سعید مدانلو – سه مطلب1-جنبش سرنگونی طلب و کلیدی که در را به پرتگاه گشود 2- توافق “هسته ای” و قاسم سلیمانی3- اوضاع یمن و جمهوری اسلامی

سعید مدانلو دهم مارس – دوم آوریل 2015

سه مطلب
1-جنبش سرنگونی طلب و کلیدی که در را به پرتگاه گشود
2- توافق “هسته ای” و قاسم سلیمانی
3- اوضاع یمن و جمهوری اسلامی

جنبش سرنگونی طلب و کلیدی که در را به پرتگاه گشود!
جمهوری اسلامی بمثابۀ سخیف ترین و لجن ترین دورۀ کل تاریخ حاکمیت نظام سرمایه داری در ایران ثبت خواهد شد. سقوط اقتدار سرمایۀ اسلامی مستقیماَ و بطور بلاواسطه به زیان هرنوعِ دیگری از این نظام، چه انواع ملایم و تندش که هوای به حکومت دست یافتن درآن مملکت را در سرش دارد، تمام خواهد شد. اسلام تنها متعلق به جمهوری اسلامی نیست و بطورعلی العموم امروزه صنعت مذهب، وجود و حضورش درهرگونه نظام سرمایه داری یک امرمبرم و ضروری است. مذهب از اساسی ترین ابزارهای سیاسی و اجتماعی و از نیازهای حیاتی هرگونه حاکمیت طبقاتی است. به غیر از این اگر میبود اوباما عمامه سرش نمیکرد که از شکل و شمایل دیگری از اسلام دفاع کند. هرگونه شکل و شمایلی از مذهب در هرجامعۀ معین بشری تحت هر شرایط ویژه ای، بکار سرمایه می آید. نیاز حکومت سرمایه به موجودیت مذهب، امروزه روز و درشرایط حاضر و پیش روی جهانِ سرمایه به مراتب به نیاز حکومتهای فئودالی و برده داری به مذهب نزدیک می شود. به عبارت دیگر، نیاز امروزِ نظام سرمایه داری به مذهب بطورعلی العموم و بویژه در ایران، خاورمیانه و شمال آفریقا کمتراز نیاز نظام فئودالیستی در اروپا به مذهب و کلیسا نیست.
مذهب تنها متعلق به مذهبیون جوامع گوناگون و کشیش و آخوند و غیره و ذالک نیست. مذهب از ابتدای تاریخ بشر مهمترین ابزار سیاسی و کنترل اجتماعی هرگونه حاکمیت طبقاتی ستمگرانه وتداوم آن بوده و در همۀ دوره های تاریخ و سرنوشت نسلهای متوالی بشر تاثیرات عمده ای را رقم زده است. سرمایه داری بمثابۀ یک نظام طبقاتی همانند اسلاف تاریخی اش فئودالی و کاست آریایی و برده داری امروزه بیشتر از همیشه بویژه در کشورهای واقع در خاورمیانه و شمال آفریقا به اشکال و شمایل مختلف آن در شرایط مختلف نیازمند است.
اهمیت سیاسی مستقر شدن حاکمیت اسلامی در ایران برای منصور حکمت در این بود که این حکومت امکان سرنگون شدنش به دست جنبشهای اعترضی مردم نیز وجود دارد و درنتیجۀ آن، اسلام بمثابۀ مآخذ احکام و فقه، گنجینۀ اصلی جمیع اشکال و شمایل مختلف اسلام سیاسی و مهمترین حربۀ سیاسی سرمایه غرب در خاورمیانه و به تبع آن، تمام ممالک اسلام زده در شمال آفریقا، در معرض سقوط قرار خواهد گرفت. داعش و جمهوری اسلامی هر دو دارند آخرین توپ و ترقه های اسلام را در آن منطقه درمیکنند.
عکس العمل مردم افغانستان در قبال قتل شنیع یک زن جوان متهم به سوزاندن قران، خبر از طلیعۀ جنبشهای کاملاً متفاوت تری در افق آیندۀ آن مملکت می دهد. هرچند که به نظرمیرسد آنها راه طولانی تری را نسبت به ایران در پیش داشته باشند، منتها مردم ایران طی سی شش سال، طولِ عمدۀ این مسیر سنگلاخی و دشوار را برای مردم افغانستان نیز کوبیده و بسا هموارتر کرده اند.
اسلام دارد زورهای آخرش را می زند و در مسیر بی اعتباری اجتماعی مفرطِ آن، بحران بی اعتباری عمومی شامل حال هرگونه گرایشات موهوم، خرافی و مذهبی خواهد شد. اینکه افسار گسیختگیها و وحشیگریهای فزایندۀ جمهوری اسلامی، داعش و امثالهم تا چه اندازه قابلیت کشاندن سرنوشت میلیونها انسان شرافتمند و زحمتکش را به نکبت و تباهی خواهند داشت، درشرایط حاضر و پیش رو تماماً در گرو قرار گرفتن جنبش سرنگونی طلب مردم ایران در فاز تعرضی در مقابل تمامیت حاکمیت اسلامی در آن مملکت است.
منصور حکمت از ابتدا به احتمال سرنگونی جمهوری اسلامی در خیزشهای عمومی باور داشت. احتمال دیگر را سناریوی سیاه می دید. مخصوصاَ با شورشهای اواخر ریاست جمهوری رفسنجانی این یقین برایش حاصل شد که نیّت و خیال سرنگونی کل حاکمیت اسلامی در سرِ مردم وجود دارد منتها در ابتدای دوم خرداد این سر از بابت سرکوبیِ بدون هیچگونه ملاحظات انسانی، روی یک بدنِ به شدت کتک خورده و له و لورده شده سوار بود. ممکن است زمان ببرد ویا ممکن است زمان زیادی طول نکشد که این ذهنیت، آن بدنِ نحیف را بلکه استوار کند. قدرمسلم کمونیسم کارگری باید قادر شود در هرچه کوتاهتر نمودن این زمان بیشترین نقش را داشته باشد. فراهم آوردن ملزومات اساسی این نقش آفرینی از دیدگاه منصور حکمت جزوِ مهمترین وظائف حزب کمونیستی بود. از منظری که او صحنۀ سیاسی و اجتماعی ایران را می دید، اهمیت فوق العاده ای که مقولۀ مذهب برای نظام سرمایه داری در گستره ترین وجوه جهانیش و بویژه در خاورمیانه داشت و کماکان به قوت خود باقی است را به خوبی میدانست. کنترل گردش سرمایه و تامین حد اکثر سود برای سهامداران عمدۀ سرمایه جهانی از ابتدا در خاورمیانه و شمال آفریقا در چارچوب اقتضائات مذهب و نقش بلامنازع آن در کنترل جامعه تامین می شد. ذرّه ای از نیاز مبرم سرمایه به مذهب بمثابۀ کارآمدترین ابزار کار آن نه تنها کاسته نشد بلکه در طول زمان و آشکار شدنِ گندیدگی هرچه بیشتر آن درمقابل چشمان توده های وسیعی ای از جمعیت انسانی در سراسر جهان، نیاز ارکان قدرت آن به مذهب هر دم افزون و افزون تر شد. بی جهت نیست که اوباما وسط وحشیانه ترین تاخت و تازهای جماعت اسلامیون شیعه و سنی از دم گِشت، یک تنه مدافع اسلام می شود.
