سلام زيجى -موقعیت جدید مساله کرد، راه حلها و پاسخ کمونیستی به آن (خطوط کلی بحث)

موقعیت جدید مساله کرد، راه حلها و پاسخ کمونیستی به آن
(خطوط کلی بحث)

سلام زيجى

١- بعداز قدرت گیری احزاب و جنبش ملی- ناسیونالیسم کرد در سایه جنگ خلیج و ارتش امریکا در اوایل دهه نود، که همراه شد با انزجار جهانی از آن جنگ و “نظم نوین جهانی”، “مسئله کرد” نیز به دلیل همراهی احزاب ناسیونالیست کرد عراق با این جنایت و جنگ و قلدری امریکا، هم “جهانی” شد و هم اینکه با نگاه بسیار منفی در افکارمترقی جهان تصویرشد. بعداز بیش از دو دهه از آن جنگ و تصویر، در پرتو تحولات جدید تر جهانی و منطقه ای، درست بر عکس آنزمان “مسئله کرد” و یا به روایت ژورنالیستی و ناسیونالیستی،”کردها” در منطقه عمدتا به سمبل مبارزه با ارتجاع و جنایتکاران تاریخ بشری جهان تبدیل شدند. به حکم اوضاع حاکم بر جهان امروز، که انعکاسی دوباره از شکست همان “نظم نوین جهانی” است و آوارش از نو بر سر مردم خاورمیانه فرو ریخته است. دوباره این منطقه به مرکز ثقل این تحولات و جنگ نیابتی جدید جهانی انتخاب شده است. به ویژه با تحمیل یاس و کشتار و تروریسم عنان گسیخته به مردم منطقه ، از جمله در سوریه و عراق، و با عروج و به میدان آوردن داعش، جاری شدن جوی خون و کشتار و سناریو سیاه چندین ساله در این کشورها و منطقه بر سر کارگران و مردم بی دفاع به مراتب ویرانگرتر و ضد انسانی تر و غیر قابل تحمل تر گردیده است.

درست در دل ویران شدن بخش اعظم جامعه سوریه و عراق بدست قدرتهای بزرگ، دولتهای جنایتکار وکانگسترهای حلقه به گوش مسلح اسلامی از یکسو، و مبارزه ی که علیه این روند خصوصا علیه یکی از برجسته ترین عامل و عنصر جدید این روند ضد انسانی، یعنی جریان وحشی داعش، از طرف مردم آزادیخواه، به ویژه در کردستان سوریه، که با شراکت و همراهی نیروهای چپ و مترقی در منطقه و جهان همراه بود، توانست در این تونل تاریک و دره وحشت، روزنه امید و پیام و تصویر بسیار مثبتی از جمله از مردم کرد زبان منطقه به جهان مخابره کند. اتفاقات شنگال و به ویژه مبارزه قهرمانانه و طولانی مدت و بسیار نابرابر زنان و مردان مترقی، چپ و کمونیست در شهر کوبانی علیه جانی ترین و وحشی ترین عنصر سناریو سیاهی اسلامی، توانست “مسئله کرد” را در وسیعترین شکل ممکن و کم نظیرترین دوره تاریخی به یک مسئله مهم و مطرح اجتماعی وجهانی تبدیل نماید.

در دل سناریو سیاه حاکم و جنگهای تحمیلی و ویرانگر به مردم عراق و سوریه، شنگال و کوبانی و در هم شکستن داعش توانست حمایت جهانی را به “کردها” جلب کند و مورد توجه همگان قراربگیرد. این رویدادها و توجه جهانی به آن باعث شد است مساله تاریخی حل نشده “کرد” در منطقه یکبار دیگر به راس یکی از مسائل محوری جهان امروز رانده شود و آنرا در ابعاد جهانی وارد فاز دیگری بکند. هر چند بورژوازی کرد در منطقه، از جمله در “اقلیم کردستان” بر بستر حمایتهای توده ای – جهانی توانست اسلحه و پول کلانی به نفع خود بدست آورد و در سایه دستاوردهای آن مبارزه قهرمانانه و اعتبار بین المللی بدست آمده در قالب “اقلیم کردستان” و گرفتن پول و اسلحه از دولتها درجهت تقویت موقعیت حکمرانی حزبی و جنبشی خود بهره برداری کنند. اما، مستقل از این سود جوی های بورژوازی کرد، که تاریخا چنین بوده است، تحولات اخیر در کلیت خود تاثیری بر این واقعیت نمی گذارد که صورت مسئله حل نشده “کردها” یکبار دیگر به صحنه سیاست و افکار عمومی جهان رانده شده است، که مسائل شهروندان کرد زبان در منطقه در این دوره در افکار عمومی جهان با نگاه بسیار مثبت تری مواجه شده و جهان مترقی به کشمکش طولانی مدت و حل نشده شهروندان کرد زبان توجه ویژه تری دارد.

هر دو سوی درگیر در این کشمکش تاریخی، دولتهای مرکزی و احزاب بورژوازی و ناسیونالیست کرد، در تلاش هستند که این تصویر و روند مثبت را به کج راه ببرند، آنرا به روال همه تاریخ ورشکسته پیشین خود مجددا به درون رقابتهای دولتها و به سوی معامله و بده وبستانها دارند سوق می دهند. اصولا برای هیچ یک از این دو طرف حل مسئله کرد و رفع ستم ملی در این برهه نیز نه تنها در دستور قرار ندارد که بیش از پیش در صدد استفاده از “کرد” به عنوان کارت بازی و دو دوزه بازیهای سیاسی خود هستند.

بنظر من جامعه جهانی، طبقه کارگر پیشرو و احزاب کمونیست و چپ و مردم آزادیخوا نباید اجازه دهند یکبار دیگر کارگران و آزادیخواهان جامعه ،از جمله در مناطق کرد نشین، قربانی معاملات و سیاستهای ارتجاعی دولتها و احزاب بورژوا ناسونالیست گردند، هیچ وقت شرایط جهانی و منطقه ای به اندازه امروز برای پایان دادن به حل این معضل دیرینه در منطقه فراهم نبوده است، باید تلاش و سیاستهای دولتها و احزاب ناسیونالیست کرد را بتوان در هم شکست. کمونیستها و صف آزادیخواهان می توانند پرچم دار پایان دادن به این کشمکش و ستم و جنگ و جنایت طولانی مدت تاریخی در چهار کشور منطقه باشند. این دوره زمان و فرصت تشدید این تلاش حول یک سیاست پیشرو و کمونیستی است!

٢- یکبار دیگر این سوال گرهی مطرح است که چند دهه دیگر باید این موضوع و کشمکش حل نشده همچنان حل نشده باقی بماند و همچنان ابزاری در دست دولتهای جنایتکار مرکزی و احزاب بورژوا-ناسیونالیست کرد برای تداوم تخاصم و نفرت پراکنی و معامله و قربانی کردن شهروندان باقی بماند؟ در دوره اخیر و به حکم شرایط بسیار مساعد جهانی که برای شهروندان کرد زبان و معضلات حل نشده دیرینه “ستم ملی” آنها پدید آمده است، چنانچه مسئولانه و پیگیر عمل شود، به کارگران و مردم مترقی و سیاستهای چپ و آزادیخواهانه اتکا شود، میتوان حداقل در بخشی از آن مناطق نقطه پایانی براین معضل دیرینه گذاشت و پدیده شرم آور “ستم ملی” را پایان داد. روشن است این کمونیستها وجریانات چپ و مسئول در ایران، عراق، ترکیه و سوریه هستند که میتوانند در صف اول پایان دادن به این معضل قرار بگیرند و نقش اولیه را ایفا نمایند. ناسیونالیسم و شیوخ و عشایر و بورژوای کرد عقب افتاده تر، منفعت پرست تر ، ناتوان تر و بی افقتر از آن است که توان پاسخ به این مسئله گرهی را به نفع جامعه داشته باشند. ثابت شده که که نه توانش را دارند و نه حل نهائی آنرا به نفع خود می دانند. امروز افکار عمومی جهان به مراتب بیشتر با آن معضلات آشناترشده است، توجه و احترام ویژه تری برای شهروندان کرد زبان قائل هستند، احزاب چپ و مترقی بیشتری در دنیا سمپات نشان می دهد، “تروریستهای” دیروزی جای خود را به “قهرمانان” داده اند. افکار مثبت جهانی نسبت به “کردها” دست دولتهای حاکم بر ایران ، عراق ، سوریه و ترکیه و همچنین جنایتکاران حاکم بر امریکا و بریتانیا و بقیه را هم بسته است که با حربه های پیشین خود راه رسیدن به راه حل اصولی این معضل کشنده را مانع شوند. موانع و تهدید همیشه باقی خواهد ماند اما عزم مستحکم و سازمانیافته کارگران و توده آزادیخواه کرد زبان و احزاب کمونیست و مترقی آنها میتواند در کنار حمایت شهروندان منطقه و جهان و شرایط مثبت پیش آمده برای پاسخ عملی و سیاسی روشن داشته باشند. با وجود همه پیچیدگی و موانعی که سر راه هست، هیچ زمانی در طول تاریخ این کشمکش، همانند امروز، امکان جلب حمایت بین المللی از هر طرح آزادیخواهانه ایی که بتواند این معضل را حل یا گام مهمی در جهت حل آن بردارد فراهم نبوده است.

