سعید مدانلو – اوباما و دردسرهای توافقات “هسته ای”

سعید مدانلو ۲۸ آگست – ۶ سپتامبر ۲۰۱۵

اوباما و دردسرهای توافقات “هسته ای”
هردو حزب دمکرات و جمهوریخواه در آمریکا از بابت محکم گرفتنِ یکخم جمهوری اسلامی برای به زمین کوبیدن آن به جهت موضوع “جلوگیری از تخلفات هسته ای آن” هدف مشترکی را با یکدیگر مد نظر دارند. جمهوریخواهان و تعدادی از دمکراتها از بابت نتایج بدست آمده از توافقات موسوم به هسته ای قانع نیستند و حتی سیاست دولت اوباما را در این مورد ناموفق و شکست خورده تلقی میکنند و نشان میدهند که بفکر بهم زدن بازی و از سرگیری “تهدید هسته ای” جمهوری اسلامی هستند.
درعوض اوباما به اتفاق سایر مشاوران و وزرایش مداوماً اصرار دارند تا به عالم و آدم ثابت کنند که آنها امکان ساخت هرگونه سلاح اتمی را برای سالهای متمادی از جمهوری اسلامی گرفته اند. در صورتی که این حرف و اصرار اوباما برای “قانع کردن دنیا” از این بابت هیچگونه موضوعیت و جایگاهی در اهداف مشترک هئیت حاکمه آمریکا و دو حزب مقتدر موجود در آن ندارد.
مخالفین اوباما و دولت او که از ابتدا به نتایج حاصله از بابت توافقات بدبین بودند هم اکنون کاملاً خودشان را محق می دانند که سیاست دولت اوباما را ناکافی و کاملاً نامربوط به اهداف مذاکرات ارزیابی کنند. اوباما نتایجی را مدام به رخ مخالفینش در سیاست سرمایه آمریکا می کشد که در واقعیت امر ربطی به اهداف سیاسی مد نظر آنها در مذاکرات “هسته ای” ندارند. از نظر جمهوریخواهان مذاکرات “هسته ای” خود بهترین ابزار کار و فراهم آورندهٔ بهترین شرایط و موقعیت برای اِعمال یک سیاست معین و مشترک در قبال جمهوری اسلامی بود و نه هدف آن سیاست.
توافقاتی را که در انتهای آن خامنه ای بتواند کماکان هَل من مبارز بطلبد، انگار که هیچ اتفاق خاصی نیافتاده، را میتوان به سادگی از نقطه نظر جناح مخالف در هیئت حاکمه آمریکا یک سیاست ناموفق برای دولت اوباما تلقی کرد. آنها در بحبوحه مذاکرات روی قاسم سلیمانی و نرم کردن “آقا” بیشتر از این اندازه ها حساب کرده بودند. دولت اوباما عملاً امیدی را که در برآورده کردن تمایلات سیاسی مشترک هر دو جناح در حاکمیت سرمایه آمریکا میداد، همانا زدن شاخ خامنه ای و قرار دادنِ نقطهٔ پایانی بر “مرگ بر آمریکا و “تا نابودی اسرائیل میجنگیم” در آن مملکت بود.
نه قاسم سلیمانی شکارشان شد و چفیه “آقا” را از گردنش در آورد و نه سپاه پاسداران و مجموعه قوای نظامی و سرکوب حاکمیت آنچنان تردید و تزلزلی در برابر نتایج مذاکرات “هسته ای” و هجوم تبلیغاتی سرمایه داری غرب از خود نشان دادند. در تکریت از قاسم سلیمانی رو دست خوردند و متعاقب آن راحت اجازه دادند داعش شهریک میلیون نفری رمادی را تصرف کند که نتیجه آن با خیل عظیم مردم آواره اوضاع را برای خود آمریکا در عراق سخت تر و پیچیده تر و آشفته ترکرد و این در حالی است که مردم در بغداد بیخ گوش حکومت فریاد میزنند، نه شیعه نه سنی، مدنی، مدنی. مردم عراق در واقعیت امر سنت سیاسی ای را که سیاست سرمایه آمریکا بنامِ “دمکراسی اسلامی” در آن مملکت پایش را قرص و محکم کرده بود، نفی کرده اند و نمیخواهند. آنها نیز مثل مردم ایران ازهر نوع حکومت اسلامی دزد و اختلاسگر و آدمکش و داعش ساز اظهار انزجار میکنند.
