سعید مدانلو- اهداف سران سرمایه غرب درقبال جمهوری اسلامی و روشهای دست یابی به آن!

سعید مدانلو بیست و چهارم جولای – دهم آگست ۲۰۱۵

اهداف سران سرمایه غرب درقبال جمهوری اسلامی و روشهای دست یابی به آن!
هنوز جوهر امضای تفافقات خشک نشده بود که زیگمار گبریل وزیر اقصاد آلمان به همراه یک هیئتِ نماینده از طرف ده شرکت آلمانی مربوط به انواع خدمات تولیدی، صنعتی و بازرگانی از تهران سر در آورد.
یک اینچنین نمایشی در اینچنین شرایطی در ایران آب از لب و لوچهٔ سرمایه داری آن مملکت از هر رقم که باشد سرازیر میکند. منتها آنها اصلاً احمق نیستند. آنها به عواقب کاری که اینهمه برایش تدارک دیده اند کاملاً از قبل آگاهی دارند. آنها میدانند که چگونه در دل هرگونه سرمایه حتی از نوع اسلامی اش، سربزنگاه قند آب کنند. منتها اینهمه تهیه و تدارک در شرایط حاضر و مادامی که تنور “توافق” داغ و پرتو افکن است، واقعاً قرار است کدام منظور سیاسی سران سرمایه غرب را برآورده کند؟
حضورِ یک اینچنین هیئتی با اینچنین تعجیلی از جانب غول صنعت و بازرگانی اروپا در ایران را نمیتوان از دیدگاه رقابتهای داغ سیاسی و اقتصادی درمنطقه و حتی در جهان سرمایه مهم تلقی نکرد.
منتها همهٔ این نمایشات فریبنده برای سرمایه داری ایران و سرمایه گذاری موثر و کلان آلمان در آن مملکت منوط به برسمیت شناخته شدن کشوراسرائیل و دولتهای مستقر در آن مملکت از جانب جمهوری اسلامی است. این شرط در واقعیتِ امر به معنی تعلیق به محال کردن موضوع سرمایه گذاریهای کلان و قابل ملاحظهٔ آلمان و بطور کلی اتحادیه اروپا در ایران است. این شرط مطلقاً با موقعیت و وضعیت گذشته و حال حاکمیت اسلامی در آن مملکت سازگاری ندارد. انگار که یک دسته علف را جلوی دماغ بزی گرفته باشند تا بوبکشد. البته سرمایه گذاری در حفاری و استخراج نفت، گاز و بعضاً معادن، بخاطر برقرار بودن تضمینهای برگشت سرمایه و سود در زمانی معین و محدود از جانب حاکمیت را میتوان از بقیه بخشهای صنعتی و خدماتی سرمایه اروپا مستثنی کرد.
جمهوری اسلامی ای وجود نخواهد داشت که بتواند زیربار اینچنین شرطی از جانب اتحادیه اروپا و سرمایه غرب برود و متلاشی نشود. هرچند تفافقاتِ از پیشی در مورد بسیاری از امور و اتفاقات جاری فیمابین سران جناحین درگیر در داخل ارکان حاکمیت اسلامی صورت میگیرد منتها نقطهٔ ثباتی در حفظ تعادل در هرلحظه از زمان برای هیچکدام از طرفین در هیچگونه توافقات از پیشی، وجود ندارد. فشار جنبش مردم و بروز مطالباتی که تنها می توانند به نمایشات خیابانی گسترده مردم و به سرنگونی جمهوری اسلامی منجر شوند و همچنین سیاست سرمایه غرب ازعوامل اصلی گسترش و تعمیق بی ثباتی در ارگانهای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حاکمیت اسلامی در ایران هستند.