٣-ستم کشی و سرکوبگری دولت های مرکزی و تخاصم طولانى بورژوازی و ناسيوناليسم دول حاکم و ناسيوناليسم “ملت” پائين دست دهها سال است زندگى و سرنوشت دهها میلیون شهروند کرد زبان در مناطق کردنشین را در چهار کشور ايران، عراق، ترکيه و سوریه به بازيچه گرفته است. بورژوازى و ناسيوناليسم حاکم در کنار عملکرد فوق‌العاده سرکوبگرانه و خشن خود نسبت به کليه اتباع کشور از راه سرکوب نظامى و نسل کشى وقيحانه و به بهانه “حفظ تماميت ارضى کشور” کشتارها و تحمیل بى حقوقى شهروندان کرد زبان را توجيه و خواهان ادامه اعاده قدرت بلامنازع و کنترل بر منابع اقتصادى و حفظ حاکميت سياسى و سلطه گرانه مطلق خود در مناطق کرد نشين نیز است. بقای این “خطر” همواره کارتی در دست ارتجاع حاکم بوده که سرکوبگری وحشیانه را توجیه نمایند، و به دستاویزی برای سرکوب و عقب راندن بقیه کارگران و شهروندان و مطالبات آنها نیز در کل کشور تبدیل کرده اند.

بورژوازى و ناسيوناليسم کرد نيز به بهانه ستم ملى و سرکوب‌هاى اعمال شده از طرف دولت مرکزى صداى هرنوع آزاديخواهى را خفه و در جایى که قدرت داشته در قامت ديکتاتور‌هاى کوچک به قتل و عام کارگران، زنان و کمونيستها پرداخته‌اند. ناسيوناليسم کرد با باد زدن عرق “کوردايتى” و سنگر بندى در سنگر خرافه نژاد پرستانه، تضاد طبقاتی و منفعتهای متفاوت خود را با منافع اکثریت توده مردم در مناطق کرد نشین توجیه کرده، و با استفاده از اعمال ستم گری دولت مرکزی مطالبات و تضادهای گسترده طبقاتی توده کارگر و زحمـتکش جامعه را با سرمایه داران و قوم پرستان کرد زبان را نادیده گرفته و جامعه را در جهت تقویت منافع خود و معامله با دولت مرکزی و سهم خواهی در قدرت و اعمال سيادت سياسى “عادلانه” بورژوائى دنبال کرده و میکنند. نيروهاى اصلی ملى- عشيرتى کرد، در هر چهار کشور، در واقع روى ديگر سرکوب هر چهار رژیم جنایتکار و سرکوبگر حاکم بر ایران، عراق، سوریه و ترکیه هسستند.

٤- دولتهاى مرکزى براى تداوم سیاست ظالمانه خود و جنايات و ستمگرى‌شان هر بار سهم حقیرانه و ناچیزی براى يکى از احزاب جنبش ناسيوناليستى در نظر میگیرند تا بتوانند آنها را به سوی خود جلب و به جان مردم ، یا نیروهای کمونیست و مترقی، و يا حزب رقیب همان جنبش در یک یا چند کشور دیگربیاندازند. در جريان تخاصم دولتها با هم هر يک از اين دولتهای ارتجاعى يک يا چند جريان ناسيوناليست را به عنوان بخشى از نيروى خود برعليه کشور ديگرى به کار خواهند گرفت. در حقيقت در پشت تخاصم‌هاى ناسيوناليسم کرد با دولتهای مرکزى يک هم سوئى مشترکى نهفته است، اينها لازم و ملزوم يکديگرند. توجيهات زمينه‌هاى فکرى- عملى يکديگر را براى سرکوبگرى و تداوم ستم ملى فراهم مى‌کنند. هیچ کدام برای رفع کشمکش خصوصا برای پایان دادن به ستم ملی تلاش نکرده و نخواهند کرد. همیشه و به قدمت تاریخ این ستم کشی و کشمکش کشنده و ضد انسانی هر دو طرف را ه حل های را انتخاب کرده اند تا این درد و رنج کشدارتر باشد. یا جنگ و کشتار وحشیانه مردم و خانه خرابی و تشدید نفرت ملی با باقی نگاهداشتن مداوم این زخم و کشمکش در پوشش خودگردانی،خودمختاری، فدرالیسم، کردستان بزرگ و یا کنفدرالیسم و غیره.

٥- تاريخ چند دهه گذشته ثابت کرده نه دولت‌هاى مرکزى و نه احزاب ناسيوناليست موجود خواهان حل واقعی و نهاى مساله کرد در منطقه نيستند!. آلترناتيوهاى تاکنونى احزاب کرد ناسيوناليست يکى پس از ديگرى به بن بست رسيده. ثابت شده است سنگری که اينها در پشتش پناه گرفته اند کارائى خود را از دست داده است. اينها نمیتوانند راسا مساله کرد را حل کنند بلکه آنرا بغرنج‌تر خواهند کرد. اما آنچه که در چند دهه گذشته به وقوع پيوسته چيزى جز قتل و عام مردم و کماکان بلاتکليفى و بى سرنوشتى براى قریب به چهل میلیون شهروند کرد زبان نیست.

سياست عملی هر دو طرف درگير، بورژوازى حاکم و بوژوازى کرد، اين است که اين دوره برزخ را حتى‌الامکان کش دهند. در اين میان کارگران و مردم زحمتکش منطقه محکوم هستند هم در برزخ فقر و استثمار و بیحقوقی ظالمانه هر روزه سرمایه داران کوچک و بزرگ و همچنین در پی انتظار حل مسئله کرد یا رفع ستم ملی باقی نگاهداشته خواهند شد. از يکسو ابعاد وحشيگرى و ستمگرى دولت مرکزى زمينه نزديکى بخش از مردم را با احزاب ناسيوناليست فراهم کرده و از سوى ديگر بى‌افقى و بن بست خود اين احزاب و درنده خوى‌شان نسبت به مردم جوامع کردستان، تا جاى که به قضيه رفع ستم ملى مربوط مى‌شود بخش زيادى از مردم را با يک نوع بى‌آلترناتيوى و سردرگمى روبرو کرده. مسئله ستم ملى در هر چهار کشور بعنوان يک موضوع ملى حل نشده نه تنها تبديل به يک گرهگاه سياسى بر روند زندگى مردم در منطقه شده بلکه يکى از مهمترين موضوعات حل نشده در منطقه و جهان محسوب مى‌شود. همانطوريکه تاکنون شاهد بوده ایم حاصل اين بلاتکليفى به نفع کشورهای امپریالیستی ذینفع و دولتهاى حاکم ارتجاعى و طبقه سرمایه دار و ناسيوناليسم کرد تمام شده و لاينحل ماندن آن به ضرر جامعه بشری، شهروندان مقیم آن مملکت ها، کمونيسم و اتحاد صفوف طبقه کارگر و مردم آزادیخواه.

٦- مساله کرد بر عکس مسئله فلسطين از پيجيدگى خاصى بر خوردار است، این پیچیدگی حل آن را به نسبت مشکلتر کرده. رسماً چهار کشور ايران، عراق ، ترکيه و سوریه با اين مشکل درگيرند. بنا به دلایل تاریخی ابعاد ستم ملى، بافت اجتماعى جامعه، رابطه مردم هر بخش با مردم ديگر مناطق غير کرد نشين، دامنه خصومت‌ تراشيها و همينطور دامنه نقض حقوق مردم در هر يک از آن چهار کشور و حضور و قدرت کمونیستها و کارگران در این عرصه از مبارزه برای حل ستم ملی نیز بطور يکسان يکى نيست. اما اين نافى تلاش و مبارزه مشترک و همگانی در هر چهار کشور همسايه براى رهایى از ستم ملى و پایان دادن به این معضل شکننده نيست. تفاوتهای سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی در هر کشور تنها بر چگونگی برخورد به آن پدیده و نوع راحل‌های متفاوت برای پایان دادن به آن معضل در هر کدام از این کشورها می تواند تاثير گذار باشد نه در اصل صورت مسئله واقعی این معضل سیاسی و اجتماعی.