موضوع خصائص ویژۀ جنبش سرنگونی طلب و احتمال فعلیت یافتن آن یکی از اساسی ترین وجوه شناخت مکانیزم و بلکه بهتر است گفته شود، مکانیسمهای معینی که میتواند بر نوع و شیوۀ حرکت این جنبش درهر لحظه از زمان حاکم شود از جانب منصور حکمت بود. او جنبش سرنگونی را در جمعیتهای بزرگ و میلیونیش تعریف میکرد. برایش چندان مهم نبود که جمعیت ِ داخل خیابان چگونه تامین می شود. مهم این بود که جمعیتهای انبوه و میلیونی در خیابانهای شهرهای بزرگ آن مملکت مستعد انجام چه کارهایی هستند. علیرغم اینکه قوّیاَ معتقد بود که عنصر جنبش سرنگونی طلب یعنی همان آحاد مردم کماکان سراسر وجودشان آکنده از انزجار و نفرت از وجود و حضور کل حاکمیت اسلامی است و هر لحظه از زمان در طلب نابودیش روزگار را سرمی کنند، منتها میدانست سرکوب بی امانِ شورشها پراگماتیسم قدرتمندی را به جنبش مردم تحمیل کرده است. عناصر جنبش سرنگونی هریک در انفراد و یا در خلوت خود تصمیم نمیگیرند که شب بخوابند و صبح برخیزند و بروند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. مردم حتی در جمعهای کوچک و در مهمانیهایشان هم تصمیم نمی گیرند که به قصد سرنگونی حاکمیت، فردا به خیابان بریزند. آنها بیشتر ترجیح میدهند گوشها و چشمهایشان را متوجۀ اخبار و تفاسیر سیاسی بی بی سی، صدای آمریکا و امثالهم کنند. رسانه های صاحب نام جهان سرمایه داری علیرغم هراندازه شناختی که مردم از ماهیت سیاسی آنها دارند مراجع دریافت اخبار وگزارشات سیاسی شان عمدتاَ همین رسانه ها هستند. سابقۀ تاریخیِ قدرتِ تعیین کنندگی بی بی سی و مانند آن و بواسطۀ قدرتِ تاریخاَ تعیین شدۀ سرنوشت سیاسی آن مملکت توسط حکومتهایی که این رسانه ها مستقیماَ به سیاست آنها سرویس می دهند، پراگماتیسم غالب بر جنبش مردم را همواره جذب و شیفتۀ خود نگه میدارد. درگیریهای جناحهای داخل حاکمیت و تشدید هرچه بیشتر آن در نظر مردم نقش تعیین کننده تری در تغییر اوضاع از آنچه که خود قادر به انجام آن هستند دارد. پراگماتیسم حاکم بر جنبش سرنگونی خواهِ مردم، مکانیسم معینی را به آن تحمیل کرده است. برای مثال در “انتخابات” اخیر ریاست جمهوری اگر دارو دستۀ احمدی نژاد به آن اندازه که روی قدرت و نفوذش در داخل دستگاه حاکمیت اسلامی حساب میکرد قادر می شد مشایی را از صافی شورای نگهبان بگذراند، بدون شک در این آخرین باری که جمهوری اسلامی فرصت برگزاری “انتخابات” ریاست جمهوری به شیوۀ معمول برایش مقدور شده و به فرض انجامِ هیچگونه تقلبی، بالاترین رای ممکنه را به خودش اختصاص میداد. مهم نیست که مشائی چگونه کاراکتری است. مهم این است که او تا چه اندازه میتوانست داخل ارکان حاکمیت جمهوری اسلامی را بشیواند. احمدی نژاد و باند مربوطه تا ازشان ساخته بود پول و پله به انواع ریز و درشتِ دست اندرکاران حکومت از حزب اللهی سرکوچه بگیر تا انواع باندهای سیاسی واقتصادی، مجلس و سپاه و حتی دم و دستگاهی که در آمریکا راه انداخته بودند و غیره خوراندند که گویا سرِ جمع بالغ بر هفتصد میلیارد دلار شد. علیرغم انتظاراتشان، هفتصد میلیارد دلار هزینه کردن برای همۀ باندهای سیاسی، اقتصادی و نظامی داخل ارکان حاکمیت اسلامی افاقه نکرد و در آن حد برایشان قدرت و نفوذی که برای گرفتن تائیدیۀ مشائی نیاز داشتند تامین ننمود. منتها آنها در میان جمعیت رای دهندۀ خارج حکومت با توجه به برخی حرکات و سکنات مشایی و قمیشهایی که احمدی نژاد اواخر کارش جلوی “آقا” آمده بود، در مقابل اصلاح طلبها و اعتدالیون و سایر باندهای مختلف اصولگرا، اوضاع خودشان را بمراتب مطلوبتر ارزیابی می کردند.