تا اینجای کار، دولت اوباما دست یافتن به اهداف مشترک هر دو جناح موجود در حاکمیت آمریکا را به فاز اجرایی توافقات موکول کرده است، نه به نتیجهٔ بلافصل مذاکرات. موضوع مذاکرات “هسته ای” دیگر ظرفیت کِش پیداکردن جهت برقراری تعهدات جدید و تمکین بیشتر خامنه ای و شرکا را ندارد. مخالفین نتایج سیاست اوباما حتی اگر تلاش کنند کارِتعیین نتیجه نهایی ماجرا را به وتوی او بکشانند، به نظر میرسد امید بستن به فاز اجرایی توافقات در شرایط حاضر بهترین انتخابِ کل طرفهای ذینفع در منافع حاکمیت سرمایه آمریکا باشد.
در ضمن آیت الله سعیدی از ملازمان نزدیک بارگاه امام خامنه ای از جریان فتنه ای خبر می دهد که گویا قصد دارد دامنه اختلافات را به میان سپاه پاسداران بکشاند.
دولت اوباما هم اکنون فشار زیادی روی جناح اعتدالیون در داخل حاکمیت اسلامی مبنی بر تعرض هرچه بیشتر آنان به اهرمهای حکومتی و اتوریتهٔ تشکیلات سیاسی خامنه ای و شرکا وارد میکند. اوباما هرچه بیشتر،گرفتیم و بستیم و چهار قبضه اش کردیم، که ظاهراً حرفش متوجه جمهوریخواهان است را تکرار کند، اوضاع داخل ارکان سیاسی حاکمیت اسلامی آشفته تر و رابطه جناحین درگیر در آن جدی تر و خصمانه تر میشود. منتها یک رقیب سرسخت و یک جنبش سرنگونی طلب در بیرون حاکمیت حضور دارد که از نتیجهٔ بالاگرفتن مشاجرات و سردرگمی ارکان سرکوب و ارعاب حاکمیت می تواند بیشترین منافع را متوجهٔ اهداف خودش کند. “آزادی، برابری، حکومت انسانی” اساس مطالبات این جنبش را تعیین میکند.
شرایط و اوضاع سیاسی که در پیش است به یک لحاظ به اوضاع سیاسی ایران در سال ۵۷ شبیه است.
جنبش مردم، شاه و دستگاه استبداد شاهنشاهی را نمی خواست و در صدد بر انداختنش بود. سران سیاست آمریکا و غرب نیز به صرافت افتاده بودند که شاه و دستگاه شاهنشاهی در آن مملکت بیشتر از این کارایی و کاربرد ندارد و بهتر است برداشته شود تا از سقوطش به دست جنبش مردم و تیپ چپ و کمونیست جلوگیری به عمل آورده شود. به لحاظ دیگر فرق اساسی اوضاع کنونیِ حاکمیتی که مشروعیت وجودی اش را تماماً از دست داده است و راه جبران مافات را نیز به هیچ وجه من الوجوهی در اختیارندارد با انقلاب ۵۷ در این است که سران سیاست غرب از هر جناح سرمایه در میان آنان که حساب کنید، آلترناتیوی برای جایگزینی حاکمیت اسلامی در ایران ندارند و ناگزیرند جایگزینِ حاکمیت را از دل خود حاکمیت بیرون بکشند. و این کمبود آنان بیشترین فرصت را دراختیار جنش مردم و نیروهای کمونیست و چپ سرنگونی طلب قرار میدهد تا حکومت را تماماً سرنگون کنند و قدرت سیاسی را بدست بگیرند.
اختلاف اساسی جناحین سیاست سرمایه در آمریکا و شدت یابی آن بعد از اعلام پایان مذاکرات، اساساً متوجهٔ این مطلب است که سیاست دولت اوباما در ادامهٔ خود هر لحظه از زمان ممکن است حکومت را طعمهٔ جنبش سرنگونی طلب مردم کند. کت بستنهای ده و پانزده ساله و گاهی بیست تا بیست و پنچ ساله که دولت اوباما اصرار بر تکرار مکرر آن دارد تنها برای حصول اطمینانِ جماعتِ اعتدالیون در داخل ارکان سیاسی حاکمیت اسلامی خوب است منتها در نزد مخالفینش درهئیت حاکمه سرمایه آمریکا نه تنها هیچگونه پاسخ مناسبی محسوب داشته نمی شود بلکه بیشتر به معنی طولانی کردن عمر جمهوری اسلامی است که بسا پیشتراز آنزمان قطعاً جنبش مردم و یا حتی انقلاب کارگری از روی زمین جارویش خواهد نمود.