٧- به دليل درنده خویى و سیستم فاشيستی و ارتجاعی که در راس حاکمیت هر چهار کشور موجود است از نظ من هيچگاه نمى‌توان از راه‌ حل صرفا”مسالمت آميز” و “مذاکره” و” سازش و آشتی” دولت مرکزی را وادار به قبول حل کامل و عادلانه اين موضوع کرد. سپردن “حل ” این کشمکش به دولتها و ناسیونالیستهای متخاصم از جانب کمونیستها و کارگران و جنبشهای مترقی به هیچ وجه جایز نیست! ابعاد جنايات و کشتار و ستمی که نسل بعداز نسل از جانب رژيمهاى سلطنتى و اسلامى در ايران، حاکمیت بعثی ها در عراق و سوریه و دولتهای نژاد پرست ترک واسلامی حاکم در ترکیه را تنها مى‌توان با نسل کشى يهوديان از جانب هيتلر مقايسه کرد. حفظ بقای ستم ملى از یکسو وتعمیق دیگر تبعيضات طبقاتى و اجتماعى، پايه‌ اصلی بقا و تداوم حاکميت سرمايه دارى‌ به ویژه در این کشورهای مورد بحث است. ايجاد تفرقه در ميان کارگران، تنش‌آفرىنی درميان مردم براساس “مليت”، جنسيت و غيره از محاسن ادامه ستم ملى براى سرمايه‌داران و احزاب و دولت هایشان است. مشکل اينجاست که طبقات حاکم بورژوا دراین کشورها چنان عقب افتاده، بى‌فرهنگ و سرکوبگرند که فرسنگها با بخشهاى ديگر بورژوازى پيشرفته و صنعتى در ديگر نقاط جهان فاصله دارند. فیصله دادن به ستم ملى و حل آن را در یک سیستم بورژوازی در قرن ٢١ میتوان تصور کرد. اما نه دولتهای مذکور و نه احزاب ناسیونالیست کرد درگیر در منطقه از چنین ظرفیتی برخوردار نیستند، از اینرو تضعیف موقعیت محلی و بین المللی آنها و داشتن طرحهای مناسب و قابل حمایت توده ای و عادلانه ای که بتواند پاسخ روشنی به این معضل بدهد دراین دوره ضروری تر شده است. کنارزدن مقاومت هر دو سوی این کشمکش ،هم دولت و هم اپوزیسیون ناسیونالیست کرد، باید بخشی از این تلاش باشد.

علاوه بر فاکتور اصلى فشار توده ای و قدرت و اتحاد کارگران و کمونیستها در دیگر جوامع بورژوائی غربی، منافع کلی طبقه حاکمه بورژوا نیز حکم مى‌کند که حداقل در دوره های که در بحران بسر نمی برند و “اوضاع آرام” است، به عنوان بورژواهاى رام شده تر وبا “درایت” و متمدن” و “برابر” با مردم رفتار کنند تا بتوانند در مصدر قدرت باقی بمانند. اما بورژوازی حاکم در این جغرافیا و در “شرق” و بخش اعظم احزاب راست و ناسیونالیستی و اسلامی اپوزیسیون درون آن طبقه تماما افسار گسیخته، و بسیار عقب افتاده تر، شرقی تر و بی فرهنگ تر و جانی تر عمل می کنند، از اینرو حل این مشکل دیرینه با این همه ابعاد از پیچیدگی و جنایت و جنگ و حقه بازی و بی مسئولیتی روبرو شده است.

٨- پراتيک و اعمال احزاب ناسیونالیست کرد انعکاسى از عمق ماهيت سياسى-ايدئولوژيکى و برنامه‌ایى آنها است. مردم منطقه نه تنها کشتار و جنايات این احزاب را نسبت به کارگران و کمونیستها و زنان و سکولارها و روزنامه نگاران و صف آزادیخواهان در گذشته و حال تجربه کرده اند، که شاهد زنده بارها جنگ و یورش و ترور مسلحانه آنها علیه نیروهای کمونیست، چپ، کارگران ، زنان و آزادیخواهان و همچنین شاهد جنگ های خونین “برادرکشی”، احزاب مختلف جنبش ملی و ناسیونالیستی کرد با همدیگر و همکاری و همسوئی مستقیم و آشکار آنها با یکی از دولتهای جنایتکار و ضد مردمی از جمله حکومت بعث صدام حسین و جمهوری اسلامی ایران بوده و هستند.

در صف بندیهای مجدد دوره اخیر نیز این احزاب بین دولتهای منطقه تقسیم شده اند. واقعيت امر اين است ابعاد و موارد اعمال ضد آزادى و ضد انسانى و برخورداری از منش و سیاست مزدوری بخشی از احزاب اصلی این جنبش ناسیونالیستی بسیار وسیع و گسترده تر از اینهاست. در دوره حاضر و شرایط پر تلاطم کنونی منطقه، آنها اساسا به دو طیف متخاصم تقسیم شده اند، یک بخش در قطب جمهوری اسلامی ایران، با محوریت اتحادیه میهنی و پ ک ک و بخشی دیگر در طرف دولت ترکیه با محوریت حزب دمکرات کردستان عراق قرار دارند. این دو طیف به همراه جریانات اسلامی همکارشان قرار بود در قالب “کنگره ملی کرد” همه زیر فرمان و هژمونی “آپو” یا “بارزانی” به خط شوند و همزمان با مشارکت مستقیم ایران و ترکیه، “پیام آشتی” در واقع معامله بر سر مبارزات حق طلبانه مردم کردستان، به ویژه در ایران و ترکیه را به سر آنجام برسانند. ما تنها جریان روشن و منتقد این روند ارتجاعی بودیم. ناسازگاری طیف “آپو” و “بارزانی” ( به معنی دیگر ترکیه و ایران)از یکسو و به میدان آمدن جنایتکاران جدید منطقه ای در شکل “داعش” از سوی دیگر کل معادله را به هم زد. با شروع حمله جنایتکارانه اخیر ترکیه به نیروهای پ ک ک و سرکوب نیروهای چپ و آزادیخواه در ترکیه بنظر میرسد “پروسه آشتی” و”صلح” که در زندان آمرالی و در واقع در یک معامله نابرابر صورت گرفته بود، فعلا باید در کنار جنازه آشتی های بی شمار تاکنونی این احزاب و دولتهای ظالم و جنایتکار قرارگیرد.

٩- “خودمختارى”، “کردستان بزرگ”، “فدراليسم” و طرح “رومانتیک” “کنفدراتیو” طرحهاى تاکنونى آن احزاب بوده اند. در هر بخشى از کردستان یک يا چند جريان با بدست گرفتن يکى از آن پلاتفرمها خود را باز تعریف و به حيات سياسى خود که “مبارزه پيشمرگانه”، “انتظار”، مذاکره”، “تسليم و سازش” و زندگى بر بطن اختلاف دولتهاى مرکزى بوده کش داده‌اند. در اين “مبارزه” و زندگى سياسى نه تنها فاکتور مردم دخيل نبوده بلکه مردم آزادیخواه خود اولین قربانى اين پرچمهاى سازش بى‌محتوا و ورشکسته بوده‌اند که تحت عنوان “کرد” و به نمایندگی از “مردم کردستان” تا این لحظه دنبال شده است. دراين جدال طولانى و در سايه آن طرحها نه تنها سر سوزنى به رفع ستم ملى (بعداز نزدیک به یک قرن) کمکی نشده است، بلکه مبارزات مترقی و آزاديخواهانه مردم براى رفع ستم ملى نیز مانند کلیه معضلات دیگر سیاسی، اجتماعی و طبقاتی در جامعه تخطئه شده است . اینها خود ستم را کش‌دارتر و پيچيده ‌تر کرده اند، نفس مبارزه مترقی مردم را به بیراهه برده اند. دليل آن هم به بى ربطى مطلق سیاست و استراتژی و طرحهای آنها با کوهى از مطالبه و نيازهاى اجتماعى مردم و محتواى عقبمانده و قوم‌پرستانه خود اين طرحها و اهداف بورژوائى و بی ربط به منافع واقعی مطالبات برابری طلبانه و آزادیخواهانه جاری در جامعه از جانب این احزاب برمى‌گردد.
طرحها و احزابى که بعضاً به همت دیگر دولتهای ضد مردمی که شانس بقای سیاسی- سازمانی- مسلحانه پیدا کرده اند، در جای مانند عراق نیز اگر قدرت گرفته اند جز تداوم ستم ، سرکوب آزادانديشى و اعاده مناسبات بورژوا-عشيرتى و فرهنگ اسلامی و ضد زن چیزی به ارمغان نياورده‌اند. پیام آور هیچ درجه ای از خوشبختی، امنیت و آزادی و رفاه برای “ملت کرد” و “کردها” نبوده اند!

