سلام زیجی-به مناسبت سالگرد منصور حکمت (نگاهی گذرا به سیاستهای راست و اپورتونیستی در پوشش منصور حکمت)

به مناسبت سالگرد منصور حکمت

(نگاهی گذرا به سیاستهای راست و اپورتونیستی در پوشش منصور حکمت)

 

سلام زیجی

 

در سالگرد منصور حکمت، یا تحت عنوان “هفته منصور حکمت”)٢١-١٤ خرداد)،هر ساله در  معرفی و گرامی داشت نقش و دست آوردهای آن  کمونیست و رهبر برجسته جنبش مان  تعدادی مینویسند و حرف می زنند، که جای تقدیر فراوانی است. اما متاسفانه در کنار فعالیتهای بسیار اندک و مثبت در این زمینه شاهد کوهی فعالیت دیگری هستیم که به این مناسبت و یا بطور کلی در پوشش منصور حکمت بخورد جامعه داده میشود که هیچ ربطی به مبانی کمونیزمی که حکمت در دوره خودش نمایندگی کرده است ندارد. امروز این پدیده نیز مانند هر پدیده دیگری از جمله روند رویدادهای پس از مرگ مارکس و لنین از هر طیفی، اعم از کمونیست و سوسیال دمکرات تا چپ بورژوا و ملی را میبینیم در این مناسبتها به توضیح و تفسیر و توجیه سیاستهای خود، که هیچ ربطی به لنین و مارکس  مبانی کمونیسم و مبارزه طبقاتی  و شروط و ملزومات پیروزی کارگر و سوسیالیسم بر نظام ظالمان سرمایه داری  ندارند، می پردازند. بدینوسیله از یک سوی  چند صباحی فضای از تسکین و تقدیس و مناسک شبیه مذهبی برای دوربرشان ایجاد میکنند، و بعد میروند سر همان دنده ی که بازی در میدان بورژوازی است، و از سوی دیگر با این نوع یاد بودها و “در افزودها” به حاشیه تر شدن کمونیزم و جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر و ادامه حیاط سرمایه داری، حال در هر پوششی، ملی، دمکراسی و دمکراتیک و غیره، کمک می کنند و به نوعی  زمینه های”آشتی طبقاتی” را ایجاد کرده و به شدت به خود آگاهی طبقاتی طبقه کارگر و مسیر کسب  قدرت سیاسی جنبش ما آسیب زده اند!

این اتفاق دقیقا برای منصور حکمت و کمونیزم کارگری هم افتاده است!.امروز متاسفانه مناسبت ها و پروژهای نامبرده به اسم حکمت نه آنطوری که  هدف اولیه ما بود، بلکه عمدتا در خدمت به اهدافی دیگری مورد استفاده قرار میگیرد که در آن سیاستهای آشکارا راست و اپورتونیستی  از جانب عناصر و احزاب معینی در آن پوشش بخورد مخاطبینشان داده می شود. چنین  مناسبت ها و سالگردهایی قرار بود  به روشنبینی بیشتر جنبش کمونیستی، بەگسترش و اعتباراین نوع کمونیزم انقلابی و کارگری، به شناساندن تاریخ واقعی زندگی سیاسی و مبارزه حکمت، و به آینده پیروزی طبقه کارگر  و اتحاد صفوف جنبش کمونیسم کارگری و سوسیالیستی  بکار گرفته شود و مورد توجه قرار بگیرد.  اما اکنون سالها است که متاسفانه کاملا  بر عکس به منظور اهداف دیگری دارد مورد سوء استفاده قرار میگیرد. با مرگ حکمت و به دنبال شکست پروژه “حزب کمونیست کارگری ایران” و بعدا،همچنین شکست سیاسی “حزب کمونیست کارگری ایران –حکمتیست”، اسم و تاریخ و اعتبار حکمت و کمونیزم کارگری در جهت سیاستهای دست راستی و حتی آشکارا علیه بنیادهای کمونیزم کارگری و افکار حکمت از جانب  رهبران جدید آن احزاب مورد  تحریف و سوء استفاده قرارگرفته است. علاوه بر دها مطلب و سمینار و اسناد قابل دسترس و نقد های سیاسی در زمینه های متعدد درون حزبی که طی حداقل یک پروسه دو ساله علیه محفلیسم و خط راست  و اپورتونیستی حاکم در حزب سابق حکمتیست  داشته ام، و گویا اینها  “درون حزب ” اند و نباید علنی شوند!، و به علاوه چنانچه به سمینارها و  مقالات یک دو سال اخیر من نیز در نقد سیاسی دو حزب موجود حککا و حککا- حکمتیست و مباحث علنی و مستند علل کناره گیری من و تعدادی از “حزب حکمتیست”  در دو سال اخیرمراجعه شود( در صورت امکان به زودی بطور جامعتری در نقد و افشای سیاستهای ناظر بر رهبری جدید “حزب حکمتیست” بیشتر پرده بر خواهم داشت) به روشنی میتوان بەگوشەای از این حقایق پی برد که چگونه اسم و اعتبار حکمت  دستمایه  منافع و سیاست و پروژ های دیگر و نا مربوط به حکمت قرار گرفته است.