نمایش نمایندگان سرمایه آلمان در ایران تنها برای تامین این منظور برگزار شد تا بیشترین فشار ممکن را روی اهرمهای قدرت جناح خامنه ای و شرکا وارد کرده باشند. سران اعتدالیون مجدانه تلاش میکنند با استفاده از “فرصت حاصله از توافق” و امیدوار به، جان سالم بدر بردن آن در مراحل بعدی و اجراییِ تفافقات “هسته ای”، موقعیتشان را در ارکان رهبری حاکمیت محکم و محکمتر کنند. آنها نیز از داخل حاکمیت، علیرغم اینکه با مشکلات لاینحلی بابت برسمیت شناختن اسرائیل وبقیهٔ پیامدهای شگرف آن در منطقه روبرو هستند، حتی الامکان تلاش دارند در پیچ و خم سیاست اتحادیه اروپا و سرمایه غرب به هر نحو ممکن و مقدوری، راه نجاتی برای حکومت اسلامی دست و پا کنند. هر دو اهرم سیاسی داخل و خارج جمهوری اسلامی، چه سیاست سرمایه غرب و چه اعتدالیون داخل حاکمیت و اپوزیسیون هوادارشان، فشار را روی خم کردن تیرک خیمهٔ جناح خامنه ای و شرکا متمرکز کرده اند. روحانی نه که در غریبی بلکه پیشِ آشنا لاف و گزاف تحویل خلایق میدهد و ظریف درمجلس ارتجاع اسلامی هزار جور حرف از جانب خودش توی دهن “آقا” میگذارد و “خط قرمزهای آقا” را هم خودش می کشد و خودش مثلاً از آن عبور نمی کند. سران اعتدالیون، رفسنجانی و شرکا همگی قهرمانهای موقت سیاست سرمایه غرب در اوضاع سیاسی موجود ایران هستند. در حال حاضر اعتدالیونِ شریک در اهرمهای حکومتی تلاش میکنند سیاست حاکمیت اسلامی را حتی الامکان و کژدار و مریز در هماهنگی بیشتر با سیاست سران سرمایه غرب به نحوی هدایت کنند.
سیاستی که اجرایش از هر جانبی بر خم کردنِ هرچه بیشتر و بیشترِ تیرک خیمه رهبر مبتنی باشد حاصلش تنها میتواند به دو اتفاق منجر شود، یا درهم می شکند و قطعه قطعه می شود و یا عکس العمل شدید، کودتا منشانه و بگیرو ببند ی را در قبال ازیاد فشار از خود به نمایش عمومی در خواهد آورد. و بالاخره و از همه مهمتر اینکه سعیدی از ملاهای بغل دست خامنه ای به جماعت حزب الله و سر به “آقا” و سرسپرده به حکومت اسلامی هشدار میدهد که از بابت موضوع “توافق هسته ای”، “فکر بد” نکنند و “آقا” را تنها نگذارند.
سران سپاه پاسداران که تا حالا حساب کار دستشان بود، از آمد و شدهای انواع هیئتهای رنگارنگ و “تشریف فرمایی” های انواع آدمهای مهم حکومتهای اروپایی سرگیجه گرفته بودند و در میانشان ولوله افتاده بود منتها از آنجایی که مدتهای مدیدی است که حساب کار دستشان بوده، از همه بهتر میدانند که همهٔ اینگونه نمایشات و آمد و رفتنها که گویا با هم کورس گذاشته بودند، تنها برای هرچه بیشتر و بیشتر خم کردن خیمهٔ “آقا” و شرکا است. گویا بالاخره توانستند فی المجلس جلوی سیل نمایشات فریبندهٔ سرمایه غرب را بگیرند.
اینکه جمهموری اسلامی نتواند بمب هسته ای بسازد، نگرانی بیست و نهم و شاید هم سی ام سیاست سران سرمایه غرب است. آنها به اهرمهایی دست پیدا کرده اند که سیاست “رژیم چنج” را به نحو دیگری پیش ببرند. آنچه که در دستور کارسیاستمدارن غرب است درهم ریختن اوضاع سیاسی و ایجاد بی ثباتی، دوگانگی و حتی چندگانگی در اتوریته حکومتی حاکمیت اسلامی بویژه قوای نظامی آن در ایران است.
لوران فابیوس وزیر امور خارجه دولت فرانسه که پای چانه زنیهای “هسته ای”، جمهوری اسلامی و “آقا” را با فنِ “فیتیله پیچ” گرفته بود، از بابت رفتنش به ایران بجز دهن کجی کردن به “آقا” چه منظور دیگری را تعقیب میکند؟ اینکه جناح خامنه ای بر اثر مجموعه فشارهای وارده از جانب آنها و کمک اعتدالیون در داخل حکومت بشکند و اتوریته سیاسی اش در مملکت زیر سوال برود و دچار مخاطرهٔ درهمشکستگی شود، نتیجه ایست که سیاست غرب به دنبالش است. از این نقطه نظر اعتدالیون داخل حاکمیت بر اساس تعریف اولیه، ثابت و همیشگی نظام حکومتی جمهوری اسلامی علیرغم دور برداشتنهای موقتشان با عدم توانایی عبور از “ولایت فقیه” و بویژه دستگاه سرکوب تحت امر او مواجه و با بن بست غیر قابل گذری در ادامه کارشان روبرو خواهند شد. همان بن بستی که به نوبت، خاتمی و موسوی و کروبی و کل جریان اصلاح طلبی و سبز با آن مواجه شدند. منتها زمان برای اینها بسیار کوتاه تراز پیشکسوت هایشان خواهد گذشت.
