سعید مدانلو – سریزا و کمونیسم کارگری!

سعید مدانلو شانزدهم جولای ۲۰۱۵
سریزا و کمونیسم کارگری!
بعد از فرو پاشی شوروی، سیاستِ بزرگترین و حجیم ترین ارکان سرمایه در جهان بر این اساس مبتنی شد تا نام “کمونیسم” را همچون یک دست انداز بزرگ به گذشته و تاریخ خود بسپارد. همچو “دورانی که تکرار شدنی نیست و دنیای سرمایه داری آنرا هم پشت سر گذاشته است”
آنها به خیال خود بخت کمونیسم را طلسم کرده بودند تا هرچه طولانی تر و حتی الامکان برای همیشه پا به عرصۀ سیاسی و اجتماعی آیندۀ بشریتی که از دیدگاه خود تعریف “شرافتمندانه” ای از آن به دست میدهند، نگذارد. آنها تمام تلاششان را بکار بردند تا حتی به نحوی بتوانند هرچه بیشتر زمینۀ های “عدم مشروعیت” سیاسی و اجتماعی کمونیسم را در ذهنیت بشریت امروزه جهان فراهم بیاورند. آنها در نظر داشتند انسانی ترین، متمدنانه ترین و ارزشمندترین ایده ای که انسان در روی کره زمین برای فراهم آوردن یک دنیای بهتر به آن دست یافته است را برای همیشه از خاطرش زدوده کنند.
از این نقطه نظر دست یافتن سریزا بمثابۀ یک جریان سیاسی با شناسنامۀ چپ و کمونیست به اهرمهای قدرت اجراییِ یک کشورِ داخل مدار اتحادیۀ اروپا، نوید آغاز دوران جدیدی برای کمونیسم و کمونیستها درعرصۀ مبارزاتشان علیه نظام سرمایه داری است. صِرف واقع شدنِ این اتفاق مهم و شایان توجه، مطرح شدن و دست یافتن جریانی با شناسنامۀ چپ و کمونیست به قدرت اجرایی ارکان حاکمیت در یونان را باید بمثابۀ “شکست طلسم نظام سرمایه داری”بعد از فروپاشی شوروی یعنی همان رقیب سرمایه داری غرب و از نوع دولتی آن، در برابر کمونیسم تلقی کرد. بنا براین اهمیت قضیه بنا به منفعت سیاسی که از این بابت متوجۀ جماعت چپ و کمونیست شده است کاملاَ دانسته است. صرف نظر از اینکه سریزا و پودموس چگونه چپ و کمونیستی هستند، سریزا با تصرف قدرت اجرایی حاکمیت در یک کشوری که قانونآ متعلق به اتحادیۀ اروپاست، ذهنیت چپ و کمونیسم ومترادف شدنش با قدرت سیاسی را در یونان و اروپا و سراسر دنیا در محاورات و امور روزانه مردم، حتی در آمریکا دوباره زنده کرد.
زمانی نه چندان دور درآمریکای شمالی صحبت از “کمونیسم” و حتی “سوسیالیسم” یک تابو محسوب می شد. در مجادلات سیاسی احزاب و موسسات خبری این مملکت، این دو واژه بیشتر به یک کاراکتر سیاسی با نظرات بسیار “بدخواهانه” برای کل جامعه اتلاق می شد. درمحافل کوچک و میهمانیها و روابط اجتماعی و سیاسی مردم، کمتر مکالمه ای راه به کمونیسم و سوسیالیسم میبرد. حتی راستهای رقیبِ اوباما در انتخابات ریاست جمهوری از هیچ کوششی برای “سوسیالیست” و بعضاً “کمونیست” قلمداد کردن او برای کوبیدن کاراکتر سیاسی اش دریغ نکردند.