مشکل اساسی در گنگره آمریکا و مجامع مخالف سیاست اوباما در سرمایه داری غرب، بویژه در خود آمریکا از هراس بزرگی سرچشمه می گیرد که تصور می کند سیاست دولت اوباما این خطر مهلک را متوجهٔ سرمایه غرب میکند تا تعیین سرنوشت جمهوری اسلامی بدست تودهٔ سرنگونی طلب و نیروهای سیاسی کمونیست و چپ صورت پذیرد. تاکید گذاشتن دولت اوباما روی “کت بسته نگاهداشتن جمهوری اسلامی برای سالهای طولانی که مرتکب خلاف اتمی نشود” از نظر جناح مخالف به معنی بالا بردن شانس سرنگونی حکومت به دست جنبش مردم است.
علیرغم موقعیت ویژهٔ جنبش سرنگونی طلب نمیتوان فاکتور سیاست و مدیای سرمایه غرب را نادیده گرفت که این روزها بیشتر ازهمیشه در تعیین چگونگیِ آخر و عاقبت جمهوری اسلامی فعال مایشاء هستند. سیاستمداران و مدیای سرمایه غرب هر لحظه باید متوجه این مسئله باشند که با رقیبی سرسخت، قدرتمند،غیرقابل اعتماد و غافلگیر کننده بنام جنبش سرنگونی طلب مردم در داخل آن مملکت روبرو هستند و به هر نحو ممکنی که شده این مردم باید آلترناتیوی که قرار است سیاست آنها از داخل اوضاع آشفتهٔ جمهوری اسلامی فراهم بیاورد را به عنوان حکومت جایگزین جمهوری اسلامی بپذیرند.
اینکه اهرمهای قدرتمند سرمایه غرب بتوانند پراگماتیسم موجود در جنبش سرنگونی طلب را هرچه بیشتر که در توانشان است تقویت کنند و جنبش مردم را معطل نتایج سیاستهای خود نگاه دارند، تلاشی است که یک لحظه از آن فروگذار نمیکنند. آنها وقوع هرسناریوی سیاهی را در آن مملکت، هزار بار به سرنگونی حکومت اسلامی بدست جنبش مردم ترجیح می دهند. نادیده گرفتن اهرمهای قدرتمند و امکانات مادی و سیاسیِ سرانِ سیاستِ سرمایه غرب بمنزلهٔ بالا بردن درجه قطعیت سرنگونی حاکمیت بدست جنبش مردم و یا حادث شدن شرایط انقلابی است. در نتیجه، این تصور میتواند یک خوش بینیِ بیش از حد، غیر ضروی و بلکه پاسیفیستی را به ذهنیت شخص تحمیل کند. سرمایه داری غرب همینطور خوش خوشان سرنوشت حکومتِ رو به سقوط هیچ مملکتی روی کره زمین بویژه مملکتِ از هر نظر مهمی مانند ایران را به جماعت چپ و کمونیست لو نمی دهد و واگذار نمی کند.
پل صراطِ جمهوری اسلامی دستگیره ندارد!
جمهوری اسلامی ناگزیر است در طول دو سال آینده از سه آزمون سیاسی سخت، به ترتیب هریک کمرشکن تر و مخاطره آمیزتر ازدیگری را پشت سر بگذارد. اگر فرض بگیریم که حکومت قادر شود از آزمونهای اول و دوم یعنی از “انتخابات” مجلس خبرگان و متعاقب آن مجلس شورای اسلامی بنا بر هرگونه ساخت و پاخت و دست پیچاندنِ این و آن در جناحهای درگیر در ارکان قدرت سیاسی و اقتصادی حاکمیت اسلامی عبور کند، دست و پا شکسته تر و از هر نظر ورشکسته تر و مضمحل تر از همیشه پا به “انتخابات” ریاست جمهوری خواهد گذاشت و این سومی همان جهنم دره ای است که پل صراط جمهوری اسلامی بر آنست و اتفاقاً خودشان هم به آن باور دارند و برخیشان مثل احمد خاتمی معروف به آیت الله غضبناک امام جمعه تهران تا کنون در مورد این موضوع اعترافاتی کرده و هشدارهایی داده اند که ” ایهالناس! پل صراط در پیش است” پل صراطی که دستگیره هم ندارد!
