام فاشیستی به تحرک در آورد.

باید اکیدا به این مهم توجه داشت که جمهورى اسلامى برعکس رژيم سلطنت، نظامی نیست که  به آسانی ذوب بشود. حتى در صورت سرنگونى رژيم چندين جريان مذهبى و فالانژ مسلح و تروريست و ضد جامعه از آن باقى ميمانند که در سطح کل منطقه موجوديت دارند و براى اعاده قدرت جريان اسلامى و ادامه کار تروریستی در هر بخشى از کشور که زورشان برسد تلاش ميکنند. اگر به اين تصوير فالانژهاى اپوزيسيون، اعم از اسلامى و آريايى را اضافه کنيم، اگر نیروهای سناریو سیاهی موجود و ذخیره شده اسلامی و قومی کنونی، که در انتظار تق و توقی بسر میبرنند به این روند اضافه کنیم، اگر به مخاطرات واقعی سناریو سیاه در منطقه که می تواند به ایران نیز سرایت پیدا کند، توجه داشته باشیم، تصویر به مراتب ابژکتیو تری ازروند  تحولات سیاسی  و ضرورت تدارک ابزارهای لازم سرنگونی رژیم اسلامی را خواهیم داشت.

 همچنین دردوره ای که متاسفانه علیرغم  وجود پتانسیل عظیم مبارزاتی در جنبش کارگری و کمونیستی، و سی و هشت سال مبارزه بی وقفه در سایه حاکمیت اسلامی، جنبش ما هنوز  فاقد تحزب واقعی و کمونیستی و تشکل مستحکم و قدرتمند توده ای خود است. هنوز ملزومات و آمادگی لازم برای ایفائ نقش تعین کننده در به ثمر رساندن یک انقلاب کارگری و آزادیخواهانه و کسب قدرت سیاسی نداریم. در نتیجه با دیدن همه این واقعیتها است که  میتوان  با آمادگی  و درایت واتخاذ سیاست واقع بینانه تری برای تدارک یک مبارزه انقلابی  گام برداشت و بر روند سرنگونی جمهوری اسلامی و مخاطراتی که در پی دارد برخورد دقیقتری نمود. نادیده گرفتن این واقعیتها به عدم تلاش جدی برای پیروزی کارگر و زن و جوان و جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی بر جمهوری اسلامی و بقیه نیروهای ارتجاعی دیگر منجر خواهد شد. بنظر من پیروزی ما در گرو تامین یک مجموعه اقدامات و فراهم کردن فوری ملزومات اساسی برای کسب پیروزی است. اگر متحدانه برای این مهم تلاش نمائیم و در این پروسه مبارزاتی جدی و تعجیل داشته باشیم، تحقق آنها با توجه به نیازها، خواستها و زمینهای گسترده مبارزاتی و اجتماعی در یک پروسه  مشخص  زمانی بسیار ممکن است.

اهم این ملزومات عبارتند از:

١- مخاطرات سناریو سیاه کنونی را با قدرت و صلابت سیاسی و اجتماعی رفع کرد.

٢-  ضروری است که جنبشهای اجتماعی رادیکال کارگری، زنان و جوانان و رهبران آنها در قامت صاحب جامعه ظاهر شده و با ایجاد فوری تشکلهای توده ای مستقل از دولت به عنوان ابزارهای نبرد سیاسی و طبقاتی خلا بزرگ کنونی را رفع کرد.

٣- رهبران وفعالین جنبش کارگری و کمونیستی بیش از پیش ضروری است از گذشته درس بگیرند. بر ایجاد تحزب و صف مستقل وسوسیالیستی جنبش خودمان بیش از پیش پای فشاری کنیم. شعار “همه با هم” ترفند صف بورژوازها و ارتجاع علیه جنبش ما است.

٤- علیه هر شکلی از نفرت قومی و مذهبی و هر جریانی که با پرچم قومی و مذهبی از جمله از نوع فریبنده و ارتجاعی مذهبی،(اعم از شیعه یا سنی)، یا پرچم و اهداف ویرانگردیگر”ملی”،”فدرالی”،”مشروطه” یا پادشاهی” خود را تعریف کرده و علیه  انها مقابله قاطع شود.