بیش ازدودهه حاکميت احزاب اصلى ناسيوناليست در کردستان عراق نمونه قاطع بى ربطى آن پلاتفرمها و آن احزاب به رفع ستم ملى و مبارزه آزاديخواهانه مردم کردستان است. کپى “تحقق” اين نوع پلاتفرم و “حاکميت” را احزاب ناسيوناليست و جریانات قومی حاشیه ای در کردستان ایران نیز برای خود در نظر دارند و روشن است مردم حق دارند آن را پوچ بدانند وبه تحقق آن دل نبندند. در يکى دو سال بعداز انقلاب ٥٧ ايران در کردستان ايران، در ابعاد محدود‌ترى از طرف حزب دمکرات کردستان ايران حاکمیت مشابهی به نمايش گذاشته شد. در آنجا و آنزمان نیز ما شاهد تشديد جنگهاى قومى (در مناطق حاکميت آن حزب)، سرکوب مردم و آزادیهای سیاسی ، بارها شاهد یورش مسلحانه به دیگر سازمانها، کشتار و ترور مخالفین سیاسی ، سرکوب و مجازات مردم، جاری کردن قوانین مذهبی و قرون وسطی و غیره آنها بوديم. رهائی واقعی جامعه ازهر ستمی از جمله از ستم ملی وقتی به سر آنجام قطعی خواهد رسید که دست چنین نیروهای واپسگرای نیز ازسر جامعه کوتاه گردد.

١٠- عربده کشى پيروزى بازار آزاد بر سرمايه‌دارى دولتى در اوايل دهه نود که شکست “کمونيزم” قلمداد گردید و تحويل افکار عمومى جهان داده شد مصادف شد با اینکه احزاب، جنبشها و تفکرات نيز دستخوش تحولات “نظم نوين جهانى” گردند. بر بطن پايان جنگ سرد بود که وقايع خونين جنگ خليج به عنوان “پيروزى غرب بر شرق” مطرح شدو خود اين جنگ پيامدهایى در منطقه داشت، از جمله رها شدن افسار ملى‌گرائى ودر ادامه اسلام گرائی و تروریسم افسارگسیخته و جنگهای ویرانگر در خاورميانه را بهمراه داشت. پدیده داعش و جنایتهای گسترده آن نیز درادامه محصول “نظم نوین جهانی” امریکا میباشد.
جنگ خلیج یک جنگ تمام عیار و ويرانگر بود و به همان نسبت عقبگردهای ویرانگری به مردم منطقه تحمیل کرد. اين وقايع باورها و احساسات ملى‌گرائى را تقویت کرد. زمینه های اجتماعی نفرت ملی و وحشیگری مذهبی و قومی را تشدید کرد. پلاتفرم ناسيوناليسم را برجسته ترنمود و بدین ترتیب عقبگرد عمیقی به مردم تحمیل و خيلى ها را در خود هضم کرد. با سقوط حکومت بعث به معنای دقیق کلمه جریانات حاشیه ی و جانی تر از حزب بعث امکان یافتند که به قدرت برسند و دولت آمریکا آنها را در یک سیستم “فدرالی” به مردم عراق قالب کرد.

از آن تاریخ احزاب بورژوازی کرد بویژه در عراق و ایران با جنگ وارتش و بمب و سیاستهای رژیم چنچ و ویرانگر امریکا و همپیمانانش همراهتر شدند. پدیده ای به اسم “فدرالیسم” را جانشین طرح سابق خودمختاری خود کردند، طرحی تماما بر مبنای هویت ضد انسانی قومی انسانها و ابدی کردن آن در سطح کل کشور و معامله برای گرفتن پول و ثروت بیشتر به این بهانه و استفاده ازاین موقعیت و طرح ارتجاعی برای طبقه سرمایه دار و باندهای حاکم در احزاب بورژوازی کرد. مسئله کرد در عراق نه تنها حل نشده که بعداز نزدیک به ٢٥ سال حاکمیت احزاب “کرد” بر آن جامعه هنوز نفرت و ستم و کشمکش بین عرب و کرد ادامه دارد و بیش از پیش نهادینه شده است. طرح های دیگر چون “کردستان بزرگ” که در دست پ ک ک بود مدتها است خاصیت و کاربرد خود را از دست داده. طرح “کنفدراسیون یا کنفدراتیو که بیان دیگر همان نظام مبتنی بر قومیگری فدرالیسم است، روشن است طرح ورشکسته ای است و پاسخیعادلانه به حل رفع ستم ملی و تامین حق شهروندی برابر بین احاد مختلف مردم، مستقل از برچسبهای ملی و مذهبی نیست! در جهت ماندگاری و تقویت این هویتهای کاذب و آتش زیر خاکستر است.بدین ترتیب با تحمیل جنگ ویرانگر خلیج و در سایه طرحهای ضد انسانی و”هوشمندانه” امریکا فدرالیسم قومی-اداری به طرح احزاب بورژوازی کرد تبدیل میشود و سرنوشت مردم کردستان و آینده آنرا نه تنها در عراق که در منطقه با دشواری بیشتری روبرو میکند.