نکتۀ مهم اینکه، مکانیسم غالب بر جنبش سرنگونی خواه مردم به شدت قابلیت تغییر دارد. این مکانیسم آنجایی می شکند و تغییر میکند که هرفرد خود را درمیان میلیونها می بیند. آنجا شرایطی فراهم می شود که هرچه پاییدن و ماندگاریش تداوم بیشتری پیدا کند هرکسی جرأت میکند حرف دلش را بزند. آنجاست که دیگر بی بی سی باید بنشیند و به حرف مردم در خانه ها و خیابانهای آن مملکت گوش کند. پراگماتیسم شکسته و مضمحل شده را نمیتوان با وضعیتی که در آن مملکت با فعلیت یافتن جنبش سرنگونی طلب مردم حادث می شود، به این آسانیها تغییر داد. تنها از یک سرکوب گسترده و بی امان ساخته است تا قطار را روی ریل اولش برگرداند که در توان جمهوری اسلامی نمیگنجد. حالا دیگرهرجمع کوچکی می نشیند فکر میکند، فردا چه کند که هرچه زود تر و سریعتر از شرِ کل حاکمیت اسلامی خلاص شود. تا آنجایی که به خنثی نمودن قدرت سرکوب حاکمیت اسلامی در ایران مربوط می شود، بهترین شرایط و وضعیت تعرض به آن برای درهمشکستنِ کلّیت ماشین سرکوب طی پروسۀ اضمحلال و تشدید زد و خوردهای باندهای داخل، طرد و ناکار کردن یکدیگر، فراهم میاید. نظاره گرماندنِ تکمیل این پروسه به این امید که بالاخره صِرف تشدید و گستردگی زد و خوردهای داخل حکومت به یک حاصل مطلوبی منجر شود، نتایج و پیامدهای آن بواسطۀ سقوط هرچه بیشتر سطح معیشت و زندگی آحاد مردم، تهدید بزرگی را متوجۀ ظرفیت انسجام پذیری جنبش سرنگونی طلب مردم خواهد نمود.
حسین شریعتمداری از سرِ ترس حرف مفت میزند. اعتدالیون و جماعتی از اصلاح طلب ها به ناگزیر در مقابلشان جسورتر شده اند. برخی جماعات سبز و بنفش نیزهردم داغتر شدن تنور جنبش مردم را بشدت حس میکنند. به نمایش در آوردن ادوات سرکوب در اطراف پارکها و میدانها در اشکالی مخوف و هراس انگیز در واقعیت امر نمایش هراسی است که به خودشان دست داده است. نمایش اتوبوسهایی با هیبتی خوف آمیزکه انگار قرار است یکجا صدتا آدم آهنی مسلسل بدست از آن بریزند بیرون و یک جمعیت چندهزار نفره را درو کنند، بیانگرهراس حاکمیت از بالا رفتن پتانسیل تعرضی جنبشِ مردم و درجۀ احتمال وقوعِ تغییرِمکانیسم آن است. جمهوری اسلامی با تشدید درگیریهای داخلی و بروز شکافهای ناگزیر و بمراتب عمیقتر در ارکان سیاسی، نظامی و اقتصادی آن، هر روز بیشتر از روزِ پیش از خوف افتادن خیابانهای آن مملکت به دست جمعیتهای میلیونی مردم درخواب و بیداری، کابوس سرنگونی حاکمیت خود را می بیند.
کلیۀ جناحهای درگیر در داخل ارکان سیاسی، اقتصادی و نظامی حاکمیت اسلامی درایران زمان زیادی نخواهد گذشت تا با این واقعیت آشنا شوند که نتیجۀ اعلام پایان مذاکرات “هسته ای” هرچه باشد بزرگترین زیان را متوجۀ کل حاکمیت اسلامی خواهد نمود. تا آنجایی که به اوضاع داخل حاکمیت مربوط می شود، توافق و یا عدم حصول توافق “هسته ای” نه تنها هیچگونه تاثیری به بهبود حال حکومت نخواهد داشت بلکه نتیجه هرچه باشد تنها موجبات تزلزل و از همگسیختگیِ هرچه بیشتر اهرمهای قدرت سیاسی آنرا فراهم خواهد آورد. صدای در کردن توپِ “توافق هسته ای” اتفاقاَ می تواند گوش فلک را کر کند ولی دیوار هیچ قلعه ای را برای فتح جمهوری اسلامی فرو نخواهد ریخت. توافق و عدم توافق هر یک تعیین کنندۀ وضعیت متفاوتی برای جمهوری اسلامی نیستند و از این نقطه نظر هیچکدام تاثیر متفاوتی در قرارگرفتن جنبش سرنگونی طلب مردم در فاز تعرضی نخواهند داشت. بدین لحاظ تا آنجایی که به جنبش مردم مربوط می شود تنها اعلام پایان مذاکرات با هر نتیجه ای که حاصل شود باید فاکتور مهمی محسوب داشته شود.
از نظرخامنه ای وضعیت آیندۀ جمهوری اسلامی بعد از اعلام پایان مذاکرت، مبهم و فوق العاده مخاطره آمیز است. حرفهایی که او درمشهد عنوان کرد نشان میدهد که به عواقب حصول توافق در مذاکرات
“اتمی” به هیچ وجهِ ممکنی خوشبین نیست. او هیچگونه تامین ثباتی را از بابت توافق “هسته ای” متوجۀ کل حاکمیت جمهوری اسلامی نمی بیند. در حالیکه این وظیفۀ اول و وجه مشترک اصلی و مورد توافق بنیادی او با جناح اعتدالیون و توابع است که پیشبرد امر مذاکرات را به عهده گرفته اند. توافق بشود، نتیجۀ بدش را رفسنجانی و جناح معتدله و توابع اصلاح طلبشان مقصرند. توافق نشود، باز هم بابت نتایج دهشتبارش برای کل حاکمیت، رفسنجانی سردستۀ مقصران خواهد بود.