 والبته امیدوارم کمونیستهای مسئول زیادی پیدا شوند( بنظرم  نه فقط در بخشی از لایه کادری و اعضای احزاب  نامبرده هنوز چنین کمونیستهای ولو ساکت اما مسئول و متعهد و روشنبینی وجود دارند، که ضروری است به دوره سکوت و بی نقشی خود پایان بدهند و منافع فرقه را بر منافع کمونیسم و جنبش ترجیح ندهند، بلکه  در میان فعالین  کارگری و کادرهای کمونیست منفرد نیز طیف گسترده ای از افراد مبارز(متواری شده دست همین احزاب و “رهبران “٣٠-٤٠ ساله و به شدت نامسئولشان هستند) متعهد و معتقد به  این نوع کمونیزم کارگری، اجتماعی و انقلابی زیادی در داخل و خارج کشور وجود دارند ، که فقط کافی است یک گام جدی بردارند،  به خوداعتماد کنند، به ضرورت متشکل شدن خود و همنوعانشان بیشتر پی ببرند، و به قدرت متشکل و غیر فرقه ی تحزب یافته جمعی خود در قالب حزب سیاسی مدرن سوسیالیستی با رهبری جمعی باور داشته باشند، و بدانند کارگر و کمونیزم در ایران به چنین نقشی از جانب آنها به شدت نیاز دارد )  تا در کنار همدیگر قرار بگیریم و علیه سیاستهای دست راستی آن نیروها و سوء استفادەشان از این سالگردها  و مناسبتها و تاریخها و گذشته کمونیستی زندگی سیاسی بیشتر ماها، به دفاع از حقیقت و  کمونیزم و آینده پیروزی کارگر و کمونیزم در تحولات ایران برخیزیم.  سرنوشت حال و آینده مبارزه و پیروزی جنبش ما در ایران نیز عمدتا به چنین تحولاتی گره خورده است. کمونیزم کنونی لم داده  در زندگی مجلل  خارج نشینی این نوع جریانات نمیتواند  محرک و پیام آور هیچ نوع کمونیسم انقلابی در داخل کشور باشد. امروز بخش زیادی از آن دوستان و احزاب نامبرده بطور واقعی کمونیزم غیر رزمنده، کمونیزم غیر شفاف، کمونیزم نوع حزب توده و کومله  کنونی  و ملی گرایانه و خلقی است و فاقد کمترین ریشه و اعتبارند در جامعه ایران.  و وقتی” کارگری”هم  ظاهر میشوند سکتی و صنفی و متظاهر هستند، و وقتی “سرنگونی طلب” اند و دنبال “انقلاب”اند، سر سوزنی با همان انقلاب و سرنگونی ٥٧ فرقی ندارند!، بدون تردید نتیجه آن همان چیزی خواهد بود که از سال ٥٧ و تا امروز آوار شکستش را بر دوش خود حمل میکنیم. اگر فریب زرق و برق نوشته ها و ادعاهای این جریانات نخوریم بهتر خواهیم فهمید که براستی کمونیزم  امروز آن دوستان  هیچ ربطی به حکمت و سالگرد حکمت و سوسیالیسم کارگری، که بدون آن پیروزی در ایران بی معنی خواهد بود، ندارد. کمونیست که امروز در پوشش “حككا” و “حككا-حکمتیست”  جاری است نه تنها کمونیسم کارگری و سوسیالیسم طبقه کارگر را نمایندگی و معرفی نمی کنند بلکه در تحریف و “دفن” آن عملا با بورژوازی همسازتر شدەاند. در دوره حاضر نیز در مقابل چشمان همه در میدان سیاست و پراکتیک نشان داده اند که با  همراه تر شدن با طیف های مختلف چپ و راست بورژوایی “فارس” یا “کورد” وغیره یا با “جنبشهای مردمی” و با سیاست و ادبیات پوپولیستی شان ربطی به سیاست و اهداف و برنامه ناظر بر یک دنیایی بهتر و حکمت  ندارند. بنظر من رابطه واقعی این دوستان با حکمت و تاریخ گذشته و پراکتیک و سازمان کمونیزم کارگری به همان اندازه  واقعی است که  کسی بیاید  با شعبده بازی رابطه و پیوستگی سیاسی-طبقاتی کومله و حزب کمونیست ایران کنونی را با تاریخ کومله و یا حزب کمونیست قدیم، از جمله با کومله کنگره ششم و یا حتی با کل دهه شصت آن سازمان و روند کمونیستی آنزمان یکی بداند. بنظرم  اکنون هر دو روند نامبرده، دو مسیر سیاسی-خطی-جنبشی کاملا بی ربط به گذشته روندهای سیاسی و کمونیستی “مشترک” مان را انتخاب و طی میکنند.