هفته گذشته در میتینگ مقدماتی ریاست جمهوری آمریکا، برنی سندرز Bernie Sanders که خود را سوسیالیست و اتفاقاً طرفدار پر و پا قرص سریزا معرفی میکند، توانست ده هزار نفر و بقولی تا پانزده هزار نفر را در اولین میتینگ انتخاباتی اش در یک میدان بزرگ دور خود و تشکیلات سیاسی اش جمع کند. نمیتوان به این روشنی شاهد تحولات ذهنی و تغییرتلقیات سیاسی مردم حتی در جامعه آمریکا بود و به عنوان یک کمونیست از حادث شدن اینچنین شرایطی خرسند نبود و به پروسهٔ تداوم و گسترش آن فکر نکرد. اثر مستقیم تحولات یونان در میان اپوزیسیون ایران نیز این بود که زبان جماعات راست را درمقابل کمونیسم و کمونیستها بابت حرف مفت گوییهایشان حتی الامکان کوتاه ترکرد. آنها آرزوی شکست سریزا را در سرشان دارند. وجودش را مایۀ موفقیت کمونیستهای اپوزیسیون حاکمیت سرمایه اسلامی درمقابل خود می بینند. از این نقطه نظر شکست سریزا و بطورکلی شکست همین جریانهای حی و حاضر چپ و کمونیست در مقابل سرمایه اروپا و یونان برای کمونیسم و کمونیستها در ایران نیز گران تمام خواهد شد.
سریزا هدف نهایی اش را کمتر نمودن فشار سرمایه غرب بر گردۀ مردم یونان اعلام کرده است. کمونیسم کارگری قاعدتآ این هدف اعلام شدۀ هرجریان سیاسی که از منظر مردم یک جامعۀ انسانی، چپ و کمونیست محسوب داشته میشود را مورد پشتیبانی کامل خود قرار می دهد. سریزا و جریانهای سیاسی چپ درهر کجا و بویژه در شرایط حی و حاضر اروپا از بدو امر و بدرجاتی که مصمم هستند حتی الامکان رفرمی را به سرمایه داری اروپا و کل سرمایۀ غرب تحمیل کنند و هر سنگی که تلاش کنند از مجموعه سنگین و کمر شکن سنگها از روی دوش مردم بردارند، هدف سیاسی اعلام شده شان مورد حمایت کمونیسم کارگری قرار خواهد گرفت. هدف و نیّت اعلام شده سریزا را نمیتوان از ابتدا دروغ انگاشت.
با علم به این واقعیت که سرمایه داری اروپا سرمایه اسلامی نیست که رفرم پذیر نباشد. این سیاست اعلام شدهٔ کمونیسم کارگری را نمیتوان قربانی هرگونه شرایطی نمود. از این نقطه نظر اظهار مسرت کمونیستها از این اتفاق زیبا و دلخواه کاملاً مشروع و قابل درک است. از همین منظر، ارسال نامه رهبری حزب کمونسیت کارگری ایران به رهبری سریزا اقدام کاملاً بجایی بود.
واقعیت دیگری که وجودش محرز است این است که سریزا و جریانهای سیاسی نظیر آن در اروپا هیچکدام از منظر کمونیسم کارگری با مسئله روبرو نمی شوند و با آن برخورد نمیکنند. حال آنها چگونه قادر خواهند بود به هدف اعلام شده اشان دست پیدا کنند؟ آنها چگونه میتوانند از پس این کار برآیند؟ اصلآ چگونه میتوان و ممکن است که بتوان به این هدف دست پیدا کرد؟ سوال بازی است که تمام قد در مقابل مجموعه سیاسی چپ موجود در یونان و بویژه در برابر جریان سیاسی سریزا قرار دارد و خود را ناگزیر می بیند تا بلکه پاسخی برای آن پیدا کند.
کمونیسم کارگری هرگز منتظر پیدا شدن پاسخ مسئله از جانب سریزا و جریانهای سیاسی داخل آن نمیماند. کمونیسم کارگری کارش دیگر است.