خامنه ای از جهتی از معتدلین که مذاکره را پیش میبرند و از “اصل مذاکره کردن” پشتیبانی میکند، منتها بخاطرعواقب ناخوشایندش برای جمهوری اسلامی، هیچگونه مسئولیتی را درقبال تشدید تزلزل و بی ثباتی ارکان سیاسی آن، متوجۀ خود نمیداند. او با علم قریب به یقینِ به نتایج کمرشکن توافق “هسته ای” از حالا دارد جایگاه خودش را بعد از انجام توافق در برابر اعتدالیون و توابع اصلاح طلبشان که برای انجام توافق دست به دعا نشسته اند، تعیین میکند و از حالا دارد به آنهایی که هم توقع مردم بابت “توافق” را بالا برده اند و هم قرار است جمهوری اسلامی را از تزلزل بیشتر برهانند و ثبات مطمئنی به تداوم یافتن موجودیت آن ببخشند، گوشزد میکند اگر اوضاع حاکمیت در ازای انجام توافق با آمریکا و غرب، قمر در عقرب تر از وضع موجود شد، او چون از ابتدا هیچگونه اعتمادی به خوب بودن نتایج آن نداشته، بنا بر این مسئولیتش تماماً متوجه آنان خواهد بود و توقعی بیشتر از جارو شدنشان از اهرمهای قدرت سیاسی حکومت، نباید داشته باشند و اگر با پایان فصل مذاکرت توافقی نیز حاصل نشد، از آنجاییکه روند پیش بردن امر مذاکرات به دست اعتدالیون و شرکا بوده و او نیز مراتب پشتیبانیش از آنها را بارها اعلام نموده، بنا بر این آنها بودند که کار را به دست گرفتند و به ثمر نرساندند. از منظر “آقا” رفسنجابی در اینجا هم “چوب هردو سر نجس فتنه گران” خواهد بود.
سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران به مثابۀ یک حکومت سرمایه داری به نحو کاملاً مستقل از دخالت سیاست سران دولتهای غربی یک امرممکن است و درجۀ قابل وقوع بودن این امکان در شرایط حاضر و پیش رویمان رو به صعود مسیرش را طی میکند. دول آمریکا و غرب دو بار در گذشتۀ تاریخ صد سالۀ گذشتۀ ایران، قدرت سیاسی را سرِ بزنگاههای معینی تعیین تکلیف کردند و هربار آلترناتیو قدرتمندی را در اختیار خود داشتند. یکبار آلترناتیوشان ارتش بود که تائید صد در صد سران اسلام را نیز از قبل کسب کرده بود و آن دیگری تمامیت اسلام، که دیگر از ماندگی کپک زده بود، بهترین حربۀ سیاسی بود که در اختیارشان قرار داشت. بار اول استبداد شاه و اسم خوف برانگیز “ساواک” را برای بیست و پنج سال به زندگی مردم آن مملکت تحمیل کردند. بار دوم جمهوری اسلامی را به جنبش ضد استبداد سلطنتی مردم فروختند که به هر نحوی بود سی و شش سال دوام آورد و تا اینکه با وضعیت موجودش به عدم مشروعیت مطلق سیاسی و اجتماعی مبتلا شد و موجبات نفرت و انزجار جمعیتهای وسیعی ای از مردم جامعه را نسبت به خود فراهم آورد. اینبار سیاست حاکمیت آمریکا نه ارتشی به آن شکل در اختیار دارد و نه اسلام تیپ خمینی در آن مملکت بدرد کارش میخورد. تنها میتواند حکومت جایگزین حاکمیت اسلامی در آن مملکت را در داخل سپاه پاسداران و مجموعۀ قوای نظامی و سرکوب تحت امر خامنه ای و شرکا جستجو کند.

توافق “هسته ای” و قاسم سلیمانی!
اخیراَ لیان پنه تا از نمایندگان حزب دمکرات با داشتن سابقۀ ریاست سی آی اِ و وزارت دفاع آمریکا در پروندۀ سیاسی اش، اظهارعلاقۀ شدیدی کرده است که ایکاش فرصت ملاقات با “ژنرال سلیمانی” برایش میّسر شود. عینِ همین اظهار نظر را سناتور مک کین ازحزب جمهوریخواه و نمایندۀ راست ترین و مرتجع ترین محافل سیاسی سرمایۀ آمریکا و نژادپرستهای “تی پارتی” در مورد دیدارش با سلیمانی کرده است.
متقاعد کردن خامنه ای و شرکا در تن دادن به سطحی از “همکاری نظامی در مقابل داعش” همان چیزی است که هدف مشترک دو جناح عمدۀ سیاسی در حاکمیت سرمایه داری آمریکاست. منتها اختلافشان در این مورد تنها متوجۀ سیاست و شیوۀ عمل دستیابی به یک هدفِ مشترک است. دست یافتن به توافق “هسته ای” تنها مقدمۀ کار است. دمکراتها که قدرت اجرایی حاکمیت آمریکا را در دست دارند تلاش میکنند به درجات اطمینان بخشی حاکمیت اسلامی را به “همکاری نظامی علیه داعش” متقاعد کنند. جمهوری خواهان فرصتی را بهتر از این برای تحمیل بیشترین امتیازات ممکن و نرهیدن حاکمیت اسلامی از هرگونه قید و بند و تعهدی، متصور نیستند و سیاست دمکراتها را در مذاکرات “هسته ای” برای دستیابی به اینچنین هدفی ضعیف و ناکافی ارزیابی میکنند.
مدتی است که از هرطرف، مجموعۀ رسانه های صوتی و تصویری و مطبوعاتی محافل سیاسی سرمایه درغرب بعلاوه کلیۀ باندهای سیاسی داخل ارکان سیاسی جمهوری اسلامی و نمایندگانشان در خارج حاکمیت اسلامی شروع کرده اند به “کاراکتر سازی” از قاسم سلیمانی. حالا دیگر نوبت به اصلاح طلبهای تیپ جرس و اشکوری و بهنود و ابراهیم نبوی رسیده. حالا دیگر دورۀ “ناجی مملکت پیدا کردن” در میان سران پاسداران، برای مجموعۀ اصلاح طلبها و همچنین کلیۀ جریانهای سیاسی دراپوزیسیون جمهوری اسلامی که در کاتاگوری ناسیونالیسم ایرانی قرار میگیرند، فرا رسیده است.
حدود سه ماه پیش در درگیریهای منطقۀ انبار درعراق، جمهوری اسلامی با عکس و تفضیلات آمریکا را متهم میکرد که برای نیروهای داعش در آنجا تجهیزات نظامی، دارو و مواد غذایی پرتاب میکند. از آنجاییکه این گزارشات از جانب رسانه های وابسته به حاکمیت اسلامی بود، صحت و سقم آنها محرز نبود. منتها صِرف اینچنین گزارشاتی از جانب منابع جمهوری اسلامی در حال حاضر، موقعیت و وضعیت سپاه پاسداران در مورد همکاریش با آمریکا در “دفع شر داعش” را به وضوح نشان می دهد.