اکنون به حکم تحلیلهای  متکی به افق پوپولیستی و راست روانه و توهم پراکن همیشه در حال “انقلاب” و “سرنگونی” کردنهای ملال آور و بی ثمر طولانی مدت سالهای اخیرشان، و بعداز خروج نیروی کمونیستی قابل توجه ای از آن جریانات، مانند فنر بر گشته اند به دوران ما قبل آن تاریخ. بر گشته اند به دوران سیاست و سنت و روش های سازمانی و رهبری شرقی و سنتی و کدخدا منشی  دوران قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران. بخشی از تشابه ها و نزدیکی های کنونیشان، مستقل از شعارهای “سرخ”ی که می دهند، و مستقل از جنگ های “زرگری” و یا شخصی که با همدیگر دارند،علاوه بر تاثیرات اوضاع سیاسی “همه باهم” بودن، و امیدشان به روزنه فشارهای امریکا و موضوع ” دیپلماسی کمونیستی” یا “کوردی”  دوره حاضر، بر میگرد به بازگشت جنبشی-فکری-سنتی و شیوه رهبری شرقی شان به دوران سابق، به  همان روند و خانواده سیاسی  ورشکسته و غیر کارگری چپ ملی و خلقی و سنتی سال ٥٧. آیا بازماندگان بعداز مرگ لنین را میتوان ادامه دهندگان راه لنین و حزب بلشویک دانست تا امروز این “کمونیزم کارگری” و “حکمتیست” جدید را ادامه  دهنده خط حکمت و کمونیزم کارگری دوران حکمت دانست؟. پاسخ مثبت دادن به آن تنها از عهده دشمنان کمونیزم و  سیاست بازان نان به نرخ روز خور و یا انسانهای ناآگاه بر می آید. در این جا و به این مناسبت میخواهم تاکید کنم که بطور کاملا برجستەتری حزبی که ما ساختیم و اکنون یک تعداد رهبر اپورتونیست و محفل باز و نامسئول سکانش را در دست دارند و نام نامربوط ” حزب کمونیست کارگری ایران-حکمتیست” را به یدک میکشند نه تنها هیچ ربطی به حکمت ندارند، بلکە سیاست و عملکرد  رهبری غالب آنها نا مربوط است به حکمت و بنیادهای کمونیزم کارگری. همین  جریان که اولا “هفته حکمت” را با زور رای گیری به” روز حکمت” و سپس با توافقات جناحی درونی خود آنروز را هم قرار گذاشتند به “کنگره حکمت” تبدیل نمایند و در نهایت جز یک اسم و نام بی محتوا چیزی از آن بجای نمانده است. بعلاو یک نگرش همیشگی مخالفت شدید نیز با  عنوان”حکمتیست” در آن حزب وجود داشت که نظریه پرداز اصلی آن اکنون در راس حزبشان قرار دارد، و همین خط انواع تلاش بخرج داد که حتی “نشریه سیاسی-تئوری” وقت “حکمت” را نیز با یک اسم پر طمطراق خود ساخته ای  دیگری به منظور  باقی نگذاشتن اسم حمت بر نشریه  مدت بسیار زیادی تلاش کرد  واز این دریچه به میدان آمدند تا سر دبیر آن نشریه شوند و از زاویه  کمونیزم سردرگم  ملی-خلقی و حزب باد خود بتوانند “مستقلا” خط  جدیدی جایگزین “حکمت کنند! که خودش هم میدانست سنگ بزرگ علامت نزدن است و از اینرو حتی بیش از یک شماره هم نتوانست با سردبیری خودش، با اسم و یا بدون اسم حکمت، منتشر کنند، شخصا مخالف اول و اصلی آن تلاشهای دست راستی بودم، و تا  در ان حزب حضور داشتم مانعشان بودم و انوع تصمیم و مصوبه پیشنهادیشان را با رای منفی  ارگانهای رسمی  و معتبر قدیمی رهبری وقت آن حزب مواجه کرده ام.

در نتیجه همه گواه بر سو استفادههای سیاسی و رقابتهای شخصی و جناحی از این مناسبتها و زندگی و تاریخ منصور حکمت  به نفع مسائل و منافع دیگر بود و هست. هیاهو و ادعاها محک نیست. جایگاه امروز آنها در تحولات سیاسی ایران و منطقه نیز گویای نامربوط بودن این جریانات به خط سیاسی و متد و افق کارگری-کمونیستی حکمت است. ازرویدهای عراق تا جنبش سرنگونی “دیماه”  و آشتی با همه شعارها و نیروهای دخیل در آن، تا”مردم مشهد راه نشان می دهند”، تا دوره بعد که دیماه به” انقلاب” و “سرنگونی” تبدیل نشد دوباره “چپ” تر شدن، و  اینبار  بعداز اعتراضات”کارگران در هفت تپه و اهواز اینها هم فورا رنگ عوض میکنند به راست فهش میدهند و مربووط و نامربوط خودشان را به “شورا “و بخشی ها آویزان کردند. اینبار بجای “مردم”،” شوراهای مردمی” راه نشان دهنده شد!، و بلاخره از “انقلابات بهار عربی”، تا عروج “کمونیزم جهانی” و تا “انقلاب زنان” در پس رویدادهای کردستان سوریه، از دفاع از “فدرالیسم دمکراتیک” در “روژآوا” تا  تئوری “طبقاتی” “اردوی کار”، از حمایت جانانه شان از کومله و سکوت معنی دارهمجنبشی بودنشان در مقابل همدیگر، تا مخالفت دوپهلوشان با سیاستهای امریکا و موضوع برجام در برخود به ایران، از سانسور و توطئه چینی و نفرت پراکنی  و اتهام زنی های مکرر و سخیف علیه ما کمونیستهای مخالفشان در دوران متعدد، و نفرت و دروغ پراکنی علیه همه کسانی که صفشان را روزی ترک کرده اند، و موارد بیشمار دیگر که همه گویایی تغییر ریل سیاسی، اخلاقی، و پرنسیبی بخشی از این همسنگران سابق ما، به ویژه بر چند فرد اصلی در رهبری جدید حاکم بر “حککا-حکمتیست” است. واقعا باید اقرار کنم که  در زمینه چگونگی سازماندهی فریب و دیپلماسی و دسیسه چینی علیه مخالفین جدی سر راهشان  و حتی علیه رفیق بغل دستی خودشان بی نهایت کار کشته اند و همین امروز هم کلاه سر تعدادی گذاشته اند.