١١- جنگ ویرانگر در سوریه ، در کنار “فدرالیسم ویرانگر اسلامی-قومی در عراق، اگر چه جنایتکارانه و تراژدیک و بانی نابودی صدها هزار انسان و میلیونها آواره و عروج وحشی ترین نیروهای اسلامی شده است، اگر چه حکومت اسد همچنان بر بستر قدرت مانده و همراه با “ارتش آزاد” و داعش و دیگر جنایتکاران مردم را قتل و عام میکنند، اگر چه متاسفانه شیرازه جامعه سوریه به دلیل این جنگ نیابتی و ویرانگر قدرتهای امپریالیستی و دیگر دولتهای جنایتکار منطقه که آنرا بر سر کودکان و سالمندان و زنان و مردم محروم سوریه ویران کرده و از هم پاشیده اند، اما بنا به دلایلی، ازجمله عدم ورود کردستان سوریه به عمق این جنگ جنایتکارانه که چهار سال است سوریه را در خون غلطانده، سر نوشت شهروندان کرد زبان آن کشور در هر سه “کانتون” مسیر بهتر و انسانی تری پیدا کرده است. چنین موقعیت مساعدی مورد یورش داعش و فشار ترکیه و همکاریش با داعش و همچنین بی “مهری” حکومت “اقلیم کردستان” و سکوت طولانی مدت و عامدانه “ائتلاف به رهبری امریکا” قرار گرفت ، اما در مقابل همه آنها پیروز شد. مقاومت قهرمانانه در کوبانی علیه حکومت اسلامی جنایتکاران داعش و حمایت جهانی مردم آزادیخواه از آنها این پیروزی را تضمین کرد و چهره بسیار مثبت و محبوبی از مردم کردستان سوریه و از این طریق از همه “کردها” به جهان مخابره شد. درایت و هوشیاری رهبری سیاسی پ ی د و اینکه رگه ای از نسیم چپ در آن جریانات و جامعه وجود داشت، اینکه این مقاومت توده ای بر حق موفق شد افکار جهانی و کمونیستهای زیادی را به خود و به آن مبارزه جلب و مستقیما دخیل نماید، همه عواملی مثبتی بودند در جلب افکار عمومی به معضلات مردم کردستان و تبعیضاتی که بر آنها اعمال می گردد. همچنین شرکت و دخالت مسلحانه مستقیم و عملی طیف وسیعی از غیر “کردها” ی کمونیست و آزادیخواه در آن مقاومت و مبارزه علیه اسلام سیاسی و تروریسم، که تعدادی از آنها نیز جان باختند، به گسترش حمایت جهانی و همراهی نیروهای چپ در جهان از آن روند تاثیر گزار بود و بیش از پیش توجه جهانیان به مسائل جامعه کردستان و خواسته ها و خصلت رادیکال و مترقی بخش مهمی از جامعه و توده های تحت ستم کرد زبان جلب شده. افکار عمومی جهان، بیش از پیش متوجه این واقعیت سیاسی، اجتماعی و طبقاتی در مناطق “کردها” شده(همچون دیگر نقاط دنیا) که اگر چه بخشی از این جامعه به حکم حاکمیت دولتهای مزبور و وجود احزاب اسلامی-کرد و بورژوا-ناسیونالیست-کرد عقب افتاده، ضد زن، ضد سکولاریسم، ضد کمونیسم و گوش بفرمان شیوخ و روسای بی مایه و حاکمند ، آلوده به خرافه مذهبی و ناسیونالیستی شده اند، بخش حاکم آن دزد و سرمایه دار و ظالم هستند، اما بخش مهمتر و عظیمتر و چهره واقعی در این جوامع عبارت است از : ترقیخواهی، تمدن، آزادیخواهی و برابری طلبی و طرفداراری از سکولاریسم، چپ، کمونیسم ، ضدیت با قومیگری، ضدیت با اسلامگرایی و ضدیت با تروریسم وعلیه تحمیل سناریو سیاه . همین وجهه مثبت به دانش و اطلاعات کنونی وعمومی جهانیان در دوره اخیر تبدیل گردیده است، نه صرفا تصویری از عقب افتادگی اسلامی و ناسیونالیستی و دست راستی بخشی از روندهای جاری در جوامع کرد زبان. مبارزات قهرمانانه علیه داعش، حضور پر رنگ زنان، جریانات پیشرو و کمونیست در آن نبرد و تاثیری که بر جای گذاشت، اعلام قوانین پیشرو از جمله مسئله برابری زن و مرد و سیستم “خود مدیریتی” و مشارکت همگانی در اداره جامعه، حمایت بی دریغ آزادیخواهان کرد زبان در دیگر کشورها و حمایت بین اللملی و نیروهای مترقی و چپ از آن مقاومت و دستاوردها، همه گواه بر این واقعیت است که این جامعه بستر مساعد زیادی دارد که با اتکا به آن سرنوشت جامعه میتواندمسیر امیدوار کننده تری را طی کند. این بستر مترقی راه پیروزیهای تاکنونی بر امثال داعش را تامین کرد . چنانچه بتوان چهره مترقی و آزادیخواهانه مبارزاتی شهروندان کرد زبان را به درستی نمایندگی و رهبری کرد، خطرات دولتها و احزاب اسلامی و ناسیونالیست کرد را نیز میتوان دفع کرد. موقعیت بدست آمده در کردستان سوریه اگر چه مطلقا بهترین راه حل و الگو نیستاما در سنتهای تاکنونی و ناسیونالیستی توانستند به درجه زیادی فرهنگ و الگوی” شبیه به چپ” و بهتری از آنچه تحت عنوان “کرد” تا کنون، از جمله از کانال “اقلیم کردستان” اعمال و به جهان مخابره شده است را بدست بدهند. تجربه تاکنونی در کانتونها به مراتب پیشرو تر ازطرحهای سنتی از جمله آلترناتیوهای امریکائی و قومپرستانه فدرالی حاکم بر عراق و حتی از سیستم “کنفدراتیو” آپو” را نیز بدست داده است.

راه حلها و پاسخ کمونیستی

ضروری است سیاست و تاکتیک درست و فعال کمونیستی و متناسب با تحولات و دوره جدید در پاسخ به شرایط و موقعیت کنونی مساله کرد در منطقه در دستور گذاشته شود. حول این سیاست ها همکاری و اقدامات مشترک و تعریف شده بین نیروهای کمونیستی، کارگری، چپ ، سکولار و مترقی در بعد محلی و سراسری بیش از پیش مبرمیت پیدا کرده است. اصول و مبانی کلی اتخاذ آن سیاستها و تاکتیک ها ضروری است که به موارد زیر استوار و متکی باشد:

١- مبانى فکرى، عملی، دخالتگری و مبارزه پیگیر کمونیستها و کارگران پیشرو در چهار کشور ایران، عراق، سوریه و ترکیه و مناطق کرد زبان برای رفع ستم ملی و همچنین راه حل و آلترناتيوی که برای پایان دادن به این معضل دیرینه و تاریخی در نظر دارند، همانند تمام پديده ها و ديگر نابرابريهاى اجتماعى، بر رسالت جهانشمول انسان و برابرى حقيقى در عرصه اقتصادى، سياسى، فرهنگى و حقوق کامل شهروندى استوار است. براى کمونيزم پديده “مليت” و قوم پرستى خرافه‌اى ديگرى چون مذهب است، که نظامهاى سرمايه‌دارى و نمايندگان سرکوبگر آن در قامت دولت در هر دوره‌اى به آن رنگ و لعاب جديدى مى‌دهند و باز توليدش مى‌کنند. ستم دولت مرکزی و ناسیونالیسم عظمت طلب و کشمکشی که همواره با بورژوا-ناسیونالیسم “پائین دست” در جریان بوده بانی عروج و تحمیل پدیده ای به اسم “ملت تحت ستم” و “جنبش ملی” شده است.

اما مستقل از پیشینه تاریخی آن، “ستم ملی” به عنوان یک واقعیت تحمیلی و اجتماعی و بسیار پیچیده و درد آور در جوامع کرد زبان در چند کشور تبدیل شده است. پاسخ دادن به آن و حل فوری و اصولی این ستم تحمیلی در مقابل کمونیستها و طبقه کارگر در آن کشورها نیز قرارگرفته است. براى طبقه کارگر وکمونيستهای کارگری وجود و بقا و تداوم ستم ملى فاکتور جدى و منفى در راه تحقق آزادی، برابری وسوسياليسم است در مسیر اتحاد طبقاتی کارگران و مردم آزادیخواهی که در مقابله با جنایت و استثمار و نابرابرىهای جاری و بی وقفه ایی که طبقات حاکمه ودول بورژوائى به جامعه تحمیل کرده‌اند.کمونيستها ضمن اینکه واقعى‌ترين و پیگیرترین مدافعان رفع ستمملى و از جمله در کردستان ايران، عراق، سوریه و ترکيه بوده و ‌هستند، در عین حال نه تنها براى مبارزه با حکومت مرکزى و امر مبارزه طبقاتی جاری مجاز نیستند در پشت سنگر “ستم ملى” قرار بگیرند و خود را حول آن تعریف کنند، نه تنها سیاست و پلاتفرم” كمونیسم ملی” را رد میکنند وآنرا به شدت مضر می دانند، نه تنها در موقعیت چپ نیروهای ناسیونالیست قرارگرفتن را تبدیل شدن به نیروی ذخیره بورژوا – ناسونالیستها میداند بلکه چنین سیاستهای را در جهت تقویت طرح ها و روند مورد نظر بورژوازی، تبدیل شدن به بازیچه درون کشمکش دولت مرکزی و ناسیونالیسم اپوزسیون، و کمک به پیچیده تر کردن حل واقعی و نهایی ستم ملی ارزیابی خواهند کرد. هرنوع سیاست ناسیونال چپی که ملی گرایی و قومیگری و برتری طلبی یک “ملت قهرمان ” را تبلیغ کند باید طرد کرد. باد زدن و تحریک ملى‌گرایى و نفرت پراکنی ملی و ناسیونالیستی تحت هر شرایطی و از جانب هر نیرو و دولتی بدون تردید باید نقد و طرد شود.

کارگران و مردم زحمتکشى که در کنار وجود ستم ملى دنياى از استثمار طبقاتى و نابرابرى اجتماعى نیز از جانب دولت و طبقه سرمایه دار “ملت بالا دست” و هم سرمایه دار و احزاب “ملت پائین دست” بر زندگى‌شان تحميل شده، تنها از طريق پلاتفرم و آلترناتيو کمونيستی که تمام وجوه مبارزه برعليه بورژواها و دول سرکوبگررا در نظر دارد و به پيش مى‌برد، امکان رهائی از طوق ستم ملى را نیز بدست خواهند آورد. بيش‌از نيم قرن است عملکرد و سیاست دولتها و پلاتفرمهاى ناسيوناليستى به بوته آزمایش گذاشته شده است، که جزء شکست، کشتار، آوارگى، تعمیق نفرت اجتماعی بر مبنای هویت کاذب ملی، اعاده مناسبات کهنه و ارتجاعى و تداوم ستم و نابرابری “ملى” حاصلى براى مردم نه درکردستان و نه برای شهروندان آن چهار کشوردر‌بر نداشته است.