“ایران پرس نیوز” از قول “خبرگزاری تسنیم” وابسته به سپاه پاسداران مینویسد: منابع خبری درعراق گزارش دادند که جنگنده های آمریکایی مقر نیروهای مردمی (شبه نظامیان تحت امرقاسم سلیمانی، سرکردۀ نیروی قدس سپاه پاسداران ) درتکریت را بمباران کرده اند. شبکۀ خبری المیادین گزارش داد جنگنده های آمریکایی، نیروهای مردمی را در تکریت هدف قرار دادند. این شبکۀ خبری تاکید کرده است که جنگنده های آمریکایی نیروهایی را که برای مبارزه با داعش در حال آماده شدن بودند، بمباران کرده اند. حملات جنگنده های آمریکایی در حالی صورت میگیرد که سخنگوی فرماندهی عملیات مشترک
( نیروهای امنیتی و نیروهای مردمی عراق) ساعاتی پیش اعلام کرد که نیروهای امنیتی عراق پیشروی به سمت تکریت را از محورهای متعددی آغاز کرده اند.
شرط آمریکا برای آزاد سازی تکریت: به گزارش خبرگزاری فرانسه، آمریکا شرکت درعملیات نظامی علیه داعش در شهر تکریت را به خروج شبه نظامیان شیعی تحت حمایت رژیم ایران از عملیات آزاد سازی این شهر مشروط کرد و این گروه ها دیگر بخشی از این عملیات نیستند.
ژنرال لوید آستین به کمیتۀ نیروهای مسلح سنای آمریکا گفت: عملیاتی که با هدایت شبه نظامیان مورد حمایت رژیم ایران ( پاسداران) درتکریت پیش میرفت، متوقف شده است. وی افزود: نیروهایی که اکنون درعملیات تکریت حضوردارند به طور کامل سربازان عراقی و نیروهای پلیس هستند و شبه نظامیان شیعی نیستند. این مقام نظامی آمریکا خاطر نشان کرد: زمانی که شروط ما محقق شد. ما نیز در عملیات تکریت اقدام کردیم و نیروهای آمریکایی عملاً از روز گذشته وارد عملیات آزاد سازی تکریت شده اند.
جاسم الجزایری، رهبر حزب الله عراق در واکنش به این اظهارات گفت: ما امیدواریم که دولت عراق اوضاع را مورد ارزیابی مجدد قرار دهد و تسلیم فشار خارجی نشود.
خبرگزاری فرانسه نوشت: حضور نظامیان آمریکا در عملیات تکریت این نگرانی را ایجاد کرده بود که آنها با نیروی های تحت امر سپاه پاسداران درعملیات باز پس گرفتن تکریت از داعش ولو به اجبار در یک صف قرار گرفته اند. ( انتهای نقل گزارشات از ایران پرس نیوز)
سران سیاسی و نظامی حاکمیت اسلامی بارها از قبل به دنیا اعلام کرده اند که تنها هدفی را که در عراق به دنبالش هستند حفظ ” اماکن مقدسه” به انضمام بغداد و بطور کلی مناطق “شیعه نشین” است.
با آغازعملیات نظامی برای حمله به تکریت، چه عوامل سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی و چه محافل سیاسی وابسته به سیاست غرب آزاد سازی تکریت را مقدمۀ آزاد سازی موصل از وجود داعش قلمداد کردند. عملیات نظامی با تبلیغات و سر و صدای زیادی از جانب جمهوری اسلامی آغاز شد و پای هرچه زینب و رقیه و دعای شهادت در بارگاه حرمین عسکرین که لازم داشتند را به همراه توپ و تانک به میان کشیدند تا به دروازۀ تکریت رسیدند. عنقریب خبر تسخیرتکریت به فرماندهی سردار سلیمانی در پیش بود که حاکمیت اسلامی اعلام کرد، عملیات نظامی بخاطر احتراز از کشته شدن مردم در داخل شهر تکریت متوقف شده است. یکی دو روز بعد از آن، مین گذاریها و نصب تعداد زیادی تله های انفجاری توسط داعش در حاشیه و داخل شهر تکریت را سبب توقف عملیات خود اعلام کردند.
در این اثنا العبادی رئیس دولت عراق رسماً از آمریکا تقاضای مداخلۀ نظامی کرد. جمهوری اسلامی در قبال این درخواست العبادی هیچگونه عکس العمل قابل ملاحظه ای نشان نداد. نیروی هوایی آمریکا بلافاصله وارد صحنۀ نبرد شد. تا اینجا اوباما و ژنرالهای پنتاگون موضوع “همکاری نظامی” را تا حد زیادی تمام شده فرض میکردند. روی این حساب که آنها از هوا، ارتش عراق و سپاه قدس از زمین شکست جانانه ای را “به اتفاق هم” به داعش وارد خواهند نمود، بلافاصله از این بابت امیدهای زیادی برای سرانجام پذیرفتن “برد-برد” مذاکرات هسته ای بوجود آمد. بمب افکن های آمریکا بدون معطلی دست بکار شدند و برخی از مواضع داعش را بمبارن کردند. منتها بر خلاف انتظارشان قاطر سردار سلیمانی توی گِل گیر کرده بود و تکان نمی خورد و سردار هم یکباره خودش از صحنۀ فرماندهی جنگ غیبش زد و چو انداخته بودند که سردار شجاعانه از جایی در یمن سر درآورده است. تا اینکه رجا نیوز عکس سردار را کنار دست “آقا” درمراسم عزای فاطمۀ زهرا، دست به سینه وگردنی 35 درجه کج کرده، چشمانی عزا دار و نگاهی “عارفانه” نشان داد.
از قرار معلوم، اعتدالیون در پای میز “هسته ای” امیدهایی را در دل سران دولت اوباما مبنی بر
“همکاری نظامی سپاه پاسداران حاکمیت اسلامی و ارتش آمریکا” ایجاد کرده اند و از این نظر توانستند با دولت اوباما هماهنگیِ معقولی ایجاد کنند. حسین موسویان وابسته به جناح اعتدالیون و اصلاح طلبها و از اعضای سابق تیم مذاکرات “هسته ای” در تاریخ ششم مارس 2015 میگوید: احتمال دارد که توافق “هسته ای” میان ایران و گروه 1+5 به همکاری میان ایران و آمریکا در مبارزه با داعش بیانجامد. موسویان در ادامۀ اظهاراتش میگوید: که در نبود یک توافق، امکان انجام مذاکرات دربارۀ مباحث جامع تر وجود ندارد، امّا یک توافق “هسته ای” راه را برای همکاری پیرامون مسائل جامع تر مثل داعش هموار خواهد کرد.