همانطوری که دبیر کمیته مرکزی، رئیس دفتر سیاسی و دبیر کمیته کردستان و جمعی به اسم به ظاهرا” کمیته کردستان” همین “حزب حکمتیست” جانانه و خالصانه در خدمت  دفاع از “پروژه کومله “بر آمده اند،  ادبیات “زبر” و غیر زبر را در برخود به کومله را هم  استفاده نمیکنند، و حتی مخالفت نیمبند و بنظرم بخشا “زبر” و شخصی شان در دوره اخیرعلیه سیاستهای راست دوره اخیر حککا، که زمانی در مقابل نقد های من از آن حزب همین  افراد دررهبری جدید” حزب حکمتیست” علیه من صف می کشیدن و تصورشان این نبود  که امثال حمید تقوائی خط و سیاست بی ربط به کمونیزم کارگری نمایندگی میکند!, و به من گوشزد می کردند نه! “همجنبشی هستیم” و غیره، اکنون دقیقا بخاطر نزدیکی بیشتر با کومله حزب کمونیست ایران در کردستان، و بخاطر اینکه چیزی در آنجا بدست بیاورند و از قافله روند ارتجاعی در آن منطقه جا نمانند، شروع کردند به یک مجموعه انتقادهای دست چندمی از حمید تقوائی و رهبری حزب ایشان را به دعوای فیس بوکی تبدیل کردند.  دادن پیام و تسلیت های ویژه، با ژست رسمی، و آشک ریختنهای” دیپلماتیک”ی که  بعداز ٣٠ سال تازه به فکر “گردان شوان”ها افتاده اند، همه  گواه بر روی آوری به یک سیاست اپورتونستی و کاسب کارانه و عقب مانده است که سر سوزنی به هیچ چیز حکمت و هیچ مارکسیستی شباهتی ندارد!.این “ریل ” عوض کردنها در جهت ساف کردن جاده آرزوی عمیق بازگشت بخش اصلی رهبری آن جریان به آغوش  همان کوملەی است که اگر پست و مقام و موقعیتشان تامین شود واقعا ترجیح میدهند با یک کومله “چپ تر” همراه شوند تا آن “تاریخ معتبر و اجتماعی” را تقویت کنند. برای رئیس و روسایی جدید این حزب اینکه  یک خروار تحریف و توهین و دروغ و ترور نفرت فاشیستی/کوردی علیه حکمت و کمونیزم کارگری و تک تک کمونیستهای که روزی آن سازمان را ترک کردند در همان اردوگاهی که عکس مارکس و لنین و انگلس  را هم ظاهرا آویزان کرده اند، در صورت گرفتن “امتیازات” کافی، پشیزی ارزش ندارد. این دوستان واقعا خود  را چه از نظر روابط شخصی چه آرمانی و سیاسی “طیف کومله” را از ما به خود نزدیکتر می دانند. مردم این  نوع مسائل میبینند می گویند سیاست “پدرو مادر ندارد” یا سیاست یعنی “دروغ و عوامفریبی” و…، این سنت بیرون آمده از “کومله” غیر مارکسیست در مقابل نقد و چلنج سیاسی و مشروع ما کمونیستها علیه خود، با وجود اینکه هنوز از زحمات ما نان میخوردند و هزینه میکند به هر نوع  بی پرنیسبی و توطئه و پخش دروغ در محافل زیر زمینی شان  متوسل میشوند. در مقابل دفاع ما  ایستادند که از حقیقت و سنت های کمونیستی دفاع نمودیم، ودر مقابل تلاش ما  ایستادند که علیه تبعیضات، علیه محفلیسم، علیه نا عدالتی ها و سو استفاده های حزبی و مالی با صراحت مبارزه کردیم وحتی اسنادهای پیشنهادی ما در این موارد هم رای می آورد اما از ان” بالا”  که بنفعشان نبود پاره می کردند.  در مقابله با تلاش ما در باره  به شکست نکشاندن کامل بعضی از پروژه های بسیارمهمی که نیرو و فداکاریهای از جان گذشته و  پولهای بی حساب و کتاب زیادی هم در راهش هزینه شد، صرفا بخاطر حفظ منفعت شخصی”شخصیتهای”  باجگیر ومحفلیست و ناتوانان که اگر بارها امتیازات ویژه و باج به آنها داده نمیشد بارها تصمیم گرفتند آن حزب را ترک نمایند، به هر روش ارتجاعی پناه بردند. هر گاه  کمونیستهای امثال ما  و دیگران  زبانشان باز میشود و حاضر نیستند این اوضاع بی ربط به “کمونیسم” و “حکمتیسم” را بپذیرند و زندیگیشان را در راه منافع شخصی یک مشت رهبر محفل باز  و راست که به اسم حزب و کمونیزم  و حکمتیست دکانی برای خود دایر کرده اند صرف نمایند، تحملشان بسر رسیده، انوع پرونده  و نقشه علیه اش درست میشود و  تلاش میکنند در اشکال مختلف  این “مایه دردسرها” را مجبور به ترک صفوف حزب مربوطه نمایند تا خود “چهار نعل”  جلو بروند و بدون حریف و بطور “ماداملمعر” “قهرمان” یک صف ساکت یا سر بزیر باقی بمانند. پذیرفتن “حکمتیست” بودن این فرهنگ و سیاستها اوج ضدیت با حکمت است!