هر “انتخاباتی” در جمهوری اسلامی، موضوع رقابت و نزاع برای تصرف اهرمهای قدرت سیاسی در میان تمامی طرفهای درگیر در ارکان قدرت سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی را به نحو قابل ملاحظه و شدت یافته ای در معرض نمایش عمومی قرار می دهد و در عین حال طرح مطالبات واقعی جنبش مردم نیز بیشتر رنگ و روی خیابانی و عمومی پیدا میکند و فشار قابل ملاحظه ای به هر دو جناح درگیر بویژه مدعیان اصلاحات که خودشان را “نمایندهٔ مردم” جا میزنند وارد میکند و در نتیجه، جمهوری اسلامی را هر بار تا ضعیف ترین و شکننده ترین وضعیت اتوریته سیاسی و اجتماعی موجودش تقلیل می دهد. اینبار ابعاد سقوط اتوریته سیاسی و اجتماعی حاکمیت درهریک از “انتخاباتِ” پیش رو بسیار عمیقتر و خردکننده تراز ظرفیت سازش پذیری و بند و بست جناحها برای رسیدن به یک تعادل نسبتاً مطلوبِ کل حاکمیت خواهد بود. هیچگونه زمین سفتی برای ایستادن و برقراری تعادل زیر پای هریک از جناحین اصلی درگیر در ارکان قدرت سیاسی و اقتصادی حاکمیت اسلامی در ایران از ابتدا وجود نداشت و هر لحظه از زمان سستی اش بیشتر و بیشتر می شود. از ابتدای دوم خرداد تا کنون، جمهوری اسلامی از این سنگ به آن سنگ پریده است. دیگر سنگی که سرش از آب بیرون باشد باقی نمانده. همگیشان بقیه راه را مجبورند به آب بزنند و شنا کنند. بویژه اعتدالیون به انضمام حواریون سبز و اصلاح طلبشان، دیگر فرصتی برای عقب نشستن و کوتاه آمدن در مقابل “آقا” برایشان موجود نیست. رفسنجانی و دولت روحانی چاره دیگری بجز تعرض به اتوریته سیاسی و اقتصادی “آقا” و شرکا برایشان باقی نمانده. آنها نمی توانند مثل خاتمی ، قوهٔ اجرایی حکومت اسلامی را دو دستی تقدیم آدمی مثل احمدی نژاد کنند. اعتدالیونِ حاکم بر بخشی از قدرت اجرایی حاکمیت اسلامی یا باید تا به آخر به سیاست حکومتهای غربی تن بدهند و بصورت قهرمانهای موقت سیاست غرب در بیایند و یا اینکه با اعلام بن بست، سرنوشت جمهوری اسلامی را به “مشیّت الهی” بسپارند.
گفته می شود که آخوندی برای جمعی از زنان وعلاقمندانِ حرفهایش راجع به پل صراط و ابعاد دهشتناک عبور کردن از آن موعظه می کرد. زن پا به سن گذاشته ای که سالها مشتری این آخوند بود از میان جمعیت بلند شد و سوال کرد، این پل صراط که میگویید روی درهٔ جهنم است و از نخ قیطون هم نازکتر است، هیچ دستگیره هم کنارش دارد یا تنها همان نخِ نازکتر از قیطون است؟
آخوند گفت، نه مادر، دستگیره هم ندارد.
زن گفت، من را از همین حالا افتاده ببینید.
ملا گفت، شما دلیلی ندارد که نگران افتادن خود از پل صراط به جهنم دره باشید، شما بی دستگیره هم رد می شوید و به بهشت میروید. زنهایی باید بترسند که در جوانیشان مرتکب معصیت ناموسی شدند.
زن گفت، پس منو حتماً افتاده ببینید!
حالا حکایت حکومت اسلامی است، ازبس که در جوانیش “معصیت” کرده، پل صراطش حتی دستگیره هم نخواهد داشت.