به گفتۀ سایت “تابناک”، سخنان موسویان پس از مذاکرات میان محمد ظریف وزیر امور خارجۀ ایران و همتای آمریکایی اش جان کری به مدت سه روز درمونترو سوئیس برای دستیابی به یک چارچوب سیاسی توافق، قبل از ضرب الاجل 31 مارس ایراد شد. موسویان گفت: که ظریف و کری به فهم مشترکی در خصوص اصول توافق جامع دست یافته اند. وی ادامه داد: که به هرحال اختلافات زیاد است و درنتیجه هیچکس نمی تواند دستیابی به توافق جامع را تضمین کند. ( خط های تاکید از من است)
اظهارات موسویان به روشنی نشان می دهد که تم اصلی و در واقعیت امر، گیرِ اصلی مذاکرات “هسته ای” در کجاست. موضوعی که نقشِ مانع اصلی را در انجام پذیر شدن یک “توافق جامع” بازی می کند و کمترین گزارشات ممکن درمورد آن به عنوان یکی از مفاد مذاکرات “هسته ای” انتشار داده می شود، همانا عدم امکان برای حصولِ توافق جهتِ “همکاری نظامی” فیمابینِ طرفین است و بدون هیچگونه تردیدی منظور نظرِ موسویان از “به هرحال اختلافات زیاد است و در نتیجه هیچکس نمی تواند دستیابی به توافق جامع را تضمین کند” مفهومی بجز “آقا و سران پاسدار دور و برش با شامورتی بازیهای بلکه مشترک اعتدالیون و دیپلماتهای آمریکایی کوتاه نمیایند” نمی تواند داشته باشد.
سران حاکمیت اسلامی همانطور که از قبل بارها اعلام کرده بودند هیچگونه علاقه ای به کشاندن جنگ به مناطق “سنی نشین” در داخل خاک عراق ندارند. آنها تا حد زیادی به اهدافی که از قبل اعلام کرده بودند، دست پیدا کردند و تهدید کنندگان “اماکن مقدسه” را تا داخل اولین شهر “سنی نشین” عقب راندند. البته که جمهوری اسلامی هیچگونه تمایلی ندارد به عنوان “فاتح یک شهر سنی نشینِ عرب” اتهام “سنی کشی و عرب کشی” را متوجه خودش کند. آنها بمراتب ترجیح می دهند که این وظیفه را به ارتش آمریکا محول کنند. اتفاقاً سایتهای وابسته به “آقا” در تبلیغاتشان علیه آمریکا، تصاویری از بمبارانهای ارتش آمریکا درتکریت و مردمی را در حال فرار نشان داده اند.
خامنه ای و توابع حتی می توانند ادعا کنند که مراتب “همکاری” شان را با آمریکا در عراق بجا آورده اند. آنها توانستند داعش را تا داخل تکریت برانند و تعدادی از اماکن حاشیۀ شهر را نیز در اختیارشان گرفتند، حالا آمریکا بفرماید بقیۀ کار را تمام کند.
هادی العامری فرماندۀ سپاه بدرعراق به دولت هشدار داد که نیروهای تحت فرمانش، زیر چتر آمریکا هیچ تیری در نبرد تکریت شلیک نخواهند کرد. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمل!
علیرغم این و حتی بمباران برخی مقرهای “شیعیان” و سپاه قدس و کشتن تعدادی از آنها از جمله یکی دو پاسدار، بخاطر تمارض فرماندهانشان از شرکت در یک عملیات مشترک، آمریکا توانست با بمبارانهای سنگین، همان مقدار قوایی از ارتش عراق که در عرض یکی دو روز ستاد اصلی فرماندهی اش پشت و رو شده بود را به مرکز تکریت برساند.
جمهوی اسلامی برآورد میکند که اگر آمریکا گرفتن تکریت را تسهیل کند بواسطۀ در اختیار نداشتن نیروی زمینی، باز همان سردار سلیمانی و انواع دستجات “شیعه” میمانند با ارتش عراق. درواقعیت امر آنها منتظرند، جنگ نکرده پیروز جنگ از آب در بیایند.
حاکمیت اسلامی ارتش آمریکا را درموقعیتی قرار داده که تا ناگزیر شود سرباز پیاده نظام وارد معرکۀ تکریت کند و یک فلوجه دیگر روی دست آمریکا بگذارد. در غیر این صورت، برای تامین امنیتش چاره ای بجز باز گذاشتنِ دست سپاه قدس در آنجا نخواهد داشت.
در بستر “کاراکتر سازی” از قاسم سلیمانی که هنوزمعلوم نیست در سوریه چندتا “کله پاچۀ مخصوص با مغز” خورده، مسعود بارزانی بنظر خواسته است بیشترین و مهم ترین نقش را در کوتاه آوردن خامنه ای درمقابل تقاضای بلکه ملتمسانۀ اوباما در مورد “همکاری نظامی برای دفع داعش” به عهده بگیرد، منتها افاقه نکرد. تا اینکه موضوع جنگ برای بیرون راندن داعش از تکریت پیش آمد. اوباما امید زیادی داشت که اینجا بتواند خِفت خامنه ای را برای این “همکاری نظامی” بگیرد و از مدتها قبل به دنبال اینچنین فرصت و موقعیتی می گشت. کاراکتر سازی از قاسم سلیمانی را نیز باید درهمین چارچوب ملاحظه کرد. بارزانی به نحو غریبی سلیمانی را به مقام “ناجی اربیل” ارتقا داده بود، بنحوی که سردار با پنجاه نفر توانست اربیل را از افتادن به چنگ داعش نجات دهد و تنها پیچیدن خبرحضورش در آنجا داعش را از حمله به اربیل پشیمان کرد. بارزانی کلی تلاش کرد تا از طریق همین “ناجی اربیل” بلکه فشار بیاورد خامنه ای “بعله” را سر موضوع “همکاری نظامی برای دفع داعش “به آمریکا بگوید. با کوتاه نیامدن خامنه ای، تعریف و تمجیدهای محیرالعقول بارزانی از سلیمانی خیلی احمقانه به نظر میرسد. تا اینجای قضیه نه کلاه بارزانی پشمی داشت و نه القاب مفتضحانه ای را که بهنود و نبوی به سردارشان اعطا کردند نرمشی در “بطن آقا” ایجاد کرد . و نیز بی جهت نیست که جمهوریخواهان در کنگرۀ آمریکا تا این حد از دست خامنه ای عصبانی اند.