ظاهر قضیه و آنچه تا کنون بمناسبت توافق موسوم به هسته ای در مجاری اصلی مدیای قدرتمند جهان سرمایه داری نشان داده می شود و بدون استثاء مبنای تحلیل و قضاوت همه ناظران و تحلیلگران مدیای مسلط سرمایه در مورد اوضاع موجود و آیندهٔ روابط جمهوری اسلامی و غرب قرار میگیرد، این است که، حکومت اسلامی در ایران قرار است خودش را برای عادی سازی روابط حسنه اش با دنیا و بویژه با دنیای غرب و هماهنگی با سیاست رهبران غرب حتی الامکان تغییر داده و برای وارد شدن به فاز دیگری از روابط بین المللی که تا کنون در جمهوری اسلامی سابقه نداشته و معمول نبوده آمادگی لازم را نیز رفته رفته بدست بیاود.
اگر کسی در مورد غیر ممکن بودن این تغییرات لازم در جمهوری اسلامی ایران و امکان به رسمیت شناخته شدن اسرائیل از جانب آن برای آنچه که هم اکنون تحت عنوان “تعامل جمهوری اسلامی با دنیا” جار زده می شود، مطمئن است، دلیلی ندارد که فکر کند زیگمار گابریل و سایرسیاستمداران سرمایه غرب به اندازهٔ او از این بابت مطمئن نیستند. بنا براین چه هدفی از این نمایشات بجز ازهم گسیختن ارکان جمهوری اسلامی و در ادامه همان “رژیم چنج” را میتوانند مد نظرشان داشته باشند؟ سران غرب ممکن است برای سرعت بخشیدن به درهمشکستن و تفکیک عملی ارکان قدرت و بویژه قوای سرکوب حاکمیت اسلامی، برای بالا نگاهداشتن و افزایش درجهٔ اشتیاق سرمایه در ایران بنحو محدود و کنترل شده در بخشهایی از صنایع و بازرگانی ایران نیز سرمایه گذاری کنند. حتی با این کار یعنی در معرض خطر قرار دادن بخش معین و حساب شده ای از سرمایه اروپا برای دستیابی سریعتر به هدفِ “رژیم چنج” دریغ نخواهند ورزید. “رژیم چنج” را که قرار نیست همیشه با حملهٔ نظامی به جایی، عملی کنند بویژه زمانی که به لحاظ نظامی، سیاست های میلیتاریستی ناموفق و شکست خورده برایشان تا آن اندازه فاجعه ببار آورده است که از داشتن نیروی زمینی قدرتمند و گسترده در خارج آمریکا بویژه در کانونهای بحران خاورمیانه و شمال آفریقا فعلاً تا زمان نامعلومی محروم نگاهشان داشته و حاکمیت آمریکا به لحاظ جبران کمبودهای نظامی اش در منطقه، بیشتر از همیشه و بشدت به یک شریک البته نظامی، زبده و کارکشته و آشنا به اوضاع منطقه نیازمند است. آنها حتی به تطمیع علنی برخی سران سپاه پاسداران نیز با برقراری مجدد تسهیلات مالی و بانکی شان، دریغ نمیکنند. همان سیاست اعلام شده و معمول “هویج و چماق” را برای سران سپاه و قوای نظامی جمهوری اسلامی نیز بکار خواهند برد و حدت و شدت بیشتری به آن خواهند داد. در نتیجه پروسهٔ شقه شدن شامل حال جناح خامنه ای و شرکا از جمله سپاه پاسداران و فرماندهی بخش سرکوب و ارعاب حاکمیت اسلامی نیز خواهد شد. از نقطه نظر سیاست غرب تا این اتفاق نیافتد، هیچگونه کنار آمدنی با آنها امکان پذیر نخواهد بود. فرماندهی سپاه و کلیه ارگانهای نظامی و انتظامی حاکمیت اسلامی در ایران از جمله ارگانهای اصلی و فرعی اعم از سیاسی و اقصادی وابسته به آنها جزو ابواب جمعی “آقا” و شرکا محسوب داشته می شوند. آنها باید حد اقل دو شقه شوند که بتوان شقه مناسبتری را علیه شقه دیگر تقویت کرد. در واقعیت امر آنها عملاً دارند جمهوری اسلامی را بطرف ایجاد بی ثباتی در ارکان حکومتش سوق می دهند. آنها تا میتوانند اشتهای سرمایه داری “نرمال” در ایران را این روزها بالا میبرند منتها شروطی را که برای تحقق آن قائل می شوند برای جمهوری اسلامی به اندازهٔ قیمتِ بی ثباتی ارکان سیاسی اش آب می خورد.