هوا کردنِ موشکهای دور برد یا مانور بسیج!؟
بسیاری از محافل سر به ولایت از هر کجای تشکیلات سیاسی و اجتماعی حکومتیِ آن مملکت به سران نظامی جمهوری اسلامی نامه نوشتند که “آزمایش موشکی” انجام دهید تا اقتدارتان سقوط نکند. منع آزمایش موشکهای دور برد “بالستیک” از هر نوعِ آن از جانب جمهوری اسلامی دریکی از مفاد توافقنامهٔ مذاکرات “هسته ای” لحاظ شده است. علاوه بر گشتن و تجسسِ “اماکن مشکوک نظامی” موضوع مزبور نیز اثر بسیار شکننده ای بر اقتدار اسمی و رسمی نظامی جمهوری اسلامی در منطقه و بویژه در داخل مملکت میگذارد.
سران سپاه پاسداران مدام از آن اظهار نا رضایتی میکنند منتها کسی از آنان که مورد خطاب جماعتِ سر به ولایت قرار گرفتند، پاسخ روشنی به برگذاری “آزمایش موشکی” ندادند. هرچند که سرداران غیر مهمتر سپاه برای خالی نبودن عریضه اظهارات پراکنده ای کرده اند و قول انجام “آزمایشات موشکی” را دادند منتها درعوض بطورغیرمترقبه ای اعلام کردند که عجالتاً برای نشان دادن اقتدار نظامی جمهوری اسلامی به “آمریکا” مانور بسیج و قوای انتظامی برگزار خواهند کرد. حکومت اسلامی آنچه را که از پشتوانهٔ های اصلی اقتدار منطقه ایش میدانست از دست داده است و فعلاً قادر نیست از پسِ این تو دهنی علنی و مشهود خوردنش از سران سرمایه غرب برآید. در اینجا تنها انتخاب حکومت، افزایش و تشدید ارعاب برای تامین بیشتر اقتدار داخلی اش خواهد بود. آنها دریافته اند که هارت و پورتهای موشکپرانیهای گذشته تکرار شدنی نیست مگر اینکه مفاد توافق نادیده گرفته شود. اقتدار قوای نظامی جمهوری اسلامی هرچند که یک اقتدار اسمی و غیر واقعی نیز باشد منجر به بهره وری سیاسی حاکمیت در منطقه و بویژه در داخل آن مملکت خواهد شد. از دست دادن آن، عقب نشینی کردن و ناگزیری آشکار حاکمیت در پذیرش این محدویت، این امتیاز مهم جمهوری اسلامی را از آن خواهد گرفت. و این برای قوای نظامی و مجموعه قوای سرکوب حاکمیت سرشکستگیِ بزرگی در مقابل مردمی خواهد بود که بیوقفه برایشان بابت موشکپرانیها و “پیشرفتهای فضایی” سپاه، هارت و پورتهای “مقتدرانه” راه اندخته بودند. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که در شرایط تشدید و اوجیگیری دعوای جناحهای رقیب در ارکان قدرت سیاسی حاکمیت اسلامی، خامنه ای و شرکا برنامهٔ موشکپرانی را از سر بگیرند.
عکسهایی از مانور بسیج و قوای سرکوبگر و لمپنهای سازمان یافتهٔ سراسر شهرهای آن مملکت با کریه ترین و مشمئز کننده ترین قیافه ها و ظواهر مورد نفرت و انزجار مردم را در اینترنت توزیع کرده اند. لمپنهای بسیج را در محوطه بزرگی با وضعیت درهم برهمی جمع شان کرده اند. کوچکترین تفاوتی بین جمعیت مزبور و گروهی از جنایتکاران اسلامی داعش، زمانی که شهری را تسخیر میکنند، نمیتوان مشاهده کرد. مخصوصاً قیافه، حرکات وسکنات لمپنهای سازمان داده شدهٔ بسیج را به مسلمانان داعشی شبیه میکنند. آنها میخواهند به جنبش مردم نشان بدهند که با جنایتکارانی شبیه مسلمانان داعش طرفند.