٢- درهر جائی که تبعیض و ستم و سرکوب بر مبنای هویت ضد انسانی ملی یا مذهبی از جانب دولت و طبقه حاکمه و ارگان ایدئولوژی مذهبی و ناسیونالیستی آن علیه شهروندان اعمال گردد واقعی ترین پاسخ و راه حل اول و مطلوب برای پایان دادن به هر شکلی از ستم و نابرابری انقلاب سوسیالیستی – کارگری و اجتماعی در هر يک از آن کشورها و کسب قدرت سياسى توسط کارگران و کمونيستها و آزاديخواهان است. سرکار آمدن نظام حکومتی که ديگر به بيمارى مذهبى و ملى‌گرايى مبتلا نيست و به آن نیاز سیاسی اقتصادی ندارد. دولتى که جاى انسانيت و ارزش والاى انسان را با ثروت اندوزى اقليت مفتخور سرمایه دار عوض نمى‌کند. دولتى که نه تنها قوم‌پرست و مذهبى نيست بلکه اين خرافات را به تاريخ خواهد سپرد. حکومتى که امکانات موجود جامعه را بطور یکسان در اختيار همه قرار مى‌دهد و با تضمين وسيعترين آزاديها در تمام عرصه‌ها زمينه‌هاى رشد و خلاقيت همگان را ممکن و فراهم مى‌کند. دولتى که قانونا برغير قومى و غير مذهبى بودنش اذعان ‌دارد و هر نوع تبعيضى را بر حسب هويت تراشى ملى و مذهبى و غيره ممنوع اعلام میکند. بر مبنای این سیاست و افق کمونیستی و آزادیخواهانه میتوان برای چهار کشور ایران، عراق، سوریه و ترکیه که مساله کرد در آنها هم دارائ پیشینه تاریخی طولانی است و هم در دوره اخیر وارد فاز و تناسب قوائ جدیدتری در بعد منطقه ی و جهانی شده است پاسخها و راه حلهای متناسب با شرایط جدید در نظر گرفت و حول آن نیروهای چپ و کمونیست و مترقی اقدامات مشترکی را در دستور خود بگذارند.

٣- ایران: بنظر من در ایران بنا به دلایل تاریخی و سیاسی و اجتماعی بهترین و کم هزینه ترین و واقعیترین راه برای پاسخ به موضوع ستم ملی و کشمش طولانی که در فاصله دو حکومت فاشیست و مستبد پادشاهی و اسلامی ادامه داشته است، مانند بسیاری از ستم های دیگر، سرنگونی کامل کلیت این نظام و حکومت مرکزی از راه قهر انقلابی و انقلاب اجتماعی- کارگری با پرچم و افق چپ و سوسیالیستی است. در مورد “مسئله ملی “در کردستان ایران چهار چوب اصولی که در “برنامه یک دنیای بهتر” ما گفته شده است، با در نظر گرفتن ویژه گییهای دوره حاضر “مساله کرد” در منطقه و توجه به فعالیت فعالانه تر در این زمینه در کردستان ایران کلیت آن سیاست برای جامعه ایران کماکان راه حل درستی است. ممانعت از تکرار سرنوشت جامعه کردستان عراق در کردستان ایران مهمترین گام در دستیابی به حل سریع و مترقی و آزادیخواهانه مسائل و مطالبات شهروندان کرد زبان حول ستم ملی نیز هست.

جامعه کردستان همراه با بقیه شهروندان ایران مشترکا رژیم شاه را سرنگون کردند، با همدیگر و مشترکا بیش ازسه دهه است با رژیم اسلامی در حال مبارزه بی وقفه هستند، کارگران و زنان و جوانان با دولت و سرکوب آن و همچنین با سرمایه داران “خودی” و غیر “خودی” مبارزه مشترک کرده و قربانیان زیادی در این راه داده اند. درد و اهداف مشترک و عمیقی بین مردم کرد زبان با فارس یا ترک زبان و بقیه هست، رابطه اجتماعی و حتی خانوادگی گسترده ای بافت زندگی میلیونی این جامعه را در هم تنیده است، و بلاخره حضور نیروی چپ و کمونیزم و جنبش کارگری گسترده و جنبش زنان و جوانان ضد اسلام در این کشور که نقش محوری هم در سرنگونی شاه داشتند و هم نبض و محرک انقلابیگری و تداوم مبارزه علیه جمهوری اسلامی را در ایران نمایندگی میکنند، در صورت سرنگونی این رژیم باید به عنوان نقطه قدرت پایان دادن به ستم ملی نیز در نظر گرفت.
چنین پتانسیلی در کمتر کشوری در منطقه وجود دارد. از اینرو گام نخست، محوری و انسانی حل مسئله کرد و رفع ستم ملی در کشور ایران از کانال تسریع مبارزه مشترک و انقلابی همه شهروندان با هدف سرنگونی کلیت این رژیم جنایتکار میتواند به سر آنجام مطلوب خود نائل گردد. اگر جنایتکاران نتوانند سناریو عراق و سوریه را به ایران تحمیل کنند، ایران اولین کشوری است که امکان پایان دادن به این معضل تاریخی را در عالیترین شکل آزادیخواهانه وبا تامین حق شهروندی برابر برای همه شهروندان را دارد. بر عکس اتفاقات ارتجاعی در عراق، با سرنگونی جمهوری اسلامی دریچه سیاستهای کمونیستی و متمدن برای حل مسئله کرد نه تنها در ایران که از این مجرا در بقیه کشورهای همسایه نیز گشوده خواهد شد و بی تردید تاثیر گذار و تسهیل کننده خواهد بود.

4- ترکیه: آلترناتیو دوم و اصولی که کمونیستها در مقطع کنونی برای آن نیز مبارزه میکنند، تلاش برای تامین همزیستی کلیه ساکنین کشور با تضمین بیشترین حقوق شهروندی برابر در تمام زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و قانونی است. تحقق این مهم در گرو مبارزه مشترک و متحد طبقه کارگر ، کمونیستها و مردم مترقی و منزجر از ستم و نابرابری علیه دولت مرکزی و به منظور تضعیف موقعیت حاکمیت، تغییر تناسب قوا و تحمیل بیشترین خواستها ی مشترک سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. در پرتو این مبارزه سیاسی و اجتماعی که یکی از مطالبات آن مبارزه برای رفع ستم ملی نیز هست، زمینه حل یا کاهش تخاصم و کشمکش ملی نیز ممکن تر می گردد حتی اگر این مبارزه به سرنگونی قطعی کلیت دولت مرکزی نیز منجر نشود. اما شرط اول چنین پیشرفتی در گرو کاهش جدی قلدری دولتی و دستگاه سرکوب آن علیه شهروندان، از جمله پایان دادن به اعمال سیاستهای تبعیض آمیز بر حسب “ملیت” و تامین شراکت همگانی و بدون تبعیض در اداره جامعه و قدرت دولتی ، پایان دادن به دستگیریها و زندانی کردن مخالفین، تغییر فوری قوانینی که بر مبنای ستم و نابرابری “ملی”و “مذهبی” تدوین شده است.

در این مقطع، در مقایسه با کشورهای مشابه، هنوز تصور بوجود آوردن چنین امکان و را ه حلی در ترکیه واقعبینانه ترو بیش از هر جائی ممکن است. هنوز توسل به چنین مسیری در ترکیه مناسبترین شکل پایان دادن یا کاهش درگیری و عملکرد تبعیض آمیز دولت مرکزی علیه شهروندان کرد زبان است. با توجه به ویژگی حضور فعال و نسبتا قدرتمند نیروهای کمونیست، چپ، کارگری، سکولار و مترقی، با توجه به همسرنوشتی مبارزاتی، اجتماعی و سیاسی گسترده کارگران و اکثر شهروندان ترکیه در برخورد به دولت مرکزی و همچنین همزیستی شهروندان کرد زبان با بقیه شهروندان در اقصی نقاط ترکیه، با در نظر گرفتن موقعیت و فشاری که دولت ترکیه همواره از طرف “اتحادیه اروپا” با آن مواجه است، با اتکا به عروج احزاب اپوزیسیون و نسبتا توده ای و ورود آنها به ارگانهای دولتی و پارلمان، با توجه به فشاری که همواره از طرف اکثر شهروندان مقیم ترکیه، بجز بخشی از افراطیون فاشیست اسلامی و ترک، که بر دولت اردوغان متمرکز هست و به ویژه با اتکا به حضور زنده و جاری و نسبتا مستمر و متحد یک جنبش جدی و توده ای – میلیونی در خود جامعه کردستان ترکیه علیه دولت مرکزی میتوان آنچه در باره پاسخ درست به مساله کرد در ترکیه اشاره شد یک پاسخ و راه حل اصولی و ممکن تلقی کرد. اینها همه فاکتورهایی هستند که امکان عقب نشینی به دولت و همچنین ملزومات پایان دادن به جنگ جاری مابین دولت و پک ک و سر آنجام دستیابی به حداقل های که به پایان دادن به اعمال ستم و نابرابری به کرد زبانان مقیم ترکیه منجر گردد، میتواند فراهم کند. با وجود همه این زمینه های مساعد برای تامین یک همزیستی برابر و انسانی چنانچه اوضاع از جانب دولت یا دیگر جریانات که در حل انسانی این معضل ذینفع نیستند، سناریو دیگری به جامعه تحمیل گردد، بنظر من هیچ راهی جز جدایی و اعلام استقلال ، و آن هم بعداز یک جنگ خونین و طولانی مدت داخل کشوری، برای جامعه کردستان ترکیه باقی نخواهد ماند. در صورت لجاجت دولت ترکیه بر تداوم سیاستها و جنگ و بگیر و ببندهای تا کنونی بعید نیست جامعه به سوی این انتخاب آخر سوق داده شود.