سپاه پاسداران و مجموعهٔ قوای سرکوب حاکمیت اسلامی در ایران یک ارتش سرمایه داری متعارف و نرمال با موازینی معین و دیسیپلینی غالباً ناسیونالیستی نیستند. مجموعه قوای سرکوب و ارعاب اجتماعی حاکمیت اسلامی بر اساس و به منظور نگهبانی و حراست از یک سرمایه داری متعارف و رایج جهانی بویژه در شرایط بحرانی سرمایه ساخته و سازماندهی نشده است. ارتش و قوای سرکوب یک سرمایه داری متعارف و کماکان رایج در جهان همان ارتشی است که در اختیار پینوشه قرار گرفت وسالها درخدمت سرمایه در سبعانه ترین شکلش انجام وظیفه کرد. همان ارتش هر زمان که نیاز سرمایه اقتضاء کرد بدون سر و صدا به پادگانها میرود و در خدمت یک جناح لیبرال تر سرمایه در میاید. محال است بتوان از سپاه پاسداران اینچنین انتظاری داشت.
“بهار اعتدالیون” بسیار زودگذرتر از این حرفهایی است که این روزها در مورد “آیندهٔ درخشان جمهوری اسلامی” تحویل مردم می دهند. اتفاقاً همان احمدی نژاد- مشایی، قبل از رفسنجانی و جماعت “اعتدالیون” و در مقایسه با آنها برای حل مشکل و معضل لاینحل “عدم امکان تعدیل پذیری” حاکمیت اسلامی نقشه موثرتری از اعتدالیون را مد نظر داشتند. به همین سبب گرهارد شرودر صدراعظم اسبق آلمان که مدتی است به دلال اول سرمایه داری اروپا ارتقاء مقام یافته، در زمان احمدی نژاد به ایران سفرکرده و تعدادی را در مصادر حکومت دیده بود.
احمدی نژاد- مشایی علیرغم داستان “نفی هولوکاست”، “نابودی اسرائیل” و غیره و ذالک در آمریکا چراغ سبزهایی در مورد به رسمیت شناختن اسرائیل از جانب حاکمیت اسلامی به آنها دادند. احمدی نژاد- مشایی حتی با دست بردن وعوض کردن تئولوژی وداستانهای اعتقادی شیعه گری و براه انداختن یک فرقه مذهبی- حکومتی جدید و منشعب از اسلام هم که شده در نظر داشتند که بشود وجود کشور اسرائیل را به رسمیت شناخت. منتها آنها هنوز حکومت اسرائیل و دولتهای اسرائیلی برایشان مسئله خواهند بود. طبق فرمولبندی آنها، حکومتهای اسرائیلی و حاکمیت جدید مذهبی در ایران تحت عنوان “شکوفایی اسلامی در قرن بیست و یکم” دیگر نه دو “دشمن خونی” بلکه تنها به دو رقیب سیاسی – اقتصادی درمنطقه تبدیل خواهند شد.
احمدی نژاد – مشایی برای دست یافتن به منویات و مقاصد مذهبی- سیاسیِ شان، تدارکات عدیده ای برای آن دیده و پولهای بی حسابی برای پروردن و مجری داشتن آن به هرکجا و هرکس به ذم خود که لازم میدانستند خوراندند. مشایی چند بار با ادای جملاتی غیر معمول و غیره منتظره مانند “سپری شدن دوران اسلامی” و اظهار نظرهای غیر مترقبه و سوال برانگیزش در مورد اسرائیل که قاعدتاً از زبان صاحبمنصبان حاکمیت اسلامی کمتر شنیده می شود، نشانه های قابل ملاحظه ای از مقاصد سیاسی “مکتب جدید” اسلامی منشعب از شیعه را بروز داد. هُل شدن برخی محافل سیاسی غرب بابت کله معلق زدن مذهبی- سیاسیِ غیر مترقبه احمدی نژاد بیشتر از این جهت بود. اتفاقاً آخرین باری که احمدی نژاد
آمریکا را ترک میکرد، تعدادی از راست ترین چهره های سیاسی مدیای آمریکا از جمله گلن بک Glen Beck که گویا در جلسه ای خصوصی با او حضور داشتند، حرفهایش را “معقول و قابل فهم” توصیف کردند.