محسن رضایی که قرار گرفتن سپاه پاسداران در مرکز تنشهای سیاسی آینده جمهوری اسلامی را بو کشیده بود بعد از اینکه سپاه را به قصد ورود به عرصهٔ “سیاستمداری” برای جمهوری اسلامی، کنار گذاشت، دوباره به اهرمهای داخلی سپاه پاسداران متوسل شده است. رضایی از سیاستمداری برای جمهوری اسلامی و کسب مقام و منصب در آن حکومت، دست آخر بیشتر از کلاه نمدی کوچندگان کوهپایه های زاگرس نصیبش نشد. رضایی به سادگی دریافته است که موضوع تعیین و نگهداری قدرت رفته رفته دارد بطرف مجموعهٔ قوای نظامی و انتظامی حاکمیت و در راس همه آنها سپاه پاسداران شیفت میکند. غرض از این مطلب اینکه محسن رضایی هشدار داده است که داعشیگری دارد در میان سپاه و قوای نظامی جمهوری اسلامی رشد میکند. در واقعیت امر، طرفِ خطاب هشدارِ سردار، جمهوری اسلامی نیست بلکه مردمند که قرار است از این خبر او هراس برشان دارد.
مشکلی که در مورد داعشی عمل کردن قوای سرکوب و لمپنیسم سازمانیافته جمهوری اسلامی وجود دارد این است که داعش در حال حاضر هنوز دوران مشابه سالهای ۶۰ تا ۶۷ جمهوری اسلامی را پشت سر نگذاشته است در صورتی که بازگشتن جمهوری اسلامی به موقعیت سیاسی و اجتماعیش در سالهای مزبور و ایجاد بالاترین درجات ممکنِ ارعاب برای مردمی که این بار سرنگونی اش را طلب میکنند، یک امر غیر ممکن است. توازن قوای جنبش سرنگونی طلب امروز در مقابل حاکمیت اسلامی با شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر آن سالها با هیچگونه معیاری قابل قیاس نیستند.
صنحه هایی از انواع نمایشات خیابانی برای مقابله و دفع اعتراضات و تعرضات خیابانی مردم به حکومت اسلامی درمجموعهٔ عکسهای منتشره نشان میدهد که حکومت مدعی است اینبار بسیار آزموده تر و مجرب تر از ضد عاشورای ۸۸ وارد مقابله با جنبش تحرک یافته مردم خواهد شد. چگونگی ناکار کردن شخص معترض در کمترین زمان، چابکی خارق العاده هنگام سوار و پیاده شدن از وسیله نقلیه، از پا در آوردن سریع هرشخص موردِ نظرآنان که گویا جلودار بقیه مردم در اعتراضات است و انواع دیگر مهارتها برای خواباندن سر و صدای اعتراضات رادیکال خیابانی مردم، محتوای مجموعهٔ عکسهای منتشره از مانور بسیج و قوای انتظامی جمهوری اسلامی را بیان میکند که درعوضِ درخواست محافل و مراکزِ سر به “آقا” مبنی بر موشکپرانی، از طرف سران قوای نظامی جمهوری به نمایش در آورده شد.
حکومت اصرار دارد این نکته را به مردم “گوشزد” کند که این بار اتفاقاتی شبیه ضد عاشورای ۸۸ نخواهد افتاد تا صف پاسدارن تسلیم مقاومت و تعرض مردم شود و پاسدار کلاهخود از سرش بردارد و با گریه از مردم طلب بخشش کند و تعداد زیادی موتور سیکلت پاسداران به آتش کشیده شود. غافل از اینکه مردم نیز درصورت تداوم تحرکات جنبش، ناگزیر به تغییر شیوه مبارزه خواهند شد.
مانور بسیج بجای موشکپرانی به روشنی آشکار میکند که از نظر حاکمیت اسلامی از دست دادن یک امتیاز میلیتاریستی منطقه ای به سیاست غرب را بلکه بتوان در جایی و با پیش آمدن اتفاقات خاصی به نحوی جبران کرد و یا حتی زیر بندهای توفقات زد، منتها تحرک یافتن جنبش سرنگونی طلب، غیر مترقبه، غافلگیر کننده و بمراتب برایشان خطرناکتر از سیاست غرب است. بویژه تاثیر اعتراضات مدنیت طلبانه و انزجار از حکومت های مذهبیِ اختلاس و رشوه و تبعض و فقر و انبوه خرافات در عراق و تداوم آنرا میتوان بمثابه فاکتوری ارزشمند در ترغیب تحرک جنبش سرنگونی طلب مردم در ایران محسوب داشت. هردو جنبش در ایران و عراق تحرکاتشان بطور بلافصل به تقویت یگدیگر خواهد انجامید.

سرنگون باد حکومتهای نکبت اسلامی!
آزادی، برابری، حکومت انسانی