در شرایط جدید و مسائل پیش آمده برای حل “مسئله کرد” در منطقه و جهان، چنانچه طرفین درگیر در ترکیه کوتاه نیایند، جامعه و نیروهای مسئول و چپ نقش آفرینی بیشتری برای خود قائل نگردند، اگر جنگ و اعمال جنایتکارانه دولت اردغان و هم پیمانان منطقه ای و جهانی اش همچنان فضا را جنگی و ماشین کشتار آن تداوم پیدا کند، باز گشت به مسیر “صلح آمیز” در حل مسائل” کردها” بسیار سخت تر و امکان همزیستی و یا ماندگاری در قالب یک کشور در ترکیه تقریبا غیر ممکن خواهد شد. اوضاع جدید پاسخ جدید و متفاوتی لازم دارد. یا حل فوری و عادلانه این مشکل یا تعمیق و کشدار کردن آن، تا جای که همه پلهای همزیستی را کاملا تخریب نمود. هر دو راه حل و مسیر در ترکیه هم اکنون در جریان هست، اما هنوزامکان و شانس تلاش برای دستیابی به یک همزیستی برابر شهروندی و افسار زدن دولت مرکزی و حزب حاکم اردوغان به مراتب بیشتر است .

٤- عراق و سوریه: آلترناتیو و راحل سوم و نهائی که بنا به دلایل تاریخی و طولانی مدت هر گاه که ارتجاع حاکم و ناسیونالیسم موفق شده اند دره عمیقی از نفرت و انزجار قومی و جنگ و خونریزی و ناسازگاری و جدا سازی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی را بر جامعه تحمیل و نهادینه کرده باشند، هیچ راهی دیگری نیست جز انتخاب جدایی کامل و تشکیل یک کشور مستقل. کردستان عراق نمونه بارز این موقعیت و عقب گرد است. مردم کردستان عراق برای پایان دادن به این وضعیت بلاتکلیف و توقف تداوم این کشمکش در سیستم ضد انسانی فدرالی و دست ساز آمریکا، برای پایان دادن به زندگی پر مشقت تحت حاکمیت و سیستم جنایتکارانه فدرالی-قومی-اسلامی، برای پایان دادن به حاکمیت یک مشت احزاب و جریانات فاسد سیاسی و کانگستر ملی کرد، و به منظور بستن کامل پرونده “ستم ملی” و بازار گرمی های موجود حول آن، برای تامین آینده و زندگی به مراتب بهتر و انسانیتر راهی جز تلاش و اقدام عملی برای تحقق اصل حق جدايى از عراق از طريق يک پروسه انتخابات آزاد و رفراندم عمومى مردم در کردستان و تضمین یک نظام غیر قومی، غیر مذهبی و سکولار پیش روی خود ندارند.

این اصولی ترین، منطقی ترین، کم هزینه ترین و ممکن ترین راه حل باقی مانده برای شهروندان کرد زبان درعراق است. در شرایط فعلی این کشور عملا به سه منطقه و کشور تقسیم شده است، جامعه کردستان عراق عملا ٢٥ سال است از دولت و جامعه عراق جدا است. مناطق تحت کنترل داعش و بعثی ها نیز به این آسانی به “کشورعراق” باز نخواهد گشت. تا جائی که به مساله کرد بر میگردد، با توجه به شرایط جدیدی که قبلا به آن اشاره کردم، دراین دوره بیش از هر زمانی ملزومات عملی شدن طرح استقلال از جمله جلب حمایت بین المللی از آن، بسیج مردم و راه مقابله با دخالت دولت ایران و ترکیه و بقیه محتملتر شده است.

کمونیستها و پیشروان جامعه و رهبران سیاسی مسئول و جسوری که در قبال چنین آینده ای خود را مسئول و ذینفع بدانند برای پایان دادن به این کشمکش دردناک تاریخی یک روز هم تاخیر نخواهند کرد . اگر کسی هنوز بعداز قریب به سه دهه تجربه فکر کند کردستان عراق فردا با یک دولت سراسری و “مردمی” وصل خواهد شد، یا فکر کند “با مبارزه و جدال طبقاتی” و از کانال صرف “مبارزه سیاسی طبقاتی کارگر” با سرمایه دار و دولت و حاکمیت اقلیم به سر آنجام خواهد رسید و “اتحاد طبقاتی”را در این کشور ویران شده متحقق خواهد کرد، هم سر خود و هم سر جامعه کلاه خواهد گذاشت. اتفاقا این شیوه برخورد”رادیکال”مابانه به آن جامعه و حقایق تلخ تاریخی آن نشانه بی سیاستی و بی عملی و سردرگمی مطلق کمونیست هایی است که نمیتوانند به چنین دوره های پیچیده و سناریو سیاهی پاسخ روشن بدهند و سیاست و تاکتیک درست اتخاذ کنند. همیشه طوطی وار مشغول تکرار واژه های چون “مبارزه طبقاتی” هستند اما در عمل جز راست روی و دنباله روی از حوادث و نیروهای دیگر کاری نمی کنند. این “منزه طلبی” چپی است که نه “مبارزه طبقاتی” را سازمان می دهد نه میلی برای حل این معضل تاریخی تحمیل شده و گریبانگیر مبارزه طبقاتی و کمونیسم و کارگر در آن جغرافیای معین را دارد.

این معضل و کانگستریسم حاکم و بازی با سر نوشت جامعه در پوشش “کردایتی” و ستم “ملی” باید خاتمه پیدا کند. یک مبارزه جدی برای خاتمه دادن فوری به این موقعیت عین سیاست کمونیستی و مبارزه طبقاتی است. در این دوره نه تنها مردم کردستان که جهان مترقی را نیز حول طرح رفراندم و استقلال می توان بسیج کرد. در این برهه از تاریخ طی کردن این مسیر و عملی کردن این سیاست بسیار کم هزینه تر خواهد بود و بدون تردید به نفع مبارزه طبقاتی کارگر و کمونیسم و صف آزادیخواهان هم در کردستان و عراق و هم در کل منطقه تمام خواهد شد.