تا اینجای مذاکرات “هسته ای”، نا معلوم بودن مفاد ونتایج آن به انضمام اظهارات ژنرالهای ارتش آمریکا، بیشترمتوجۀ رو دست خوردن آمریکا از جمهوری اسلامی در مورد موضوع “همکاری نظامی” درعراق است. انتظار اوباما در مورد نرمش نشان دادن خامنه ای در موردهرگونه “همکاری نظامی” خارج از توان تصمیم گیری “آقا” است. از این نقطه نظر خامنه ای زمانی جام زهر را بالا می رود که در مورد این مطالبه اصلی آمریکا مبنی بر”همکاری نظامی هماهنگ با یک ستاد فرماندهی مشترک، علیه داعش” کوتاه بیاید.
تمام مانورها و موشک پرانیها و قایق دوانیهای اخیر سپاه پاسداران و منهدم کردن ماکت ناوهای آمریکایی و هارت و پورتهای امثال سردار سلامی پشت سرِ آن، تنها یک پیام برای اوباما داشت و اینکه “فکر همکاری نظامی برای هرمنظوری را از سرت بیرون کن”
ژنرالِ فرماندۀ نیروهای آمریکایی درخلیج از بابت آتشبازیها و هل من مبارزطلبی های سرداران سپاه، در این مورد میگوید: خیالش از این جهت که آنها خطری را متوجۀ نیروهای آمریکایی کنند کاملاً آسوده است. او از پیش میداند که پاسداران هدف دیگری بجز “نه” گفتن به آنها را دنبال نمی کنند.
همکاری نظامی سپاه قدس و ارتش آمریکا در تکریت قرار بود آس برندۀ دولت اوباما در پایان بازی مذاکرات “هسته ای” باشد. منتها علیرغم عدم حصول موفقیت در این زمینه، دولت اوباما و اعتدالیون خود را بر آن داشتند تا ضمن “پایان یافته اعلام نمودنِ” مذاکرات، به تثبیت رساندن و محضری کردنِ هرآنچه تعهداتی که تا کنون خامنه ای و شرکا به آن تن داده اند، اکتفا کنند و مهمترین توافق که همانا صد در صد یک توافق میلیتاریستی است را به پروسۀ اِعمال جنبه های عملیِ توافقات “هسته ای” موکول نمایند.
آنها میتوانند شرط ده ساله را به پنج سال و یا بیست و پنج سال تبدیل و اِعمال جنبه های عملی توافق “هسته ای” را مشحون از امّا و اگر کنند. آنها میتوانند برای “راستی آزمایی” حکومت اسلامی، دامنۀ جستجو برای فعالیتهای اتمی آنرا به مراکز ساخت و نگهداری موشکها و ادوات نظامی حکومت بسط دهند. میتوانند پروسۀ برداشته شدن انواع تحریمهای اقتصادی و سیاسی را برای جمهوری اسلامی بسیار آسانتر و یا بسیار سخت تر کنند. بنابراین اگر حصول توافقی را بدون تحمیل این مطالبۀ ویژه اشان از خامنه ای و سران سپاه پاسدارن نیز اعلام کنند، مخدوش و فوق العاده تفسیر بردار و بسا جنجال برانگیز خواهد بود.
با عطف توجه به دلایل وقوع حوادث فوق دراثنای جنگ برای در آوردن تکریت از چنگ داعش، اظهارات ژنرالهای آمریکایی در مورد آن از روی ناگزیری و بیشتر به داستانهای حسین کرد شبستری شبیه است.

اوضاع یمن و جمهوری اسلامی!
درگیر و دار جنگ تکریت، ارتش حاکمان سعودی درعربستان نیز با راه انداختن مبالغ معتنابهی سر و صدا در مورد بزرگی ابعاد قدرت نظامی ای که وارد میدان کرده و با پشتیبانی متحدینی که از قبل فراهم آورده بود، به یمن حمله کرد. جمهوری اسلامی بلافاصله سه فروند از ناوهای جنگی اش که در حوالی بندری در جنوب هندوستان پرسه میزدند را به خانه فرا خواند و از هرگونه عمل مداخله جویانۀ نظامی در مورد اوضاع یمن خودش را مبرا اعلام نمود. مبرا بودن از هرگونه دخالت نظامی در یمن و اتخاذ سیاست “صلح جویانه” در قبال آن و بویژه درآمدن در کسوتِ “جدی ترین و پرسر و صدا ترین و درعین حال دلسوزترین مدافع جان وهستی مردم یمن” مناسب ترین موضع ایست که جمهوری اسلامی خود را در آن قرار خواهد داد. نیاز جمهوری اسلامی در یمن به خبرنگار و عکاس به مراتب بیشتر ارسال اسلحه به یمن و یا مداخلۀ آشکار نظامی در اوضاع آن است. “آقا” و شرکا روزی چند ساعت را دست به دعا در محضر فاطمۀ زهرا می نشینند بلکه بمب افکنهای ارتش سعودی میدانها و اماکن عمومی و مسکونی شهرهای یمن را به خاک و خون بکشند و اجساد تکه پاره شدۀ کودکان هرکجا روی زمین پراکنده شده و آنها بتوانند هر روزه از آن مناظرعکس و فیلم تهیه و به دنیا مخابره کنند. قدرمسلم حاکمیت اسلامی در ایران از ارسال هرگونه ادوات نظامی برای متحدینش در یمن تا کنون دریغ نورزیده و نخواهد ورزید.
بویژه سلاح هایی که از قدرت شلیک به بمب افکنهای ارتش سعودی و سرنگون کردن آنها برخوردارند.
تهیه عکس و تفضیلات از سقوط هواپیماهای جنگی ارتش سعودی یکی از مقاصد اساسی جمهوری اسلامی در قبال اوضاع جاری یمن خواهد بود.