واقعیت این است که دبیر کمیته مرکزی کنونی شان، که طبق معمول فرموله کننده “ادبی”  “چپ-ملی” و دیپلماسی بازی میدان سیاست در بیرون و درون آن حزب است، و رئیس دفترسیاسی قدیمی شان با تمایلات بسیار قوی  سانتریستی  و موقعیت پرستی، و  چند نفر اصلی عضو “کمیته کردستان حککا-حکمتیست”( از جمله دو همشهری که به نوبت  امتیاز ثابت “دبیر”ی آن “کمیته” را بیش از یک دهه بی تاثیری سیاسی و کمونیستی در کردستان و اساسا نقش  ور رفتن با محفل خود شان عهده دارهستند) ، بغیراز پاره ای دلخوری شخصی قدیمی تر شان، از نظر سیاسی کاملا با کومله هم خط هستند،  سالها است در موضع گیرهای سیاسی و نشریات و گفتگوهایشان ‌هیچ فرقی با سیاست و فرهنگ و مبارزه و خط کومله(سازمان “حزب کمونیست”)، نه حتی  نزدیک به گرایش چپ در حزب کمونیست، ندارند، همانطوری که یک طیف دیگرشان با جریان و خط دیگری( خط حمید تقوائی) نزدیکتر است، و یک جمع  چند نفره کمونیست سازشکار و ناروشنی هم که  دستشان را به کلاه خودشان گرفته اند، هرچند با ان دو قطب در حزبشان از نظر سیاسی ظاهرا همراه نیستند اما در واقع نیروی بازی داده شده از سوی هر دو طیف  راست در آن حزب هستند. این دوستان در آرزوی هرگز متحقق نشده “تبدیل” این سیستم و مکانیسم به یک حزب سیاسی-کمونیستی و دخیل در مبارزه سوسیالیستی سرگرم خود فریبی  و تلف کردن عمرمفید خود میباشند. و گویا سالی یکبار حرف زدنشان از حکمت و هر چند گای اثتی پخش و بازتکثیر کردنشان از زاویه “دفاع از حکمت” و آن خط است!!

اینکه میگویند چرا جمهوری اسلامی یا فلان جریان دست راستی یا فلان حزب “دیکتاتور و سکت” با وجود این همه جنایت یا استثمار و اقدام نادرست و غیره  قادر است به حیاط خودش ادامه بدهد، در کنار چند عامل کلیدی دیگر روشن است یک دلیل پایه آن بر میگردد به فرهنگ همراه شدن بدون تعمق و یا سکوت و تائید کورکورانه بخشی از “اعضا” در مثال مربوط به احزاب و یا “مردم” عادی مرتجع در مقابل دولت و جریانات راست ملی و مذهبی است! به ویژه در فرهنگ شرق بر اثر سیاستهای قرون وسطی طبقه حاکمه عادت گرفتن بخشی از شهروندان به “رعیت” شدن در مقابل “بالائی” ها، یا بقول معروف عادت گرفتن به “سواری دادن ” به زور گویان و حاکمان یک واقعیت تلخ  اجتماعی و فرهنگی است که در نیروی بخشی از اپوزسیون چپ و راست و ملی و مذهبی ها هم کم و بیش این فرهنگ جاری است.

اینکه عاملین اصلی شکست واقعی حکمت که به دلیل خط سیاسی راستشان و همچنین منافع و موقعیت حقیر شخصی خود انشعابات مکرر تحمـیل کردند،  اینکه عاملین  ترور سیاسی و تحقیر صدها کمونیست مخالف درون سازمانی، کسانی که اکثرشان نه از نظر مادی، نه شخصی، نه  سیاسی کمترین هزینه و فداکاری برای همان حزب انجام نداده اند، اما  هنوز هم در سایه حکمت و سالگرد حکمت دوباره در مقام رهبر و رئیس می آیند برای من و شما از کمونیسم و انسانیت و شفافیت و صداقت و فداکاری و رزمندگی و غیره صحبت میکنند براستی مخاطبین خود را کم عقل، یعنی همان رعیت فرضی فرض میکنند. اگر چنین نمی بود اینها بارها و سالها  بود که میبایست به عنوان خطا کاران، مجرمین و مسببین شکست و ناکامی کنار گذاشته میشدند نه دوباره به عنوان رهبر و مربی و”قهرمان” ظاهر شوند. اگر از دنیای وارونگی سرمایه داری صحبىت میکنیم، این هم یک وجه از آن واقعیت وارونگی زندگی انسانها در دنیای سیاست است!. و همچنانکه گفتیم سکوت مرگ آور و سنت تمکین و فرهنگ عقب مانده “بله بله قربان” و نبود اعتماد به خود نه تنها این نوع سناریوهای مضحک را ممکن کرده است که از نو سربازشان میشویم و از نو برایشان هورا میکشیم و کف می زنیم!.