کردستان سوریه: بنظر من کردستان سوریه تا این مقطع قدمی به جلوتر در جهت نزدیک شدن به پایان دادن به کشمکش ستم ملی برداشته است. راه و تجربه بهتری در شیوه اداره کردن جامعه نیز درقیاس با دیگر احزاب ناسیونالیست کرد مقابل مردم گذاشته اند، اما این روند نیز دیر یا زود باید تکلیف نهایی جامعه کردستان سوریه را با “کشور ودولت” عملا ناموجود سوریه روشن و اعلام کند. یا ملحق شدن مجدد به دولت دست ساز آتی قدرتهای بزرگ و منطقه ای در سوریه ( در بهترین حالت شبیه امروز عراق)و دوباره به بخشی از سوریه ویران شده و بی سر نوشت و بازیچه دست قدرتهای امپریالیستی و ایران وعربستان و ترکیه تبدیل شدن، یا نه یک تصمیم انقلابی وانتخاب یک راه بهتر برای تامین زندگی برابر و بدور از کشمکش نفرت انگیز قومی شهروندان آن جامعه. بنظر من گره زدن سرنوشت کنونی جامعه کرد نشین سوریه به سرنوشت حال و آتی کشورسوریه استقبال کردن از فراهم شدن شرایط وزمینه برای شکست و بی آیندگی مردم “روژاوا” و پشت کردن به همه دستاوردهایی است که مردم آزادیخواه با خون و فداکاری کم نظیر خود از جمله در کوبانی بدست آورده اند. باید از نظر حقوقی تکلیف این “کانتونها” معلوم شود، اعلام استقلال و تداوم و گسترش اداره جامعه در شکل پیشرو کنونی یا در انتظار نشستن برای فراهم شدن شرایط مساعدتر در جهت منافع دولتهای جنایتکار، جز این دو راهی آلترناتیو دیگری در پیش نیست! شخصا تلاش برای استقلال یا تعیین تکلیف حقوقی برای “روژاوا” را اقدام و سیاستی درست و مفید به حال مردم کردستان سوریه و همچنین عرب زبانان و بقیه مردم منطقه در جهت پایان دادن به ستم و کشمکش ملی در آن کشور می دانم. هیچ زمانی شرایط این چنین برای پیشبرد این سیاست اصولی و پایان دادن به یک کشمکش پر مشقت و طولانی در آن کشور فراهم نبوده است. هر چه این اقدام وسرانجام این پروسه به تاخیر بیفتد زمینه و امکان معامله بر سر دستاوردهای بدست آمده تاکنونی و اجبار به باز گشت جامعه به دوران سابق یا حتی بدتر محتملتر خواهد شد. فرصتهای مساعد امروز منطقه و جهان، حمایت افکار عمومی، حاشیه ایی شدن خطر سرکوب نظامی از جانب دولت مرکزی و اسلامیون، آمادگی سیاسی، اجتماعی و نظامی در هر سه “کانتون” را نباید از دست داد. از این موقعیت های مساعد تاریخی در جهت پایان دادن همیشگی به نزاع ارتجاعی ملی نباید بسادگی گذشت.

٥- بدین ترتیب از نظر من بیش از پیش دفاع و اقدام عملی برای تحقق استقلال شهروندان مقیم کردستان سوریه و عراق، هر کدام بنا به دلیل خاص خودضروری شده است. ازسوی دیگر تلاش پیگیرترو هماهنگ تر مبازراتی کارگران و مردم آزادیخواه و کمونیستها به منظور تحمیل مطالبات آزادیخواهانه خود از جمله تلاش متمرکز در جهت رفع کامل ستم و نابرابری بر حسب ملیت، به هیئت حاکمه ترکیه، میتواند سیاست اصولی و محوری جامعه و صف آزادیخواهان ترکیه باشد. و سر آنجام سرنگونی جمهوری اسلامی و دستیابی به یک نظام پیشرو، سکولار وسوسیالیستی در ایران نه تنها مشکل ملی را در ایران راحل خواهد کرد که دریچه بزرگی برای حل این معضل در کل منطقه خواهد شد. در هر صورت ، صورت مسئله اصلی در هر چهار کشور پایان دادن به ستم دیرینه بر حسب “ملیت” و تحمیل یک معضل بزرگ اجتماعی در مناطق کرد نشین است که امروز بیش از هر دوره ای زمینه برای حل و کاهش این کشمکش فراهم تر شده است، این فرصت تاریخی را نباید از دست داد. تلاش برای کاهش و پایان دادن به معضلات سیاسی و اجتماعی این کشمکش در این دوره به نظر من برای هرجریان جدی کمونیست و چپ درگیر در سر نوشت این جوامع و کشورها به مراتب حیاتی تر شده است. زمینه های دخالتگری و پاسخ دادن اصولی به این مشکلات گسترده به مراتب برای نیروهای کمونیست و چپ مساعد تر شده است. نمیشود یک جریان کمونیستی جدی در آن کشورها بود اما راه حل و اقدامات جدی و فعالی را برای پایان دادن به این تخاصم ضد انسانی نداشت. این یک معضل و مانع سر راه مبارزه مشترک هر کارگر و کمونیستی است در ایران، عراق، سوریه و ترکیه.

اگر احزاب بورژوا و ناسیونالیستی که مستقیما در پیچیده تر کردن موضوع و تعمیق این درد و مشقت به شهروندان کرد زبان در هر چهار کشور سهیم بوده و هستند و امروز همچنان تحت پوشش مثلا “کنگره ملی کرد” در صدد پیش بردن همان سیاست و اهداف دیرینه و ضد مردمی خود هستند و “متحد” میشوند، چرا نیروهای کارگری و کمونیست و چپ نباید طرح و اقدامات مشترک برای پاسخ به این اوضاع در هر بخش یا درهر چهار کشور را داشته باشند؟ چنین تصوری که گویا این عرصه مربوط به احزاب سنتی کرد است یک تصور غیرواقعی، غیر مسئولانه و غیر کمونیستی است. نیروهای چپ و کمونیست نباید آنطور که رایج بوده و بعضا به جنبش بورژوا ناسیونالیست هم سرویس داده اند، تحت عنوان “حق سرنوشت ملل”، مبارزه “خلق کرد”، “جنبش کردها”، “جنبش انقلابی کردستان”، و یا با شعار فاشیستی “زنده باد کرد و کردستان، به ذخیره بورژوازی و ناسیونالیسم کرد و به “موتور کوچک” جنبشهای ارتجاعی در این خصوص تبدیل گردند. بر عکس باید راسا و سر بلندانه و با اتکا به طرح و سیاست کمونیستی کاملامستقل خود(از جمله حول محورهای که در این مقاله بدآنها اشاره شد) از زاویه منافع طبقه کارگر و همبستگی و هم سرنوشتی جامعه و با توجه به تحولات جدید گاها منفی و عمدتا مثبت که در این رابطه در بعد منطقه ایی و جهانی اتفاق افتاده است، بیش از پیش ضروری شده است به میدان بیایند و اقدامات جدی در دستور خود بگذارند. لازم است در بعد تبلیغی – روشنگرى و سازماندهی در جهت جلب افکار عمومی جهان به راه حل کمونيستى اقدامات جدی تری را در دستور گذاشت. در سطح بين‌المللى لازم است اقدامات سیاسی – دیپلماتیک محسوسى صورت بگیرد. در مناطقی که کمونیستها از نفوذ کلام و موقعیت اجتماعی مناسبتری برخوردارند از ظرفيتهاى موجود و اختصاص انرژى در جهت تبدیل این طرحها به طرح و مطالبه مردم زحمتکش در مناطق کرد نشین نهایت استفاده را کرد. ضرورى است در ابعاد وسيعتر و بطور مستمر بر برترى و راهگشایى آلترناتيو کمونيستى در مقابل پلاتفرم‌هاى تاکنونى ناسيوناليسم کرد تاکيد و روشنگرى کرد و در اثبات نادرستی بیش از پیش طرحهای ارتجاعی در پاسخ به مشکل دیرینه شهروندان کرد زبان کوتاهی ننمود.

بسیار ضروری است که مسئولانه و بدور از فرقه گرائی تحت نام، “کنگره، کمسیون، کمیته و یا ستاد مشترک”، که در برگیرنده کلیه جریانات کمونیست، چپ و مترقی درگیر در هر چهار کشور، خود را سازمان داد. حول “مساله کرد” با پلاتفرم و اقدامات روشن کمونیستی هر اقدام ضروری که حاصل توافق مشترک خواهد بود، با تعهد به آن، سیاست و پراکتیک گسترده ای در دستور قرار بگیرد. جنبش طبقه کارگر، جنبش کمونیستی و مبارزه توده های آزادیخواه و زحمتکش برای پایان دادن به ستم ملی و کشمکش خونین و همچنین برای مقابله با هر دو طرف درگیر، دولتهای مرکزی و حامیانشان، و نیروهای دست راستی- ناسیونالیستی و اسلامی کرد، به حضور قدرتمند تر سیاسی- اجتماعی- سازمانی و نظامی نیروهای آزادیخواه، چپ و کمونیست نیاز مبرم دارند. از اینرو همه کمونیستها و نیروهای مترقی مقیم چهار کشور ایران،عراق، ترکیه و سوریه را فرامیخوانم حول این سیاستها و به منظور پایان دادن به کشمکش دیرینه شهروندان کرد زبان در این چهار کشور متحد شوند.

( این مقاله ابتدا در سپتامبر ٢٠١٥ و در دو بخش در شماره های ١٧٥و ١٧٦ نشریه اکتبر منتشر شد)

سپتامبر ٢٠١٥
s_zijji@yahoo.se