فرض بگیرید که “حزب کمونیست کارگری یونان” به اندازه مجموعه امکانات و تشکیلاتی که “حزب کمونیست کارگری ایران” در کشورهای غربی فراهم کرده است میتوانست فی الحال در یونان حضور داشته باشد. اولین انتظاری که از آن میرود این است که روی کار اصلی و بقولی روی دیفالتش عمل کند. دیفالت حزب کمونیستی، کار و سازماندهی در میان طبقه کارگر و توده آماده بکار جامعه بویژه در مراکز تولیدی، صنعتی و خدماتی است. اتفاقاً سریزا اینجا محک زده خواهد شد. آیا حکومت سریزا فعالیت ارگانهای حزب و دسترسی اش به طبقه کارگر را تحمل میکند؟ آیا سرباز و پلیس برای متوقف کردن و دستگیری فعالین آن به اماکن آنها و یا کارخانه ها گسیل نخواهد کرد؟ اصلاً کار اساسی یک حزب کمونیستی در شرایط و اوضاع موجود یونان چه میتواند باشد؟ چه چیزی و چگونه شرایطی طبقهٔ کارگر یونان را قادر خواهد کرد که بیشترین قدرت ممکن را برای عقب نشاندن سرمایه اروپا و سرمایه داران یونان در مقابل آنها قرار دهد؟ به غیر از در دست داشتن هرچه بیشتر اختیارات جاری موسسات تولیدی و خدماتی و در نهایت کنترل تولید و مصادره کامل آنها به نفع خود ومردم یونان، برای طبقه کارگر و یک حزب کمونیستی درآن مملکت تحت شرایط حاضر اقدام به چه امری ضروری تر به نظر میرسد؟
این تشکلها بجز شوراهای کارگری کارخانجات و موسسات تولیدی و خدماتی که خود حاصل مجامع عمومی منظم و ناظرآنها هستند، چه نام دیگری میتوانند برخود داشته باشند و طبقهٔ کارگر یونان چگونه قدرتی را به چه وسیله دیگری قرار است در مصاف با سرمایه داری اروپا و سرمایه داران یونان مد نظر خود قرار دهد؟
اگر “سوسیالیسم همین امروز” شامل مملکت یونان نمیشود، پس به صحنه آوردن قدرت عظیم و سرنوشت ساز طبقه کارگر یونان نیز بویژه تحت شرایطی که سرمایه به عریان ترین و بی تعارف ترین وجه ممکن خیال نم پس دادن ندارد و درعین حالی که مردم یونان جلوی چشم همهٔ دنیا در تقابل با آن و منویات سیاسی اش قرار گرفته اند، باید حرفی خام و خالی از فایده منظور داشته شود. در حالیکه ابداً اینطور نیست. این حرف منشاء اش یک تز کمونیستی است و نه تنها درایران بلکه امروزه در تعداد بمراتب بیشتری از کشورها نسبت به دوران منصور حکمت، این تز و تز امکان حدوث انقلاب کارگری، موضعیت تام و تمام سیاسی دارد. این دو تز شامل حال عمدهٔ کشورهای سرمایه داری میشود. یونان یکی از آن کشورهایی است که بر اساس اطلاعات بیشتر تاریخی که اخیراً کمونیستها از سابقهٔ چپ و کمونیسم در آن در اختیار عموم گذاشته اند، نشان میدهد که اتفاقاً از کاندیداهای صدر “سوسیالیسم همین امروز” است.
حتی اگر هدف، سرنگونی سریزا و یا هر جنس دولت چپ و راست دیگری که منبعد بتواند در آنجا قدرت سیاسی را در دست بگیرد نیز باشد، کدام نیروی قابل ملاحظه ای قراراست به این امر مهم مبادرت ورزد؟ نه جنبش سرنگونی طلبی در یونان سربلند کرده و عرض اندامی درصحنهٔ سیاسی آن مملکت نموده است و نه طبقهٔ کارگر آن به لحاظ برخورداری از شوراها و حزب خود جایگاه مستقل و مهمی را در سیاست یونان به خود اختصاص داده است. اسب را نخریده، سفارش پالانش را نمی دهند.
ایجاد هرگونه تفاوت در زندگی مردم و طبقۀ کارگر یونان مبتنی بر برداشتن ریاضت اقتصادی یعنی باری به سنگینی کوه المپ از روی دوش آنان، حد اقل مستلزم تحمیل رفرم معین و قابل ملاحظه ای به سرمایه داری اروپا و کّل حاکمیت اتّحادیه اروپا بویژه آلمان در حاکمیت سیاسی و گردش اقتصاد سرمایه در یونان است.
در کنترل در آمدنِ حتی الامکان بیشترین ثروت و امکانات تولیدی و خدماتیِ موجودِ جامعه توسط صاحبان اصلی و فراهم آورندگان آن و به میدان آوردنش بمثابۀ پای اصلی دعوا، تنها راه مقابله با سرمایه غرب و یونان و نتیجۀ مطلوب گرفتن در پای هرگونه میز مذاکره با سران سرمایۀ اروپا است.