این  فرهنگ هر چه باشد مطلقا فرهنگ کمونیستی نیست! این  گویای اوج تراژدیی است که دامن جنبش کمونیستی و کارگری را از انقلاب اکتبر تا امروز فرا گرفته و از آن باطلاق هنوز نتوانسته ایم بیرون بیائیم. درایت زیادی لازم نیست تا فهمید آن سنت سیاسی، آن عناصر خرده بورژوا، و آن روشنفکران صرفا کتابخوان بی عمل، و آن شخصیت هایی که هنوز به ٣٠ -٤٠ سال پیش دوران فعالیت خود و” توده ها” میبالند اما از کمونیزم امروز و از مبارزه طبقاتی و صداقت کمونیستی نه ذینفعند و نه چندان حالیشان است، صلاحیت قائم شدن در پشت حکمت برای “رهبر ماندن” شبیه دهقانی و ناسیونالیستی و پوپولیستی و دیپلماتیک بازیهای کنونی خود ندارند! توان و درایت رهبری کمونیستی آنطوری که حکمت نوشته و گفته حتی در زمان حکمت هم بیشتر اینها نداشتند چه رسد به امروز!. بنظرم برخی اشتباهات و محدودیتها و بعضا ملاحظه کاریهای نادرست سازمانی آنزمان خود  حکمت در برخورد به  طیفی که کادرهای دوربرش در آنزمان بود که باعث شد بعداز نبود خودش “در افزوده” ها و شخصیتهای نامسئول و نا مربوط به کمونیزم کارگری  در آن ابعاد ویرانگری وارد صحنه شوند که مهمترین افتخار زندگی سیایشان شد تخریب آن  تاریخ و حزب و روند و پراکنده کردن و نامید کردن صدها انسان صادق و مبارز و به درجاتی “بدنام” کردن خوشنامترین نام، کمونیزم کارگری، کاری که ارتجاع بورژوای در پوزسیون و اپوزسیون قادر به انجامش نبود!

 حال این طیف ها و خط سیاسی راستشان در پوشش حکمت و کمونیزم کارگری  یک عمر است فقط با هیاهو، و دروغ و در بهترین حالت اینکه حداقل ١٥ سال است با اتکا به تحلیل های آبکی شبیه مجاهدینی “فردا رژیم سرنگون میشود” و ” مردم بیائید با هم باشیم” ها توانسته اند تعدادی را دور خود حفظ کنند و به سازمان و سیاستی ادامه بدهند که جز به شکست کشاندن و آسیب رساندن به اعتبار و فعالیت کمونیستی و فداکاریهای  گسترده عناصر کمونیست و جدی و دلسوز در آن صف، تلف کردن وقت و انژی و نیروی بسیار زیاد، و سر آنجام مانع تراشی برای شکل دادن به  صف آرائی انقلابی، عروج اجتماعی و واقعی کمونیسم و سوسیالیسم کارگری، و دست یافتن به حزبیت سیاسی و متمدن برای پیروزی انقلابی بر جمهوری اسلامی و بورژوازی، کار دیگری نکرده اند.

گرامی داشتن حکمت از جانب دوستان حاکم بر جریانات نامبرده در راه حفظ ارزشهای سیاسی و سنت مبارزاتی حکمت نیست!،  کاری به نیت درونی و انگیزه فردی کسی نداریم،عملا چنین نبوده است!. بخاطر منفعت حقیر خود و بخاطر پیشبرد سیاست جدید و راست روانه خود اما با هزینه کردن از حکمت است. خود اینها، تک تک شان! دیوار قبر را بر سر حکمت خراب کردند و جنبش ما را نیز به شدت با آسیب دیدگی و پراکندگی مواجه کردند، آن صف را از درون متلاشی کردند، خط و افق دیگری بر آن ناظر کردند، حالا باز از افراد عقب مانده و ساده لوحی که هنوز قبولشان دارند یا اصلا کاملا از این حقایق بیخبرند میخواهند دوباره پیاده نظام آنها باشند تا بتوانند زیر سایه حکمت و کمونیزم کارگری و غیره به سیاست مخربشان ادامه بدهند. درس گرفتن از تاریخ بنظر میرسد برای خیلی ها پشیزی ارزش ندارد! انگار تعدادی در میدان مبارزه سخت طبقاتی فقط تا نوک دماغ خود را میتوانند ببیند، انگار تعدادی عزم جزم کرده اند همچنان فریب خورده هیاهوی  کسانی باقی بمانند که بخش اعظم عمرشان  را تنها به  بخاطر ماندن در قدرت و حفظ منافع حقیر خود، تحمیل شکست و ناکامی و آسیب زدن به زندگی و حرمت و فداکاری صدها کمونیست مبارز دیگر بوده است، انگار چسبیدن به فرقه و سکت و حال هوای محافل شخصی داشتن  و حفظ کردن آن برای تعدادی شده یک شغل و عادت همیشگی، و این روش ها و عادات مخرب  هزار برابر از پی بردن به حقیقت و چسبیدن به منافع جنبش و آینده جامعه انسانی  و سوسیالیسم برایشان مقدس تر شده  است. ضرورت تداوم این نقد ها به ویژه از آنجا نشات میگیرد که ما حتی یک مورد هم شاهد نقد و بازبینی از خود و سیاستشان و از عملکرد مخرب تا کنونی شان نه تنها نبوده و نیستم بلکه در ابعاد به شدت مخرب تری آنرا ادامه می دهند و آوارش باز بر سر ما کمونیستها و طبقه کارگر فرو خواهد ریخت. مسئله معرفتی نیست، سیاسی، خطی ، سنتی و یک آرمان “چپی” نا مربووط به حکمت و جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر است که این دوستان چه آگاهانه چه ناگاهانه به تداوم آن عمیقا پایبند هستند.