سران حاکمیت اسلامی امروز آمادگی شان را برای “میانجی گری برای تامین صلح در یمن” اعلام کرده اند. “صلح جو” و بدتر از آن ” میانجی گر صلح” از آب در آمدن سران جمهوری اسلامی، تحملش برای سران حاکمیت عربستان از خوردن هرچه “فحش ناموسی” سخت تر است. هر چند که در واقعیت امر هدفی بجز هرچه طولانی تر و پیچده تر شدن جنگ در یمن و گیرکردن پاهای حکومت سعودی در منجلاب خون در آنجا در باطنِ نظر خامنه ای و شرکا نیست
جمهوری اسلامی تلاش خواهد کرد اوضاع بوجود آمده در یمن را برای خود به یک “موهبت الهی” تبدیل کند. به یک لحاظ موقعیت سیاسی حاکمیت اسلامی بنا به قدرت تعیین کنندگی خامنه ای و شرکا در ارکان قدرت سیاسی آن، مطابق موقعیت آن درمقابل مسئلۀ فلسطین و مناقشات مربوط به آن است.
دولت حاکم بر اسرائیل هرچه بیشتر درغزه و یا هرکجای فلسطین دست به کشتار مردم و کودکانشان بزند، بابت چرک و خونی که نتانیاهو و شرکای سیاسیش فراهم آورندگانش هستند، بیشتر از همه، سودش را جمهوری اسلامی به جیب می زند. هربار نمایش اجساد تکه پاره شدۀ زن و مرد و کودک در خیابانها و خانه های ویران شدۀ مردم غزه بمثابۀ تمدید ویزای اقامت جمهوری اسلامی در لبنان و “تهدید”ی برای اسرائیل در جوار مرزهای آن است. مابه ازاء دیگر کشتار مردم فلسطین، واکنش حسن نصرالله و سردار نقدی و امثالهم نسبت به آن است. آنها حل مسئله را به “نابودی اسرائیل” موکول می کنند و بدین وسیله “جواز و مشروعیتِ” کشتارِ مردم فلسطین نیز برای دولت حاکم بر اسرائیل صادر می شود.
منتها تفاوت عمده موضع سیاسی جمهوری اسلامی در قبال اوضاع یمن با مسئلۀ فلسطین در این است که جمهوری اسلامی در یمن “خواستار صلح” است و به دنبال “نابودی” مملکتی و “بیرون کردن مردمش از آنجا” نیست. اینجا آنها قصد دارند دلِ هرچه “حقوق بشر” است را از بابت آتشِ درد و مصیبتِ مردم یمن، کباب کنند. اینجا آنها تنها و تنها “صلح طلبِ طرفدارِ مردم مظلوم یمن” هستند. در بحرین نیزهمین سیاست “طرفدارِشیعیان مظلوم” برایشان نان و آب خوبی دارد. با این فرق که دربحرین “طرفدارصلح” هم نیستند. و پیشنهادی نیز برای “میانجی صلح” شدن در آنجا به کسی و جایی نداده اند. مادامیکه بخشی از مردم بحرین بنام “شیعه” بدست حاکمان “سنی” آن مملکت و به کمک حاکمانِ نه حتی”سنی” بلکه ضد شیعه تر از آن، “وهابی” عربستان، هر چند وقت یکبار حسابی کتک میخورند، زندانی و شکنجه می شوند، گلوله میخورند و کشته میشوند، حاکمیت اسلامی از این بابت احساس خوشی خواهد داشت. آنها تمایل زیادی دارند تا هرزمان که برایشان ممکن و مقدور است بحرین را خار چشم سران حکومت عربستان نگهدارند.
موقعیت یمن در منطقه نیز برای جمهوری اسلامی با سوریه متفاوت است. اهمیت فوق العادۀ حضور در سواحل شرقی مدیترانه و در جوار مرز اسرائیل برای حاکمیت اسلامی در ایران را نمی توان با یمن مقایسه کرد. باب المندب هرچند که بسیار با اهمیت است منتها کنترل آن نیازمند تجهیزات نظامی دریایی و زمینی قدرتمندی است که جمهوری اسلامی خوابش را هم نمی بیند. منتها آنها نهایت تلاششان را برای در “تهدید” حوثیها قرار داشتنِ آن بکار خواهند برد، بلکه به این وسیله بتوانند قیمت نفت را قدری افزایش داده باشند و یا خرج کنترلش را برای حاکمیت سعودی و متحدانش بالا ببرند.
علیرغم اوضاعِ مصیبت باری که به سبب میداندار شدن اسلام در سرنوشت سیاسی منطقۀ خاورمیانه و به تبع آن شمال آفریقا برای سالیان سال و آثار مخرب وهردم فزایندۀ ای که از بابت آن، گریبانگیر زندگی و هستی نسلهای متعددی از انسان در این مناطق شده است، هیچ کجای جهان حکومتش درمقیاس با ایران، تا این اندازه مورد تنفر و انزجار عمومی مردم آن مملکت نیست و هیچ جنبشی به اندازۀ جنبش سرنگونی طلب موجود در ایران، مستعد اقدام به حرکت تاریخی خود نیست. درعین حال که این حکومت فعال ترین و مؤثرین محورِ تشدید و گسترش دامنۀ فجایع دهشتناکی است که هر روز بیشتر از روز پیش، زندگی و هستی مردم کشوری را به تباهی و نیستی میکشاند، ضعف بزرگش اتفاقاً در داخل همان مملکت است، نه خارج آن.
بدین سبب در شرایط حاضر، تنها جنبش سرنگونی طلب مردم در ایران در موقعیتی قرار دارد که بتواند اوضاع مصیبت بارِ مستولی بر زندگی خود و آیندۀ فرزندانش را از این مصیبت عظمای اسلامی برهاند و متعاقب انعکاس عظمت این اتفاق تاریخی درسراسرِسرزمینهای اسلامزده، مبتنی بر بی اعتباری کامل اسلام و بطور کلی دستگاه تفکرمذهبی، بدون هیچگونه تردیدی، کل منطقه و چه بسا کل جهان بشری سر به تغییر خواهد نهاد.
سرنگون باد حکومت نکبت اسلامی بدست جنبش سرنگونی طلب مردم ایران
دوستداران منصور حکمت، دوستان مردمند