از این جهت احراز هر اندازه موفقیت درهدف اعلام شدۀ سریزا مستلزم همان اندازه قدرت و گستردگی ابعاد شوراهای کارگران و نمایندگان شوراهای سراسری آنان در یونان است. انتظار نمیرود که سریزا در مبادرت به اینچنین عملی اقدام کند. این کار به عینه وظیفه اصلی یک حزب کمونیستی و بخش سوسیالیست طبقهٔ کارگر است. اینکه موسسات مالی سرمایهٔ اتحادیه اروپا در مشورت با بانکدارها برای رسیدگی و نگاهداشتن حسابهایشان همسطحِ ولع نزول خورهای بازارهای قدیم تهران و بابُل درکامپیوترهایشان چرتکه میاندازند، قدر مسلم مشکل است بتوان با رای گیری عمومی و دوباره چانه زنی، معیارهای محاسبات و سود آوری سرمایه اروپا را تغییر داد. با این کارها در بهترین حالت تنها میتوان به دور جدیدی از مذاکرات و چانه زنی امکان بخشید ویا در مقابل امیال ضد انسانی و ولع سیری ناپذیرسرمایه به نحوی کوتاه آمد.

بگذار سریزا و یا هر کسی چپ تر و پا قرص تر از سیپراس در داخل و یا خارج سریزا که اختیار دولت را در دست میگیرد، بابت هر بار چانه زنی اش مدتی سیاست سرمایه غرب را پشت دروازه های یونان معطل و بی عمل نگاهدارد. کمونیسم کارگری در صورت حضور قابل ملاحظه اش در یونان و سازماندهی طبقه کارگر و شوراهایش فرصت بیشتری در اختیار خواهد داشت.
متاسفانه “حزب کمونیست کارگری یونان” در اینجا یک اسم فرضی است و واقعیت ندارد. منتها همین فرض غیر واقعی یک نکته مهم و بعضاً پر ابهام را روشن میکند که اگر کمونیسم کارگری خواهان اتخاذ سیاست موفق تری در قبال مسائل سیاسی یونان است، بهتر است ورژن یونانی خودش را در آنجا ببیند.
اینچنین قدرتی که امروزه در یونان امکان فراهم آوردنش از همه جا بیشتر است میتواند درصورت پا گرفتنِ بسیار محتملش در شرایط حاضرِ اروپا، موجبات تحول عظیمی را در تحرک طبقۀ کارگر آن فراهم بیاورد.
درجامعه ای که واژهٔ “کمونیسم” و “کمونیست” در محاورات روزانه مردم بر سر زبانهاست و به دفعات از طریق کلیۀ رسانه های صوتی و تصویری و اینترنتی اش به سمع و نظر مردم میرسد، کمونیسم کارگری در صورت حضور سیاسی و تشکیلاتی در یک اینچنین جامعه ای فرض را بر آزادی سیاسی و اجتماعی فعالیت خود میگیرد. تا آنجاییکه به نظرات منصور حکمت مربوط می شود بلافصلترین و عاجلترین وظیفۀ حزب کمونیستی در یک اینچنین شرایط و موقعیتی و به بیانی صریحتر در چنین فرصتی، ترغیب و ترویجِ تشکیلِ مجامع عمومی و شوراهای کارگری بمنظور در اختیارگرفتن هرچه ممکن ترِ کلیه امور جاری مراکز تولیدی و خدماتی است.
قدرت سترگی که دریونان و در سراسر اروپا وجود دارد در نزد طبقهٔ کارگر یونان و در کارخانه ها و موسسات تولیدی و خدماتی آن ممالک است و مادامی که یک جریان سیاسی راست و قدرتمندی وجود نداشته باشد که بتواند موانع فعالیت یک حزب کمونیستی را در شرایط حاضر یونان فراهم بیاورد، شوراهای کارگریِ دخالتگر و قدرتمند در اساسی ترین منابع سودآور سرمایه یعنی در موسسات بزرگ تولیدی و خدماتی آن مملکت چاره کار است.
زنده باد کمونیسم کارگری و آموزه های منصور حکمت.