بدین ترتیب درآغوش “سکوت مرگ” تعدادی ازاعضای ناآگاه و محافظه کار، و در غیاب عدم نقد کافی و ملاحظه کاری ما ها، این سنتهای سیاسی “مردمی ” همچنان به پادشاهی” و “دیپلماسی کمونیستی” کردند خود  ادامه می دهند. و به ویژه وقتی حزب و الترناتیو قدرتمند کمونیستی و کارگری هنوز شکل نگرفته است، امکان بقای سیاستهای دست راستی موجود در پوشش کمونیزم کارگری بیشتر ممکن تر شده است.  رهبران دخیل در این سنتها  حتی عقب مانده تر از سنتهای رایج بورژوائی، به جای حساب پس دادن به جنبش و تقبل مسئولیت پذیری، بجای حساب پس دادن به کسانی که با خون جگر نه در ماکدونالهای استکهلم و لندن و تورنتو، که در میدان زنده و خونین مبارزه طبقاتی در جامعه ایران و منطقه علیه ارتجاع جمهوری اسلامی و بورژوائی سنگرهایی در دفاع از کارگر و کمونیسم ایجاد کرده بودند، و اینها  البته در حوالی همان ماکدونالها نقشه کشیدند و تخریبش کردند، به جای کناره گیری و بازنگری  و نقد شفاف و صادقانه از اعمال غیر کمونیستی شان در زمان  بعداز مرگ حکمت، انگار مرگ حکمت  برای آنها مصادف با  فرا رسیدن جشن سیاسی شان در باز شدن دریچه راهی برای انتخاب راه بسته تا آنزمان بوده است. و واقعا هم آن دریچه  برای این طیفها بازتر شد. یکی مسیر راه  خود رابه سوی  پوپولیسم و ناسیونالیسم ایرانی با اعتماد بنفس بیشتر کج کرد، یکی دیگر به سوی “کردستان دریچه قدرت” و “جنبش مردم کردستان” و بر این بستر و اساسا در اتحاد با کومله(حزب کمونیست) در فکر “الترناتیو سوسیالیستی” مشقی در استکهلم بر آمدند!، یکی با تئوری مضحک “اپوزسیون اپوزسیون” نشدن راه آشتی طبقاتی را برگزیده و دیگری با همان هدف اما در قالب و پوز چپ تر” اردوی کار” و “کردستان انقلابی” و غیره را جایگزین “تخیلات” سوسیالیستی ایجاد حزب سیاسی انقلابی و مسلح و شکل دادن به صف و پرچم و آرمان و جنبش طبقاتی مستقل کرده اند. در عالم واقع چنین کرده اند. ادعایشان پشیزی ارزش ندارد!

همچنانکه گفتیم،سالگرد گرامی داشت حکمت یا “هفته حکمت”  که قرار بود مناسبتی برای معرفی آثارحکمت و تلاشی برای کمک به اتحاد و سرو سامان گرفتن جنبشی باشد که حکمت به آن تعلق داشت، اما اکنون کاملا در جهت عکس آن و برای مقاصد محفلی و شیوه رهبری پدرانه و کاریکاتور سازی از “شخصیت” ها و روی آوری به سیاستهای راست روانه و ضد انتقادی دیگری از آن استفاده میشود. مقاصدی که هر چه باشد هیچ ربطی به حکمت و جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر ندارد. اینها امروز  حتی وقتی از آزادی، از احترام به حق و حقوق انسان، از “نظام شورائی” از پایان دادن به “دیکتاتوری”، از “شفافیت مالی”، از حق برابر “شهروندی” و… صحبت میکنند،  مانند نصایح روزه خوانهایی میماند  که در آن منظورشان خودشان و مناسبات درونیشان نیست، این صحبتها و شعارها برای “مردم” گفته میشود. فاصله حرف و عمل اینها در همه سطوح سیاسی و سازمانی  وفاصله شفافیت و صداقت کمونیستی در بین بخش زیادی از رهبران حاکم بر این جریانات، از جمله بر جریان ” رهبری جدید حزب حکمتیست” به اندازه بین منفعت طبقاتی و آینده واقعی یک کارگر و سوسیالیست با منفعت طبقاتی  یک جنبش و نیروی دست راستی است.