داستان ظهور امام زمان به اتفاق کوروش و مسیح و سرآغاز دولت بهار و مملکت گل و بلبل درهمین رابطه در قوهٔ مجریه جمهوری اسلامی معنی سیاسی و زمینی به خود گرفته بود.
ابتکار احمدی نژاد- مشایی البته ممکن است احمقانه به نظر برسد منتها از راه حلهای اصلاح طلب و سبز و بنفش بسیار هشیارانه تر بود. آنها چاره کار را در این دیدند که دست به خانمان اسلام ببرند و تئولوژی جدیدی در شیعه گری وضع کنند. واهی، پوچ و آشکاراً احمقانه بودن تئولوژی مذهبِ جدید فرع قضیه است. اصل مطلب احکام مذهبی و سیاسیِ بدرد بخورِ زمینی است که به ذم آنها متعاقب مذهب جدید “مشروعیت” سیاسی و اجتماعی پیدا میکند.
بالاخره بلکه مجبور شدند راه حل احمدی نژاد- مشایی را بعد از ناکارآمد از آب در آمدن اعتدالیون در ادامهٔ عمر جمهوری اسلامی دوباره به میان بکشند و این بار بسیار جدی ترش بگیرند. فعلاً دارند می برندشان دادگاه و زندان و افشاگری و این حرفها تا بلکه توانستند کلی برایشان ” پروندهٔ مبارزاتی” درست کنند.
جنبش سرنگونی طلب مردم از ابتدای دوم خرداد بطور سرخود و اتوماتیکمان تاکتیک مبارزه اش علیه جمهوری اسلامی، علیرم بروز اَشکال متفاوتی از خود در بزنگاه های معینی مثل هجده تیر و ضد عاشورای هشتاد وهشت، همواره مبتنی بر درهمشکستنِ ارکان سیاسی و رهبری حاکمیت اسلامی بود و در هر دوره آنرا آشفته تر و مضمحل تر از گردنهٔ ترسناک ترو پرخطرتری وادار به عبور کرد.
بنابر این ناگزیری سیاست آمریکا و غرب درقبال حاکمیت اسلامی در ایران با امرِ تاکتیک سرخودِ جنبش مردم موازی عمل میکند. منتها همهٔ مطلب بر سرِ این است که کدام طرف تعیین کننده نهایی سرنوشت حاکمیت اسلامی است. جنبش مردم و نیروهای سیاسی کمونیست، چپ و سرنگونی طلب و یا یکبار دیگر آمریکا و غرب؟
منصور حکمت احتمال وقوع شق اولِ قضیه را یک فرض ممکن می دید. هرچند که در تشریح شرایط و احتمال وقوع شق دوم نیز نظراتش صریح و بی تعارف بود. چگونه می شود در قطعیت بخشیدن امکان وقوع شق اول، بهترین و مؤثرترین سیاست را اتخاذ کرد؟
در فرصت آتی، در نوشته هایی با مضامینِ۱- نظرات منصور حکمت در مورد “جمهوری اسلامی یک نظام سرمایهٔ داری غیر متعارف” و براساسِ آن، نتایج و عواقب گسترش، تعمیق و جا افتادگی همه جانبهٔ ابعاد سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی آن طی سی شش سال بمثابه یک تز بدون سابقه و یک در افزوده به مارکسیسم و گشایشگر مبحثِ نقش و جایگاه تاریخی مذهب در کلیه نظامهای حکومتی سپری شده از جمله نظام حی و حاضرسرمایه داری. جمهوری اسلامی در ایران بمثابه یک پدیده نو ظهور در نظام سرمایه داری. نتایج سیاسی، اقتصادی و اجتماعیِ تداو م حکومت سرمایه اسلامی. ۲- منصور حکمت و تز دو جنبش در انقلاب ایران و ویژگی های هرکدام، در جستجوی پاسخ به سوال فوق خواهیم گشت.
زنده باد کمونیسم کارگری منصور حکمت