٥- تحزب کمونیستی کارگران و فعالین جنبشهای آزادیخواهی از نظر من حلقه کلیدی در روند سرنگونی جمهوری اسلامی و دست یابی به آزادی و سوسیالیسم است. در همین راستا، تامین رهبری کمونیستی وهژمونی سوسیالیستی در صحنه مبارزه سیاسی و طبقاتی ایران شرط اول به پیروزی رساندن روند سرنگونی جمهوری اسلامی با کمترین مخاطره و همچنین تنها پرچمی است که ایران بعداز جمهوری اسلامی  مصادف خواهد شد با یک جامعه ای آزاد، برابر و مرفه و مدرن. در این راستا جنبش  ما به احزاب سیاسی انقلابی و “حزب رهبر و سازمانده” نیاز مبرم دارد.

٦-سازماندهی میلیس مسلح توده ای در محل  کار و زیست به عنوان ارکان ارتش سرخ آزادی و بازوی مسلح کارگران برای دفاع از آزادیهای سیاسی و امنیت اجتماعی و مقابله با عوامل جمهوری اسلامی و نیروهای سناریو سیاهی از مبرمیت بسیار زیادی برخوردار است.

٧- واقعیت این است که جمهوری اسلامی را صرفا با اعتراضات پراکنده و یا از کانال مبارزه “مدنی”، “حقوق بشری”، پروپاگاند میدیائی” و یا کار “آگاهگرانه” و مردم را در صف انتظار کشمکش های درونی رژیم نگاهداشتن و هر چهار سال یکبار به جدال “انتخاباتی”امیدوار نمودن را نمیتوان  تضعیف کرد و به زیر کشید. این روند روند تضعیف خود ما بوده و هست. جمهوری اسلامی را فقط با زور، زور اعتراض واعتصاب یکدست و گسترده کارگری و توده ای، همراه  و همزمان با قیام مسلحانه توده ای گسترده  که متکی است به هدف و نقشه روشن کمونیستی و آزادیخواهانه میتوان از سر راه بر داشت.

٨- همچنانکه تاکید شد، به منظور به سرآنجام رساندن مبارزه ٣٨ ساله طبقه کارگر، زنان و جوانان مترقی و سوسیالیست و برای دست یابی به سرنگونی انقلابی جمهوری جنایتکار اسلامی و ساختن یک جامعه آزاد و برابر و مرفه نیازمند فوری ایجاد احزاب  سیاسی و سوسیالیستی انقلابی متعلق به این مبارزه و افق و استراتژی هستیم!

٩-کسب حمایت بین الملی نیروهای کمونیست ، کارگری و افکار عمومی مترقی جهان به منظور مبرمیت سرنگونی جمهوری اسلامی ، حمایت از مبازه ما، و تاکید بر عدم دخالت موذیانه دولتهای غربی علیه مبارزه آزادیخواهانه، سوسیالیستی، کارگری یک وظیفه مبرم و یکی از ملزومات  تسریع کننده در امر سرنگونی جمهوری اسلامی است.

١٠-…

بدین ترتیب سرنگونی جمهوری اسلامی، سرنگونی که منجر به تکرار تاریخ تلخ دوره سال ٥٧ نباشد، نوعی ازسرنگونی که در آن آزادی، برابری، کارگر، زن، جوان، انسانیت و سوسیالیسم پیروز گردد مستلزم تامین آن حداقلی است که مختصرا  اشاره کردم.

ما سرنگونی رژیم چنچی نمی خواهیم، ما سیستم قومی و فدرالی نمی خواهیم، ما تکرار نظام ورشکسته شاهنشاهی را نمی خواهیم، ما هر شکلی از تلاش برای تبدیل ایران به سوریه و عراق کنونی را جنایت بزرگ ضد بشری می دانیم، ما هیچ شکل دیگری از قوانین و سیستم مذهبی را تحمل نمی کنیم، ما فقط برای آزادی و برابری و امنیت و رفاه همگانی و یک جامعه سوسیالیستی در ایران تلاش می کنیم. از نظر من اگر ماحصل سرنگونی جمهوری اسلامی تحقق اهداف فوق نباشد، جامعه ایران، طبقه کارگر و مردم آزادیخوا و همه ما یکبار دیگر بازنده  دست ارتجاع خواهیم بود.

ایجاد حزب سیاسی جدید سوسیالیستی و انقلابی را برای تحقق این امر مهم میخواهیم. داشتن یک حزب بزرگ، سیاسی، ملیتانت و اهل عمل یکی از پیشرطهای اولیه و مهم هر تحول انقلابی به نفع کارگران و جامعه است. همه را به این تلاش و پیوستن به چنین حزبی که در حال ساختن است فرامیخوانیم!

٢٤ اردیبهشت ٩٦                           ١٤ می ٢٠١٧