گفته میشود چنین نیروهای در همین حدی هم که هستند به هرحال “بهتر” از جریانات دست راستی هستند. این برای کسانی تسکین دهنده است که خود صاحب اراده و پروژه و خط و آلترناتیو دیگری نباشد. چنین دید و متدی هیچ سنخیتی با مارکس و حکمت ندارد.تمکین کردن و رضایت دادن به این تفاوتهای عمومی و نیم وجبی بین “چپ و راست” استقبال  از شکست مجدد کمونیسم و چپ کارگری و سوسیالیستی در تحولات پیشروی ایران است، درست همانند کوتاه آمدن و ناتوانی جنبش مان در برابر خط سیاسی شبیه همین چپ در قالب خلقی و ملی و مذهبی در دوره سال ٥٧. کمونیسم دوره جدید باید از آنها عبور کند، عنصر کمونیست جدی نمیتواند با هیاهوهایی که در آن جاها بیرون می آید خود فریبی کند و نقش بله قربان برای خود قائل گردد. من نمی فهمم رهبری که نه  از نظرمادی، نه شغلی ، نه فکری و نه حداقل در میدان عمل مبارزه  زندگیش شباهتی با اکثریت بالائی از زندگی و مبارزه طبقه کارگر ندارد،  در همه این زمینه ها یک قدم انقلابی تر وجلوتر از کسی در درون و بیرون سازمان مربوطه اش هم نیست، چگونه لیاقت رهبری کمونیستی و ادعای به پیروزی رساندن کمونیزم در ایران را میتوانند داشته باشند.  انهم نه برای چند سال که چندین دهه در این “مقام” و پستها خودشوتحمیل کرده و هیچ دستاوردی هم بجز تخریب و پراکنده کردن نیروی جنبش کمونیستی و کارگری به بهانه های مختلف انجام نداده اند!. پایان دادن به این روشها و سنتهای عقب مانده و غیر کمونیستی در سنت احزاب و رهبری احزابی که اسم کمونیست و کارگر و سوسیالیست  بر پیشانی خود زده اند یک رکن مهم پیشروی جنبش طبقاتی ما محسوب میگردد!

در پایان: ضمن ارج نهادن مجدد بر یک زندگی پر بار مبارزاتی و کمونیستی منصور حکمت، ضمن پایفشاری بر وجوه مختلف پیشبرد سیاستهای که اتفاقا امروز طبقه کارگر ایران بیش از هر زمانی به آن نیازمند است، ضمن اینکه  در این راستا دوباره بر سیاستهای پایەای  خود، که همان خط کمونیستی-کارگری است، از جمله حول، کدام انقلاب، کدام سرنگونی،کدام جنبش، کدام مردم و پیروزی کمونیزم در گروه  تامین فوری الترناتیو سوسیالیستی در جامعه از راه تامین فوری و متحدانه ملزومات سیاسی،کارگری، سازمانی، مسلحانه، و عملی میدانیم که اکنون با این واقعیت متاسفانه فاصله زیادی وجود دارد. و همچنین مسیر چنین پیشروی و پیروزی را در گرو پایفشاری بر تامین صف مستقل طبقاتی و تحقق برتری سیاسی- جنبشی و هژمونیک سوسیالیسم کارگری در تحولات ایران می دانیم، باید این واقعیت تلخ را نیز بپذیریم که با به راست چرخیدن بخش زیادی از  جریانات وکسانی که روزی با هم تاریخ پر افتخار کمونیسم و کارگر پیشرو در ایران  و کردستان و منطقه را، نه در “فیس بوک” و دنیای خود فریبی، بلکه در زمین صفت مبارزه و رودرروبا ارتجاع رقم می زدیم، اکنون خود به یک معضل و مانع بر سر راه این مبارزه تبدیل شده اند و ما اکنون با آن واقعیت مواجه هستیم.

بر عکس قیل و قال بادکنکی بخشی از همین چپ، به دلیل سیاستهای که گفتیم در پوشش کمونیزم و حکمت نیز به پیش برده  میشود، روزنه پیروزی کارگر و کمونیزم چنانچه به سرعت برایش چاره اندیشی جدی و تاریخی و مسئولانه صورت نگیرد متاسفانه بسیار کوچکتر و سخت تر شده است. ما چاره ای بجز تلاش جانانه تر، پای فشاری بر عدم تکرار آن خطاها، و تداوم مبارزه ی که در بعد دیگری شروع کرده ایم، و در این راستا پیدا کردن “دوستان حال و آینده” خود نه در بطن “دیپلماسی کمونیستی” و نه همچنین در بستر”جنبش خلق کرد” و یا “قطب چپ” ملی و دیپلماسی بازی آن در کردستان، بلکه در صف جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر و نیروهای آماده به عمل انقلابی و متعهد و مسئول به تحزب سیاسی، و بریده شده از سنتهای بیمار گونه ناظر بر این نوع چپ  حاکم بر اپوزسیون ایران نداریم.

چنانچه این اتفاق بیفتد امیدی به آینده پیروزی کارگر و کمونیزم و حکمت هم هست، در غیاب آن، تردیدی نباید داشت که: اولا جمهوری اسلامی را به آسانی و با اتکا به خود نمی توان سرنگون کرد، و ثالثا، بعداز سرنگونی و یا فروپاشی جمهوری اسلامی نیز نمیتوان از تکرار ناکامی و شکست کارگر و آزادی و برابری و سوسیالیسم ، آنطوری که در قیام ١٣٥٧ تا امروز تجربه کرده ایم، دوباره جلوگیری کرد!

منبع: شماره ١٠٣ نشریه سوسیالیسم امروز

١ تیر ١٣٩٨

٢٢ جون ٢٠١٩